سخنرانی امام سجاد علیه السلام در مسجد دمشق: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
#REDIRECT [[خطبه حضرت سجاد عليه السلام در مسجد شام]]
{{بخشی از یک کتاب}}
 
روز جمـعـه امـام زين العـابدين در مسجد اموى شام حضور داشت يزيد به خطيب مخصوص دستور داد تا به منبر رفته از بنى اميه تعريف و از حسين عليه السلام انتقاد نمايد، خطيب يزيد نسبت به درود و ثناء بر يزيد و معاويه از حد اغراق گذشت و از امير مؤ منان و حسين عليه السلام تا توانست انتقاد و سب و لعن نمود تا جايزه بيشترى از يزيد بگيرد.
 
 
 
امام سجاد عليه السلام از اين همه انحراف و حق كشى و دروغ پردازى به تنگ آمد بر خطيب فـرياد زد:ويلك ايّها الخـاطب اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فتبوّاء مقعّدك من النّار. (( واى بر تـو اى خـطيب خـشنودى مـخـلوقـى را با خـشم خـالق متعال خريدى جايگاهت پر از آتش ‍ باد. ))
 
 
 
سپس به يزيد توجه كرد و فرمود:
 
 
 
آيا اجازه مى دهى تا بر اين چوبها بالا رفته و سخنانى بگويم كه در آن رضايت خدا و اجر و ثواب براى حاضرين باشد؟
 
 
 
نكته: اگر سخنران همچون خطيب يزيد بر منبرى سخنرانى كند منبر نخواهد بود و اگر سخـنران در مـسير خدا و هدفش از سخنرانى تحصيل رضاى خدا و ارشاد باشد آنگاه منبر خواهد بود لذا امام سجاد مى فرمايد: بر اين چوبها و تخته پاره ها بالا روم نمى گويد: به منبر بروم زيرا منبر مسجد اموى چوب و تخته پاره است كه براى سوزانيدن شايسته است.
 
 
 
حضار از پـيشنهاد زين العـابدين تـعـجب كردند و در بهت فرو رفتند كه اين جوان عـليل و بيمار چه مى خواهد بگويد و چه مى تواند بكند لذا با اينكه يزيد جواب رد داد مردم اصرار كردند كه اجازه دهد تا ببينند چه خواهد كرد.
 
 
 
يزيد گـفـت: اگـر به مـنبر برود جز با افـتـضاح مـن و بنى اميه پائين نخواهد آمد زيراانه من اهل بيت قدزقوا العلم زقا. (( كه او از خاندانى است كه دانش با شير به آنها تعذيه شده است ))
 
 
 
، بالاخره با اصرار زياد مردم اجازه داد.
 
 
 
امـام از پـله هاى مـنبر بالا رفـت و بر عـرشه آن قـرار گـرفـت، پـس از حمـد و ثـناى پروردگار خطبه اى ايراد فرمود كه چشمها گريان و دلها لرزان شد و از جمله فرمود:
 
 
 
ايّها النّاس اعطينا ستا و فضلنا بسبع، اعطينا العلم و الحلم و السّماحة و الفصاحة و الشّجاعـة و المحبة فى قلوب المؤ منين و فضلنا بان منّا النّبى المختار محمد صلى الله عـليه و آله و سلم و مـنّا الصّديق و مـنا الطّيار و منا اسد الله و اسد رسوله و منّا سيدة نساءالعـالمـين فـاطمـة البتـول و مـنّا سبطا هذه الامـة و سيدا شباب اهل الجنة.
 
 
 
(( مردم خدا به ما شش امتياز داد و به هفت چيز بر سايرين برترى يافتيم.
 
 
 
به مـا عـلم و حلم و بزرگوارى و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهاى مؤ منان داده است و به هفت امر به ما افتخار و فضيلت بخشيد كه از ما است محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم و از مـا است صديق اين امـت عـلى كه خـليفـه و جانشين رسول خـدا صلى الله عليه و آله و سلم است و از ما است جعفر طيار و از ما است شير خدا و رسولش حمـزه سيدالشهدا و از مـا است سيده زنان جهانيان فـاطمـه بتول و از ما است دو سبط اين امت حسن و حسين كه دو سيد جوانان بهشتند.
 
 
 
فـمـن عـرفـنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى انباته بحسبى و نسبى: انا بن مكة و منى انا بن زمـزم و صفا، انا بن من حمل الركن باطراف الرداء، انا بن خير من ائتزر و ارتدى، انا بن خير من انتعل و احتفى، انا بن خير من طاف وسعى، انا بن خير من حج و لبى انابن من حمـل عـلى البراق فـى الهواء، انابن من اسرى به من المسجد الحرام الى مسجد الاقصى فـسبحان مـن اسرى، انابن من بلغ به جبرئيل الى سدرة المنتهى، انابن من دنى فتدلّى فـكان قـاب قـوسين او ادنى انابن مـن صلّى بمـلائكة السّمـاء، انابن من اوحى اليه الجليل مـا اوحى، انا بن محمد المصطفى، انابن على المرتضى، انابن من ضرب خراطيم الخـلق حتـى قـالوا لا اله الا الله، انابن مـن ضرب بين يدى رسول اللّه بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و صلّى القبلتين و قـاتـل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفة عين انابن صالح المؤ منين و وارث النبيين و قاطع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين و زين العابدين، ذاك جدى على بن ابى طالب انابن فـاطمـة الزهراء، انابن سيدة النّساء، انابن الطّهر البتـول، انابن بضعة الرّسول، انابن المرمّل بالدماء، انابن ذبيح كربلا، انابن من بكى عليه الجنّ فى الظّلماء و ناحت عليه الطير فى الهواء.
 
 
 
(( هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و آنكه نمى شناسد از حسب و نسبم آگاه مى كنم تا بشناسد: من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، منم فرزند آنكه حجرالاسود را با گـوشه هاى عبايش بجاى خود نصب نمود، منم فرزند بهترين كسى كه حج كرد و تـلبيه گفت، منم فرزند آنكه بر براق سوار شد و به آسمان رفت، منم فرزند آنكه در شب او را از مسجدالحرام به مسجد اقصى بردند، پس منزه است آنكس كه او را سير داد.
 
 
 
منم فرزند،آنكه جبرئيلش به سدرة المنتهى رسانيد.
 
 
 
منم فرزند كسى كه بر فرشتگان امامت كرد.
 
 
 
منم فرزند آنكه خداى بزرگ به او وحى فرستاد.
 
 
 
منم فرزند محمد مصطفى.
 
 
 
منم فرزند على مرتضى.
 
 
 
مـنم فـرزند آنكه با دو شمشير جنگيد و با دو نيزه مبارزه كرد و دو بار هجرت نمود. و دو بار بيعـت كرد و به دو قبله نماز خواند، و در بدر و حنين با كفار جنگيد و لحظه اى به خداى متعال كافر نشد.
 
 
 
مـن فـرزند صالح مـؤ مـنين و وارث پيامبران و ريشه كن كننده منكران خدا و سيد و سرور مـسلمانان و رهبر مجاهدان و زينت دهنده عبادت كنندگانم اين است جدم على بن ابى طالب منم فـرزند فـاطمـه زهرا، مـنم فـرزند سيده زنان، مـنم فـرزند پـاك بتول.
 
 
 
منم فرزند پاره تن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم.
 
 
 
من فرزند آنم كه بخون آغشته گرديد.
 
 
 
من فرزند كسى هستم كه در كربلا ذبح كرديد.
 
 
 
من فرزند آنكسى هستم كه پريان و پرندگان هوا در سوگ او گريه كردند.
 
 
 
چـون سخـن امـام به اينجا رسيد مردم صدا را به گريه و ناله بلند كردند و مسجد يك پارچه ضجه و ناله شد، يزيد از ترس شورش مردم صدا زد: مؤ ذن اذان بگو.
 
 
 
مؤ ذن: اللّه اكبر.
 
 
 
زين العابدين:الله اكبر و اعلى و اجل و لا شيى ء اكبر من الله.
 
 
 
(( خدا بزرگ است و عزيز و برتر از هر چيز و چيزى بزرگتر از خدا نيست. ))
 
 
 
مؤ ذن: اشهد ان لا اله الا الله.
 
 
 
امام سجاد:شهدبها شعرى و بشرى و لحمى و دمى.
 
 
 
(( پوست و گوشت و خون و مويم شهادت به يكتائى خدا مى دهد. ))
 
 
 
مؤ ذن: اشهد انّ محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
 
 
 
زين العـابدين عمامه از سر گرفت و فرمود: مؤ ذن ترا به حق محمد قسم مى دهم اندكى سكوت كن، آنگاه متوجه يزيد گرديد و فرمود: يزيد! محمدى كه نامش را با اين عظمت مى بريد جد من است يا جد تو؟
 
 
 
اگـر بگوئى كه جد من است دروغ گفته و كافر شده اى و همه مردم مى دانند كه دروغ مى گوئى، و اگر مى دانى كه جد من است چرا عترت و ذريه اش را كشتى و چرا پدرم را به ظلم و ستم شهيد كردى و اموالش را غارت نمودى و زنان او را به اسارت كشاندى، آنگاه دست برد و جامه بر تن دريد و گريان شد و فرمود: بخدا قسم اگر در دنيا كسى باشد كه جد او رسول خدا است غير از من نيست، پس چرا اين مرد پدرم را كشت و ما را اسير نمود، سپـس فـرمـود: يزيد! اين كارها را مـى كنى و باز هم مـى گـوئى: مـحمـد رسول اللّه و رو به قبله مى كنى، واى بر تو از روز قيامت كه جد و پدرم دشمن تواند.
 
 
 
يزيد صدا زد: مؤ ذن اقامه نماز بگو. <ref> بحار ج 45 ص 137- نفس المهموم ص 451- حياة الحسين ص 386. </ref>
 
==پانویس==
 
<references/>
 
==منبع==
 
آنچه در كربلا گذشت (از مدينه تا كربلا)، محمد على عالمى در دسترس در [http://ghadeer.org/tarix/karbala/65000019.htm سایت غدیر]، بازیابی: 17 دیماه 1391
 
[[رده:اسیران کربلا در شام]]
 
 
 
[[رده:گفتارهای عاشورائی]]
 

نسخهٔ ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۴۶