عرب پيش از اسلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۴۶ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: آیه 103 آل عمران، اسعد ابن زراره، اهداف ر...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


زیرصفحات:

منبع: فروغ ابدیت

نویسنده یا گرد آورنده: جعفر سبحانی تبریزی

عرب پيش از اسلام

کلید واژگان: عرب پیش از اسلام × قبایل عرب × عرب اصیل × عرب بائده × قحطانیان × عدنانیان

براى شناختن وضع عرب قبل از اسلام، مى توان از منابع زير استفاده كرد:

  • 1. تورات (با تمام تحريف هايى كه در آن انجام گرفته است.)
  • 2. نوشته هاى يونانيان و روميان در قرون وسطى.
  • 3. تواريخ اسلامى كه به قلم دانشمندان اسلامى نگارش يافته است.
  • 4. آثار باستانى كه در حفارى ها و كاوش هاى خاورشناسان به دست آمده و تا حدى پرده از روى مطالبى برداشته است.

با وجود اين منابع، نكته هاى زيادى در تاريخ عرب به وضوح مشخص نشده و به صورت معماى «لاينحل» تاريخى درآمده است، ولى از آن جا كه بررسى اوضاع عرب قبل از اسلام، براى ما جنبه پيش گفتارى را دارد و مقصود تجزيه و تحليل تاريخ زندگى پيامبر اسلام است؛ از اين رو، نقاط خاص و روشن از زندگى عرب قبل از اسلام را به گونه فشرده بيان مى كنيم.

به طور مسلم، شبه جزيره عربستان از زمان هاى گذشته مسكن قبايل زيادى بوده كه برخى از آنان در طى حوادث نابود گرديده اند، ولى در تاريخ اين سرزمين، سه قبيله - كه تيره هايى نيز از آن ها جدا شده است - بيش از همه نام و نشان دارند:

فروغ ابدیت، ص: 30

  • 1. بائده:

و آن به معناى نابود شده است، زيرا اين قوم بر اثر نافرمانى هاى پياپى، با بلاهاى آسمانى و زمينى نابود گشتند. شايد آنان همان قوم عاد و ثمود بودند كه در قرآن مجيد از آن ها به طور مكرر ياد شده است.

  • 2. قحطانيان:

فرزندان يعرب بن قحطان كه در «يمن» و ساير نقاط جنوبى عربستان مسكن داشتند و آنان را عرب اصيل مى نامند. يمنى هاى امروزى و قبيله هاى «اوس» و «خزرج» كه در آغاز اسلام دو قبيله بزرگ در مدينه بودند، از نسل «قحطان» اند. آنان حكومت هاى زيادى داشتند و در عمران و آبادى خاك يمن بسيار كوشيده و تمدن هايى را از خود به يادگار گذاشته اند.

امروز كتيبه هاى آنان با اصول علمى خوانده مى شود و تا حدودى تاريخچه «قحطانى» را روشن مى كند و هر چه درباره تمدن عرب قبل از اسلام گفته مى شود، همگى به همين گروه، آن هم در سرزمين يمن بستگى دارد.

  • 3. عدنانيان:

فرزندان حضرت اسماعيل، فرزند ابراهيم خليل عليه السلام مى باشند كه ريشه اين تيره را در بحث هاى آينده روشن خواهيم ساخت.

خلاصه اين كه: ابراهيم مأمور شد كه فرزند خود اسماعيل را با مادر وى «هاجر» در سرزمين مكه جاى دهد، ابراهيم عليه السلام هر دو را از خاك فلسطين به جانب دره عميقى (مكه) كه بى آب و علف بود حركت داد، دست لطف و مهر پروردگار جهان به طرف آنان دراز گرديد و چشمه زمزم را در اختيار آنان گذاشت، اسماعيل با قبيله «جرهم» كه در نزديكى مكه خيمه زده بودند وصلت كرد. وى صاحب فرزندان زيادى شد كه يكى از آنان «عدنان» است كه با چند واسطه، نسب وى به اسماعيل مى رسد. فرزندان عدنان، به تيره هاى گوناگونى تقسيم شدند و از ميان آنان قبيله اى كه مشهور شد قبيله قريش و در ميان آنان «بنى هاشم» بودند.

فروغ ابدیت، ص: 31

نقشه عربستان در زمان زندگى حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم راه هاى كاروان رو علامات بيابان ها

فروغ ابدیت، ص: 32

اخلاق عمومى عرب

کلید واژگان: اخلاق عمومي عرب پیش از اسلام × عرب پیش از اسلام × بادیه نشینی × جاهلیت

مقصود آن رشته از اخلاق و آداب اجتماعى است كه پيش از اسلام در ميان آنان رواج داشت، برخى از اين رسوم در ميان تمام عرب گسترش پيدا كرده بود. به طور كلى اوصاف عمومى و پسنديده عرب را مى توان چنين خلاصه كرد:

اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان عدنان، طبعا سخى و مهمان نواز بودند، كمتر به امانت خيانت مى كردند، پيمان شكنى را گناه غيرقابل بخششى مى دانستند، در راه عقيده فداكار بودند و از صراحت لهجه كاملا برخوردار بودند، حافظه هاى نيرومندى براى حفظ اشعار و خطبه ها در ميان آنان پيدا مى شد و در فن شعر و سخنرانى سرآمد روزگار بودند، شجاعت و جرأت آنان ضرب المثل بود، در اسب دوانى و تيراندازى مهارت داشتند و فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسنديده مى شمردند.

در برابر اين ها، يك رشته فساد اخلاق، دامن گير آن ها شده بود كه جلوه هر كمالى را از بين برده بود و اگر روزنه اى از غيب به روى آنان باز نمى شد، به طور مسلم طومار حيات انسانى آنان درهم پيچيده مى شد، يعنى اگر در اواسط قرن ششم ميلادى، آفتاب روان پرور اسلام بر دل هاى آنان نتابيده بود؛ ديگر شما امروز اثرى از عرب عدنانى مشاهده نمى كرديد و بار ديگر داستان اعراب «بائده» تجديد مى گشت.

از يك طرف، نبودن رهبرى و فرهنگ صحيح و از طرف ديگر انتشار فساد و شيوع خرافات، زندگانى اعراب را به صورت يك زندگانى حيوانى درآورده بود. به طورى كه صفحه هاى تاريخ، براى ما از جنگ هاى پنجاه و صد ساله آن ها - كه بر سر موضوعات كوچك و غيرقابل اهميت - داستان هايى نقل مى كند.

وجود بى نظمى و هرج و مرج و نبودن يك حكومت مقتدر - كه بر اوضاع مسلط باشد و ياغى ها را بر سر جاى خود بنشاند - سبب شده بود كه اعراب به صورت خانه به دوش زندگى كنند، و هر سال در نقطه اى از بيابان ها با مركب و چارپايان خود، دنبال

فروغ ابدیت، ص: 33

آب و علف بگردند. از اين لحاظ هر كجا اثرى از آب و آبادى مى ديدند، فورا دور آن حلقه زده و خيمه ها را بالا مى بردند و هر گاه جايى بهتر از آن به نظرشان مى رسيد دو مرتبه به صحرا گردى ادامه مى دادند.

اين در به درى و دوره گردى، معلول دو چيز بود: يكى بدى وضع جغرافيايى عربستان از نظر آب و هوايى و مراتع، ديگرى خون ريزى هاى زياد كه آنان را به مسافرت و كوچ وادار مى ساخت.

آيا اعراب قبل از اسلام تمدن داشتند؟

کلید واژگان: تمدن در شبه جزیره × زبان عربی × مارب × شَفا حُفْرَةٍ × اسعد ابن زراره × اهداف رسالت × آیه 103 آل عمران

«گوستاولوبون» از بررسى هاى خود درباره اوضاع عرب جاهليت، نتيجه گرفته است كه آنان قرن ها صاحب تمدن بودند، ساختمان هاى بزرگ و بلند اعراب در نقاط مختلف عربستان و داشتن روابط تجارتى با اقوام متمدن دنيا، گواهى روشن بر تمدن آن هاست، زيرا قومى كه پيش از ظهور روميان، شهرهاى عالى بنا مى كردند و با اقوام بزرگ دنيا روابط تجارتى داشتند، هيچ وقت نمى توان آن را «وحشى» ناميد.

وى باز در جاى ديگر، ادبيات عرب و داشتن يك زبان كامل را، گواه بر ريشه دار بودن تمدن آنان گرفته و مى گويد: اگر ما فرضا از تاريخ قديم عربستان بر چيزى واقف نبوديم، باز مى توانستيم نظريه توحش اعراب را رد كنيم. چه هر حكمى كه براى زبان يك قوم است، براى تمدن آن قوم هم همان حكم خواهد بود، ممكن است آن ها هر دو دفعتا عرض وجود كنند، لكن بى شك، مبادى آن خيلى قديمى و از يك مدت طولانى به تدريج تشكيل يافته است. يك زبان عالى با ادبيات مربوط به آن، ممكن نيست بدون مقدمه وجود پيدا كند، علاوه ايجاد روابط با اقوام متمدن براى يك قوم با استعداد، هميشه باعث ترقى است.

هم او، چند صفحه اى را براى اثبات يك تمدن عريض و طويل، براى اعراب قبل از اسلام اختصاص داده است و اتكاى وى روى سه چيز است:

  • الف) داشتن يك زبان عالى
  • ب) ايجاد روابط با ملت هاى مترقى
  • ج) ساختمان هاى شگفت انگيز يمن كه

فروغ ابدیت، ص: 34

«هرودت» و «ارتميدور» دو مورخ شهير مسيحى كه قبل از ميلاد مى زيستند و مسعودى و ديگران از مورخان اسلام، نقل كرده اند.[۱]

جاى ترديدى نيست كه در نقاط مختلف عربستان، اجمالا تمدن هايى بوده است، ولى دليل هايى كه «گوستاولوبون» ارائه كرده، نمى تواند گواه بر وجود تمدن در تمام نقاط عربستان باشد.

صحيح است كه تكامل يك زبان همراه با ساير آثار تمدن پيش مى رود، ولى نمى توان زبان عربى را با يك زبان مستقل و غير مربوط، به زبان هاى عبرانى، سريانى، آشورى و كلدانى دانست، زيرا به تصديق اهل فن، همه اين ها زمانى با هم متحد بوده اند و از يك زبان منشعب گرديده اند. با اين وضع احتمال مى رود كه زبان عربى، تكامل خود را در ميان عبرانى يا آشورى طى كرده و بعد از تكامل به صورت جداگانه اى درآمده است.

شكى نيست كه داشتن روابط تجارى با ملت هاى مترقى جهان، گواه ترقى و تمدن آن ها است، ولى آيا تمام نقاط عربستان از اين روابط بهره اى داشتند، يا اين كه غالبا منطقه حجاز از آن بى بهره بود؟ از طرفى نيز روابط دو منطقه حكومت نشين حجاز «حيره - غسان» با ايران و روم گواه تمدن آنان نيست، زيرا تمام اين حكومت ها جنبه دست نشاندگى داشتند، امروزه بسيارى از كشورهاى آفريقا جزء مستعمره هاى دولت هاى غربى اند، لكن نشانه اى از تمدن واقعى غرب در آن جا، وجود ندارد.

البته تمدن شگفت انگيز «سبأ و مأرب يمن» را نمى توان انكار كرد، زيرا گذشته از آن چه در تورات، از «هرودت» و ديگران نقل شده است؛ مورخ نامى «مسعودى» درباره «مأرب» چنين مى نويسد: از هر طرف عمارات زيبا، درخت هاى سايه دار، نهرهاى آب جارى، آن را احاطه كرده بود و عرض كشور تا اين حدود بود كه يك نفر سوار قابل نمى توانست عرض و طول آن را در

فروغ ابديت، ص: 35

يك ماه قطع كند و هر مسافرى اعم از سواره و پياده كه از اين سر، تا آن سر آن كشور عبور مى كرد، آفتاب را نمى ديد، زيرا از هر دو طرف درخت هاى سايه دار بر معابر احاطه كرده بود. اراضى آباد و سرسبز و آب هاى فراوان و سلطنت پايدار آن، معروف تمام دنيا بود.[۲]

خلاصه، وجود اين دلايل ما را به تمدنى - كه بر تمام اقطار عربستان حكومت كند - هدايت نمى كند، به خصوص منطقه حجاز كه به طور مسلم بويى از اين تمدن نبرده بود، حتى خود «گوستاولوبون» در اين باره مى گويد: عربستان به استثناى سرحدات شمال از دستبرد اجانب محفوظ مانده و كسى نتوانست آن را به تصرف خود درآورد. جهان گيران بزرگ از ايران، روم و يونان كه به تمام دنيا مسافرت كرده بودند، كمترين توجهى به عربستان نداشتند.[۳]

قدر مسلم اين است كه اگر تمام آن تمدن هاى اسطوره اى، در همه نقاط شبه جزيره، مقرون به حقيقت باشد؛ بايد گفت: هنگام طلوع آفتاب اسلام، اثرى از آن در منطقه حجاز باقى نمانده بود. چنان كه قرآن اين موضوع را گوش زد مى كند و مى فرمايد:

«وَكُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها».[۴]

اى جمعيت عرب! قبل از گرويدن به آيين اسلام بر لب پرتگاه آتش بوديد، سپس اسلام شما را نجات داد.

سخنان اميرمؤمنان عليه السلام در بيان اوضاع عرب قبل از اسلام، شاهد زنده اى است كه آنان از نظر زندگى و انحطاط فكرى و فساد اخلاقى در وضع اسفناكى بودند.

اميرمؤمنان در يكى از خطبه هاى خود، اوضاع عرب پيش از اسلام را چنين بيان مى كند: خداوند، محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم را بيم دهنده جهانيان و امين وحى و كتاب خود، مبعوث كرد و شما گروه عرب در بدترين آيين و بدترين جاها به سر مى برديد. در ميان سنگلاخ ها و مارهاى كر (كه از هيچ صدايى نمى رميدند) اقامت داشتيد. آب هاى لجن را مى آشاميديد

فروغ ابدیت، ص: 36

و غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى خورديد و خون يكديگر را مى ريختيد و از خويشاوندان دورى مى كرديد، بت ها در ميان شما سر پا بود، از گناهان اجتناب نمى كرديد.[۵]

ما در اين جا سرگذشت «اسعد بن زراره» را مى آوريم كه مى تواند روشنگر نقاط زيادى از زندگى مردم حجاز باشد.

ساليان درازى آتش جنگ خانمان براندازى ميان دو قبيله «اوس» و «خزرج» شعله ور بود كه در مدينه سكنا داشتند. روزى يكى از سران «خزرج» به نام «اسعد بن زراره» براى تقويت قبيله خود، سفرى به مكه نمود تا با كمك هاى نظامى و مالى «قريش» دشمن صد ساله خود «اوس» را سركوب سازد. وى به خاطر روابط ديرينه اى كه با «عتبة بن ربيعه» داشت، به خانه وى وارد شد و هدف خود را با وى در ميان گذاشت و تقاضاى كمك كرد.

دوست ديرينه وى «عتبه» چنين پاسخ داد: ما نمى توانيم به تقاضاى شما پاسخ مثبت دهيم، زيرا امروز گرفتارى داخلى عجيبى پيدا كرده ايم، مردى از ميان ما برخاسته، به خدايان ما بد مى گويد، نياكان ما را ابله و سبك عقل مى شمرد و با بيان شيرين خود، گروهى از جوانان ما را به خود جذب كرده و از اين راه شكاف عميقى ميان ما پديد آورده است.

اين مرد در غير موسم حج در «شعب ابوطالب» به سر مى برد و در موسم حج از «شعب» بيرون آمده و در حجر اسماعيل مى نشيند و مردم را به آيين خود دعوت مى كند.

«اسعد» پيش از آن كه با سران ديگر قريش تماس بگيرد، تصميم گرفت به «مدينه» بازگردد، ولى او به رسم ديرينه عرب، علاقه مند شد كه خانه خدا را زيارت كند. اما عتبه از اين كار او را ترساند كه مبادا هنگام طواف، سخن اين مرد را بشنود و سخنش در وى اثر بگذارد. از طرف ديگر هم ترك مكه بدون زيارت خانه خدا زشت و زننده

فروغ ابدیت، ص: 37

بود، سرانجام براى حل مشكل، «عتبه» پيشنهاد كرد كه «اسعد» پنبه اى در گوش خود فروبرد تا سخن او را نشنود.

«اسعد» آهسته وارد «مسجدالحرام» شد و آغاز به طواف كرد. در نخستين شوط، چشمش به پيامبر اسلام افتاد، ديد مردى در حجر اسماعيل نشسته و عده اى از بنى هاشم دور او را گرفته و از وى محافظت مى كنند، ولى از ترس تأثير سخن او جلو نيامد.

سرانجام در ميان طواف با خود انديشيد كه اين چه كار احمقانه اى است كه من انجام مى دهم، ممكن است فردا در مدينه از من درباره اين حادثه سؤال هايى بكنند، آن موقع من در پاسخ آنان چه بگويم؟ از اين رو، لازم ديد كه درباره اين حادثه اطلاعاتى به دست آورد.

او قدرى پيش آمد و به رسم عرب جاهلى سلام كرد و گفت: «أنعم صباحا.»

حضرت در جواب وى فرمود: خداى من تحيتى بهتر از اين فروفرستاده است و آن اين است كه بگوييم: «سلام عليكم». آن گاه «اسعد» از اهداف پيامبر سؤال كرد، پيامبر در پاسخ پرسش او، آيه هاى 152 و 153، از سوره انعام را كه واقعا آيينه تمام نماى روحيات و آداب عرب جاهلى است، تلاوت كرد. اين دو آيه كه متضمن درد و درمان ملتى بود كه 120 سال با يكديگر جنگ داشتند؛ تأثير عميقى در دل وى گذاشت، لذا فورا اسلام آورد و تقاضا كرد كه كسى را به عنوان مبلغ، به «مدينه» اعزام فرمايد و پيامبر «مصعب بن عمير» را به عنوان معلم قرآن و اسلام، به مدينه فرستاد.

دقت در مفاد اين دو آيه، ما را از هر گونه بحث و مطالعه در اوضاع عرب بى نياز مى كند، زيرا اين دو آيه آشكارا مى رساند كه بيمارى هاى مزمن اخلاقى، زندگى عرب جاهليت را تهديد مى كرد. پيامبر فرمودند: بگو، بياييد تا من اهداف رسالت خود را تشريح كنم. اهداف من عبارتند از:

1. من براى اين مبعوث شده ام كه شرك و بت پرستى را از بين ببرم.[۶]

فروغ ابدیت، ص: 38

2. در سرلوحه برنامه من احسان و نيكويى به پدر و مادر قرار گرفته است.[۷]

3. در آيين پاك من فرزندكشى به منظور ترس از فقر، زشت ترين عمل شمرده مى شود.[۸]

4. براى اين انگيخته شده ام كه بشر را از كارهاى زشت دور كنم و از هر پليدى پنهان و آشكار بازدارم.[۹]

5. در شريعت من آدم كشى و خونريزى به ناحق اكيدا ممنوع است و اين ها سفارش هاى خدا است تا بينديشيد.[۱۰]

6. خيانت به مال يتيم حرام است.[۱۱]

7. اساس آيين من عدالت و كم فروشى حرام است.[۱۲]

8. هيچ كس را به بيش از توانايى خود تكليف نمى كنيم.[۱۳]

9. زبان و گفتارهاى انسان كه آيينه تمام نماى روحيات او است، بايد در راه كمك به حق و حقيقت به كار افتد و جز راست نبايد بر زبان جارى شود، اگر چه بر ضرر گوينده باشد.[۱۴]

10. به پيمان هايى كه با خدا بسته ايد، احترام بگذاريد.[۱۵]

اين ها سفارش هاى خداى شما است كه بايد از آن پيروى كنيد.

مضامين اين دو آيه و طرز گفت و گوى پيامبر با «اسعد» گواه بر اين است كه تمام اين صفات پست، دامنگير توده عرب بود و براى همين دليل، رسول خدا در نخستين

فروغ ابديت، ص: 39

برخورد با اسعد اين دو آيه را برايش خواند و از اين طريق او را با اهداف رسالت خود آشنا ساخت.[۱۶]

پانویس

  1. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 78-102.
  2. مروج الذهب، ج 3، ص 373.
  3. تاريخ تمدن اسلام و عرب، ص 96.
  4. آل عمران آيه 103.
  5. انّ اللّه بعث محمّدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم نذيرا للعالمين و أمينا على التنزيل، و أنتم معشر العرب على شرّ دين و في شرّ دار منيخون بين حجارة خشن، و حيات صم، تشربون الكدر، و تأكلون الحشب، و تسفكون دماءكم، و تقطعون أرحامكم؛ والأصنام فيكم منصوبة، والآثام بكم معصوبة. «نهج البلاغه، خ 26».
  6. قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً.
  7. وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً.
  8. وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ.
  9. وَ لاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ.
  10. وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.
  11. وَ لاتَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ.
  12. وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزانَ بِالْقِسْطِ.
  13. لانُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها.
  14. وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذاقُرْبى .
  15. وَ بِعَهْدِاللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.
  16. طبرسى، اعلام الورى، ص 35-40 و بحارالانوار، ج 19، ص 8-11.