قنبر غلام امام علی علیه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

قنبر غلام خاص امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام و کسی است که دائما ملازم آن حضرت بود. او دلداده امام علی علیه السلام بود و آن حضرت نیز او را بسیار دوست می داشت.


نسب و طايفه

متاسفانه از زندگي و دوران ایشان، اطلاع زيادي در دست نيست، فقط نقل هاي كوتاه تاريخي و حكايت هايي از او در كنار علي(ع) و خاندانش، ارزش وجودي و صفاي او رانشان مي دهد.

قنبر از حيث حسب و نسب نيز شخصي مجهول است و اطلاعات متقني درباره آباء و اجداد او در دست نيست.اما چه حسب و نسبي بالاتر از اين كه قنبر را منتسب به علي(ع) مي دانند.

ایشان در کوفه زندگی می کرد و از سالهای قبل، علی (ع) را به حقانیت می شناخت. از سابقین در ولایت و معرفت آنحضرت و همیشه وفادار و مطیع امر مولای خود بود. امام نیز در کارهای مختلف از او استفاده می کرد و در مواقع حساس او را می طلبید و مامور کاری مهم می کرد.از قبیله همدان و لقبش را «ابوهمدان» گفته اند.

از اسارت تا پذيرفتن اسلام

يكي از روزهايي كه جنگ ميان مسلمانان و ساسانيان ادامه داشت. سپاهيان مسلمان با كوله باري از غنايم جنگي از راه رسيدند و مانند هميشه گروهي از ايرانيان اسير را به همراه داشتند. آن ها را به اهل مدينه عرضه داشتند تا هر يك دوران اسارات خود را جايي بگذراند.

در آن ميان جواني بود با موهاي برآمده و زايده اي بر سرش كه مي گفتند پسر حمدان و از سخن گويان حكومتي بوده است.

سر به زير افكنده و خود را از نگاه هاي پيروز شدگان جنگ مي رهانيد. ناگهان نگاهي محبت آميز بر سرش سنگيني كرد، مي خواست خود را پنهان سازد ولي غافلگير شده بود. زيرچشمي بدان عرب نگريست، او هم جواني بود با چشم هايي مهربان ولي پر كشش. اندكي موهاي جلوي سر را نداشت و آثار جنگ در چهره اش مي نمود.

آن جوان عرب اين جوان عجم را به غلامي اش برگزيد. به اين عزيز ديروز و ذليل امروز كنيه ابوهمدان بخشيد و وي را قنبر ناميد.[۱]

از آن پس همواره همراه و يار مولايش علي بود. خيلي زود با محيط خو گرفت و خيلي چيزها آموخت. اجراي حدود الهي و تعزيرات حكومتي را برعهده گرفت و با اين اجراي عدالت خود را در زمره عادلان وارد ساخت تا جايي كه مولايش نيز به عدالت وي گواهي داد.

«ابوعمرو کشی» با اسنادی روایت می کند که امیرالمومنین علی (ع) این بیت را می خواند و در آن از قنبر یاد می کردند.

اِنّي اِذا اَبْصَرْتُ شَيْئا مُنْكَرا × اَوْقَدْتُ نارى وَ دَعَوْتُ قَنْبَرا

یعنی: هرگاه کاری سخت و ناخوشایندی پیش می آید، آتشم را می افروزم و «قنبر» را فرا می خوانم. او در سفر و حضر در خدمت مولای متقیان و آماده اجرای هر دستوری بود. اینکه او را غلام علی (ع) دانسته اند، به خوبی نشان میدهد که او بیش از اصحاب دیگر به علی (ع) نزدیک بوده است.

قنبر بعد از شهادت امام علي(ع)

وي پس از شهادت اميرالمومنين(ع) ملازم ركاب امام حسن مجتبي(ع) شد كه در حدود 10سال به طول انجاميد.

او از نزديكان و مقربان امام حسن مجتبي(ع) بود. وي از جمله كساني بود كه در لحظه شهادت امام مجتبي(ع) در آنجا حضور داشت بر وصيت هاي ايشان بر برادرش محمدبن حنفيه ناظر و شاهد بود.

در زمان امام حسين(ع)

پس از شهادت امام حسن(ع) قنبر توفيق درك امامت سيدالشهدا(ع) را دريافت اما وي نيز توفيق ياري امام حسين(ع) در عاشورا را از دست داد.

درباره اين كه چرا قنبر با اين همه سوابق در كربلا حضور نداشته، متاسفانه هيچ سند تاريخي وجود ندارد. چون بسياري از موارد در تاريخ ذكر نشده است و چه بسا به دست ما نرسيده است لذا نكات مبهم و تاريك در تاريخ بسيار زياد است و مساله حضور افرادي چون قنبر و ديگران در جريان عاشورا و نهضت امام حسين(ع) يكي از آن موارد است. اما با اين حال برخي درباره عدم حضور قنبر در نهضت كربلا احتمالاتي را بيان كرده اند من جمله اين كه با ظهور ابن‌زياد شيعيان مخفيانه و پراكنده زندگي مي‌كردند و قنبر در آن زمان در زندان‌هاي بني‌اميه اسير بود و بعد از شهادت امام حسين(ع) و ياران باوفايش از زندان آزاد شد.

شهادت

در يكي از روزها «حجاج بن يوسف ثقفي» به اطرافيان خود گفت: آرزومندم يكي از اصحاب علي رابه چنگ آورم و با ريختن خونش به درگاه خداوند تقرب جويم!

درباريان نام قنبر را بردند و به دستور حجاج او را احضار كردند. وقتي قنبر وارد شد، حجاج خطاب به او گفت:

تو كيستي؟

قنبر با بياني رسا و بدون هيچ خوف و ترسي خود را چنين معرفي كرد:

« انا مولي من ضرب بسيفين و طعن برمحين، و صلي قبلتين و بايع البيعتين و هاجر الهجرتين و لم يكفر بالله طرفه عين، انا مولي صالح المومنين و وارث النبيين و خيرالوصيين…؛

من غلام آن كسي هستم كه با دو شمشير و دو نيزه مي جنگيد و به دو قبله نماز خواند و دو نوبت با رسول خدا صلي الله عليه و آله بيعت كرد و دو نوبت هجرت نمود و لحظه و چشم به هم زدني كافر نشد، من غلام صالح مومنانم و غلام وارث انبيا و بهترين اوصيا هستم...»

چون حجاج اين سخنان را از قنبر شنيد، دستور داد گردن او را زدند و آن مرد خدا و يار و همراه امير مومنان عليه السلام را به شهادت رساندند.[۲] و همچنین روايت است كه چون قنبر را بر حجاج وارد نمودند حجاج پرسيد تو در خدمت على چه مى‌كردى؟ گفت: آب وضويش را حاضر مى‌ساختم؛ پرسيد كه على چه مى‌گفت چون از وضوى خويش فارغ مى‌گشت؟

گفت: اين آيه مباركه را تلاوت مى‌فرمود: «فلَمّا نسواما ذُكرِوُا بهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُا بِمااءُوتوُ اَخذْناهمْ بغتةً فاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُالْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمينَ».[۳]

حجاج گفت: گمان مى‌كنم كه اين آيه را بر ما تاويل مى‌كرد، قنبر گفت: بلى، حجاج گفت: چه خواهى كرد اگر سر تو را بردارم؟ گفت: در اين هنگام من سعيد خواهم بود و تو شقى، پس حكم كرد تا قنبر را گردن زدند.[۴]

پانویس

  1. الارشاد، ص173؛ بحارالانوار، ج42 ، ص126
  2. الاختصاص، ص ۷۳؛ معجم رجال الحديث، ج ۱۴، ص ۸۶؛ا رشاد، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سفينه البحار، ج ۲، ص ۴۴۹؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص126.
  3. سوره انعام(6)، آيه 44ـ45.
  4. رجال كشى، 1/290، مجالس المؤمنين، 1/314.

منابع