قوم عاد

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ اوت ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۴۶ توسط اله یاری (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} "عاد" از ری...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


"عاد" از ریشۀ (ع و د) است که در لغت به معنی بازگشتن به چیزی است بعد از انصراف از آن.[1] و در اصطلاح نام قوم حضرت هود (ع) است. نام قوم عاد در قرآن 24 بار آمده و محل زندگی آنها سرزمین «احقاف» بین عمان و یمن یا عمان و حضرموت بوده است.[۱] عاد، نام شخصی است که قبیله و قوم به نام او تسمیه شده‌اند.[۲] شاید هم نام جد این قوم عاد بوده است. برخی از مورخان معتقدند عاد بر دو قبیله اطلاق می‌شود یکی عاد اولی که لفظ آن در قرآن آمده (آنها احتمالاً قبل از تاریخ زندگی می‌کرده‌اند) و قبیلۀ دوم در دوران تاریخ بشر بوده است.[۳] اینکه قوم حضرت هود (ع) کدام قبیله بوده است در آن اختلاف است، چه بسا عاد اولی، همان قوم هود (ع) باشد.[۴]

یاد کرد قرآن از قوم عاد: «وَ اذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَین‌ِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ إِنیّ‌ِ أَخَافُ عَلَیْکمُ‌ْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیم‌ »[۵] «(سرگذشت هود) برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان که قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشته‌های دور و نزدیک آمده بودند که:جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت:) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم.»

تعبیر به « اخ » (برادر) برای بیان نهایت دلسوزی و صفای این پیامبر بزرگ نسبت به قوم خویش است، این تعبیر چنان که می‌دانیم در مورد عده‌ای از پیامبران بزرگ در قرآن مجید آمده است، آنها برادری دلسوز و مهربان برای اقوام خویش بودند که از هیچ نوع فداکاری مضایقه نکردند. این تعبیر ممکن است در ضمن اشاره‌ای به ارتباط خویشاوندی میان این پیامبران و اقوامشان نیز باشد.[۶] از آیات قرآن بر می‌آید که قوم عاد، بلند قامت و نیرومند بوده‌اند به همین نسبت ساختمانهای محکم و بزرگ می‌ساختند؛ آنها قومی مترقی و دارای شهرهای آباد و سرزمینهای حاصلخیز بوده‌اند و قرآن از آنها اینگونه یاد می‌کند: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ. إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ. الَّتیِ لَمْ یخُْلَقْ مِثْلُهَا فیِ الْبِلَد »[۷] « آیا ندیدی پروردگارت با قوم «عاد» چه کرد؟ و با آن شهر «ارَم» با عظمت، همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده بود.»[۸]

در اینکه «ارم» نام شخص یا قبیله است، یا نام محل و شهری، در میان مفسران گفتگو است. ولی مناسب با آیه بعد، این است که «ارم» نام شهر بی‌نظیر آنها باشد. «عماد» به معنی ستون و جمع آن « عُمُد» است. بنا بر تفسیر اول اشاره به اندام نیرومند و پیکرهای ستون مانند قوم عاد است، و بنا بر تفسیر دوم اشاره به ساختمانهای با عظمت و کاخهای رفیع و ستونهای عظیمی است که در این کاخها به کار رفته بود، و در هر دو صورت اشاره‌ای است به قدرت و قوت قوم عاد.[۹] معنای «ذات العماد» آن است که آنها قطعه سنگهای بزرگی را به اندازه بلندی کوه، از کوهی می‌بریدند و پایه می‌ساختند، بعد این ستونها را در هر کجا می‌خواستند می‌افراشتند، سپس در بالای آن کاخهای خود را می‌ساختند بدین سبب آنها را «ذات العماد» گفتند.[۱۰]

آئین قوم عاد: این قوم کافر و بت پرست بودند و طاغیان مستکبر خود را اطاعت می کردند: «وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنید »[۱۱] «و این قوم «عاد» بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند و پیامبران او را معصیت نمودند و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پیروی کردند.»

چون کشورشان وسعت یافت، سر بر طغیان و سرکشی برداشتند، تا اینکه هود(ع) بر ایشان مبعوث شد.[۱۲]

رسالت حضرت هود (علیه السلام) "هود" این نام بدین جهت بر او نهاده شده که از آنچه قومش بدان گمراه شده بودند هدایت یافت و به آن مبتلا نگردید. سپس از طرف خداوند مبعوث شد تا آنان را از گمراهی رهانیده و به شاهراه هدایت برساند.[۱۳] « وَ إِلیَ‌ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُْهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْترَُونَ »[۱۴] « (ما) به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم (به آنها) گفت:«ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست. شما فقط تهمت می‌زنید (و بتها را شریک او می‌خوانید)»

نخستین دعوت هود(ع)، همان دعوت تمام انبیا بود، دعوت به سوی توحید و نفی هر گونه شرک،چه افترا و تهمتی از این بالاتر که برای بتهایی بی‌ارزش آن همه مقام قائل می‌شدند.[۱۵] «وَ یَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلیَ‌ قُوَّتِکُمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْا مجُْرِمِین »[۱۶] «و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید و گنهکارانه، روی (از حق)بر نتابید!»

برخی گفته‌اند:قوم عاد دچار خشکسالی شده بودند و هود (با بیان این جمله) به آنها وعده داد که اگر توبه کنند، با آمدن باران سر زمینشان سر سبز و خرم و مزارعشان آباد گردد، و درخت‌ها بارور و میوه‌ها فراوان شود. «قوّت» در اینجا بمال و فرزند و نیرو تفسیر شده و همه اینها چیزهایی است که انسان بدانها نیرو گیرد.[۱۷] هود (ع) در اندرز ایشان نهایت سعی خود را کرد، اما آنان رسالت او را انکار کردند: قَالُواْ یَهُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نحَْنُ بِتَارِکیِ ءَالِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَ مَا نحَْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِین »‌[۱۸] « گفتند:«ای هود! تو دلیل روشنی برای ما نیاورده‌ای! و ما خدایان خود را بخاطر حرف تو رها نخواهیم کرد! و ما (اصلًا) به تو ایمان نمی‌آوریم.‌»

نسبت جنون به او دادند، جنونی که بر اثر خشم خدایان حاصل شده بود: « إِن نَّقُولُ إِلَّا اعْترََئکَ بَعْضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوءٍ »[۱۹] « ما (درباره تو) فقط می‌گوییم:بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده اند!»

و این بهترین دلیل بر خرافه پرستی آنها بود. اما هود (ع) بیزاری خود را از بت ها اعلام داشت: «قَالَ إِنیّ‌ِ أُشهِْدُ اللَّهَ وَ اشهَْدُواْ أَنیّ‌ِ بَرِی‌ءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ »[۲۰] «(هود) گفت:من خدا را به شهادت می‌طلبم، شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آنچه شریک (خدا) قرار می‌دهید...»

و به آنها اخطار کرد:اگر حق را نپذیرید نابود خواهید شد و قوم دیگری، جانشین شما خواهد گردید: «فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُکمُ مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکمُ‌ْ وَ یَسْتَخْلِفُ رَبیّ‌ِ قَوْمًا غَیرَْکم‌...» [۲۱]«پس اگر روی برگردانید، من رسالتی را که مأمور بودم به شما رساندم و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما می‌کند...»

سرانجام قوم عاد: بعد از سه سال قحطی و توبه نکردن قوم خیره سر عاد، ابر سیاهی در آسمان ظاهر می‌شود گمان می‌کنند، می‌خواهد باران ببارد، ولی آن در حقیقت شروع عذاب بود: « فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتهِِمْ قَالُواْ هَذَا عَارِضٌ ممُّْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیم » ‌[۲۲] «هنگامی که آن (عذاب الهی) را بصورت ابر گسترده‌ای دیدند که بسوی درّه‌ها و آبگیرهای آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند:«این ابری است که بر ما می‌بارد» (ولی به آنها گفته شد:) این همان چیزی است که برای آمدنش شتاب می‌کردید، تندبادی است (وحشتناک) که عذاب دردناکی در آن است.»

این قوم بوسیلۀ بادی عجیب، عذاب شدند که با تعابیر مختلف در قرآن بیان شده است: 1- « فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِْمْ رِیحًا صَرْصَرا...ً»[۲۳] «سرانجام تندبادی شدید و هول‌انگیز و سرد و سخت بر آنها فرستادیم‌...» 2- « وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُواْ بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَة » «و امّا قوم عاد با تند بادی طغیانگر و سرد و پرصدا به هلاکت رسیدند.»[۲۴]

3- «وَ فیِ عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیهِْمُ الرِّیحَ الْعَقِیم‌» [۲۵] « و (همچنین) در سرگذشت «عاد» (آیتی است) در آن هنگام که تندبادی بی‌باران بر آنها فرستادیم.»

«ریح عقیم» بادی است که نه ابر می آورد و نه درخت را بارور می سازد، توأم با عذاب و بی‌رحم است و خداوند آن را بر قوم عاد فرستاد تا نابودشان سازد، چنان که می‌دانیم بادهای دیگر نطفه را به گیاه تلقیح می‌کنند، ولی این باد عذاب را به آنها تلقیح کرد. یعنی رحمت از آن پدیدار نمی‌گشت، مانند مردی که صاحب فرزند نشود؛ پس همه کاخها و دژها و شهرها و هر بنای محکم و استواری را که در آنجا بود چنان خرد و نابود کرد و درهم کوبید (چون گندمی زیر سنگ آسیاب) و همچون ماسه نرم روان شدند که باد جابجایشان می‌کرد. و به آسمان می‌برد (هفت شب و هشت روز پی در پی آن تندباد عقیم برایشان وزید.)[۲۶] 4- « رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیم » [۲۷] «تند بادی است وحشتناک که عذاب دردناکی در آن است »

البته اینکه این باد چه بادی بوده است، خالی از ابهام نیست؛ آیا تند بادی بوده پر قدرت که مردم را به این طرف و آن طرف ی‌افکنده یا اینکه دارای سوزاندگی و مسمومیت خاصی بود که همه چیز را چون استخوان، پوسیده می‌کرده است؟[۲۸] والله اعلم



پانویس

  1. - مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، قصه های قرآن بر اساس تفسیر نمونه، تدوین حسین حسینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385ش، اول،ص 61
  2. - قرشی، علی اکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1372ش، ششم، ج 5، ص 67
  3. - قصه های قرآن بر اساس تفسیر نمونه، پیشین، ص 61
  4. - فعال عراقی نژاد، حسین؛ داستانهای قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، تهران، سبحان، 1378ش، دوم،ج 1،ص 274
  5. - احقاف/21 «ترجمه آیات از آیت الله مکارم شیرازی می باشد»
  6. - مکارم شیرازی،ناصر وهمکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، اول،ج21، ص351
  7. - فجر/8-6
  8. - داستانهای قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، پیشین، 275
  9. - تفسیر نمونه، پیشین، ج26، ص452
  10. - شیخ صدوق،محمد بن علی؛ معانی الاخبار، ترجمه عبد العلی محمدی شاهرودی، تهران،‌ دارالکتب الاسلامیه،1377 ش،‌ دوم،‌ ج‌1، ص109
  11. - هود/59
  12. - صدرحاج سید جوادی، احمد ودیگران؛ دایرة المعارف تشیع، تهران، شهید سعید محبی، 1384ش، اول، ج 11،ص 4
  13. - معانی الاخبار، پیشین، ج1، ص108
  14. - هود/50
  15. - تفسیر نمونه، پیشین، ج9، ص128
  16. -هود/52
  17. -طبرسی،فضل بن حسن؛ تفسیر مجمع البیان، ترجمه گروهی از مترجمان، تهران فراهانی،1360 ش، اول،ج12،ص76
  18. - هود/53
  19. - هود/54
  20. -هود/54
  21. - هود/57
  22. - احقاف/24
  23. - فصلت/16
  24. - حاقه /6
  25. - ذاریات/41
  26. - معانی الاخبار،پیشین،ج1،ص108
  27. - احقاف/24
  28. - ذاریات/42

منابع