التقاط: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
  
التقاط: تلفيق مفاهيم اسلامى با انديشه‌هاى ديگر
+
التقاط:تلفیق مفاهیم اسلامی با اندیشه‌های دیگر
  
التقاط از ریشه «ل ـ ق ـ ط» بر وزن افتعال و به معناى برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشى از گفتار یا سخن کسى را گرفتن و مانند آن است.[24]
+
التقاط از ریشه «ل ق ط» بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است.<ref>. لسان‌العرب، ج7،ص392؛ الصحاح، ج3، ص1157، «لقط»؛ لغت‌نامه، ج 2، ص 2726، «التقاط».</ref>
  
التقاط در فلسفه، مکتبى است که به جاى تعقل و نقد افکار فلسفى، فرضیه‌ها، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد مى‌آورد تا از مجموع آنها مکتبى فلسفى بسازد، ازاین‌رو حاوى تحریف نیز هست.[25] التقاطیون گروهى از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفته‌هاى پیشینیان و وفق دادن آراى آنها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولى را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطى فراهم آورده‌اند.[26]
+
التقاط در فلسفه، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیه‌ها، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد می‌آورد تا از مجموع آنها مکتبی فلسفی بسازد، ازاین‌رو حاوی تحریف نیز هست.<ref>. فرهنگ واژه‌های انقلاب اسلامی، ص 105.</ref> التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفته‌های پیشینیان و وفق دادن آرای آنها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آورده‌اند.<ref>. سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 79.</ref>
  
در سالهاى اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامى ایران) گروهى به مکتبى التقاطى گراییدند که بخشى از اصول کمونیسم را با برخى از مبانى اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامى درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب اسلام را تنها آن مى‌دانستند.[27]
+
در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند که بخشی از اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب اسلام را تنها آن می‌دانستند.<ref>. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 163.</ref>
  
در بُرهه مزبور همه گروهها و جریانات سیاسى بر این باور بودند که مبارزه سیاسى اگر براى توجیه خود از پشتوانه اعتقادى برخوردار نباشد با شکست مواجه مى‌گردد و ازاین‌رو باید به حبل المتینى دست یازید که ضامن پیروزى و برآورنده نیازهاى فردى و اجتماعى مبارزان باشد. براى دستیابى به چنین پشتوانه‌اى جریانهاى فکرى متعددى پدید آمد؛ گروهى مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهاى جامعه، اعم از اقتصادى، سیاسى، فرهنگى، اخلاقى و معنوى دانسته، حساب خود را از اسلام جدا کردند.
+
در بُرهه مزبور همه گروهها و جریانات سیاسی بر این باور بودند که مبارزه سیاسی اگر برای توجیه خود از پشتوانه اعتقادی برخوردار نباشد با شکست مواجه می‌گردد و ازاین‌رو باید به حبل المتینی دست یازید که ضامن پیروزی و برآورنده نیازهای فردی و اجتماعی مبارزان باشد. برای دستیابی به چنین پشتوانه‌ای جریانهای فکری متعددی پدید آمد؛ گروهی مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهای جامعه، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی دانسته، حساب خود را از اسلام جدا کردند.
  
گروه دوم کسانى بودند که به اسلام معتقد؛ ولى از معارف بلند اسلامى بى‌خبر بودند. اینان جریان فکرى نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمى بین اسلام و مارکسیسم نمى‌دیدند و با تلفیقى از این دو، اندیشه جدیدى را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشه‌هاى التقاطى در آثار نویسندگانى به چشم مى‌خورد که غالباً تحصیل کرده‌هاى زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربى متمایل به فلسفه‌هاى تجربى بودند، چنان‌که برخى مفسران نیز به نقل آراى متأثر از علوم تجربى درباره معجزات اقدام کرده‌اند؛ مانند توجیه معجزه عبور حضرت موسى(علیه السلام)و قوم وى از رودنیل به جزر آب دریا.[28] اینان اگرچه خود به نزدیکى با مارکسیسم خشنود نبودند؛ ولى عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشه‌هاى التقاطى شدند. جریان التقاطى یاد شده مى‌کوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامى در آموزشهاى خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره مى‌گرفت.[29]این جریان فکرى قرآن را با حفظ پوشش ظاهرى الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیرى مادى ـ که خود نوعى تفسیر به رأى است[30] ـ از آن ارائه مى‌داد، چنان‌که مارکس نیز بر این باور بود که براى مبارزه با مذهب در میان توده‌هاى معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبى از محتواى معنوى و اصلى خود تخلیه و از محتواى مادّى پر شود تا توده، مذهب را به صورت مکتبى مادّى دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهرى دین ساده است.[31] آنان قرآن را چنان تفسیر مى‌کردند که گویى جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم براى انقلاب چیز دیگرى نیست. فلسفه تاریخى از قرآن استنباط مى‌کردند که بیان دیگرى از ماتریالیسم تاریخى بود و در دیدگاه آنان از نظر قرآن و اسلام هر مبارزى به هر منظورى و در راه هر ایده‌اى کشته شود «شهید» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعى بزرگ نبودند. قرآن هم کتابى است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفى مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزیتویسم» است. خوبى و بدى و مفاهیم اخلاقى فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتى بر اخلاق و رفتار انسان حاکم نیست و «عمل صالح» هر عملى است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعى آن عمل، مورد ارزیابى قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهاى سیاسى و اجتماعى هر خیانتى رنگ اخلاق به خود مى‌گیرد.[32]
+
گروه دوم کسانی بودند که به اسلام معتقد؛ ولی از معارف بلند اسلامی بی‌خبر بودند. اینان جریان فکری نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمی بین اسلام و مارکسیسم نمی‌دیدند و با تلفیقی از این دو، اندیشه جدیدی را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشه‌های التقاطی در آثار نویسندگانی به چشم می‌خورد که غالباً تحصیل کرده‌های زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربی متمایل به فلسفه‌های تجربی بودند، چنان‌که برخی مفسران نیز به نقل آرای متأثر از علوم تجربی درباره معجزات اقدام کرده‌اند؛ مانند توجیه معجزه عبور حضرت موسی(علیه السلام)و قوم وی از رودنیل به جزر آب دریا.<ref>.تفسیر المنار، ج 1، ص 314  315.</ref> اینان اگرچه خود به نزدیکی با مارکسیسم خشنود نبودند؛ ولی عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشه‌های التقاطی شدند. جریان التقاطی یاد شده می‌کوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی در آموزشهای خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره می‌گرفت.<ref>. حرکت و زمان، ج 1، ص 11.</ref>این جریان فکری قرآن را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی  که خود نوعی تفسیر به رأی است<ref>. تفسیر به رأی، ص 48.</ref>  از آن ارائه می‌داد، چنان‌که مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان توده‌های معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود تا توده، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است.<ref>. مجموعه آثار، ج 1، ص 458، «علل گرایش به مادیگری».</ref> آنان قرآن را چنان تفسیر می‌کردند که گویی جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم برای انقلاب چیز دیگری نیست. فلسفه تاریخی از قرآن استنباط می‌کردند که بیان دیگری از ماتریالیسم تاریخی بود و در دیدگاه آنان از نظر قرآن و اسلام هر مبارزی به هر منظوری و در راه هر ایده‌ای کشته شود «شهید» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعی بزرگ نبودند. قرآن هم کتابی است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفی مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزیتویسم» است. خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتی بر اخلاق و رفتار انسان حاکم نیست و «عمل صالح» هر عملی است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن عمل، مورد ارزیابی قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهای سیاسی و اجتماعی هر خیانتی رنگ اخلاق به خود می‌گیرد.<ref>. حرکت و زمان، ج 1، ص 13.</ref>
  
جریان سوم اسلام مبتنى بر قرآن و سنت اولیاى دین بود که با تلاشهاى متفکران اسلامى و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطى طى قرون متوالى براى مردم تبیین شده است،[33] با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله عبارت است از تلفیقى از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم، ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامى براى دستیابى به مذهبى نو. این کار در جوامع دینى برضدّ دین و با تزویر و حیله انجام مى‌گیرد.[34]
+
جریان سوم اسلام مبتنی بر قرآن و سنت اولیای دین بود که با تلاشهای متفکران اسلامی و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطی طی قرون متوالی برای مردم تبیین شده است،<ref>. حرکت و زمان، ج 1، ص 13.</ref> با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله عبارت است از تلفیقی از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم، ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی برای دستیابی به مذهبی نو. این کار در جوامع دینی برضدّ دین و با تزویر و حیله انجام می‌گیرد.<ref>. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 162؛ فرهنگ واژه‌های انقلاب اسلامی، ص 105.</ref>
  
قرآن کریم در درجه نخست هرگونه التقاطى را در مسیر ابلاغ وحى الهى از شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله)نفى کرده و در پاسخ این سخن کافران که قرآن را افسانه‌هاى پیشینیان دانسته و با توجه به امّى و نانویس بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى‌گفتند: آنها به درخواست و املاى وى نوشته شده[35] مى‌فرماید: بگو آن را کسى نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین مى‌داند: {{متن قرآن|«و قالوا اَسـطيرُ الاَوَّلينَ اكتَتَبَها فَهِىَ تُملى عَلَيهِ بُكرَةً واَصيلا * قُل اَنزَلَهُ الَّذى يَعلَمُ السِّرَّ فِى السَّمـوتِ والاَرض ...»}} (فرقان/25،5 ـ 6) و نیز در پاسخ این سخن مشرکان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ در صورتى که وى دیرتر براى آنان آیه‌اى بیاورد ـ که چرا خود آیه‌اى برنگزیده و از اینجا و آنجا جمع نکرده‌اى؟[36] مى‌فرماید: بگو من فقط آنچه را که از سوى پروردگارم به من وحى مى‌شود پیروى مى‌کنم: {{متن قرآن|«و اِذا لَم تَأتِهِم بِـايَة قالوا لَولاَ اجتَبَيتَها قُل اِنَّما اَتَّبِعُ ما يوحى اِلَىَّ مِن رَبّى ...»}} (اعراف/7،203) و همچنین آنچه را که پیامبر(صلى الله علیه وآله)ناطق به آن است تنها برخاسته از وحى دانسته: {{متن قرآن|«و ما يَنطِقُ عَنِ الهَوى * اِن هُوَ اِلاّ وحىٌ يوحى»}} (نجم/53 ، 3 ـ 4) و وى را مؤمن به آنچه بر او نازل شده مى‌داند: {{متن قرآن|«ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّهِ ...»}}(بقره/2،285)، افزون بر این، ایمان آورندگان به وحى الهى را از تقوا پیشگانى دانسته که قرآن مایه هدایت آنان است: {{متن قرآن|«ذلِكَ الـكِتـبُ لارَيبَ فيهِ هُدًى لِلمُتَّقين * والَّذينَ يُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَيكَ ...»}} (بقره/2، 2،4)
+
قرآن کریم در درجه نخست هرگونه التقاطی را در مسیر ابلاغ وحی الهی از شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله)نفی کرده و در پاسخ این سخن کافران که قرآن را افسانه‌های پیشینیان دانسته و با توجه به امّی و نانویس بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌گفتند:آنها به درخواست و املای وی نوشته شده<ref>. المیزان، ج 15، ص 181.</ref> می‌فرماید:بگو آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین می‌داند:{{متن قرآن|«و قالوا اَسطیرُ الاَوَّلینَ اکتَتَبَها فَهِیَ تُملی عَلَیهِ بُکرَةً واَصیلا * قُل اَنزَلَهُ الَّذی یَعلَمُ السِّرَّ فِی السَّموتِ والاَرض...»}} (فرقان/25،5 6) و نیز در پاسخ این سخن مشرکان به پیامبر(صلی الله علیه وآله) در صورتی که وی دیرتر برای آنان آیه‌ای بیاورد که چرا خود آیه‌ای برنگزیده و از اینجا و آنجا جمع نکرده‌ای؟<ref>. همان، ج 8، ص 382.</ref> می‌فرماید:بگو من فقط آنچه را که از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم:{{متن قرآن|«و اِذا لَم تَأتِهِم بِایَة قالوا لَولاَ اجتَبَیتَها قُل اِنَّما اَتَّبِعُ ما یوحی اِلَیَّ مِن رَبّی...»}} (اعراف/7،203) و همچنین آنچه را که پیامبر(صلی الله علیه وآله)ناطق به آن است تنها برخاسته از وحی دانسته:{{متن قرآن|«و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی»}} (نجم/53، 3 4) و وی را مؤمن به آنچه بر او نازل شده می‌داند:{{متن قرآن|«ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ...»}}(بقره/2،285)، افزون بر این، ایمان آورندگان به وحی الهی را از تقوا پیشگانی دانسته که قرآن مایه هدایت آنان است:{{متن قرآن|«ذلِکَ الکِتبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین * والَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ...»}} (بقره/2، 2،4)
  
==نمونه‌هايى از التقاط:==
+
==نمونه‌هایی از التقاط:==
1. در برخى آیات آمده است که تقواپیشگان کسانى هستند که به غیب ایمان مى‌آورند و نماز را برپا مى‌دارند و به آخرت یقین دارند: {{متن قرآن|«اَلَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ ويُقيمونَ الصَّلوةَ ... * ... و بِالأخِرَةِ هُم يوقِنون»}} (بقره/2،3 ـ 4) مفسران اسلامى غیب را آنچه نادیدنى است (خدا، فرشتگان و ...) دانسته‌اند؛ اما در تفکر التقاطى، غیب معهود و شناخته شده مراحل ابتدایى رشد انقلاب توحیدى و زمان انجام تحولات کمّى بود؛ به این بیان که انقلاب مرحله‌اى پنهانى دارد که مرحله رشد تدریجى آن است. در این مرحله نظام حاکم هنوز مسلّط است و مبارزه باید پنهانى باشد تا تغییر تدریجى کمّى به تغییر کیفى دفعى تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک)، نظام جدید مستقر گردد و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد.[37] تفکر مزبور یقین به آخرت را نیز چنین تفسیر مى‌کرد: آنها به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب یقین دارند و مى‌دانند که این موضع‌گیریهاى خاص و این روش انقلابى سرانجام آنان را به هدف خویش (نظام برتر) مى‌رساند؛ همچنین در تبیین اقامه نماز نیز مى‌گفت: آنان براى تحقق ایمان خود آن پیوستگى را که در زبان مذاهب «نماز» خوانده مى‌شود برپا مى‌دارند، زیرا «صلوة» در لغت به معناى نماز نیست، بلکه شکل خارجى پیوستگى و ارتباط بین عناصر انقلابى همراه و نمودهاى برتر و قوانین حاکم بر آفرینش است[38]، چنان‌که بعضى زنادقه و باطنیان ضمن تأویل کردن آیات محکم، مراد از «اقیموا الصلوة» را اطاعت امام و مراد از «صوم» را نگهدارى اسرار دانسته و بدین ترتیب احکام شریعت را باطل مى‌کردند.[39] ( => تأویل)
+
1. در برخی آیات آمده است که تقواپیشگان کسانی هستند که به غیب ایمان می‌آورند و نماز را برپا می‌دارند و به آخرت یقین دارند:{{متن قرآن|«اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ ویُقیمونَ الصَّلوةَ... *... و بِالأخِرَةِ هُم یوقِنون»}} (بقره/2،3 4) مفسران اسلامی غیب را آنچه نادیدنی است (خدا، فرشتگان و...) دانسته‌اند؛ اما در تفکر التقاطی، غیب معهود و شناخته شده مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمّی بود؛ به این بیان که انقلاب مرحله‌ای پنهانی دارد که مرحله رشد تدریجی آن است. در این مرحله نظام حاکم هنوز مسلّط است و مبارزه باید پنهانی باشد تا تغییر تدریجی کمّی به تغییر کیفی دفعی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک)، نظام جدید مستقر گردد و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد.<ref>. مجموعه آثار، ج 1، ص 465، «علل گرایش به مادیگری».</ref> تفکر مزبور یقین به آخرت را نیز چنین تفسیر می‌کرد:آنها به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب یقین دارند و می‌دانند که این موضع‌گیریهای خاص و این روش انقلابی سرانجام آنان را به هدف خویش (نظام برتر) می‌رساند؛ همچنین در تبیین اقامه نماز نیز می‌گفت:آنان برای تحقق ایمان خود آن پیوستگی را که در زبان مذاهب «نماز» خوانده می‌شود برپا می‌دارند، زیرا «صلوة» در لغت به معنای نماز نیست، بلکه شکل خارجی پیوستگی و ارتباط بین عناصر انقلابی همراه و نمودهای برتر و قوانین حاکم بر آفرینش است<ref>. همان، ص 466.</ref>، چنان‌که بعضی زنادقه و باطنیان ضمن تأویل کردن آیات محکم، مراد از «اقیموا الصلوة» را اطاعت امام و مراد از «صوم» را نگهداری اسرار دانسته و بدین ترتیب احکام شریعت را باطل می‌کردند.<ref>. نثر طوبی، ج 1، ص 55.</ref> ( => تأویل)
  
برخى در نقد تفسیر نماز به پیوستگى گفته‌اند که در کدام لغت و کدام تاریخ نماز به معناى پیوستگى میان اعضاى یک حزب یا پیوستگى به طور مطلق است؟ آرى قرآن در آیه {{متن قرآن|«واعتَصِموا بِحَبلِ‌اللّهِ جَميعـًا و لاتَفَرَّقوا ...»}} (آل عمران/3، 103) به این پیوستگى توصیه کرده است.[40]
+
برخی در نقد تفسیر نماز به پیوستگی گفته‌اند که در کدام لغت و کدام تاریخ نماز به معنای پیوستگی میان اعضای یک حزب یا پیوستگی به طور مطلق است؟ آری قرآن در آیه {{متن قرآن|«واعتَصِموا بِحَبلِ‌اللّهِ جَمیعًا و لاتَفَرَّقوا...»}} (آل عمران/3، 103) به این پیوستگی توصیه کرده است.<ref>. مجموعه آثار، ج 1، ص 467  468، «علل گرایش به مادیگری».</ref>
  
2. در تفکر التقاطى «دنیا» همان زندگى در نظام سرمایه‌دارى و «آخرت» به معناى نظام عادلانه سوسیالیستى است که بعد از آن نظام برقرار خواهد شد و «خلود» عبارت ازاین دانسته شده که فرد در طریق تکامل جامعه فانى گردد، زیرا راه و تکامل جاودان است، هرچند فرد فانى است. در تفکر مزبور جمله {{متن قرآن|«يَومٌ لا بَيعٌ فِيهِ ولا خِلـل»}} در آیه 31 ابراهیم/14 به معناى روزگارى که در آن مبادله و شکاف طبقاتى نیست تفسیر مى‌شود. با کمترین آشنایى با قرآن مى‌توان دریافت که آیه یاد شده از روز رستاخیز سخن مى‌گوید که نه خرید و فروشى در آن است و نه دوستى و رفاقت ثمر مى‌بخشد؛ نه روز دیگرى.[41] همچنین قرآن «خلود و جاودانگى» را ویژه مؤمنان و پیشتازان تکامل و انقلاب ندانسته، بلکه کافران و منافقان را هم جاوید و خالد مى‌داند. در تفکر التقاطى جاودانگى آنها چگونه توجیه مى‌شود؟[42]
+
2. در تفکر التقاطی «دنیا» همان زندگی در نظام سرمایه‌داری و «آخرت» به معنای نظام عادلانه سوسیالیستی است که بعد از آن نظام برقرار خواهد شد و «خلود» عبارت ازاین دانسته شده که فرد در طریق تکامل جامعه فانی گردد، زیرا راه و تکامل جاودان است، هرچند فرد فانی است. در تفکر مزبور جمله {{متن قرآن|«یَومٌ لا بَیعٌ فِیهِ ولا خِلل»}} در آیه 31 ابراهیم/14 به معنای روزگاری که در آن مبادله و شکاف طبقاتی نیست تفسیر می‌شود. با کمترین آشنایی با قرآن می‌توان دریافت که آیه یاد شده از روز رستاخیز سخن می‌گوید که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و رفاقت ثمر می‌بخشد؛ نه روز دیگری.<ref>. تفسیر به رأی، ص 52.</ref> همچنین قرآن «خلود و جاودانگی» را ویژه مؤمنان و پیشتازان تکامل و انقلاب ندانسته، بلکه کافران و منافقان را هم جاوید و خالد می‌داند. در تفکر التقاطی جاودانگی آنها چگونه توجیه می‌شود؟<ref>. مجموعه آثار، ج 1، ص 467  468، «علل گرایش به مادیگری».</ref>
  
3. در اندیشه التقاطى، فلسفه تاریخ براساس تضاد دیالکتیک توجیه شده و داستان هابیل و قابیل در قرآن فلسفه تاریخ و هابیل نماینده دوران اشتراک اولیه و دامدارى و قابیل نماینده عصر کشاورزى و مالکیت فردى معرفى مى‌شود که این‌گونه تأویلات به انکار شبیه‌تر است تا توجیه.[43]
+
3. در اندیشه التقاطی، فلسفه تاریخ براساس تضاد دیالکتیک توجیه شده و داستان هابیل و قابیل در قرآن فلسفه تاریخ و هابیل نماینده دوران اشتراک اولیه و دامداری و قابیل نماینده عصر کشاورزی و مالکیت فردی معرفی می‌شود که این‌گونه تأویلات به انکار شبیه‌تر است تا توجیه.<ref>. مطهری افشاگر توطئه، ص 425  427.</ref>
  
دائره المعارف قرآن کریم، ج4، مدخل "التقاط" از مجيد زهدى و بخش فلسفه و كلام] http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/17.htm#f2]
+
دائره المعارف قرآن کریم، ج4، مدخل "التقاط" از مجید زهدی و بخش فلسفه و کلام] http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/17.htm#f2]
  
 
+
==پانویس==
 
+
{{پانویس}}
[
 

نسخهٔ ‏۱۱ ژوئن ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۵۸

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


التقاط:تلفیق مفاهیم اسلامی با اندیشه‌های دیگر

التقاط از ریشه «ل ق ط» بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است.[۱]

التقاط در فلسفه، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیه‌ها، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد می‌آورد تا از مجموع آنها مکتبی فلسفی بسازد، ازاین‌رو حاوی تحریف نیز هست.[۲] التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفته‌های پیشینیان و وفق دادن آرای آنها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آورده‌اند.[۳]

در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند که بخشی از اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب اسلام را تنها آن می‌دانستند.[۴]

در بُرهه مزبور همه گروهها و جریانات سیاسی بر این باور بودند که مبارزه سیاسی اگر برای توجیه خود از پشتوانه اعتقادی برخوردار نباشد با شکست مواجه می‌گردد و ازاین‌رو باید به حبل المتینی دست یازید که ضامن پیروزی و برآورنده نیازهای فردی و اجتماعی مبارزان باشد. برای دستیابی به چنین پشتوانه‌ای جریانهای فکری متعددی پدید آمد؛ گروهی مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهای جامعه، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی دانسته، حساب خود را از اسلام جدا کردند.

گروه دوم کسانی بودند که به اسلام معتقد؛ ولی از معارف بلند اسلامی بی‌خبر بودند. اینان جریان فکری نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمی بین اسلام و مارکسیسم نمی‌دیدند و با تلفیقی از این دو، اندیشه جدیدی را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشه‌های التقاطی در آثار نویسندگانی به چشم می‌خورد که غالباً تحصیل کرده‌های زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربی متمایل به فلسفه‌های تجربی بودند، چنان‌که برخی مفسران نیز به نقل آرای متأثر از علوم تجربی درباره معجزات اقدام کرده‌اند؛ مانند توجیه معجزه عبور حضرت موسی(علیه السلام)و قوم وی از رودنیل به جزر آب دریا.[۵] اینان اگرچه خود به نزدیکی با مارکسیسم خشنود نبودند؛ ولی عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشه‌های التقاطی شدند. جریان التقاطی یاد شده می‌کوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی در آموزشهای خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره می‌گرفت.[۶]این جریان فکری قرآن را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی که خود نوعی تفسیر به رأی است[۷] از آن ارائه می‌داد، چنان‌که مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان توده‌های معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود تا توده، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است.[۸] آنان قرآن را چنان تفسیر می‌کردند که گویی جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم برای انقلاب چیز دیگری نیست. فلسفه تاریخی از قرآن استنباط می‌کردند که بیان دیگری از ماتریالیسم تاریخی بود و در دیدگاه آنان از نظر قرآن و اسلام هر مبارزی به هر منظوری و در راه هر ایده‌ای کشته شود «شهید» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعی بزرگ نبودند. قرآن هم کتابی است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفی مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزیتویسم» است. خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتی بر اخلاق و رفتار انسان حاکم نیست و «عمل صالح» هر عملی است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن عمل، مورد ارزیابی قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهای سیاسی و اجتماعی هر خیانتی رنگ اخلاق به خود می‌گیرد.[۹]

جریان سوم اسلام مبتنی بر قرآن و سنت اولیای دین بود که با تلاشهای متفکران اسلامی و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطی طی قرون متوالی برای مردم تبیین شده است،[۱۰] با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله عبارت است از تلفیقی از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم، ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی برای دستیابی به مذهبی نو. این کار در جوامع دینی برضدّ دین و با تزویر و حیله انجام می‌گیرد.[۱۱]

قرآن کریم در درجه نخست هرگونه التقاطی را در مسیر ابلاغ وحی الهی از شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله)نفی کرده و در پاسخ این سخن کافران که قرآن را افسانه‌های پیشینیان دانسته و با توجه به امّی و نانویس بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌گفتند:آنها به درخواست و املای وی نوشته شده[۱۲] می‌فرماید:بگو آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین می‌داند:«و قالوا اَسطیرُ الاَوَّلینَ اکتَتَبَها فَهِیَ تُملی عَلَیهِ بُکرَةً واَصیلا * قُل اَنزَلَهُ الَّذی یَعلَمُ السِّرَّ فِی السَّموتِ والاَرض...» (فرقان/25،5 6) و نیز در پاسخ این سخن مشرکان به پیامبر(صلی الله علیه وآله) در صورتی که وی دیرتر برای آنان آیه‌ای بیاورد که چرا خود آیه‌ای برنگزیده و از اینجا و آنجا جمع نکرده‌ای؟[۱۳] می‌فرماید:بگو من فقط آنچه را که از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم:«و اِذا لَم تَأتِهِم بِایَة قالوا لَولاَ اجتَبَیتَها قُل اِنَّما اَتَّبِعُ ما یوحی اِلَیَّ مِن رَبّی...» (اعراف/7،203) و همچنین آنچه را که پیامبر(صلی الله علیه وآله)ناطق به آن است تنها برخاسته از وحی دانسته:«و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی» (نجم/53، 3 4) و وی را مؤمن به آنچه بر او نازل شده می‌داند:«ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ...»(بقره/2،285)، افزون بر این، ایمان آورندگان به وحی الهی را از تقوا پیشگانی دانسته که قرآن مایه هدایت آنان است:«ذلِکَ الکِتبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین * والَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ...» (بقره/2، 2،4)

نمونه‌هایی از التقاط:

1. در برخی آیات آمده است که تقواپیشگان کسانی هستند که به غیب ایمان می‌آورند و نماز را برپا می‌دارند و به آخرت یقین دارند:«اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ ویُقیمونَ الصَّلوةَ... *... و بِالأخِرَةِ هُم یوقِنون» (بقره/2،3 4) مفسران اسلامی غیب را آنچه نادیدنی است (خدا، فرشتگان و...) دانسته‌اند؛ اما در تفکر التقاطی، غیب معهود و شناخته شده مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمّی بود؛ به این بیان که انقلاب مرحله‌ای پنهانی دارد که مرحله رشد تدریجی آن است. در این مرحله نظام حاکم هنوز مسلّط است و مبارزه باید پنهانی باشد تا تغییر تدریجی کمّی به تغییر کیفی دفعی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک)، نظام جدید مستقر گردد و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد.[۱۴] تفکر مزبور یقین به آخرت را نیز چنین تفسیر می‌کرد:آنها به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب یقین دارند و می‌دانند که این موضع‌گیریهای خاص و این روش انقلابی سرانجام آنان را به هدف خویش (نظام برتر) می‌رساند؛ همچنین در تبیین اقامه نماز نیز می‌گفت:آنان برای تحقق ایمان خود آن پیوستگی را که در زبان مذاهب «نماز» خوانده می‌شود برپا می‌دارند، زیرا «صلوة» در لغت به معنای نماز نیست، بلکه شکل خارجی پیوستگی و ارتباط بین عناصر انقلابی همراه و نمودهای برتر و قوانین حاکم بر آفرینش است[۱۵]، چنان‌که بعضی زنادقه و باطنیان ضمن تأویل کردن آیات محکم، مراد از «اقیموا الصلوة» را اطاعت امام و مراد از «صوم» را نگهداری اسرار دانسته و بدین ترتیب احکام شریعت را باطل می‌کردند.[۱۶] ( => تأویل)

برخی در نقد تفسیر نماز به پیوستگی گفته‌اند که در کدام لغت و کدام تاریخ نماز به معنای پیوستگی میان اعضای یک حزب یا پیوستگی به طور مطلق است؟ آری قرآن در آیه «واعتَصِموا بِحَبلِ‌اللّهِ جَمیعًا و لاتَفَرَّقوا...» (آل عمران/3، 103) به این پیوستگی توصیه کرده است.[۱۷]

2. در تفکر التقاطی «دنیا» همان زندگی در نظام سرمایه‌داری و «آخرت» به معنای نظام عادلانه سوسیالیستی است که بعد از آن نظام برقرار خواهد شد و «خلود» عبارت ازاین دانسته شده که فرد در طریق تکامل جامعه فانی گردد، زیرا راه و تکامل جاودان است، هرچند فرد فانی است. در تفکر مزبور جمله «یَومٌ لا بَیعٌ فِیهِ ولا خِلل» در آیه 31 ابراهیم/14 به معنای روزگاری که در آن مبادله و شکاف طبقاتی نیست تفسیر می‌شود. با کمترین آشنایی با قرآن می‌توان دریافت که آیه یاد شده از روز رستاخیز سخن می‌گوید که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و رفاقت ثمر می‌بخشد؛ نه روز دیگری.[۱۸] همچنین قرآن «خلود و جاودانگی» را ویژه مؤمنان و پیشتازان تکامل و انقلاب ندانسته، بلکه کافران و منافقان را هم جاوید و خالد می‌داند. در تفکر التقاطی جاودانگی آنها چگونه توجیه می‌شود؟[۱۹]

3. در اندیشه التقاطی، فلسفه تاریخ براساس تضاد دیالکتیک توجیه شده و داستان هابیل و قابیل در قرآن فلسفه تاریخ و هابیل نماینده دوران اشتراک اولیه و دامداری و قابیل نماینده عصر کشاورزی و مالکیت فردی معرفی می‌شود که این‌گونه تأویلات به انکار شبیه‌تر است تا توجیه.[۲۰]

دائره المعارف قرآن کریم، ج4، مدخل "التقاط" از مجید زهدی و بخش فلسفه و کلام] http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/17.htm#f2]

==پانویس== 
  1. . لسان‌العرب، ج7،ص392؛ الصحاح، ج3، ص1157، «لقط»؛ لغت‌نامه، ج 2، ص 2726، «التقاط».
  2. . فرهنگ واژه‌های انقلاب اسلامی، ص 105.
  3. . سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 79.
  4. . پیرامون انقلاب اسلامی، ص 163.
  5. .تفسیر المنار، ج 1، ص 314 315.
  6. . حرکت و زمان، ج 1، ص 11.
  7. . تفسیر به رأی، ص 48.
  8. . مجموعه آثار، ج 1، ص 458، «علل گرایش به مادیگری».
  9. . حرکت و زمان، ج 1، ص 13.
  10. . حرکت و زمان، ج 1، ص 13.
  11. . پیرامون انقلاب اسلامی، ص 162؛ فرهنگ واژه‌های انقلاب اسلامی، ص 105.
  12. . المیزان، ج 15، ص 181.
  13. . همان، ج 8، ص 382.
  14. . مجموعه آثار، ج 1، ص 465، «علل گرایش به مادیگری».
  15. . همان، ص 466.
  16. . نثر طوبی، ج 1، ص 55.
  17. . مجموعه آثار، ج 1، ص 467 468، «علل گرایش به مادیگری».
  18. . تفسیر به رأی، ص 52.
  19. . مجموعه آثار، ج 1، ص 467 468، «علل گرایش به مادیگری».
  20. . مطهری افشاگر توطئه، ص 425 427.