منابع و پی نوشتهای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوذر غفاری

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۰۵ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

جُندب بن جُناده بن سفیان الغِفاری معروف به ابوذر غِفاری از بزرگان صحابه پیامبراکرم(ص) و یاران امام علی(ع) و یکی از ارکان اربعه اسلام بود.


ولادت

ابوذر حدود بیست سال پیش از ظهور اسلام در خانواده ای غفاری دیده به جهان گشود. پدرش «جناده»، با پنج واسطه یا بیشتر به غفار می رسید. بنابر باور مشهور، مادرش «رمله ی غفاریه» است که او نیز در همین دودمان ریشه داشت کسانی که ابوذر را در واپسین سال های زندگی اش درشام و مدینه یا ربذه دیده اند، او را مردی بلندقامت و گشاده چهره، با اندامی متمایل به لاغر، مو و محاسنی سفید و چهره ای گندمگون وصف کرده اند.

آشنایی ابوذر غفاری با دین اسلام

از شگفتی های زندگی ابوذر، یگانه پرستی وی در دوران پیش از اسلام است. وی به یکی از مسلمانان گفته بود: «ای فرزند برادر! من سه سال پیش از دیدار پیامبر خدا نماز خواندم». راوی پرسیده بود: «به کدام سوی؟» و ابوذر پاسخ داده بود: «به هر سوی که خداوند مرا جهت می داد و از شامگاه تا پگاه در ورد و نماز بودم. آن گاه مانند تکه پارچه ای به زمین می افتادم تا اینکه خورشید طلوع می کرد...» همچنین روزی ابوبکر، در حالی که دست ابوذر را گرفته بود، پرسید: «آیا تو در زمان جاهلیت، خدا را می پرستیدی؟» ابوذر پاسخ داد: «آری، آن قدر زیر آفتاب بیابان عبادت می کردم تا اینکه از شدت گرما بی حال بر زمین می افتادم». ابوبکر پرسید: «به چه سویی عبادت می کردی و توجه داشتی؟» ابوذر گفت: «همین اندازه می دانم به آن سویی که خدا مرا متوجه می فرمود». وَلِلَّهِ المَشرِقُ وَالمَغرِبُ فَاًینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ إِنَّ اللهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ «مشرق و مغرب ملک خداست. پس به هر سو روی کنید به سوی خدا روی آورده اید. خداوند به همه جا محیط و به همه چیز داناست». بی تردید، آیین توحیدی ای که ابوذر به آن ایمان داشت، بقایای دین حنیف حضرت ابراهیم(ع) بود. شمار اندکی در جزیره العرب این آیین را تا ظهور اسلام و بعثت پیامبر خاتم حفظ کردند و بر این باور باقی ماندند. ابوذر را از نخستین مسلمانان صدر اسلام شمرده اند. مؤلف تاریخ یعقوبی او را سومین شخص دانسته است که نزد رسول خدا(ص) اسلام آورد. وی گفته است: «ابوذر پس از حضرت علی(ع) و زید بن حارثه به دین اسلام درآمد». روایت های گوناگون، او را چهارمین مسلمان دانسته اند که به دست پیامبر اسلام و با کمک و زمینه سازی حضرت علی(ع) مسلمان شد. در یکی از مصادر تاریخی آمده است: و قد روی عنه انه قال: انا رابع الاسلام«از ابوذر روایت شده است که گفت: من چهارمین مسلمانم». در جای دیگر آمده است که ابوذر گفت: «من چهارمین مسلمانم. پیش از من سه تن اسلام آورده بودند و من چهارمین تن بودم. نزد رسول خدا رفتم و گفتم: السلام علیک یا رسول الله. آن گاه شهادتین را بر زبان آوردم و آثار شادمانی را در چهره ی رسول خدا(ص) دیدم». البته در برخی منابع، بنابر روایتی که به واقدی نسبت داده اند، ابوذر پنجمین مسلمان شمرده شده است. بنابر قولی دیگر، ابوذر خود گفته است: «من پنجمین اسلام آورنده بودم». به این ترتیب نیز گفته اند که نخستین اسلام آورنده علی(ع)، دوم خدیجه ی کبری(ع)، سوم جعفر طیار، چهارم زید بن حارثه، و پنجم ابوذر غفاری بوده اند.

داستان اسلام آوردن ابوذر غفاری

در یکی از روزهای گرم تابستان، ابوذر با عمامه ای سیاه و عبایی پاره پاره به مکه وارد شد و بدون اینکه با کسی حرفی بزند، در بازارها و کوی های مکه به گردش پرداخت. او با نگاهی کنجکاو در چهره ی مردم دقت کرده، به هر صحبتی گوش فرامی داد، اما با آنکه پیامبر را نمی شناخت، از کسی درباره ی او نپرسید. شب فرا رسید و مردم کم کم پراکنده شدند و به خانه های خویش رفتند. ابوذر در حیرت و تنهایی فرو رفت و نزدیک خانه ی کعبه دراز کشید. در همان هنگام، علی بن ابی طالب(ع) که به سوی خانه می رفت او را دید. نزد وی آمد و از او دعوت کرد تا شام مهمانش باشد. ابوذر در پی امام علی(ع) راه افتاد. آن شب بی آنکه ابوذر مقصود خود را به او بگوید یا از پیامبر سراغی بگیرد، به پایان رسید. ابوذر بامدادان از خانه ی علی(ع) روانه ی مسجد شد و چشم انتظار جمال خورشید نبوت نشست تا شب فرا رسید. باز هم علی(ع) او را در همان نقطه دید و گفت: «آیا زمان آن نرسیده است که آقا منزلش را بیابد؟» سپس او را به منزلش برد و شب دوم نیز مانند شب پیش سپری شد. ابوذر روز سوم را مانند روزهای گذشته در مسجدالحرام و به امید دیدار آفتاب رسالت گذراند. شب که از راه رسید، باز هم علی(ع) او را دید و پرسید: «ممکن است بگویی برای چه به اینجا آمده ای؟» ابوذر گفت: «اگر عهد کنی که مرا در رسیدن به هدفم یاری و هدایت کنی، مقصودم را به تو بازمی گویم». امام علی(ع) به او اطمینان داد. ابوذر هدف خود را چنین بیان کرد: «ما شنیدیم در این شهر مردی ادعای پیغمبری می کند و مردم را به کارهای نیک و ترک کارهای زشت فرامی خواند. من به برادرم گفتم: باید به مکه بروی و از درستی کار این مرد که به پیغمبری برخاسته و می گوید از آسمان به من خبر می رسد، آگاه شوی. آنگاه بیایی و به من خبر دهی. ولی اخباری که او آورد، برایم فایده ای نداشت. پس بی درنگ خودم توشه بستم و به مکه آمدم. سراغ پیغمبر به مسجد آمدم، اما نه او را می شناسم، نه جرئت می کنم احوالش را بپرسم». امام علی(ع) پرسید: «کیستی و از کجا می آیی؟» پاسخ داد: «نامم جندب بن جناده و کنیه ام ابوذر است و از قبیله ی غفارم». حضرت وقتی هدف او را دریافت، تصمیم گرفت وی را نزد پیامبر ببرد. ابوذر آن شب را با شور و امید و دل تنگی و انتظار سپری کرد و بامدادان با حضرت علی(ع) به سوی خانه ی پیامبر شتافت. چون به خانه ی پیامبر وارد شد، به آن حضرت این گونه سلام کرد: السلام علیک یا رسول الله. پیامبر نیز با مهربانی سلام او را پاسخ گفت و از موطن او و علت سفرش پرسید. در همان نخستین لحظه های آشنایی، ابوذر بزرگی و پاک طینتی فوق العاده ای را در پیامبر احساس کرد و هیبتی در او دید که خواه ناخواه دل ها را برابرش خاضع می کرد. ابوذر او را مردی نیک خو و دارای منطقی محکم و خردی سرشار یافت. او خوش برخورد، بلندنظر، مهربان و حکیم بود. این ویژگی های برجسته که در پیامبرِ تازه جمع شده بود، ابوذر را مفتون ساخت؛ به گونه ای که اطمینان کامل یافت که پیروی از این مرد، موجب عزت انسان خواهد بود. کم کم تمایل یافت دست خود را به پیکر پیامبر(ص) بکشد. گویا می خواست با این کار، خود را متبرک سازد. شاید هم می خواست بفهمد موجودی که در برابر اوست از خون و گوشت است، یا از روح و نور! هنوز دستش به شانه ی او نرسیده بود که حس کرد گویا جانش نورانی شده و روح تازه ای از بزرگی این مرد در او دمیده، که وی را به شاهراه زندگانی و رستگاری سوق می دهد. آن گاه پیامبر اکرم(ص) کلمه ی توحید را بر زبان او جاری کرد و آیه هایی را از قرآن برایش خواند. ابوذر گم شده ی همیشگی خود را در وجود شریف پیامبراکرم(ص) یافت و با شنیدن آیه هایی از قرآن مجید، روح بزرگ و جان حقیقت جویش، از ایمان و شور و عشق سرشار شد.

روایات درباره ابوذر

بنابر آن چه در روایات پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) درباره ابوذر آمده، وی دارای جایگاه رفیع و والایی است. پیامبر(ص) خطاب به او می فرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهلبیت هستی. و یا در جایی دیگر درباره او می فرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد. رسول خدا(ص) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانندعیسی بن مریم(ع) توصیف کرده است.

از امام علی(ع) درباره ابوذر سؤال شد. امام(ع) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمی شود. امیرمؤمنان(ع)، ابوذر را از افرادی می داند که بهشت مشتاق آنان است.

امام باقر(ع) در روایتی می فرماید: پس از رسول خدا(ص) همه افراد مرتد شدند و دست از علی(ع) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.

امام صادق(ع) درباره عبادت ابوذر فرمود: بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود . آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد. امام صادق(ع) در روایتی دیگر فرمود: ابوذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام(ع) در ادامه می فرماید: مراد ابوذر، مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوب تر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بی نیازی در معصیت خداوند است.

شیخ مفید نیز حدیثی را از امام کاظم(ع) روایت می کند که در روز قیامت، منادی ندا می دهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمان شکنی نکردند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر از جا بر می خیزند.

وفات

ابوذر در ذی الحجه سال 32 هـ ق و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می نویسد: به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.زرکلی می گوید: وی در حالی از دنیا رفت که در خانه اش چیزی نبود که او را کفن کنند. مهران بن میمون نقل می کند: آن چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمی ارزید. نقل است که پیامبر(ص) به او وعده داده بود که ای ابوذر تو تنها زندگی می کنی، تنها می میری، تنها مبعوث می شوی و تنها وارد بهشت می شوی. سپس عبدالله بن مسعود و همراهانش که از مدینه راهی کوفه بودند، او را غسل و کفن کرده و بر پیکرش نماز خواندند.

نقل شده است هنگامی که ام ذر گریه می کرد و به همسرش می گفت: تو در بیابان می میری و من پارچه ای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا(ص) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان می میرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک می سپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپرده اند و گفته پیامبر(ص) درباره من است.

منابع