شعر نو: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '== علل پیدایش شعر نو == عواملی مثل آشنایی با فرهنگ غرب اعزام دانشجو به خارج، رواج ...' ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
 +
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 +
{{نیازمند ویرایش فنی}}
 
== علل پیدایش شعر نو ==
 
== علل پیدایش شعر نو ==
  

نسخهٔ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۳۵

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

علل پیدایش شعر نو

عواملی مثل آشنایی با فرهنگ غرب اعزام دانشجو به خارج، رواج روزنامه و رزونامه نگاری، ایجاد دارالفنون و... كه زمینه انقلاب مشروطیت را در ایران فراهم كرد؛ لزوم تجدید نظر در ادبیات را نیز، ایجاد كرد. البته احساس نیاز به تحول در ادبیات فارسی بی سابقه نبود اما كمیت و كیفیت آن تفاوت اساسی با تحولات سده اخیر داشت. كوشش برای تجدد در شعر، چیزی نیست كه با نیما یا مشروطه آغاز شده باشد. خاقانی، نظامی و اقمارشان در قیاس با شاعران قبل از خود عالماً و عامداً شیوه شعر را مورد تجدید نظر قرار دادند. كوشش صوفیه یكی از بزرگترین قدمها در حوزه تجدد شعر فارسی بوده است. اقدام شاعران سبك هندی كه تمام توجهشان به تازگی خیال بود نیز تلاشی در این راستا بود؛ اما از آنجا كه هر یك از این اقدام‌ها از بینشی یك بعدی سرچشمه می‌گرفت با توفیق همراه نبود. [۱] حتی تلاش‌هایی هم كه پیش از نیما و مقارن انقلاب مشروطیت و پیش و پس از آن صورت گرفت راه به جایی نبرد. از جمله سه تابلوی مریم از میرزاده عشقی كه به مسائل اجتماعی و روزمره می‌پردازد، منظومه‌های ایرج میرزا كه زبان محاوره را در آن به كار می‌گیرد. شعر «یاد آر ز شمع یار آر» دهخدا كه بوی تجدد از قالب و لحن آن به مشام می‌‌رسد، هر یك تلاشی در نوسازی شعر فارسی است. ابوالقاسم لاهوتی مضامین انقلابی و مسائل كارگری را مطرح می‌كند و فرخی یزدی غزل سیاسی را پدید می‌آورد. همه اینها و كسانی چون نسیم شمال و جعفر خامنه‌ای و تقی رفعت و ... هیچ یك شعر نویی پدید نیاوردند هر چند اشعار آنان در زمان خود بدعت به حساب می‌آمد و از لحاظ تاریخی و ادبی ارزش ویژه خود را دارا بود. [۲]

بنیانگذار شعر نو

علی اسفندیاری كه در شعر فارسی با نام «نیما یوشیج» شناخته شده است، آغازگر راستین شعر‌نو است. به همین جهت شعرنو را شعر‌‌نیمایی نیز گفته‌اند و او را «پدر شعر نو» نامیده‌اند. نیما این حقیقت را دریافته بود كه یك شبه نمی‌توان شعر را از قید و بند مستحكم هزار ساله عروض رها كرد؛ بنابراین به كلی از عروض فاصله نگرفت. او وزن و قافیه را حفظ كرد اما دست شاعر را در استفاده از آن باز گذاشت و بعد از تلاش و تجربه‌های شعری پراكنده در سال 1301 «افسانه» را منتشر كرد. این شعر غنایی بلند هر چند از لحاظ بیان و نوع نگرش به زندگی و طبیعت از تازگی برخوردار بود اما، از لحاظ ساختمان و موسیقی شعر تازگی چندانی نداشت. نخستین شعر كاملاً آزاد وی «ققنوس» است كه در سال 1316 سروده شده، مصراع آن مساوی نیست و از نظم قافیه در شعر كلاسیك پیروی نمی‌كند. [۳] اشعار نیما سر و صدای بسیاری در جامعه‌ ادبی ایران به پا كرد و مخالفان و موافقان بسیاری برانگیخت. البته شمار مخالفان بیشتر بود و سرسختی بسیار به خرج می‌دادند؛ اما نیما با صبوری به كار خود ادامه داد و در نهایت توانست این نوع شعر را به رسمیت بشناساند و برای آن هویت ادبی كسب كند. در شعر نو تحول در زبان و قالب تنها نبوده است (هر چند كه این در جای خود مهم است) بلكه مهم‌تر از آن بینش ومحتوا تغییر كرده است.

ساختار شعر نو

در حوزه شكل و قالب، نیما محتوا را مقدم بر قالب دانست زیرا معتقد بود ذهن شاعر باید بر شكل تسلط داشته باشد نه اینكه شكل شعر، شاعر را مجبور به گفتن حرف‌هایی بكند كه قصد آن را نداشته است. بنابراین قید تساوی طول مصراع‌ها را برداشت. چون احتیاجی نمی‌دید شاعر با كلمات مصراع پر كن، مصراعی را مساوی مصراع دیگر كند. هر جا حرف تمام می‌شود، مصراع تمام است. نیما وزن و قافیه را برای شعر لازم و طبیعی می‌داند اما بر آن است كه شكل ذهنی شعر باید صورت ظاهری آن را ایجاد كند. در نظر او شعر بی قافیه مثل آدم بی استخوان است. قافیه مقید به جمله و جمله در خدمت محتواست. هر جمله تازه، قافیه تازه و هر قافیه تازه، جای خود را می‌خواهد و نباید آن را در فواصل معین جا داد.[۴]

زبان در شعر نو

از لحاظ زبان نیز شعر نو تحول عظیمی یافته است. زبان صرفاً ابزاری برای انتقال معنا نیست و طیفی از معانی را می‌آفریند. ساختار نحوی طبیعی و صمیمانه است، و در قواعد دستور زبان تصرف‌های زیادی شده است. گاه نوعی ابهام در آن دیده می‌شود و این ابهام به دلیل كاربرد زبان شاعرانه و نمادهای جدید است. [۵] هر كلمه‌ای می‌تواند در شعر جای گیرد به شرط اینكه با كلمات دیگر بیگانه نباشد. هر كلمه‌ای، حتی كلمات لهجه‌های مختلف همه می‌توانند در شعر به كار روند. نیما واژه‌های مازندرانی زیادی را در شعرش بكار برده است. نیما و شاگردان موفق او از جمله «اخوان و شاملو» تركیبات جدید بسیاری ساختند. [۶]

تخیل در شعر نو

در حوزه تخیل نیز شعر نو ابداع‌گر است و بر تجارب فردی تكیه دارد، جزئی نگر است، تخیل در آن گسترده است و تداعی‌های ذهنی بسیاری به همراه دارد. در حوزه عواطف و اندیشه به معانی تازه پرداخته است به اجتماع نظر دارد، عواطف گسترده و آزاد است عشق و معشوق زمینی است و خواننده در آفریدن معانی تازه با شاعر مشاركت دارد. [۷] با این همه در شعر نیما اشكالات زبانی و دستوری بسیاری هست، در اغلب شعرهای بلند نیما مانند پادشاه فتح، مرغ آمین و ...به نمونه‌های متعدد و متنوعی از نارسایی، ناهمواری، عامیانگی، تعقید و ضعف تألیف برمی‌خوریم؛ تركیبات و لغات قدیمی و ناآشنا در زبان ادبی معاصر را، مانند: وثاق، كج سرشتان، شنیدستم، از بهر چرا و ...، در كنار لغات و تركیبات و عباراتی چون دل بدارم خسته، تو را چه می‌شود و... مشاهده می‌كنیم كه نه واقعاً در زبان نوشتار كهن آنها را می‌توان دید و نه در زبان نوشتار امروز به آسانی پیدا می‌شود.[۸] این مسأله هر چند به شعر نیما در مواردی لطمه زده و مانع فهم و درك آن شده، اما تا حد زیادی طبیعی است. البته، مشكل زبان در شاعران پس از نیما، كسانی كه با درك اندیشه‌های او هر یك راهی را پیش گرفتند كه شاید همان راه نیما نباشد اما هم سو و هم جهت با اوست، تا حدود زیادی حل شده است و زبان نرم‌تر و صیقل‌ یافته‌تر و با تركیبات جدید مایه‌ورتر شده است؛ بی آنكه از نسبت شعری و ادبیات كلاسیك كاملاً گسسته باشد. در شعر نو ضمن پذیرفتن این كه قالب و زبان و... در شعر بسیار مهم است، اما محتوا و اندیشه شعر نو نیز بسیار متحول شده و جای تامل دارد. « شعر نو جریان دلخواسته‌ای نیست كه تمایلات چند نفر انگیزه وجودی آن باشد بلكه ضرورتی است برای زنده كردن هنر شاعری و جریان راكد ادبی و گسترش آن...؛ ما امروز به مسائل امروزین نیاز داریم كه سعدی و مولوی با آنها تماس نداشته‌اند.» [۹] مسائل امروز ما مسائل نوی است كه قبل از این وجود نداشته است. و شاعران نو ما پیشرو در عرصه تفكر بوده‌اند.

اندیشه در شعر نو

به لحاظ اندیشه، شعر معاصر ما یكی از پیشروترین عرصه‌های نواندیشی و نوذهنی معاصر ماست. همچنان كه از لحاظ هماهنگی با نوخواهی‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز از موقعیت ممتازی برخوردار بوده است. اغلب شاعران برجسته دوران ما، خود از پیشروان نقد و نظر بوده‌اند. [۱۰] حركت نخستین تفكر و هنر كه نیما از آن متأثر شد، عبور از جهان‌شناسی كهن بود كه بر اساس آن جهان پدیده‌ای ایستا و ثابت محسوب می‌گردید، بامبانی و مؤلفه‌هایی لایتغیر؛ دید تازه نیما نسبت به شعر ره‌آوردی شگرف درپی‌داشت و آن رسیدن به فردیت شاعرانه بود؛ یعنی تكیه و تمركز بر تجارب فردی و رهایی از تنگنای تجارت كلیشه شده شاعران قدیم.[۱۱] ریشه تغییر نگرش معاصر را باید در تغییر نگرش نسبت به انسان جستجو كرد. انسانی كه قرن‌ها اسیر سرنوشت و مقهور تقدیر بود چنان به قدرت و توانایی خویش ایمان می‌آورد كه می‌گوید: انسان خداست/ حرف من این است/ گر كفر محض یا حقیقت محض است این سخن / انسان خداست. حلاج و سایر متصوفه هم همین می‌گفتند و حرف و نگرش جدیدی نیست! [۱۲] نمونه‌ای از شعر نیما: ...تو را من چشم در راهم شباهنگام، كه می‌گیرند در شاخ «تلاجن» شاخه‌ها رنگ سیاهی، وز آن دلخستگانت راست اندوهی فراهم، تو را من چشم در راهم، شباهنگام در آن دم كه بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند، در آن نوبت كه بندد دست نیلوفر به پای سرو كوهی دام، گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌كاهم، تو را من چشم در راهم.

منابع

1- امین پور، قیصر؛ سنت و نوآوری در شعر معاصر، علمی و فرهنگی، 1384، چاپ دوم، ص 474. 2-پورنامداریان، تقی؛ خانه‌ام ابری است، تهران، سروش، 1377، چاپ اول، ص 160 –158. 3-حسن لی، كاووس؛ گونه‌های نوآوری در شعر معاصر ایران، تهران، ثالث، 1383، ص 34-33. 4-دستغیب، عبدالعلی؛ تحلیلی از شعر نو فارسی، تهران، صائب، 1345، ص 112. 5-روزبه، محمدرضا؛ ادبیات معاصر ایران، تهران، روزگار، چاپ اول، ص 34-26. 6-شفیعی كدكنی، محمدرضا؛ ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران، سخن ، 1380، چاپ اول، ص 116. 7-فلكی، محمود؛ موسیقی در شعر سپید فارسی، تهران، دیگر، 1385، چاپ دوم، ص 71-70-64. 8-مختاری، محمد؛ چشم مركب (نواندیشی از نگاه شعر معاصر) توس، تهران، 1378، ص 14. 9-یاحقی، محمد جعفر؛ چون سبوی تشنه (تاریخ ادبیات معاصر فارسی) 1375، تهران، جامی، چاپ دوم، ص 100.

پانویس

  1. امین پور؛ 1384: 474
  2. فلكی؛ 1385: 64
  3. فلكی؛ 1385: 71-70
  4. یاحقی؛ 1375، 100
  5. روزبه؛ 1381: 26
  6. شفیعی كدكنی؛ 1380: 116
  7. روزبه؛ 1381: 34
  8. پور نامداریان؛ 1377: 160 و 158
  9. دستغیب؛ 1345: 112
  10. مختاری؛ 1378: 14
  11. حسن لی؛ 1383: 34-33
  12. احمد شاملو؛ لحظه‌ها و همیشه

منابع