دختران حضرت شعیب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{الگو:بخشی از یک کتاب}} {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} '''صفورا''', دختر حضرت شعيب است . ...' ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{الگو:بخشی از یک کتاب}}
 
{{الگو:بخشی از یک کتاب}}
{{الگو:نیازمند ویرایش فنی}}
 
'''صفورا''', دختر حضرت شعيب است . وى و خـواهـرش ('''لـيـا''') , به منظور آب دادن گوسفندان پدر خود,در كنار چاه آب مدين , ايستاده بودند. چـوپـان هـا, گـروه گـروه , گوسفندهاى خويش را آب مى دادند و به فكر آن دو دختر مظلومه نبودند. حضرت موسى (ع ) كه تازه از راه رسيده بود, نگاهش به صفورا و ليا افتاد كه در گوشه اى ايستاده بودند و به چاه نزديك نمى شدند . وى به كنار آن دو آمد و گفت :كار شما چيست ؟آنـهـا گفتند:ما منتظريم تا چوپان ها همگى , حيوانات خويش را آب دهند و خارج شوند تا بتوانيم گوسفندان خود را سيراب كنيم . پـدر مـا قـادر به آب دادن گوسفندان نيست , برادرى هم براى حل اين مشكل نداريم و مجبوريم خودمان كار كنيم . حـضـرت مـوسى (ع )كه حال آنان و عفت صفورا و خواهرش را ديد, با موافقت آن دو, گوسفندان شعيب راسيراب كرد. سپس به سايه روى آورد و به درگاه خداوند عرض كرد: پروردگارا ! هر خير و نيكى كه بر من بفرستى , من به آن نيازمندم !
 
صفورا و خواهرش نيز زودتر به نزد شعيب بازگشتند و جريان را براى پدر بازگوكردند. آن گـاه حـضـرت شـعـيب (ع ) دستور داد كه صفورا برگردد و آن جوان (حضرت موسى (ع را به حضورش بياورد تا پاداش كارش رابه وى بدهد. صفورا, در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت و پيدا بود كه از سخن گفتن با يك جوان بيگانه شرم دارد, به سراغ حضرت موسى (ع )آمد و گفت :پدرم ! از تو دعوت مى كند تا پاداش آبى را كه از چاه براى گوسفندان ما كشيدى , به تو بدهد.
 
حـضـرت موسى (ع ), با راهنمايى صفورا و در حالى كه در جلوى او حركت مى كرد به خانه شعيب آمد, خانه اى كه نورنبوت ازآن ساطع بود. پيرمردى روحانى كه با موهاى سفيد در گوشه اى نشسته بود, به موسى خوش آمد گفت و اجازه داد تا وى مدتى در خانه آنها سكنى گزيند. از آن جـا كـه نيرومندى موسى (ع ), در هنگام آب دادن گوسفندان , و پاكدامنى او, هنگام برخورد مـحـجـوبـانـه با دختران شعيب , براى صفورا مسلم شده بود, لذا به پدر پيشنهاد كرد:اين جوان را اسـتـخـدام كـن , او بهترين كسى است كه مى توانى استخدام كنى , چرا كه او, امتحان نيرومندى ودرستكارى خود را پس داده است . اين دو صفت مهم , صفورا را شيفته موسى (ع )مى كند. شـعـيب پس از اطمينان از اين موضوع , روبه موسى مى كند و مى گويد: من مى خواهم يكى از دو دخترم را به همسرى تو در آورم ! و بدين ترتيب , صفورا با حضرت موسى (ع )ازدواج مى كند و آن جوان برومند, داماد شعيب مى شود.
 
== منابع ==
 
  
زنان نمونه، علی شیرازی .
+
'''صفورا'''، دختر حضرت شعيب است. وى و خواهرش ('''ليا''')، به منظور آب دادن گوسفندان پدر خود در كنار چاه آب مدين ايستاده بودند. چوپان ها، گروه گروه گوسفندهاى خويش را آب مى دادند و به فكر آن دو دختر مظلومه نبودند.
 +
 
 +
[[حضرت موسى]] علیه السلام كه تازه از راه رسيده بود، نگاهش به صفورا و ليا افتاد كه در گوشه اى ايستاده بودند و به چاه نزديك نمى شدند. وى به كنار آن دو آمد و گفت: كار شما چيست؟ آنها گفتند: ما منتظريم تا چوپانها همگى، حيوانات خويش را آب دهند و خارج شوند تا بتوانيم گوسفندان خود را سيراب كنيم.
 +
 
 +
پدر ما قادر به آب دادن گوسفندان نيست، برادرى هم براى حل اين مشكل نداريم و مجبوريم خودمان كار كنيم. حضرت موسى علیه السلام كه حال آنان و عفت صفورا و خواهرش را ديد با موافقت آن دو گوسفندان شعيب را سيراب كرد. سپس به سايه روى آورد و به درگاه خداوند عرض كرد: پروردگارا! هر خير و نيكى كه بر من بفرستى، من به آن نيازمندم!
 +
 
 +
صفورا و خواهرش نيز زودتر به نزد شعيب بازگشتند و جريان را براى پدر بازگو كردند. آنگاه حضرت شعيب علیه السلام دستور داد كه صفورا برگردد و آن جوان (حضرت موسى علیه السلام را به حضورش بياورد تا پاداش كارش را به وى بدهد. صفورا در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت و پيدا بود كه از سخن گفتن با يك جوان بيگانه شرم دارد، به سراغ حضرت موسى علیه السلام آمد و گفت: پدرم! از تو دعوت مى كند تا پاداش آبى را كه از چاه براى گوسفندان ما كشيدى به تو بدهد.
 +
 
 +
حضرت موسى علیه السلام با راهنمايى صفورا و در حالى كه در جلوى او حركت مى كرد به خانه شعيب آمد، خانه اى كه نور نبوت از آن ساطع بود. پيرمردى روحانى كه با موهاى سفيد در گوشه اى نشسته بود به موسى خوش آمد، گفت و اجازه داد تا وى مدتى در خانه آنها سكنى گزيند.
 +
 
 +
از آنجا كه نيرومندى موسى علیه السلام در هنگام آب دادن گوسفندان و پاكدامنى او هنگام برخورد محجوبانه با دختران شعيب براى صفورا مسلم شده بود لذا به پدر پيشنهاد كرد: اين جوان را استخدام كن، او بهترين كسى است كه مى توانى استخدام كنى. چرا كه او امتحان نيرومندى و درستكارى خود را پس داده است.
 +
 
 +
اين دو صفت مهم صفورا را شيفته موسى علیه السلام مى كند. شعيب پس از اطمينان از اين موضوع رو به موسى مى كند و مى گويد: من مى خواهم يكى از دو دخترم را به همسرى تو درآورم! و بدين ترتيب، صفورا با حضرت موسى علیه السلام ازدواج مى كند و آن جوان برومند، داماد شعيب مى شود.
 +
 
 +
==منابع==
 +
* زنان نمونه، علی شیرازی.
 +
 
 
[[رده:زنان مطرح شده در قرآن]]
 
[[رده:زنان مطرح شده در قرآن]]

نسخهٔ ‏۸ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۵:۰۸

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


صفورا، دختر حضرت شعيب است. وى و خواهرش (ليا)، به منظور آب دادن گوسفندان پدر خود در كنار چاه آب مدين ايستاده بودند. چوپان ها، گروه گروه گوسفندهاى خويش را آب مى دادند و به فكر آن دو دختر مظلومه نبودند.

حضرت موسى علیه السلام كه تازه از راه رسيده بود، نگاهش به صفورا و ليا افتاد كه در گوشه اى ايستاده بودند و به چاه نزديك نمى شدند. وى به كنار آن دو آمد و گفت: كار شما چيست؟ آنها گفتند: ما منتظريم تا چوپانها همگى، حيوانات خويش را آب دهند و خارج شوند تا بتوانيم گوسفندان خود را سيراب كنيم.

پدر ما قادر به آب دادن گوسفندان نيست، برادرى هم براى حل اين مشكل نداريم و مجبوريم خودمان كار كنيم. حضرت موسى علیه السلام كه حال آنان و عفت صفورا و خواهرش را ديد با موافقت آن دو گوسفندان شعيب را سيراب كرد. سپس به سايه روى آورد و به درگاه خداوند عرض كرد: پروردگارا! هر خير و نيكى كه بر من بفرستى، من به آن نيازمندم!

صفورا و خواهرش نيز زودتر به نزد شعيب بازگشتند و جريان را براى پدر بازگو كردند. آنگاه حضرت شعيب علیه السلام دستور داد كه صفورا برگردد و آن جوان (حضرت موسى علیه السلام را به حضورش بياورد تا پاداش كارش را به وى بدهد. صفورا در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت و پيدا بود كه از سخن گفتن با يك جوان بيگانه شرم دارد، به سراغ حضرت موسى علیه السلام آمد و گفت: پدرم! از تو دعوت مى كند تا پاداش آبى را كه از چاه براى گوسفندان ما كشيدى به تو بدهد.

حضرت موسى علیه السلام با راهنمايى صفورا و در حالى كه در جلوى او حركت مى كرد به خانه شعيب آمد، خانه اى كه نور نبوت از آن ساطع بود. پيرمردى روحانى كه با موهاى سفيد در گوشه اى نشسته بود به موسى خوش آمد، گفت و اجازه داد تا وى مدتى در خانه آنها سكنى گزيند.

از آنجا كه نيرومندى موسى علیه السلام در هنگام آب دادن گوسفندان و پاكدامنى او هنگام برخورد محجوبانه با دختران شعيب براى صفورا مسلم شده بود لذا به پدر پيشنهاد كرد: اين جوان را استخدام كن، او بهترين كسى است كه مى توانى استخدام كنى. چرا كه او امتحان نيرومندى و درستكارى خود را پس داده است.

اين دو صفت مهم صفورا را شيفته موسى علیه السلام مى كند. شعيب پس از اطمينان از اين موضوع رو به موسى مى كند و مى گويد: من مى خواهم يكى از دو دخترم را به همسرى تو درآورم! و بدين ترتيب، صفورا با حضرت موسى علیه السلام ازدواج مى كند و آن جوان برومند، داماد شعيب مى شود.

منابع

  • زنان نمونه، علی شیرازی.