جامعیت مقاله متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

فلسفه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (10پروژه: درج شناسه)
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
اصل كلمه «فَلْسَفَة» يونانى و مركب از دو جزء است: فیلو به معنى دوست و دوستدار، و «سوفيا» به معنى [[حكمت]]، که مچموعاً يعنى «دوستدار حكمت».  
+
{{خوب}}
 +
فلسفه علمی است زائیده گرایش بشر به دانایی.اصل کلمه «فَلْسَفَة» یونانى و مرکب از دو جزء است: «فیلو» به معنى دوست و دوستدار، و «سوفیا» به معنى [[حکمت]]، که مجموعاً یعنى «دوستدار حکمت».این علم به درک حقایق و علومی که قابل دریافت با نیروی عقل است می پردازد و به سوالات اساسی بشر درباره زندگی و حقایق هستی می پردازد. برخی پایه گذاران فلسفه را، طالس ملطى و افلاطون دانسته اند.  
  
«فلسفه» در واقع علم به حقايق موجودات به اندازه توانائى بشر می باشد.<ref> لغت نامه دهخدا. </ref>  
+
==تعریف فلسفه==
به بیان دیگر فلسفه(یا حكمت)، تفکر در مسائل علمى و مو شكافى در فهم آنها است. (علم الاشياء بمبادئها و عللها الاولى.)<ref> المنجد. </ref>
+
«فلسفه» در واقع علم به حقایق موجودات به اندازه توانائى بشر می باشد.<ref> لغت نامه دهخدا. </ref>  
 
+
به بیان دیگر فلسفه (یا حکمت)، تفکر در مسائل علمى و مو شکافى در فهم آنها است: (علم الاشیاء بمبادئها و عللها الاولى).<ref> المنجد. </ref>  
از سوی دیگر می توان این گونه گفت :
 
 
 
فلسفه از سنخ اندیشه بوده و شناخت حقایق اشیا به مقدار ممکن است و اگر مجموع اندیشه و انگیزه در تعریف فلسفه اخذ شود، فلسفه را تشبه به خالق، به مقدار ممکن تعریف کرده اند. همان گونه که خدای سبحان هم اوصاف علمی دارد و هم اوصاف عملی، هم عالم است و هم عادل و حکیم، فیلسوف الاهی نیز هم اندیشه ناب و صائب و هم انگیزه سالم دارد. به هر حال، فلسفه یا همان اندیشه بوده و محصول عقل نظری است یا مجموع اندیشه و انگیزه بوده و محصول عقل نظری و عقل عملی، هر دو، است. <ref>سيد حسين نصر- تاریخ فلسفه- صفحه 37- 40 </ref>
 
  
==تعریف فلسفه==
+
از سوی دیگر می توان این گونه گفت:
  
[[حكما]] در تعريف فلسفه گفته اند:
+
فلسفه از سنخ اندیشه بوده و شناخت حقایق اشیا به مقدار ممکن است و اگر مجموع اندیشه و انگیزه در تعریف فلسفه اخذ شود، فلسفه را تشبه به خالق، به مقدار ممکن تعریف کرده اند. همان گونه که خدای سبحان هم اوصاف علمی دارد و هم اوصاف عملی، هم عالم است و هم عادل و حکیم، فیلسوف الاهی نیز هم اندیشه ناب و صائب و هم انگیزه سالم دارد. به هر حال، فلسفه یا همان اندیشه بوده و محصول عقل نظری است یا مجموع اندیشه و انگیزه بوده و محصول عقل نظری و عقل عملی، هر دو، است.<ref>سید حسین نصر- تاریخ فلسفه- صفحه ۳۷- ۴۰.</ref>
  
«الفلسفة هى العلم باحوال اعيان الموجودات على ما هى عليها» فلسفه عبارت است از علم به ذات و صفات و احكام و احوال كليه موجودات بدان گونه كه هستند.
+
[[ملاصدرا]] در کتاب [[اسفار اربعه (کتاب)|اسفار]] در باب تعریف فلسفه می‌گوید:
  
با پذيرفتن اين تعريف، كليه علوم اعم از ادبى و [[رياضى]] و [[منطق]] و طبيعى و الهى و [[علم النفس]] و [[نجوم]] و [[هيات]] و [[علم اخلاق]] و حتّى [[فقه]] و علم به تكاليف دينى داخل در علم فلسفه ومشمول تعريف مذكور خواهند بود. زيرا هر يك از اين علوم ، بحث از دسته اى از موجودات و احوال و اوصاف و احكام آنها مى كنند، خواه آنها عينى يا ذهنى، جوهرى و يا عرضى، و مجرد و يا مادى باشند. وبدین جهت غالب فلاسفه [[يونان]] و [[اسلام]] جامع جميع علوم بوده اند.  
+
اعلم أن الفلسفة استکمال النفس الإنسانیة بمعرفة حقائق الموجودات على ما هی علیها و الحکم بوجودها تحقیقا بالبراهین لا أخذا بالظن و التقلید بقدر الوسع الإنسانی.<ref>ملاصدرا، اسفار، ج ۱، ص ۲۰.</ref> فلسفه عبارت است از کمال یافتن نفس انسان به سبب معرفتی که به حقائق موجودات می‌یابد، معرفتی که مطابق با واقع باشد و نیز حکم به موجودیت آنها به وسیلة برهان و نه از روی ظن و تقلید، به قدری که در توان اوست.
  
 
==مباحث فلسفه==
 
==مباحث فلسفه==
 +
از نظر قدما حکمت -یعنی حقایق و علومی که قابل دریافت با نیروی [[عقل]] است- در وهله اوّل منقسم می‏ شود به حکمت نظری و حکمت عملی؛ حکمت نظری به نوبه خود منقسم می ‏شود به «حکمت الهی» (یا «حکمت علیا»)، و «حکمت ریاضی» (یا «حکمت وسطی»)، و «حکمت طبیعی» (یا «حکمت سفلی»). بعدها حکمت الهی عنوان مطلق "فلسفه" را به خود گرفت.
  
از اوائل قرن دهم به بعد، فلسفه تا حدى از بقيه علوم جدا و به چهار قسمت تقسيم شد و البته علم «منطق» همواره جزء لا ينفك فلسفه بوده است. اين چهار قسمت عبارتند از:
+
حکمت الهی در مورد اموری بحث می کند که ذهنا و خارجا (یعنی مفهوما و مصداقا) بی نیاز و غیر مشروط به ماده هستند. به حکمت الهی (فلسفه) الهیات بالمعنی الاعم نیز گفته می شود و وجه این عنوان آن است که فلسفه دارای دو بخش است: بخش «امور عامّه» که شامل مباحث وجود و عدم، ضرورت و امکان و امتناع، قدم و حدوث، وحدت و کثرت، قوّه و فعل، ماهیت، علّت و معلول است و ملحق بر این بخش است مباحث جواهر و اعراض و حقیقت جسم طبیعی و برخی مباحث دیگر؛ و بخش الهیات بالمعنی الاخص که درباره [[خدا]] و صفات و افعال خدا بحث می‏ کند.<ref>مرتضی مطهری، شرح منظومه‏، ص۲۹۸.</ref>
 
 
1. امور عامه يعنى علم به يك سلسله اصول و قوانين و احكام كليه اى كه دانستن آنها براى اهل هر فنى از فنون علمى لازم و ضرورى است و جهل به آنها مستلزم خطا و اشتباه در مسايل مربوط به آن فن است و اين قسمت را علم كلى و [[علم اعلى]] و «[[الهيات بالمعنى الاعم]]» و «فلسفه ما قبل الطبيعه» نيز نامند.
 
 
 
2. طبيعيات كه از حقيقت جسم و اقسام و انواع و احكام جسم و قواى جسمانى و آنچه كه مربوط به جسم است بحث مى كند.
 
 
 
3. علم النفس كه از وجود نفس و اقسام نفس و قواى ظاهرى و باطنى و بقا و يا فناى نفس بعد از مرگ و حدوث و قدم نفس و معاد جسمانى و احكام مربوط به آن بحث مى كند.
 
 
 
4. «الهيات بالمعنى الاخص» كه از ذات و صفات و افعال «[[واجب الوجود]]» و عقول كليه و رابطه آنها با عالم جسمانى و مسايل ديگرى مربوط به آن بحث مى كند.<ref> [[شواهد الربوبيه]] 25. </ref>  
 
  
 
==هدف فلسفه==
 
==هدف فلسفه==
 +
اخوان الصفا گویند: آغاز فلسفه دوست داشتن انواع دانش بوده و وسط آن شناخت حقایق موجودات و پایان آن عمل به گفتار، یعنى تطابق عمل با علم در جهت کمال ممکن است.
  
[[اخوان الصفا]] گويند: آغاز فلسفه دوست داشتن انواع دانش بوده و وسط آن شناخت حقايق موجودات و پايان آن عمل به گفتار، يعنى تطابق عمل با علم در جهت كمال ممكن است .
+
افلاطون گوید: «فیلسوف» کسى است که هدف او رسیدن به معرفت امور ازلی یا معرفت حقایق اشیاء باشد.<ref>سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف».</ref>
 
 
[[افلاطون]] گويد: «فيلسوف» كسى است كه هدف او رسيدن به معرفت امور ازلی يا معرفت حقايق اشياء باشد.  
 
 
 
در آغاز امر، فلاسفه و متفكران يونانى توجه و نظر خود را به فكر كردن در اطراف جهان محسوس و ماده و ماديات معطوف كردند و همواره سعى مى نمودند كه حقايق عالم را از آن راه توجيه و تفسير نمايند.
 
[[صدرالدين شیرازی]] گويد: پايه گذاران فلسفه، [[طالس ملطى]] و افلاطون هستند كه خميره فلسفه به دست آنها درست شده است.
 
  
فلسفه به دو قسم تقسيم شده: فلسفه «[[مشائى]]» كه اصول و قواعدش بر مبناى ادله عقليه است و بس، فلسفه «[[تصوف]]» و [[عرفان]] كه اصول و قواعدش از روى مكاشفه است و بس.
+
==پایه گذاران فلسفه==
 +
[[صدرالدین شیرازی]] گوید: پایه گذاران فلسفه، طالس ملطى و افلاطون هستند که خمیره فلسفه به دست آنها درست شده است.<ref>سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف».</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
 
==منابع==
 
 
 
*سيد حسين نصر، تاریخ فلسفه، صفحه 37- 40
 
 
 
*سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»
 
  
 
[[رده:علوم]]
 
[[رده:علوم]]
  
 
[[رده:فلسفه]]
 
[[رده:فلسفه]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= متوسط
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۲۳

فلسفه علمی است زائیده گرایش بشر به دانایی.اصل کلمه «فَلْسَفَة» یونانى و مرکب از دو جزء است: «فیلو» به معنى دوست و دوستدار، و «سوفیا» به معنى حکمت، که مجموعاً یعنى «دوستدار حکمت».این علم به درک حقایق و علومی که قابل دریافت با نیروی عقل است می پردازد و به سوالات اساسی بشر درباره زندگی و حقایق هستی می پردازد. برخی پایه گذاران فلسفه را، طالس ملطى و افلاطون دانسته اند.

تعریف فلسفه

«فلسفه» در واقع علم به حقایق موجودات به اندازه توانائى بشر می باشد.[۱] به بیان دیگر فلسفه (یا حکمت)، تفکر در مسائل علمى و مو شکافى در فهم آنها است: (علم الاشیاء بمبادئها و عللها الاولى).[۲]

از سوی دیگر می توان این گونه گفت:

فلسفه از سنخ اندیشه بوده و شناخت حقایق اشیا به مقدار ممکن است و اگر مجموع اندیشه و انگیزه در تعریف فلسفه اخذ شود، فلسفه را تشبه به خالق، به مقدار ممکن تعریف کرده اند. همان گونه که خدای سبحان هم اوصاف علمی دارد و هم اوصاف عملی، هم عالم است و هم عادل و حکیم، فیلسوف الاهی نیز هم اندیشه ناب و صائب و هم انگیزه سالم دارد. به هر حال، فلسفه یا همان اندیشه بوده و محصول عقل نظری است یا مجموع اندیشه و انگیزه بوده و محصول عقل نظری و عقل عملی، هر دو، است.[۳]

ملاصدرا در کتاب اسفار در باب تعریف فلسفه می‌گوید:

اعلم أن الفلسفة استکمال النفس الإنسانیة بمعرفة حقائق الموجودات على ما هی علیها و الحکم بوجودها تحقیقا بالبراهین لا أخذا بالظن و التقلید بقدر الوسع الإنسانی.[۴] فلسفه عبارت است از کمال یافتن نفس انسان به سبب معرفتی که به حقائق موجودات می‌یابد، معرفتی که مطابق با واقع باشد و نیز حکم به موجودیت آنها به وسیلة برهان و نه از روی ظن و تقلید، به قدری که در توان اوست.

مباحث فلسفه

از نظر قدما حکمت -یعنی حقایق و علومی که قابل دریافت با نیروی عقل است- در وهله اوّل منقسم می‏ شود به حکمت نظری و حکمت عملی؛ حکمت نظری به نوبه خود منقسم می ‏شود به «حکمت الهی» (یا «حکمت علیا»)، و «حکمت ریاضی» (یا «حکمت وسطی»)، و «حکمت طبیعی» (یا «حکمت سفلی»). بعدها حکمت الهی عنوان مطلق "فلسفه" را به خود گرفت.

حکمت الهی در مورد اموری بحث می کند که ذهنا و خارجا (یعنی مفهوما و مصداقا) بی نیاز و غیر مشروط به ماده هستند. به حکمت الهی (فلسفه) الهیات بالمعنی الاعم نیز گفته می شود و وجه این عنوان آن است که فلسفه دارای دو بخش است: بخش «امور عامّه» که شامل مباحث وجود و عدم، ضرورت و امکان و امتناع، قدم و حدوث، وحدت و کثرت، قوّه و فعل، ماهیت، علّت و معلول است و ملحق بر این بخش است مباحث جواهر و اعراض و حقیقت جسم طبیعی و برخی مباحث دیگر؛ و بخش الهیات بالمعنی الاخص که درباره خدا و صفات و افعال خدا بحث می‏ کند.[۵]

هدف فلسفه

اخوان الصفا گویند: آغاز فلسفه دوست داشتن انواع دانش بوده و وسط آن شناخت حقایق موجودات و پایان آن عمل به گفتار، یعنى تطابق عمل با علم در جهت کمال ممکن است.

افلاطون گوید: «فیلسوف» کسى است که هدف او رسیدن به معرفت امور ازلی یا معرفت حقایق اشیاء باشد.[۶]

پایه گذاران فلسفه

صدرالدین شیرازی گوید: پایه گذاران فلسفه، طالس ملطى و افلاطون هستند که خمیره فلسفه به دست آنها درست شده است.[۷]

پانویس

  1. لغت نامه دهخدا.
  2. المنجد.
  3. سید حسین نصر- تاریخ فلسفه- صفحه ۳۷- ۴۰.
  4. ملاصدرا، اسفار، ج ۱، ص ۲۰.
  5. مرتضی مطهری، شرح منظومه‏، ص۲۹۸.
  6. سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف».
  7. سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف».