حکیمه دختر امام جواد

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۲۳ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مقاله‌ی مربوط به این عنوان از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon article.jpg
محتوای فعلی "مقاله‌ یک نشریه" متناسب با این عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


زنان در تاریخ نهضت‌های توحیدى، دوشادوش مردان در جهت براندازی موانع رشد و تعالى، به جهادی پیگیر، بی‌امان، همه جانبه و خستگی‌ناپذیر دست زدند. از میدان خودسازی گرفته تا ساختن نسلی شایسته و پدیدآوردن جامعه و تمدن مطلوب، به منظور رسیدن به آرمان‌های والا، هماره هم شأن و همتای مرد و در کنار او؛ و گاه در این راه از مردان پیش‌تر و چابک‌تر، گام برداشته‌‌اند. در این میان، بانوانی که تربیت یافته خاندان عصمت و طهارت‌اند و خود از دامان این خاندان تولد یافته و بالیده‌اند؛ درخشندگی و نورافشانی خاصی دارند.

مطالعه زندگی این ستارگان درخشان، علاوه بر تبیین فضای دینى، اجتماعی و فرهنگی آن روزگاران، نقش این الگوهای جاودانه و مبارزه بی‌امان آن‌ها را با حاکمیت طاغوت و ثبات شان در مسیر حق را آشکار می‌سازد و راه‌های عملی دفاع از حاکمیت الهی و ولی خدا را در چشم‌انداز نسل امروز به تصویر می‌کشد. شخصی که در این مقاله در جستجوی ابعاد وجودی او هستیم، سینة سینای اسرار و حکمت الهی است.

بانویی که حافظ سر انبیا و اولیا و عصارة عالم خلقت بوده و در معرفت به مرحله‌ای رسیده که درس آموز مادر یگانه منجی عالم بشمار می‌آید؛ اولین کسی که جمال محبوب آن دل‌آرا را در زیر این آسمان کبود کرة خاکى، نظاره کرده و سفیر آن ولی امر اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. افزون بر آن که وی راوی حدیث آن محبوب یگانه می‌باشد. پس شایسته است که تحقیقی گسترده درباره شخصیت این بانوی گرانمایه انجام گیرد؛ اما متأسفانه که به علت کمبود منابع و نصوص و گزارش‌های تاریخى، تنها می­توان گوشه‌هایی از چهره این شخصیت ـ که در حساس‌ترین لحظات تاریخ حضور داشته است ـ را به تصویر کشید.

تجلی نور

هرگاه بخواهیم درباره شخصیت ها یا حوادث تاریخی به تحقیق بپردازیم یکی از اولین پرسش‌هایی که باید مطرح کرده و پاسخ آن را بیابیم، این است که آیا چنین حادثه یا شخصیتى، وجود خارجی داشته یا ساخته و پرداخته خیال‌ بافان و افسانه سرایان و دروغ پردازان است؟؛ تا تکلیف اصل وجود یک شخصی یا پدیده معلوم نشده، چگونه می‌توان درباره حالات، زمان، مکان و جنبه‌های گوناگونِ دیگر مربوط به آن پدیده و شخصیت به بحث پرداخت؟!

دلایل کافى، حکایت‌گر اصل وجود ایشان است از جمله:

آن‌چه در این خصوص درباره حکیمه خاتون و روایات وی آمده، برای اثبات وجود ایشان کافی است. از جمله:

الف) مرحوم کلینی در اصول کافی با سلسله سند خود از ایشان نقل کرده که «حکیمه» در شب تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و پس از آن، ایشان را مشاهده کرده و تصریح کرده است که ایشان فرزند محمد بن على، امام جواد علیه السلام و عمه امام حسن عسکری علیه السلام بوده‌اند.[۱]

ب) مرحوم صدوق نیز ایشان را به عنوان کسی که عهده‌دار امر حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام برای به دنیا آوردن حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، معرفی کرده است.[۲]

ج) مرحوم شیخ مفید، روایتی را با ذکر سلسله سند از حکیمه دختر محمد بن علی (امام جواد علیه السلام) درباره امام دوازدهم نقل می‌کند.[۳]

شبهه

برخی از نویسندگان، علیرغم اذعان بر وجود حکیمه خاتون به بزرگانی چون شیخ مفید نسبت داده‌اند که ایشان بر وجود حکیمه خاتون صحه نگذاشته و تأیید نکرده است. برای نمونه، مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال[۱۰] می‌گوید: «...عجیب‌تر از آن، متعرض نشدن مثل شیخ مفید در ارشاد و غیر او در کتب تواریخ و سیر و نسب، آن مخدره را در اولاد حضرت امام جواد علیه السلام...» و مضمون همین مطلب در کتاب ریاحین الشریعه نیز موجود است.[۱۱]

ملاحظه می‌شود که این نویسندگان از شیخ مفید متعجب‌اند که چرا نام «حکیمه خاتون» را به عنوان فرزند امام جواد علیه السلام در ارشاد نیاورده؛ با این ‌که شیخ مفید یکی از آگاهان قدما بوده و سخنش در این گونه امور سند است. آیا واقعا شیخ مفید از ایشان نامی نبرده است؟! اگر چنین باشد جای تعجب بسیار است. یا این ‌که همچنان که بعضی گفته‌اند گر چه شیخ مفید در ارشاد با نام «حکیمه» به ایشان اشاره نکرده، ولی تحت عنوان «امامه» که به وی «فاطمه» نیز گفته شده تصریح کرده‌اند.[۱۲]

پاسخ:

برای آن که به قضاوت صحیحی در این باره برسیم، شایسته است عین عبارت شیخ مفید را در این ‌جا ذکر کنیم، ایشان می‌فرماید: فرزندان حضرت امام جواد علیه السلام ـ که پس از ایشان به یادگار مانده‌اند ـ عبارتند از (دو پسر) یکی علی علیه السلام که پس از ایشان امام بود و دیگری موسی و دو دختر به نام‌های «فاطمه» و «امامه» پسر دیگری جز آن دو که نام بردیم نداشتند.[۱۳]

ازکلمات شیخ مفید، معلوم می‌شود که:

  • اولاً: حضرت، دو دختر داشتند: یکی که نامش امامه بوده و به او فاطمه گفته می‌شده است. بنابراین نمی‌توان گفت آن دو، یکی بوده‌اند. واژه «واو» در عبارت نیز نشان می‌دهد که دو نفر (دختر) بوده‌اند نه یکی که به او فاطمه هم گفته شده؛ به ویژه که ایشان تصریح دارد که امامه و فاطمه دو دختر حضرت (ابنتیه) است.
  • ثانیاً: ایشان تصریح می‌کند که اولاد پسر جز این نبوده؛ اما آیا اولاد دختر جز این دو بوده یا نه، تصریحی ندارند؛ بلکه کلام ساکت است.
  • ثالثاً: مرحوم شیخ در جای دیگر ارشاد از حضرت «حکیمه» در سلسله سند روایت نام برده و تصریح می‌کند که عمة امام حسن عسکری علیه السلام بوده‌اند؛ بنابراین چه نام یکی از آن دو (دختر) حکیمه باشد یا حکیمه، دختر سوم امام جواد علیه السلام باشد مشکلی ایجاد نمی‌شود؛ گر چه ظهور اسمای مختلف بدون هیچ قیدی نشان دهنده مسماهای گوناگون می‌باشد و بعید نیست با قیدی که در کلام خود آورده‌اند، اشاره به این مطلب نیز داشته باشند. بنابراین نمی‌توان به مرحوم شیخ مفید نسبت داد که ایشان نامی از «حکیمه خاتون» به عنوان فرزند امام جواد علیه السلام نیاورده است.

تولد حکیمه خاتون

کسانی که متعرض زندگی حکیمه خاتون شده‌اند، درباره چگونگی و سال و ماه و روز میلاد، اظهارنظری نکرده‌اند. می‌توان گفت از این نظر، تاریخ، خاموش است. ولی با توجه به این ‌که امام جواد علیه السلام در سال 195 هجرى[۱۴] در مدینه به دنیا آمده‌اند و در سال 220 هجری در 25 سالگى، شربت شهادت نوشیدند و از سوی دیگر میلاد امام هادی علیه السلام در سال 212[۱۵] بوده است، می‌توان گفت که تولد ایشان بین سال‌های 212 تا 220 بوده است.

وجه تسمیه

«حکیمه» از «حکمت» و از ریشه «حکم» به معنای «منع» است و اصل آن از «حکم» به معنای «منع از ظلم» می‌آید. هنگامی که عاقل، دست سفیه را می‌گیرد و او را از انجام کارهای سفیهانه باز می‌دارد، گفته می‌شود: «حکمت السفیه و أحکمته». حکمت ـ که بر وزن «فِعْلَة» است و دلالت بر نوع خاصی از حکم می‌کند ـ نیز از آن جهت حکمت نامیده می‌شود که انسان را از جهل باز می‌دارد.[۱۶]

نام این بانوی فرزانه را اهل بیت علیهم السلام ـ که خود معدن حکمت‌اند و زبان شان با زبان قرآن[۱۷] یکی است و مفسر و مبین آن‌اند ـ بی‌جهت حکیمه نگذاشته‌اند؛ زیرا که او در دو جنبة حکمت عملی و نظری از انسان‌های بلند مرتبه است.

پدر

پدر بزرگوار ایشان، حضرت محمد بن علی الجواد علیه السلام هستند.[۱۸] درباره مقام والای این امام معصوم علیه السلام همین بس که امام رضا علیه السلام درباره ایشان فرمودند: «این مولودی است که در اسلام، پرخیر و برکت‌تر از او زاییده نشده است».[۱۹]

در زیارت‌نامه آن حضرت می‌خوانیم: ‌هادی امت، وارث ئمه، گنج رحمت، سرچشمه حکمت، قائد برکت، همتای قرآن در وجوب اطاعت، در شمار اوصیا در اخلاص و عبادت، راهنمای به سوی تو، پرچم و نشانه برای بندگانت و بیان‌گر کتاب خودت و حاکم به امرت، و یاور دینت و محبت بر خلقت و نوری که بدان تاریکی‌ها شکافته می‌شود و پیشوایی که بدان به هدایت رسیده شود و واسطه‌ای که بدو به بهشت راه برده شود، قرار دادى.[۲۰]

مادر

مادر ایشان «سمانة مغربیه» (مادر امام هادی علیه السلام نیز بوده) معروف به «سیده» و کنیه‌اش «ام‌فضل» بوده است. ایشان از بهترین زنان عصر خود بوده و بلکه با فضیلت‌ترین آن‌ها بشمار می‌رفته و در زهد و تقوا، بی‌مانند بوده است. بیشتر روزها را روزه می‌گرفتند و خداوند او را به شرف بزرگی که «حفظ سرپنهان» بوده مشرف کرده وآن مادری امام دهم علیه السلام می‌باشد. از امام جواد علیه السلام چهار پسر و چهار دختر از جمله حکیمه خاتون باقی مانده و مادر ایشان «مغربیه» می‌باشد.[۲۱]

امام هادی علیه السلام درباره مادر عزیزشان، این گونه فرموده‌اند: «مادرم، عارف به حق من می‌باشد و اهل بهشت است. شیطانِ سرکش به او نزدیک نمی‌شود و مکر زورگوی لجوج به وی نمی‌رسد و خداوند، حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.[۲۲]

در پرتو چهار نور درخشان الهى

حضرت حکیمه خاتون، دوره امامت چهار امام هدی را درک کرده است: امام جواد، امام هادى، امام حسن عسکری و امام عصر علیهم‌السلام. برای پی بردن به ابعاد زندگانی این بانوی فرزانه، ناگزیریم با شرایط حاکم بر آن دوران و فضایی که ایشان در آن نشو و نما داشته‌اند ـ هر چند به اختصار ـ آشنا شویم.

دوران امامت امام جواد علیه السلام

امامان بزرگوار در عصر خود فعالیت‌های گوناگونی به تناسب زمان خود داشته و در مکتب خود شاگردانی در جهات مختلف تربیت می‌کردند. آنان علوم و دانش اجتماعی و سیاسی خود را با توجه به فشارهای گوناگون حکومتی به صورت‌های مختلف در جامعه منتشر می‌کردند. در زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام، از آن‌جا که شرایط اجتماعی و سیاسی تا حدودی مساعد بود توانستند چندین هزار شاگرد تربیت کنند، ولی از دوره امام جواد تا امام عسکری علیهم السلام به دلیل فشار‌های سیاسی و کنترل شدید حکومت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود.

از این رو تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق علیه السلام کاهش چشمگیری را نشان می‌دهد. بنابراین اگر می‌خوانیم که جمع احادیثی که از ایشان (امام جواد علیه السلام) نقل شده، 250 حدیث بوده نباید تعجب کنیم. با نگاهی به سیر حوادثی که بین امام جواد علیه السلام از یک سو و هیئت حاکمه و در رأس آن، خلیفه عباسى، مأمون و پس از او در مدتی کوتاه، برادرش معتصم، از سوی دیگر جریان یافته است، به میزان اصرار و حرص شدید حکومت در زدن ریشة «امامت»پی می‌بریم؛ گاهی از راه تهی جلوه دادن آن از محتوای علمی ـ که مهمترین عنصر وبزرگترین پایه و اساس امامت بود ـ و گاه از راه مخدوش جلوه دادن عصمت ائمه اطهار علیهم السلام، با تلاش در جهت بدآوازه کردن آنان و از بین بردن کرامت و قداست آنان نزد مردم، برای رسیدن به این هدف خود وارد می‌شدند.

با ملاحظه متون تاریخی به نظر می‌رسد که این تلاش‌ها و اقدامات، گوناگون و مداوم بوده است و شاید آن‌چه که تمام حقیقت را نشان بدهد بدست ما نرسیده است و شواهدی که در دسترس ماست، فقط نشان دهنده گوشه‌ای کوچک و جزئی ناچیز از واقعیت‌هایی است که گذشته است.[۲۳]

در چنین فضای تاریکى، معلوم است که امام، چقدر باید زیرکانه و بدون سروصدا شاگردان و فرزندانش را تربیت کند و چگونه با پنهان کارى، آن‌ها را آموزش دهد و چهره کریه ستم‌کاران را برای آنان آشکار کند که حتی همسرش که جاسوسة دشمن است متوجه آن نشود و از طرفی معلوم می‌شود که حضرت حکیمه تا چه حد خوددار و ستار است که از آموخته‌های پدر چیزی را بروز ندهد تا برخلاف مصالح امامت و ولایت باشد. بنابراین می‌بینیم در این دوران، گزارشی از حکیمه خاتون و نحوه زندگانی و آموزش و فعالیت‌های فردى، اجتماعی ایشان نقل نشده است. گرچه بعدها خود ایشان (حکیمه خاتون) راوی جریانی از زندگانی پدر بزرگوار خویش است که بیان‌گر یکی از سخت‌ترین و مصیبت‌بارترین لحظات زندگی امام جواد علیه السلام در دوران مأمون عباسی است.

دوران امامت امام هادى علیه السلام

امام هادی علیه السلام در نیمه ذی الحجه سال 212 هجری قمری در ناحیه صریا در اطراف مدینه به دنیا آمد و در سال 220 پس از شهادت پدر گرامی‌اش در هشت سالگی به امامت رسید و تا سال 254 هجری به مدت 33 سال به این امر خطیر پرداخت.[۲۴] دوران امامت ایشان، معاصر با شش خلیفه عباسى بود.[۲۵]

اوضاع سیاسی اجتماعی در عصر امام هادى علیه السلام ویژگی‌هایی دارد که به بعضی از مهمترین آن‌ها اشاره می‌کنیم:

  • گسترش ظلم؛
  • بیدادگری و خودکامگی و غارت بیت‌المال و صرف آن در خوش گذرانی‌ها از جمله ظلم‌هایی بود که جان مردم را به لب رسانده بود و هر اعتراضی به شدت سرکوب می‌شد؛
  • افزایش خوش‌گذرانی و هوسرانی درباریان؛
  • نابودی هیبت و عظمت خلافت.

حکومت و خلافت در دوره اموی و (تا این زمان) عباسی هیبت و جلالی داشت؛ اما از دوره معتصم به بعد که وی غلامان ترک را وارد دستگاه خلافت کرد، به سرعت بر اثر تسلط ترکان و قدرت آنان، جلال و هیبت حکومت از بین رفته و خلیفه در عمل، یک مقام تشریفاتی بیش نبود؛ البته در عین حال، هرگاه خطری از جانب مخالفان احساس می‌شد، خلفا، اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت در سرکوبی آن نظر واحدی داشتند.

در این دوره، نهضت‌های زیادی صورت گرفت؛ از جمله در فاصله سال 219 تا 270 قمری تعداد هیجده قیام ضبط شده است. البته این قیام‌ها از جانب دستگاه خلافت به شدت و بی‌رحمانه سرکوب می‌شد. بسیاری از این انقلاب‌ها مورد تأیید امامان قرار نمی‌گرفت؛ زیرا یا صد در صد اسلامی نبود و در اهداف آن‌ها و رهبران‌شان انحراف‌هایی مشاهده می‌شد و یا طراحی و برنامه‌ریزی آن‌ها طوری بود که شکست آن‌ها به سادگی پیش بینی پذیر بود که اگر آشکارا آن‌ها را تأیید می‌کرد اساس تشیع و امامت و هسته اصلی نیروهای شیعه در معرض خطر قرار می‌گرفت.

تا قبل از آن که متوکل بر سر کار آید، سیاست مأمون تا حدودی دنبال می‌شد؛ این سیاست، حمایت از معتزله بود؛ حمایتی که به خودی خود، فضا را برای شیعه و نیز علویان هموار می‌کرد. با آمدن متوکل، مجدداً سخت‌گیری آغاز شد و با حمایت از اهل حدیث و (برانگیختن آن‌ها) علیه معتزله و شیعه، سرکوبی این دو گروه به شدت دنبال گردید.[۲۶]

متوکل، آن چنان نسبت به حضرت امام هادى علیه السلام و خاندانش، کینه و عداوت داشت که اگر آگاه می‌شد کسی به آن حضرت علاقه‌مند است، اموال او را مصادره و خود او را به هلاکت می‌رساند؛ از این رو حضرت، فعالیت‌های خود را به صورت سری انجام می‌داد و در مناسبات خود با شیعیان، نهایت پنهان کاری را رعایت می‌کرد. این شرایط بحرانی باعث شد تا حضرت از طریق شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف با آن‌ها ارتباط برقرار کند تا بدین وسیله هم نیازهای دینی آن‌ها را پاسخ گوید و هم با جمع آوری خمس، زکات، نذورات و هدایا، مصالح بندگان را در مناطق مختلف در نظر گرفته و مقاصد دین را در حد امکان برپای دارد.

متوکل برای جلوگیری از نفوذ امام علیه السلام در مدینه، حضرت را با خانواده به سامرا دعوت کرد تا به طور مستقیم و پیوسته تحت نظر باشد. با این همه مراقبت‌ها باز هم وجود امام را برای حکومت خود خطری جدی می‌دانست و می‌ترسید یاران و پیروان امام، مخفیانه با او تماس گیرند و برای قیام و شورش، نقشه‌ای طرح کنند و برای زمینه سازى، جهت این کارها پول و سلاح جمع آوری کرده، افرادی را آموزش دهند؛ لذا هر چند یک بار دستور می‌داد خانه امام را به دقت مورد بازرسی و تفتیش قرار دهند، گرچه مأموران هر بار دست خالی برمی‌گشتند؛ اما وی پیوسته نگران بود و احساس خطر می‌کرد. اشعار بزم شراب متوکل و اشعار آتشین بیدارساز امام یکی از این نمونه‌ها است.[۲۷]

در نهایت، متوکل تصمیم گرفت امام را به شهادت برساند، ولی خدا به او مهلت نداد و در بستر خود مورد حمله ترکان قرار گرفت و کشته شد؛ آن‌گاه امام از دست وی رهایی یافت. شایان ذکر است که امام، هلاکت وی را پیش گویی کرده بود.[۲۸] امام هادی علیه السلام پس از عمری محدودیت بدون سازش با ستم‌گران، سرانجام به دستور معتز، مسموم گردید و در سال 254 هجری به شهادت رسید و در سامرا در خانه خود به خاک سپرده شد.[۲۹]

حکیمه خاتون در چنین شرایط و جو اختناقی به گونه‌ای تربیت شدند که بعدها بتوانند حافظ بزرگترین اسرار الهی باشند. درباره حکیمه خاتون در این زمان نیز جز مواردی اندک در تاریخ ثبت نشده است. دو روایت در دوران امام هادى علیه السلام درباره ایشان ضبط شده است که گویای مطالب بلندی درباره این شخصیت در زمان این امام همام است. هر دوی این روایات مربوط به مقدمات ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام با حضرت نرجس خاتون است.

یکی از مهمترین مطالبی که از این روایات فهمیده می‌شود، این است که امام هادى علیه السلام حضرت حکیمه را به منزل برده که وی مادر حضرت قائم و همسر فرزندش ابی محمد حسن العسکری علیه السلام است. این گونه خطاب، نشانگر عمق دانایی حضرت حکیمه است؛ چرا که وی تنها فردی از خاندان امام هادى علیه السلام است که شایستگی تعلیم دادن، آن هم برای شخصیتی که بتواند همسر امام و مادر عصاره خلقت شود و نشانگر تبحر و توانایی این بانوی فرزانه در شناخت دین است و از آن جا که خطاب به وی به طور مطلق ادا شده، یعنی حضرت، دین واقعی را آن چنان که نزد معصومان بوده می‌شناخته و همان را باید به نرجس خاتون تعلیم دهد؛ تعالیمی که برازنده همسری حضرت عسکری علیه السلام و در راستای اهداف عالیه وی باشد و هم تعالیمی که بتواند بزرگترین منجی عالم بشریت را به نحو احسن مادری کند؛ چه قبل از تولد، چه در هنگام تولد و چه پس از آن.

دوران امامت امام حسن عسکری و امام عصر علیهماالسلام

دوران امامت امام حسن عسکری و امام عصر علیهم‌السلام، امامت و غیبت صغری امام عصر (مهدی) عجل الله تعالی فرجه الشریف، امامت شش ساله سیزدهمین معصوم علیه السلام در عصر زمامداری معتز و مهتدی و معتمد عباسی سپری شد. در کارنامه این سه خلیفه که مقامی تشریفاتی داشتند، نکته مثبتی به چشم نمی‌خورد و همه کارهای مهم به وسیله ترکان که گردانندگان اصلی حکومت بودند، انجام می‌شد.[۳۰]

هر چند مهتدی در مقایسه با دیگر خلفای عباسى، فردی معتدل بود؛ ولی بسیاری از محققان، ملاحظات سیاسی را انگیزه کردار وی دانسته‌اند. به زندان انداختن و تصمیم بر قتل امام علیه السلام، گواه روشن این مطلب است. امام علیه السلام تا شبی که خلیفه کشته شد، در زندان بسر برد. این که دو پیشوای بزرگ شیعه در سامرا و مرکز حکومت عباسی تحت نظر سلطنت قرار می‌گیرند و در جوانی به شهادت می‌رسند، بیانگر شدت اختناق و فشار آن دوران است. فشارها و محدودیت‌های امام عسکری علیه السلام به دو علت، بیشتر بوده است:

  • 1. در این زمان؛ شیعه قدرت عظیم عراق شده بود و همه می‌دانستند که این گروه، حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع نمی‌دانند.[۳۱]
  • 2. بر اساس روایات و اخبار متواتر، خاندان عباسی می‌دانستند مهدی موعود که همه حکومت‌های خودکامه را از میان می‌برد فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است، لذا پیوسته مراقب حضرت علیه السلام بودند و هر هفته ایشان را مجبور کرده بودند در روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه در دربار حاضر شوند.

در چنین شرایط دشوارى، امام عسکری علیه السلام با ایجاد شبکه ارتباطى، از طریق نمایندگان و ارسال پیک‌ها و پیام‌ها با شیعیان مناطق مختلف ارتباط داشتند و از سوی دیگر با فعالیت‌های سیاسی پنهان که به دور از چشم جاسوسان انجام می‌داد و افزون بر آن، ضمن تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه، شیعیان را برای دوران غیبت و انتظار آماده می‌ساخت.[۳۲]

نقش حکیمه خاتون در این دوران

گرچه از آن چه در پیشین آمد عظمت این بانوی فرزانه نمایان است، ولی از مطالبی که پس از این می‌آید بیش از پیش اهمیت نقش این شخصیت بزرگ مشخص می‌شود. مجموع روایات حاکی از این است که در این دوره:

  • حضرت حکیمه خاتون با خانه امام و امام عسکری علیه السلام و سپس امام عصر علیه السلام ارتباط پیوسته داشته است.
  • در این رفت و آمدها قبل از میلاد، از صمیم قلب و از سر علاقه‌مندی مرتباً برای تولد امام دعا می‌کرده است.
  • قبل از تولد مهدی علیه السلام و هنگام تولد ایشان حضور داشته و عهده‌دار پرستاری از مادر ایشان بوده است.
  • حافظ سر امامت و اسلام به ویژه، درباره وجود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و حفظ جان ایشان بودند؛ به ویژه آن که حکومت عباسی تلاشی بی‌وقفه در کنترل خانه امام و جستجوی شدیدی برای یافتن فرزند حضرت عسکری علیه السلام، داشتند.

برای مثال گاه بی‌خبر، منزل امام را بررسی می‌کردند، گاه جاسوسانی در لباس خدمتکار و پزشک می‌فرستادند و پس از بیماری امام عسکری علیه السلام چندین پزشک و ده نفر از معتمدان را به خانه امام عسکری علیه السلام فرستادند و گفتند شبانه‌روز در آن جا بمانند و دستور دادند تا کنیزان را کنترل کنند تا ببینند کدامیک باردار هستند و...[۳۳]

روایاتی که از حکیمه خاتون درباره تولد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیده گوناگون است، ولی مضامین آن‌ها به هم نزدیک و برخی جهاتش نیز متحد است. در بعضی از روایات، چیزی نقل شده که در پاره‌ای دیگر به اختصار آمده است یا به جهت بعضی جهات دیگر مانند بی‌نیازی شنونده یا عدم توانایی درک شنونده و یا بعضی مصالح دیگر نقل نشده است. به ویژه آن که در بعضی از روایات، حکیمه خاتون خود تصریح دارد که هر آن چه اتفاق می‌افتد از پرسش‌گر و پرسش و نحوه پاسخ، همه را امام از پیش به من می‌فرماید.

درباره میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از زبان حکیمه خاتون، روایتی که مبسوط‌تر است را از کمال الدین صدوق انتخاب کردیم که ذکر می‌نماییم و سپس نکاتی از روایات دیگر در این زمینه بیان می‌کنیم:

راوی (محمد بن عبدالله) گوید: پس از درگذشت ابومحمد به نزد حکیمه دختر امام جواد علیه السلام رفتم تا در موضوع حجت و اختلاف مردم و حیرت آن‌ها درباره او پرسش کنم، گفت: بنشین، و من نشستم، سپس گفت: ‌ای محمد! خدای تعالى، زمین را از حجتی ناطق و یا صامت خالی نمی‌گذارد و آن را پس از حسن و حسین علیهماالسلام در دو برادر ننهاده است و این شرافت را مخصوص حسن و حسین علیهم‌السلام ساخته، برای آن‌ها عدیل و نظیری در روی زمین قرار نداده است؛ جز این ‌که خدای متعال فرزندان حسین را بر فرزندان حسن علیهماالسلام برتری داده؛ همچنان که فرزندان هارون را بر فرزندان موسی به فضل نبوت برتری داد، گرچه موسی حجت بر هارون بود، ولی فضل نبوت تا روز قیامت در اولاد هارون است و به ناچار بایستی امت یک سرگردانی و امتحانی داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند و از برای مردم بر خدا حجتی نباشد و اکنون پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام دوره حیرت فرارسیده است.

گفتم: ‌ای بانوی من! آیا از برای امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی بود؟ تبسمی کرد و گفت: اگر امام حسن علیه السلام فرزندی نداشت پس امام بعد از وی کیست؟ با آن که تو را گفتم که امامت پس از حسن و حسین علیهم‌السلام در دو برادر نباشد.[۳۴]‌ ای بانوی من ولادت و غیبت مولایم را برایم بازگو...[۳۵]

حکیمه گوید: امام هادى علیه السلام درگذشت و ابومحمد بر جای پدر نشست و من همچنان که به دیدار پدرش می‌رفتم به دیدار او نیز می‌رفتم. یک روز نرجس آمد تا کفش مرا برگیرد و گفت: ‌ای بانوی من کفش خود را به من ده![۳۶] گفتم: بلکه تو سرور و بانوی منى، به خدا سوگند که کفش خود را به تو نمی‌دهم تا آن را برگیری و اجازه نمی‌دهم که مرا خدمت کنى، بلکه من به روی چشم تو را خدمت می‌کنم.

ابومحمد علیه السلام این سخن را شنید و گفت: ‌ای عمه! خدا به تو جزای خیر دهد. تا هنگام غروب آفتاب نزد امام نشستم، سپس به کنیزم گفتم که لباسم را بیاور تا بازگردم! امام فرمود: خیر،‌ ای عمه جان! امشب را نزد ما باش که امشب آن مولودی که نزد خدای تعالى، گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را پس از مردنش زنده می‌کند متولد می‌شود. گفتم: ‌ای سرورم! از چه کسی متولد می‌شود؟ و من در نرجس آثار بارداری نمی‌بینم. فرمود: از همان نرجس، نه از دیگرى. حکیمه گوید: به نزد او رفتم، آثار بارداری در او ندیدم، به نزد امام برگشتم و به وی گزارش دادم، تبسمی فرمود و گفت: در هنگام فجر، آثار بارداری برایت نمودار خواهد گردید؛ زیرا مثل او مثل مادر حضرت موسی علیه السلام است که آثار بارداری در او ظاهر نگردید و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد؛ زیرا فرعون در جستجوی موسى، شکم زنان باردار را می‌شکافت و این نظیر موسی علیه السلام است.

حکیمه گوید: به نزد نرجس بازگشتم و گفتار امام را بدو گفتم و از حالش پرسش کردم، گفت: ‌ای بانوی من چیزی نیست (حالم خوب است)، حکیمه گوید: تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پیش روی من خوابیده بود و از این پهلو به آن پهلو نمی‌رفت تا چون آخر شب و هنگام طلوع فجر رسید، هراسان از جا جست[۳۷] و او را در آغوش کشیدم و بدو «اسم الله» می‌خواندم، ابومحمد بانگ برآورد و فرمود: «سوره انا انزلنا بر او بخوان!» و من بدان آغاز کردم و گفتم: حالت چون است؟ گفت: امری که مولایم خبر داد در من نمایان شده است و من همچنان که فرموده بود بر او می‌خواندم و جنین در شکم من پاسخ داد و مانند من قرائت کرد و بر من سلام نمود.

حکیمه گوید: من از آن چه شنیدم، هراسان شدم و ابومحمد، بانگ برآورد: از امر خدای تعالى در شگفت مباش، خدای تعالى ما را در خردی به سخن درآورد و در بزرگی، حجت خود در زمین قرار دهد و هنوز سخن او تمام نشده بود که نرجس از دیدگانم نهان شد و او را ندیدم. گویا پرده‌ای بین من و او افتاده بود و فریادکنان به نزد ابومحمد علیه السلام دویدم، فرمود: ‌ای عمه! برگرد، او را در مکان خود خواهی یافت.

گوید: بازگشتم و طولی نکشید که پرده‌ای که بین ما بود برداشته شد و دیدم نوری نرجس را فراگرفته است که توان دیدن آن را ندارم و آن کودک علیه السلام را دیدم که روی به سجده نهاده است و دو زانو بر زمین نهاده است و دو انگشت سبابه خود را بلند کرده و می‌گوید: اشهد ان لااله‌الله وحده لاشریک له و ان جّدی محمداً رسول الله و ان ابی امیرالمؤمنین، سپس امامان را یکایک برشمرد تا به خودش رسید، سپس فرمود: بارالها! آن چه به من وعده فرمودی به جای آر و کار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمین را به واسطه من پر از عدل و داد گردان.

ابومحمد علیه السلام بانگ برآورد! ‌ای عمه او را بیاور و به من برسان، او را برگرفتم و به جانب پدر بردم، چون او در میان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام کرد و امام حسن علیه السلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن نوشید (مکید).

سپس فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بدو شیر دهد، آن‌گاه نزد من بازگردان...[۳۸] و در انتهای روایت آمده است: حکیمه گوید پس از آن که ابومحمد علیه السلام درگذشت و مردم چنان که می‌بینی پراکنده شدند و به خدا سوگند که من هر صبح و شام او را می‌بینم و مرا از آن چه می‌پرسید آگاه می‌کند و من نیز شما را مطلع می‌کنم و به خدا سوگند که گاهی می‌خواهم از او پرسش کنم و او نپرسیده پاسخ می‌دهد و گاهی امری بر من وارد می‌شود و همان ساعت، پرسش نکرده، از ناحیه او جواب صادر می‌شود. شب گذشته من را از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود: تو را از حق خبردار سازم و راوی (محمد بن عبدالله) گوید: به خدا سوگند حکیمه اموری را به من خبر داد که جز خدای تعالى کسی بر آن مطلع نیست و دانستم که آن صدق و عقل و از جانب خدای تعالى است؛ زیرا خدای تعالى او را به اموری آگاه کرده است که هیچ یک از خلایق را بر آن آگاه نکرده است.[۳۹]

در این جا لازم است که نکات مهمی که در روایات دیگر از زبان حکیمه خاتون نقل شده که در این روایت نیامده است را نیز ذکر کنیم: (پیوسته) هرگاه حکیمه خاتون وقتی بر امام عسکری علیه السلام وارد می‌شدند، برای آن جناب دعا می‌کرد که خداوند به ایشان فرزندی عطا کند و می‌گوید: روزی داخل شدم بر آن جناب، پس دعا کردم برای او، آن چنان که می‌کردم، امام فرمود: «ای محمد آگاه باش، آن را که دعا می‌کردی که خداوند به من روزی کند، امشب که نیمه شعبان سال 255 است متولد می‌شود، پس افطار خود را در نزد ما بکن و آن شب، جمعه بود.[۴۰]

حکیمه گوید: پس از نماز شب نرجس خاتون، هنگامی که فجر نزدیک شد، برخاستم تا به افق بنگرم، دیدم فجر اول طلوع کرده است، در دلم نسبت به وعده‌ای که ابومحمد علیه السلام داده بود شک و تردیدی پیدا شد، حضرت، مرا از درون اطاق ندا دادند که «تردید نکن» من از آن حضرت و شکی که در دلم افتاده بود شرمگین شدم و خجل بازگشتم. در این هنگام نرجس، نمازش را تمام کرده بود و با ناراحتی و فزع از اطاق بیرون می‌آمد. او را در برابر اطاق دیدم و به وی گفتم: آیا از آن چه به تو گفتم چیزی را حس می‌کنى؟ فرمود: آری عمه جان، امری بزرگ می‌یابم.[۴۱]

نکات

از این روایات نکاتی چند استفاده می‌شود:

  1. دعای حکیمه خاتون و مستجاب شدن دعای وی برای روزی شدن فرزند به امام علیه السلام حاکی از معرفت این بانوی فرزانه و علاقه‌مندی و ارادت به ولایت وی است.
  2. نهایت تواضع حکیمه خاتون نسبت به نرجس خاتون (و بالعکس) و اصرار حکیمه خاتون در خدمت رسانی به وی.
  3. دعای امام عسکری علیه السلام برای حکیمه خاتون ـ خدا به تو جزای خیر دهد ـ این دعا از آن چه خورشید بر آن بتابد برتر است و نشانه آن است که عمل حکیمه خاتون، موردپسند و رضایت ایشان بوده است.
  4. آگاهی و خبردادن امام به حکیمه از غیب (امشب شب میلاد مولود است).
  5. ایمان حکیمه خاتون به سخن امام و شب را در انتظار تولد نور به سر آوردن.
  6. خواندن اسم الله و سوره مبارکه انا انزلنا برای حضرت نرجس و آرامش وى.
  7. مشاهده خوارق عاداتی چند در یک شب مانند سخن گفتن نوزاد از رحم، خواندن آیات قرآن، سجده کردن کودک تازه به دنیا آمده و شهادت مولود شریف به وحدانیت خدا و...
  8. سلام مولود شریف بر پدر بزرگوار و عمه‌اش (حکیمه).
  9. حکیمه، اولین کسی است که این مولود شریف را در آغوش کشیده است.
  10. دیدار پی در پی او با امام زمان علی السلام.
  11. هر صبح و شام به دیدار حضرت نائل شدن (که به بیان سید بحرالعلوم، ایشان باب و سفیر حضرت بودند).
  12. اهل سر بودن حکیمه خاتون برای هر دو امام و پنهان کردن مطالب از نااهلان.

حکیمه خاتون علاوه بر آن که خود سفیر امام بود (همچنان که آمد) مردم را به سفیر بزرگواری دیگر نیز راهنمایی می‌کرد.

احمد بن ابراهیم گوید: در مدینه بر حکیمه دختر امام جواد و خواهر امام هادى علیه السلام در سال 262 وارد شدم و از پشت پرده با وی سخن گفتم و از دینش پرسیدم، امام را نام برد و گفت: فلان بن الحسن و نام وی را بر زبان جاری ساخت، گفتم: فدای شما شوم! آیا او را مشاهده کرده‌ای و یا آن که خبر او را شنیده‌اى! گفت: خبر او را از ابومحمد شنیده‌ام[۴۲] و آن را برای مادرش نوشته بود، گفتم: آن مولود کجاست؟ گفت: مستور است، گفتم: پس شیعه به چه کسی مراجعه کند؟ گفت به جده او، مادر ابومحمد، گفتم آیا به کسی اقتدا کنم که به زنی وصیت کرده است؟ گفت: به حسین بن علی بن ابی طالب اقتدا کرده است؛ زیرا حسین علیه السلام در ظاهر به خواهرش زینب وصیت کرد و دستورات علی بن حسین علیه السلام به سبب حفظ جانش به زینب نسبت داده می‌شد. سپس گفت: شما اهل اخبارید، آیا برای شما روایت نشده است که نهمین از فرزندان حسین علیه السلام میراثش در دوران حیاتش تقسیم می‌شود؟[۴۳]

رحلت

درباره تاریخ وفات ایشان، بعضی از بزرگان فرموده‌اند که تاریخ آن برای ما معلوم نشده است،[۴۴] ولی بعضی بدون ذکر مدرک سال 274 را تاریخ وفات ذکر نموده‌اند، ولی مدرک قابل توجهی که بتوان بدان استناد نمود ذکر نکرده‌اند.[۴۵] مرقد مطهر ایشان در سامرا در ضریح مطهر عسکریین علیهماالسلام واقع است.[۴۶]

زیارت‌نامه

«علامه مجلسی» درباره زیارت‌نامه حضرت حکیمه می‌فرماید: «در بقعه شریف عسکریین (امام هادی و عسکری علیهم‌السلام) قبر بانوی با نجابت و بزرگوار، عالم و دانشمند، پرهیزکار و بلندمقام؛ حکیمه دختر امام جواد علیه السلام قرار دارد و نمی‌دانم چرا عالمان و دانشمندان، زیارتی را برای این بانوی بزرگ نیاورده‌اند؛ در حالی که وی دارای فضل و جلال درخشانی بوده، در خدمت ائمه معصوم قرار داشته، به هنگام ولادت آن بزرگوار حضور یافته و بارها آن وجود مبارک را در زمان امام حسن عسکری علیه السلام ملاقات و زیارت می‌کرده و پس از وفات امام حسن علیه السلام نیز واسطه و سفیر او بوده که مردم به وسیله او حوائج و مسائل خود را حل می‌کرده‌اند. بنابراین، سزاوار است، حکیمه دختر امام جواد علیه السلام در آن بقعه و حرم زیارت شود و آن گونه شأن و صلاحیت او اقتضا می‌کند از وی تجلیل و تکریم به عمل آید.[۴۷]

بزرگان، کلام مرحوم مجلسی را تلقی به قبول کردند و یا عیناً آن را آورده یا با اندکی تصرف ذکر کرده‌اند.[۴۸] برای نمونه، مرحوم محسن امین در اعیان الشیعه می‌نویسد: «حکیمه از بانوان صالح و عابد و قانت بوده و از ایشان اخباری در تزویج امام عسکری علیه السلام با نرجس خاتون علیهماالسلام و ولادت امام از ایشان نقل شده است».[۴۹]

مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان فرموده‌اند: در کتب «مزار»، زیارت مخصوصی برای آن معظمه ذکر نشده؛ آن مرتبه رفیعه که برای او است. پس سزاوار است او را زیارت کنند به الفاظی که در زیارت اولاد ائمه اطهار علیهم‌السلام نقل شده است یا زیارت کنند او را به الفاظی که در زیارت عمه مکرمه‌اش حضرت معصومه سلام الله علیها، بنت موسی ابن جعفر علیهاالسلام وارد شده است.

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینى، اصول الکافى؛ دارالاسرة للطباعة والنشر، الثانیه، 1422 هـ‍.ق ج 1، ص 370 و بدین مضمون در ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق) عیون اخبارالرضا علیه السلام؛ تصریح سید صدر لاجوردى، تهران، جهان، ص 426 موجود است.
  2. محمد بن علی (شیخ صدوق) ابن بابویه قمى، کمال الدین و تمام النعمة؛ مترجم؛ منصور پهلوان، جمکران، 1384 هـ.ش جز 2، باب 42، ح 1.
  3. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) العکبرى، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ترجمه و شرح سید هاشم رسولی محلاتى، علمیه اسلامیه، ج 2، ص 331.
  4. محمدباقر مجلسى؛ بحارالانوار الجامعة لدرر، اخبار الائمة الاطهار؛ دار احیاءالتراث العربى، بیروت، ج 99، ص 79-80.
  5. امین الاسلام طبرسى، ابن علی الفضل بن الحسن؛ اعلام الوریب علام‌الهدى؛ دارالمعرفة، بیروت، 1399 ه‍ـ.ق، ص 338.
  6. شیخ عباس قمى، منتهی الامال؛ موسسه مطبوعاتی حسینى، ص 972.
  7. محمد بن علی الاردبیلی الغروی الحائرى، جامع الرواه؛ دارالاضواء، بیروت، 1403 هـ‍.ق، ج 2، ص 457.
  8. عبدالله بن محمد بن عبدالله مامقانى، تنقیح المقال فی علم الرجال؛ مطبعة المرتضویة، نجف 1352 هـ‍.ق، ج 3، ص 76.
  9. سید ابوالقاسم الخویی الموسوى، معجم رجال الحدیث؛ قم، الرابعه، 1410 هـ‍.ق، ج 23، ص 187.
  10. منتهی الامال، ص 972.
  11. ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه؛ در ترجمه بانوان دانشمند شیعه؛ دارالکتب الاسلامیه، تهران، پنجم، 1368، ج 4، ص 150.
  12. محمدحسین اعلمی حئرى، تراجم اعلام النساء؛ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، اولى، 1417، ص 22.
  13. و خلف بعد من الولدعلیا ابنه الامام من بعده و موسی و فاطمة امامه ابنتیه ولم یخلف ذکر اغیر من سمیناه، ارشاد، همان، ج 2، ص 284.
  14. همان، ج 2، ص 264.
  15. همان، ج 2، ص 285.
  16. ابوالحسن احمد بن فارس بن زکریا؛ معجم مقائیس اللغه؛ مکتب الاعلام الاسلامى، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم 1404 هـ.ق، ج 2، ص 91.
  17. قرآن کریم در سوره لقمان، آیه 12 به هر دو نوع حکمت نظری و عملی اشاره دارد.
  18. شواهد در قبل ذکر شد.
  19. بحارالانوار، ج 50، ص 20؛ و ر.ک الارشاد، ج 2، ص 268 و کافى، ج 1، ص 258.
  20. شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان؛ ترجمه مهدی الهی قمشه‌اى، تعاونی ناشران، نوزدهم، 1383، ص 939-938.
  21. منتهی الآمال، ص 967.
  22. ابوجعفر طبرى، محمد بن جریر رستم؛ دلئل الامامه؛ قم، منشورات الرضى، 1363 هـ‍.ش، ص 216 و مسعودى؛ اثبات الوصیه؛ قم، رضی، ص 193.
  23. ر.ک: جعفر مرتضی العاملى، زندگی سیاسی امام جواد علیه السلام؛ ترجمه سید محمد حسینى؛ دفتر انتشارات اسلامی 364، ص 69-68.
  24. الارشاد، ج 2، ص 285.
  25. معتصم، برادر مأمون، واثق، پسر معتصم، متوکل، پسر دیگر معتصم، منتصر، پسر متوکل، مستعین، پسرعموی منتصر و معتز، پسر دیگر متوکل.
  26. ر.ک: رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ تبلیغات اسلامى، قم، اول، 1371، ج 2، ص 141-151 و مهدی پیشوایى؛ سیره پیشوایان؛ مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم، اول، 1372، ص 567-571.
  27. ر.ک: سیره پیشوایان و حیات فکری سیاسی امامان شیعه و باقر شریف القرشی؛ تحلیلی از زندگانی امام هادى علیه السلام، مترجم، محمدرضا عطایى، آستان قدس رضوى، 1371، ص 319 تا 427.
  28. علی بن عیسی اربلى؛ کشف الغمة، تبریز، 1381 ق، ج 2، ص 394.
  29. الارشاد، ج 1، ص 299.
  30. ر.ک: ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ تحقیق عبدالله التافى، بیروت، 1407 ق، ج 7، ص 196-195.
  31. بحارالانوار، ج 5، ص 313.
  32. ر.ک: محمد نصیری رضى، تاریخ تحلیلی اسلام، نهاد مقام معظم رهبرى، 1378، ص 266-264 و باقر شریف قرشیریا؛ زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، مترجم سید حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، اول، 1371.
  33. ر.ک: الکافى، ج 1، ص 506 و اعلام الورى، ص 359.
  34. از این فراز می‌توان انکار امامت جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری علیه السلام را نیز دریافت.
  35. در این میان حضرت حکیمه خاتون جریان ازدواج امام با نرجس را بازگو می‌کند.
  36. ظاهراً ادب و احترام خاصی است که برای بزرگان انجام می‌دادند.
  37. در روایت دیگر آمده که نرجس، ناگهان از خواب برجهید و از اتاق بیرون رفت و وضو ساخت، آن گاه برگشته نماز شب را خواند تا آن که به نماز وتر رسید.
  38. ر.ک: کمال الدین، ج 2، ص 154-147 و بحارالانوار، ج 51، ص 14-13.
  39. ر.ک: کمال الدین، ص 154 و بحارالانوار، ج 51، ص 14.
  40. حاج میرزا حسین طبرسی نورى، نجم الثاقب، آستان قدس جمکران، دوم، 1412 هـ‍.ق، ص 27.
  41. بحارالانوار، ج 51، ص 26.
  42. از این روایت برمی‌آید که جو و اوضاع بسیار دشوار بوده؛ حدی که حکیمه از نام بردن صریح امام خودداری ورزیده و به فلان قناعت کرده و دیدار پیاپی خویش را نیز بازگو نمی‌کند.
  43. کمال الدین، ج 2، ص 267-266 و بحارالانوار، ج 51، ص 364.
  44. سید محسن الامین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف 1403 هـ.ق (افست ایران) ج 6، ص 217.
  45. ریاحین الشریعه، ج 4، ص 150.
  46. بحارالانوار، ج 102، ص 80-79.
  47. همان، ص 80.
  48. مانند: مرحوم نوری در نجم الثاقب، ص 38-37 و مرحوم سید محسن امین در اعیان الشیعه، ج 6، 217 و مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال، ص 972 و مرحوم محلاتی در الشریعه، ج 4، ص 150.
  49. اعیان الشیعه، ج 6، ص 217.

منابع

صدیقه شاکرى، انتظار، پاییز 1386، شماره 22