امر الهی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
امر الهى: فرمان تشريعى خدا، شأن (ايجاد) الهى
+
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 +
امر الهی:فرمان تشریعی خدا، شأن (ایجاد) الهی
  
امر در لغت به دو صورت به‌کار رفته است[1]: 1. امرى که جمع آن «اوامر» است. این امر ضد نهى[2] و به معناى طلب[3] و فرمان بوده و به صورت مصدر و اسم مصدر کاربرد دارد.[4] 2. امرى که جمع آن «امور» است. این امر همواره اسم مصدر است و براى آن معناهایى مانند شأن[5]، حال[6]، حادثه[7] و شىء[8] ذکر شده است. برخى گفته‌اند: بعید نیست معناى اصلى امر معناى نخست بوده و سپس در معناى دوم به‌کار رفته باشد.[9] برخى نیز معناى واحد در مادّه «ا ـ م ـ ر» را، طلب و تکلیف همراه با استعلا دانسته‌اند.[10]
+
==واژه شناسی==
 +
امر در لغت به دو صورت به‌کار رفته است<ref>. المصباح، ص 21؛ مفردات، ص 88؛ قاموس قرآن، ج 1، ص109  110، «امر».</ref>:1. امری که جمع آن «اوامر» است. این امر ضد نهی<ref>. لسان العرب، ج 1، ص 203، «امر».</ref> و به معنای طلب<ref>. المصباح، ص 21، «امر».</ref> و فرمان بوده و به صورت مصدر و اسم مصدر کاربرد دارد.<ref>. قاموس قرآن، ج 1، ص 109، «امر».</ref> 2. امری که جمع آن «امور» است. این امر همواره اسم مصدر است و برای آن معناهایی مانند شأن<ref>. مفردات، ص 88.</ref>، حال<ref>. المصباح، ص 21، «امر».</ref>، حادثه<ref>. لسان العرب، ج 1، ص 204؛ القاموس المحیط، ج 1، ص 493؛ تاج العروس، ج 6، ص 32، «امر».</ref> و شیء<ref>. المنجد، ص 18، «امر».</ref> ذکر شده است. برخی گفته‌اند:بعید نیست معنای اصلی امر معنای نخست بوده و سپس در معنای دوم به‌کار رفته باشد.<ref>. المیزان، ج 8، ص 150  151.</ref> برخی نیز معنای واحد در مادّه «ا م ر» را، طلب و تکلیف همراه با استعلا دانسته‌اند.<ref>. التحقیق، ج 1، ص 144، «امر».</ref>
  
امر الهى داراى دو معناست: 1. فرمان تشریعى خداوند. 2. امر تکوینى و شأن الهى.[11] هرگاه خداوند خواستار تحقق چیزى باشد، اگر آن را به صورت فرمان به بندگان خود اعلام کند تا آنان با اراده خویش آن را محقق سازند، این فرمان، امر تشریعى خداست و اگر مستقیماً آن را ایجاد کند و اراده بندگان دخالتى در تحقق آن نداشته باشد، این ایجاد، امر تکوینى الهى است.
+
امر الهی دارای دو معناست:1. فرمان تشریعی خداوند. 2. امر تکوینی و شأن الهی.<ref>. تفسیر صدرالمتالهین، ج 5، ص 469؛ المیزان، ج 8، ص 151.</ref> هرگاه خداوند خواستار تحقق چیزی باشد، اگر آن را به صورت فرمان به بندگان خود اعلام کند تا آنان با اراده خویش آن را محقق سازند، این فرمان، امر تشریعی خداست و اگر مستقیماً آن را ایجاد کند و اراده بندگان دخالتی در تحقق آن نداشته باشد، این ایجاد، امر تکوینی الهی است.
  
واژه امر و مشتقات آن در آیات فراوانى به خداوند نسبت داده شده است و مضمون آن نیز از آیاتى پرشمار که مشتمل بر این واژه و مشتقات آن نیست استفاده مى‌شود. این آیات گاهى با واژه‌هایى دیگر مانند «حکم» و «قضاء» و گاهى با صیغه و هیئت امر، به امر الهى پرداخته‌اند. یکى از اسماى الهى که در برخى از دعاها وارد شده «آمر» است؛ مانند: {{متن قرآن|«يا آمر» «يا آمراً بكلّ خير»  «يا آمراً بالطّاعة» و در دعايى صفت «ذي القدرة والأمر»}} به خداوند نسبت داده شده است.[12] در روایاتى نیز به امر الهى اشاره شده است.[13]
+
واژه امر و مشتقات آن در آیات فراوانی به خداوند نسبت داده شده است و مضمون آن نیز از آیاتی پرشمار که مشتمل بر این واژه و مشتقات آن نیست استفاده می‌شود. این آیات گاهی با واژه‌هایی دیگر مانند «حکم» و «قضاء» و گاهی با صیغه و هیئت امر، به امر الهی پرداخته‌اند. یکی از اسمای الهی که در برخی از دعاها وارد شده «آمر» است؛ مانند:«یا آمر» «یا آمراً بکلّ خیر» «یا آمراً بالطّاعة» و در دعایی صفت «ذی القدرة والأمر» به خداوند نسبت داده شده است.<ref>. بحارالانوار، ج 88، ص 194.</ref> در روایاتی نیز به امر الهی اشاره شده است.<ref>. الکافی، ج 1، ص 216 و ج 8، ص 8.</ref>
  
==فرمان تشريعى خداوند:==
+
==فرمان تشریعی خداوند:==
فرمان تشریعى خداوند به عمل اختیارى برخى از موجودات مختار مانند انسان و جنّ تعلق گرفته و بدین معناست که خداوند خواستار تحقق آن عمل است. احکام دینى (واجبات و مستحبات) که در آیات قرآن بیان شده، از مصادیق امر الهى است: {{متن قرآن|«ذلِكَ اَمرُ اللّهِ اَنزَلَهُ اِلَيكُم»}} (طلاق/65 ،5)[14]، چنان‌که دین* نیز امر خداوند است: {{متن قرآن|«حَتّى جاءَ الحَقُّ وظَهَرَ اَمرُ اللّهِ»}} (توبه/9،48)[15] پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)از طرف خداوند مأمور شد تا فرمانهاى الهى را به انسانها برساند: {{متن قرآن|«فَاصدَع بِما تُؤمَرُ»}} (حجر/15،94) قرآن به‌صورتهایى گوناگون بر اجراى فرمان الهى تأکید کرده و انسانها را از مخالفت با آن برحذر داشته است. براساس آیه‌اى اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر درگیر شوند و یکى از آن‌دو متجاوز باشد، مؤمنان دیگر وظیفه دارند با گروه متجاوز بجنگند تا به فرمان الهى باز گردد: {{متن قرآن|«فَاِن بَغَت اِحدهُما عَلَى الاُخرى فَقـتِلوا الَّتى تَبغى حَتّى تَفىءَ اِلى اَمرِ اللّهِ»}} (حجرات/49،9) در آیات دیگرى خداوند کسانى را که با فرمان او مخالفت کنند از اینکه فتنه‌اى دامنگیرشان شود یا عذابى دردناک به آنها برسد برحذر داشته است: {{متن قرآن|«فَليَحذَرِ الَّذينَ يُخالِفونَ عَن اَمرِهِ اَن تُصيبَهُم فِتنَةٌ اَويُصيبَهُم عَذابٌ اَليم»}} (نور/24،63) و براى عبرت آیندگان، سرگذشت گروهى از گذشتگان را بیان کرده که از فرمان الهى سرپیچى کرده و به عذاب او گرفتار شدند:{{متن قرآن|«وكَاَيِّن مِن قَريَة عَتَت عَن اَمرِ رَبِّها و رُسُلِهِ فَحاسَبنـها حِسابـًا شَديدًا وعَذَّبنـها عَذابـًا نُكرا ... فاتَّقُوا اللّهَ يـاُولِى الاَلبـبِ الَّذينَ ءامَنوا»}} (طلاق/65 ،8 ـ 10)، {{متن قرآن|«فَعَقَروا النّاقَةَ و عَتَوا عَن اَمرِ رَبِّهِم ... فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ»}} (اعراف/7،77 ـ 78)، {{متن قرآن|«فَعَتَوا عَن اَمرِ رَبِّهِم فَاَخَذَتهُمُ الصّـعِقَةُ»}} (ذاریات/51،44) انسانى که با وجود نعمتهاى گوناگون الهى، باز هم فرمان خداوند را مبنى بر خضوع براى ربوبیت الهى یا شکر نعمت او یا تأمّل در دلایل قدرت و وحدانیت خدا، نادیده گرفته و به کفر و معصیت رو آورد، مورد سرزنش قرآن است: {{متن قرآن|«كَلاّ لَمّا يَقضِ ما اَمَرَه»}} (عبس/80 ،23)[16]
+
فرمان تشریعی خداوند به عمل اختیاری برخی از موجودات مختار مانند انسان و جنّ تعلق گرفته و بدین معناست که خداوند خواستار تحقق آن عمل است. احکام دینی (واجبات و مستحبات) که در آیات قرآن بیان شده، از مصادیق امر الهی است:{{متن قرآن|«ذَٰلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ»}}؛ (طلاق/65،5)<ref>. مجمع‌البیان، ج 10، ص 461.</ref>، چنان‌که دین* نیز امر خداوند است:{{متن قرآن|«حَتَّىٰ جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ»}}؛ (توبه/9،48)<ref>. جامع‌البیان، مج 6، ج 10، ص 189.</ref> پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)از طرف خداوند مأمور شد تا فرمانهای الهی را به انسانها برساند:{{متن قرآن|«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ»}}؛ (حجر/15،94) قرآن به‌صورتهایی گوناگون بر اجرای فرمان الهی تأکید کرده و انسانها را از مخالفت با آن برحذر داشته است. براساس آیه‌ای اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر درگیر شوند و یکی از آن‌دو متجاوز باشد، مؤمنان دیگر وظیفه دارند با گروه متجاوز بجنگند تا به فرمان الهی باز گردد:{{متن قرآن|«فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ»}}؛ (حجرات/49،9) در آیات دیگری خداوند کسانی را که با فرمان او مخالفت کنند از اینکه فتنه‌ای دامنگیرشان شود یا عذابی دردناک به آنها برسد برحذر داشته است:{{متن قرآن|«فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»}}؛ (نور/24،63) و برای عبرت آیندگان، سرگذشت گروهی از گذشتگان را بیان کرده که از فرمان الهی سرپیچی کرده و به عذاب او گرفتار شدند:{{متن قرآن|«وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُكْرًا... فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا»}}؛ (طلاق/65،8  10)، {{متن قرآن|«فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ... فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ»}}؛ (اعراف/7،77 78)، {{متن قرآن|«فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ»}}؛ (ذاریات/51،44) انسانی که با وجود نعمتهای گوناگون الهی، باز هم فرمان خداوند را مبنی بر خضوع برای ربوبیت الهی یا شکر نعمت او یا تأمّل در دلایل قدرت و وحدانیت خدا، نادیده گرفته و به کفر و معصیت رو آورد، مورد سرزنش قرآن است:{{متن قرآن|«كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ»}}؛ (عبس/80،23)<ref>. تفسیرمراغی، مج10، ج30، ص4546؛ تفسیرقاسمی، ج 17، ص 60؛ المیزان، ج 20، ص 208.</ref>
  
در مورد امر تشریعى به طور کلى مباحث گوناگونى وجود دارد که در علوم مختلف به ویژه علم اصول فقه، به قصد تبیین اوامر تشریعى خداوند به آن توجه ویژه‌اى شده است؛ مانند:
+
در مورد امر تشریعی به طور کلی مباحث گوناگونی وجود دارد که در علوم مختلف به ویژه علم اصول فقه، به قصد تبیین اوامر تشریعی خداوند به آن توجه ویژه‌ای شده است؛ مانند:
  
1. براى بیان امر تشریعى، گاهى از مادّه امر (ا ـ مـ ر) استفاده مى‌شود و گاهى از صیغه و هیئت امر (مانند وزن اِفعل).[17] بیشتر اوامر تشریعى الهى که از طریق قرآن و سنت به ما رسیده به صورت هیئت امر است.
+
1. برای بیان امر تشریعی، گاهی از مادّه امر (ا م ر) استفاده می‌شود و گاهی از صیغه و هیئت امر (مانند وزن اِفعل).<ref>. کفایة‌الاصول، ص 61  71.</ref> بیشتر اوامر تشریعی الهی که از طریق قرآن و سنت به ما رسیده به صورت هیئت امر است.
  
2. اوامر الهى اگر بدون قرینه باشد بر وجوب دلالت مى‌کند و تنها در صورت وجود قرینه به معناى استحباب یا جواز است.[18] برخى براى اثبات این مطلب به آیه 12 اعراف/7 استدلال کرده‌اند: {{متن قرآن|«قالَ ما مَنَعَكَ اَلاّ تَسجُدَ اِذ اَمَرتُكَ»}} در این آیه خداوند ابلیس را سرزنش کرده و علّت آن را سرپیچى از فرمان الهى دانسته است و اگر امر بر وجوب دلالت نمى‌کرد، سرپیچى از آن مستلزم سرزنش نمى‌بود[19]؛ همچنین فرمان الهى در صورتى که قرینه‌اى نداشته باشد، بر وجوب* عینى (در مقابل کفایى) تعیینى (در برابر تخییرى) و نفسى (در مقابل غیرى) دلالت مى‌کند.[20]
+
2. اوامر الهی اگر بدون قرینه باشد بر وجوب دلالت می‌کند و تنها در صورت وجود قرینه به معنای استحباب یا جواز است.<ref>. العده، ج 1، ص 172؛ کفایة‌الاصول، ص 63 و 70؛ اصول‌الفقه ج 1، ص 50 و 53.</ref> برخی برای اثبات این مطلب به آیه 12 اعراف/7 استدلال کرده‌اند:{{متن قرآن|«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ»}}؛ در این آیه خداوند ابلیس را سرزنش کرده و علّت آن را سرپیچی از فرمان الهی دانسته است و اگر امر بر وجوب دلالت نمی‌کرد، سرپیچی از آن مستلزم سرزنش نمی‌بود<ref>. التفسیرالکبیر، ج14، ص32؛ العده، ج 1، ص 174؛ فوائد الاصول، ج 1، ص 134.</ref>؛ همچنین فرمان الهی در صورتی که قرینه‌ای نداشته باشد، بر وجوب* عینی (در مقابل کفایی) تعیینی (در برابر تخییری) و نفسی (در مقابل غیری) دلالت می‌کند.<ref>. اصول‌الفقه، ج1، ص6162؛ کفایة‌الاصول، ص76.</ref>
  
3. اگر خداوند از عملى در شرایطى نهى و سپس به همان عمل در شرایط دیگرى امر کند، آن امر بر جواز و اباحه دلالت مى‌کند[21]، چنان‌که در آیه 222 بقره/2 از آمیزش با همسر در حال حیض نهى کرده: {{متن قرآن|«ولا تَقرَبوهُنَّ حَتّى يَطهُرنَ»}} و پس از آن، به آمیزش با آنان بعد از پاک شدن امر کرده است: {{متن قرآن|«فَاِذا تَطَهَّرنَ فَأتوهُنَّ»}} ؛ همچنین اگر مخاطب توهم کند که عملى ممنوع است و خداوند به آن عمل فرمان دهد، آن فرمان نیز بر جواز دلالت مى‌کند[22]، چنان‌که خداوند به همه انسانها فرمان داده از آنچه حلال و پاکیزه است بخورند و معناى این امر، اباحه است[23]، زیرا مشرکان برخى از رزقهاى حلال خدا را حرام مى‌دانستند: {{متن قرآن|«يـاَيُّهَا النّاسُ كُلوامِمّا فِى الاَرضِ حَلـلاً طَيِّبـًا»}} (بقره/2،168) البته برخى از اصولیان این دو مطلب را نپذیرفته‌اند.[24]
+
3. اگر خداوند از عملی در شرایطی نهی و سپس به همان عمل در شرایط دیگری امر کند، آن امر بر جواز و اباحه دلالت می‌کند<ref>. اصول الفقه، ج 1، ص 54.</ref>، چنان‌که در آیه 222 بقره/2 از آمیزش با همسر در حال حیض نهی کرده:{{متن قرآن|«وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطْهُرْنَ»}}؛ و پس از آن، به آمیزش با آنان بعد از پاک شدن امر کرده است:{{متن قرآن|«فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ»}}؛ همچنین اگر مخاطب توهم کند که عملی ممنوع است و خداوند به آن عمل فرمان دهد، آن فرمان نیز بر جواز دلالت می‌کند<ref>. اصول الفقه، ج 1، ص 54.</ref>، چنان‌که خداوند به همه انسانها فرمان داده از آنچه حلال و پاکیزه است بخورند و معنای این امر، اباحه است<ref>. مجمع‌البیان، ج 1، ص 459.</ref>، زیرا مشرکان برخی از رزقهای حلال خدا را حرام می‌دانستند:{{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا »}}؛ (بقره/2،168) البته برخی از اصولیان این دو مطلب را نپذیرفته‌اند.<ref>. العده، ج1، ص183  185؛ کفایة‌الاصول، ص77.</ref>
  
4. امر تشریعى خدا گاهى ارشادى است و گاهى مولوى. امر ارشادى فرمان دادن به چیزى است که عقل انسان نیز به آن حکم مى‌کند و دستور شارع، ارشاد به حکم عقل و تأکید آن است؛ مانند امر به اطاعت از خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله):{{متن قرآن|«واَطيعوا اللّهَ واَطيعوا الرَّسولَ»}} (مائده/5 ،92ولى امر مولوى امرى تأسیسى است که شارع به عنوان مولا آن را انشا کرده است.[25] امر ارشادى در واجب یا مستحب بودن، تابع حکم عقل است.[26]
+
4. امر تشریعی خدا گاهی ارشادی است و گاهی مولوی. امر ارشادی فرمان دادن به چیزی است که عقل انسان نیز به آن حکم می‌کند و دستور شارع، ارشاد به حکم عقل و تأکید آن است؛ مانند امر به اطاعت از خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله):{{متن قرآن|«وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»}}؛ (مائده/5،92ولی امر مولوی امری تأسیسی است که شارع به عنوان مولا آن را انشا کرده است.<ref>. اصول الفقه، ج 1، ص 182.</ref> امر ارشادی در واجب یا مستحب بودن، تابع حکم عقل است.<ref>. کفایة الاصول، ص 345.</ref>
  
از دیگر مباحثى که اصولیان به آن پرداخته‌اند این است که آیا امر به چیزى، مقتضى نهى از ضدّ آن است؟[27] آیا براى امتثال امرى که بدون قرینه است یک بار انجام دادن مأمورٌ به کافى است (دلالت امر بر مرّه یا تکرار)؟[28] آیا واجب است امر خالى از قرینه را فورى امتثال کرد (دلالت امر بر فور یا تراخى[29] و ... .
+
از دیگر مباحثی که اصولیان به آن پرداخته‌اند این است که آیا امر به چیزی، مقتضی نهی از ضدّ آن است؟<ref>. العده، ج 1، ص 196  198؛ کفایة الاصول، ص129137؛ فوائدالاصول، ج1، ص 301  316.</ref> آیا برای امتثال امری که بدون قرینه است یک بار انجام دادن مأمورٌ به کافی است (دلالت امر بر مرّه یا تکرار)؟<ref>. العده، ج 1، ص 199  204؛ کفایة الاصول، ص 77  79؛ فوائدالاصول، ج 1، ص 241.</ref> آیا واجب است امر خالی از قرینه را فوری امتثال کرد (دلالت امر بر فور یا تراخی<ref>. العده، ج 1، ص 225  232؛ اصول الفقه، ج 1، ص 62  63؛ انوار الاصول، ج 1، ص 314  315.</ref> و....
  
==اوصاف فرمان تشريعى:==
+
==اوصاف فرمان تشریعی:==
فرمان تشریعى خداوند داراى چند ویژگى است:
+
فرمان تشریعی خداوند دارای چند ویژگی است:
  
1. فرمان خداوند متناسب با قدرت شخص مکلّف است: {{متن قرآن|«لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها»}} (بقره/2،286) و خداوند کسانى را که ایمان آورده و کارهاى نیکو انجام دهند، به امورى تکلیف مى‌کند که برایشان دشوار نباشد: {{متن قرآن|«و اَمّا مَن ءامَنَ و عَمِلَ صــلِحـًا فَلَهُ جَزاءً اَلحُسنى و سَنَقولُ لَهُ مِن اَمرِنا يُسرا»}} (کهف/18،88)[30]
+
1. فرمان خداوند متناسب با قدرت شخص مکلّف است:{{متن قرآن|«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»}}؛ (بقره/2،286) و خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام دهند، به اموری تکلیف می‌کند که برایشان دشوار نباشد:{{متن قرآن|«وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا»}}؛ (کهف/18،88)<ref>. المیزان، ج 13، ص 362.</ref>
  
2. فرمان دادن مخصوص خداوند است و کسى جز او قدرت صدور فرمانى را ندارد: {{متن قرآن|«والاَمرُ يَومَئِذ لِلَّه»}} (انفطار/82 ،19)[31] تخصیص این امر به روز قیامت در آیه مذکور، به اعتبار ظهور آن در قیامت است.[32] این مطلب از روایتى نیز قابل استفاده است. براساس این روایت امام باقر(علیه السلام)فرمان دادن را همواره حتى در دنیا ویژه خداوند دانسته‌اند.[33]
+
2. فرمان دادن مخصوص خداوند است و کسی جز او قدرت صدور فرمانی را ندارد:{{متن قرآن|«وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»}}؛ (انفطار/82،19)<ref>. روح البیان، ج 10، ص 362.</ref> تخصیص این امر به روز قیامت در آیه مذکور، به اعتبار ظهور آن در قیامت است.<ref>. التفسیرالکبیر، ج31، ص 86  87؛ المیزان، ج 20، ص 229.</ref> این مطلب از روایتی نیز قابل استفاده است. براساس این روایت امام باقر(علیه السلام)فرمان دادن را همواره حتی در دنیا ویژه خداوند دانسته‌اند.<ref>. مجمع البیان، ج 10، ص 683.</ref>
  
3. فرمان تشریعى خداوند تخلّف‌پذیر است (نور/24،63)، زیرا اطاعت کردن از فرمان تشریعى امرى اختیارى است و انسان مى‌تواند آن را امتثال یا با آن مخالفت کند.[34]
+
3. فرمان تشریعی خداوند تخلّف‌پذیر است (نور/24،63)، زیرا اطاعت کردن از فرمان تشریعی امری اختیاری است و انسان می‌تواند آن را امتثال یا با آن مخالفت کند.<ref>. تفسیر صدرالمتألهین، ج 5، ص 384.</ref>
  
==مصاديق فرمان تشريعى:==
+
==مصادیق فرمان تشریعی:==
آیاتى که در آنها فرمانهاى تشریعى خداوند آمده دو دسته است:
+
آیاتی که در آنها فرمانهای تشریعی خداوند آمده دو دسته است:
  
1. آیاتى که در آنها واژه امر و مشتقات آن به‌کار نرفته است. در این دسته گاهى با واژه‌هاى دیگرى چون حکم و قضا به فرمانهاى تشریعى الهى اشاره شده و بر انحصار فرمان در خداوند: {{متن قرآن|«اِنِ الحُكمُ اِلاّ لِلّه ...»}} (یوسف/12،40)[35] و فرمان به پرستش نکردن غیر او: {{متن قرآن|«و قضى ربّك ألاّ تعبدوا إلاّ إيّاه»}} (اسراء/17،23)[36] و لزوم صبر در برابر فرمان الهى: {{متن قرآن|«فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ»}} (انسان/76،24)[37] تأکید گشته است و گاهى نیز با صیغه و هیئت امر فرمانهاى تشریعى خداوند بیان شده است؛ مانند دستور به برپایى نماز و پرداخت زکات (نور/24،56)، انفاق (بقره/2،254)، تقوا (حشر/59 ،18)، صبر (آل‌عمران/3،200)، اطاعت از خدا و پیامبر و اولواالامر (نساء/4،59)، عدالت (نساء/4،135)، ایمان (نساء/4،136)، وفاى به پیمان (مائده/5 ،1)، بودن با راستگویان (توبه/9،119)، جهاد (توبه/9،123)، یاد خدا (احزاب/33،41)، یارى دین خداوند (صفّ/61 ،14) و توبه. (تحریم/66 ،8) شمار این‌گونه آیات فراوان است.
+
1. آیاتی که در آنها واژه امر و مشتقات آن به‌کار نرفته است. در این دسته گاهی با واژه‌های دیگری چون حکم و قضا به فرمانهای تشریعی الهی اشاره شده و بر انحصار فرمان در خداوند:{{متن قرآن|«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه...»}}؛ (یوسف/12،40)<ref>. مجمع البیان، ج 5، ص 358.</ref> و فرمان به پرستش نکردن غیر او:{{متن قرآن|«وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»}}؛ (اسراء/17،23)<ref>. جامع‌البیان، مج 9، ج 15، ص 80  81؛ المنیر، ج 15، ص 53.</ref> و لزوم صبر در برابر فرمان الهی:{{متن قرآن|«فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ»}}؛ (انسان/76،24)<ref>. التفسیر الکبیر، ج 30، ص 258.</ref> تأکید گشته است و گاهی نیز با صیغه و هیئت امر فرمانهای تشریعی خداوند بیان شده است؛ مانند دستور به برپایی نماز و پرداخت زکات (نور/24،56)، انفاق (بقره/2،254)، تقوا (حشر/59،18)، صبر (آل‌عمران/3،200)، اطاعت از خدا و پیامبر و اولواالامر (نساء/4،59)، عدالت (نساء/4،135)، ایمان (نساء/4،136)، وفای به پیمان (مائده/5،1)، بودن با راستگویان (توبه/9،119)، جهاد (توبه/9،123)، یاد خدا (احزاب/33،41)، یاری دین خداوند (صفّ/61،14) و توبه. (تحریم/66،8) شمار این‌گونه آیات فراوان است.
  
2. آیاتى که در آنها واژه امر یا مشتقات آن به‌کار رفته است. در این دسته آیات نیز خداوند به مسائل گوناگونى فرمان داده است:
+
2. آیاتی که در آنها واژه امر یا مشتقات آن به‌کار رفته است. در این دسته آیات نیز خداوند به مسائل گوناگونی فرمان داده است:
  
الف. عدالت، احسان و انفاق به خويشاوندان:
+
الف. عدالت، احسان و انفاق به خویشاوندان:
  
براساس آیه 28 اعراف/7 یکى از توجیهات مشرکان براى برخى از کارهاى ناپسندشان این بود که خداوند به این کار فرمان داده است. قرآن به این توجیه مشرکان چنین پاسخ مى‌دهد که خداوند هیچ‌گاه به عمل ناپسند فرمان نمى‌دهد:{{متن قرآن|«و اِذا فَعَلوا فـحِشَةً قالوا ... واللّهُ اَمَرَنا بِها قُل اِنَّ اللّهَ لا يَأمُرُ بِالفَحشاءِ»}} بسیارى از مفسران مراد از عمل ناپسند در این آیه را، طواف خانه خدا به صورت عریان دانسته‌اند که نزد مشرکان رایج بود.[38] در عین حال ظاهر آیه مطلق بوده و هر عمل ناپسندى را که به عنوان عبادت انجام شود شامل مى‌گردد.[39]خداوند پس از بیان این مطلب که هیچ‌گاه به عمل ناپسند فرمان نمى‌دهد در آیه بعدى این نکته را بیان داشته که پروردگار به قسط فرمان داده است:{{متن قرآن|«قُل اَمَرَ رَبّى بِالقِسطِ»}} مراد از قسط عدل[40] و رعایت حدّ اعتدال در تمامى امور و پرهیز از دوطرف افراط و تفریط است.[41] در آیه 90 نحل/16 افزون بر عدل*، به احسان و انفاق به خویشان نیز فرمان داده شده است: {{متن قرآن|«اِنَّ اللّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ وايتاىِ ذِى القُربى»}} در تفسیر «قسط»[42]، «عدل»، «احسان»[43] و «ایتاء ذى‌القربى»[44] نظراتى ارائه شده است. خداوند به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)دستور داده است در دعوت انسانها به حق و دین یا در همه مسائل به عدالت رفتار کند: {{متن قرآن|«واُمِرتُ لاَِعدِلَ بَينَكُم»}} (شورى/42،15)[45]
+
براساس آیه 28 اعراف/7 یکی از توجیهات مشرکان برای برخی از کارهای ناپسندشان این بود که خداوند به این کار فرمان داده است. قرآن به این توجیه مشرکان چنین پاسخ می‌دهد که خداوند هیچ‌گاه به عمل ناپسند فرمان نمی‌دهد:{{متن قرآن|«وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا... وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ»}}؛ بسیاری از مفسران مراد از عمل ناپسند در این آیه را، طواف خانه خدا به صورت عریان دانسته‌اند که نزد مشرکان رایج بود.<ref>. مجمع البیان، ج 4، ص 633؛ تفسیر قرطبی، ج 7، ص 120؛ تفسیر ماوردی، ج 2، ص 216.</ref> در عین حال ظاهر آیه مطلق بوده و هر عمل ناپسندی را که به عنوان عبادت انجام شود شامل می‌گردد.<ref>. اطیب‌البیان، ج5‌، ص301؛ الکاشف، ج3، ص318؛ المیزان، ج‌8‌، ص‌73.</ref>خداوند پس از بیان این مطلب که هیچ‌گاه به عمل ناپسند فرمان نمی‌دهد در آیه بعدی این نکته را بیان داشته که پروردگار به قسط فرمان داده است:{{متن قرآن|«قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ»}} مراد از قسط عدل<ref>. جامع‌البیان، مج 5، ج 8، ص 203؛ التفسیر الکبیر، ج 14، ص 57.</ref> و رعایت حدّ اعتدال در تمامی امور و پرهیز از دوطرف افراط و تفریط است.<ref>. التحریروالتنویر، ج8، ص86؛ المیزان، ج8، ص 74؛ نمونه، ج 6، ص 143.</ref> در آیه 90 نحل/16 افزون بر عدل*، به احسان و انفاق به خویشان نیز فرمان داده شده است:{{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَ»}}؛ در تفسیر «قسط»<ref>. مجمع البیان، مج 8، ج 4، ص 634؛ التفسیر الکبیر، ج 14، ص 57.</ref>، «عدل»، «احسان»<ref>. جامع‌البیان، مج8، ج14، ص 213؛ المیزان، ج 12، ص 331  332.</ref> و {{متن قرآن|«وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ »}}<ref>. جامع‌البیان، مج 8، ج 14، ص 213؛ مجمع‌البیان، ج6، ص 586؛ المیزان، ج 12، ص 332.</ref> نظراتی ارائه شده است. خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)دستور داده است در دعوت انسانها به حق و دین یا در همه مسائل به عدالت رفتار کند:{{متن قرآن|«واُمِرتُ لاَِعدِلَ بَینَکُم»}} (شوری/42،15)<ref>. مجمع البیان، ج 9، ص 38.</ref>
  
ب. اسلام و ايمان:
+
ب. اسلام و ایمان:
  
خداوند به مؤمنان فرمان داده که براى پروردگار جهانیان تسلیم شوند: {{متن قرآن|«و اُمِرنا لِنُسلِمَ لِرَبِّ العــلَمين»}} (انعام/6 ،71)، چنان‌که به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دستور داده از تسلیم‌شوندگان باشد:{{متن قرآن|«واُمِرتُ اَن اَكونَ مِنَ المُسلِمين»}} (یونس/10،72؛ نمل/27،91 و نیز غافر/40،66)، بلکه به آن حضرت امر شده که اولین مسلم باشد:{{متن قرآن|«قُل اِنّى اُمِرتُ اَن اَكونَ اَوَّلَ مَن اَسلَم»}} (انعام/6 ،14؛ زمر/39،12) اگر مراد از این دو آیه آن باشد که پیامبر(صلى الله علیه وآله)مأمور است نسبت به همه انسانها حتى امّتهاى پیشین اولین مسلم باشد، مقصود اول بودن از نظر رتبه خواهد بود.[46] در آیه دیگرى به پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمان داده شده از مؤمنان باشد: {{متن قرآن|«واُمِرتُ اَن اَكونَ مِنَ المُؤمِنين»}} (یونس/10،104)
+
خداوند به مؤمنان فرمان داده که برای پروردگار جهانیان تسلیم شوند:{{متن قرآن|«و اُمِرنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ»}}؛ (انعام/6،71)، چنان‌که به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دستور داده از تسلیم‌شوندگان باشد:{{متن قرآن|«وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»}}؛ (یونس/10،72؛ نمل/27،91 و نیز غافر/40،66)، بلکه به آن حضرت امر شده که اولین مسلم باشد:{{متن قرآن|« قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»}}؛ (انعام/6،14؛ زمر/39،12) اگر مراد از این دو آیه آن باشد که پیامبر(صلی الله علیه وآله)مأمور است نسبت به همه انسانها حتی امّتهای پیشین اولین مسلم باشد، مقصود اول بودن از نظر رتبه خواهد بود.<ref>. المیزان، ج 7، ص 33.</ref> در آیه دیگری به پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمان داده شده از مؤمنان باشد:{{متن قرآن|«وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»}} (یونس/10،104)
  
ج. كفر به طاغوت:
+
ج. کفر به طاغوت:
  
خداوند برخى از مسلمانان صدر اسلام* را که گمان داشتند به قرآن و کتابهاى آسمانى پیشین ایمان آورده‌اند و با این‌حال مى‌خواستند براى رفع نزاعشان به طاغوت مراجعه کنند، سرزنش کرده است، زیرا به آنها فرمان داده شده بود که به طاغوت کفر بورزند: {{متن قرآن|«اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ يَزعُمونَ اَنَّهُم ءامَنوا بِما اُنزِلَ اِلَيكَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِكَ يُريدونَ اَن يَتَحاكَموا اِلَى الطّـغوتِ وقَد اُمِروا اَن يَكفُروا بِهِ»}} (نساء/4،60) طاغوت در لغت به معناى بسیار طغیان کننده[47]و برحسب شأن نزول مقصود از آن در این آیه مردى کاهن یا یهودى است که منافقى به وى مراجعه کرده بود.[48]
+
خداوند برخی از مسلمانان صدر اسلام* را که گمان داشتند به قرآن و کتابهای آسمانی پیشین ایمان آورده‌اند و با این‌حال می‌خواستند برای رفع نزاعشان به طاغوت مراجعه کنند، سرزنش کرده است، زیرا به آنها فرمان داده شده بود که به طاغوت کفر بورزند:{{متن قرآن|«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ»}}؛ (نساء/4،60) طاغوت در لغت به معنای بسیار طغیان کننده<ref>. مجمع البیان، ج 3، ص 115.</ref>و برحسب شأن نزول مقصود از آن در این آیه مردی کاهن یا یهودی است که منافقی به وی مراجعه کرده بود.<ref>. التبیان، ج 3، ص 238.</ref>
  
د. پايدارى در صراط مستقيم:
+
د. پایداری در صراط مستقیم:
  
خداوند به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان فرمان داده که در صراط مستقیم ثابت قدم بوده و از افراط و تفریط بپرهیزند[49]:{{متن قرآن|«فاستَقِم كَما اُمِرتَ و مَن تابَ مَعَكَ»}} (هود/11،112؛ شورى/42،15)
+
خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان فرمان داده که در صراط مستقیم ثابت قدم بوده و از افراط و تفریط بپرهیزند<ref>. تفسیر المنار، ج 12، ص 166؛ تفسیر مراغی، ج 4، ص 90؛ روح‌المعانی، مج 7، ج 12، ص 237.</ref>:{{متن قرآن|«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ»}}؛ (هود/11،112؛ شوری/42،15)
  
هـ . توحيد در عبادت:
+
ه. توحید در عبادت:
  
خداوند به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و دیگر انسانها دستور داده است که او را عبادت کنند و هیچ‌کس را در عبادت شریک او نکنند: {{متن قرآن|«قُل اِنَّما اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللّهَ ولا اُشرِكَ بِهِ»}} (رعد/13،36)، {{متن قرآن|«اَمَرَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ»}}(یوسف/12،40 و نیز مائده/5 ،117؛ انعام/6 ،163؛ توبه/9، 31؛ نمل/27،91) در برخى آیات نیز به عبادت خداوند همراه با اخلاص فرمان داده شده است: {{متن قرآن|«قُل اِنّى اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللّهَ مُخلِصـًا لَهُ الدّين»}} (زمر/39،11)، {{متن قرآن|«و ما اُمِروا اِلاّ لِيَعبُدُوا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّين»}} (بینه/98،5)
+
خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و دیگر انسانها دستور داده است که او را عبادت کنند و هیچ‌کس را در عبادت شریک او نکنند:{{متن قرآن|«قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِكَ بِهِ»}}؛ (رعد/13،36)، {{متن قرآن|«أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»}}؛(یوسف/12،40 و نیز مائده/5،117؛ انعام/6،163؛ توبه/9، 31؛ نمل/27،91) در برخی آیات نیز به عبادت خداوند همراه با اخلاص فرمان داده شده است:{{متن قرآن|«قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ»}}؛ (زمر/39،11)، {{متن قرآن|«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»}}؛ (بینه/98،5)
  
 
و. صله رحم و مانند آن:
 
و. صله رحم و مانند آن:
  
خداوند نسبت به امورى فرمان وصل و پیوند داده و در آیه‌اى کسانى را که به این فرمان الهى عمل مى‌کنند ستوده است: {{متن قرآن|«والَّذينَ يَصِلونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن يوصَلَ»}} (رعد/13،21) و در دو آیه کسانى را که این دستور را نادیده گرفته و آنچه را که خداوند فرمان به وصل آن داده قطع مى‌کنند، سرزنش کرده است: {{متن قرآن|«و يَقطَعونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن يوصَلَ»}}(بقره/2،27؛ رعد/13،25) گرچه برخى مراد از این آیات را صله رحم و پیوند با خویشاوندان دانسته‌اند[50]؛ ولى این آیات مطلق بوده و هر چیزى را که خداوند امر به وصل آن کرده شامل مى‌شود؛ مانند پیوند با رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان.[51]البته از مشهورترین مصداقهاى این آیات صله ر*حم است.[52] گفته شده: در آیه 27 بقره/2 مراد از کسانى که آنچه را خداوند به وصل آن فرمان داده قطع مى‌کنند، آنهایند که مانع سلوک راه حق و پیمودن صراط توحید مى‌شوند؛ یعنى با طرح شبهه‌هاى گمراه کننده عقاید آنان را فاسد و معجزات نبوى را انکار و حقانیت علوم الهى را ردّ مى‌کنند.[53]
+
خداوند نسبت به اموری فرمان وصل و پیوند داده و در آیه‌ای کسانی را که به این فرمان الهی عمل می‌کنند ستوده است:{{متن قرآن|«وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»}}؛ (رعد/13،21) و در دو آیه کسانی را که این دستور را نادیده گرفته و آنچه را که خداوند فرمان به وصل آن داده قطع می‌کنند، سرزنش کرده است:{{متن قرآن|«وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»}}؛(بقره/2،27؛ رعد/13،25) گرچه برخی مراد از این آیات را صله رحم و پیوند با خویشاوندان دانسته‌اند<ref>. جامع‌البیان، مج 1، ج 1، ص 266.</ref>؛ ولی این آیات مطلق بوده و هر چیزی را که خداوند امر به وصل آن کرده شامل می‌شود؛ مانند پیوند با رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان.<ref>. التفسیر الکبیر، ج‌19، ص‌41؛ مجمع البیان، ج‌1، ص‌170؛ نمونه، ج‌1، ص‌154‌‌155.</ref>البته از مشهورترین مصداقهای این آیات صله ر*حم است.<ref>. المیزان، ج 11، ص 343.</ref> گفته شده:در آیه 27 بقره/2 مراد از کسانی که آنچه را خداوند به وصل آن فرمان داده قطع می‌کنند، آنهایند که مانع سلوک راه حق و پیمودن صراط توحید می‌شوند؛ یعنی با طرح شبهه‌های گمراه کننده عقاید آنان را فاسد و معجزات نبوی را انکار و حقانیت علوم الهی را ردّ می‌کنند.<ref>. تفسیر صدرالمتالهین، ج 2، ص 246.</ref>
  
 
ز. بازگرداندن امانتها به صاحبانش:
 
ز. بازگرداندن امانتها به صاحبانش:
  
خداوند به مؤمنان فرمان داده است که امانتها را به اهلش باز گردانند: {{متن قرآن|«اِنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم اَن تُؤَدُّوا الاَمـنـتِ اِلى اَهلِها»}} (نساء/4،58) از قراین موجود در این آیه و آیات قبل برمى‌آید که مراد از امانات اعم از امانات مالى و معنوى است و شامل علوم و معارف الهى نیز مى‌شود که بهره‌مندان از آنها باید این معارف را به انسانهایى که اهل آن هستند برسانند.[54]برخى گفته‌اند: مخاطب در آیه فوق حاکمان جامعه اسلامى هستند که باید حقوق مردم را به آنها برسانند.[55] براساس روایتى از امام صادق(علیه السلام)در این آیه به امام معصوم امر شده است که آنچه نزد وى است به امام بعدى واگذارد و به وى وصیت کند.[56] در روایت دیگرى امام سجاد(علیه السلام) به اصحاب خویش فرموده‌اند: بر شما باد به بازگرداندن امانت. اگر قاتل پدرم حسین بن على شمشیرى را که با آن پدرم را کشت نزد من امانت بگذارد آن را به او باز خواهم گرداند.[57]
+
خداوند به مؤمنان فرمان داده است که امانتها را به اهلش باز گردانند:{{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا»}}؛ (نساء/4،58) از قراین موجود در این آیه و آیات قبل برمی‌آید که مراد از امانات اعم از امانات مالی و معنوی است و شامل علوم و معارف الهی نیز می‌شود که بهره‌مندان از آنها باید این معارف را به انسانهایی که اهل آن هستند برسانند.<ref>. المیزان، ج‌5‌، ص‌378.</ref>برخی گفته‌اند:مخاطب در آیه فوق حاکمان جامعه اسلامی هستند که باید حقوق مردم را به آنها برسانند.<ref>. جامع البیان، مج 4، ج 5، ص 201.</ref> براساس روایتی از امام صادق(علیه السلام)در این آیه به امام معصوم امر شده است که آنچه نزد وی است به امام بعدی واگذارد و به وی وصیت کند.<ref>. نورالثقلین، ج 1، ص 495  496.</ref> در روایت دیگری امام سجاد(علیه السلام) به اصحاب خویش فرموده‌اند:بر شما باد به بازگرداندن امانت. اگر قاتل پدرم حسین بن علی شمشیری را که با آن پدرم را کشت نزد من امانت بگذارد آن را به او باز خواهم گرداند.<ref>. نورالثقلین، ج 1، ص 495  496.</ref>
  
 
ح. جهاد:
 
ح. جهاد:
  
در صدر اسلام خداوند به مسلمانان که هنوز از قدرت کافى برخوردار نبودند، دستور داد در برابر ستمهاى مشرکان با عفو و مدارا برخورد کنند تا فرمان الهى آمده و به آنها اجازه جهاد دهد: {{متن قرآن|«فَاعفوا واصفَحوا حَتّى يَأتِىَ اللّهُ بِاَمرِه»}}(بقره/2،109)[58] گفته شده: این آیه با آیه 29 توبه/9: {{متن قرآن|«قـتِلُوا الَّذينَ ...»}} نسخ شده است.[59]
+
در صدر اسلام خداوند به مسلمانان که هنوز از قدرت کافی برخوردار نبودند، دستور داد در برابر ستمهای مشرکان با عفو و مدارا برخورد کنند تا فرمان الهی آمده و به آنها اجازه جهاد دهد:{{متن قرآن|«فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»}}؛(بقره/2،109)<ref>. مجمع البیان، ج 1، ص 354؛ نمونه، ج 1، ص 399.</ref> گفته شده:این آیه با آیه 29 توبه/9:{{متن قرآن|«قتِلُوا الَّذینَ...»}}؛ نسخ شده است.<ref>. جامع البیان، مج 1، ج 1، ص 685؛ مجمع البیان، ج 1، ص 354.</ref>
  
ط. قربانى‌كردن اسماعيل(عليه السلام):
+
ط. قربانی‌کردن اسماعیل(علیه السلام):
  
به ابراهیم(علیه السلام)درخواب فرمان داده شد که پسرش اسماعیل(علیه السلام) را قربانى کند و چون آن حضرت در مورد این فرمان الهى با اسماعیل(علیه السلام) مشورت کرد، اسماعیل(علیه السلام) به او گفت: اى پدر! آنچه بدان مأمور شده‌اى انجام ده: {{متن قرآن|«يـاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ»}} (صافات/37،102)
+
به ابراهیم(علیه السلام)درخواب فرمان داده شد که پسرش اسماعیل(علیه السلام) را قربانی کند و چون آن حضرت در مورد این فرمان الهی با اسماعیل(علیه السلام) مشورت کرد، اسماعیل(علیه السلام) به او گفت:ای پدر! آنچه بدان مأمور شده‌ای انجام ده:{{متن قرآن|«يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»}}؛ (صافات/37،102)
  
ى. اطاعت جنّيان از سليمان(عليه السلام):
+
ی. اطاعت جنّیان از سلیمان(علیه السلام):
  
خداوند به گروهى از جنیان دستور داده بود که در خدمت سلیمان(علیه السلام)بوده و مطیع فرمانهاى او باشند[60] و اگر برخى از آنان از این فرمان الهى سرپیچى مى‌کردند، خداوند آنان را به شدّت عذاب مى‌کرد: {{متن قرآن|«و مِنَ الجِنِّ مَن يَعمَلُ بَينَ يَدَيهِ بِاِذنِ رَبِّهِ و مَن يَزِغ مِنهُم عَن اَمرِنا نُذِقهُ مِن عَذابِ السَّعير»}} (سبأ/34،12)
+
خداوند به گروهی از جنیان دستور داده بود که در خدمت سلیمان(علیه السلام)بوده و مطیع فرمانهای او باشند<ref>. مجمع البیان، ج 8، ص 598.</ref> و اگر برخی از آنان از این فرمان الهی سرپیچی می‌کردند، خداوند آنان را به شدّت عذاب می‌کرد:{{متن قرآن|« وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ»}}؛ (سبأ/34،12)
  
ك. ذبح گاو به دست بنى‌اسرائيل:
+
ک. ذبح گاو به دست بنی‌اسرائیل:
  
خداوند به بنى‌اسرائیل فرمان داد گاوى را ذبح کنند: {{متن قرآن|«واِذ قالَ موسى لِقَومِهِ اِنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم اَن تَذبَحوا بَقَرَة»}}(بقره/2،67) و پس از پرسشهاى بى‌مورد بنى‌اسرائیل، موسى(علیه السلام)ضمن پاسخ به آنها، تأکید کرد که آنچه به شما فرمان داده شده انجام دهید: {{متن قرآن|«فَافعَلوا ما تُؤمَرون»}} (بقره/2،68)
+
خداوند به بنی‌اسرائیل فرمان داد گاوی را ذبح کنند:{{متن قرآن|«وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً»}}؛(بقره/2،67) و پس از پرسشهای بی‌مورد بنی‌اسرائیل، موسی(علیه السلام)ضمن پاسخ به آنها، تأکید کرد که آنچه به شما فرمان داده شده انجام دهید:{{متن قرآن|« فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ»}}؛ (بقره/2،68)
 
 
 
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
 
[1]. المصباح، ص 21؛ مفردات، ص 88 ؛ قاموس قرآن، ج 1، ص109 ـ 110، «امر».
 
 
 
[2]. لسان العرب، ج 1، ص 203، «امر».
 
 
 
[3]. المصباح، ص 21، «امر».
 
 
 
[4]. قاموس قرآن، ج 1، ص 109، «امر».
 
 
 
[5]. مفردات، ص 88 .
 
 
 
[6]. المصباح، ص 21، «امر».
 
 
 
[7]. لسان العرب، ج 1، ص 204؛ القاموس المحيط، ج 1، ص 493؛ تاج العروس، ج 6 ، ص 32، «امر».
 
 
 
[8]. المنجد، ص 18، «امر».
 
 
 
[9]. الميزان، ج 8 ، ص 150 ـ 151.
 
 
 
[10]. التحقيق، ج 1، ص 144، «امر».
 
 
 
[11]. تفسير صدرالمتالهين، ج 5 ، ص 469؛ الميزان، ج 8 ، ص 151.
 
 
 
[12]. بحارالانوار، ج 88، ص 194.
 
 
 
[13]. الكافى، ج 1، ص 216 و ج 8 ، ص 8 .
 
 
 
[14]. مجمع‌البيان، ج 10، ص 461.
 
 
 
[15]. جامع‌البيان، مج 6 ، ج 10، ص 189.
 
 
 
[16]. تفسيرمراغى، مج10، ج30، ص45ـ46؛ تفسيرقاسمى، ج 17، ص 60 ؛ الميزان، ج 20، ص 208.
 
 
 
[17]. كفاية‌الاصول، ص 61 ـ 71.
 
 
 
[18]. العده، ج 1، ص 172؛ كفاية‌الاصول، ص 63 و 70؛ اصول‌الفقه ج 1، ص 50 و 53 .
 
 
 
[19]. التفسيرالكبير، ج14، ص32؛ العده، ج 1، ص 174؛ فوائد الاصول، ج 1، ص 134.
 
 
 
[20]. اصول‌الفقه، ج1، ص61ـ62 ؛ كفاية‌الاصول، ص76.
 
 
 
[21]. اصول الفقه، ج 1، ص 54 .
 
 
 
[22]. اصول الفقه، ج 1، ص 54 .
 
 
 
[23]. مجمع‌البيان، ج 1، ص 459.
 
 
 
[24]. العده، ج1، ص183 ـ 185؛ كفاية‌الاصول، ص77.
 
 
 
[25]. اصول الفقه، ج 1، ص 182.
 
 
 
[26]. كفاية الاصول، ص 345.
 
 
 
[27]. العده، ج 1، ص 196 ـ 198؛ كفاية الاصول، ص129ـ137؛ فوائدالاصول، ج1، ص 301 ـ 316.
 
 
 
[28]. العده، ج 1، ص 199 ـ 204؛ كفاية الاصول، ص 77 ـ 79؛ فوائدالاصول، ج 1، ص 241.
 
 
 
[29]. العده، ج 1، ص 225 ـ 232؛ اصول الفقه، ج 1، ص 62 ـ 63 ؛ انوار الاصول، ج 1، ص 314 ـ 315.
 
 
 
[30]. الميزان، ج 13، ص 362.
 
 
 
[31]. روح البيان، ج 10، ص 362.
 
 
 
[32]. التفسيرالكبير، ج31، ص 86 ـ 87 ؛ الميزان، ج 20، ص 229.
 
 
 
[33]. مجمع البيان، ج 10، ص 683 .
 
 
 
[34]. تفسير صدرالمتألهين، ج 5 ، ص 384.
 
 
 
[35]. مجمع البيان، ج 5 ، ص 358.
 
 
 
[36]. جامع‌البيان، مج 9، ج 15، ص 80 ـ 81 ؛ المنير، ج 15، ص 53 .
 
 
 
[37]. التفسير الكبير، ج 30، ص 258.
 
 
 
[38]. مجمع البيان، ج 4، ص 633 ؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 120؛ تفسير ماوردى، ج 2، ص 216.
 
 
 
[39]. اطيب‌البيان، ج5‌، ص301؛ الكاشف، ج3، ص318؛ الميزان، ج‌8‌، ص‌73.
 
 
 
[40]. جامع‌البيان، مج 5 ، ج 8 ، ص 203؛ التفسير الكبير، ج 14، ص 57 .
 
 
 
[41]. التحريروالتنوير، ج8 ، ص86؛ الميزان، ج8 ، ص 74؛ نمونه، ج 6 ، ص 143.
 
 
 
[42]. مجمع البيان، مج 8 ، ج 4، ص 634 ؛ التفسير الكبير، ج 14، ص 57 .
 
 
 
[43]. جامع‌البيان، مج8 ، ج14، ص 213؛ الميزان، ج 12، ص 331 ـ 332.
 
 
 
[44]. جامع‌البيان، مج 8 ، ج 14، ص 213؛ مجمع‌البيان، ج6 ، ص 586 ؛ الميزان، ج 12، ص 332.
 
 
 
[45]. مجمع البيان، ج 9، ص 38.
 
 
 
[46]. الميزان، ج 7، ص 33.
 
 
 
[47]. مجمع البيان، ج 3، ص 115.
 
 
 
[48]. التبيان، ج 3، ص 238.
 
 
 
[49]. تفسير المنار، ج 12، ص 166؛ تفسير مراغى، ج 4، ص 90؛ روح‌المعانى، مج 7، ج 12، ص 237.
 
 
 
[50]. جامع‌البيان، مج 1، ج 1، ص 266.
 
 
 
[51]. التفسير الكبير، ج‌19، ص‌41؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌170؛ نمونه، ج‌1، ص‌154‌ـ‌155.
 
 
 
[52]. الميزان، ج 11، ص 343.
 
 
 
[53]. تفسير صدرالمتالهين، ج 2، ص 246.
 
 
 
[54]. الميزان، ج‌5‌، ص‌378.
 
 
 
[55]. جامع البيان، مج 4، ج 5 ، ص 201.
 
 
 
[56]. نورالثقلين، ج 1، ص 495 ـ 496.
 
 
 
[57]. نورالثقلين، ج 1، ص 495 ـ 496.
 
 
 
[58]. مجمع البيان، ج 1، ص 354؛ نمونه، ج 1، ص 399.
 
 
 
[59]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 685 ؛ مجمع البيان، ج 1، ص 354.
 
 
 
[60]. مجمع البيان، ج 8 ، ص 598 .
 
  
 +
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
  
 
==منبع==
 
==منبع==
 
دائره المعارف قرآن کریم، ج4، مدخل"امر الهی" [http://maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4]
 
دائره المعارف قرآن کریم، ج4، مدخل"امر الهی" [http://maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4]
 +
 +
[[رده:واژگان قرآنی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۰۱

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

امر الهی:فرمان تشریعی خدا، شأن (ایجاد) الهی

واژه شناسی

امر در لغت به دو صورت به‌کار رفته است[۱]:1. امری که جمع آن «اوامر» است. این امر ضد نهی[۲] و به معنای طلب[۳] و فرمان بوده و به صورت مصدر و اسم مصدر کاربرد دارد.[۴] 2. امری که جمع آن «امور» است. این امر همواره اسم مصدر است و برای آن معناهایی مانند شأن[۵]، حال[۶]، حادثه[۷] و شیء[۸] ذکر شده است. برخی گفته‌اند:بعید نیست معنای اصلی امر معنای نخست بوده و سپس در معنای دوم به‌کار رفته باشد.[۹] برخی نیز معنای واحد در مادّه «ا م ر» را، طلب و تکلیف همراه با استعلا دانسته‌اند.[۱۰]

امر الهی دارای دو معناست:1. فرمان تشریعی خداوند. 2. امر تکوینی و شأن الهی.[۱۱] هرگاه خداوند خواستار تحقق چیزی باشد، اگر آن را به صورت فرمان به بندگان خود اعلام کند تا آنان با اراده خویش آن را محقق سازند، این فرمان، امر تشریعی خداست و اگر مستقیماً آن را ایجاد کند و اراده بندگان دخالتی در تحقق آن نداشته باشد، این ایجاد، امر تکوینی الهی است.

واژه امر و مشتقات آن در آیات فراوانی به خداوند نسبت داده شده است و مضمون آن نیز از آیاتی پرشمار که مشتمل بر این واژه و مشتقات آن نیست استفاده می‌شود. این آیات گاهی با واژه‌هایی دیگر مانند «حکم» و «قضاء» و گاهی با صیغه و هیئت امر، به امر الهی پرداخته‌اند. یکی از اسمای الهی که در برخی از دعاها وارد شده «آمر» است؛ مانند:«یا آمر» «یا آمراً بکلّ خیر» «یا آمراً بالطّاعة» و در دعایی صفت «ذی القدرة والأمر» به خداوند نسبت داده شده است.[۱۲] در روایاتی نیز به امر الهی اشاره شده است.[۱۳]

فرمان تشریعی خداوند:

فرمان تشریعی خداوند به عمل اختیاری برخی از موجودات مختار مانند انسان و جنّ تعلق گرفته و بدین معناست که خداوند خواستار تحقق آن عمل است. احکام دینی (واجبات و مستحبات) که در آیات قرآن بیان شده، از مصادیق امر الهی است:«ذَٰلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ»؛ (طلاق/65،5)[۱۴]، چنان‌که دین* نیز امر خداوند است:«حَتَّىٰ جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ»؛ (توبه/9،48)[۱۵] پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)از طرف خداوند مأمور شد تا فرمانهای الهی را به انسانها برساند:«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ»؛ (حجر/15،94) قرآن به‌صورتهایی گوناگون بر اجرای فرمان الهی تأکید کرده و انسانها را از مخالفت با آن برحذر داشته است. براساس آیه‌ای اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر درگیر شوند و یکی از آن‌دو متجاوز باشد، مؤمنان دیگر وظیفه دارند با گروه متجاوز بجنگند تا به فرمان الهی باز گردد:«فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ»؛ (حجرات/49،9) در آیات دیگری خداوند کسانی را که با فرمان او مخالفت کنند از اینکه فتنه‌ای دامنگیرشان شود یا عذابی دردناک به آنها برسد برحذر داشته است:«فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ (نور/24،63) و برای عبرت آیندگان، سرگذشت گروهی از گذشتگان را بیان کرده که از فرمان الهی سرپیچی کرده و به عذاب او گرفتار شدند:«وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُكْرًا... فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا»؛ (طلاق/65،8 10)، «فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ... فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ»؛ (اعراف/7،77 78)، «فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ»؛ (ذاریات/51،44) انسانی که با وجود نعمتهای گوناگون الهی، باز هم فرمان خداوند را مبنی بر خضوع برای ربوبیت الهی یا شکر نعمت او یا تأمّل در دلایل قدرت و وحدانیت خدا، نادیده گرفته و به کفر و معصیت رو آورد، مورد سرزنش قرآن است:«كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ»؛ (عبس/80،23)[۱۶]

در مورد امر تشریعی به طور کلی مباحث گوناگونی وجود دارد که در علوم مختلف به ویژه علم اصول فقه، به قصد تبیین اوامر تشریعی خداوند به آن توجه ویژه‌ای شده است؛ مانند:

1. برای بیان امر تشریعی، گاهی از مادّه امر (ا م ر) استفاده می‌شود و گاهی از صیغه و هیئت امر (مانند وزن اِفعل).[۱۷] بیشتر اوامر تشریعی الهی که از طریق قرآن و سنت به ما رسیده به صورت هیئت امر است.

2. اوامر الهی اگر بدون قرینه باشد بر وجوب دلالت می‌کند و تنها در صورت وجود قرینه به معنای استحباب یا جواز است.[۱۸] برخی برای اثبات این مطلب به آیه 12 اعراف/7 استدلال کرده‌اند:«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ»؛ در این آیه خداوند ابلیس را سرزنش کرده و علّت آن را سرپیچی از فرمان الهی دانسته است و اگر امر بر وجوب دلالت نمی‌کرد، سرپیچی از آن مستلزم سرزنش نمی‌بود[۱۹]؛ همچنین فرمان الهی در صورتی که قرینه‌ای نداشته باشد، بر وجوب* عینی (در مقابل کفایی) تعیینی (در برابر تخییری) و نفسی (در مقابل غیری) دلالت می‌کند.[۲۰]

3. اگر خداوند از عملی در شرایطی نهی و سپس به همان عمل در شرایط دیگری امر کند، آن امر بر جواز و اباحه دلالت می‌کند[۲۱]، چنان‌که در آیه 222 بقره/2 از آمیزش با همسر در حال حیض نهی کرده:«وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطْهُرْنَ»؛ و پس از آن، به آمیزش با آنان بعد از پاک شدن امر کرده است:«فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ»؛ همچنین اگر مخاطب توهم کند که عملی ممنوع است و خداوند به آن عمل فرمان دهد، آن فرمان نیز بر جواز دلالت می‌کند[۲۲]، چنان‌که خداوند به همه انسانها فرمان داده از آنچه حلال و پاکیزه است بخورند و معنای این امر، اباحه است[۲۳]، زیرا مشرکان برخی از رزقهای حلال خدا را حرام می‌دانستند:«يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا »؛ (بقره/2،168) البته برخی از اصولیان این دو مطلب را نپذیرفته‌اند.[۲۴]

4. امر تشریعی خدا گاهی ارشادی است و گاهی مولوی. امر ارشادی فرمان دادن به چیزی است که عقل انسان نیز به آن حکم می‌کند و دستور شارع، ارشاد به حکم عقل و تأکید آن است؛ مانند امر به اطاعت از خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله):«وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»؛ (مائده/5،92)؛ ولی امر مولوی امری تأسیسی است که شارع به عنوان مولا آن را انشا کرده است.[۲۵] امر ارشادی در واجب یا مستحب بودن، تابع حکم عقل است.[۲۶]

از دیگر مباحثی که اصولیان به آن پرداخته‌اند این است که آیا امر به چیزی، مقتضی نهی از ضدّ آن است؟[۲۷] آیا برای امتثال امری که بدون قرینه است یک بار انجام دادن مأمورٌ به کافی است (دلالت امر بر مرّه یا تکرار)؟[۲۸] آیا واجب است امر خالی از قرینه را فوری امتثال کرد (دلالت امر بر فور یا تراخی)؟[۲۹] و....

اوصاف فرمان تشریعی:

فرمان تشریعی خداوند دارای چند ویژگی است:

1. فرمان خداوند متناسب با قدرت شخص مکلّف است:«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»؛ (بقره/2،286) و خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام دهند، به اموری تکلیف می‌کند که برایشان دشوار نباشد:«وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا»؛ (کهف/18،88)[۳۰]

2. فرمان دادن مخصوص خداوند است و کسی جز او قدرت صدور فرمانی را ندارد:«وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»؛ (انفطار/82،19)[۳۱] تخصیص این امر به روز قیامت در آیه مذکور، به اعتبار ظهور آن در قیامت است.[۳۲] این مطلب از روایتی نیز قابل استفاده است. براساس این روایت امام باقر(علیه السلام)فرمان دادن را همواره حتی در دنیا ویژه خداوند دانسته‌اند.[۳۳]

3. فرمان تشریعی خداوند تخلّف‌پذیر است (نور/24،63)، زیرا اطاعت کردن از فرمان تشریعی امری اختیاری است و انسان می‌تواند آن را امتثال یا با آن مخالفت کند.[۳۴]

مصادیق فرمان تشریعی:

آیاتی که در آنها فرمانهای تشریعی خداوند آمده دو دسته است:

1. آیاتی که در آنها واژه امر و مشتقات آن به‌کار نرفته است. در این دسته گاهی با واژه‌های دیگری چون حکم و قضا به فرمانهای تشریعی الهی اشاره شده و بر انحصار فرمان در خداوند:«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه...»؛ (یوسف/12،40)[۳۵] و فرمان به پرستش نکردن غیر او:«وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»؛ (اسراء/17،23)[۳۶] و لزوم صبر در برابر فرمان الهی:«فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ»؛ (انسان/76،24)[۳۷] تأکید گشته است و گاهی نیز با صیغه و هیئت امر فرمانهای تشریعی خداوند بیان شده است؛ مانند دستور به برپایی نماز و پرداخت زکات (نور/24،56)، انفاق (بقره/2،254)، تقوا (حشر/59،18)، صبر (آل‌عمران/3،200)، اطاعت از خدا و پیامبر و اولواالامر (نساء/4،59)، عدالت (نساء/4،135)، ایمان (نساء/4،136)، وفای به پیمان (مائده/5،1)، بودن با راستگویان (توبه/9،119)، جهاد (توبه/9،123)، یاد خدا (احزاب/33،41)، یاری دین خداوند (صفّ/61،14) و توبه. (تحریم/66،8) شمار این‌گونه آیات فراوان است.

2. آیاتی که در آنها واژه امر یا مشتقات آن به‌کار رفته است. در این دسته آیات نیز خداوند به مسائل گوناگونی فرمان داده است:

الف. عدالت، احسان و انفاق به خویشاوندان:

براساس آیه 28 اعراف/7 یکی از توجیهات مشرکان برای برخی از کارهای ناپسندشان این بود که خداوند به این کار فرمان داده است. قرآن به این توجیه مشرکان چنین پاسخ می‌دهد که خداوند هیچ‌گاه به عمل ناپسند فرمان نمی‌دهد:«وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا... وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ»؛ بسیاری از مفسران مراد از عمل ناپسند در این آیه را، طواف خانه خدا به صورت عریان دانسته‌اند که نزد مشرکان رایج بود.[۳۸] در عین حال ظاهر آیه مطلق بوده و هر عمل ناپسندی را که به عنوان عبادت انجام شود شامل می‌گردد.[۳۹]خداوند پس از بیان این مطلب که هیچ‌گاه به عمل ناپسند فرمان نمی‌دهد در آیه بعدی این نکته را بیان داشته که پروردگار به قسط فرمان داده است:«قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ» مراد از قسط عدل[۴۰] و رعایت حدّ اعتدال در تمامی امور و پرهیز از دوطرف افراط و تفریط است.[۴۱] در آیه 90 نحل/16 افزون بر عدل*، به احسان و انفاق به خویشان نیز فرمان داده شده است:«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَ»؛ در تفسیر «قسط»[۴۲]، «عدل»، «احسان»[۴۳] و «وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ »[۴۴] نظراتی ارائه شده است. خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)دستور داده است در دعوت انسانها به حق و دین یا در همه مسائل به عدالت رفتار کند:«واُمِرتُ لاَِعدِلَ بَینَکُم» (شوری/42،15)[۴۵]

ب. اسلام و ایمان:

خداوند به مؤمنان فرمان داده که برای پروردگار جهانیان تسلیم شوند:«و اُمِرنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ»؛ (انعام/6،71)، چنان‌که به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دستور داده از تسلیم‌شوندگان باشد:«وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»؛ (یونس/10،72؛ نمل/27،91 و نیز غافر/40،66)، بلکه به آن حضرت امر شده که اولین مسلم باشد:« قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»؛ (انعام/6،14؛ زمر/39،12) اگر مراد از این دو آیه آن باشد که پیامبر(صلی الله علیه وآله)مأمور است نسبت به همه انسانها حتی امّتهای پیشین اولین مسلم باشد، مقصود اول بودن از نظر رتبه خواهد بود.[۴۶] در آیه دیگری به پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمان داده شده از مؤمنان باشد:«وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (یونس/10،104)

ج. کفر به طاغوت:

خداوند برخی از مسلمانان صدر اسلام* را که گمان داشتند به قرآن و کتابهای آسمانی پیشین ایمان آورده‌اند و با این‌حال می‌خواستند برای رفع نزاعشان به طاغوت مراجعه کنند، سرزنش کرده است، زیرا به آنها فرمان داده شده بود که به طاغوت کفر بورزند:«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ»؛ (نساء/4،60) طاغوت در لغت به معنای بسیار طغیان کننده[۴۷]و برحسب شأن نزول مقصود از آن در این آیه مردی کاهن یا یهودی است که منافقی به وی مراجعه کرده بود.[۴۸]

د. پایداری در صراط مستقیم:

خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان فرمان داده که در صراط مستقیم ثابت قدم بوده و از افراط و تفریط بپرهیزند[۴۹]:«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ»؛ (هود/11،112؛ شوری/42،15)

ه. توحید در عبادت:

خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و دیگر انسانها دستور داده است که او را عبادت کنند و هیچ‌کس را در عبادت شریک او نکنند:«قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِكَ بِهِ»؛ (رعد/13،36)، «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»؛(یوسف/12،40 و نیز مائده/5،117؛ انعام/6،163؛ توبه/9، 31؛ نمل/27،91) در برخی آیات نیز به عبادت خداوند همراه با اخلاص فرمان داده شده است:«قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ»؛ (زمر/39،11)، «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»؛ (بینه/98،5)

و. صله رحم و مانند آن:

خداوند نسبت به اموری فرمان وصل و پیوند داده و در آیه‌ای کسانی را که به این فرمان الهی عمل می‌کنند ستوده است:«وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»؛ (رعد/13،21) و در دو آیه کسانی را که این دستور را نادیده گرفته و آنچه را که خداوند فرمان به وصل آن داده قطع می‌کنند، سرزنش کرده است:«وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»؛(بقره/2،27؛ رعد/13،25) گرچه برخی مراد از این آیات را صله رحم و پیوند با خویشاوندان دانسته‌اند[۵۰]؛ ولی این آیات مطلق بوده و هر چیزی را که خداوند امر به وصل آن کرده شامل می‌شود؛ مانند پیوند با رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان.[۵۱]البته از مشهورترین مصداقهای این آیات صله ر*حم است.[۵۲] گفته شده:در آیه 27 بقره/2 مراد از کسانی که آنچه را خداوند به وصل آن فرمان داده قطع می‌کنند، آنهایند که مانع سلوک راه حق و پیمودن صراط توحید می‌شوند؛ یعنی با طرح شبهه‌های گمراه کننده عقاید آنان را فاسد و معجزات نبوی را انکار و حقانیت علوم الهی را ردّ می‌کنند.[۵۳]

ز. بازگرداندن امانتها به صاحبانش:

خداوند به مؤمنان فرمان داده است که امانتها را به اهلش باز گردانند:«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا»؛ (نساء/4،58) از قراین موجود در این آیه و آیات قبل برمی‌آید که مراد از امانات اعم از امانات مالی و معنوی است و شامل علوم و معارف الهی نیز می‌شود که بهره‌مندان از آنها باید این معارف را به انسانهایی که اهل آن هستند برسانند.[۵۴]برخی گفته‌اند:مخاطب در آیه فوق حاکمان جامعه اسلامی هستند که باید حقوق مردم را به آنها برسانند.[۵۵] براساس روایتی از امام صادق(علیه السلام)در این آیه به امام معصوم امر شده است که آنچه نزد وی است به امام بعدی واگذارد و به وی وصیت کند.[۵۶] در روایت دیگری امام سجاد(علیه السلام) به اصحاب خویش فرموده‌اند:بر شما باد به بازگرداندن امانت. اگر قاتل پدرم حسین بن علی شمشیری را که با آن پدرم را کشت نزد من امانت بگذارد آن را به او باز خواهم گرداند.[۵۷]

ح. جهاد:

در صدر اسلام خداوند به مسلمانان که هنوز از قدرت کافی برخوردار نبودند، دستور داد در برابر ستمهای مشرکان با عفو و مدارا برخورد کنند تا فرمان الهی آمده و به آنها اجازه جهاد دهد:«فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»؛(بقره/2،109)[۵۸] گفته شده:این آیه با آیه 29 توبه/9:«قتِلُوا الَّذینَ...»؛ نسخ شده است.[۵۹]

ط. قربانی‌کردن اسماعیل(علیه السلام):

به ابراهیم(علیه السلام)درخواب فرمان داده شد که پسرش اسماعیل(علیه السلام) را قربانی کند و چون آن حضرت در مورد این فرمان الهی با اسماعیل(علیه السلام) مشورت کرد، اسماعیل(علیه السلام) به او گفت:ای پدر! آنچه بدان مأمور شده‌ای انجام ده:«يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»؛ (صافات/37،102)

ی. اطاعت جنّیان از سلیمان(علیه السلام):

خداوند به گروهی از جنیان دستور داده بود که در خدمت سلیمان(علیه السلام)بوده و مطیع فرمانهای او باشند[۶۰] و اگر برخی از آنان از این فرمان الهی سرپیچی می‌کردند، خداوند آنان را به شدّت عذاب می‌کرد:« وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ»؛ (سبأ/34،12)

ک. ذبح گاو به دست بنی‌اسرائیل:

خداوند به بنی‌اسرائیل فرمان داد گاوی را ذبح کنند:«وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً»؛(بقره/2،67) و پس از پرسشهای بی‌مورد بنی‌اسرائیل، موسی(علیه السلام)ضمن پاسخ به آنها، تأکید کرد که آنچه به شما فرمان داده شده انجام دهید:« فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ»؛ (بقره/2،68)

پانویس

  1. . المصباح، ص 21؛ مفردات، ص 88؛ قاموس قرآن، ج 1، ص109 110، «امر».
  2. . لسان العرب، ج 1، ص 203، «امر».
  3. . المصباح، ص 21، «امر».
  4. . قاموس قرآن، ج 1، ص 109، «امر».
  5. . مفردات، ص 88.
  6. . المصباح، ص 21، «امر».
  7. . لسان العرب، ج 1، ص 204؛ القاموس المحیط، ج 1، ص 493؛ تاج العروس، ج 6، ص 32، «امر».
  8. . المنجد، ص 18، «امر».
  9. . المیزان، ج 8، ص 150 151.
  10. . التحقیق، ج 1، ص 144، «امر».
  11. . تفسیر صدرالمتالهین، ج 5، ص 469؛ المیزان، ج 8، ص 151.
  12. . بحارالانوار، ج 88، ص 194.
  13. . الکافی، ج 1، ص 216 و ج 8، ص 8.
  14. . مجمع‌البیان، ج 10، ص 461.
  15. . جامع‌البیان، مج 6، ج 10، ص 189.
  16. . تفسیرمراغی، مج10، ج30، ص4546؛ تفسیرقاسمی، ج 17، ص 60؛ المیزان، ج 20، ص 208.
  17. . کفایة‌الاصول، ص 61 71.
  18. . العده، ج 1، ص 172؛ کفایة‌الاصول، ص 63 و 70؛ اصول‌الفقه ج 1، ص 50 و 53.
  19. . التفسیرالکبیر، ج14، ص32؛ العده، ج 1، ص 174؛ فوائد الاصول، ج 1، ص 134.
  20. . اصول‌الفقه، ج1، ص6162؛ کفایة‌الاصول، ص76.
  21. . اصول الفقه، ج 1، ص 54.
  22. . اصول الفقه، ج 1، ص 54.
  23. . مجمع‌البیان، ج 1، ص 459.
  24. . العده، ج1، ص183 185؛ کفایة‌الاصول، ص77.
  25. . اصول الفقه، ج 1، ص 182.
  26. . کفایة الاصول، ص 345.
  27. . العده، ج 1، ص 196 198؛ کفایة الاصول، ص129137؛ فوائدالاصول، ج1، ص 301 316.
  28. . العده، ج 1، ص 199 204؛ کفایة الاصول، ص 77 79؛ فوائدالاصول، ج 1، ص 241.
  29. . العده، ج 1، ص 225 232؛ اصول الفقه، ج 1، ص 62 63؛ انوار الاصول، ج 1، ص 314 315.
  30. . المیزان، ج 13، ص 362.
  31. . روح البیان، ج 10، ص 362.
  32. . التفسیرالکبیر، ج31، ص 86 87؛ المیزان، ج 20، ص 229.
  33. . مجمع البیان، ج 10، ص 683.
  34. . تفسیر صدرالمتألهین، ج 5، ص 384.
  35. . مجمع البیان، ج 5، ص 358.
  36. . جامع‌البیان، مج 9، ج 15، ص 80 81؛ المنیر، ج 15، ص 53.
  37. . التفسیر الکبیر، ج 30، ص 258.
  38. . مجمع البیان، ج 4، ص 633؛ تفسیر قرطبی، ج 7، ص 120؛ تفسیر ماوردی، ج 2، ص 216.
  39. . اطیب‌البیان، ج5‌، ص301؛ الکاشف، ج3، ص318؛ المیزان، ج‌8‌، ص‌73.
  40. . جامع‌البیان، مج 5، ج 8، ص 203؛ التفسیر الکبیر، ج 14، ص 57.
  41. . التحریروالتنویر، ج8، ص86؛ المیزان، ج8، ص 74؛ نمونه، ج 6، ص 143.
  42. . مجمع البیان، مج 8، ج 4، ص 634؛ التفسیر الکبیر، ج 14، ص 57.
  43. . جامع‌البیان، مج8، ج14، ص 213؛ المیزان، ج 12، ص 331 332.
  44. . جامع‌البیان، مج 8، ج 14، ص 213؛ مجمع‌البیان، ج6، ص 586؛ المیزان، ج 12، ص 332.
  45. . مجمع البیان، ج 9، ص 38.
  46. . المیزان، ج 7، ص 33.
  47. . مجمع البیان، ج 3، ص 115.
  48. . التبیان، ج 3، ص 238.
  49. . تفسیر المنار، ج 12، ص 166؛ تفسیر مراغی، ج 4، ص 90؛ روح‌المعانی، مج 7، ج 12، ص 237.
  50. . جامع‌البیان، مج 1، ج 1، ص 266.
  51. . التفسیر الکبیر، ج‌19، ص‌41؛ مجمع البیان، ج‌1، ص‌170؛ نمونه، ج‌1، ص‌154‌‌155.
  52. . المیزان، ج 11، ص 343.
  53. . تفسیر صدرالمتالهین، ج 2، ص 246.
  54. . المیزان، ج‌5‌، ص‌378.
  55. . جامع البیان، مج 4، ج 5، ص 201.
  56. . نورالثقلین، ج 1، ص 495 496.
  57. . نورالثقلین، ج 1، ص 495 496.
  58. . مجمع البیان، ج 1، ص 354؛ نمونه، ج 1، ص 399.
  59. . جامع البیان، مج 1، ج 1، ص 685؛ مجمع البیان، ج 1، ص 354.
  60. . مجمع البیان، ج 8، ص 598.


منبع

دائره المعارف قرآن کریم، ج4، مدخل"امر الهی" [۱]