عمير بن عدی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ ژانویهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۲:۱۷ توسط عربصالحی (بحث | مشارکت‌ها) (منابع)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عمیربن عدی فرزند عدی شاعر بود که یکی از دشمنان پیامبر که زنی شاعر به نام عصماء بنت مروان بود را به قتل رساند.

معرفی عمیر بن عدی‌

"عمیر بن عدی بن خرشة بن أمیة بن عامر بن خطمة" فرزند عدی شاعر، یکی از شاعران عرب می‌باشد و برادرش حارث در جنگ احد کشته شد.[۱] او منتسب به قبیله «بنی‌خطمه» و اولین کس از آنان بود که اسلام آورد. [۲] او دارای ضعف بینایی بوده و لذا در برخی از رویدادها به همراه رسول خدا حضور نداشت؛[۳] اما در برخی از روایات گفته شده که او نابینا بوده است.[۴] او از آنجایی که بخشی از قرآن را حفظ بود در میان قبیله خود به قاری مشهور شده بود.[۵]

علت وقوع سریه عمیر بن عدی

«عصماء» دختر «مروان» همسر «يزيد بن زيد خطمى» زنى بود شاعر و زبان آور، در هجو اسلام و مسلمانان شعر مى گفت، رسول خدا و انصار را آزار مى رساند و دشنام مى داد و دشمنان رسول خدا را در اشعار خود بر ضد مسلمين تحريك مى كرد. برخى از اشعار تند او و هم پاسخى را كه «حسان» به او داده است، ابن اسحاق نقل مى كند: رسول خدا روزى گفت: كسى نيست داد مرا از دختر «مروان» بگيرد؟ «عمير بن عدى خطمى» كه مردى نابينا بود شنيد و شبانه بر آن زن تاخت و او را كشت و بامداد نزد رسول خدا آمد و گفت: اى رسول خدا من «عصماء» را كشتم.

رسول خدا گفت: خدا و رسولش را يارى كردى. «عمير» گفت: مرا از اين كار زيانى نخواهد رسيد؟ رسول خدا گفت: «لاينتطح فيها عنزان» و اين سخن مثلى شد كه اول بار از رسول خدا شنيده شد. / - يعنى - «در اين باره دو بز با هم شاخ به شاخ نخواهند شد».[۶]

«عمير» نزد «بنى خطمه» كه از كشته شدن «عصماء» سخت برآشفته بودند، بازگشت و گفت: اى «بنى خطمه»! من دختر «مروان» را كشته ام، هر چه از دستتان برمى آيد انجام دهيد و مرا مهلت ندهيد. «عصماء» را در اين تاريخ پنج پسر بود كه همه از مردان قوم بودند، رسول خدا «عمير» را پس از اين واقعه «عمير بصير» ناميد.

ابن سعد مى نويسد كه: در روز كشته شدن دختر «مروان» مردانى از «بنى خطمه» به دين اسلام درآمدند.[۷]

عمیر بن عدی به سوی عصماء

در بیست و پنجم ماه رمضان سال دوم هجرت،[۸] "عمیر بن عدی" هنگامی که سخنان و اشعار عصماء را در مورد اسلام و پیامبر اکرم(ص) شنید و شوراندن مردم را علیه اسلام دید، گفت:پروردگارا، نذر می‌کنم که اگر محمد را به مدینه بازگردانی، من عصماء را به قتل برسانم. (در برخی از نقلها نیز وارد شده است که رسول خدا(ص) او را برای انجام این سریه اعزام فرمود.)[۹] هنگامی که پیامبر(ص) از جنگ بدر مراجعت فرمود، عمیر بن عدی در دل شب به خانه عصماء رفت. بعضی از بچه‌های او اطرافش خواب بودند و یکی از آنها شیر خوار و روی سینه او بود. عمیر با دست خود او را لمس کرده و کودکی را که شیر می‌داد، از سینه او برداشت و شمشیرش را بر سینه عصماء گذاشته و چنان فشار داد که از پشت او بیرون آمد. پس از آن به مدینه آمده و نماز صبح را با پیامبر(ص) اقامه کرد. هنگامی که پیامبراکرم(ص) از مسجد بیرون آمد، نگاهی به عمیر انداخته و پرسیدند:آیا دختر مروان را کشتی؟ (از این سخن پیامبراکرم(ص) می‌توان این‌گونه برداشت کرد که عمیر بن عدی به دستور رسول خدا(ص) این ماموریت را انجام داده است) عمیر گفت:آری پدر و مادرم فدایت گردند! در این هنگام عمیر ترسید که نکند با قتل عصماء مرتکب نافرمانی و خطا شده باشد، از این‌رو از رسول‌خدا(ص) پرسید:آیا با این قتل مرتکب گناه شده و مشکلی برایم پیش می‌آید؟ پیامبر(ص) فرمود:نه، به خاطر او حتی دو بز هم شاخ به شاخ هم نخواهند، گذاشت. (منظور پیامبراکرم(ص) آن بود که این مسأله ارزش سخن گفتن را نیز ندارد). این مثل برای اولین بار از پیامبر(ص) شنیده شد.[۱۰]

یاری رسول خدا(ص)

پس از آن پیامبراکرم(ص) به اطرافیان خود نگریسته و فرمودند:هر گاه دوست داشتید به مردی نگاه کنید که خدا و رسول را از غیب یاری داده است، به عمیر بن عدی بنگرید. "عمر بن خطاب" هم گفت:به این کور بنگرید که چگونه در اطاعت خدا کوشا و سختگیر است! پیامبر(ص) فرمود:به او کور نگو، او بصیر و بیناست. هنگامی که عمیر از پیش رسول خدا(ص) برگشت، متوجه شد که پسران عصماء به اتفاق گروهی مشغول به خاک سپردن او هستند، آنها هنگامی که متوجه حضور عمیر بن عدی شدند که از مدینه می‌آید، پرسیدند:ای عمیر، آیا عصماء را تو کشته‌ای؟ عمیر گفت:آری، همه به من حمله کنید و مهلتم ندهید، سوگند به آن کسی که جان من در دست اوست، اگر همه شما هم آنچه را که او می‌گفت بگویید، با این شمشیر همه شما را می‌زنم تا کشته شوم یا همه شما را بکشم.[۱۱]


پانویس

  1. . ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق:عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول 1415ه - ‌4/598
  2. الإصابة، پیشین‌4/599
  3. ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق:علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الأولی، 1412- ‌3/1218
  4. الإصابة،پیشین‌4/600
  5. . الاستیعاب، پیشین ‌3/1218، الإصابة،پیشین ‌4/600
  6. كنايه از اين كه اتفاقى است ساده، سبب بروز اختلاف و خونخواهى نخواهد شد.
  7. سيرة النبى، ج 4، ص 313. طبقات، ج 2، ص 27.
  8. . الواقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق:مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم 1409، 1/174، الهاشمی البصری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق:محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیةچاپ اول1410، 2/21
  9. . الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، تحقیق:عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة،چاپ اول 6/21
  10. . کتاب المغازی، پیشین 1/172، أبو الفتح محمد بن سید الناس ‌، عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، تعلیق:ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دار القلم، چاپ اول1414، 1/340، سبل الهدی و الرشاد، پیشین 6/21
  11. . کتاب المغازی، پیشین 1/173، الطبقات الکبری،پیشین 2/25، عیون الأثر، پیشین 1/340

منابع

دكتر محمدابراهيم آيتى، تاريخ پيامبران اسلام، ص 294.