محمد خالصی زاده

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۴:۵۴ توسط اله یاری (بحث | مشارکت‌ها) (منابع)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

محمد خالصى زاده از علماى مبارز عليه استعمار انگليس در ايران و عراق است

ولادت

شیخ محمد، از علماى مبارز عليه استعمار انگليس در ايران و عراق. او در 1308 در شهر كاظمين به دنيا آمد [۱]. پدرش شيخ مهدى خالصى* از مراجع شيعيان از خاندان خالصى در كاظمين عراق بود.

تحصیلات

شيخ محمد، علوم اسلامى را نزد پدر و عموهايش (شيخ صادق خالصى و شيخراضى خالصى) و سپس نزد استادانى چون محمدكاظم خراسانى، ميرزامحمدتقى شيرازى* و شيخ عبدالحسين كاظمى فراگرفت و در جوانى به درجه اجتهاد نايل آمد. وى علاوه بر علوم اسلامى، علوم ديگر مانند رياضيات، طبيعيات و طب را نيز فراگرفت و به زبانهاى انگليسى، فرانسه، تركى و فارسى تسلط يافت [۲]

فعالیت های سیاسی

پس از آغاز جنگ جهانى اول و حمله انگليس به بندر فاو در 1332، خالصىزاده به همراه پدرش و آيتاللّه سيدمهدى حيدرى، از علماى كاظمين، مردم اين شهر را براى جنگ با انگليسيها بسيج كردند (هاشم دباغ، ج 1، ص 126ـ127).

در قيام مردم عراق در 4 شوال 1338/ 1920 به رهبرى ميرزا محمدتقى شيرازى در كربلا، خالصىزاده به مردم انقلابى پيوست و در كنار رهبرى اين قيام، يكى از گردانندگان اصلى آن شد [۳]. انگليسيها براى سركوب قيام، كربلا را محاصره كردند و تسليم شدن هفده نفر از رهبران قيام را از شروط ترك مخاصمه دانستند و سرانجام وارد كربلا شدند، ولى نتوانستند شيخ محمد را دستگير كنند [۴].

در 1340/ 1921 ملكفيصل قرارداد تحتالحمايگى انگليس را در قبال پادشاهى عراق پذيرفت كه به اعتراضات گسترده مردمى انجاميد. در پىآن، كميتهاى پنج نفره از شخصيتهاى سياسى و مذهبى تشكيل شد كه خالصىزاده نيز عضو آن بود. اعضاى اين كميته در ديدار با ملك فيصل مخالفت مردم عراق با قيمومت انگلستان را اعلام نمودند [۵].

مراجع اعلى از جمله حاج ميرزا محمدحسين نائينى، شيخ محمدمهدى خالصى و سيدابوالحسن اصفهانى در فتوايى انتخابات را تحريم كردند كه اين امر در نهايت به ناكامى فيصل در اجراى انتخابات عمومى و تشكيل مجلس مؤسسان منجر شد [۶]. حكومت با هجوم به خانه شيخ محمدمهدى خالصى و بازداشت وى و چند تن ديگر و سپس تبعيد آنان به حجاز و قم، تلاش كرد تا جريان مخالفت علما را به بهانه ايرانى بودن برخى از آنان به مسائل قومى نسبت دهد (رهيمى، ص 271ـ272؛ وردى، ج 6، ص 221ـ224). از سوى ديگر گسترش مبارزات مردمى عليه قيمومت انگليس، به تبعيد شيخ محمد خالصىزاده و سيدمحمد صدر از سوى مقامات انگليسى به ايران انجاميد [۷]).

فعالیت های در ایران

خالصىزاده با تشكيل جمعيتى به نام «نمايندگان عالى بينالنهرين در ايران» توجه جهانى را به تجاوزات ملك فيصل و انگليس در عراق جلب و پيامهايى تلگرافى به كشورها و مجامع مختلف مخابره كرد [۸]. همچنين وى از آذر 1302 به ترويج ديدگاههاى خود در روزنامه لواء بينالنهرين پرداخت [۹].

خالصىزاده براى بازگشت علماى عراق و كمك به آنان با احمدشاه قاجار ديدار و گفتگو كرد (عبدالهادى حائرى، ص 187). او از آيتاللّه عبدالكريم حائرى كه به تازگى حوزه علميه قم را رونق داده بود، انتظار داشت كه در بازگرداندن علما به عراق همكارى كند [۱۰]. در كنار اين تلاشها در اواخر 1302ش در ماجراى جمهورىخواهى رضاخان، مردم را به مخالفت با جمهورى فراخواند [۱۱] و در نهايت در ناكامى جنبش جمهورىخواهى نقش اساسى داشت [۱۲]

با تلاشهاى دربار ايران و سردار سپه (نخستوزير) دولت عراق موافقت كرد به علماى تبعيدى در ايران در صورت تعهد كتبى به عدم دخالت در امورسياسى عراق، اجازه بازگشت دهد. اين موافقت شامل خالصىزاده و پدرش نمىشد. آن دو، ضمن انتقاد از علما به جهت پذيرفتن شرط دولت عراق، در اوايل 1303ش، به مشهد مهاجرت كردند [۱۳]. خالصىزاده پس از درگذشت پدرش در 16 فروردين 1304 [۱۴]، از مشهد به تهران بازگشت (بهار، همانجا). او در تهران، به عنوان امام جماعت مسجد سلطانى (نامكنونى آن : مسجد امام)، براى نظم بخشيدن به اجتماعات مسجد، كميته مجتمعين مسجد سلطانى را تشكيل داد [۱۵] و براى تحقق اهداف كميته، از خرداد 1303، روزنامه اتحاد اسلام را همراه با شيخ حسين لنكرانى منتشر كرد (صدرهاشمى، ج 1، ص 49).

تبعید

خالصىزاده در سالهاى 1303 تا 1324ش، بارها به دليل دخالت در امور سياسى يا تحريك مردم به اغتشاش، زندانى يا به نقاط مختلف كشور از جمله خواف، تويسركان، نهاوند و كاشان تبعيد شد. او در اين شهرها نيز فعاليتهايى انجام داد؛ شامل كارهاى عمرانى، تأليف چندين كتاب و بسيج مردم در اعتراض به برخى امور [۱۶]. پارهاى از تحريكات خالصىزاده كه به اعتراضات مردمى در نقاط مختلف كشور منجر شد، در اسناد موجود منعكس است [۱۷]

او در تهران «جمعيت ستمديدگان دوره ديكتاتورى رضاخان» را در 1323ش تشكيل داد (مركز اسناد انقلاب اسلامى، همانجا) و با برپايى نماز جمعه در شهر رى، در سخنرانيهاى خود از شاه، دولت و مجلس ايران انتقاد كرد. به همين دليل اداره نظميه پس از اقامه دومين نماز جمعه از برپايى آن جلوگيرى كرد[۱۸]. او در ادامه فعاليتهاى خود در 1324ش، به عنوان مديرمسئول مجله نور و سردبير مجله منشور نور به بيان افكار و عقايد خود پرداخت. پس از توقيف مجله نور در ارديبهشت 1325، مدتى با روزنامه وظيفه همكارى كرد [۱۹]. انتقادهاى وى از محمدرضا شاه و دولت باعث شد دوباره در 1325ش در حدود دو سال به يزد تبعيد شود. در روزهاى آخر اقامتش در يزد، به دليل ادامه فعاليتهايش به تهران منتقل شد [۲۰]، تا اينكه دولت ايران وى را در 13 آبان 1328 به زادگاهش كاظمين تبعيد كرد.


اندیشه ها

خالصىزاده به دليل پارهاى از اظهارنظرها درباره آيينها و رسومات دينى مردم مورد انتقاد برخى افراد بود تا آنجا كه وى را متهم به وهابيت، يا دنبالهروى از كسروى مىكردند [۲۱]. از آن ميان ايرادات وى به برخى دعاها يا تقبيح رسومى چون زنجير زدن و گل ماليدن در عزادارى سيدالشهداء درخور ذكر است [۲۲]. او خواهان اتحاد دنياى اسلام و تشكيل حكومت بزرگ اسلامى بود (خالصىزاده، ص 132؛ صفائى، ص 109؛ مركز اسناد انقلاب اسلامى، همانجا). خالصىزاده براى ترويج انديشه اتحاد اسلام علاوه بر تأليف كتاب و مقاله و ايراد سخنرانى به حجاز، سوريه، مصر، فلسطين و لبنان مسافرت كرد و با بزرگان اهل تسنن در اين مناطق به گفتگو پرداخت [۲۳]. او در راه تحقق آرمانهاى خود، با حكومتهاى وقت ايران و عراق و با دولتهاى استعمارگر انگليس و شوروى مبارزه كرد [۲۴]. او در كنار مبارزات سياسى به تحقيق و پژوهش نيز مشغول بود و حدود يكصد جلد كتاب و رساله در زمينههاى گوناگون به زبان فارسى و عربى تأليف كرد[۲۵].

وفات

از جمله اقدامات خالصىزاده در كاظمين تأسيس مدرسه بزرگ جامعة مدينةالعلم و برگزارى نماز جمعه بود. عاقبت حكومت عبدالكريم قاسم وى را به دليل ايراد سخنرانى برضد دولت در خطبههاى نماز جمعه دستگير و مدتى زندانى كرد، ولى وى با وساطت علما و تظاهرات مردم آزاد شد. خالصىزاده پس از مراجعت از مراسم سخنرانى به مناسبت جشن ميلاد پيامبر اكرم، دچار عوارضى شبيه مسموميت شد و مدتى بعد در آذر 1342 در بغداد درگذشت و در حجره درس خود در صحن مطهر كاظمين به خاك سپرده شد (اسلام دباغ، ص 195).


منابع مقاله:

(1) علاوه بر اسناد موجود در آرشيو سازمان اسناد ملى ايران و مركز اسناد انقلاب اسلامى؛ (2) فريق مزهر آلفرعون، الحقائق الناصعة فى الثورة العراقية سنة 1920 و نتائجها، بغداد 1415/1995؛ (3) حسين ابوترابيان، مطبوعات ايران از شهريور 1320 تا 1326، تهران 1366ش؛ (4) على احمدى، شيخمحمد خالصىزاده: روحانيت در مصاف با انگليس، تهران 1383ش؛ (5) محمد اصغرىنژاد، محمدمهدى خالصى خصم استعمار، (تهران) 1373ش؛ (6) حميد بصيرتمنش، علما و رژيم رضاشاه : نظرى بر عملكرد سياسى ـ فرهنگى روحانيون در سالهاى 1305ـ1320ش، (تهران) 1376ش؛ (7) محمدتقى بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران، تهران 1371ش؛ (8) على تبريزىخيابانى، علماى معاصر، چاپ عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، قم 1382ش؛ (9) رسول جعفريان، جريانها و سازمانهاى مذهبى ـ سياسى ايران: از روى كار آمدن محمدرضاشاه تا پيروزى انقلاب اسلامى، سالهاى 1320ـ 1357، تهران 1383ش؛ (10) عبدالهادى حائرى، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران 1364ش؛ (11) محمد خالصىزاده، رسائل سياسى آيتاللّه شيخمحمد خالصىزاده، تدوين اسلام دباغ، تهران 1386ش؛ (12) اسلام دباغ، «فقيه مصلح و مجاهد»، كيهان انديشه، ش 75 (آذر و دى 1376)؛ (13) هاشم دباغ، صفحات مشرقه من الجهاد الدينى و السياسى لعلماء العراق، ج 1، تهران 1419؛ (14) عبدالحليم رهيمى، تاريخ الحركة الاسلامية فى العراق: الجذور الفكرية و الواقع التاريخى (1900ـ 1924)، بيروت 1985؛ (15) قهرمانميرزا سالور، روزنامه خاطرات عينالسلطنه، ج 9، چاپ مسعود سالور و ايرج افشار، تهران 1379ش؛ (16) محمد صدرهاشمى، تاريخ جرايد و مجلات ايران، اصفهان 1363ـ1364ش؛ (17) ابراهيم صفائى، پنجاه خاطره از پنجاه سال، (تهران) 1371ش؛ (18) احمد كاتب، تجربة الثورة الاسلامية فى العراق، تهران 1402/1981؛ (19) عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، يا، تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه، تهران 1377ش؛ (20) على وردى، لمحات اجتماعيّة من تاريخ العراق الحديث، بغداد 1969ـ1979، چاپ افست (قم) 1371ش.

پانویس

  1. (هاشم دباغ، ج 1، ص 15؛ بصيرتمنش، ص 351)
  2. (اسلام دباغ، ص 189؛ تبريزى خيابانى، ص 403؛ هاشم دباغ، همانجا).
  3. (رجوع کنید به اسلام دباغ، همانجا؛ آلفرعون، ص 177ـ179)
  4. (رجوع کنید به آلفرعون، ص 424ـ426؛ براى آگاهى بيشتر رجوع کنید به انقلاب 1920 عراق*)
  5. (هاشم دباغ، ج 1، ص 141ـ142؛ عبدالهادى حائرى، ص173ـ174؛رهيمى، ص 253ـ254)
  6. (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ص 174؛ رهيمى، ص 260، 262ـ263)
  7. (رهيمى، ص 258؛ عبدالهادى حائرى، ص 175؛ كاتب، ص 85ـ86
  8. (هاشم دباغ، ج 1، ص 143ـ144؛ اسلام دباغ، ص 192)
  9. (صدرهاشمى، ج 4، ص 180)
  10. (وردى، ج 6، ص 248؛ عبدالحسين حائرى، مصاحبه مورخ 22 آبان 1386)
  11. (سالور، ج 9، ص 6817؛ بهار، ج 2، ص 44)
  12. (رجوع کنید به بهار، ج 1، ص 360؛ مستوفى، ج 3، ص 595).
  13. (عبدالهادى حائرى، ص 183؛ بهار، همانجا)
  14. (اصغرىنژاد، ص 105؛ وردى، ج 6، ص 251)
  15. (اسلام دباغ، همانجا؛ جعفريان، ص 126)
  16. (رجوع کنید به بصيرتمنش، ص 352ـ354، 361ـ366؛ هاشم دباغ، ج 1، ص 148، 154ـ156؛ اسلام دباغ، ص 192ـ193)
  17. (براى نمونه رجوع کنید به سازمان اسناد ملى ايران، آرشيو، سند ش 293008550، 293002873، 293002899؛ نيز رجوع کنید به مركز اسناد انقلاب اسلامى، آرشيو، ش 10124، پرونده «خالصىزاده»).
  18. (هاشم دباغ، ج 1، ص 159)
  19. (همان، ج 1، ص 160؛ ابوترابيان، ص 147، 158؛ قس جعفريان، ص 125)
  20. (جعفريان، ص 126؛ صفائى، ص 111، پانويس)
  21. (رجوع کنید به ياد، سال 2، ش 7، تابستان 1366)
  22. (رجوع کنید به خالصىزاده، ص 150، 154؛ هاشم دباغ، ج 1، ص 159)
  23. (رجوع کنید به اسلام دباغ، ص 194؛ هاشم دباغ، ج 1، ص 56ـ92)
  24. (رجوع کنید به احمدى، ص 28ـ30، 36ـ43، 69ـ70 و جاهاى ديگر)
  25. (رجوع کنید به هاشم دباغ، ج 1، ص 27ـ33؛ احمدى، ص 125 به بعد)

منابع

  • دانشنامه جهان اسلام ، مدخل"محمد خالصی زاده " از غلامعلى پاشازاده، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت تاریخ بازیابی: 5 دی ماه 1392.