حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
هجوم به منزل دخت گرامی اسلام و جمع آوری هیزم به در منزل ایشان از جمله مستندات تاریخی است که منابع اهل سنت و شیعه در آن متفق القول هستند. روزهاي پس از رحلت رسول‌خدا(ص) از مهم‌ترين برهه‌هاي تاريخ اسلام است. با رحلت رسول‌خدا(ص) جريان سقيفه شكل گرفت كه آثار و پيامدهايي داشت. از تلخ‌ترين آثار اين رخداد، هجمه به خانه حضرت فاطمه(س) به منظور بيعت‌گيري براي ابوبكر بود. در اين هجمه، حضرت فاطمه(س) دچار صدمات جسمي و روحي شد و فرزندش محسن را سقط كرد.
==حمله به خانه حضرت==
 
  
«و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی ». امام علی علیه السلام
 
  
خانه [[عایشه]] ماتم کده است. علی علیه السلام، فاطمه، عباس، [[زبیر]]، فرزندان فاطمه حسن، حسین دختران او زینب و ام کلثوم اشک می  ریزند. علی به همکاری [[اسماء بنت عمیس]] مشغول شست و شوی پیغمبر است. در آن لحظه  های دردناک بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟ خدا می  داند. کار شستشوی بدن پیغمبر تمام شده یا نشده، بانگی به گوش می رسد: الله اکبر.
+
=هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها وشهادت ایشان در اسناد اهل سنت=
 
+
پس از شهادت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ماجرای سقیفه ، بیعت گرفتن برای خلیفه آغاز شد. و این آغاز ماجرای شهادت زهرا(سلام الله علیها) بود. براساس اسناد اهل سنت و شیعه هنگامی که علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر کناره گیری کرد، ابوبکر، عمر بن خطاب را به سوی علی(علیه السلام) فرستاد و گفت: او را با سخت ترین تندی و عتاب(برای بیعت گرفتن) به نزد من بیاور. عین عبارت البلاذری از علمای اهل تسنن در کتاب انساب الاشراف چنین است: «بعث ابوبکر عمر بن الخطاب الی علی(علیه السلام) حین قعد عن بیعته و قال ائتنی به بأعنف العنف ...(1)
علی به عباس: عمو. معنی این تکبیر چیست؟ معنی آن اینست که آن چه نباید بشود شد. -<ref> [[انساب الاشراف]] ص 582.</ref>
+
علامه حلّی از علمای شیعه در کتاب نهج الحق و کشف الصدق تصریح فرموده اند که ابوبکر در صورت امتناع علی(علیه السلام) از بیعت حکم جنگ با ایشان را صادر نمود.(2) ابن عبدربه از علمای اهل تسنن در العقد الفرید حتی اذعان نموده است که ابوبکر دستور داد اگر علی(علیه السلام) و عباس از بیعت امتناع کردند آنها را بکش: «ان ابیا (علی (علیه السلام) و العباس) فقا تلهما.» (3)
 
+
دیری نمی گذرد که بیرون حجره عایشه هم همه و فریادی به گوش می رسد. فریاد هر لحظه رساتر می  شود: بیرون بیائید! بیرون بیائید! وگرنه همه تان را آتش میزنیم! دختر پیغمبر به در حجره می  رود. در آن جا با عمر روبرو می  شود که آتشی در دست دارد.
+
==هجوم به منزل==
 
+
جوهری از علمای اهل تسنن در السقیفه و فدک قریب به این مضمون را تصریح نموده است که: «و بلغ ابابکر و عمر انّ جماعة من الهاجرین والانصار فقد اجتمعوا مع علی بن ابیطالب فی منزل فاطمه بنت رسول الله فأتوا فی جماعته حتّی هجموا الدار...»
عمر! چه شده؟ چه خبر است؟ علی، عباس و [[بنی هاشم]] باید به [[مسجد]] بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند!
+
صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.»
 
+
به ابابکر و عمر خبر رسید که عده ای از مهاجرین و انصار با علی بن ابی طالب(علیه السلام) در خانه فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجتماع نموده اند، پس با جماعتی آمدند تا اینکه به خانه هجوم آوردند... (4)
کدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اکنون درون خانه عایشه بالای جسد پیغمبر نشسته است. از این لحظه امام مسلمانان [[ابوبکر]] است. مردم در [[سقیفه بنی ساعده]] با او بیعت کردند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند. و اگر نیایند؟ خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر آن که شما هم آن چه مسلمانان پذیرفته  اند بپذیرید. عمر می خواهی خانه ما را آتش بزنی؟ آری. -<ref> [[عقد الفرید]] ج 5 ص 12 انساب الاشراف ص 586.</ref>
+
شرح واقعه هجوم به منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) در روایات شیعه و اهل تسنن با جزییات آمده است و لازم است برای مشخص شدن ابعاد شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) مورد بررسی دقیقتری قرار بگیرد. ابن قتیبه از علمای اهل سنت در کتاب الامامة و السیاسة که معروف به تاریخ الخلفاء است به شرح مفصّل هجوم به منزل دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرداخته است.
 
+
بر اساس شرح ابن قتیبه هجوم، دو بار تکرار شده است. وی هجوم اول را چنین شرح می دهد: «ابوبکر گروهی را جویا شد که از بیعت با او تخلّف کرده و نزد علی(علیه السلام) می باشند. پس عمر را به سوی آنها فرستاد، عمر نزد آنها آمده و آنها را صدا زد و حال آن که ایشان در خانه علی(علیه السلام) بودند. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند پس ... هیزم طلب کرد و گفت: به آن خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید یا خانه را با تمام کسانی که در آن هستند، می سوزانم. به وی گفته شد: ای ابا حفص، فاطمه (سلام الله علیها) در این خانه است. او گفت: اگر چه (فاطمه در خانه باشد.) پس آن گروه خارج شدند و با ابوبکر بیعت کردند جز علی(علیه السلام).» جهت ارائه اسناد دقیقتر در این باره عین متن عربی ابن قتیبة را نیز می آوریم:
این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر و صحابی بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است؟ یا نه خدا می داند.
+
«ان ابابکر تفقد قوماً تخلّفوا عن بیعته عنه علی(علیه السلام) فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی(علیه السلام) فأبوا عن تخرجوا فدعا بالحطب و قال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها. فقیل له: یا اباحفص انّ فیها فاطمة. قال: و إن! فتخرجوا فبایعوا الاّ علیاً(علیه السلام).»(5)
 
+
==دو بار هجوم کردند!==
اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم، کتاب ابن عبد ربه اندلسی (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذری را پیش چشم دارم داستان را چنان که نوشته شد از آن دو کتاب نقل می کنم. بسیار بعید و بلکه ناممکن می نماید چنین داستانی را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته  های سیاسی موافق آنان ساخته باشند، چه دوستداران شیعه در سده  های نخستین اسلام نیروئی نداشته و در اقلیت  به سر می  برده اند. چنان که می  بینیم این گزارش در سند های مغرب اسلامی هم منعکس شده است، بدین ترتیب احتمال جعل در آن نمی رود. در کتاب های دیگر نیز مطالبی از همین دست، ملایمتر یا سختتر، دیده می شود.
+
هجوم اول سبب شد همه افرادی که در منزل علی(علیه السلام) جمع شده بودند برای بیعت نزد ابوبکر روند، به جز خود امیرالمومنین(علیه السلام) که در منزل باقی ماند. ابن قتیبه از نظر تاریخی هجوم دومی را نیز مفصّلاً شرح می دهد که پس از امتناع علی(علیه السلام) از بیعت روی داده است: «پس عمر نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا از این کسی که تخلّف نموده بیعت نمی گیری؟ پس ابوبکر به قنفذ گفت: برو و علی(علیه السلام) را بخوان ... برای بار دوم عمر گفت: به این کسی که از بیعت با تو تخلّف نموده مهلت نده. بعد ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد به سوی او و به او بگو، خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) تو را می خواند که با او بیعت کنی... سپس عمر برخاست و گروهی با او حرکت کردند تا به درب خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدند. پس درب را کوبیدند. فاطمه(علیهاالسلام) چون صدای آنها را شنید با ندای بسیار بلند فرمود: ای پدر، ای رسول خدا، بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابی قحافه چه ها بر سر ما آمد.  
 
+
پس جمعی از آن گروه چون صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. ولی عمر با جمعی باقی ماند.  
[[طبری]] نویسد: انصار گفتند ما جز با علی بیعت نمی کنیم. [[عمر بن خطاب]] به خانه علی علیه السلام رفت، [[طلحه]] و [[زبیر]] و گروهی از مهاجران در آن جا بودند. گفت به خدا قسم اگر برای بیعت با ابوبکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر کشیده بیرون آمد پایش لغزید و برو در افتاد مردم بر سر او ریختند و او را گرفتند.-<ref> [[طبری]] ج 4 ص 1818.</ref>
+
پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.» عین عبارات عربی ابن قتیبة در تاریخ الخلفاء در باره هجوم دوم چنین است: «... فأتی عمر ابابکر فقال له الا تاخذ هذا المتخلّف عنک بالبیعة؟ فقال ابوبکر لقنفذ اذهب فادع لی علیاً... فقال عمر الثانیة لا تمهل هذا متخلّف عنک بالبیعة. فقال ابوبکر لقنفذ: عُد إلیه فقل له خلیفة رسول الله یدعوک لتبایع ... ثمّ قام عمر فمتنی معه جماعة حتی اتوا باب فاطمه(سلام الله علیها) فدقّوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلی صوت ها: یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن قحافة؟ فلماً مع القوم صوت ها و بکاء ها الضرفوا باکین و کادت قلوبهم تنصدع و اکبادهم تنفطر و بقی عمر و معه قوم: فاجرجوا علیاً(علیه السلام) فمضوا به الی ابی بکر فقال له: بایع. فقال(علیه السلام) إن لم افعله فمه؟ قالوا: إذاً والله الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک.»(6)
 
+
==هیزم بر در خانه!==
راستی در آن روز چرا چنین گفتگوهائی بین یاران پیغمبر درگرفت؟ اینان کسانی بودند که در روزهای سخت  به یاری دین خدا آمدند. بارها جان خود را بر کف نهاده به کام دشمن رفتند. چه شد که به زودی چنین به جان هم افتادند؟
+
همانطور که به اشاره در شرح مبسوط ابن قتیبه آمده است، جهت تهدید برای گرفتن بیعت مهاجمان اقوام به انباشتن هیزم بر در خانه نمودند. ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت در شرح نهج البلاغه به نقل از مسعودی می نویسد: «قال المسعودی: و کان عروة بن الزبیر بعذرأ خاه عبدالله فی حصر بنی هاشم فی الشعب و جمعه الحطب یحرقهم و یقول: إنمّا اراد بذلک الا تنتش اکلمة و لا یختلف المسلمون و إن یدخلوا فی الطاعة فتکون الکلمة واحدة کما فعل عمر بن الخطاب ببنی هاشم لما تأخروا عن بیعة ابی بکر فإنّه أحضر الحطب لیحرق علیهم الدار»؛ «مسعودی می گوید: عروة بن زبیر برادرش عبدالله را در محاصره بنی هاشم در دره ای و جمع آوری کردن هیزم توسط او برای آتش زدن آنان معذور می دانست و می گفت: او این کار را برای این کرد که تفرقه و پراکندگی ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و آنان (بنی هاشم) نیز به اطاعت او در آیند و در نتیجه با هم متحد شوند همانطور که عمر بن خطاب این کار را با بنی هاشم کرد وقتی آنان از بیعت با ابوبکر درنگ کردند.» (7)
 
+
براساس گفته این عالم اهل تسنّن جمع آوری هیزم برای آتش زدن درب منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) واقعه ای تاریخی است و این مطلب توسط شخص عمر بن خطاب براساس نقل مسعودی انجام گرفته است البته تلاش برای تبیین دلیل و به بیان دیگر توجیه این اقدام مطلب دیگری است که البته در قانع کننده بودن و یا نبودن آن نیز می توان سخن گفت که مجالی دیگر می طلبد. اما به طور ضمنی و البته قطعی می توان اعتراف علمای سنت به اقدام شخص خلیفه اول به این کار را براساس مستندات تاریخی بدست آورد.
علی و خانواده پیغمبر چه گناهی کرده بودند که باید آنان را آتش زد. بر فرض که داستان غدیر درست نباشد، بر فرض که بگوئیم پیغمبر کسی را به جانشینی نگمارده است، بر فرض که بر مقدمات انتخاب [[سقیفه]] ایرادی نگیرند، سر پیچی از بیعت در اسلام سابقه داشت - بیعت نکردن با خلیفه [[گناه کبیره]] نیست. حکم فقهی سند می  خواهد. سند این حکم چه بوده است؟ آیا این [[حدیث]] را که از اسامه رسیده است مدرک [[اجتهاد]] خود قرار داده بودند.  
 
 
 
«لینتهین رجال عن ترک الجماعة او لاحرفن بیوتهم».-<ref> ([[کنز العمال]]. صلوة حدیث 2672).</ref>
 
 
 
بر فرض درست  بودن روایت از جهت متن و سند، آیا این حدیث  بر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوة آورده  اند. پس مقصود تخلف از [[نماز جماعت]] است. از این ها گذشته آن همه شتاب در برگزیدن خلیفه برای چه بود؟ و از آن شگفت  تر، آن گفتگو و ستیز که میان [[مهاجر]] و [[انصار]] در گرفت چرا؟
 
 
 
آیا انصار [[واقعه جحفه]] را نمی  دانستند یا نمی  پذیرفتند؟ آیا می توان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر که در جحفه گرد آمدند و [[حدیث غدیر]] را شنیدند هیچ یک از مردم [[مدینه]] نبود، و این خبر به [[قبیله اوس]] و [[قبیله خزرج]] نرسید؟
 
 
 
از اجتماع جحفه سه ماه نمی  گذشت. رئیس تیره خزرج که خود و کسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یاری کردند، چرا در آن روز خواهان ریاست  شدند؟ و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از ما میری و از شما امیری؟ مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله می  دانستند؟
 
  
چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین، نخست  به شستشو و خاک سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنان که گفتیم می  ترسیدند فتنه برخیزد. [[ابوسفیان]] در کمین بود. ولی چرا از [[بنی هاشم]] کسی را در آن جمع نخواندند؟ آیا ابوسفیان و توطئه او برای اسلام آن اندازه خطرناک بود که چند ساعت هم نباید از آن غفلت کرد؟ ابوسفیان در آن روز که بود؟ حاکم دهکده کوچک نجران؟ اگر اوس، خزرج مهاجران و تیره  های هاشمی و بنی تمیم و بنی عدی و دسته  های دیگر با هم یک دست می  شدند، ابوسفیان و تیره امیه چه کاری از پیش می  بردند؟ و چه می  توانستند بکنند؟ هیچ! آیا بیم آن می  رفت که اگر امیر [[مسلمانان]] بزودی انتخاب نشود پیش آمد ناگواری رخ خواهد داد؟ در طول چهارده قرن یا اندکی کمتر صدها بار این پرسش  ها مطرح شده و بدان پاسخ  ها داده اند چنان که در جای دیگر نوشته  ام این پاسخ  ها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف در میدان مناظره است، نه برای روشن ساختن حقیقت.  
+
سند دیگری بر این مضمون بیان ابن خیزرانه در کتاب غرر است که علی محمد فتح الدین الحنفی آن را نقل نموده است که «از زید بن السلم روایت می کند که من از جمله کسانی بودم که به هنگام خودداری علی (علیه السلام) و یارانش از بیعت به همراه عمر هیزم به طرف درب خانه فاطمه(علیهاالسلام) بردیم...»(8)
 +
جمع آوری هیزم در پشت درب خانه امیرالمومنین(علیه السلام) امری تاریخی است که هیچ جای شبهه و شکی در آن نیست که در برخی دیگر از اسناد از شیعه و سنّی نیز آمده است که از آن جمله می توان به کتاب سلیم از قیس الهلالی و تفسیر عیاشی و بحارالانوار و بسیاری دیگر از کتب شیعه اشاره نمود. برخی از اسناد اهل سنت نیز در این موضوع عبارتند از: الامامه و السیاسة از ابن قتیبة، انساب الاشراف از البلاذری موتمر علمای بغداد از مقاتل بن عطیه، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، اعلام النساء از عمر رضا کحاله و نیز کتاب عمر بن الخطاب از عبدالرحمن احمد البکری.(9)
  
به نظر می  رسد در آن روز کسانی بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را برگزینند و کمتر بدین می  اندیشیدند که حکومت چگونه باید اداره شود -<ref> تحلیلی از تاریخ اسلام. بخش یک ص 91.</ref> و به تعبیر دیگر از دو پایه  ای که اسلام بر آن استوار است (دین و حکومت) بیشتر به پایه حکومت تکیه داشتند. گویا آنان پیش خود چنین استدلال می  کردند: چون تکلیف حکومت مرکزی معین شد و حاکم قدرت را بدست گرفت دیگر کارها نیز درست  خواهد شد. درست است و ما می  بینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین کند، در مقابل مرتدان ایستاد. و آنان را سر جای خود نشاند. و پس از فرو نشاندن آشوب داخلی آماده کشور گشائی گردید. ولی آیا اصل حکومت و انتخاب زمامدار را می  توان از دین جدا ساخت؟ به خصوص که شارع اسلام خود این اصل را تثبیت کرده باشد؟ به هر حال نزدیک به چهارده قرن بر این حادثه می گذرد. آنان که در آن روز چنان راهی را پیش پای مسلمانان نهادند، غم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حکومت را نمی دانم.
 
  
شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود چنین می اندیشیدند که اگر شخصیتی برجسته، عالم پرهیزگار، و از خاندان پیغمبر، آن اندازه تمکن یابد که گروهی را راضی نگاه دارد ممکن است، در قدرت حاکم تزلزلی پدید آید. این اشارت کوتاه که در [[تاریخ طبری]] آمده باز گوینده چنین حقیقتی است: پس از رحلت دختر پیغمبر چون علی علیه السلام دید مردم از او روی گرداندند، با ابوبکر بیعت کرد». -<ref> [[طبری]] ج 4 ص 1825.</ref>
+
==زمان هجوم به خانه حضرت فاطمه(س):==
 +
از بررسي مجموع حوادث و از كنار هم نهادن آنها، مانند حضور بريده در سپاه اسامه و خودداري وي از بيعت با ابي‌بكر، پس از بازگشت از مؤته، ایراد خطبه فدکیه در مسجد توسط حضرت زهرا ، زمان ملاقات‌هاي شبانه آن حضرت با مهاجر و انصاربرای گرفتن بیعت از آنان، مي‌توان نتيجه گرفت كه حمله و هجوم به خانه علي(ع) و فاطمه(س) كه در پي آن، بيعت اجباري از علي(ع) صورت گرفت، حدود، 50 روز يا 75 روزپس از رحلت حضرت رسول‌اكرم(ص) بوده است، و اين نشان مي‌دهد كه اميرمؤمنان(ع) در اين مدت، مقاومت كرده و در نهايت، بيعت او با تأخير و اكراه صورت گرفته است.(10)
 
   
 
   
آری چنان که فرزند علی گفته است. «مردم بنده دنیایند... چون آزمایش شوند، دینداران اندک خواهند بود.» چنان که در جای دیگر نوشته  ام، من نمی  خواهم عاطفه گروهی از مسلمانان جریحه  دار شود، نمی  خواهم خود را در کاری داخل کنم که دسته  ای از مسلمانان برای خاطر دین یا دنیا خود را در آن درآوردند.-<ref> پس از پنجاه سال ص 30 چاپ دوم.</ref>
+
==پانویس:==
 
+
1-انساب الاشراف، البلاذری (م. 279)، دارالمعارف قاهره، ج 1، ص 587
آنان نزد پروردگار خویش رفته اند، و حساب شان با اوست. اگر غم دین داشته  اند و از آن کردارها و رفتارها خدا را می  خواسته  اند، پروردگار بهترین داورست. اما سخن شهرستانی سخنی بسیار پر معنی است که «در اسلام در هیچ زمان هیچ شمشیری چون شمشیری که به خاطر امامت کشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید.»-<ref> «ما سل سیف فی الاسلام علی قاعدة دینیة مثل ما سل علی الامامة فی کل زمان » (الملل و النحل ص 16 ج 1).</ref> باز در جای دیگر نوشته  ام که اگر نسل بعد و نسل  های دیگر، در اخلاص و فداکاری هم پایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان به گونه دیگری نوشته می  شد.
 
 
 
'''دختر پیغمبر در بستر بیماری'''
 
 
 
«صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا».-<ref> در این بلا بجای من از روزگار بود روز سپید او شب تاریک می  نمود.</ref>
 
 
 
'''منصوب به فاطمه سلام الله علیها'''
 
 
 
مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگونی  هائی که پس از رسول خدا - به فاصله  ای اندک - در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. چنان که تاریخ نشان می  دهد، او پیش از [[مرگ]] پدرش بیماری جسمی نداشته است.
 
 
 
نوشته نمی  گوید، زهرا سلام الله علیها در آن وقت  بیمار بود -<ref> انساب الاشراف ص 405.</ref> ! بعض معاصران نوشته اند فاطمه اساسا تنی ضعیف داشته است.-<ref> فاطمه فاطمه است ص 117.</ref>
 
 
 
 
 
نوشته مؤلف کتاب  «فاطمة الزهراء» هر چند در بیمار بودن او در چنان روز صراحتی ندارد، لکن بی اشارت نیست. عقاید چنین نویسد: «زهرا لاغر اندام، گندم گون و رنگ پریده بود. پدرش در بیماری مرگ، او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من می  پیوندد».-<ref> فاطمة الزهراء ص 66.</ref> هیچ یک از این دو نویسنده سند خود را نیاورده اند.
 
 
 
ظاهر عبارت عقاید این است، که چون پیغمبر صلی الله علیه و آله دخترش را ناتندرست و یا کم بنیه دید بدو چنین خبری داد. نمی  خواهم چون بعض گویندگان قدیم بگویم فاطمه سلام الله علیها در هر روزی به قدر یک ماه و در هر ماهی به قدر یک سال دیگران رشد می  کرد -<ref> [[روضة الواعظین]] ص 144.</ref> اما تا آن جا که می  دانم و اسناد نشان می  دهد نه ضعیف بنیه و نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیماری بوده است. بیماری او پس از این حادثه  ها آغاز شد. وی روزهائی را که پس از مرگ پدر زیست، رنجور، پژمرده و گریان بود. او هرگز رنج جدائی پدر را تحمل نمی  کرد. و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد. او مردن را بر زیستن بدون پدر شادی خود می  دانست.
 
 
 
داستان آنان را که به در خانه او آمدند و می  خواستند خانه را با هر کس که درون آنست آتش زنند، نوشتیم. چنان که دیدیم سندهای قدیمی چنان واقعه  ای را ضبط کرده است. خود این پیش آمد به تنهائی برای آزردن او بس است تا چه رسد که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود. آیا راست است که بازوی دختر پیغمبر را با تازیانه آزرده  اند؟ آیا می  خواسته  اند بازور به درون خانه راه یابند و او که پشت در بوده است، صدمه دیده؟ در آن گیر و دارها ممکن است چنین حادثه  ها رخ داده باشد. اگر درست است راستی چرا و برای چه این خشونت  ها را روا داشته  اند؟ چگونه می  توان چنین داستان را پذیرفت و چه سان آن را تحلیل کرد؟
 
 
 
مسلمانانی که در راه خدا و برای رضای او و حفظ عقیدت خود سخت  ترین شکنجه  ها را تحمل کردند، مسلمانانی که از مال خود گذشتند، پیوند خویش را با عزیزترین کسان بریدند، خانمان را رها کردند، به خاطر خدا به کشور بیگانه و یا شهر دور دست هجرت نمودند، سپس در میدان کارزار بارها خود را عرضه هلاک ساختند، چگونه چنین حادثه  ها را دیدند و آرام نشستند. راستی گفتار فرزند فاطمه سخنی آموزنده است که: «آن جا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود».-<ref> فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون (حسین بن علی علیه السلام).</ref>
 
 
 
از نخستین روز دعوت پیغمبر تا این تاریخ بیست و سه سال و از تاریخ هجرت تا این روزها ده سال می  گذشت. در این سال ها گروهی دنیا پرست که چاره  ای جز پذیرفتن مسلمانی نداشتند خود را در پناه اسلام جای دادند. دسته  ای از اینان مردمانی تن آسان و ریاست جو و اشراف منش بودند. طبیعت آنان قید و بند دین را نمی  پذیرفت. اگر مسلمان شدند برای این بود که جز مسلمانی راهی پیش روی خود نمی  دیدند.
 
  
قریش این تیره سرکش که ریاست [[مکه]] و عربستان را از آن خویش می  دانست پس از [[فتح مكه]]، در مقابل قدرتی بزرگ به نام اسلام قرار گرفت. و چون از بیم جان و یا به امید جاه مسلمان شد، می  کوشید تا این قدرت را در انحصار خود گیرد. بسیار حقیقت پوشی و یا خوش باوری می  خواهد که بگوئیم اینان چون یک دو جلسه با پیغمبر نشسته و به اصطلاح محدثان لقب صحابی گرفته  اند، در تقوی و پا بر سر هوی نهادن نیز مسلمانی درست  بودند.
+
2- نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی (م. 726)، ص 271
  
از هم چشمی و بلکه دشمنی عرب  های جنوبی و شمالی در سده  های پیش از اسلام آگاهیم-<ref> رجوع شود به پس از پنجاه سال ص 69 چاپ دوم و نیز رجوع شود به فصل  «برای عبرت تاریخ » در همین کتاب.</ref> مردم [[حجاز]] به مقتضای خوی بیابان نشینی، مردم [[یثرب]] را که از تیره قحطانی بودند و به کار کشاورزی اشتغال داشتند خوار می  شمردند. قحطانیان یا عرب  های جنوبی ساکن یثرب، [[پیامبر اسلام]] را از مکه به شهر خود خواندند، بدو ایمان آوردند، با وی پیمان بستند. در نبردهای بدر، احد، احزاب، و غزوه  های دیگر با [[قریش]] در افتادند، و سرانجام شهر آنان را گشودند. قریش هرگز این خواری را نمی  پذیرفت. از این گذشته مردم [[مدینه]] در [[سقیفه]] چشم به خلافت دوختند.  
+
3-العقد الفرید، ابن عبد ربه(م. 328)، المکتبة الشاملة، ج 2، ص 73.
  
تنها با تذکرات ابوبکر که پیغمبر گفته است  «امامان باید از قریش باشند» عقب نشستند. اگر [[انصار]] چنان که گرد پیغمبر را گرفتند گرد خانواده او فراهم می  شدند و اگر حریم حرمت این خانواده هم چنان محفوظ می  ماند، چه کسی تضمین می  کرد که قحطانیان بار دیگر دماغ عدنانیان را به خاک نمالند. این ها حقیقت  هائی بود که دست اندرکاران سیاست آن روز آن را به خوبی می  دانستند. ما این واقعیت را بپذیریم یا خود را به خوش باوری بزنیم و بگوئیم همه یاران پیغمبر در یک درجه از پرهیزگاری و فداکاری بوده اند و چنین احتمالی درباره آنان نمی  توان داد، حقیقت را دگرگون نمی  سازد. دشمنی میان شمال و جنوب پس از عقد پیمان برادری بین مهاجر و انصار در مدینه موقتا فراموش شد و پس از مرگ پیغمبر نخستین نشانه آن دیده شد. و در سال های بعد آشکار گردید. و چنان که آشنایان به تاریخ اسلام می  دانند، این درگیری بین دو تیره در سراسر قلمرو اسلامی تا عصر معتصم عباسی برجای ماند.
+
4-السقیفة و فدک، جوهری (م. 323)، ص 72
  
من نمی گویم خدای نخواسته همه یاران پیغمبر این چنین می  اندیشیدند. در بین مضریان و یا قریشیان نیز کسانی بودند که در گفتار و کردار خود خدا را در نظر داشتند نه دنیا را و گاه برای رعایت  حکم الهی از برادر و فرزند خود هم می  گذشتند، اما شمار اینان اندک بود. آیا می  توان به آسانی پذیرفت که [[سهیل بن عمرو]]، [[عمرو بن عاص]]، ابوسفیان و [[سعد بن عبدالله بن ابی سرح]] هم غم دین داشتند؟
+
5-الامامة و السیاسة المعروف به تاریخ الخلفاء، ابن قتیبة (م. 276)، انتشارات شریف رضی، ج1، ص 30.
  
بسیار ساده  دلی می  خواهد که ما بگوئیم آن کس که یک روز یا چند مجلس یا یک ماه یا یک سال صحبت پیغمبر را دریافت، مشمول حدیثی است که از پیغمبر آورده اند «یاران من چون ستارگانند به دنبال هر یک که رفتید، راه را یافته  اید» من بدین کاری ندارم که این حدیث از جهت متن و سند درست است  یا نه، این کار را به عهده محدثان می  گذارم، آن چه مسلم است این که در آن روزها یا لااقل چند سال بعد، اصحاب پیغمبر روبروی هم قرار گرفتند. چگونه می  توان گفت هم آنان که به دنبال علی علیه  السلام رفتند و هم کسانی که پی طلحه و زبیر و معاویه را گرفتند راه راست را یافته اند.
+
6-همان منبع شماره پنجم.
  
خواهند گفت  خلیفه و یاران او از نخستین دسته مسلمانان و از طبقه اول مهاجرانند. درست است. اما از خلیفه و یک دو تن دیگر که بگذریم پایه حکومت را چه گروهی جز قریش استوار می  کرد؟ و مجریان حکومت کدام طایفه بودند؟ برای استقرار حکومت  باید قدرت یک پارچه شود. و برای تامین این قدرت باید هر گونه مخالفتی سرکوب گردد و بسیار طبیعی است که با دگرگونی شرایط، منطق هم دگرگون شود.
+
7-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (م. 656)، طبع موسسه اسماعیلیان، ج 20، ص 147
  
==پانویس==
+
8-فلک النجاة، علی محمد فتح الدین الحنفی (م. 1371)، ص 121
<references/>
 
  
==منابع==
+
9- به نقل از دفاعیات، سید علی رضا غروی، مهدی امامی، مرتضی کارگر به قلم مجید هوشنگی (کاظمی)، انتشارات طوبای محبت، 1387، صص 37- 21.
سيد جعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا سلام الله علیها، ص 108 تا 113 و ص 144 تا 148، چاپ و نشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامى / تاريخ انتشار: 1376.
 
  
[[رده:حضرت فاطمه سلام الله علیها]]
+
10- سامانه نشریات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، سال هفتم، شماره سوم، پاييز 1389، 5 ـ  16

نسخهٔ ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۳:۵۲

هجوم به منزل دخت گرامی اسلام و جمع آوری هیزم به در منزل ایشان از جمله مستندات تاریخی است که منابع اهل سنت و شیعه در آن متفق القول هستند. روزهاي پس از رحلت رسول‌خدا(ص) از مهم‌ترين برهه‌هاي تاريخ اسلام است. با رحلت رسول‌خدا(ص) جريان سقيفه شكل گرفت كه آثار و پيامدهايي داشت. از تلخ‌ترين آثار اين رخداد، هجمه به خانه حضرت فاطمه(س) به منظور بيعت‌گيري براي ابوبكر بود. در اين هجمه، حضرت فاطمه(س) دچار صدمات جسمي و روحي شد و فرزندش محسن را سقط كرد.


هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها وشهادت ایشان در اسناد اهل سنت

پس از شهادت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ماجرای سقیفه ، بیعت گرفتن برای خلیفه آغاز شد. و این آغاز ماجرای شهادت زهرا(سلام الله علیها) بود. براساس اسناد اهل سنت و شیعه هنگامی که علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر کناره گیری کرد، ابوبکر، عمر بن خطاب را به سوی علی(علیه السلام) فرستاد و گفت: او را با سخت ترین تندی و عتاب(برای بیعت گرفتن) به نزد من بیاور. عین عبارت البلاذری از علمای اهل تسنن در کتاب انساب الاشراف چنین است: «بعث ابوبکر عمر بن الخطاب الی علی(علیه السلام) حین قعد عن بیعته و قال ائتنی به بأعنف العنف ...(1) علامه حلّی از علمای شیعه در کتاب نهج الحق و کشف الصدق تصریح فرموده اند که ابوبکر در صورت امتناع علی(علیه السلام) از بیعت حکم جنگ با ایشان را صادر نمود.(2) ابن عبدربه از علمای اهل تسنن در العقد الفرید حتی اذعان نموده است که ابوبکر دستور داد اگر علی(علیه السلام) و عباس از بیعت امتناع کردند آنها را بکش: «ان ابیا (علی (علیه السلام) و العباس) فقا تلهما.» (3)

هجوم به منزل

جوهری از علمای اهل تسنن در السقیفه و فدک قریب به این مضمون را تصریح نموده است که: «و بلغ ابابکر و عمر انّ جماعة من الهاجرین والانصار فقد اجتمعوا مع علی بن ابیطالب فی منزل فاطمه بنت رسول الله فأتوا فی جماعته حتّی هجموا الدار...» صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.» به ابابکر و عمر خبر رسید که عده ای از مهاجرین و انصار با علی بن ابی طالب(علیه السلام) در خانه فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجتماع نموده اند، پس با جماعتی آمدند تا اینکه به خانه هجوم آوردند... (4) شرح واقعه هجوم به منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) در روایات شیعه و اهل تسنن با جزییات آمده است و لازم است برای مشخص شدن ابعاد شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) مورد بررسی دقیقتری قرار بگیرد. ابن قتیبه از علمای اهل سنت در کتاب الامامة و السیاسة که معروف به تاریخ الخلفاء است به شرح مفصّل هجوم به منزل دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرداخته است. بر اساس شرح ابن قتیبه هجوم، دو بار تکرار شده است. وی هجوم اول را چنین شرح می دهد: «ابوبکر گروهی را جویا شد که از بیعت با او تخلّف کرده و نزد علی(علیه السلام) می باشند. پس عمر را به سوی آنها فرستاد، عمر نزد آنها آمده و آنها را صدا زد و حال آن که ایشان در خانه علی(علیه السلام) بودند. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند پس ... هیزم طلب کرد و گفت: به آن خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید یا خانه را با تمام کسانی که در آن هستند، می سوزانم. به وی گفته شد: ای ابا حفص، فاطمه (سلام الله علیها) در این خانه است. او گفت: اگر چه (فاطمه در خانه باشد.) پس آن گروه خارج شدند و با ابوبکر بیعت کردند جز علی(علیه السلام).» جهت ارائه اسناد دقیقتر در این باره عین متن عربی ابن قتیبة را نیز می آوریم: «ان ابابکر تفقد قوماً تخلّفوا عن بیعته عنه علی(علیه السلام) فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی(علیه السلام) فأبوا عن تخرجوا فدعا بالحطب و قال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها. فقیل له: یا اباحفص انّ فیها فاطمة. قال: و إن! فتخرجوا فبایعوا الاّ علیاً(علیه السلام).»(5)

دو بار هجوم کردند!

هجوم اول سبب شد همه افرادی که در منزل علی(علیه السلام) جمع شده بودند برای بیعت نزد ابوبکر روند، به جز خود امیرالمومنین(علیه السلام) که در منزل باقی ماند. ابن قتیبه از نظر تاریخی هجوم دومی را نیز مفصّلاً شرح می دهد که پس از امتناع علی(علیه السلام) از بیعت روی داده است: «پس عمر نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا از این کسی که تخلّف نموده بیعت نمی گیری؟ پس ابوبکر به قنفذ گفت: برو و علی(علیه السلام) را بخوان ... برای بار دوم عمر گفت: به این کسی که از بیعت با تو تخلّف نموده مهلت نده. بعد ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد به سوی او و به او بگو، خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) تو را می خواند که با او بیعت کنی... سپس عمر برخاست و گروهی با او حرکت کردند تا به درب خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدند. پس درب را کوبیدند. فاطمه(علیهاالسلام) چون صدای آنها را شنید با ندای بسیار بلند فرمود: ای پدر، ای رسول خدا، بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابی قحافه چه ها بر سر ما آمد. پس جمعی از آن گروه چون صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. ولی عمر با جمعی باقی ماند. پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.» عین عبارات عربی ابن قتیبة در تاریخ الخلفاء در باره هجوم دوم چنین است: «... فأتی عمر ابابکر فقال له الا تاخذ هذا المتخلّف عنک بالبیعة؟ فقال ابوبکر لقنفذ اذهب فادع لی علیاً... فقال عمر الثانیة لا تمهل هذا متخلّف عنک بالبیعة. فقال ابوبکر لقنفذ: عُد إلیه فقل له خلیفة رسول الله یدعوک لتبایع ... ثمّ قام عمر فمتنی معه جماعة حتی اتوا باب فاطمه(سلام الله علیها) فدقّوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلی صوت ها: یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن قحافة؟ فلماً مع القوم صوت ها و بکاء ها الضرفوا باکین و کادت قلوبهم تنصدع و اکبادهم تنفطر و بقی عمر و معه قوم: فاجرجوا علیاً(علیه السلام) فمضوا به الی ابی بکر فقال له: بایع. فقال(علیه السلام) إن لم افعله فمه؟ قالوا: إذاً والله الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک.»(6)

هیزم بر در خانه!

همانطور که به اشاره در شرح مبسوط ابن قتیبه آمده است، جهت تهدید برای گرفتن بیعت مهاجمان اقوام به انباشتن هیزم بر در خانه نمودند. ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت در شرح نهج البلاغه به نقل از مسعودی می نویسد: «قال المسعودی: و کان عروة بن الزبیر بعذرأ خاه عبدالله فی حصر بنی هاشم فی الشعب و جمعه الحطب یحرقهم و یقول: إنمّا اراد بذلک الا تنتش اکلمة و لا یختلف المسلمون و إن یدخلوا فی الطاعة فتکون الکلمة واحدة کما فعل عمر بن الخطاب ببنی هاشم لما تأخروا عن بیعة ابی بکر فإنّه أحضر الحطب لیحرق علیهم الدار»؛ «مسعودی می گوید: عروة بن زبیر برادرش عبدالله را در محاصره بنی هاشم در دره ای و جمع آوری کردن هیزم توسط او برای آتش زدن آنان معذور می دانست و می گفت: او این کار را برای این کرد که تفرقه و پراکندگی ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و آنان (بنی هاشم) نیز به اطاعت او در آیند و در نتیجه با هم متحد شوند همانطور که عمر بن خطاب این کار را با بنی هاشم کرد وقتی آنان از بیعت با ابوبکر درنگ کردند.» (7) براساس گفته این عالم اهل تسنّن جمع آوری هیزم برای آتش زدن درب منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) واقعه ای تاریخی است و این مطلب توسط شخص عمر بن خطاب براساس نقل مسعودی انجام گرفته است البته تلاش برای تبیین دلیل و به بیان دیگر توجیه این اقدام مطلب دیگری است که البته در قانع کننده بودن و یا نبودن آن نیز می توان سخن گفت که مجالی دیگر می طلبد. اما به طور ضمنی و البته قطعی می توان اعتراف علمای سنت به اقدام شخص خلیفه اول به این کار را براساس مستندات تاریخی بدست آورد.

سند دیگری بر این مضمون بیان ابن خیزرانه در کتاب غرر است که علی محمد فتح الدین الحنفی آن را نقل نموده است که «از زید بن السلم روایت می کند که من از جمله کسانی بودم که به هنگام خودداری علی (علیه السلام) و یارانش از بیعت به همراه عمر هیزم به طرف درب خانه فاطمه(علیهاالسلام) بردیم...»(8) جمع آوری هیزم در پشت درب خانه امیرالمومنین(علیه السلام) امری تاریخی است که هیچ جای شبهه و شکی در آن نیست که در برخی دیگر از اسناد از شیعه و سنّی نیز آمده است که از آن جمله می توان به کتاب سلیم از قیس الهلالی و تفسیر عیاشی و بحارالانوار و بسیاری دیگر از کتب شیعه اشاره نمود. برخی از اسناد اهل سنت نیز در این موضوع عبارتند از: الامامه و السیاسة از ابن قتیبة، انساب الاشراف از البلاذری موتمر علمای بغداد از مقاتل بن عطیه، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، اعلام النساء از عمر رضا کحاله و نیز کتاب عمر بن الخطاب از عبدالرحمن احمد البکری.(9)


زمان هجوم به خانه حضرت فاطمه(س):

از بررسي مجموع حوادث و از كنار هم نهادن آنها، مانند حضور بريده در سپاه اسامه و خودداري وي از بيعت با ابي‌بكر، پس از بازگشت از مؤته، ایراد خطبه فدکیه در مسجد توسط حضرت زهرا ، زمان ملاقات‌هاي شبانه آن حضرت با مهاجر و انصاربرای گرفتن بیعت از آنان، مي‌توان نتيجه گرفت كه حمله و هجوم به خانه علي(ع) و فاطمه(س) كه در پي آن، بيعت اجباري از علي(ع) صورت گرفت، حدود، 50 روز يا 75 روزپس از رحلت حضرت رسول‌اكرم(ص) بوده است، و اين نشان مي‌دهد كه اميرمؤمنان(ع) در اين مدت، مقاومت كرده و در نهايت، بيعت او با تأخير و اكراه صورت گرفته است.(10)

پانویس:

1-انساب الاشراف، البلاذری (م. 279)، دارالمعارف قاهره، ج 1، ص 587

2- نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی (م. 726)، ص 271

3-العقد الفرید، ابن عبد ربه(م. 328)، المکتبة الشاملة، ج 2، ص 73.

4-السقیفة و فدک، جوهری (م. 323)، ص 72

5-الامامة و السیاسة المعروف به تاریخ الخلفاء، ابن قتیبة (م. 276)، انتشارات شریف رضی، ج1، ص 30.

6-همان منبع شماره پنجم.

7-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (م. 656)، طبع موسسه اسماعیلیان، ج 20، ص 147

8-فلک النجاة، علی محمد فتح الدین الحنفی (م. 1371)، ص 121

9- به نقل از دفاعیات، سید علی رضا غروی، مهدی امامی، مرتضی کارگر به قلم مجید هوشنگی (کاظمی)، انتشارات طوبای محبت، 1387، صص 37- 21.

10- سامانه نشریات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، سال هفتم، شماره سوم، پاييز 1389، 5 ـ 16