بنای مسجد مدینه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
 
 
 
 
'''کلیدواژه: مسجد النبی، رسول خدا صلي الله عليه و آله، وقايع پس از هجرت پیامبر، بناء مسجد مدینه، مساجد، عمار، عثمان'''
 
'''کلیدواژه: مسجد النبی، رسول خدا صلي الله عليه و آله، وقايع پس از هجرت پیامبر، بناء مسجد مدینه، مساجد، عمار، عثمان'''
  
==بناء مسجد مدينه==
+
تأسيس مسجد، بايد يکي از نخستين اقدامات رسول خدا(ص) در مدينه شناخته شود. «مسجد» که پيش از آن نيز در قبا تأسيس شده بود با ساده‌ترين امکانات سرپا شده و بعدها نقش مهمي را در فرهنگ و تمدن اسلامي ايفا کرد.
 
+
==خرید زمین مسجد ==
سومين عمل [[رسول الله]] صلى الله عليه و آله در اولين سال هجرت، بناء مسجد [[مدينه]] بود كه [[مسجد الرسول]] ناميده شد و پايگاه توحيد گرديد، آن حضرت بعد از ورود به مدينه در جايى كه محل خشكاندن خرما بود براى مردم [[نماز]] مى خواند، بعد به [[اسعد بن زراره]] فرمود: اين جا را از صاحبانش بخر، و چون او مى خواست اين كار را بكند، گفتند: به رسول الله بخشيدم.  
+
رسول خدا (ص) زمين مسجد را كه مربدى بود، از آن دو يتيم خزرجى به نام‌هاى سهل و سهيل پسران عمرو، به ده دينار خريد. روايت ديگر بر آن است كه دو يتيم تحت سرپرستى اسعد بن زراره يا كسى ديگر، زمين را بدون دريافت قيمت، براى ساخت مسجد در اختيار پيامبر اكرم (ص) قرار دادند.مرْبد زمینی است که حيوانات اهلي را در آن نگاه مي ‌دارند.
 
+
== ساخت مسجد مدینه ==
حضرت فرمود: نه با پول بخر، بالاخره به ده دينار خريده شد. حضرت دستور ساختن مسجد را در آن محل صادر فرمود: مسلمانان از حره  سنگ مى آوردند، ديوارهاى مسجد بالا مى رفت و حضرت خودش نيز در اين كار شركت فرمود؛ حتى وقتى سنگى مى آورد، [[اسيدبن حفير]] گفت: يا رسول الله بدهيد من ببرم.
+
كار ساخت مسجد شروع شد و از منطقه حرّه سنگ مى ‌آوردند. رسول خدا (ص) در ساختن مسجد و آوردن سنگ با مسلمانان همكارى مى‌ كرد.كار باعث تشويق و جدّيت ياران بود. چنان كه يكى از ايشان گفت:
 
+
لئن قعدنا و النّبى يعمل لذاك منّا العمل المضلّل
فرمود: نه؛ تو برو سنگ ديگرى بياور، مسلمانان ديگر نيز اعم از [[مهاجر]] و [[انصار]] مشتاقانه كار مى  كردند و براى سرگرمى و رفع خستگى خود رجزهايى انشا كرده مى  خواندند كه از آن جمله اين رجز است: لئن قعدنا و النبى يعمل × لذاك منا العمل المضلل / اگر ما بنشينيم و پيامبر كار كند براستى كه كار زشت و ناروايى انجام داده ايم.
+
اگر ما بنشينيم در حالى كه رسول خدا كار مى‌كند؛ كار ما بسى گمراهانه خواهد بود.
 
+
مسلمانان به هنگام ساختن مسجد سرود مى‌خواندند؛ مثل:
ديگرى مى  گفت: لاعيش الا عيش الاخرة × اللهم ارحم الانصار و المهاجرة / عيش و خوشى در زندگى نيست مگر در [[آخرت]]، خدايا انصار و مهاجرين را مورد رحمت خويش قرار ده.
+
اللهم انّ الاجر اجر الآخره فارحم الانصار و المهاجره
 
+
خدايا؛ همانا پاداش حقيقى، پاداش آخرت است، خدايا؛ انصار و مهاجرين را رحمت كن.
پيغمبر صلی الله علیه و آله نيز همين رجز را مى  خواند جز آن كه به صورت شعرى نمى  خواند و مى گفت: لاعيش الا عيش الآخرة × اللهم ارحم المهاجرين والانصار.
+
مساحت مسجد را صد ذراع در صد ذراع يا چيزى در همين حدود گرفتند.
 
+
مطابق يك روايت ديگر، هفتاد در شصت ذراع انتخاب شد. ما احتمال مى‌دهيم كه هر دو درست باشد. بدين ترتيب كه ابتدا شصت در هفتاد بود، ولى در ساخت دوم، توسعه دادند و صد در صد ذراع شد. پيامبر (ص) و اصحاب، خانه‌هاى خود را در اطراف مسجد ساختند و از هر كدام يك در به داخل مسجد باز مى‌شد. چنان كه بيايد، به فرمان الهى همه درها بسته شد، مگر در خانه على (ع).
و در پاره اى از روايات نيز آمده است كه [[امام علی]] علیه السلام نيز اين ارجوزه را مى خواند: لايستوى من يعمر المساجدا × يداب فيه قائما و قاعدا × و من يرى عن الغبار حائدا / هيچ گاه كسى كه با كوشش و جديت تمام در حال قيام و قعود به كار ساختمان مسجد مشغول است  با كسى كه روى خود را از خاك و غبار مى  گرداند مساوى و برابر نيست.
+
==عمار بن یاسر و داستان عثمان بن عفان ==
 
+
مى‌گويند عثمان به نظافت و پاكيزگى اهميّت فراوان مى ‌داد. هنگام ساختن مسجد، خشت مى‌ آورد و گرد و خاك را از لباسش دور مى‌ كرد. هرگاه خشت را بر زمين مى ‌گذاشت، آستين خود را تكان مى ‌داد و به لباسش نگاه مى‌ كرد تا اگر گرد و خاكى بر آن نشسته، بتكاند. على (ع) نظرى به او افكند و شعرى سرود:
گويند: [[عمار یاسر]] نيز اين ارجوزه را از على علیه السلام ياد گرفته بود و مى خواند، [[عثمان بن عفان]] كه گوشه اى نشسته و عصايى در دست داشت اين ارجوزه را از عمار شنيد و پيش خود خيال كرد عمار به او گوشه مى  زند و منظورش از جمله آخر اوست، از اين رو بر آشفته پيش آمد و گفت: اى پسر سميه من شنيدم كه چه گفتى و چنان كه گفتارت را ادامه دهى با اين عصا بينى تو را خرد خواهم كرد.
+
{{بیت|لا يستوى من يعمر المساجد| ايدأب فيها قائما و قاعدا}}
 
+
{{بیت|| و من يرى عن التراب حائدا}}
پيغمبر صلی الله علیه و آله كه اين سخن را از عثمان شنيد غضبناك شده فرمود: اينان را با عمار چه كار؟ عمار آن ها را به سوى [[بهشت]] مى  خواند و آن ها او را به طرف [[آتش دوزخ]] دعوت مى  كنند، همانا عمار پوست ميان دو چشم من است...
+
كسى كه مساجد را تعمير مى ‌كند و ايستاده و نشسته در آن رنج مى‌ برد، با كسى كه از خاك روى گردان است، برابر نمى باشد.
 
+
عمّار همين سرود را از على فراگرفت و مى ‌خواند و تكرار مى‌ كرد، امّا نمى‌ دانست كه منظور كيست؟ در همين حال از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: اى پسر سميه به كه تعرّض مى ‌كنى؟ يا از اين سرودخوانى دست برمى‌ دارى يا با همين عصا بر بينى تو مى‌كوبم. پيامبر (ص) كه در سايه خانه امّ سلمه نشسته بود، با شنيدن اين سخن پسر عفّان به خشم آمد و فرمود:
آن گاه فرمود: از اين پس اگر سخنى از آن مرد (يعنى عثمان) شنيديد به وى اعتنا نكرده و از او دورى كنيد!
+
همانا عمّار بن ياسر پوست ميان چشم و بينى من است.
 
+
مردم دست از اين كار برداشتند و به عمّار گفتند: پيامبر (ص) درباره تو خشم گرفت، مى‌ ترسيم درباره ما چيزى در قرآن نازل شود. عمّار گفت: من او را چنان كه خشم گرفت، خشنود مى ‌كنم.
به هر حال مسجد ساخته شد، و در ابتدا فقط چهار ديوار بود، بعدها مسلمانان از حرارت خورشيد ناراحت شده، از حضرتش خواستند سايبانى در آن باشد، لذا به امر رسول الله صلى الله عليه و آله ستون هايى در آن نصب گرديد و شاخه هاى درخت خرما در آن انداخته شد و مسقف گرديد.
+
از اين رو گفت: يا رسول اللّه؛ اصحاب تو با من چه كار دارند؟ فرمود: عمّار؛ چه شده؟ پاسخ داد: مى ‌خواهند مرا بكشند. خودشان يك خشت يك خشت مى‌ برند، امّا دو تا سه خشت بر دوش من بار مى ‌كنند. پيامبر (ص) دست عمّار را گرفت و او را در مسجد گرداند و در حالى كه گرد و غبار صورت او را با دست خود پاك مى‌ كرد، فرمود:پسر سميه ياران من ترا نمى‌كشند، بلكه گروه باغى ترا خواهند كشت.
 
 
از روايت [[كافى]] فهميده مى شود در اثر كثرت مسلمانان مسجد را توسعه مى دادند تا وقت رحلت آن حضرت وسعت مسجد حدود هزار متر مربع بود الفى ذراع آن گاه پيوسته در طول تاريخ به وسعت آن افزوده شد تا اين كه وسعت آن امروزه كه 1409 هجرى قمرى، شانزده هزار و سيصد و بيست و شش (16326) متر مربع است. گويند در صدد آن هستند كه بر وسعت آن به قدرى اضافه كنند تا قسمتى از يقيع نيز در آن قرار گيرد، كيفيت توسعه اين پايگاه توحيد در اصل تاريخ داستان مفصلى دارد كه طالبان تفصيل بايد در كتب ديگر مطالعه كنند.
 
 
 
ناگفته نماند كه تمام مساجد دنيا، كه اكنون مانند مراكز جاذبه، موحدين را به سوى خود مى كشند و محل ارتباط بندگان مؤمن با خدا هستند، در اثر تبعيت از اقدام اولى حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله به وجود آمده و خواهند آمد.
 
 
 
آن روز كه مسلمانان در معيت رهبر خود، سنگ هاى حره را به نام الله بردوش حمل كرده و معبدى به نام خانه خدا و خانه مردم بنا نهاده اند امروز شارع عملشان از حد تصور گذشته است چه دلنشين است آن خانه هايى كه مسجد ناميده شده و صداى يا رب يا رب از آن ها به ملكوت اعلى بلند مى شود.
 
 
 
نيز مسجد در اسلام احكام به خصوصى دارد. داخل شدن به آن در هر حال و براى همه جايز نيست، و نيز جنب و حائض و كفار و... حق قدم گذاشتن به آن را ندارند و در زمان آن حضرت و بعد از وى محل عبادت و تصميم گيري هاى اجتماعى بوده است.
 
  
 +
بدين ترتيب رسول اكرم (ص) از فضاى موجود براى پيش برد كار دعوت و پيش‌گيرى از فريب خوردن مسلمانان به نحو مطلوب بهره‌بردارى مى‌ كند و به همگان گوشزد مى‌ فرمايد كه مبادا فريب كسانى را بخورند كه به ظاهر مسلمان شده‌اند، امّا در پى منافع و مصالح خويش هستند. بايد در آينده مراقب تحرّكات اين گروه باشند. قتل عمّار به دست معاويه در جنگ صفين جاى تدبّر و تأمّل دارد. او به دست نيروهاى مردى كشته شد كه پسر عموى عثمان است و براى خون‌خواهى وى سر به شورش بر ضدّ خليفه مسلمانان برداشته است. چنان كه عثمان نيز در حضور پيامبر (ص) برخورد تند و خشنى با عمّار داشت.
 +
البته برخی این داستان را مربوط به گسترش مسجد در سال هفتم می دانند و معتقند در این زمان عثمان در حبشه بوده.
 
==منابع==
 
==منابع==
 
سيد علي اكبر قرشي، از هجرت تا رحلت.
 
سيد علي اكبر قرشي، از هجرت تا رحلت.

نسخهٔ ‏۲۸ مهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۶:۱۷

کلیدواژه: مسجد النبی، رسول خدا صلي الله عليه و آله، وقايع پس از هجرت پیامبر، بناء مسجد مدینه، مساجد، عمار، عثمان

تأسيس مسجد، بايد يکي از نخستين اقدامات رسول خدا(ص) در مدينه شناخته شود. «مسجد» که پيش از آن نيز در قبا تأسيس شده بود با ساده‌ترين امکانات سرپا شده و بعدها نقش مهمي را در فرهنگ و تمدن اسلامي ايفا کرد.

خرید زمین مسجد

رسول خدا (ص) زمين مسجد را كه مربدى بود، از آن دو يتيم خزرجى به نام‌هاى سهل و سهيل پسران عمرو، به ده دينار خريد. روايت ديگر بر آن است كه دو يتيم تحت سرپرستى اسعد بن زراره يا كسى ديگر، زمين را بدون دريافت قيمت، براى ساخت مسجد در اختيار پيامبر اكرم (ص) قرار دادند.مرْبد زمینی است که حيوانات اهلي را در آن نگاه مي ‌دارند.

ساخت مسجد مدینه

كار ساخت مسجد شروع شد و از منطقه حرّه سنگ مى ‌آوردند. رسول خدا (ص) در ساختن مسجد و آوردن سنگ با مسلمانان همكارى مى‌ كرد.كار باعث تشويق و جدّيت ياران بود. چنان كه يكى از ايشان گفت: لئن قعدنا و النّبى يعمل لذاك منّا العمل المضلّل اگر ما بنشينيم در حالى كه رسول خدا كار مى‌كند؛ كار ما بسى گمراهانه خواهد بود. مسلمانان به هنگام ساختن مسجد سرود مى‌خواندند؛ مثل: اللهم انّ الاجر اجر الآخره فارحم الانصار و المهاجره خدايا؛ همانا پاداش حقيقى، پاداش آخرت است، خدايا؛ انصار و مهاجرين را رحمت كن. مساحت مسجد را صد ذراع در صد ذراع يا چيزى در همين حدود گرفتند. مطابق يك روايت ديگر، هفتاد در شصت ذراع انتخاب شد. ما احتمال مى‌دهيم كه هر دو درست باشد. بدين ترتيب كه ابتدا شصت در هفتاد بود، ولى در ساخت دوم، توسعه دادند و صد در صد ذراع شد. پيامبر (ص) و اصحاب، خانه‌هاى خود را در اطراف مسجد ساختند و از هر كدام يك در به داخل مسجد باز مى‌شد. چنان كه بيايد، به فرمان الهى همه درها بسته شد، مگر در خانه على (ع).

عمار بن یاسر و داستان عثمان بن عفان

مى‌گويند عثمان به نظافت و پاكيزگى اهميّت فراوان مى ‌داد. هنگام ساختن مسجد، خشت مى‌ آورد و گرد و خاك را از لباسش دور مى‌ كرد. هرگاه خشت را بر زمين مى ‌گذاشت، آستين خود را تكان مى ‌داد و به لباسش نگاه مى‌ كرد تا اگر گرد و خاكى بر آن نشسته، بتكاند. على (ع) نظرى به او افكند و شعرى سرود:

لا يستوى من يعمر المساجد ايدأب فيها قائما و قاعدا

و من يرى عن التراب حائدا

كسى كه مساجد را تعمير مى ‌كند و ايستاده و نشسته در آن رنج مى‌ برد، با كسى كه از خاك روى گردان است، برابر نمى باشد. عمّار همين سرود را از على فراگرفت و مى ‌خواند و تكرار مى‌ كرد، امّا نمى‌ دانست كه منظور كيست؟ در همين حال از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: اى پسر سميه به كه تعرّض مى ‌كنى؟ يا از اين سرودخوانى دست برمى‌ دارى يا با همين عصا بر بينى تو مى‌كوبم. پيامبر (ص) كه در سايه خانه امّ سلمه نشسته بود، با شنيدن اين سخن پسر عفّان به خشم آمد و فرمود: همانا عمّار بن ياسر پوست ميان چشم و بينى من است. مردم دست از اين كار برداشتند و به عمّار گفتند: پيامبر (ص) درباره تو خشم گرفت، مى‌ ترسيم درباره ما چيزى در قرآن نازل شود. عمّار گفت: من او را چنان كه خشم گرفت، خشنود مى ‌كنم. از اين رو گفت: يا رسول اللّه؛ اصحاب تو با من چه كار دارند؟ فرمود: عمّار؛ چه شده؟ پاسخ داد: مى ‌خواهند مرا بكشند. خودشان يك خشت يك خشت مى‌ برند، امّا دو تا سه خشت بر دوش من بار مى ‌كنند. پيامبر (ص) دست عمّار را گرفت و او را در مسجد گرداند و در حالى كه گرد و غبار صورت او را با دست خود پاك مى‌ كرد، فرمود:پسر سميه ياران من ترا نمى‌كشند، بلكه گروه باغى ترا خواهند كشت.

بدين ترتيب رسول اكرم (ص) از فضاى موجود براى پيش برد كار دعوت و پيش‌گيرى از فريب خوردن مسلمانان به نحو مطلوب بهره‌بردارى مى‌ كند و به همگان گوشزد مى‌ فرمايد كه مبادا فريب كسانى را بخورند كه به ظاهر مسلمان شده‌اند، امّا در پى منافع و مصالح خويش هستند. بايد در آينده مراقب تحرّكات اين گروه باشند. قتل عمّار به دست معاويه در جنگ صفين جاى تدبّر و تأمّل دارد. او به دست نيروهاى مردى كشته شد كه پسر عموى عثمان است و براى خون‌خواهى وى سر به شورش بر ضدّ خليفه مسلمانان برداشته است. چنان كه عثمان نيز در حضور پيامبر (ص) برخورد تند و خشنى با عمّار داشت. البته برخی این داستان را مربوط به گسترش مسجد در سال هفتم می دانند و معتقند در این زمان عثمان در حبشه بوده.

منابع

سيد علي اكبر قرشي، از هجرت تا رحلت.