فتح مغرب و اندلس: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد)
 
جز
سطر ۷۱: سطر ۷۱:
 
==منبع==
 
==منبع==
  
[مرضيه سادات هاشمي، فتح مغرب و اندلس، سایت پژوهه http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=46509]، بازیابی:4 بهمن 1391
+
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=46509 مرضيه سادات هاشمي، فتح مغرب و اندلس، سایت پژوهه ]، بازیابی:4 بهمن 1391
  
 
[[رده:تاریخ اسلام]]
 
[[رده:تاریخ اسلام]]
 
[[رده:بنی امیه]]
 
[[رده:بنی امیه]]

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۰۷


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

جبهه شمال افریقا یکی از توجهات اصلی خلفای اموی در فتوحات اسلامی بوده است، زیرا از یک طرف این مناطق تحت نفوذ حکومت روم بود و رومیان تهدیدی جدی برای حکومت اسلامی محسوب می­شدند و از طرف دیگر از این مناطق غنایم سرشاری نصیب مسلمانان می­شد. فتح مغرب ادامه پیشروی مسلمانان در قاره افریقا و فتح اندلس دروازه ورود آنها به خاک اروپا بود. فتح مغرب زمینه نشر هرچه بیشتر اسلام را فراهم نمود و نیز زمینه­ساز فتح اندلس گردید. از آنجا که دو منطقه مغرب و اندلس مناسبات و ارتباطات مستحکم و قوی داشتند، حوادث آن دو به هم مربوط بوده و معمولاً در تاریخ با هم بررسی می گردد.


مغرب اسلامی

مغرب نام سرزمینی در شمال افریقا در امتداد سواحل دریای مدیترانه غرب مصر بین طرابلس و سواحل اقیانوس اطلس است. مناطق جغرافیایی این منطقه به سه بخش تقسیم می­شود که عبارت است از : 1. مغرب ادنی که مسلمانان از ابتدای فتوحات خود، آن را ولایت افریقیه نامیدند. 2. مغرب اوسط. 3. مغرب اقصی که شامل کشور مغرب (مراکش) امروزی است. مردم مغرب از نژاد بربرها بودند که آنها را به دو گروه اصلی بربرهای برانس و بُتر تقسیم می­کنند. دین اکثر بومیان مغرب بت­پرستی بود.


فتح مغرب اسلامی

عمرو عاص پس از فتح مصر در سال 21 عازم فتح بُرقه شد و پس از فتح آنجا نامه­ای به خلیفه دوم نوشت و از او برای ادامه فتوحات در سرزمین افریقیه اجازه خواست. اما عمر به این کار راضی نشد و در پاسخ نوشت: «بین من و خود آب را فاصله قرار مده و در جایی فرود آیید که هر گاه خواستم بتوانم مرکبم را سوار شوم و به سوی شما آیم»[1]. در سال 27 یا 28 یا 29 خلیفه سوم، عثمان به عبدالله بن سعد بن ابی­سرح نامه نوشت و او را مأمور فتح افریقیه کرد؛[2] ولی جز منطقه محدودی که سبیطه نام داشت فتوحات دیگری صورت نگرفت که تاریخ نگاران معتقدند: توقف فتوحات به خاطر آشوب­های داخلی زمان عثمان بود.[3] با روی کار آمدن دولت امویان بار دیگر مغرب مورد توجه قرار گرفت و معاویه بن ابی­سفیان، در سال 50 عقبه بن نافع را پرچمدار فتوحات در شمال افریقا کرد. او با بررسی اوضاع، چون ادامه فتوحات را در این مناطق سخت می­دید، شهر قیروان را بنا نهاد تا پایگاهی برای مسلمانان باشد.[4] اما معاویه وی را در سال 55 برکنار کرد و مسلمه بن مخلد انصاری را به ولایت مصر و افریقیه گماشت. او نیز ابومهاجر دینار را حکمران افریقیه کرد.[5] ابومهاجر در برخورد با بومیان محلی از در صلح و آشتی درآمد و از آنان برای بیرون راندن رومیان استفاده کرد. او در جنگ با قبیله­ای از بربرها در مناطق مغرب میانه به رهبری کسیله بن لمزم پیروز شد و او را اسیر نمود. با مسلمان شدن کسیله قومش نیز به دین اسلام درآمد و در خدمت مسلمانان قرار گرفت.[6] با مرگ معاویه در سال 60 فرزندش یزید بار دیگر عقبه بن نافع را فرمانروای افریقیه کرد[7]. او از سیاست جنگاوری و خشونت در فتوحات استفاده می­کرد به همین دلیل افراد زیادی از همراهانش را با خود دشمن کرد که از جمله آنها کسیله بود. وی که کینه عقبه را در دل داشت از سپاه او جدا شد و به رومیان پیوست و در منطقه تهوده، عقبه و سپاه پنج هزار نفریش را محاصره و آنها را از بین برد. این واقعه که به نبرد تهوده معروف شد، در سال 62 اتفاق افتاد.[8] از این تاریخ تا روی کار آمدن عبدالملک بن مروان از سوی مسلمانان تحرکی صورت نگرفت. او برای باز پس گیری قیروان، شخصی به نام زهیر بن قیس را مأمور کرد. زهیر در جنگ با کسیله پیروز شد و با بسیاری از اتباع خود به سمت مصر حرکت کرد. وقتی رومیان آگاه شدند که وی برقه را ترک کرده و در تعقیب کسیله است، به آنجا حمله کردند. زمانی که عقبه از این جریان با خبر شد به برقه بازگشت و با رومیان رو به رو گشت و در جنگ سختی که با آنها داشت کشته شد و هیچ یک از یارانش نیز زنده نماندند. چون این واقعه مصادف با درگیری عبدالملک با زبیریان بود جنگ در جبهه افریقا راکد ماند.[9] با غلبه عبدالملک بن مروان بر زبیریان و پایان جنگ­های داخلی، بار دیگر فتح مغرب برای نابودی رومیان و تصاحب سرزمین­های آن با فرماندهی حسان بن نعمان غسانی آغاز شد. وی با روابط آشتی جویانه با بربرها توانست آنها را از رومیان جدا کرده، برای مقابله با رومیان از آنها یاری بگیرد. وی در برخوردی که با رومیان داشت پیروزی­هایی کسب کرد که به موجب این پیروزی­ها مواضع نظامی مسلمانان در مغرب تقویت شد.[10] در این زمان بربرهای بُتر به رهبری زنی به نام کاهنه دست به شورش زدند. حسان در برخورد با نیروهای کاهنه شکست سختی خورد و به برقه عقب­نشینی کرد. بربرها به مدت 5 سال به ویران کردن شهرها و قلاع و غارت اموال پرداختند تا مسلمانان را از باز پس­گیری این مناطق منصرف کنند؛ اما این سیاست کاهنه به علاوه ظلم و ستم­های او باعث نارضایتی بربرها و رومیان از وی شد. حسان که به دنبال فرصت مناسبی برای جبران شکست خود بود با استفاده از سست شدن جایگاه کاهنه در میان یارانش، به جنگ با وی رفت و او را شکست داد. پس از این پیروزی، حسان به قیروان بازگشت و تا مرگ عبدالملک با قدرت در آن منطقه حکمرانی نمود. ولید بن عبدالملک پس از مرگ پدر، عبدالله بن مروان را والی افریقا کرد و به جای حسان، موسی بن نصیر را در سال 89 حاکم کرد.[11] در منابع تاریخی ترتیب زمانی دقیقی برای حوادث سال­های حکومت حسان و تحویل آن به موسی بن نصیر وجود ندارد. از روایت ابن­اثیر می­توان نتیجه گرفت که از برکناری حسان تا روی کار آمدن موسی، 3 تا 5 سال فاصله بوده است. این مورخ شهیر می نویسد: «در سال 89 ولید، موسی بن نصیر را به امارت افریقا منصوب کرد و نصیر زمانی که به افریقا رسید در آنجا با کسی که جانشین حسان شده بود، صلح نمود.[12]» و نیز می­نویسد: «پس از حرکت حسان قبایل بربر در این منطقه طمع کردند.[13]» با روی کار آمدن موسی بن نصیر، وی به تقویت نیروی نظامی قیروان توجه کرد و حملات خود را برای فتح نقاط باقی مانده مغرب ادامه داد و بالاخره فتح مغرب که از سال 21 آغاز شده بود در سال 92 پس از حدود 70 سال به پایان رسید. این منطقه تحت حاکمیت امویان بود تا اینکه در سایه هرج و مرج­های جهان اسلام به هنگام درگیری میان امویان و عباسیان این مناطق عرصه حضور دو گروه خوارج بنی مدرار صفریه و خوارج اباضی منسوب به عبدلله بن اباض مرّی قرار گرفت و در نهایت با درخواست کمک اهالی منطقه از خلیفه عباسی، منصور توانست استان افریقیه را پس گرفته و مغرب تحت نفوذ عباسیان قرار گرفت.[14]

فتح اندلس

پس از فتح مغرب توسط مسلمانان، به دلیل اوضاع سیاسی و جغرافیایی خاص اندلس مسلمانان متوجه این منطقه شدند چرا که به علت درگیری­های داخلی ثبات سیاسی و حکومتی این منطقه از بین رفته بود و از نظر جغرافیایی تنگه جبل الطارق سواحل دو طرف را به هم نزدیک کرده و راه برای ورود مسلمانان باز بود. به همین منظور موسی بن نصیر برای حمله به اندلس از ولید بن عبدالملک خلیفه اموی کسب تکلیف کرد. ولید با این شرط که ابتدا حمله کوچکی صورت پذیرد و اوضاع و شرایط موجود بررسی شود، موافقت نمود و گروهی به فرماندهی طریف بن زرعه بن ابی مدرک در سال 91 به منطقه رأس الصغیر در جنوب اندلس وارد شدند و این پیروزی آنها را برای فتح اندلس آماده کرد.[15] در ماه رجب سال 92 موسی بن نصیر لشگری از عرب و بربر که شمارشان به 7000 هزار نفر می­رسید به سرداری طارق بن زیاد راهی اندلس کرد.[16] طارق از تنگه عبور کرد و در کنار کوهی لنگر انداخت که بعدها جبل الطارق نام گرفت.[17] او پیشروی خود را به عمق خاک اندلس آغاز کرد و شهرهایی مثل قرطاجه، جزیره خضرا، قرطبه، مالقه، بیره، اریوله و طلیطله را فتح کرد. وی در ادامه پیشروی­های خود از موسی بن نصیر کمک خواست. موسی نیز از سال 93 با سپاهی مجهز حملات خود را آغاز کرد. او مسیری را برای نفوذ خود انتخاب کرد که طارق آن مسیر را نپیموده بود. بالاخره دو فرمانده در شهر طلبیره واقع در نزدیکی طلیطله به هم رسیدند. بالاخره پس از 4 سال، منطقه اندلس به دست مسلمانان فتح شد.[18] در سال 95 ولید بن عبدالملک دو فرمانده را به شام فرا خواند. موسی پیش از بازگشت به شام فرزند خود، عبدالعزیز را والی اندلس کرد. عبدالعزیز نقاطی از اندلس را که پدرش فتح نکرده بود، فتح نمود و شهر اشبیلیه را پایتخت خود قرار داد. عبدالعزیز دو سال فرمانروایی کرد؛ اما در نهایت بر اثر شورش برخی از سپاهیان به رهبری وزیرش کشته شد.[19] پس از شش ماه از کشته شدن عبدالعزیز، ایوب بن حبیب لخمی به حکومت رسید.[20] از این تاریخ که اواخر سال 97 یا اوایل سال 98 است تا سال 138 که دولت امویان اندلس به دست عبدالرحمان بن معاویه معروف به عبدالرحمانِ داخل تشکیل شد، حکومت والیان عرب بر اندلس نام دارد. در این دوران چندین امیر عرب که تعدادی از آنها به دستور مستقیم خلیفه و برخی دیگر توسط والیان یا سپاهیان انتخاب و سپس مورد تأیید دستگاه خلافت قرار می­­گرفتند، حکومت کردند. این دوران با جنگ و نزاع میان اعراب یمنی و قیسی و از سوی دیگر، صف آرایی بربران و شورش­های آنها بر ضد اعراب همراه بود. بر اثر آشفتگی­های موجود در این دوران مسیحیان از فرصت استفاده کردند و بخشی از سرزمین­هایی را که در اروپا و اندلس به دست مسلمان فتح شده بود، پس گرفتند.


دولت امویان اندلس

با سقوط حکومت امویان در سال 132 استانداران عباسی به تعقیب امویان پرداخته و آنها را می­کشتند. در این میان امیری اموی به نام عبدالرحمان بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان از دست آنها گریخت و به سمت مغرب حرکت کرد. اما در مغرب با مخالفت استاندار افریقیه که عبدالرحمن بن حبیب فهری بود روبه رو شد. او به سمت اندلس که اوضاعی نا آرام داشت حرکت کرد. عبدالرحمن با بنی­امیه که در اندلس زندگی می­کردند مکاتبه کرد و ورود خود را به آنها اطلاع داد و آنها را دعوت به متابعت از خود نمود. از طرفی یمنی­های اندلس نیز به او پیوستند. زمانی که خبر به یوسف فهری حاکم اندلس و صمیل بن حاتم رهبر قیسیان منطقه رسید تصمیم به مقابله با او را گرفتند؛ اما در نهایت عبدالرحمن پیروز شد.[21] گرچه برخی مثل مقری و ابن­عذاری سال ورود عبدالرحمن را سال 138ق می­دانند، امّا ابن­اثیر به تبعیت از طبری روایت سال 139 را ترجیح می­دهد و تشکیل حکومت امویان اندلس را سال 139 می­داند.[22] به این ترتیب امپراتوری از نو حکومت اموی را در اندلس احیا کرد و این نخستین منطقه­ای بود که از حکومت عباسی جدا شد. حکومت امویان در اندلس تا سال 407 هم زمان با وفات سلیمان، المستعین بالله برپا بود. از سال 407 بربرهای بنو حمود عهده­دار امور شدند و تا سال 414 حکومت کردند. از سال 414 تا 422 بار دیگر حکومت به دو تن از بازماندگان اموی؛ یعنی المستظهربالله و المستکفی رسید که پس از کشته شدن این دو، بنو حمود با عزل هشام سوم، ملقب به المعتمدبالله خلافت امویان اندلس را پس از قریب 3 قرن منقرض کردند. از این زمان به بعد عصر ملوک الطوائف در اندلس آغاز گردید[23].


[1] - یعقوبی،احمد ابن ابی یعقوب،تاریخ یعقوبی،محمد ابراهیم آیتی،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،1374،چاپ هفتم،ج2،ص45. [2] - بلاذری،ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر،فتوح البلدان،محمد توکل،بی جا، نشر نقره، 1337،چاپ اول،ص326. [3] - ابن اثیر،کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران،عباس خلیلی،تهران،مؤسسه مطبوعاتی علمی،بی تا، بی جا،ج3،ص 148-143. [4] - یعقوبی، پیشین،ج2،ص161. [5] - بلاذری، پیشین، ص329. [6] - مونس،حسین،تاریخ المغرب و حضارته من قبیل الفتح الاسلامی الی الغزو الفرنسی،بیروت،العصر الحدیث،1992،چاپ اول،ج1،ص90. [7] - بلاذری،پیشین،ص329. [8] - ابن اثیر،پیشین،ج5،ص237-232. [9] - بلاذری،پیشین،ص330و ابن اثیر، پیشین،ج5،ص240-238. [10] - ابن عذاری،ابو محمد عبدالله محمد المراکشی،البیان المغرب فی اخبار الاندلس والمغرب،بیروت،مکتبه صادر،1950،ج1،ص35.

-[11] ابن اثیر،پیشین،ج6،ص281وج7،ص144و145.
-[12] همان،ج7،ص144.
-[13] همان.

[14] -طقوش،محمد سهیل،دولت عباسیان،حجت الله جودکی،قم،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،1387،چاپ چهارم ،ص52و53. [15] -ابن عذاری، پیشین،ج2،ص6. [16] -همان. [17] - ابن اثیر،پیشین،ج7،ص145. [18] - ابن عذاری،پیشین،ج2،ص16-12. [19] -ابن اثیر،پیشین،ج9،ص123. [20] -همان. [21] -ابن اثیر،پیشین،ج9،ص130-127. [22] -همان،ج9،ص130. [23] -ابن عذاری،پیشین،ج3،ص113و114.

منبع

مرضيه سادات هاشمي، فتح مغرب و اندلس، سایت پژوهه ، بازیابی:4 بهمن 1391