غصب ارث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۶ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۱۵ توسط Ali hoghooghi (بحث | مشارکت‌ها) (فهرست این اموال)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

پس از شهادت رسول خدا(ص)،برخی از صحابه ایشان چشم به جایگاه خلافت پس از ایشان داشتند. آنان با وجود بیعت با امیرالمؤمنین علی (ع) در غدیر خم به عنوان جانشین رسول خدا(ص)، در سقیفه بنی ساعده این بیعت را شکستند و ابوبکر بن ابی قحافه را به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کردند.این عمل با اعتراضاتی از جانب جانشین بر حق رسول خدا(ص) و اهل بیت رسول خدا(ص) رو به رو شد. در مقابل نیز دستگاه خلافت علیه این بزرگواران اقدامات را انجام دادند که یکی از آنها محاصره اقتصادی ایشان بود. یکی از برنامه این محاصره غصب ارثیه رسول خدا(ص) و ممانعت از دادن آنها به صاحب اصلی اش یعنی حضرت زهرا(س) بود.

اموال به جای مانده از رسول خدا(ص)

دستگاه خلافت، که برای بیعت گرفتن از قبایل خارج مدینه نیازمند لشکرکشی بود و نیز برای گذران سایر کارهایش، احتیاج به اموال و دارایی داشت. از طرف دیگر، آنهایی که داخل مدینه و اطراف حضرت امیر(ع) بودند، برای دستگاه خلافت خطرناک بودند. در واقع، خطر حقیقی اینجا بود. لذا، برای پراکنده کردن آنان، اموال اهل بیت(ع) را، که شامل فدک و سهم خمس و ارث پیامبر اکرم(ص) بود از ایشان گرفتند تا خاندان پیامبر(ص) فقیر شوند و مردم از گرد ایشان پراکنده شوند.

اموال پیامبر(ص) در قرآن

مصادر مالی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را از این دو آیه پی می بریم:

  • ما اَفاء الله عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ القُری فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذی القُرْبی وَ الْیتامی وَالْمَساکینِ و ابْنِ السَّبیلِ [۱]

آنچه را که خداوند به پیامبرش، از اموال اهل این آبادی ها (کافران)، داده است از آن خداوند و رسول خدا و خویشاوندان (او) و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان و ایشان اولاد حضرت عبدالمطلب و اولاد مطلب می باشند. ذی القربای رسول که خویشان رسول می باشند.

نام آن اموال در اصطلاح اسلامی فی ء است[۲] .و فی ء اموال کفاری است که بی جنگ به دست مسلمانان می افتاد، مانند فدک. (البته فدک تنها نبود)

  • وَ اُعلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذی القُرْبی وَ الیتامی و المَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ اِنْ کنُتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ...[۳]

بدانید که هرگونه سود و بهره ای که به دست آورید، پنج یک آن برای خدا و پیامبر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگانِ (رسول خدا، از بنی هاشم) است، اگر به خدا ایمان دارید...

لذا، شیعیان هر چه سود می بردند، یک پنجم آن را به عنوان خمس می پردازند.

فهرست این اموال

  1. زمین های قبیله بنی نضیر :هنگامی که پیامبر(ص) رسالت خویش را آشکار کرد و به مدینه هجرت نمود، یهود به انکار پیامبریش قیام کردند گر چه او را به درستی شناخته بودند که همان پیامبر خاتم (ص) شکستند و بنی نضیر در مقام نیرنگ بر آمدند، تا با فرو افکندن سنگی از بام خانه ای که آن حضرت، باده تن از اصحابش، در پای دیوار آن به مذاکره نشسته بود، وی را از پای در آورند. خداوند پیامبرش را، از طریق وحی، از این نیرنگ با خبر ساخت. حضرت به شتاب به مدینه آمد و به یهود فرمان داد، که به دلیل پیمان شکنی و خیانتی که کرده بودند، آن منطقه ار ترک کنند. بنی نضیر زیر بار نرفتند و در دژ خود متحصّن شدند تا آن که پس از پانزده روز عاقبت تسلیم شدند و از قلعه خارج و به سوی خیبر و دیگر جاها کوچ کردند. خداوند آن چه را، از اسلحه و زمین ها و نخلستان ها، بر جای گذاشته بودند به پیامبرش اختصاص داد. عمر بن خطاب روی به رسول خدا کرد و گفت: آیا خمس این غنایم را برنمی گیری و باقی را میان مسلمانان قسمت نمی کنی؟ پیامبر (ص) فرمود: چیزی را که خداوند (به موجب آیه هفت سوره حشر) تنها ویژه من ساخته است و برای مسلمانان دیگر سهمی در آن قرار نداده، میان آنان قسمت نمی کنم. و اقدی و دیگران نوشته اند که: رسول خدا (ص) از اموالی که از بنی نضیر به دست آورده و ویژه خودش بود بر خانواده اش انفاق می فرمود. و به هر کس که می خواست از آن اموال می بخشید و به آن کس که مایل نبود چیزی نمی داد. و اداره امور اموال بنی نضیر را به ابو رافع، آزاد کرده خویش سپرده بود.[۴] در سال چهارم هجرت، رسول خدا(ص)، به میل خود، بخشی از اراضی بنی نضیر را به ابوبکر، عمر بن خطاب، عبدالرّحمن به عوف، زبیربن عوام، ابودجانه، سهل بن حنیف، سماک بن خرشه ساعدی و دیگران بخشید.[۵]
  2. سه قلعه از قِلاع خیبر بود. خیبر مشتمل بر هفت یا هشت قلعه بوده است که سه قلعه آن از آنِ پیامبر(ص) بودند.قاضی ماوردی و قاضی ابویعلی، در کتاب های الاحکام السلطانیه، آورده اند که: رسول خدا(ص) از قلعه های هشتکانه خیبر، سه دژ را به نامهای الکتیبه، الوطیح و السُلالم مالک گردید. به این ترتیب که کتیه را به حساب خمس غنیمت برداشت و وطیح و سُلالم از عطیه های الهی به حضرتش بود. زیرا پیغمبر خدا(ص) آنها را از طریق صلح و سازش گشوده بود. این سه قلعه که فی ء و بخشایش خداوند و خمس غنایم جنگی آن حضرت بودند. خالصه شخص رسول خدا(ص) به حساب آمده اند.[۶]
  3. 'وادِی القُری: قریه هایی که بین مدینه و شام بود وادی القُری نامیده می شد. تعدادِ آنها هفتاد قریه (ده) بود و اهالی آنها همه یهودی بودند. آنها شورش کرده بودند و هنگامی که پیامبر(ص) آمد، تسلیم شدند و با آن حضرت قرار بستند که یک سوم محصول از آن خودشان و دو سومِ آن از آنِ پیامبر(ص) یا کسی باشد که آن حضرت به او واگذار می کند.
  4. زمین هایی را که در مدینه آبگیر نبود، انصار به پیامبر بخشیدند[۷] و همه مِلک پیامبر(ص) بود[۸].
  • فدک: که از جمله حُصُونِ (قلعه های) خیبر پس از اینکه پیامبر(ص) خیبر را گشود، و کار آنجا را یکسره کرد، اهالی فدک فرستاده ای ه خدمت پیامبر(ص) فرستادند و با واگذاشتن نیمی از فدک به وی، پیشنهاد صلح و سازش دادند و خالصه رسول خدا(ص) بود، زیرا مسلمانان در تصرف آنجا، پای در رکاب نکرده، اسبی بر آن نتاخته بودند. این بود که پیغمبر (ص) محصولات آنجا را که به دست می آمد خود به مصرف می رسانید[۹] .و چون آیه وَ آتِ ذالقُربی حَقَّهُ (اسراء : 26) نازل گردید، رسول خدا(ص) دخترش فاطمه (ع) را طلبید و فدک را به او بخشید.[۱۰]

به همین دلیل فدک متعلق به حضرت زهرا (س) و نه ارثیه رسول خدا(ص) نمی باشد.زیرا ایشان در زمان حیاتشان آن را به حضرت زهرا(س) بخشیدند.

پانویس

  1. الحَشر : 7
  2. لسان العرب، ذیل واژه الفی ء.
  3. انفال : 41
  4. مغازی واقدی، ص 378-178 و امتاع الاسماع مقریزی، ص 178 - 182 و تفسیر طبری، ذیل آیه 7 سوره حشر و طبقات ابن سعد،2: 58، سنن ابوداود 3: 48 و کتاب الخرائج سنن نسائی،باب قسمُ الفی ء، 2: 178؛ ابن ابی الحدید، 4: 78 و الدرّ المنثور سیوطی، 6: 192.0
  5. طبقات ابن سعد، 2: 58 و فتوح البلدان بلاذری، 1: 18 -22.
  6. احکام السلطانیه، ماوردی، ص 170 و السلطانیه ابویعلی، ص 184 - 185 و اموال ابوعبیده، ص 56
  7. معجم البلدان، ذیل واژه فدک
  8. فتوح البلدان، 1: 39 -40؛ مغازی واقدی، ص 710 -711؛ امتاع الاسماع، ص 332؛ الاحکام السلطانیه ماوردی، ص 170 و الاحکام السلطانیه ابویعلی، ص 185
  9. فتوح البلدان، بلاذری،1: 41، چاپ دارالنشر، بیروت 1957 م
  10. تفسیر آیه 26، سوره اسراء در شواهد التنزیل خسکانی،1: 338- 341؛ الدر المنثور سیوطی،4: 177؛ میزان الاعتدال، 2: 228، چاپ اوّل؛ کنزالعمال، 2: 158، چاپ اوّل؛ مجمع الزوائد7: 49؛ کشاف، 2: 446، ابن کثیر، 3: 36.