امر به معروف و نهی از منكر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی '{{مقاله از یک نشریه}} بخشي از مسائل اخلاقى بر محور عكس العمل انسان در مقابل رفتار...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مقاله از یک نشریه}}
 
{{مقاله از یک نشریه}}
  
بخشي از مسائل اخلاقى بر محور عكس العمل انسان در مقابل رفتارهاى غيراخلاقى ديگران است. رفتار غيراخلاقى و كارهاى ضدارزشى كه از افراد سر مى زند، با توجه به وسعت مفهوم اخلاق و قلمرو رفتارهاى اخلاقى كه در بحث‌هاى گذشته اشاره كرديم به صورت‌هاى مختلفى قابل تقسيم است: گاهى رفتار غيراخلاقى كسى برخلاف وظيفه او نسبت  به خداى متعال است؛ مثلاً نماز نمى خواند يا روزه نمى گيرد يا [[حج]] واجبش را انجام نمى دهد و ساير چيزهايى كه فقط بين او و خدا مطرح است و گاهى مربوط به خود شخص است، گو اين كه نهايتا با خدا ارتباط پيدا مى كند و يك وقت در رابطه با ديگران است؛ يعنى رفتار غيراخلاقى موجب تضييع حقى از ديگران مى شود. اين گونه رفتارها هم دو دسته است: 
+
بخشی از مسائل اخلاقى بر محور عكس العمل انسان در مقابل رفتارهاى غیراخلاقى دیگران است. رفتار غیراخلاقى و كارهاى ضدارزشى كه از افراد سر مى زند، با توجه به وسعت مفهوم اخلاق و قلمرو رفتارهاى اخلاقى كه در بحث‌هاى گذشته اشاره كردیم به صورت‌هاى مختلفى قابل تقسیم است: گاهى رفتار غیراخلاقى كسى برخلاف وظیفه او نسبت  به خداى متعال است؛ مثلاً نماز نمى خواند یا روزه نمى گیرد یا [[حج]] واجبش را انجام نمى دهد و سایر چیزهایى كه فقط بین او و خدا مطرح است و گاهى مربوط به خود شخص است، گو این كه نهایتا با خدا ارتباط پیدا مى كند و یك وقت در رابطه با دیگران است؛ یعنى رفتار غیراخلاقى موجب تضییع حقى از دیگران مى شود. این گونه رفتارها هم دو دسته است: 
  
# حق يك يا چند نفر از افراد جامعه را تضييع كند.
+
# حق یك یا چند نفر از افراد جامعه را تضییع كند.
  
# حق كل جامعه را تضييع كند و كارى به زيان نظام جامعه انجام دهد؛ مثلا، وقتى مالى را از ديگرى غصب مى كند و گاهى توطئه اى عليه نظام جامعه انجام مى دهد و همه اين‌ها باز ممكن است  به دو صورت انجام بگيرد: مخفيانه و آشكار.
+
# حق كل جامعه را تضییع كند و كارى به زیان نظام جامعه انجام دهد؛ مثلا، وقتى مالى را از دیگرى غصب مى كند و گاهى توطئه اى علیه نظام جامعه انجام مى دهد و همه این‌ها باز ممكن است  به دو صورت انجام بگیرد: مخفیانه و آشكار.
  
'''در هنگام تضييع حقوق خدا و يا حقوق شخصى'''
+
'''در هنگام تضییع حقوق خدا و یا حقوق شخصى'''
  
اما آن جايى كه كسى رفتار غيراخلاقى در رابطه با خدا و يا در رابطه با شخص خودش داشته باشد و اين كار هم مخفيانه انجام بگيرد در اين جا دو ارزش در مقابل هم قرار مى گيرد و عملا تضادى حاصل مى شود؛ يعنى از يك طرف ما مى دانيم كه اجمالا نسبت  به رفتار ديگران نبايد بى تفاوت باشيم و افراد در نظام اسلامى موظفند كه نسبت  به عمل ديگران كم و بيش نظارت‌ها و عكس العمل‌هايى داشته باشند يعنى همان چيزهايى كه در لزوم ارشاد و دعوت به خير و تواصى به حق و امر به معروف و نهى از منكر مطرح است و بايد سعى كرد كه خطاكار را از كار زشت  بازداشت و از طرف ديگر چون كار پنهانى است و نمى خواهد كسى مطلع بشود رعايت كرامت انسان و حفظ عرض و آبروى او اقتضا مى كند كه به رويش نياورند، چون خداى متعال راضى نيست كه بنده اى هر چند گنهكار آبرويش ريخته شود. پس از يك سو، حفظ آبرو و حيثيت آن شخص لازم است و نبايد رازش را كشف كرد و آبرويش را ريخت و از سوى ديگر مى بايست او را معالجه كرد.
+
اما آن جایى كه كسى رفتار غیراخلاقى در رابطه با خدا و یا در رابطه با شخص خودش داشته باشد و این كار هم مخفیانه انجام بگیرد در این جا دو ارزش در مقابل هم قرار مى گیرد و عملا تضادى حاصل مى شود؛ یعنى از یك طرف ما مى دانیم كه اجمالا نسبت  به رفتار دیگران نباید بى تفاوت باشیم و افراد در نظام اسلامى موظفند كه نسبت  به عمل دیگران كم و بیش نظارت‌ها و عكس العمل‌هایى داشته باشند یعنى همان چیزهایى كه در لزوم ارشاد و دعوت به خیر و تواصى به حق و امر به معروف و نهى از منكر مطرح است و باید سعى كرد كه خطاكار را از كار زشت  بازداشت و از طرف دیگر چون كار پنهانى است و نمى خواهد كسى مطلع بشود رعایت كرامت انسان و حفظ عرض و آبروى او اقتضا مى كند كه به رویش نیاورند، چون خداى متعال راضى نیست كه بنده اى هر چند گنهكار آبرویش ریخته شود. پس از یك سو، حفظ آبرو و حیثیت آن شخص لازم است و نباید رازش را كشف كرد و آبرویش را ریخت و از سوى دیگر مى بایست او را معالجه كرد.
  
در صورتى كه بتوان بين اين دو ارزش جمع كرد يعنى كارى كرد كه خطاكار، متنبه بشود و دست از كار زشتش بردارد بدون اين كه آبرويش، حتى نزد شخص ارشادكننده بريزد در اين صورت، اشكالى پيش نمى آيد. چنان كه اگر بتوان او را راهنمايى كرد كه كتابى بخواند، از موعظه اى استفاده كند يا خودش كلياتى را برايش مطرح نمايد و بدون اين كه به او بگويد من مى دانم كه تو مرتكب كار زشتى هستى زيان‌ها و عواقب آن كار را برايش بيان كند. هم آبرويش نريزد و هم متنبه بشود ولى غالباً اين كار ميسر نمى شود و در بسيارى از موارد هست كه اگر انسان بخواهد طرف را ارشاد بكند خواه ناخواه متوجه مى شود كه او از گناهش اطلاع دارد.
+
در صورتى كه بتوان بین این دو ارزش جمع كرد یعنى كارى كرد كه خطاكار، متنبه بشود و دست از كار زشتش بردارد بدون این كه آبرویش، حتى نزد شخص ارشادكننده بریزد در این صورت، اشكالى پیش نمى آید. چنان كه اگر بتوان او را راهنمایى كرد كه كتابى بخواند، از موعظه اى استفاده كند یا خودش كلیاتى را برایش مطرح نماید و بدون این كه به او بگوید من مى دانم كه تو مرتكب كار زشتى هستى زیان‌ها و عواقب آن كار را برایش بیان كند. هم آبرویش نریزد و هم متنبه بشود ولى غالباً این كار میسر نمى شود و در بسیارى از موارد هست كه اگر انسان بخواهد طرف را ارشاد بكند خواه ناخواه متوجه مى شود كه او از گناهش اطلاع دارد.
  
بدون شك نبايد كارى كرد كه شخص ثالثى از اين جريان مطلع بشود و كسى كه گناه محرمانه اى انجام داده نبايد سرش را نزد ديگران فاش كرد اما سؤال اين است كه آيا سزاوارتر است، اظهار كند كه من اطلاع دارم از اين گناهى كه مرتكب شده اى؟ يا سخنى بگويد كه طرف بفهمد كه رازش نزد او فاش شده است؟ در صورتى كه راه اصلاح او منحصر به چنين گفتار و رفتارى باشد مصلحت نجات او مقدم است چون خودش در واقع اطلاع پيدا كرده است و نزد شخص ثالثى هم راز او را كشف نمى كند و اگر به كلى سخنى نگويد شخص گناهكار به گناه خودش ادامه مى دهد و موجب هلاكش مى شود، در اين جا بايد او را از مهلكه اى كه در شرف وقوع در آن است نجات داد ولى بايد دقت كرد هر قدر ممكن است آبرويش حفظ بشود و موجبات شرمسارى و رسوايى او فراهم نگردد.
+
بدون شك نباید كارى كرد كه شخص ثالثى از این جریان مطلع بشود و كسى كه گناه محرمانه اى انجام داده نباید سرش را نزد دیگران فاش كرد اما سؤال این است كه آیا سزاوارتر است، اظهار كند كه من اطلاع دارم از این گناهى كه مرتكب شده اى؟ یا سخنى بگوید كه طرف بفهمد كه رازش نزد او فاش شده است؟ در صورتى كه راه اصلاح او منحصر به چنین گفتار و رفتارى باشد مصلحت نجات او مقدم است چون خودش در واقع اطلاع پیدا كرده است و نزد شخص ثالثى هم راز او را كشف نمى كند و اگر به كلى سخنى نگوید شخص گناهكار به گناه خودش ادامه مى دهد و موجب هلاكش مى شود، در این جا باید او را از مهلكه اى كه در شرف وقوع در آن است نجات داد ولى باید دقت كرد هر قدر ممكن است آبرویش حفظ بشود و موجبات شرمسارى و رسوایى او فراهم نگردد.
  
اين‌ها ظرافت‌هايى است كه بايد در مقام عمل به آن توجه داشته باشيم مبادا موقعى كه مى خواهيم كسى را ارشاد كنيم خودمان مرتكب گناهى بشويم
+
این‌ها ظرافت‌هایى است كه باید در مقام عمل به آن توجه داشته باشیم مبادا موقعى كه مى خواهیم كسى را ارشاد كنیم خودمان مرتكب گناهى بشویم
  
'''در هنگام تضييع حقوق افراد جامعه'''
+
'''در هنگام تضییع حقوق افراد جامعه'''
  
اما آن جايى كه مربوط به حقوق ديگران مى شود، اگر مربوط به حق يك يا چند فرد باشد، يك حكمى دارد و در صورتى كه مربوط به حق كل جامعه و نظام جامعه باشد حكم ديگرى. كسى اختلاس كرده و از فرد يا افرادى مالى را مخفيانه غصب كرده است درباره چنين شخصى با چند مساله، مواجه هستيم. اموال كسانى مورد تجاوز قرار گرفته در حالى كه خودشان هم متوجه نيستند ما چگونه مى توانيم عمل كنيم و لااقل جلو تكرارش را بگيريم؟
+
اما آن جایى كه مربوط به حقوق دیگران مى شود، اگر مربوط به حق یك یا چند فرد باشد، یك حكمى دارد و در صورتى كه مربوط به حق كل جامعه و نظام جامعه باشد حكم دیگرى. كسى اختلاس كرده و از فرد یا افرادى مالى را مخفیانه غصب كرده است درباره چنین شخصى با چند مساله، مواجه هستیم. اموال كسانى مورد تجاوز قرار گرفته در حالى كه خودشان هم متوجه نیستند ما چگونه مى توانیم عمل كنیم و لااقل جلو تكرارش را بگیریم؟
  
مساله ديگر درباره شخص مرتكب است كه چگونه بايد با او برخورد كرد؟ تامين حقوق ديگران گاهى به اين صورت ميسر است كه انسان بدون اين كه به محاكم مراجعه كند و ديگران را در جريان قرار بدهد، مى تواند اموال يا حقوق تضييع شده را استيفا كند؛ مثلاً مال مغصوب در اختيار شخص ثالثى است و او قدرت دارد كه آن را به صاحبش برگرداند در اين جا اشكالى پيش نمى آيد زيرا مى داند كه اين مال غصبى است و صاحبش را هم مى شناسد و رساندن به او هم هيچ اشكالى را ايجاد نمى كند؛ نه باعث اين مى شود كه آبروى غصب كننده ريخته بشود و نه مفسده ديگرى را ايجاد مى كند، اين كار را حتما بايد كرد.
+
مساله دیگر درباره شخص مرتكب است كه چگونه باید با او برخورد كرد؟ تامین حقوق دیگران گاهى به این صورت میسر است كه انسان بدون این كه به محاكم مراجعه كند و دیگران را در جریان قرار بدهد، مى تواند اموال یا حقوق تضییع شده را استیفا كند؛ مثلاً مال مغصوب در اختیار شخص ثالثى است و او قدرت دارد كه آن را به صاحبش برگرداند در این جا اشكالى پیش نمى آید زیرا مى داند كه این مال غصبى است و صاحبش را هم مى شناسد و رساندن به او هم هیچ اشكالى را ایجاد نمى كند؛ نه باعث این مى شود كه آبروى غصب كننده ریخته بشود و نه مفسده دیگرى را ایجاد مى كند، این كار را حتما باید كرد.
  
اما هنگامى كه انسان مى بيند كه كسى اختلاس يا دزدى مى كند يا كارهاى منافى با عفت مرتكب مى شود چه بايد كرد؟ شايد ابتدا به ذهن برسد كه خوب است افشاگرى كند و طرف را معرفى كند و به مجازات برساند. البته در اين كه فى الجمله مى توان چنين كارى را انجام داد، شكى نيست يعنى به محاكم و به مقامات صلاحيت دار اطلاع داد تا او را مجازات كنند، مثلاً كسانى شاهد انجام عملى باشند و نزد قاضى شهادت بدهند و قاضى حكم بكند و حد بر او جارى نمايد ولى از تربيت اسلامى و دستورالعمل‌هايى كه در اين زمينه هست استفاده مى شود كه اين كار مطلقا مطلوب نيست؛ يعنى چنين نيست كه هر كس اطلاع پيدا كرد از اين كه ديگرى مرتكب كبيره اى شده يا به حقوق ديگران تجاوز كرده، خوب است كه برود شهادت بدهد و او را به مجازات برساند بلكه مى بينيم در بعضى از موارد طورى است كه اين كار موجب مجازات براى خود شاهد مى شود؛ مثلاً اگر سه نفر عادل ببينند عمل زنايى انجام گرفته و بروند شهادت بدهند و شاهد چهارمى نباشد بر هر سه نفر ايشان حد جارى مى شود.
+
اما هنگامى كه انسان مى بیند كه كسى اختلاس یا دزدى مى كند یا كارهاى منافى با عفت مرتكب مى شود چه باید كرد؟ شاید ابتدا به ذهن برسد كه خوب است افشاگرى كند و طرف را معرفى كند و به مجازات برساند. البته در این كه فى الجمله مى توان چنین كارى را انجام داد، شكى نیست یعنى به محاكم و به مقامات صلاحیت دار اطلاع داد تا او را مجازات كنند، مثلاً كسانى شاهد انجام عملى باشند و نزد قاضى شهادت بدهند و قاضى حكم بكند و حد بر او جارى نماید ولى از تربیت اسلامى و دستورالعمل‌هایى كه در این زمینه هست استفاده مى شود كه این كار مطلقا مطلوب نیست؛ یعنى چنین نیست كه هر كس اطلاع پیدا كرد از این كه دیگرى مرتكب كبیره اى شده یا به حقوق دیگران تجاوز كرده، خوب است كه برود شهادت بدهد و او را به مجازات برساند بلكه مى بینیم در بعضى از موارد طورى است كه این كار موجب مجازات براى خود شاهد مى شود؛ مثلاً اگر سه نفر عادل ببینند عمل زنایى انجام گرفته و بروند شهادت بدهند و شاهد چهارمى نباشد بر هر سه نفر ایشان حد جارى مى شود.
  
از اين دستور اسلام مى توان استفاده كرد كه اسلام راضى نيست به اين كه زود اسرار مردم فاش بشود البته بايد جلو مفاسد گرفته بشود اما به ترتيبى كه خود اسلام مقرر كرده است. از اين دستور اسلام استفاده مى شود كه چهار نفر بودند و رفتند شهادت دادند اشكالى ندارد اما اگر كمتر بودند نبايد اين كار را بكنند اگر سه نفر از ارتكاب چنين كارى مطلع شدند هر سه بايد كتمان كنند.
+
از این دستور اسلام مى توان استفاده كرد كه اسلام راضى نیست به این كه زود اسرار مردم فاش بشود البته باید جلو مفاسد گرفته بشود اما به ترتیبى كه خود اسلام مقرر كرده است. از این دستور اسلام استفاده مى شود كه چهار نفر بودند و رفتند شهادت دادند اشكالى ندارد اما اگر كمتر بودند نباید این كار را بكنند اگر سه نفر از ارتكاب چنین كارى مطلع شدند هر سه باید كتمان كنند.
  
اما نسبت  به شخص ذى حق؛ مثلاً شوهر زن زناكار يا كسى كه مال از او اختلاس شده، آيا مى بايست به شوهر اطلاع دهند يا به صاحب مال بگويند كه فلانى مال تو را دزديده است  يا نه؟ بدون شك اگر استيفاى حق متوقف بر اين‌ها نباشد چنين كارى را نبايد كرد تا بى جهت راز مسلمانى فاش نشود اما اگر استيفاى حق متوقف بر اين باشد و جز اين راهى نداشته باشد در اين جا گفتن به او اشكالى ندارد اما آيا واجب است  براى اين كه مالش از بين نرود ما به او بگوييم كه فلان كس مال تو را برداشته است؟ ظاهرا دليلى بر لزوم اين كار نداشته باشيم مگر اين كه سكوت در اين موارد موجب شيوع فساد شود و به هر حال، حل اين مسائل به عهده فقه است.
+
اما نسبت  به شخص ذى حق؛ مثلاً شوهر زن زناكار یا كسى كه مال از او اختلاس شده، آیا مى بایست به شوهر اطلاع دهند یا به صاحب مال بگویند كه فلانى مال تو را دزدیده است  یا نه؟ بدون شك اگر استیفاى حق متوقف بر این‌ها نباشد چنین كارى را نباید كرد تا بى جهت راز مسلمانى فاش نشود اما اگر استیفاى حق متوقف بر این باشد و جز این راهى نداشته باشد در این جا گفتن به او اشكالى ندارد اما آیا واجب است  براى این كه مالش از بین نرود ما به او بگوییم كه فلان كس مال تو را برداشته است؟ ظاهرا دلیلى بر لزوم این كار نداشته باشیم مگر این كه سكوت در این موارد موجب شیوع فساد شود و به هر حال، حل این مسائل به عهده فقه است.
  
و اما نسبت  به خود شخصى كه مرتكب گناهى مى شود وظيفه داريم كه او را ارشاد كنيم. در اين جاست كه اگر رازش افشا نشده ما حتى نبايد به روى خودش هم بياوريم كه ما مى دانيم تو مرتكب گناه شده اى؛ عينا مثل همان مساله اولى است و پيچيدگى مساله دوم به خاطر اين است كه جهات مختلفى دارد: يكى كيفيت ارشاد آن شخص و بازداشتن او از گناهى كه مرتكب شده و اصلاح اين مرض نفسانى كه پيدا كرده است و در اين جهت  با صورت اول، مشترك است و يكى حيثيت استيفاى حق ديگران است كه چگونه بايد استيفا كرد و يكى ديگر اين كه آيا بايد كارى كرد كه به مجازات برسد يا نه؟ و گفتيم در يك صورت هست كه بايد اين كار را كرد و آن صورتى است كه اگر كارش افشا نشود به مجازات نرسد يقين داريم كه اين كار را تكرار خواهد كرد و موجب يك مفسده اجتماعى بزرگ مى شود.
+
و اما نسبت  به خود شخصى كه مرتكب گناهى مى شود وظیفه داریم كه او را ارشاد كنیم. در این جاست كه اگر رازش افشا نشده ما حتى نباید به روى خودش هم بیاوریم كه ما مى دانیم تو مرتكب گناه شده اى؛ عینا مثل همان مساله اولى است و پیچیدگى مساله دوم به خاطر این است كه جهات مختلفى دارد: یكى كیفیت ارشاد آن شخص و بازداشتن او از گناهى كه مرتكب شده و اصلاح این مرض نفسانى كه پیدا كرده است و در این جهت  با صورت اول، مشترك است و یكى حیثیت استیفاى حق دیگران است كه چگونه باید استیفا كرد و یكى دیگر این كه آیا باید كارى كرد كه به مجازات برسد یا نه؟ و گفتیم در یك صورت هست كه باید این كار را كرد و آن صورتى است كه اگر كارش افشا نشود به مجازات نرسد یقین داریم كه این كار را تكرار خواهد كرد و موجب یك مفسده اجتماعى بزرگ مى شود.
  
و اما در صورتى كه گناه علاوه بر اين كه موجب شقاوت و هلاكت معنوى گناهكار مى شود به ضرر نظام جامعه هم باشد؛ يعنى ضررش تنها منحصر به يك فرد و دو فرد نباشد بلكه اساس اجتماع صالح اسلامى را به هم مى زند در اين جاست كه حتما مى بايست به هر قيمتى باشد، جلوگيرى كرد و حتى در اين مورد است كه تجسس هم فى الجمله جايز است زيرا در جايى كه احتمال داده شود كه كسانى مى خواهند عليه نظام جامعه توطئه كنند حتى به احتمالش هم مى بايست ترتيب اثر داد يعنى در مقام تحقيق برآمد چه رسد به اين كه علم داشته باشيم به اين كه كسانى در صدد چنين كارى هستند. البته تاكيد مى كنم كه جواز تجسس بستگى به نظر حاكم و ولى امر دارد و بايد به دستور او انجام بگيرد والا تجسس ابتدايى از كار مؤمنين جايز نيست و [[قرآن]] كريم صريحا نهى فرموده است: «و لاتجسسوا» و در مواردى كه حاكم به خاطر مصالح كل نظام لازم مى داند كه اين كار انجام بگيرد استثنايى است كه به دليل عقلى و نقلى ثابت مى شود. اين يك بخش از مسائل اخلاقى است كه فهرست وار گفته شد و مى بايست در اطراف فروع و جزئياتش دقت فقهى كافى بشود.
+
و اما در صورتى كه گناه علاوه بر این كه موجب شقاوت و هلاكت معنوى گناهكار مى شود به ضرر نظام جامعه هم باشد؛ یعنى ضررش تنها منحصر به یك فرد و دو فرد نباشد بلكه اساس اجتماع صالح اسلامى را به هم مى زند در این جاست كه حتما مى بایست به هر قیمتى باشد، جلوگیرى كرد و حتى در این مورد است كه تجسس هم فى الجمله جایز است زیرا در جایى كه احتمال داده شود كه كسانى مى خواهند علیه نظام جامعه توطئه كنند حتى به احتمالش هم مى بایست ترتیب اثر داد یعنى در مقام تحقیق برآمد چه رسد به این كه علم داشته باشیم به این كه كسانى در صدد چنین كارى هستند. البته تاكید مى كنم كه جواز تجسس بستگى به نظر حاكم و ولى امر دارد و باید به دستور او انجام بگیرد والا تجسس ابتدایى از كار مؤمنین جایز نیست و [[قرآن]] كریم صریحا نهى فرموده است: «و لاتجسسوا» و در مواردى كه حاكم به خاطر مصالح كل نظام لازم مى داند كه این كار انجام بگیرد استثنایى است كه به دلیل عقلى و نقلى ثابت مى شود. این یك بخش از مسائل اخلاقى است كه فهرست وار گفته شد و مى بایست در اطراف فروع و جزئیاتش دقت فقهى كافى بشود.
  
'''انگيزه هاى امر به معروف و نهى از منكر'''
+
'''انگیزه هاى امر به معروف و نهى از منكر'''
  
نكته اى كه اصولا درباره هر نوع ارشاد و امر به معروف و امثال اين‌ها مطرح مى شود اين است كه گاهى در اثر هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شيطانى اين كارها درست انجام نمى گيرد؛ مثلاً كسى كينه يا كدورتى با شخص ديگرى دارد و مى خواهد آبرويش را به بهانه امر به معروف و نهى از منكر بريزد با همين انگيزه در مقابل مردم سر او را فاش مى كند يا با او برخورد تندى مى كند و اسمش را مى گذارد امر به معروف يا نهى از منكر.
+
نكته اى كه اصولا درباره هر نوع ارشاد و امر به معروف و امثال این‌ها مطرح مى شود این است كه گاهى در اثر هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى این كارها درست انجام نمى گیرد؛ مثلاً كسى كینه یا كدورتى با شخص دیگرى دارد و مى خواهد آبرویش را به بهانه امر به معروف و نهى از منكر بریزد با همین انگیزه در مقابل مردم سر او را فاش مى كند یا با او برخورد تندى مى كند و اسمش را مى گذارد امر به معروف یا نهى از منكر.
  
گاهى نيز هواى نفس به صورت خفى ترى تاثير مى كند و مثلاً محرمانه با طرف صحبت مى كند اما اين صحبت كردنش به اصطلاح «اصل مثبت » است؛ يعنى مى خواهد به او بگويد كه من از تو بهترم و مى خواهد شخصيتش را در مقابل خودش خرد كند. در واقع مى خواهد به او بگويد كه من اطلاع دارم از اين كه تو مرتكب فلان گناهى مى شوى و گاهى در لفافه و گاهى صريحاً به طرف مى فهماند كه من از گناه تو اطلاع دارم. چنين برخوردى كمترين ضررش اين است كه آن فايده اى را كه بايد خود شخص از امر به معروف ببرد نخواهد برد زيرا هر ارزش اخلاقى تابع نيت است و اگر در عمل خيرى نيت انسان فاسد باشد اين عمل براى او هيچ فايده اى ندارد هر چند حسن فعلى داشته باشد اما براى فاعل هيچ نتيجه اى را در بر نخواهد داشت. به علاوه ممكن است موجب گناهى براى ارشادكننده شود كه آبروى مؤمنى را مى برد يا او را خجل و شرمسار مى كند.
+
گاهى نیز هواى نفس به صورت خفى ترى تاثیر مى كند و مثلاً محرمانه با طرف صحبت مى كند اما این صحبت كردنش به اصطلاح «اصل مثبت » است؛ یعنى مى خواهد به او بگوید كه من از تو بهترم و مى خواهد شخصیتش را در مقابل خودش خرد كند. در واقع مى خواهد به او بگوید كه من اطلاع دارم از این كه تو مرتكب فلان گناهى مى شوى و گاهى در لفافه و گاهى صریحاً به طرف مى فهماند كه من از گناه تو اطلاع دارم. چنین برخوردى كمترین ضررش این است كه آن فایده اى را كه باید خود شخص از امر به معروف ببرد نخواهد برد زیرا هر ارزش اخلاقى تابع نیت است و اگر در عمل خیرى نیت انسان فاسد باشد این عمل براى او هیچ فایده اى ندارد هر چند حسن فعلى داشته باشد اما براى فاعل هیچ نتیجه اى را در بر نخواهد داشت. به علاوه ممكن است موجب گناهى براى ارشادكننده شود كه آبروى مؤمنى را مى برد یا او را خجل و شرمسار مى كند.
  
اين است كه بايد دقت كنيم در موارد امر به معروف و نهى از منكر و توجه به انگيزه خودمان داشته باشيم و نيتمان را خالص كنيم و برخوردمان با اشخصاصى كه مرتكب گناه مى شوند برخورد طبيب و پرستار دلسوز با مريض باشد و سعى كنيم كه او معالجه بشود نه اين كه بخواهيم از او انتقام بگيريم و ناراحتى خودمان را فروبنشانيم. بايد سعى كنيم راهى را انتخاب كنيم كه آبروى طرف كمتر ريخته شود. هر چند به اين اندازه كه او بفهمد ما از گناهش اطلاع پيدا كرده ايم و در رفتار و گفتارمان بايد نيتمان خالص باشد تا خودمان هم از اين امر به معروف و نهى از منكر استفاده كنيم.
+
این است كه باید دقت كنیم در موارد امر به معروف و نهى از منكر و توجه به انگیزه خودمان داشته باشیم و نیتمان را خالص كنیم و برخوردمان با اشخصاصى كه مرتكب گناه مى شوند برخورد طبیب و پرستار دلسوز با مریض باشد و سعى كنیم كه او معالجه بشود نه این كه بخواهیم از او انتقام بگیریم و ناراحتى خودمان را فروبنشانیم. باید سعى كنیم راهى را انتخاب كنیم كه آبروى طرف كمتر ریخته شود. هر چند به این اندازه كه او بفهمد ما از گناهش اطلاع پیدا كرده ایم و در رفتار و گفتارمان باید نیتمان خالص باشد تا خودمان هم از این امر به معروف و نهى از منكر استفاده كنیم.
  
متاسفانه در خيلى از موارد نه شرايط شرعى امر به معروف و نهى از منكر رعايت مى شود و نه اخلاص نيت وجود دارد و شخص خيال مى كند كه خيلى هنر كرده و يك وظيفه واجبى را انجام داده است، در صورتى كه چه بسا به جاى اصلاح، افساد كرده و بيشتر طرف را لجوج كرده و باعث اين شده كه بر كارش اصرار بورزد و اگر آبرويش در اجتماع ريخته مى شود مرتكب گناهى هم شده است.
+
متاسفانه در خیلى از موارد نه شرایط شرعى امر به معروف و نهى از منكر رعایت مى شود و نه اخلاص نیت وجود دارد و شخص خیال مى كند كه خیلى هنر كرده و یك وظیفه واجبى را انجام داده است، در صورتى كه چه بسا به جاى اصلاح، افساد كرده و بیشتر طرف را لجوج كرده و باعث این شده كه بر كارش اصرار بورزد و اگر آبرویش در اجتماع ریخته مى شود مرتكب گناهى هم شده است.
  
'''يك نمونه آموزنده'''
+
'''یك نمونه آموزنده'''
  
از كسانى كه داراى مراتبى از تقوا و فضيلت بوده اند مطالبى نقل شده كه در مقام امر به معروف و نهى از منكر آموزنده است. از مرحوم ميرزاى شيرازى رضوان الله عليه نقل شده كه در يك مجلسى شخصى منبر رفته بود و روايتى يا مرثيه اى خوانده بود كه سند صحيحى نداشته است مرحوم ميرزا هم در آن مجلس حضور داشتند ولى چيزى نفرمودند بعد يكى از دوستان به ايشان اعتراض كرد كه چرا نهى از منكر نكرديد؟ ايشان فرموده بود كه حفظ آبروى مسلمان از اين نهى از منكر فورى لازمتر است من مى توانستم در خفا هم به او بگويم كه شما اين مطلبى كه گفتيد درست نيست و لزومى نداشت كه جلو مردم آبرويش را بريزم. به هر حال راه تقوا راه باريكى است و بايد توجه داشت كه انسان گول هواى نفسانى را نخورد.
+
از كسانى كه داراى مراتبى از تقوا و فضیلت بوده اند مطالبى نقل شده كه در مقام امر به معروف و نهى از منكر آموزنده است. از مرحوم میرزاى شیرازى رضوان الله علیه نقل شده كه در یك مجلسى شخصى منبر رفته بود و روایتى یا مرثیه اى خوانده بود كه سند صحیحى نداشته است مرحوم میرزا هم در آن مجلس حضور داشتند ولى چیزى نفرمودند بعد یكى از دوستان به ایشان اعتراض كرد كه چرا نهى از منكر نكردید؟ ایشان فرموده بود كه حفظ آبروى مسلمان از این نهى از منكر فورى لازمتر است من مى توانستم در خفا هم به او بگویم كه شما این مطلبى كه گفتید درست نیست و لزومى نداشت كه جلو مردم آبرویش را بریزم. به هر حال راه تقوا راه باریكى است و باید توجه داشت كه انسان گول هواى نفسانى را نخورد.
  
البته از آن طرف هم بايد مواظب باشيم كه احتياط كردن در اين مسائل موجب ترك امر به معروف و نهى از منكر نشود؛ مثلاً بگوييم من مى ترسم قصدم خالص نباشد پس چيزى نمى گويم! مبادا چنين وسوسه ها يا هواى نفس ديگرى انسان را از انجام وظايف واجب باز بدارد؛ مثلاً ترس از اين كه نهى از منكر، موجب كم شدن محبوبيتش نزد شخص بزهكار بشود و يا جلو بعضى از منافع مادى او را بگيرد. مبادا چنين هواهاى نفسانى ناخود آگاه موجب ترك امر به معروف يا نهى از منكر شود! اين است كه بايد بين اين دو طرف افراط و تفريط و بين اين مهالك مختلفى كه براى نفس هست انسان دائما متوجه خودش باشد و انگيزه هاى خودش را بسنجد و ببيند چه انگيزه اى موجب حركتش يا گفتارش يا كردارش مى شود.
+
البته از آن طرف هم باید مواظب باشیم كه احتیاط كردن در این مسائل موجب ترك امر به معروف و نهى از منكر نشود؛ مثلاً بگوییم من مى ترسم قصدم خالص نباشد پس چیزى نمى گویم! مبادا چنین وسوسه ها یا هواى نفس دیگرى انسان را از انجام وظایف واجب باز بدارد؛ مثلاً ترس از این كه نهى از منكر، موجب كم شدن محبوبیتش نزد شخص بزهكار بشود و یا جلو بعضى از منافع مادى او را بگیرد. مبادا چنین هواهاى نفسانى ناخود آگاه موجب ترك امر به معروف یا نهى از منكر شود! این است كه باید بین این دو طرف افراط و تفریط و بین این مهالك مختلفى كه براى نفس هست انسان دائما متوجه خودش باشد و انگیزه هاى خودش را بسنجد و ببیند چه انگیزه اى موجب حركتش یا گفتارش یا كردارش مى شود.
  
'''در هنگام تضييع حقوق فردى'''
+
'''در هنگام تضییع حقوق فردى'''
  
آنچه گفته شد بخشى از مسائلى است كه درباره عكس العمل در مقابل رفتارهاى غيراخلاقى مجرمان نسبت  به ديگران مطرح مى شود. يك بخش ديگر كه از يك جهت اهميت بيشترى دارد درباره عكس العمل شخص در مقابل رفتار غيراخلاقى مجرمان، نسبت  به خود اوست؛ مثلاً كسى مى خواهد مالى را از انسان غصب كند يا مى خواهد آبرويش را بريزد يا خداى نكرده به ناموسش تجاوز كند و چيزهايى از اين قبيل در مقابل چنين كسى چه بايد كرد؟
+
آنچه گفته شد بخشى از مسائلى است كه درباره عكس العمل در مقابل رفتارهاى غیراخلاقى مجرمان نسبت  به دیگران مطرح مى شود. یك بخش دیگر كه از یك جهت اهمیت بیشترى دارد درباره عكس العمل شخص در مقابل رفتار غیراخلاقى مجرمان، نسبت  به خود اوست؛ مثلاً كسى مى خواهد مالى را از انسان غصب كند یا مى خواهد آبرویش را بریزد یا خداى نكرده به ناموسش تجاوز كند و چیزهایى از این قبیل در مقابل چنین كسى چه باید كرد؟
  
اين گونه عكس العمل هم دو صورت كلى دارد: يك وقت كسى درصدد تجاوز برآمده ولى هنوز مرتكب عملى نشده و شخص بايد از خودش دفاع كند و نگذارد كه حقش از بين برود و گاهى حقى را تضييع كرده و شخص مى خواهد حق خودش را پس بگيرد يا مى خواهد قصاص بكند يا متجاوز را به مجازات برساند. اجمالاً انظلام و زير بار ظلم و ستم رفتن از نظر اسلام مذموم است اما كيفيت برخورد و تعيين دقايق رفتار احتياج به تحقيق دارد.
+
این گونه عكس العمل هم دو صورت كلى دارد: یك وقت كسى درصدد تجاوز برآمده ولى هنوز مرتكب عملى نشده و شخص باید از خودش دفاع كند و نگذارد كه حقش از بین برود و گاهى حقى را تضییع كرده و شخص مى خواهد حق خودش را پس بگیرد یا مى خواهد قصاص بكند یا متجاوز را به مجازات برساند. اجمالاً انظلام و زیر بار ظلم و ستم رفتن از نظر اسلام مذموم است اما كیفیت برخورد و تعیین دقایق رفتار احتیاج به تحقیق دارد.
  
از بيانات پيغمبر اكرم و [[ائمه اطهار]] سلام الله عليهم اجمعين استفاده مى شود كه دفاع كردن مطلوب است و حتى در روايات داريم كه اگر كسى در مقام دفاع از مال خودش كشته بشود اجر شهيد دارد: «من قتل دون مظلمته فهو شهيد» و اگر كسى مى خواهد تجاوز به ناموس شخص بكند حتى كشتن او جايز است و قدر متيقن در صورتى كه جز با كشتن او نمى توان جلوى تجاوز را گرفت كشتنش جايز است. اينها كم و بيش در فقه ما مسلم است.
+
از بیانات پیغمبر اكرم و [[ائمه اطهار]] سلام الله علیهم اجمعین استفاده مى شود كه دفاع كردن مطلوب است و حتى در روایات داریم كه اگر كسى در مقام دفاع از مال خودش كشته بشود اجر شهید دارد: «من قتل دون مظلمته فهو شهید» و اگر كسى مى خواهد تجاوز به ناموس شخص بكند حتى كشتن او جایز است و قدر متیقن در صورتى كه جز با كشتن او نمى توان جلوى تجاوز را گرفت كشتنش جایز است. اینها كم و بیش در فقه ما مسلم است.
  
'''عفو يا قصاص؟'''
+
'''عفو یا قصاص؟'''
  
سؤالى كه ممكن است در اين جا مطرح شود اين است كه: نسبت  به حقوق عرضى و به اصطلاح آنچه مربوط به شخصيت انسان مى شود مانند توهين كردن و آبروريزى كردن و چيزهايى از اين قبيل چه بايد كرد؟ در اين موارد هم جلوگيرى از تضييع حق اشكالى ندارد، اما آيا مطلوبيت هم دارد يا نه؟
+
سؤالى كه ممكن است در این جا مطرح شود این است كه: نسبت  به حقوق عرضى و به اصطلاح آنچه مربوط به شخصیت انسان مى شود مانند توهین كردن و آبروریزى كردن و چیزهایى از این قبیل چه باید كرد؟ در این موارد هم جلوگیرى از تضییع حق اشكالى ندارد، اما آیا مطلوبیت هم دارد یا نه؟
  
و همين طور كسى كه مرتكب گناهى شده و حقى را از انسان سلب كرده، آيا بهتر اين است كه چشم‌پوشى كند يا اين كه در مقام قصاص برآيد و حقش را استيفا كند - هر چند با زور - ؟ و آيا بايد خودش مستقيماً درصدد گرفتن حقش برآيد يا بايد به محاكم و مراجع صلاحيتدار مراجعه كند؟ مواردى هست كه اگر هر كسى بخواهد مستقيماً در مقام دفاع برآيد و حق خودش را از ديگرى بازستاند موجب اين مى شود كه سوء استفاده هايى بشود و مفاسدى در اجتماع پيش بيايد؛ يعنى هر كس بتواند به بهانه اين كه فلان كس مى خواست  به من ظلم بكند، او را بزند يا بكشد يا به بهانه اين كه به من توهين كرده او را به باد فحش و اهانت  بگيرد و يا اين كه اموالش را بگيرد به بهانه اين كه اموال مرا برده و من قصاص كردم.
+
و همین طور كسى كه مرتكب گناهى شده و حقى را از انسان سلب كرده، آیا بهتر این است كه چشم‌پوشى كند یا این كه در مقام قصاص برآید و حقش را استیفا كند - هر چند با زور - ؟ و آیا باید خودش مستقیماً درصدد گرفتن حقش برآید یا باید به محاكم و مراجع صلاحیتدار مراجعه كند؟ مواردى هست كه اگر هر كسى بخواهد مستقیماً در مقام دفاع برآید و حق خودش را از دیگرى بازستاند موجب این مى شود كه سوء استفاده هایى بشود و مفاسدى در اجتماع پیش بیاید؛ یعنى هر كس بتواند به بهانه این كه فلان كس مى خواست  به من ظلم بكند، او را بزند یا بكشد یا به بهانه این كه به من توهین كرده او را به باد فحش و اهانت  بگیرد و یا این كه اموالش را بگیرد به بهانه این كه اموال مرا برده و من قصاص كردم.
  
در اين گونه موارد كه قصاص شخصى موجب هرج و مرج و اختلال نظام مى شود بايد به مراجع قانونى مراجعه كرد و يكى از دلايل لزوم حكومت همين است كه در اين مورد اگر افراد خودشان بخواهند مستقيماً اقدام بكنند موجب هرج و مرج مى شود و براى جلوگيرى از هرج و مرج بايد مراجع قانونى و دستگاه دولتى وجود داشته باشد.
+
در این گونه موارد كه قصاص شخصى موجب هرج و مرج و اختلال نظام مى شود باید به مراجع قانونى مراجعه كرد و یكى از دلایل لزوم حكومت همین است كه در این مورد اگر افراد خودشان بخواهند مستقیماً اقدام بكنند موجب هرج و مرج مى شود و براى جلوگیرى از هرج و مرج باید مراجع قانونى و دستگاه دولتى وجود داشته باشد.
  
اما در مواردى كه موجب هرج و مرج نمى شود آيا از نظر اخلاقى بهتر اين است كه شخص حق خودش را بگيرد يا چشم پوشى كند؟ همه نظام‌هاى اخلاقى مى پذيرند كه عفو و اغماض مطلوب است اما درباره مواردش و مقدار مطلوبيتش اختلافاتى دارند. اين سؤال در نظام اخلاقى اسلام هم مطرح است كه در كجا بايد عفو كرد و در كجا انتقام گرفت؟ از يك طرف، گذشت كردن شايد نوعى انظلام باشد اگر بنا باشد كه هر كسى ظلم مى كند او را ببخشند به حسب كلامى كه از [[حضرت عيسى]]  عليه‌السلام نقل شده اگر كسى به صورت تو سيلى زد آن طرف صورتت را هم بگير كه سيلى بزند، آيا چنين چيزى مطلوب است؟ يا اگر كسى مالت را برد يك چيز ديگر هم به او ببخش. آيا در اسلام چنين چيزى داريم يا مطلقاً هر كسى مرتكب جرمى نسبت  به انسان شد بايد در مقام انتقام برآيد و بايد قصاص و مقابله به مثل كند؟ اين جاست كه احتياج به دقت  بيشترى است و براى اين كه اين مسائل تا حدى روشن بشود به آياتى كه در اين زمينه هست و كم و بيش به مباحث قبلى هم مربوط مى شود مراجعه مى كنيم
+
اما در مواردى كه موجب هرج و مرج نمى شود آیا از نظر اخلاقى بهتر این است كه شخص حق خودش را بگیرد یا چشم پوشى كند؟ همه نظام‌هاى اخلاقى مى پذیرند كه عفو و اغماض مطلوب است اما درباره مواردش و مقدار مطلوبیتش اختلافاتى دارند. این سؤال در نظام اخلاقى اسلام هم مطرح است كه در كجا باید عفو كرد و در كجا انتقام گرفت؟ از یك طرف، گذشت كردن شاید نوعى انظلام باشد اگر بنا باشد كه هر كسى ظلم مى كند او را ببخشند به حسب كلامى كه از [[حضرت عیسى]]  علیه‌السلام نقل شده اگر كسى به صورت تو سیلى زد آن طرف صورتت را هم بگیر كه سیلى بزند، آیا چنین چیزى مطلوب است؟ یا اگر كسى مالت را برد یك چیز دیگر هم به او ببخش. آیا در اسلام چنین چیزى داریم یا مطلقاً هر كسى مرتكب جرمى نسبت  به انسان شد باید در مقام انتقام برآید و باید قصاص و مقابله به مثل كند؟ این جاست كه احتیاج به دقت  بیشترى است و براى این كه این مسائل تا حدى روشن بشود به آیاتى كه در این زمینه هست و كم و بیش به مباحث قبلى هم مربوط مى شود مراجعه مى كنیم
  
'''عفو يا قصاص در قرآن'''
+
'''عفو یا قصاص در قرآن'''
  
خداوند متعال در آيه 41 [[سوره شورى]] مى فرمايد: «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل × انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغيرالحق اولئك لهم عذاب اليم » و در آيه بعد بلافاصله مى فرمايد: «و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور».
+
خداوند متعال در آیه 41 [[سوره شورى]] مى فرماید: «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما علیهم من سبیل × انما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الارض بغیرالحق اولئك لهم عذاب الیم » و در آیه بعد بلافاصله مى فرماید: «و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور».
  
از آيه اول اجمالا جواز دادخواهى و دفاع استفاده مى شود كه اگر كسى مظلوم واقع شد و براى رفع ظلم قيام كرد و از ديگران كمك طلبيد اشكالى ندارد: «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل » چنين كسانى محكوم نيستند و راه براى ايشان باز است. «انما السبيل على الذين يظلمون الناس » آن كسى كه ابتدا به كسى ظلم مى كند او محكوم است. «انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغيرالحق اولئك لهم عذاب اليم » اما همين شخصى كه مى تواند حق خودش را بگيرد و به ظالم حمله كند و قصاص نمايد «ولمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور» در چنين موردى اگر كسى صبر بكند و تحمل بكند و مجرم را ببخشد اين از كارهاى خيلى مهم است.
+
از آیه اول اجمالا جواز دادخواهى و دفاع استفاده مى شود كه اگر كسى مظلوم واقع شد و براى رفع ظلم قیام كرد و از دیگران كمك طلبید اشكالى ندارد: «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما علیهم من سبیل » چنین كسانى محكوم نیستند و راه براى ایشان باز است. «انما السبیل على الذین یظلمون الناس » آن كسى كه ابتدا به كسى ظلم مى كند او محكوم است. «انما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الارض بغیرالحق اولئك لهم عذاب الیم » اما همین شخصى كه مى تواند حق خودش را بگیرد و به ظالم حمله كند و قصاص نماید «ولمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور» در چنین موردى اگر كسى صبر بكند و تحمل بكند و مجرم را ببخشد این از كارهاى خیلى مهم است.
  
از اين آيه شريفه اجمالا استفاده مى شود كه عفو و گذشت از كسانى كه ظلم و تجاوز مى كنند فى الجمله مطلوب است  بلكه اطلاقش اقتضا مى كند كه هميشه مطلوب است. پس بايد آيات و دليل‌هاى ديگر را ببينيم كه آيا اين عفو مطلقاً مطلوب است  يا اين كه استثنا هم دارد؟ ولى به هر حال استفاده مى شود كه با اين كه حق دارد طرف را مؤاخذه بكند و حقش را از او بگيرد اما بخشيدن او مطلوبتر است و ارزش فوق‌العاده اخلاقى دارد.
+
از این آیه شریفه اجمالا استفاده مى شود كه عفو و گذشت از كسانى كه ظلم و تجاوز مى كنند فى الجمله مطلوب است  بلكه اطلاقش اقتضا مى كند كه همیشه مطلوب است. پس باید آیات و دلیل‌هاى دیگر را ببینیم كه آیا این عفو مطلقاً مطلوب است  یا این كه استثنا هم دارد؟ ولى به هر حال استفاده مى شود كه با این كه حق دارد طرف را مؤاخذه بكند و حقش را از او بگیرد اما بخشیدن او مطلوبتر است و ارزش فوق‌العاده اخلاقى دارد.
  
در آيه 148 [[سوره نساء]] مى فرمايد: «لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سميعا عليما» اگر كسى داد بزند و به مردم بد بگويد كار بدى كرده و خدا چنين كارى را دوست نمى دارد، خدا نمى خواهد كه كسى به ديگران بى احترامى بكند مگر اين كه مظلوم باشد و براى رفع ظلمش چاره اى جز اين نداشته باشد. خدا نمى خواهد كه همه انسان‌ها توسرى خور باشند و هر كس به سرشان زد هيچ نگويند.
+
در آیه 148 [[سوره نساء]] مى فرماید: «لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سمیعا علیما» اگر كسى داد بزند و به مردم بد بگوید كار بدى كرده و خدا چنین كارى را دوست نمى دارد، خدا نمى خواهد كه كسى به دیگران بى احترامى بكند مگر این كه مظلوم باشد و براى رفع ظلمش چاره اى جز این نداشته باشد. خدا نمى خواهد كه همه انسان‌ها توسرى خور باشند و هر كس به سرشان زد هیچ نگویند.
  
مواردى هست كه داد زدن و كمك خواستن از ديگران اشكالى ندارد. از اين آيه مثل آيه اول از سه آيه اى كه از [[سوره شورى]] نقل كرديم فقط جواز اين كار استفاده مى شود اما مطلوبيت و ارزش اخلاقى استفاده نمى شود همين اندازه استفاده مى شود كه ارزش منفى ندارد. آيات 178 و 179 [[سوره بقره]] درباره قصاص است كه با «كتب عليكم القصاص » شروع شده است. چه بسا ابتدا كسى توهم كند كه تعبير «كتب عليكم القصاص » دلالت مى كند بر اين كه قصاص ارزش لازم الاستيفايى دارد نظير «كتب عليكم الصيام » و مانند آن ولى در ذيل آيه مى فرمايد: «فمن عفى له من اخيه شى ء فاتباع بالمعروف و اداء اليه باحسان » پس معلوم مى شود كه آيه در مقام اين است كه اگر كسى خواست قصاص بكند بايد تامين بشود و لازم است بر مؤمنين كه آن را بپذيرند يا بر دستگاه حكومت لازم است كه آن را اجرا بكنند اما معنايش اين نيست كه حتما بايد قصاص كرد؛ به عبارت ديگر «كتب » دلالت  بر وجوب اجراى قصاص دارد در صورتى كه ذى حق مطالبه قصاص بكند.
+
مواردى هست كه داد زدن و كمك خواستن از دیگران اشكالى ندارد. از این آیه مثل آیه اول از سه آیه اى كه از [[سوره شورى]] نقل كردیم فقط جواز این كار استفاده مى شود اما مطلوبیت و ارزش اخلاقى استفاده نمى شود همین اندازه استفاده مى شود كه ارزش منفى ندارد. آیات 178 و 179 [[سوره بقره]] درباره قصاص است كه با «كتب علیكم القصاص » شروع شده است. چه بسا ابتدا كسى توهم كند كه تعبیر «كتب علیكم القصاص » دلالت مى كند بر این كه قصاص ارزش لازم الاستیفایى دارد نظیر «كتب علیكم الصیام » و مانند آن ولى در ذیل آیه مى فرماید: «فمن عفى له من اخیه شى ء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان » پس معلوم مى شود كه آیه در مقام این است كه اگر كسى خواست قصاص بكند باید تامین بشود و لازم است بر مؤمنین كه آن را بپذیرند یا بر دستگاه حكومت لازم است كه آن را اجرا بكنند اما معنایش این نیست كه حتما باید قصاص كرد؛ به عبارت دیگر «كتب » دلالت  بر وجوب اجراى قصاص دارد در صورتى كه ذى حق مطالبه قصاص بكند.
  
در آيه 126 [[سوره نحل]] مى فرمايد: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين » اگر خواستيد مجرم را عقاب و مجازات كنيد به همان اندازه اى كه مرتكب جرم شده شما هم نسبت  به او اجراى عقوبت كنيد: «فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين » اما اگر صبر كنيد و عقاب نكنيد براى صابرين بهتراست. اين هم از جمله آياتى است كه دلالت مى كند بر اين كه [[عفو]] و ترك عقوبت مطلوب است و ارزش بيشترى دارد نه اين كه لزوماً بايد هر كسى را كه مرتكب گناهى مى شود معاقبه و مجازات كرد.
+
در آیه 126 [[سوره نحل]] مى فرماید: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین » اگر خواستید مجرم را عقاب و مجازات كنید به همان اندازه اى كه مرتكب جرم شده شما هم نسبت  به او اجراى عقوبت كنید: «فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین » اما اگر صبر كنید و عقاب نكنید براى صابرین بهتراست. این هم از جمله آیاتى است كه دلالت مى كند بر این كه [[عفو]] و ترك عقوبت مطلوب است و ارزش بیشترى دارد نه این كه لزوماً باید هر كسى را كه مرتكب گناهى مى شود معاقبه و مجازات كرد.
  
 
===منابع===
 
===منابع===
  
آيت الله محمدتقی مصباح يزدی، پاسداراسلام، شماره 163، 1374.
+
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، پاسداراسلام، شماره 163، 1374.
  
 
[[رده: اخلاق اجتماعی پسندیده]]
 
[[رده: اخلاق اجتماعی پسندیده]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۱

مقاله‌ی مربوط به این عنوان از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon article.jpg
محتوای فعلی "مقاله‌ یک نشریه" متناسب با این عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


بخشی از مسائل اخلاقى بر محور عكس العمل انسان در مقابل رفتارهاى غیراخلاقى دیگران است. رفتار غیراخلاقى و كارهاى ضدارزشى كه از افراد سر مى زند، با توجه به وسعت مفهوم اخلاق و قلمرو رفتارهاى اخلاقى كه در بحث‌هاى گذشته اشاره كردیم به صورت‌هاى مختلفى قابل تقسیم است: گاهى رفتار غیراخلاقى كسى برخلاف وظیفه او نسبت به خداى متعال است؛ مثلاً نماز نمى خواند یا روزه نمى گیرد یا حج واجبش را انجام نمى دهد و سایر چیزهایى كه فقط بین او و خدا مطرح است و گاهى مربوط به خود شخص است، گو این كه نهایتا با خدا ارتباط پیدا مى كند و یك وقت در رابطه با دیگران است؛ یعنى رفتار غیراخلاقى موجب تضییع حقى از دیگران مى شود. این گونه رفتارها هم دو دسته است: 

  1. حق یك یا چند نفر از افراد جامعه را تضییع كند.
  1. حق كل جامعه را تضییع كند و كارى به زیان نظام جامعه انجام دهد؛ مثلا، وقتى مالى را از دیگرى غصب مى كند و گاهى توطئه اى علیه نظام جامعه انجام مى دهد و همه این‌ها باز ممكن است به دو صورت انجام بگیرد: مخفیانه و آشكار.

در هنگام تضییع حقوق خدا و یا حقوق شخصى

اما آن جایى كه كسى رفتار غیراخلاقى در رابطه با خدا و یا در رابطه با شخص خودش داشته باشد و این كار هم مخفیانه انجام بگیرد در این جا دو ارزش در مقابل هم قرار مى گیرد و عملا تضادى حاصل مى شود؛ یعنى از یك طرف ما مى دانیم كه اجمالا نسبت به رفتار دیگران نباید بى تفاوت باشیم و افراد در نظام اسلامى موظفند كه نسبت به عمل دیگران كم و بیش نظارت‌ها و عكس العمل‌هایى داشته باشند یعنى همان چیزهایى كه در لزوم ارشاد و دعوت به خیر و تواصى به حق و امر به معروف و نهى از منكر مطرح است و باید سعى كرد كه خطاكار را از كار زشت بازداشت و از طرف دیگر چون كار پنهانى است و نمى خواهد كسى مطلع بشود رعایت كرامت انسان و حفظ عرض و آبروى او اقتضا مى كند كه به رویش نیاورند، چون خداى متعال راضى نیست كه بنده اى هر چند گنهكار آبرویش ریخته شود. پس از یك سو، حفظ آبرو و حیثیت آن شخص لازم است و نباید رازش را كشف كرد و آبرویش را ریخت و از سوى دیگر مى بایست او را معالجه كرد.

در صورتى كه بتوان بین این دو ارزش جمع كرد یعنى كارى كرد كه خطاكار، متنبه بشود و دست از كار زشتش بردارد بدون این كه آبرویش، حتى نزد شخص ارشادكننده بریزد در این صورت، اشكالى پیش نمى آید. چنان كه اگر بتوان او را راهنمایى كرد كه كتابى بخواند، از موعظه اى استفاده كند یا خودش كلیاتى را برایش مطرح نماید و بدون این كه به او بگوید من مى دانم كه تو مرتكب كار زشتى هستى زیان‌ها و عواقب آن كار را برایش بیان كند. هم آبرویش نریزد و هم متنبه بشود ولى غالباً این كار میسر نمى شود و در بسیارى از موارد هست كه اگر انسان بخواهد طرف را ارشاد بكند خواه ناخواه متوجه مى شود كه او از گناهش اطلاع دارد.

بدون شك نباید كارى كرد كه شخص ثالثى از این جریان مطلع بشود و كسى كه گناه محرمانه اى انجام داده نباید سرش را نزد دیگران فاش كرد اما سؤال این است كه آیا سزاوارتر است، اظهار كند كه من اطلاع دارم از این گناهى كه مرتكب شده اى؟ یا سخنى بگوید كه طرف بفهمد كه رازش نزد او فاش شده است؟ در صورتى كه راه اصلاح او منحصر به چنین گفتار و رفتارى باشد مصلحت نجات او مقدم است چون خودش در واقع اطلاع پیدا كرده است و نزد شخص ثالثى هم راز او را كشف نمى كند و اگر به كلى سخنى نگوید شخص گناهكار به گناه خودش ادامه مى دهد و موجب هلاكش مى شود، در این جا باید او را از مهلكه اى كه در شرف وقوع در آن است نجات داد ولى باید دقت كرد هر قدر ممكن است آبرویش حفظ بشود و موجبات شرمسارى و رسوایى او فراهم نگردد.

این‌ها ظرافت‌هایى است كه باید در مقام عمل به آن توجه داشته باشیم مبادا موقعى كه مى خواهیم كسى را ارشاد كنیم خودمان مرتكب گناهى بشویم. 

در هنگام تضییع حقوق افراد جامعه

اما آن جایى كه مربوط به حقوق دیگران مى شود، اگر مربوط به حق یك یا چند فرد باشد، یك حكمى دارد و در صورتى كه مربوط به حق كل جامعه و نظام جامعه باشد حكم دیگرى. كسى اختلاس كرده و از فرد یا افرادى مالى را مخفیانه غصب كرده است درباره چنین شخصى با چند مساله، مواجه هستیم. اموال كسانى مورد تجاوز قرار گرفته در حالى كه خودشان هم متوجه نیستند ما چگونه مى توانیم عمل كنیم و لااقل جلو تكرارش را بگیریم؟

مساله دیگر درباره شخص مرتكب است كه چگونه باید با او برخورد كرد؟ تامین حقوق دیگران گاهى به این صورت میسر است كه انسان بدون این كه به محاكم مراجعه كند و دیگران را در جریان قرار بدهد، مى تواند اموال یا حقوق تضییع شده را استیفا كند؛ مثلاً مال مغصوب در اختیار شخص ثالثى است و او قدرت دارد كه آن را به صاحبش برگرداند در این جا اشكالى پیش نمى آید زیرا مى داند كه این مال غصبى است و صاحبش را هم مى شناسد و رساندن به او هم هیچ اشكالى را ایجاد نمى كند؛ نه باعث این مى شود كه آبروى غصب كننده ریخته بشود و نه مفسده دیگرى را ایجاد مى كند، این كار را حتما باید كرد.

اما هنگامى كه انسان مى بیند كه كسى اختلاس یا دزدى مى كند یا كارهاى منافى با عفت مرتكب مى شود چه باید كرد؟ شاید ابتدا به ذهن برسد كه خوب است افشاگرى كند و طرف را معرفى كند و به مجازات برساند. البته در این كه فى الجمله مى توان چنین كارى را انجام داد، شكى نیست یعنى به محاكم و به مقامات صلاحیت دار اطلاع داد تا او را مجازات كنند، مثلاً كسانى شاهد انجام عملى باشند و نزد قاضى شهادت بدهند و قاضى حكم بكند و حد بر او جارى نماید ولى از تربیت اسلامى و دستورالعمل‌هایى كه در این زمینه هست استفاده مى شود كه این كار مطلقا مطلوب نیست؛ یعنى چنین نیست كه هر كس اطلاع پیدا كرد از این كه دیگرى مرتكب كبیره اى شده یا به حقوق دیگران تجاوز كرده، خوب است كه برود شهادت بدهد و او را به مجازات برساند بلكه مى بینیم در بعضى از موارد طورى است كه این كار موجب مجازات براى خود شاهد مى شود؛ مثلاً اگر سه نفر عادل ببینند عمل زنایى انجام گرفته و بروند شهادت بدهند و شاهد چهارمى نباشد بر هر سه نفر ایشان حد جارى مى شود.

از این دستور اسلام مى توان استفاده كرد كه اسلام راضى نیست به این كه زود اسرار مردم فاش بشود البته باید جلو مفاسد گرفته بشود اما به ترتیبى كه خود اسلام مقرر كرده است. از این دستور اسلام استفاده مى شود كه چهار نفر بودند و رفتند شهادت دادند اشكالى ندارد اما اگر كمتر بودند نباید این كار را بكنند اگر سه نفر از ارتكاب چنین كارى مطلع شدند هر سه باید كتمان كنند.

اما نسبت به شخص ذى حق؛ مثلاً شوهر زن زناكار یا كسى كه مال از او اختلاس شده، آیا مى بایست به شوهر اطلاع دهند یا به صاحب مال بگویند كه فلانى مال تو را دزدیده است یا نه؟ بدون شك اگر استیفاى حق متوقف بر این‌ها نباشد چنین كارى را نباید كرد تا بى جهت راز مسلمانى فاش نشود اما اگر استیفاى حق متوقف بر این باشد و جز این راهى نداشته باشد در این جا گفتن به او اشكالى ندارد اما آیا واجب است براى این كه مالش از بین نرود ما به او بگوییم كه فلان كس مال تو را برداشته است؟ ظاهرا دلیلى بر لزوم این كار نداشته باشیم مگر این كه سكوت در این موارد موجب شیوع فساد شود و به هر حال، حل این مسائل به عهده فقه است.

و اما نسبت به خود شخصى كه مرتكب گناهى مى شود وظیفه داریم كه او را ارشاد كنیم. در این جاست كه اگر رازش افشا نشده ما حتى نباید به روى خودش هم بیاوریم كه ما مى دانیم تو مرتكب گناه شده اى؛ عینا مثل همان مساله اولى است و پیچیدگى مساله دوم به خاطر این است كه جهات مختلفى دارد: یكى كیفیت ارشاد آن شخص و بازداشتن او از گناهى كه مرتكب شده و اصلاح این مرض نفسانى كه پیدا كرده است و در این جهت با صورت اول، مشترك است و یكى حیثیت استیفاى حق دیگران است كه چگونه باید استیفا كرد و یكى دیگر این كه آیا باید كارى كرد كه به مجازات برسد یا نه؟ و گفتیم در یك صورت هست كه باید این كار را كرد و آن صورتى است كه اگر كارش افشا نشود به مجازات نرسد یقین داریم كه این كار را تكرار خواهد كرد و موجب یك مفسده اجتماعى بزرگ مى شود.

و اما در صورتى كه گناه علاوه بر این كه موجب شقاوت و هلاكت معنوى گناهكار مى شود به ضرر نظام جامعه هم باشد؛ یعنى ضررش تنها منحصر به یك فرد و دو فرد نباشد بلكه اساس اجتماع صالح اسلامى را به هم مى زند در این جاست كه حتما مى بایست به هر قیمتى باشد، جلوگیرى كرد و حتى در این مورد است كه تجسس هم فى الجمله جایز است زیرا در جایى كه احتمال داده شود كه كسانى مى خواهند علیه نظام جامعه توطئه كنند حتى به احتمالش هم مى بایست ترتیب اثر داد یعنى در مقام تحقیق برآمد چه رسد به این كه علم داشته باشیم به این كه كسانى در صدد چنین كارى هستند. البته تاكید مى كنم كه جواز تجسس بستگى به نظر حاكم و ولى امر دارد و باید به دستور او انجام بگیرد والا تجسس ابتدایى از كار مؤمنین جایز نیست و قرآن كریم صریحا نهى فرموده است: «و لاتجسسوا» و در مواردى كه حاكم به خاطر مصالح كل نظام لازم مى داند كه این كار انجام بگیرد استثنایى است كه به دلیل عقلى و نقلى ثابت مى شود. این یك بخش از مسائل اخلاقى است كه فهرست وار گفته شد و مى بایست در اطراف فروع و جزئیاتش دقت فقهى كافى بشود.

انگیزه هاى امر به معروف و نهى از منكر

نكته اى كه اصولا درباره هر نوع ارشاد و امر به معروف و امثال این‌ها مطرح مى شود این است كه گاهى در اثر هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى این كارها درست انجام نمى گیرد؛ مثلاً كسى كینه یا كدورتى با شخص دیگرى دارد و مى خواهد آبرویش را به بهانه امر به معروف و نهى از منكر بریزد با همین انگیزه در مقابل مردم سر او را فاش مى كند یا با او برخورد تندى مى كند و اسمش را مى گذارد امر به معروف یا نهى از منكر.

گاهى نیز هواى نفس به صورت خفى ترى تاثیر مى كند و مثلاً محرمانه با طرف صحبت مى كند اما این صحبت كردنش به اصطلاح «اصل مثبت » است؛ یعنى مى خواهد به او بگوید كه من از تو بهترم و مى خواهد شخصیتش را در مقابل خودش خرد كند. در واقع مى خواهد به او بگوید كه من اطلاع دارم از این كه تو مرتكب فلان گناهى مى شوى و گاهى در لفافه و گاهى صریحاً به طرف مى فهماند كه من از گناه تو اطلاع دارم. چنین برخوردى كمترین ضررش این است كه آن فایده اى را كه باید خود شخص از امر به معروف ببرد نخواهد برد زیرا هر ارزش اخلاقى تابع نیت است و اگر در عمل خیرى نیت انسان فاسد باشد این عمل براى او هیچ فایده اى ندارد هر چند حسن فعلى داشته باشد اما براى فاعل هیچ نتیجه اى را در بر نخواهد داشت. به علاوه ممكن است موجب گناهى براى ارشادكننده شود كه آبروى مؤمنى را مى برد یا او را خجل و شرمسار مى كند.

این است كه باید دقت كنیم در موارد امر به معروف و نهى از منكر و توجه به انگیزه خودمان داشته باشیم و نیتمان را خالص كنیم و برخوردمان با اشخصاصى كه مرتكب گناه مى شوند برخورد طبیب و پرستار دلسوز با مریض باشد و سعى كنیم كه او معالجه بشود نه این كه بخواهیم از او انتقام بگیریم و ناراحتى خودمان را فروبنشانیم. باید سعى كنیم راهى را انتخاب كنیم كه آبروى طرف كمتر ریخته شود. هر چند به این اندازه كه او بفهمد ما از گناهش اطلاع پیدا كرده ایم و در رفتار و گفتارمان باید نیتمان خالص باشد تا خودمان هم از این امر به معروف و نهى از منكر استفاده كنیم.

متاسفانه در خیلى از موارد نه شرایط شرعى امر به معروف و نهى از منكر رعایت مى شود و نه اخلاص نیت وجود دارد و شخص خیال مى كند كه خیلى هنر كرده و یك وظیفه واجبى را انجام داده است، در صورتى كه چه بسا به جاى اصلاح، افساد كرده و بیشتر طرف را لجوج كرده و باعث این شده كه بر كارش اصرار بورزد و اگر آبرویش در اجتماع ریخته مى شود مرتكب گناهى هم شده است.

یك نمونه آموزنده

از كسانى كه داراى مراتبى از تقوا و فضیلت بوده اند مطالبى نقل شده كه در مقام امر به معروف و نهى از منكر آموزنده است. از مرحوم میرزاى شیرازى رضوان الله علیه نقل شده كه در یك مجلسى شخصى منبر رفته بود و روایتى یا مرثیه اى خوانده بود كه سند صحیحى نداشته است مرحوم میرزا هم در آن مجلس حضور داشتند ولى چیزى نفرمودند بعد یكى از دوستان به ایشان اعتراض كرد كه چرا نهى از منكر نكردید؟ ایشان فرموده بود كه حفظ آبروى مسلمان از این نهى از منكر فورى لازمتر است من مى توانستم در خفا هم به او بگویم كه شما این مطلبى كه گفتید درست نیست و لزومى نداشت كه جلو مردم آبرویش را بریزم. به هر حال راه تقوا راه باریكى است و باید توجه داشت كه انسان گول هواى نفسانى را نخورد.

البته از آن طرف هم باید مواظب باشیم كه احتیاط كردن در این مسائل موجب ترك امر به معروف و نهى از منكر نشود؛ مثلاً بگوییم من مى ترسم قصدم خالص نباشد پس چیزى نمى گویم! مبادا چنین وسوسه ها یا هواى نفس دیگرى انسان را از انجام وظایف واجب باز بدارد؛ مثلاً ترس از این كه نهى از منكر، موجب كم شدن محبوبیتش نزد شخص بزهكار بشود و یا جلو بعضى از منافع مادى او را بگیرد. مبادا چنین هواهاى نفسانى ناخود آگاه موجب ترك امر به معروف یا نهى از منكر شود! این است كه باید بین این دو طرف افراط و تفریط و بین این مهالك مختلفى كه براى نفس هست انسان دائما متوجه خودش باشد و انگیزه هاى خودش را بسنجد و ببیند چه انگیزه اى موجب حركتش یا گفتارش یا كردارش مى شود.

در هنگام تضییع حقوق فردى

آنچه گفته شد بخشى از مسائلى است كه درباره عكس العمل در مقابل رفتارهاى غیراخلاقى مجرمان نسبت به دیگران مطرح مى شود. یك بخش دیگر كه از یك جهت اهمیت بیشترى دارد درباره عكس العمل شخص در مقابل رفتار غیراخلاقى مجرمان، نسبت به خود اوست؛ مثلاً كسى مى خواهد مالى را از انسان غصب كند یا مى خواهد آبرویش را بریزد یا خداى نكرده به ناموسش تجاوز كند و چیزهایى از این قبیل در مقابل چنین كسى چه باید كرد؟

این گونه عكس العمل هم دو صورت كلى دارد: یك وقت كسى درصدد تجاوز برآمده ولى هنوز مرتكب عملى نشده و شخص باید از خودش دفاع كند و نگذارد كه حقش از بین برود و گاهى حقى را تضییع كرده و شخص مى خواهد حق خودش را پس بگیرد یا مى خواهد قصاص بكند یا متجاوز را به مجازات برساند. اجمالاً انظلام و زیر بار ظلم و ستم رفتن از نظر اسلام مذموم است اما كیفیت برخورد و تعیین دقایق رفتار احتیاج به تحقیق دارد.

از بیانات پیغمبر اكرم و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین استفاده مى شود كه دفاع كردن مطلوب است و حتى در روایات داریم كه اگر كسى در مقام دفاع از مال خودش كشته بشود اجر شهید دارد: «من قتل دون مظلمته فهو شهید» و اگر كسى مى خواهد تجاوز به ناموس شخص بكند حتى كشتن او جایز است و قدر متیقن در صورتى كه جز با كشتن او نمى توان جلوى تجاوز را گرفت كشتنش جایز است. اینها كم و بیش در فقه ما مسلم است.

عفو یا قصاص؟

سؤالى كه ممكن است در این جا مطرح شود این است كه: نسبت به حقوق عرضى و به اصطلاح آنچه مربوط به شخصیت انسان مى شود مانند توهین كردن و آبروریزى كردن و چیزهایى از این قبیل چه باید كرد؟ در این موارد هم جلوگیرى از تضییع حق اشكالى ندارد، اما آیا مطلوبیت هم دارد یا نه؟

و همین طور كسى كه مرتكب گناهى شده و حقى را از انسان سلب كرده، آیا بهتر این است كه چشم‌پوشى كند یا این كه در مقام قصاص برآید و حقش را استیفا كند - هر چند با زور - ؟ و آیا باید خودش مستقیماً درصدد گرفتن حقش برآید یا باید به محاكم و مراجع صلاحیتدار مراجعه كند؟ مواردى هست كه اگر هر كسى بخواهد مستقیماً در مقام دفاع برآید و حق خودش را از دیگرى بازستاند موجب این مى شود كه سوء استفاده هایى بشود و مفاسدى در اجتماع پیش بیاید؛ یعنى هر كس بتواند به بهانه این كه فلان كس مى خواست به من ظلم بكند، او را بزند یا بكشد یا به بهانه این كه به من توهین كرده او را به باد فحش و اهانت بگیرد و یا این كه اموالش را بگیرد به بهانه این كه اموال مرا برده و من قصاص كردم.

در این گونه موارد كه قصاص شخصى موجب هرج و مرج و اختلال نظام مى شود باید به مراجع قانونى مراجعه كرد و یكى از دلایل لزوم حكومت همین است كه در این مورد اگر افراد خودشان بخواهند مستقیماً اقدام بكنند موجب هرج و مرج مى شود و براى جلوگیرى از هرج و مرج باید مراجع قانونى و دستگاه دولتى وجود داشته باشد.

اما در مواردى كه موجب هرج و مرج نمى شود آیا از نظر اخلاقى بهتر این است كه شخص حق خودش را بگیرد یا چشم پوشى كند؟ همه نظام‌هاى اخلاقى مى پذیرند كه عفو و اغماض مطلوب است اما درباره مواردش و مقدار مطلوبیتش اختلافاتى دارند. این سؤال در نظام اخلاقى اسلام هم مطرح است كه در كجا باید عفو كرد و در كجا انتقام گرفت؟ از یك طرف، گذشت كردن شاید نوعى انظلام باشد اگر بنا باشد كه هر كسى ظلم مى كند او را ببخشند به حسب كلامى كه از حضرت عیسى علیه‌السلام نقل شده اگر كسى به صورت تو سیلى زد آن طرف صورتت را هم بگیر كه سیلى بزند، آیا چنین چیزى مطلوب است؟ یا اگر كسى مالت را برد یك چیز دیگر هم به او ببخش. آیا در اسلام چنین چیزى داریم یا مطلقاً هر كسى مرتكب جرمى نسبت به انسان شد باید در مقام انتقام برآید و باید قصاص و مقابله به مثل كند؟ این جاست كه احتیاج به دقت بیشترى است و براى این كه این مسائل تا حدى روشن بشود به آیاتى كه در این زمینه هست و كم و بیش به مباحث قبلى هم مربوط مى شود مراجعه مى كنیم. 

عفو یا قصاص در قرآن

خداوند متعال در آیه 41 سوره شورى مى فرماید: «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما علیهم من سبیل × انما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الارض بغیرالحق اولئك لهم عذاب الیم » و در آیه بعد بلافاصله مى فرماید: «و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور».

از آیه اول اجمالا جواز دادخواهى و دفاع استفاده مى شود كه اگر كسى مظلوم واقع شد و براى رفع ظلم قیام كرد و از دیگران كمك طلبید اشكالى ندارد: «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما علیهم من سبیل » چنین كسانى محكوم نیستند و راه براى ایشان باز است. «انما السبیل على الذین یظلمون الناس » آن كسى كه ابتدا به كسى ظلم مى كند او محكوم است. «انما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الارض بغیرالحق اولئك لهم عذاب الیم » اما همین شخصى كه مى تواند حق خودش را بگیرد و به ظالم حمله كند و قصاص نماید «ولمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور» در چنین موردى اگر كسى صبر بكند و تحمل بكند و مجرم را ببخشد این از كارهاى خیلى مهم است.

از این آیه شریفه اجمالا استفاده مى شود كه عفو و گذشت از كسانى كه ظلم و تجاوز مى كنند فى الجمله مطلوب است بلكه اطلاقش اقتضا مى كند كه همیشه مطلوب است. پس باید آیات و دلیل‌هاى دیگر را ببینیم كه آیا این عفو مطلقاً مطلوب است یا این كه استثنا هم دارد؟ ولى به هر حال استفاده مى شود كه با این كه حق دارد طرف را مؤاخذه بكند و حقش را از او بگیرد اما بخشیدن او مطلوبتر است و ارزش فوق‌العاده اخلاقى دارد.

در آیه 148 سوره نساء مى فرماید: «لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سمیعا علیما» اگر كسى داد بزند و به مردم بد بگوید كار بدى كرده و خدا چنین كارى را دوست نمى دارد، خدا نمى خواهد كه كسى به دیگران بى احترامى بكند مگر این كه مظلوم باشد و براى رفع ظلمش چاره اى جز این نداشته باشد. خدا نمى خواهد كه همه انسان‌ها توسرى خور باشند و هر كس به سرشان زد هیچ نگویند.

مواردى هست كه داد زدن و كمك خواستن از دیگران اشكالى ندارد. از این آیه مثل آیه اول از سه آیه اى كه از سوره شورى نقل كردیم فقط جواز این كار استفاده مى شود اما مطلوبیت و ارزش اخلاقى استفاده نمى شود همین اندازه استفاده مى شود كه ارزش منفى ندارد. آیات 178 و 179 سوره بقره درباره قصاص است كه با «كتب علیكم القصاص » شروع شده است. چه بسا ابتدا كسى توهم كند كه تعبیر «كتب علیكم القصاص » دلالت مى كند بر این كه قصاص ارزش لازم الاستیفایى دارد نظیر «كتب علیكم الصیام » و مانند آن ولى در ذیل آیه مى فرماید: «فمن عفى له من اخیه شى ء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان » پس معلوم مى شود كه آیه در مقام این است كه اگر كسى خواست قصاص بكند باید تامین بشود و لازم است بر مؤمنین كه آن را بپذیرند یا بر دستگاه حكومت لازم است كه آن را اجرا بكنند اما معنایش این نیست كه حتما باید قصاص كرد؛ به عبارت دیگر «كتب » دلالت بر وجوب اجراى قصاص دارد در صورتى كه ذى حق مطالبه قصاص بكند.

در آیه 126 سوره نحل مى فرماید: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین » اگر خواستید مجرم را عقاب و مجازات كنید به همان اندازه اى كه مرتكب جرم شده شما هم نسبت به او اجراى عقوبت كنید: «فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین » اما اگر صبر كنید و عقاب نكنید براى صابرین بهتراست. این هم از جمله آیاتى است كه دلالت مى كند بر این كه عفو و ترك عقوبت مطلوب است و ارزش بیشترى دارد نه این كه لزوماً باید هر كسى را كه مرتكب گناهى مى شود معاقبه و مجازات كرد.

منابع

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، پاسداراسلام، شماره 163، 1374.