ریان بن صلت

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۲۸ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ابوعلى ریان بن صلت از محدثان و فقیهان برجسته شیعى در سده دوم و سوم هجرى است. او دوران امامت امام کاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادى علیهم‌السلام را درک کرد. ریان همچنین در دستگاه خلافت مأمون حضور داشت. از جمله آثارى که به ریان نسبت داده اند، کتابى است که نجاشى از آن نام برده و در آن سخنان امام رضا علیه‌السلام درباره فرق بین آل و امت را جمع کرده است.

اساتید و شاگردان

ریان بن صلت در مسائل اعتقادى، فقهى، سیاسى به سه امام عصر خویش یعنی امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم‌السلام مراجعه و از آنان استفاده کرده است. او خود نیز شاگردان ارزشمندى داشت که اسامى برخى از آنان چنین است:

۱. على بن ریان بن صلت اشعرى قمى:

وى فرزند ریان و از راویان موثق شیعه به شمار مى رود. او از اصحاب امام هادى و امام حسن عسکرى علیهما‌السلام بود و کتاب «منثورالاحادیث» از آثار اوست. عبدالله بن جعفر حمیرى و محمد بن على بن محبوب از او روایت نقل کرده اند.[۱]

۲. عبدالله بن جعفر حمیرى:

از بزرگان قم و از راویان موثق شیعى بود. وى از اصحاب و راویان امام رضا و امام هادى و امام عسکرى علیهم‌السلام به شمار مى رود. حمیرى در حدود سال ۲۹۰ هجرى به کوفه رفت و مردم از وى حدیث شنیدند. کتاب‌هاى زیادى نیز تألیف کرد که از جمله آن‌ها مى توان به کتاب «الامامة»، «الدلائل»، «العظمة» و «التوحید» اشاره کرد.[۲]

۳. ابراهیم بن هاشم قمى:

وی در اصل کوفى بود اما به قم سفر کرد و مقیم آنجا شد. وى از اصحاب امام رضا علیه‌السلام و از شاگردان یونس بن عبدالرحمن بود. گویند: ابراهیم اولین راوى اهل کوفه بود که احادیث شیعه را در قم انتشار داد و به گفته شیخ طوسى و نجاشى از راویان موثق و مورد اعتماد شیعه بود. کتاب‌هایى تألیف کرده است که مى توان به «النوادر» و «قضایا امیرالمؤمنین علیه‌السلام» اشاره کرد. شمار احادیث که او نقل کرده، بالغ بر ۶۴۱۴ مورد است.[۳]

مقام فقهى ریان

درباره جایگاه و مقام فقهى ریان، کشى روایتى را به نقل از على بن محمد قتیبى در کتاب رجال خود آورده است که دلیلى آشکار به منزلت فقهى اوست. بر اساس این حدیث، ریان به مذمت کسانى پرداخته است که مدعى فقاهت بوده اند و آن‌ها را تشویق به تحصیل علم و فهم مسایل و احکام دین کرده است.[۴] گذشته از مضمون این حدیث، باید گفت بیشتر روایاتى که ریان از امامان معصوم علیهم‌السلام نقل کرده، در ابواب مختلف فقهى است که نشان از توجه و عنایت خاص او به مسایل فقهى و فهم صحیح احکام شرعی دارد.

در اینجا نمونه هایى از احادیث او را بیان مى کنیم:

  • ۱. ریان گوید: از امام رضا علیه‌السلام شنیدم که فرمود: خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد؛ مگر براى تحریم شراب و... .[۵]
  • ۲. براى امام هادى علیه‌السلام نوشتم: قطعه زمینى دارم که در آن به آسیابانى مشغولم. همچنین از راه فروش ماهى و چوب‌هایى که از آن زمین بدست مى آورم، کسب مى کنم. آیا چیزى بر عهده من هست؟ امام علیه‌السلام در جواب فرمود: خمس آن‌ها بر تو واجب است.[۶]
  • ۳. از یونس بن عبدالرحمن شنیدم که امام معصوم علیه‌السلام فرمود: زمین از آنِ خداوند است و آن را روزىِ بندگانش قرار داده است، کسى که سه سال پى در پى و بدون دلیل زمینى را معطل گذارد و از آن استفاده نکند، باید زمین را از او گرفت و به دیگرى واگذار کرد. همچنین اگر کسى حق خود را تا ده سال مطالبه نکند، دیگر حقى در آن مال ندارد.[۷]

آثار ریان بن صلت

از جمله آثارى که به ریان نسبت داده اند، کتابى است که نجاشى از آن نام برده است و در آن سخنان امام رضا علیه‌السلام درباره فرق بین آل و امت را جمع کرده است.[۸]

اثر دیگر وى مجموعه اى از روایات و احادیثی است که از امامان معصوم علیهم‌السلام نقل کرده است. عمده این روایت‌ها درباره ولایت‌عهدى امام رضا علیه‌السلام،[۹] حرکت امام براى برگزارى مراسم نماز عید فطر،[۱۰] زمان تولد امام رضا علیه‌السلام،[۱۱] آداب جنگ[۱۲] و مسایل گوناگون فقهى همچون نماز، روزه، زکات، اجارات و... مى باشد، و این روایات در طول تاریخ تشیع مورد استفاده فقهای شیعه قرار گرفته‌اند.

ریان از منظر عالمان

از دیدگاه علماى شیعه، ریان فردى مورد اطمینان است. نجاشى که از رجال نویسان قرن پنجم و متوفى به سال ۴۵۰ هجرى است، در کتاب رجال خود مى نویسد: «ابوعلى ریان بن صلت اشعرى قمى، از امام رضا علیه‌السلام روایت نقل کرده است. او از راویان موثق، راستگو و قابل اعتماد است. همچنین کتابى دارد که گفتار امام رضا علیه‌السلام درباره فرق آل و امة را بیان داشته است».[۱۳] و خود با سه واسطه از ریان حدیث نقل کرده است.

شیخ طوسى (م، ۴۶۰ ق) مى گوید: «ریان خراسانى الاصل و از اصحاب امام رضا و امام هادى علیهما‌السلام بود.[۱۴] و ابوعبدالله برقى که از راویان و مؤلفان شیعى قرن سوم هجرى است، در کتاب رجالش مى نویسد: ریان بن صلت از اصحاب امام رضا علیه‌السلام بود و در زمان آن حضرت مى زیسته است».[۱۵]

ابن داود،[۱۶] ابوعمرو کشی[۱۷] ابن شهر آشوب[۱۸] و بسیارى دیگر از بزرگان شیعه نیز از ریان بن صلت، به نیکى یاد کرده اند.

ریان و امام رضا علیه‌السلام

ریان گذشته از منزلت روایى که نزد عالمان شیعى داشت، از سوى امامان معصوم علیهم‌السلام نیز مورد تکریم قرار گرفته است. ریان خود مى گوید: «بیرون منزل امام رضا علیه‌السلام در خراسان ایستاده بودم که معمر؛ با یکى از اصحاب و اطرافیان آن حضرت خواست وارد منزل آن حضرت شود. گفتم: حال که نزد امام علیه‌السلام مى روى از مولایم بخواه تا یکى از لباس‌هایش و چند درهم از سکه هایى را که نام مبارک ایشان بر آن ضرب شده است، به من اعطا فرماید. معمر گفت: وقتى وارد منزل امام علیه‌السلام شدم، پیش از آن که من سخنى بگویم، امام علیه‌السلام فرمود: اى معمر آیا ریان نمى خواهد تا ما او را از لباس خود پوشانده، از پول‌هایمان مقدارى به او ببخشیم؟ گفتم: سبحان اللّه! این همان خواسته ریان است که بیرون از منزل شما به من گفت. امام علیه‌السلام تبسمى کرد و فرمود: همانا مؤمن به مقصود مى رسد، از او بخواه تا وارد شود. ریان خود ماجرا را ادامه مى دهد و مى گوید: وقتى وارد شدم، سلام گفتم، امام علیه‌السلام سلامم را پاسخ داد و یکى از لباس‌هایش را به من داد و به هنگام رفتن نیز سى درهم در دستم گذاشت».[۱۹]

ریان در روایت دیگرى مى گوید: «هنگامى که قصد سفر به عراق را داشتم، براى خداحافظى نزد امام رضا علیه‌السلام رفتم. در راه با خود گفتم: از امام تقاضا مى کنم تا یکى از لباس‌هایش را به من ببخشد تا از آن براى خود کفنى تهیه کنم. مقدارى پول نیز از ایشان مى گیرم تا براى دخترانم انگشتر بسازم. اما زمانى که با امام علیه‌السلام وداع کردم از غم فراق گریستم و خواسته ام را بازگو نکردم. ولى امام علیه‌السلام با صداى رسا مرا مخاطب ساخت و فرمود: اى ریان! آیا دوست ندارى چند درهم به تو بدهم تا براى دخترانت انگشترى بسازى. گفتم: اى مولاى من، مى خواستم اما غم فراق مانع از اظهار شد. آن گاه حضرت یک لباس و چند درهم به من داد».[۲۰]

ریان در دستگاه خلافت مأمون

مى گویند او از سخنوران دستگاه خلافت مأمون و از نزدیکان و خواص و صاحب سرّ وى بود.[۲۱] و مأمون و فضل بن سهل او را براى انجام کارهاى خود مأمور می کردند. در خبرى آمده است: «روزى مأمون به وى گفت: فردا به میان مردم برو و از فضایل و مناقب امیرالمومنین على علیه‌السلام سخن بگو. ریان در ضمن سخنرانى گفت: مأمون از پدرانش برایم این چنین نقل کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس که من مولاى او هستم، على علیه‌السلام مولاى اوست و فرمود: منزلت على علیه‌السلام در نزد من جایگاه هارون نزد موسى است».[۲۲]

با این حال پیداست که حضور ریان در دستگاه خلافت به خاطر تقیه بود؛ زیرا بنى عباس، علویان و شیعیان را مورد آزار قرار داده، اموال آن‌ها را ضبط و برخى را از شهرهایشان آواره کرده بودند. (اگر چه در دوران خلافت مأمون از طرف شیعیان و علویان شورش‌هایى پدید آمد و هیبت دستگاه خلافت از میان رفت. اما هنوز شرایط به نفع شیعیان هموار نشده بود.)

از نشانه هاى دیگر اعتقاد راسخ و تفکر صحیح و ارادت خالصانه او به امامان معصوم علیهم‌السلام و درک درست از امامت و ولایت، روایتى است که مسعودى در کتاب «اثبات الوصیة» آورده است. بر اساس این خبر آن هنگام که امام رضا علیه‌السلام به دست مأمون در سال ۲۰۲ هجرى به شهادت رسید، امام جواد علیه‌السلام هفت سال بیشتر نداشت، شیعیان بغداد و شهرهاى دیگر در سوگ آن حضرت مى گریستند. آن روز ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، محمد بن حکیم عبدالرحمن بن حجاج و یونس بن عبدالرحمن و عده اى دیگر از بزرگان شیعه در خانه عبدالرحمن بن حجاج گرد آمده، به عزادارى پرداختند. علاوه بر فقدان امام، این که چه کسى امامت و زعامت شیعه را بدست خواهد گرفت، شیعیان را در اندوه فروبرده بود. ناگاه یونس بن عبدالرحمان گفت: گریه را رها کنید تا بفهمیم عهده دار ولایت از این پس کیست؟ و تا زمانى که این کودک (امام جواد علیه‌السلام) بزرگ شود، براى حل مسائل و مشکلات به چه کسى باید رجوع کنیم.در این هنگام ریان بن صلت که از این گفته به شدت ناراحت شده بود، از جاى برخاست و با یونس گلاویز شد و گفت تو تظاهر به ایمان مى کنى و در دل نسبت به دین شک دارى، اگر این کودک حجت خدا در زمین باشد، حتى اگر یک روز از عمر او گذشته باشد، گویا صد سال دارد، سخن او سخن امام کامل و بالغ است و اگر این چنین نباشد؛ حتى اگر هزار سال سن داشته باشد، همانند یکى از مردمان عادى است، سپس گفت: این گونه مى بایست درباره امامان معصوم علیهم‌السلام اعتقاد داشت.[۲۳]

فرزندان دانشمند ریان

دو فرزند ریان قمى نیز در جرگه حافظان علوم اهل بیت علیهم‌السلام و ناقلان حدیث هستند:

۱. على بن ریان:از راویان و مؤلفان معروف شیعى است که دوران امامت امام هادى علیه‌السلام و امام حسن عسکرى علیه‌السلام را درک کرد و از وجود پرفیض آنان بهره برد.[۲۴] رجال نویسان وى را از محدثان موثق و از شاگردان بنام آن دو بزرگوار دانسته اند. على بن ریان همانند پدر و برادر خویش قدرشناس نعمت ولایت و مطیع امر امامان معصوم علیهم‌السلام بود و از طریق نشر علوم علوى و جعفرى به حل مسائل فقهى مى پرداخت. وى گاه به صورت شفاهى و گاه در قالب نامه پاسخ سؤال‌هاى فقهى خود را بدست مى آورد.

۲. محمد بن ریان:

او از راویان برجسته شیعى قرن سوم هجرى است که دوران زندگى وى با روزگار امامت امام جواد و امام هادى و امام حسن عسکرى علیهم‌السلام مقارن شد.[۲۵] رجال شناسان محمد بن ریان را فردى موثق و قابل اعتماد دانسته و به روایات او عمل مى کنند.[۲۶] در میان پیشگامان وادى فقاهت و محدثان شیعى کسانى چون شیخ صدوق، روایات این فرزانه را در کتاب تهذیب الاحکام و کتاب الاستبصار بازگو کرده اند و کلینى بزرگ و اندیشمند در کافى روایات محمد بن ریان را نقل کرده است.

پانویس

  1. رجال نجاشى، ج ۲، ص ۱۱۶؛ رجال طوسى، ص ۴۱۹ و ۴۳۳؛ معجم رجال الحدیث؛ ج ۱۲، ص ۲۶.
  2. رجال طوسى، ص ۳۶۹؛ رجال نجاشى، ج ۱، ص ۸۹؛ معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۳۱۶.
  3. قرب الاسناد، ص ۳۴۲؛ المناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۶۹؛ رجال کشى، ص ۵۴۶.
  4. تهذیب الاحکام، ج ۷، ص ۲۳۳.
  5. همان، ج ۲، ص ۳۶۹.
  6. تهذیب الاحکام، ج ۷، ص ۲۳۳.
  7. رجال طوسى، ص ۴۱۹ و ۴۳۳.
  8. اعلام الورى، ص ۳۲۲؛ جامع الرواة، ج ۱، ص ۳۲۳.
  9. اعلام الورى، ص ۳۲۲؛ جامع الرواة، ج ۱، ص ۳۲۳.
  10. اعلام الورى، ص ۳۲۲؛ جامع الرواة، ج ۱، ص ۳۲۳۶۴؛ قرب الاسناد، ص ۳۴۳.
  11. قرب الاسناد، ص ۳۴۳.
  12. جامع الرواة، ج ۱، ص ۳۲۳.
  13. رجال نجاشى؛ ج ۱، ص ۳۷۹.
  14. رجال طوسى، ص ۳۷۶ و ۴۱۵.
  15. رجال برقى؛ ص ۵۴.
  16. رجال ابن داود؛ ص ۱۵۴.
  17. رجال کشى، ص ۵۴۶.
  18. معالم العلماء، ص ۵۰ و المناقب، ج ۴، ص ۳۵۰.
  19. قاموس الرجال، ج ۴، ص ۳۹۸-۳۹۴.
  20. تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۳۶؛ جامع المقال، طریحى، ص ۶۸.
  21. همان.
  22. اثبات الوصیة، ص ۲۳۴ و سیره پیشوایان، ص ۵۳۹.
  23. رجال کشى، ص ۵۴۷ و ۵۴۸، ج ۱۰۳۷ و جامع الرواة، ج ۱، ص ۳۲۳.
  24. رجال نجاشى، ج ۲، ص ۱۱۶؛ کافى، ج ۶، ص ۴۳۵.
  25. رجال طوسى، ص ۴۲۳.
  26. کافى، ج ۱، ص ۴۹۴.