قاهر (خلیفه عباسی)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


از پس مرگ مقتدر محمد بن معتضد بخلافت رسید و لقبش قاهر شد. به دوران او فتنه ها بود. هنوز سال بسر نرفته بود که سپاه بشورید و بزرگان دولت و مونس فرمانده سپاه و ابن مقله وزیر بخلع وی و نصب یکی از فرزندان مکتفی همسخن شدند اما خبر به قاهر رسید که همه را بگرفت و بکشت و نامزد خلافت را میان دو دیوار بگل کرد.

قاهر بسختی و سنگدلی شهره بود همیشه زوبینی با خود داشت و چون می نشست آن را پیش رو می نهاد و با هر که خشم می کرد در دم او را بزوبین می کشت. از این رو آشوب های که پیش از او بود فرو نشست و آنها که بهر بهانه بجان خلفا دستبرد می زدند به جای خود نشستند به گفته سیوطی: «منتقم را نیز به القاب وی افزوده بودند و بر سکه رقم می زدند».

بگفته صولی، قاهر مردی جسور و خونخوار و بدسیرت و متلون و شرابخوار بود و اگر سلامت نفس حاجب وی سلامه نبود مردم بسیار را بکشتن داده بود.

از میان توطئه گران بر ضد قاهر فقط ابن مقله جان از غائله بدر برد اما خانه اش را بسوختند و خانه کسانش غارت کردند و چون فتنه بخفت قاهر مستمری سپاه را بداد که دلخوش شدند و کار وی استقرار یافت. اما گروه ساجیان یعنی پیروان ابن ابی الساج که از سرداران معتمد بود و هم جماعتی از نگهبانان که از صولت قاهر بیمناک بودند و تحریک ابن مقله در ایشان کارگر افتاد، بار دیگر بشوریدند و چون شنیدند قاهر در خانه مونس سرداب ها آماده می کند هیجانشان فزون شد که پنداشتند برای مجازات سران ایشان مهیا می شود.

ابن اثیر گوید: «قاهر با ساجیان و نگهبانان خشونت آغازید و مقاصد ایشان را انجام نداد و هم در خانه خویش پنجاه سرداب بساخت و درهای آن را محکم کرد گفتند که سرداب ها را برای ساجیان و نگهبانان کرده است و کینه و بیمشان را برانگیخت و هم در آن ایام گروهی قرمطی را از فارس به بغداد آوردند و خلیفه بفرمود تا همه را در سرداب های قصر به زندان کردند و نهانی با ایشان مواضعه کرد تا به کمکشان از خطر ساجیان و نگهبانان آسوده شود».

از معاریف دوران قاهر یکی ابن درید بود که بگفته مسعودی: «در شعر مهارت داشت و در لغت، تالی خلیل بود». به گفته مؤلف الفخری: «قاهر از پس سقوط روزی بر جامع منصور ایستاد و صدقه خواست، این کار را به تقبیح مستکفی می کرد که بر او سخت گرفته بود. یکی از هاشمیان وی را برد و پانصد درم بدو داد و چون مستکفی خبر یافت بگفت تا از خروج وی مانع شدند و همچنان محبوس ببود تا به سال 339 بدوران طائع در پنجاه و سه سالگی بمرد.

منابع

حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج2.