اَسْماء بنت عُمَيس

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۴۷ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'اسماء دختر عميس ‌بن معد ‌بن ‌تيم خثعمى.<ref> الطبقات، ج 3، ص 126؛ تاريخ ‌طبرى، ج 2، ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اسماء دختر عميس ‌بن معد ‌بن ‌تيم خثعمى.[۱]

او به همراه همسرش جعفر، از نخستين اسلام آورندگان است[۲] كه پيش از ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به «دارالارقم» بدو گرويد.[۳] 

به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در هجرت دوم به حبشه رهسپار شد،[۴] به همين جهت عُمَر او را بَحريّه و حبشيه خطاب مى‌كرد.[۵] جزئيات تاريخى زندگى وى و ديگر مسلمانان در حبشه، چندان روشن نيست؛ اما بى‌ترديد تحمل مشكلات ديار غربت جز براى كسى كه عاشق پيامبر صلى الله عليه و آله و اسلام باشد، آسان نبود چنان كه وى در پاسخ به عمر ‌بن ‌خطاب كه او را از مهاجران به مدينه نشمرده بود به سختي‌هاى آن اشاره كرد.[۶]

او ‌در حبشه سه پسر به نام‌هاى عبدالله، عون و محمد براى جعفر آورد[۷] و در سال هفتم هجرى، در پى فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله همچون ديگر مسلمانان، از حبشه به مدينه بازگشت.[۸]

در مدينه بود كه با حفصه دختر عمر و همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله ملاقات كرد و سخن تندى از عمر شنيد و در جواب وى كه گفته بود: ما در هجرت از شما پيشى گرفته‌ايم، پس به پيامبر سزاوارتريم، خشمگينانه گفت: اى ‌عمر! دروغ گفتى، هرگز چنين نيست. به ‌خدا ‌سوگند! شما با رسول خدا صلی الله علیه و آله بوديد، گرسنگان ِ شما را غذا مى‌داد و نادانانِ شما را موعظه مى‌كرد؛ ولى ما در سرزمين حبشه بيگانه و غضب شده و در آزار و ترس بوديم و اين، براى خدا و پيامبرش بود آنگاه سوگند ياد كرد كه داستان را به عرض پيامبر صلى الله عليه و آله برساند.

پيامبر فرمود: هر كس چنين بگويد، دروغ گفته است.[۹] او به من سزاوارتر از شما نيست. براى وى و يارانش هجرتى است؛ ولى براى شما اهل كشتى دو هجرت است:[۱۰] هجرتى به نزد نجاشى و هجرتى به سوى من.[۱۱]

در سال هشتم هجرت، با شهادت جعفر بن ابى‌طالب در سريه موته، پيامبر صلى الله عليه و آله از اسماء دلجويى كرد و به ديگر زنان فرمود تا براى او و فرزندانش، غذايى فراهم سازند.[۱۲]

در سال نهم هجرى به اتفاق صفيه دختر عبدالمطلب، عهده‌دار غسل اُمّ كلثوم،[۱۳] دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و همسر عثمان ‌بن ‌عفان شد و در جنگ حنين، پيامبر صلى الله عليه و آله او را به ازدواج ابوبكر درآورد.[۱۴]

از اين وصلت در سال ‌دهم در ذوالحليفه محمد ‌بن ‌ابى‌بكر متولد شد[۱۵] و پيامبر صلى الله عليه و آله درباره مناسك او فرمود: مانند ديگران، اعمال را به جاى آوَرَد؛ ولى طواف نكند.[۱۶]

اسماء هنگام بيمارىِ پيامبر صلى الله عليه و آله دلى پر‌تبوتاب داشت. او بر گرد حضرت مى‌چرخيد و با پيشنهاد وى، دارويى را به حضرت خوراندند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را چندان خوش نيامد.[۱۷]

در روز وفات فاطمه عليهاالسلام دستيار على عليه‌السلام بود، تا وى را غسل دهد[۱۸] و براى اين كه حجم بدن آن حضرت، هنگام تشييع نمايان نباشد[۱۹] به اشاره وى ـ ‌طبق آنچه در حبشه آموخته بود ‌ـ براى نخستين بار، صندوقى ساخته شد.[۲۰]

با درگذشت ابوبكر در سال سيزدهم به همسرى على عليه‌السلام درآمد و تا پايان زندگى در كابين آن حضرت بود. حاصل اين ازدواج دو فرزند به نام يحيى و عون[۲۱] يا يحيى و محمد اصغر[۲۲] يا عثمان اصغر و يحيى[۲۳] بود. از اين پس در تاريخ اطلاع چندانى از اين بانو وجود ندارد.

اسماء از راويان حديث پيامبر اكرم به شمار مى‌رود[۲۴] و كسانى چون عمر ‌بن ‌خطاب، ابن ‌عباس، عبدالله ‌بن ‌جعفر، قاسم ‌بن ‌محمد، عبدالله‌ بن‌ شداد ‌بن ‌الهاد و عروة ‌بن ‌زبير از او روايت كرده‌اند.[۲۵]

امام ‌باقر عليه‌السلام فرمود: خداوند رحمت كند خواهرانى را كه اهل بهشت‌اند! و سپس از اسماء نام برد.[۲۶] بهترين دامادها (شوهرخواهرها) يعنى رسول خدا، حمزه و عباس براى وى بودند.[۲۷]

نزديكى اسماء به خانواده پيامبر تا بدانجا رسيد كه حضرت فاطمه عليهاالسلام، او را مادر خطاب مى‌كرد.[۲۸] به نقل از ابن ‌شهر آشوب و برخى منابع ديگر شيعه، اسماء در مراسم ازدواج امام على عليه‌السلام و فاطمه عليهاالسلام، در سال دوم هجرت حضور داشت و به موجب وصيت حضرت خديجه عليهاالسلام يك هفته نزد دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ماند[۲۹]؛ اما اين گزارش با قول مشهور كه آمدن اسماء از حبشه را سال هفتم هجرت مى‌داند سازگار نيست. بنا به گزارش ديگر، آن زن اسماء، دختر يزيد ‌بن ‌سكن انصارى بود. سيره نويسان متأخر به اشتباه او را همان اسماء بنت عميس ثبت كرده‌اند.[۳۰]

تجربه هجرت به كشور بيگانه، وى را با سرد ‌و ‌گرم روزگار آشنا كرد، از اين ‌رو گاه با وى مشورت مى‌شد و عمر نيز در تعبير خواب از وى كمك مى‌جست.[۳۱] در روزگار خليفه دوم كه بيت‌المال، بر اساس درجات بين مسلمانان قسمت مى‌شد و به زنان مهاجر و برخى ديگر به اندازه فضل و برترى آنان ـ ‌از 1000 تا 2000 درهم‌ ـ مى‌پرداختند، اسماء بيشترين دريافتى را داشت.[۳۲]

گرچه در روايتى ديگر براى وى 1000 درهم ياد ‌شده؛[۳۳] ولى باز از فضل و ارجمندى او در نگاه حكومت حكايت دارد. احاديثى كه از وى در منزلت على عليه‌السلام رسيده، حاكى از عشق و علاقه وافر او به حضرت و خاندان رسول است.[۳۴]

امام على عليه‌السلام لوح افتخار «أنا مَدينةٌ العِلم و عليّ بابها» را به او سپرده بود تا نگهدارى كند.[۳۵] حديث رد شمس، با همه مباحث مربوط به آن‌كه در شأن على عليه‌السلام است، از طريق وى نيز به تفصيل نقل شده است.[۳۶]

تاريخ درگذشت اسماء به اختلاف گزارش شده است؛ برخى وفات وى را سال 38 هجرى حدود دو سال قبل از شهادت على عليه‌السلام و برخى ديگر سال 60 هجرى دانسته‌اند.[۳۷] او فرزندانى داشته كه در تاريخ نقش آفريده‌اند.

اسماء در شأن نزول:

اسماء كه سال‌ها به دور از جمع مسلمانان زيسته بود، در ديدار از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسيد: آيا تاكنون آيه‌اى درباره زنان نازل شده است؟ گفتند: نه. وى ناخشنود از اين پاسخ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با صراحت عرض كرد: اى رسول خدا! زنان در نوميدى و زيانكارى‌اند، چون در قرآن همانند مردان به نيكى ياد نمى‌شوند.

با اين سخن، خداوند آيه 35 سوره احزاب/33 را بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرو ‌فرستاد:[۳۸] «اِنَّ المُسلِمينَ والمُسلِمتِ والمُؤمِنينَ والمُؤمِنتِ والقنِتينَ والقنِتتِ والصّدِقينَ والصّدِقتِ والصّبِرينَوالصّبِرتِ والخشِعينَ والخشِعتِ والمُتَصَدِّقينَ والمُتَصَدِّقتِ والصـّئِمينَ والصـّئِمتِ والحفِظينَ فُروجَهُم والحفِظـتِ والذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرًا والذّاكِرتِ اَعَدَّ اللّهُ لَهُم مَغفِرَةً و ‌اَجرًا عَظيمـا؛ بى‌گمان، مردان و زنان ‌مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبر و مردان و زنان درستكار و مردان و زنان شكيبا و ‌مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه بخش، و مردان و زنان روزه‌دار، و مردان و زنان پاكدامن و مردان و زنانى كه خداوند را بسيار ياد ‌مى‌كنند، خداوند براى همه آنان آمرزش و پاداشى بزرگ آماده ساخته است».

نزول اين آيه كه به نظر بسيارى از مفسران براى پاسخ به اسماء بوده،[۳۹] تساوى زنان با مردان را در صفات متعالى نشان مى‌دهد.

پانویس

  1. الطبقات، ج 3، ص 126؛ تاريخ ‌طبرى، ج 2، ص‌ 351.
  2. اسدالغابه، ج‌ 7، ص‌ 13.
  3. الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 219؛ سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 283.
  4. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 25.
  5. البداية والنهايه، ج 4، ص 166؛ الطبقات، ج‌ 8‌، ص‌ 219.
  6. صحيح ‌مسلم، ج 8، ص 430؛ الطبقات، ج 8، ص 219.
  7. اسدالغابه، ج‌ 7، ص ‌13.
  8. صحيح مسلم، ج‌ 8، ص‌ 430؛ الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 25؛ نساء من عصر النبوه، ج‌ 2، ص‌ 188.
  9. الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 220؛ سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 284.
  10. صحيح مسلم، ج‌ 8، ص‌ 430.
  11. الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 220.
  12. همان؛ مرآة العقول، ج‌ 14، ص‌ 166.
  13. البداية والنهايه، ج‌ 5، ص‌ 31.
  14. الاصابه، ج‌ 8، ص‌ 15.
  15. سنن‌النسائى، ج 5، ص 170؛ الطبقات، ج 8، ص‌ 222.
  16. سنن‌النسائى، ج‌ 5، ص‌ 170؛ سنن ابى‌داود، ج‌ 2، ص‌ 8.
  17. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 230.
  18. تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص ‌115؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 253.
  19. تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 115.
  20. مناقب، ج‌ 3، ص‌ 413؛ سير اعلام‌النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 284؛ تاريخ‌يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 115.
  21. الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 222؛ اسدالغابه، ج‌ 7، ص‌ 13.
  22. مناقب، ج‌ 3، ص‌ 350.
  23. تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 213.
  24. رجال الطوسى، ص‌ 53؛ المغازى، ج‌ 2، ص‌ 766.
  25. اسدالغابه، ج‌ 7، ص‌ 13؛ الاصابه، ج‌ 8، ص‌ 15.
  26. بحارالانوار، ج‌ 22، ص‌ 195.
  27. اسدالغابه، ج‌ 7، ص‌ 13؛ نساء من عصر النبوه، ج‌ 2، ص‌ 193.
  28. بحارالانوار، ج‌ 78، ص‌ 256.
  29. مناقب، ج‌ 3، ص‌ 404.
  30. الصحيح من سيره، ج‌ 5، ص‌ 263.
  31. الاصابه، ج‌ 8، ص‌ 16.
  32. تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 153.
  33. الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 222.
  34. مناقب، ج‌ 3، ص‌ 94.
  35. همان، ج‌ 2، ص‌ 313.
  36. البداية والنهايه، ج‌ 6، ص‌ 62.
  37. همان، ج 7، ص 254؛ الوافى بالوفيات، ج‌ 9، ص‌ 34.
  38. مجمع البيان، ج‌ 8، ص‌ 560؛ روض الجنان، ج‌ 15، ص‌ 421.
  39. جامع البيان، مج‌ 12، ج‌ 22، ص‌ 14.

منابع

سيد عليرضا واسعى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 273-276