دعوت جهانی پیامبر اسلام (ص)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

دعوت رسول خدا(ص) تنها منحصر به سرزمین حجاز و مردم عرب نبود و یک دعوت جهانی بود.پس از صلح حدیبیه و پس آنکه خیال مسلمانان تا حدودی از قریش راحت شد، رسول خدا(ص) اقدام به نشر دعوت خود کردند و این کار را با فرستادن نامه هایی در سال ششم به پادشاهان بزرگترین سرزمین های آن زمان آغاز کردند.

پیامبری برای تمام جهانیان

پس از آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تجاوزات قريش را در پشت عهدنامه حديبيه متوقف كرد، در انديشه نشر دعوت اسلامى، به خارج از مرزهاى حجاز افتاد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مصداق‌ رحمة للعالمين بوده و به عنان خاتم النبيين رسالتى برتر از قوم عرب و حجاز بر عهده‌اش بود. اين مسأله امرى نبود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در دوره مدينه، آن هم پس از صلح حديبيه مطرح كرده باشد، بلكه، از همان آغاز نبوّت، وعده دستيابى مسلمانان را به گنجهاى قيصر و كسرى داده و در همان مكه، مشركان، مسلمانان پابرهنه را به تمسخر وارثان و جانشينان قيصر وكسرى مى‌ خواندند. به هر روى، پس از حديبيه كار دعوت آغاز شد.

در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چند گروه متنفذ قرار داشت‌ند:

  1. شاهان و ملوك كشورهاى بزرگ
  2. مقامات مذهبى مسيحى
  3. سوم رؤساى قبايل معروف و بزرگ در نواحى مختلف جزيرة العرب و شامات

رسول خدا(ص) به هر سه گروه نامه نوشتند.‌

ساختن مهر

به عرض رسول خدا رسيد كه پادشاهان نامه‌هاى مهر نشده را نمى‌خوانند، پس فرمود تا: انگشترى كه نگين آن هم از نقره بود، ساخته شد، و روى نگين آن در سه سطر جمله «محمّد رسول اللّه» را نقش كردند، به طورى كه كلمه «اللّه» در بالا و كلمه «رسول» در وسط و كلمه «محمّد» در سطر پايين قرار گرفته بود و از پايين به بالا خوانده مى‌شد «محمّد رسول اللّه»، آنگاه نامه ‌هاى پادشاهان عربستان و كشورهاى مجاور را با آن مهر مى ‌كردند[۱]

سفیران رسول خدا(ص)

ابن هشام نام سفراى رسول خدا و زمامدارانى را كه به آنان نامه نوشته شد بدين ترتيب ذكر مى ‌كند:

  1. دحية بن خليفه كلبى را نزد قيصر پادشاه روم فرستاد.
  2. عبد اللّه بن حذافه سهمى را نزد خسرو پرويز پادشاه ايران فرستاد.
  3. عمرو بن أميّه ضمرى را نزد نجاشى پادشاه حبشه فرستاد.
  4. حاطب بن أبى بلتعه را نزد مقوقس پادشاه اسكندريّه فرستاد.
  5. عمرو بن عاص سهمى را نزد جيفر و عياذ أزدى: پسران جلندى:پادشاه عمان فرستاد.
  6. سليط بن عمرو (از بنى عامر بن لؤىّ) را نزد ثمامة بن أثال حنفى و هوذة- بن علىّ حنفى: پادشاه يمامه فرستاد.
  7. علاء بن حضرمىّ را نزد منذر بن ساوى عبدى پادشاه بحرين فرستاد.
  8. شجاع بن وهب أسدى (از أسد خزيمه) را نزد حارث بن أبى شمر غسّانى پادشاه تخوم شام فرستاد.
  9. شجاع بن وهب أسدى را نزد جبلة بن أيهم غسّانى پادشاه تخوم شام فرستاد.
  10. و نيز مهاجرين أبى أميّه مخزومى را نزد حارث بن عبد كلال حميرى پادشاه يمن فرستاد.[۲]

تعداد نامه های فرستاده شده

به گفته يعقوبى: دوازده نامه و به تحقيق بعضى از معاصرين: 26 نامه بوده است در يك سال فرستاده نشده بلكه از اواخر سال شش تا وفات رسول خدا تدريجا نگارش يافته و فرستاده شده است[۳]، اما نامه ‌هاى پادشاهان بزرگ در ذى حجّه سال ششم يا محرّم سال هفتم فرستاده شده و به تصريح صاحب طبقات: در يك روز از محرّم سال هفتم، شش سفير با شش نامه از مدينه رهسپار شدند، نامه‌هاى: نجاشى، قيصر روم، خسرو ايران، شاه اسكندريّه، حارث بن أبى شمر [2] و هوذة بن علىّ.[۴]

نامه به خسرو پرویز

خسروپرويز از جمله شاهان ساسانى بود كه در سال 628 م (مطابق سال هفتم هجرى) در زندان كشته شد. او از شاهان تجمل گراى ساسانى بود كه در جنگهاى متعدد خود با هرَقْل شكست هاى سختى خورد. با توجه به سال كشته شدن او، مى ‌بايست نامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال آخر حكومت وى، به دستش رسيده باشد.در نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از شاه ايران به «كسرى، عظيم فارس» تعبير شده واز وى خواسته شده تا شهادت به وحدانيت خداوند و نبوّت آن حضرت دهد. در غير اين صورت «گناه مجوس بر عهده او خواهد بود.»[۵]

واکنش خسروپرویز به نامه رسول خدا(ص)

درباره برخورد كسرى آمده است كه او نامه را پاره كرد و از سوى ديگر، به حاكم دست نشانده خود در يمن كه نامش «باذان» بود، نامه‌اى نگاشت و دستور داد تا «فردى قريشى را كه در مكه ادعاى نبوت كرده وادار به توبه كند، در غير اين صورت صورت، سر او را براى وى بفرستد.» در نقلى از يعقوبى- برخلاف ديگر نقلها- آمده است كه او نامه را مطالعه كرد و هدايايى براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد! حامل نامه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عبد الله بن حذافه سهمى بوده است.

دعای رسول خدا(ص) در حق خسروپرویز

چون رسول خدا خبر يافت كه «خسرو» نامه‌اش را پاره كرده است گفت: خدايا پادشاهيش را پاره پاره ساز.

«باذان» قهرمان خود را با مردى ديگر فرستاد و همراه آن دو، نامه‌اى هم نوشت تا به مدينه آمدند و نامه «باذان» را به رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- دادند. رسول خدا لبخند زد، و آن دو را در حالى كه به لرزه افتاده بودند به اسلام دعوت كرد و گفت: امروز برويد و فردا نزد من بياييد تا تصميم خود را به شما بگويم. فردا كه آمدند، به آن دو گفت: به امير خود (باذان) بگوييد كه: پروردگار من ديشب هفت ساعت از شب گذشته (شب سه- شنبه دهم ماه جمادى الأولى سال هفتم هجرت) شيرويه پسر خسرو را بر وى مسلّط ساخت و او را كشت.فرستادگان «باذان» با اين خبر نزد وى بازگشتند و او خود و ديگر ايرانى‌زادگانى كه در يمن بودند به دين اسلام درآمدند.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد.

آنگاه رسول خدا آيه‌اى از قرآن را نوشت كه او را دستور مى ‌دهد تا: اهل كتاب را به توحيد خالص و دورى از هر گونه شرك دعوت كند و مضمون آيه اين است: «بگو:اى اهل كتاب! بيائيد تا ما و شما بى ‌هيچ تفاوتى يك سخن را بگوئيم و بپذيريم و ترويج نمائيم. اين كه جز خدا را پرستش نكنيم و چيزى را شريك وى قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى را در مقابل خدا به سرورى نگيريم، پس اگر روى گردان شدند، بگوئيد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم» آنگاه در ذيل نامه نوشته شده است : پس اگر روى گردان شدى، البتّه گناه كشاورزان بر تو خواهد بود.

پانویس

  1. طبقات‌ الكبرى/ترجمه،ج‌1،ص:243
  2. سيره ابن هشام، ج 4، ص 254- 255 چاپ حلبى 1355 ه
  3. تاريخ يعقوبى ج 2، ص 78، چاپ بيروت 1379
  4. طبقات، ج 1، ص 258- 262، چاپ بيروت، سال 1380 ه. م.
  5. مكاتيب الرسول، ج 1، صص 93- 90

منابع

  • سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم،رسول جعفريان،انتشارات دليل ما،قم، 1383 ش‌