قيس بن عاصم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: صحابه پیامبر، قيس بن عاصم، ' /> '''کلید واژ...' ایجاد کرد)
 
(ویرایش)
 
(۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
{{بخشی از یک کتاب}}
  
 +
قیس بن عاصم الْمِنْقَرى در سال نهم هجری همراه با وَفْد [[بنی تمیم|بنى تمیم]] به خدمت [[پیامبر اسلام|حضرت رسول]] صلى الله علیه و آله آمد و [[اسلام]] آورد. حضرت فرمود: هذا سیدُ اَهلِ الْوَبر.<ref> الاستیعاب، ۳/۱۲۹۵.</ref> 
  
 +
==کثرت حلم قیس==
  
 +
قیس بن عاصم مردى عاقل و حلیم بود؛ چندان که [[احنف بن قیس|احنف بن قیس]] -معروف به کثرت [[حلم]]-، حلم را از او آموخته؛ چنان که در تاریخ است که وقتى از احنف پرسیدند که از خود حلیم‌تر کسى یافته‌اى؟ گفت: آرى من این حلم را از قیس بن عاصم منقرى آموخته‌ام.
  
قيس بن عاصم الْمِنْقَرى در سال نهم با وَفْد بنى تَميم به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم [[اسلام]] آورد حضرت فرمود: هذا سيِّدُ اَهلِ الْوَبر.<ref> الاستيعاب، 3/1295.</ref>و او مردى عاقل و حليم بود؛ چندان كه احنف بن قيس معروف به كثرت حلم، حلم را از او آموخته؛ چنان كه در تاريخ است كه وقتى از احنف پرسيدند كه از خود حليم‌تر كسى يافته‌اى؟ گفت: آرى من اين حلم را از قيس بن عاصم منقرى آموخته‌ام.
+
در همین رابطه نقل شده است: او با مردى سخن مى‌گفت، ناگاه چند تن از مردم بَرادَر او را با دست بسته آوردند و گفتند هم اکنون پسرت را مقتول ساخت، او را بسته آوردیم، قیس این بشنید و قطع سخن خویش نکرد آن‌گاه که سخنش تمام گشت پسر دیگرش را طلبید و گفت: قُمْ یا بُنَىَّ اِلى عَمِّک فَاَطْلِقْهُ وَ اِلى اَخیک فاَدْفنهُ؛ برخیز اى پسرک من، دست عمویت را بگشا و برادرت را به خاک سپار! آن‌گاه فرمود: مادر مقتول را صد شتر عطا کن باشد که حزن او اندک شود این بگفت و از طرف اَیمَن به سوى اَیسَر تکیه زد و بگفت:
  
يك روز به نزد او آمدم او با مردى سخن مى‌گفت ناگاه چند تن از مردم بَرادَر او را با دست بسته آوردند و گفتند هم اكنون پسرت را مقتول ساخت او را بسته آورديم، قيس اين بشنيد و قطع سخن خويش نكرد آن‌گاه كه سخنش تمام گشت پسر ديگرش را طلبيد و گفت: قُمْ يا بُنَىَّ اِلى عَمِّكَ فَاَطْلِقْهُ وَ اِلى اَخيكَ فاَدْفنهُ؛ برخيز اى پسرك من، دست عمويت را بگشا و برادرت را به خاك سپار! آن‌گاه فرمود: مادر مقتول را صد شتر عطا كن باشد كه حزن او اندك شود اين بگفت و از طرف اَيمَن به سوى اَيْسَر تكيه زد و بگفت:
+
اِنّی امْرؤْ لایعْتَری خُلْقی * دَنَسٌ یفَنِّدُهُ ولا أفِنُ<ref> مأخذ پیشین.</ref>
  
اِنّي امْرؤْ لايَعْتَري خُلْقي × دَنَسٌ يُفَنِّدُهُ ولاأفِنُ.<ref> مأخذ پيشين.</ref>
+
==موعظه پیامبر به قیس==
  
و اين قيس همان است كه با جماعتى از [[بنى تميم]] خدمت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيدند و از آن حضرت موعظه نافعه خواستند آن حضرت ايشان را موعظه فرمود به كلمات خود، از جمله فرمود: اى قيس! چاره‌اى نيست از براى تو از قرينى كه دفن شود با تو و او زنده است و دفن مى‌شوى تو با او و تو مرده‌اى پس او اگر (كريم) باشد گرامى خواهد داشت تو را و اگر او (لئيم) باشد واخواهد گذاشت تو را و به داد تو نرسد و محشور نخواهى شد مگر با او و مبعوث نشوى مگر با او و سؤال كرده نخواهى شد مگر از او؛ پس قرار مده آن را مگر عمل صالح؛ زيرا كه اگر صالح باشد اُنس خواهى گرفت با او و اگر فاسد باشد وحشت نخواهى نمود مگر از او و او عمل تو است.  
+
و این قیس همان است که با جماعتى از [[بنی تمیم|بنى تمیم]] خدمت [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى الله علیه و آله و سلم رسیدند و از آن حضرت موعظه نافعه خواستند. آن حضرت ایشان را موعظه فرمود به کلمات خود، از جمله فرمود: اى قیس! چاره‌اى نیست از براى تو از قرینى که دفن شود با تو و او زنده است و دفن مى‌شوى تو با او و تو مرده‌اى پس او اگر (کریم) باشد گرامى خواهد داشت تو را و اگر (لئیم) باشد واخواهد گذاشت تو را و به داد تو نرسد و محشور نخواهى شد مگر با او و مبعوث نشوى مگر با او و سؤال کرده نخواهى شد مگر از او؛ پس قرار مده آن را مگر عمل صالح؛ زیرا که اگر صالح باشد اُنس خواهى گرفت با او و اگر فاسد باشد وحشت نخواهى نمود مگر از او و او عمل تو است.  
  
قيس عرض كرد: يا نبى الله! دوست داشتم كه اين موعظه به نظم آورده شود تا ما افتخار كنيم به آن بر هر كه نزديك ما است از عرب و هم آن را ذخيره خود مى‌كرديم. آن جناب فرستاد حَسان بن ثابت شاعر را حاضر كنند كه به نظم آورد آن را؛ صَلْصال بن دَلْهَمِسْ حاضر بود و به نظم درآورد آن را پيش از آن كه حَسّان بيايد، و گفت:
+
قیس عرض کرد: یا نبى الله! دوست داشتم که این موعظه به نظم آورده شود تا ما افتخار کنیم به آن بر هر که نزدیک ما است از عرب و هم آن را ذخیره خود مى‌کردیم. آن جناب فرستاد [[حسان بن ثابت]] شاعر را حاضر کنند که به نظم آورد آن را؛ صَلْصال بن دَلْهَمِسْ حاضر بود و به نظم درآورد آن را پیش از آن که حَسّان بیاید، و گفت:
  
تَخَيَّرْ خليطا مِنْ فِعالِكَ اِنَّما × قَرينُ الْفَتى فِي الْقَبْر ما كانَ يَفْعَلُ
+
تَخَیرْ خلیطا مِنْ فِعالِک اِنَّما * قَرینُ الْفَتى فِی الْقَبْر ما کانَ یفْعَلُ
  
ولابُدَّ قَبْلَ الْمَوْتِ مِنْ اَنْ تُعِدَّهُ × لِيَوْمٍ يُنادِى المَرْفيهِ فَيُقْبِلُ
+
ولابُدَّ قَبْلَ الْمَوْتِ مِنْ اَنْ تُعِدَّهُ * لِیوْمٍ ینادِى المَرْء فیهِ فَیقْبِلُ
  
فَاِنْ كُنْتَ مَشْغُولاً بِشَىءٍ فلا تَكُنْ × بِغَيْرِ الَّذي يَرْضى بِهِ اللّهُ تَشْغَلُ
+
فَاِنْ کنْتَ مَشْغُولاً بِشَىءٍ فلا تَکنْ * بِغَیرِ الَّذی یرْضى بِهِ اللّهُ تَشْغَلُ
  
فَلَنْ يَصْحُبَ الاِنْسانَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ × وَمِنْ قَبْلِهِ اِلا الَّذي كانَ يَعْمَلُ
+
فَلَنْ یصْحُبَ الاِنْسانَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ * وَمِنْ قَبْلِهِ اِلا الَّذی کانَ یعْمَلُ
  
اَلا اِنَّمَا الانسانُ ضَيْفٌ لاَهْلِهِ × يُقيمُ قَليلاً بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَرْحَلُ.<ref> املى [[شيخ صدوق]]، ص 51، مجلس اول، [[حديث]] چهارم.</ref>
+
اَلا اِنَّمَا الانسانُ ضَیفٌ لاَهْلِهِ * یقیمُ قَلیلاً بَینَهُمْ ثُمَّ یرْحَلُ<ref> [[الأمالی شیخ صدوق (کتاب)|امالى شیخ صدوق]]، ص ۵۱، مجلس اول، حدیث چهارم.</ref>
  
==پانویس ==
+
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
===منبع===
+
==منابع==
  
حاج شیخ عباس قمی, منتهی الآمال، قسمت اول، باب اول: در تاريخ حضرت خاتم الانبياء
+
* حاج شیخ عباس قمی، [[منتهى الآمال (کتاب)|منتهی الآمال]]، قسمت اول، باب اول: در تاریخ حضرت خاتم الانبیاء.
 +
 
 +
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۱۸

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


قیس بن عاصم الْمِنْقَرى در سال نهم هجری همراه با وَفْد بنى تمیم به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله آمد و اسلام آورد. حضرت فرمود: هذا سیدُ اَهلِ الْوَبر.[۱]

کثرت حلم قیس

قیس بن عاصم مردى عاقل و حلیم بود؛ چندان که احنف بن قیس -معروف به کثرت حلم-، حلم را از او آموخته؛ چنان که در تاریخ است که وقتى از احنف پرسیدند که از خود حلیم‌تر کسى یافته‌اى؟ گفت: آرى من این حلم را از قیس بن عاصم منقرى آموخته‌ام.

در همین رابطه نقل شده است: او با مردى سخن مى‌گفت، ناگاه چند تن از مردم بَرادَر او را با دست بسته آوردند و گفتند هم اکنون پسرت را مقتول ساخت، او را بسته آوردیم، قیس این بشنید و قطع سخن خویش نکرد آن‌گاه که سخنش تمام گشت پسر دیگرش را طلبید و گفت: قُمْ یا بُنَىَّ اِلى عَمِّک فَاَطْلِقْهُ وَ اِلى اَخیک فاَدْفنهُ؛ برخیز اى پسرک من، دست عمویت را بگشا و برادرت را به خاک سپار! آن‌گاه فرمود: مادر مقتول را صد شتر عطا کن باشد که حزن او اندک شود این بگفت و از طرف اَیمَن به سوى اَیسَر تکیه زد و بگفت:

اِنّی امْرؤْ لایعْتَری خُلْقی * دَنَسٌ یفَنِّدُهُ ولا أفِنُ[۲]

موعظه پیامبر به قیس

و این قیس همان است که با جماعتى از بنى تمیم خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم رسیدند و از آن حضرت موعظه نافعه خواستند. آن حضرت ایشان را موعظه فرمود به کلمات خود، از جمله فرمود: اى قیس! چاره‌اى نیست از براى تو از قرینى که دفن شود با تو و او زنده است و دفن مى‌شوى تو با او و تو مرده‌اى پس او اگر (کریم) باشد گرامى خواهد داشت تو را و اگر (لئیم) باشد واخواهد گذاشت تو را و به داد تو نرسد و محشور نخواهى شد مگر با او و مبعوث نشوى مگر با او و سؤال کرده نخواهى شد مگر از او؛ پس قرار مده آن را مگر عمل صالح؛ زیرا که اگر صالح باشد اُنس خواهى گرفت با او و اگر فاسد باشد وحشت نخواهى نمود مگر از او و او عمل تو است.

قیس عرض کرد: یا نبى الله! دوست داشتم که این موعظه به نظم آورده شود تا ما افتخار کنیم به آن بر هر که نزدیک ما است از عرب و هم آن را ذخیره خود مى‌کردیم. آن جناب فرستاد حسان بن ثابت شاعر را حاضر کنند که به نظم آورد آن را؛ صَلْصال بن دَلْهَمِسْ حاضر بود و به نظم درآورد آن را پیش از آن که حَسّان بیاید، و گفت:

تَخَیرْ خلیطا مِنْ فِعالِک اِنَّما * قَرینُ الْفَتى فِی الْقَبْر ما کانَ یفْعَلُ

ولابُدَّ قَبْلَ الْمَوْتِ مِنْ اَنْ تُعِدَّهُ * لِیوْمٍ ینادِى المَرْء فیهِ فَیقْبِلُ

فَاِنْ کنْتَ مَشْغُولاً بِشَىءٍ فلا تَکنْ * بِغَیرِ الَّذی یرْضى بِهِ اللّهُ تَشْغَلُ

فَلَنْ یصْحُبَ الاِنْسانَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ * وَمِنْ قَبْلِهِ اِلا الَّذی کانَ یعْمَلُ

اَلا اِنَّمَا الانسانُ ضَیفٌ لاَهْلِهِ * یقیمُ قَلیلاً بَینَهُمْ ثُمَّ یرْحَلُ[۳]

پانویس

  1. الاستیعاب، ۳/۱۲۹۵.
  2. مأخذ پیشین.
  3. امالى شیخ صدوق، ص ۵۱، مجلس اول، حدیث چهارم.

منابع

  • حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، قسمت اول، باب اول: در تاریخ حضرت خاتم الانبیاء.