اسامة بن زید

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۵۲ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'فرزند حارثه، از تيره بنى ‌كلب و صحابى رسول خدا صلی الله علیه و آله. بر اساس آن...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فرزند حارثه، از تيره بنى ‌كلب و صحابى رسول خدا صلی الله علیه و آله.

بر اساس آنچه درباره سن او هنگام رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله (18 تا 20 سال) نوشته‌اند،[۱] بايد در سال‌هاى سوم تا پنجم بعثت در مكه زاده شده باشد. پدر و مادرش (زيد و ام‌ايمن) هر دو آزاد شده (موالى) پيامبر صلی الله علیه و آله بودند.[۲]

وى به همراه پدر و مادرش به مدينه هجرت كرد[۳] و از كسانى بود كه پيامبر صلی الله علیه و آله به ‌سبب خردسالى‌اش، اجازه شركت در غزوه‌هاى بدر و احد را به او نداد.[۴] ابومحمد، ابوزيد،[۵] ابويزيد، ابوخارجه و ابوحارثه[۶] كنيه‌هاى‌ اوست.

اين روايت كه در ماجراى افك (سال پنجم ‌هـ.‌ق)، اسامه طرف مشورت پيامبر قرار گرفته باشد[۷] با توجه به سن كم او مورد ترديد است. اسامه در فتح مكه همراه پيامبر وارد كعبه شد[۸] و در غزوه حنين از معدود كسانى بود كه پايدار ماند و پيامبر صلی الله علیه و آله را در برابر هجوم دشمنان رها نكرد.[۹]

رواياتى درباره محبت پيامبر صلی الله علیه و آله به اسامه در منابع ذكر شده[۱۰] كه بر اساس بعضى از آن‌ها، پيامبر هداياى بزرگان ديگر اقوام چون حله دحيه كلبى[۱۱] و كسوت ذى يزن[۱۲] را به اسامه هديه كرده‌اند.

بزرگ‌ترين حادثه زندگى او، انتصابش به فرماندهى سپاه براى نبرد با روميان از سوى پيامبر صلی الله علیه و آله، در آخرين روزهاى زندگى آن حضرت است كه موضوع مباحث گوناگون كلامى در ميان دانشمندان مذاهب اسلامى شده است.

جوانى[۱۳] و سابقه بَرده بودن اسامه موجب شد تا اين انتصاب از سوى برخى مهاجران و انصار استهزا شود و به رغم تمايل و اصرار پيامبر كه فرمود: «جهّزوا جيش اسامة، لعن الله من تخلّف عنه»،[۱۴] اين سپاه تا هنگام رحلت آن‌ حضرت از جُرْف حركت نكرد.[۱۵]

پاسخ پيامبر صلی الله علیه و آله به ايرادهاى صحابه، نشان مى‌دهد كه آن‌ها قبلاً نيز از انتصاب زيد پدر اسامه به فرماندهى سپاه در سريه موته ناخشنود بودند.[۱۶] به نظر مى‌رسد بَرده‌بودن زيد و پسرش و محروميت آنان از پشتوانه قبيله‌اى و پایگاه اجتماعى از عوامل مخالفت صحابه بوده است. با اعلام خبر رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله، اسامه نيز از جُرف به مدينه بازگشت و بر اساس بيشتر روايات در مراسم غسل پيامبر صلی الله علیه و آله شركت داشت.[۱۷]

در دوران ابوبكر در مقام فرماندهى سپاه اسلام با روميان جنگيد و با پيروزى چشم‌گير به مدينه بازگشت.[۱۸] بنابر بعضى از روايات در يكى از نبردهاى ابوبكر با مرتدان، جانشين او در مدينه شد.[۱۹] وى در سركوب مسيلمه كذاب نيز در سپاه خالد ‌بن ‌وليد حضور داشته ‌است.[۲۰]

پاسخ تند او به ابوبكر پس ‌از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله كه تو خليفه پيامبر نيستى نيز در برخى روايات آمده است.[۲۱] اسامه در خلافت عمر مورد احترام او بود و بنا به روايتى او را با نام امير خطاب مى‌كرد و سلام مى‌گفت.[۲۲]

خليفه سهم او را در تقسيم عطايا، همسان با اصحاب بدر و بيش از پسر خود عبدالله، قرار داد و چون مورد اعتراض عبدالله قرار گرفت، محبت‌هاى رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله با اسامه را يادآور شد.[۲۳]

اسامه در شورش مردم بر ضد عثمان از سوى خليفه مأموريت يافت تا وضعيت مردم بصره را بررسى كند[۲۴] و چون كار شورشيان بالا گرفت و احتمال كشته شدن عثمان قوت يافت، از اميرمؤمنان على علیه‌السلام خواست تا براى بر كنار ماندن از هر گونه اتهامى در اين‌باره، مدينه را ترك گويد.[۲۵]

‌اسامه از كسانى است كه از بيعت با اميرمؤمنان‌ على علیه‌السلام سرباز زد[۲۶] و مورد عتاب ايشان قرار گرفت[۲۷] و همين موضوع، موجب شد كه وى جزو فرقه‌اى خاص به نام اعتزاليون دانسته شود و[۲۸] مورد نكوهش شديد شيعه قرار گيرد؛[۲۹] گرچه بر اساس برخى منابع شيعى، گويا اسامه بعدها از نظر خود بازگشت و حضرت امام على علیه‌السلام عذر او را در شركت نكردن در نبرد جمل پذيرفت.[۳۰]

هنگامى كه سپاه امام عازم پيكار جمل شد، اسامه با يادآورى پيمانى كه با پيامبر بسته بود ـ كه هرگز گوينده كلمه توحيد را نكُشد ـ از همراهى امام پوزش خواست[۳۱] و در مسجد مدينه گواهى داد كه بيعت طلحه و زبير با اميرمؤمنان على علیه‌السلام از روى كراهت بوده است.[۳۲]

درباره ديگر حوادث زندگى او تا پايان عمرش اطلاعى در دست نيست؛ جز مجادله‌اى كه با عمرو بن عثمان در حضور معاويه داشته و امام ‌حسن علیه‌السلام و عبدالله بن ‌جعفر او را همراهى كرده‌اند.[۳۳] در موردى ديگر او سخنان عبدالله بن ‌جعفر، مبنى بر نص پيامبر صلی الله علیه و آله در امامت امامان اهل بيت عليهم‌السلام را در برابر معاويه تأييد ‌مى‌كند.[۳۴]

اسامه، از راويان حديث نبوى بود و روايت استحباب روزه در روزهاى دوشنبه و پنج‌شنبه[۳۵] و روايت «إنّ اللّه يبغض الفاحش المتفحّش» از او است.[۳۶] در بعضى منابع رجالى، نام 26 نفر از كسانى‌ كه از او روايت كرده‌اند، شمرده شده است.[۳۷]

بعضى، شمار احاديث نقل شده از او را 118 مورد مى‌دانند.[۳۸] سرانجام اسامه در سال 54 يا 58 يا 59 هجرى قمرى درگذشت[۳۹] و بر اساس برخى روايات شيعى، امام حسين علیه‌السلام در كنار بستر او حاضر شده با پرداخت بدهى‌هايش در مراسم تكفين وى نيز ‌شركت ‌كردند.[۴۰]

اسامه در شأن نزول:

  1. در بازگشت از سريه غالب ‌بن عبدالله ليثى، يكى از مسلمانان كه بر اساس نقلى اسامة ‌بن زيد بوده است؛ شخصى را كه كلمه توحيد بر زبان جارى ساخته بود به قتل رساند و به اظهار اسلام او توجهى نكرد سپس آيه‌ 94 سوره نساء/4 نازل شد و اسامه مورد سرزنش پيامبر صلی الله علیه و آله واقع شد.[۴۱]
  1. بنا به گزارش برخى مفسران آيه ‌12 سوره حجرات/49 در پى آن نازل شد كه دو تن از صحابه اسامه را به بخل‌ورزى متهم و از سلمان نيز بدگويى كردند كه با نزول آيه از اين كار نهى ‌شدند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اجتَنِبوا كَثيرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ ولاتَجَسَّسوا ولا‌يَغتَب بَّعضُكُم بَعضـًا... = اى كسانى ‌كه ايمان آورده‌ايد؛ از بسيارى از گمان‌ها دور باشيد؛ زيرا برخى از گمان‌ها گناه است و (در احوال و عيب‌هاى پنهان مردم) كاوش مكنيد و از پس يكديگر بدگويى (غيبت) مكنيد».[۴۲]

پانویس

  1. الاستيعاب، ج‌ 1، ص‌ 170.
  2. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 45؛ الاستيعاب، ج‌ 1، ص‌ 170.
  3. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 183.
  4. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216‌ـ‌221.
  5. الاستيعاب، ج‌ 1، ص‌ 170.
  6. سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 497؛ اسدالغابه، ج‌ 1، ص‌ 195.
  7. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 430.
  8. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 834.
  9. المغازى، ج‌ 3، ص‌ 900.
  10. الطبقات، ج 4، ص‌ 45ـ49؛ سير اعلام‌النبلاء، ج 2، ص 497ـ504.
  11. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 48.
  12. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 48.
  13. الطبقات، ج 2، ص‌ 192؛ تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 113.
  14. الملل والنحل، ج‌ 1، ص‌ 23.
  15. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 146‌ـ‌147.
  16. الطبقات، ج‌ 2، 146 و 191‌ـ‌192.
  17. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 238؛ تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 114.
  18. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 146‌ـ‌147.
  19. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 253.
  20. الفتوح، ج‌ 1، ص‌ 32.
  21. الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 224.
  22. تهذيب الكمال، ج‌ 2، ص‌ 344.
  23. الاستيعاب، ج 1، ص 170؛ اسدالغابه، ج 1، ص‌ 196.
  24. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 648.
  25. الفتوح، ج‌ 2، ص‌ 227.
  26. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 699؛ شرح نهج البلاغه، ج‌ 2، ص‌ 246.
  27. الارشاد، ج ‌1، ص‌ 243.
  28. فرق الشيعه، ص‌ 5؛ مسائل الامامه، ص‌ 16.
  29. الجمل، ص‌ 94‌ـ‌96.
  30. التحرير الطاووسى، ص‌ 50‌ـ‌51.
  31. الجمل، ص‌ 95؛ التحرير الطاووسى، ص‌ 50.
  32. تاريخ طبرى، ج‌ 3، ص‌ 17.
  33. بحارالانوار، ج‌ 44، ص‌ 107‌ـ‌108.
  34. الاحتجاج، ج‌ 2، ص‌ 59.
  35. سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 506؛ الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 53.
  36. الاستيعاب، ج‌ 1، ص‌ 171؛ سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 502.
  37. تهذيب الكمال، ج‌ 2، ص‌ 338.
  38. سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 507.
  39. الاستيعاب، ج‌ 1، ص‌ 172.
  40. مناقب، ج‌ 4، ص‌ 72‌ـ‌73.
  41. جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 5، ص‌ 304؛ مجمع البيان، ج‌ 3، ص ‌145؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 91.
  42. كشف الاسرار، ج‌ 9، ص ‌260؛ تفسير قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 217؛ مجمع البيان، ج‌ 5، ص‌ 203.

منابع

محمد باغستانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 631-634