ملاصدرا

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۵۱ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (منابع)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازى (م 1050 ق)، معروف به صدرالمتألهین و ملاصدرا، فیلسوف بزرگ جهان اسلام و صاحب مكتب فلسفى «حكمت متعالیه» است. از او تالیفات عدیده ای که غالب آنها به شیوه فلسفی نگاشته شده است، برجای مانده است.

زندگی نامه

ملاصدرا بنا به نقلی در ظهر روز نهم جمادی الاول سال 980 ق دیده به جهان گشود.[۱] پدرش میرزا ابراهیم بن یحیی قوامی شیرازی از كارگزاران ولایت فارس یا بازرگانی سرشناس و امین در بازار بود. وی با انتخاب معلمان و اساتید خوب و مجرب در تربیت یگانه فرزندش كوشید و در آموزش علوم متعارف زمان كوتاهی نكرد تا آن كه در 16 سالگی او را به كار تجارت به بصره فرستاد و محمد در مدت سه ماهی كه آنجا بود به زیارت عتبات نیز مشرف شد و با شنیدن خبر مرگ پدر به شیراز برگشت و مدتی مشغول رسیگی به امور دارایی های پدر شد اما در همه این مدت دل در گرو تحصیل داشت تا سرانجام با سپردن مغازه و املاك پدر به دایی خود كه مردی درستكار بود برای ادامه تحصیل راهی اصفهان شد.[۲]

همان گونه كه روال عادی حوزه‌های علمیه آن زمان بوده است به احتمال قوی صدرا علاوه بر فقه و اصول و دیگر علوم اسلامی متعارف، علوم دیگری چون ریاضیات و نجوم و طب و هیئت و... بخصوص منطق و فلسفه را در شیراز آغاز نموده و به مرحله‌ای رسانده كه مجبور شده است برای تكمیل رشته‌های مورد علاقه خود به مسافرت و حضور در محضر اساتید مشهور نواحی دیگر اقدام نماید.

كسانی كه به زندگی صدرالمتألهین پرداخته‌اند مقصد او را از شیراز به اصفهان نوشته‌اند اما به احتمال زیاد باید با ورود شاه عباس به شیراز در سال 998 كه قاعدتاً شیخ بهایی نیز همراه او بوده است صدرالمتألهین جوان با شیخ بهایی آشنا شده و به همراه آنان یا مدتی پس از آنان به پایتخت كه در آن تاریخ قزوین بوده، آمده باشد.

در این مورد نسخه دست نویس ملاصدرا از روی نسخه اصلی كتاب حدیقه هلالیه شیخ بهایی كه شرح دعای چهل و سوم صحیفه سجادیه است راهگشاست. زیرا در پایان نسخه و پس از اتمام كتاب نوشته است: «عبده الراجی صدرالدین محمد شیرازی محروسه قزوین شهر ذی‌الحجه سنه الف و خمس من الهجره النبویه».

معلوم می‌شود كه ملاصدرا در تاریخ 1005 و شاید قبل از آن در قزوین مشغول تحصیل بوده و تا حدی با استادش آشنایی داشته كه از روی كتابهای او نسخه برداری می‌نموده است. بنابراین می‌توان گفت: یك سال پس از این تاریخ و با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان صدرالمتألهین نیز راهی اصفهان شده باشد.

در عصر صدرالمتألهین اصفهان و پس از آن قزوین پایتخت و مركز علمی ایران بود و اكثر اساتید بزرگ در این شهرها اقامت داشتند و جاذبه ویژه‌ای برای دانش دوستان داشت.

صدرالمتألهین ابتدا در محضر درس شیخ الاسلام شهر بهاءالحق والدین محمد بن عبد الصمد عاملی ـ معروف به شیخ بهائی‌ ـ كه در علوم نقلی مورد اعتماد و دانشمند زمان و برنای عصر خویش بود حاضر شد و سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده كم نظیر و علامه رهرو ذیفنون عصر بنا نهاده شد و تكمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی و الهی و معارف حقیقی و اصول یقینی سید بزرگوار و پاك نهاد حكیم الهی و فقیه ربانی امیر محمدباقر بن شمس الدین مشهور به ـ میرداماد ـ عهده‌دار گشت.

این نوجوان خوش استعداد و پرشور حدیث و درایه و رجال و فقه و اصول را از شیخ بهائی و فلسفه و كلام و عرفان و دیگر علوم ذوقی را از محضر میرداماد آموخت و علوم طبیعی و ریاضی و نجوم و هیئت را نیز از محضر این دو استاد و احتمالاً نزد حكیم ابوالقاسم میرفندرسكی عارف زاهد و ریاضی‌دان بنام عصر فراگرفت.

ملاصدرا از دانشمندان كم نظیری بود كه از همراهی با صاحبان قدرت و زندگی با اهل دنیا و دنیاپرستان و تعریف و تمجید شاهان صفوی بیزار بود و عظمت روحی كه در او وجود داشت به او اجازه سرفرود آوردن در برابر مقامات پست دنیایی را نمی‌داد و البته دنیاطلبان نیز چنین مزاحمی را نمی‌توانستند تحمل كنند و او را از حسادت و توهین و تهمت خود در امان نمی‌گذاشتند. صدرالمتألهین پس از طی مراحل علمی در اصفهان و احتمالاً آغاز حسادتها و مخالفتها به زادگاه خود بازمی‌گردد تا شاید در حمایت خانواده و خویشان خود بتواند در امان باشد.

تاریخ بازگشت صدرالمتألهین به شیراز همچون كوچ قبلی و بعدی او از این شهر معلوم نیست. همچنان كه از مدت اقامت و فعالیت های علمی و اجتماعی او در این مرحله اطلاعی نداریم و احتمالاً در همین سالها كه باید بین سالهای 1010 تا 1020 باشد الله وردی خان فرمانروای شجاج و آگاه و دلسوز فارس تصمیم می‌گیرد تا مدرسه‌ای مخصوص به نام ملاصدرا بنا كند و آن مدرسه را پایگاه علوم عقلی در منطقه قرار دهد.

اما اجل او را مهلت نمی‌دهد و در سال 1021 قبل از اتمام مدرسه به قتل می‌رسد و مقارن همین احوال ملاصدرا نیز در اثر ناسازگاری علمای شیراز و شروع آزار و اذیت و اهانت او ناگزیر به ترك شیراز و بازگشت به اصفهان می‌شود و یا به گفته آیت الله سید ابوالحسن قزوینی از همان جا به نواحی قم عزیمت می‌نماید. ایشان در شرح حال ملاصدرا می‌نویسد: «...پس از مراجعت به شیراز چنانچه عادت دیرینه ابنای عصر قدیم و حدیث همین است محسود بعضی از مدعیان علم قرار گرفت و به قدری مورد تعدی و ایذاء و اهانت آنان قرار گرفت كه در نتیجه از شیراز خارج و در نواحی قم در یكی از قُرا منزل گزید و به ریاضات شرعیه از ادای نوافل و مستحبات اعمال و صیام روز و قیام در شب، اوقات خود را صرف می‌نمود».[۳]

مراحل حيات علمى

با بررسى زندگى علمى صدرالمتالهين، سه مرحله اساسى در زندگى او قابل تشخيص است كه گذر از اين مراحل از او فيلسوفى بزرگ پديد آورده است.

مرحله اول دوره شاگردى اوست كه دوره بحث و بررسى نظريه‌هاى متكلمان و فلاسفه و گفتگوهاى آنها است. معلوم مى‌شود هنوز روش عرفانى او شكل نگرفته بوده است و سخن او در مقدمه تفسير سوره واقعه به همين نكته اشاره دارد در گذشته به بحث و تكرار، اشتغال فراوان داشتم و كتابهاى حكما و فلاسفه را بسيار مى‌خواندم تا آنجا كه مى‌پنداشتم به دانشى دست يافته‌ام اما هنگامى كه به يافته‌هاى خود نظر كردم با وجود اين كه درباره مبدا و معاد و منزه بودن خداوند از صفات امكان و حدوث و همچنين بخشى از مسائل درباره نفس انسانى بسيارى مطالب مى‌دانستم، دريافتم كه با دانش واقعى و حقيقت هستى كه جز از طريق مكاشفه و ذوق بدست نمى‌آيد، بيگانه هستم.

مراد او از دانش واقعى، مكاشفات عرفانى است. در مقدمه اسفار از اين كه در ابتداى عمر خود در گرايش به روش اهل بحث (يعنى فلاسفه و متكلمان) زياده‌روى كرده پشيمانى خود را بيان نموده است از اين كه بخشى از عمر خود را در جستجوى نظريه‌هاى فلاسفه و متكلمان مجادله‌گر و نازك‌انديشى‌هاى آنان هدر دادم و به فراگيرى جربزه آنان در سخن و چگونگى مباحثه پرداختم، استغفار مى‌كنم.

هر چند او پشيمانى خود را از هدردادن اين دوره بيان داشته اما در دوره آخر عمر خود كه دوره نگارش آثارش است و در اين آثار روش بحثى (فلسفى كلامى) و روش عرفانى را جمع كرده، از روش اهل بحث بهره فراوان برده است. ما در بخشى ديگر (مكتب علمى او) از آن سخن خواهيم گفت. علاوه بر اين در اين دوره او فقط روش بحثى را در پيش نگرفته بلكه آميخته‌اى از روش بحثى و عرفانى را اساس تفكر خود قرار داده است، هر چند هنوز در انديشه او اين روش شكل نگرفته بوده، چنان كه در آن دوره قائل به وحدت وجود بود و رساله طرح الكونين را درباره وحدت وجود نوشته است.

به دليل بيان علمى همين نظريه‌ها و خوددارى نكردن از اظهار علنى آنها از سوى مردم در تنگنا قرار گرفته و عرصه بر او تنگ شده بود. چنان كه خود در نوشته‌هايش به آن اشاره نموده و دوره دوم زندگى وى با اين مشكلات شروع مى‌شود.

مرحله دوم اين مرحله، دوره گوشه‌نشينى و دورى از مردم و روى آوردن به عبادت در بعضى از كوههاى دوردست واقع در كهك، از روستاهاى قم مى‌باشد. اين گوشه‌نشينى مدت پانزده سال به طول انجاميد.

صدرالمتالهين داستان اين دوره از حيات خود را در مقدمه اسفار بيان نموده است. چنان كه خود مى‌گويد چون از سوى مردم در تنگنا بود و از اهل دانش و معرفت كسى را نمى‌يافت و نظريه‌هاى اشتباه، بسيار رواج داشت از مردم دورى گزيد و به كوهستان پناه برد و به عبادت خداوند مشغول گرديد، نه ديگر درسى القا مى‌كرد و نه به تاليفى مى‌پرداخت. وى علت اين امر را با عباراتى آهنگين، چنان كه روش نوشتن اوست، اين گونه بيان مى‌كند: إذ التصرف فى العلوم والصناعات و إفادة المباحث و دفع المعضلات و تبيين المقاصد و رفع المشكلات مما يحتاج إلى تصفية الفكر، و تهذيب الخيال عما يوجب الملال والاختلال و استقامة الأوضاع و الأحوال مع فراغ البال، و من أين يحصل للإنسان مع هذه المكاره التي يسمع و يرى من أهل الزمان و يشاهد مما يكب عليه الناس في هذا الأوان، من قلة الإنصاف و كثرة الاعتساف و خفض الأعالي و الأفاضل، و رفع الأداني و الأراذل و ظهور الجاهل الشرير، والعامي النكير على صورة العالم النحرير و هيأة الحبر الخبير، إلى غير ذلك من القبائح و المفاسد.

زيرا آموزش و نوشتن درباره علوم و فنون و سود جستن از مباحث و برطرف نمودن مشكلات و آشكار نمودن هدفها، امرى است كه احتياج به آمادگى فكرى و آسودگى خيال از آنچه موجب تشويش فكرى است دارد و نيز پايدارى و اوضاع مناسب را مى‌طلبد و با وجود اين امور ناپسندى كه انسان از مردم زمانه مى‌بيند و مى‌شنود و مشاهده مى‌كند ديگر براى انسان فرصتى در جهت گفتگو و پاسخ‌گويى به شبهات باقى نمى‌ماند چه رسد به اين كه مشكلات را برطرف نمايد. چنانكه مردم به امور بى‌ارزش سرگرم مى‌شوند و خودكامگى در بين آنها رواج مى‌يابد، عالمان پايگاه اجتماعى مناسبى ندارند و ناشايستگان در بالاترين مقام جاى مى‌گيرند و تاليف و نوشتن بدست بى‌دانشان مى‌افتد و بسيارى زشتي ها و كاستي هاى ديگر كه مشاهده مى‌شود. چنان كه بعضى از برادران فارسى زبانم سروده‌ اند:


از سخن پر در مكن همچون صدف هر گوش را قفل گوهر ساز ياقوت زمردپوش را

در جواب هر سؤالى حاجت گفتار نيست چشم بينا عذر مى‌خواهد لب خاموش را

[۴]

و بدين گونه از مردمان زمان خود و گويى از مردم زمانهاى ديگر گله مى‌كند ولى چگونگى بى‌انصافى‌ها و خودكامگى‌هايى كه با آن برخورد مى‌كند، روشن نيست. لكن به هر حال آنچنان در فشار و تنگنا قرار مى‌گيرد كه يا مى‌بايست با دست خالى به مخالفانش حمله كند يا در برابر حادثه‌اى تاريك و پرابهام شكيبايى پيشه كند و چون انديشيد بهتر آن ديد كه به عنوان پيروى از اميرالمؤمنين علیه السلام صبر پيشه كند و راه بردبارى در پيش گيرد، خار در چشم و استخوان در گلو. پس از تماس با مردم خوددارى كرد و مدت زمانى طولانى گوشه‌نشينى برگزيد و گفتيم كه اين انزوا پانزده سال طول كشيد. او در اين زمان دراز جز عبادت و مجاهده و رياضت، اشتغالى نداشت و به طور طبيعى تمام توجه او به خداوند بود و براى برطرف نمودن دشوارى‌ها به درگاه او دعا مى‌نمود.

وى بر اين باور است كه انسان با مجاهده و رياضت طولانى و حركت به سوى خدا و دورى از غير او و پيوستن به خداوند متعال كه نتيجه آن پاكى درونى و برطرف نمودن پرده‌هاى نفسانى است، مى‌تواند به علم لدنى و مكاشفه دست يابد. لذا نتيجه آن گوشه‌نشينى را چنين بيان كرده است بر اثر مجاهدت‌هاى طولانى، جانم مشتعل شد و قلبم بر اثر كثرت رياضت‌ها به شدت ملتهب گرديد و انوار ملكوت بر آن تابيدن گرفت و رموز عالم جبروت بر آن وارد شد و انوار احديت به آن پيوست و الطاف الهى آن را پشتيبانى و مدد كرد. در نتيجه به رموزى كه تاكنون آگاه نبودم آگاه شدم و رموز و نكته‌هاى نابى كه از برهان برايم كشف نشده بود، آشكار شد بلكه آنچه را پيش از اين با برهان به آن آگاه شده بودم همراه با مطالب جديد، بالعيان مشاهده كردم. اين مطلب را در بسيارى از نوشته‌هاى خود تكرار مى‌كند و چون بر اثر آن گوشه‌نشينى، اين حالت نفسانى براى او پديد مى‌آيد، سومين دوره از زندگانيش شروع مى‌شود.

مرحله سوم زندگی ملاصدرا، دوره نوشتن كتابها است زيرا خداى سبحان به او الهام كرد كه از آنچه در دوره دوم بدست آورده است، به آنان كه خواهان دانش هستند، سهمى برساند. صدرالمتالهين همت خود را صرف نوشتن مى‌كند و چنان كه خود مى‌گويد اكنون زمان نوشتن كتاب است و اين خواست خداوند است كه به اين زمان موكول گرديده است.

پس با آن كه پيش از اين چنين تصميمى نداشت شروع به نوشتن مى‌كند و كتاب اسفار را مى‌نگارد و اين اولين كتابش پس از آن گوشه‌نشينى طولانى است و چنين برمى‌آيد كه آن را در همان محل گوشه‌نشينى خود نوشته است.[۵] و پيش از آن تا آنجا كه ما بدست آورديم جز سه رساله ننوشته بود زيرا خود به اين سه اثر در اسفار اشاره كرده است و آنها عبارت‌اند از رسالة طرح الكونين(10/1) و رسالة حل الإشكالات الفلكية في الإرادة الجزافيه(176/1) و رسالة حدوث العالم(233/1) هر چند اشاره به اين نوشته‌هاى سه‌گانه در اسفار، دليل بر تقدم تاليف آنها بر اسفار نيست زيرا در رساله حدوث نيز به همين كتاب اسفار والشواهد الربوبيه كه گفته‌اند آخرين اثر اوست، اشاره دارد.

شايد اشاره به كتابهاى ديگر پس از گذشتن مدتى از نوشتن كتاب صورت گرفته و بر آن افزوده شده است. بنابراين اشاره به كتابى در متن كتاب ديگر، دليلى بر تقدم آن اثر نيست. گمان مى‌كنم تنها نوشته‌اى كه تاليف آن بر تاليف اسفار تقدم داشته و در دوره نخست قرار گرفته است، رساله سريان الوجود است كه درباره آن در جاى مناسب صحبت خواهد شد، زيرا مشتمل بر نظريه‌هايى است كه در اسفار به آن نظريه‌ها اشاره‌اى نداشته است، چنان كه مى‌پندارم كه اين همان رساله طرح الكونين است.

به هر حال، كتاب اسفار نخستين نوشته ملاصدرا در دوره سوم زندگى اوست و آن را به همه آنچه نزد اوست از افكار و نظريه‌هاى جديد و مكاشفات عرفانى، آراسته است و پس از اسفار هر كتابى كه نوشته از عبارات آن گرفته شده است. به همين دليل گفتيم اسفار، اساس ديگر نوشته‌هاى اوست، حتى كتابهاى تفسيرى كه نوشته چنانكه از آنها ظاهر مى‌شود به منظور تطبيق فلسفه خود با قرآن كريم بوده است. خوب است پيش از آن كه درباره نوشته‌هاى او سخن بگوييم از مكتب علمى او كه ديگران را به آن دعوت مى‌كرد، ذكرى كنيم.

شاگردان ملاصدرا

از شاگردان معروف او، دو دامادش، ملا محسن فیض كاشانى و شیخ عبد الرزاق فیاض لاهیجى مى‌باشند كه از جانب استاد ملقب به فیض و فیاض گردیدند. از دیگر شاگردان او شیخ حسین تنكابنى، ملا محمد ایروانى، ابوالولى شیرازى و قوام‌الدین احمد پسر صدرا مى‌باشند.[۶]

آثار صدرالمتالهین

صدرالمتألهین از نویسندگان خوش قلم و پركار در فلسفه اسلامی است و آثار قلمی او لطیف و در كمال فصاحت و بلاغت است و به تعبیر یكی از اساتید صاحبنظر، در گذشته تاریخ فرهنگی شیعه دو نفر در حسن تعبیر و شیوایی قلم بی نظیر بوده‌اند و شاید در آینده هم نظیری نداشته باشند؛ شهید ثانی زین الدین جبل عاملی كه در فقه قلم شیرین و جذاب و روانی دارد و صدرالمتألهین شیرازی كه فلسفه را با بیانی روان و قلمی شیوا تقریر نموده است.

تألیفات ملاصدرا كه بیش از چهل عنوان كتاب و هر یك در نوع خود شاهكاری بی‌نظیر یا كم نظیر می‌باشد به جز رساله سه اصل در علم اخلاق و چند نامه جملگی به زبان عربی (زبان رسمی مراكز علمی آن عصر) نوشته شده و دارای نثری روشن و فصیح و مسجع و برای آموزش فلسفه و عرفان بسیار آسان و سهل است. در میان آثار فلسفی او بخشی خصلت عرفانی بارزتری دارند و بعضی دارای لحن برهانی و استدلالی تر هستند، هر چند كه از تمامی آنها بوی عرفان به مشام می‌رسد.

از ویژگیهای بسیار مهم نوشته‌های ملاصدرا كه از دستاوردهای انحصاری خود او است تطبیق بین مفاهیم و بیانات شرع و براهین فلسفی است به نحوی كه در هیچ مسأله فلسفی تا استشهاد بر آیات قرآن و آثار معصومین ننماید نظر قاطع خود را ابراز نمی‌دارد. او همواره در كتابهایش افتخار می‌كند كه هیچ كس را ندیده كه همچون خود او اسرار قرآن كریم و سنت معصومین را فهمیده باشد. تمام نوشته‌های فلسفی او پر از آیات قرآن و روایات است و تمام تفاسیرش سرشار از برداشت های عرفانی و عقلی است و او در این تطبیق یگانه پیشتاز است و در این روش نظیری ندارد. البته پس از او شاگرد بی‌نظیرش فیض كاشانی این شیوه را از استاد آموخته و آن را گسترده و زیبا بكار برده است.

نوشته‌های صدالمتألهین در مجموع از ویژگیهایی چون جامعیت، داوری مصلحانه بین آراء مختلف، استفاده از عقل و ذوق و وحی در حل مبهمات، احاطه بر آراء گذشتگان و در آخر سهل و ممتنع نویسی برخوردار است.

به تعبیر علامه حسن زاده آملی كتاب اسفار اربعه امّ الكتاب مؤلفات ملاصدراست كه در اواخر دوره اقامتش در كهك شروع به تألیف آن نموده و از نظر دامنه و گسترش مطالب بی‌گمان بر شفای بوعلی سینا و فتوحات مكیّه ابن عربی مقدم است. «این كتاب به یك معنا نقطه اتصال و حلقه جامع دایره المعارف مشائی ابن سینا و اقیانوس اسرار باطنی ابن عربی است و به تعبیر دیگر، هم اوج هزار سال تفكر و تأمل دانشمندان و حكمای اسلامی است و هم شالوده بنای عقلانی تازه و اصیلی است كه از متن معارف اسلامی سرچشمه گرفته است».[۷]

صدرالمتألهین در این كتاب بزرگ با صراحت تمام رابطه حكمت و دین و عقل و وحی را بیان می‌دارد كه: «حاشا الشریعه الحقه الالهیه البیضاء ان تكون احكامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تباً لفلسفه تكون قوانینها غیر مطابقه للكتاب و السنه».[۸] حاشا كه احكام و مقررات بر حق و تابناك شرعی با معارف بدیهی و یقینی عقلانی ناهماهنگ باشد و نابود باد فلسفه و حكمتی كه قواعد و یافته‌هایش مطابق با كتاب الهی و سنت نبوی نباشد.

صدرالمتألهین در درك ظاهر و فهم اسرار قرآن و حدیث تبحّری ویژه داشت و گرچه در اكثر كتب فلسفی خود به قرآن و حدیث تمسك نموده و گاهی نیز به شرح آیات و احادیث پرداخته اما كتابهایی نیز به تفسیر آیات و احادیث اختصاص داده و سوره‌ سجده، سوره یس، سوره واقعه، سوره حدید، سوره جمعه، سوره طارق، سوره اعلی، سوره زلزال و سوره بقره تا آیه 65 و آیه الكرسی و آیه نور و... را تفسیر نموده كه از تفاسیر ارزشمند فلسفی به شمار می‌آیند و تاكنون چندین بار چاپ شده است.

شرح اصول كافی مرحوم آخوند نیز اولین شرحی است كه بر كتاب بی‌نظیر اصول كافی پس از حدود شش قرن نوشته شده و سنت شرح نویسی بر روایات عمیق اعتقادی را باب نموده و بدون شك یكی از مهمترین متون اعتقادی شیعی دوره صفوی است كه در هماهنگی بین حكمت و عرفان و وحی یكی از بهترین و بلكه اولین كلید است و مؤلف كتاب روضات الجنات در مورد این كتاب می‌گوید: «و عندی انّه ارفع شرح كتب علی احادیث اهل البیت علیهم السّلام و ارجحها فائده و اجلّها قدراً».[۹]

صدرالمتالهین در سیر نوشتاری خود ابتدا حكیمی عقلانی است كه شرح هدایه را می‌نویسد و شفای بوعلی را حاشیه می‌زند و پس از طی مراحل سلوك و معرفت عارفی متكی بر وحی است كه با قدرت الهی و هدایت نبوی و بیان علوی و با قدمِ قلم سفرهای چهارگانه را طی می‌كند و اسفار اربعه می‌نویسد و در آخر كار تمام همّ خود را بر فهم و درك و تبیین قرآن و روایات اهل بیت علیهم السّلام متمركز می‌نماید و آخر كار نیز در یك دستش قلم تفسیر سوره بقره و در دست دیگرش برگه‌های شرح كتاب الحجه اصول كافی است كه به دیدار محبوب می‌شتابد.

خاندان ملاصدرا

صدرالمتالهین داماد میرزا ضیاءالدین محمد بن محمود الرازی مشهور به ضیاء العرفاء پدر زن شاه مرتضی والد فیض كاشانی است و بدین ترتیب باید گفت فیض پیش از آشنائی علمی با صدرالمتألهین با او ارتباط خویشاوندی داشته و دختر ملاصدرا، دختر خاله فیض بوده است.

فرزندان صدرالمتألهین كه هر یك از علوم اسلامی بهره‌ای وافی برده و از نامداران جهان اسلام محسوب می‌شوند جلوه دیگری از روح الهی آن فیلسوف وارسته می‌باشد كه در نظام خانواده تجلی یافته است.

1. اولین فرزند این خانواده ام كلثوم در سال 1019 به دنیا آمد و دانش و بینش و علم و فلسفه را از پدر آموخت و در سال 1034 به عقد ملاعبدالرزاق لاهیجی (فیاض) درآمد. او همچنان در محضر همسرش به تحصیل ادامه داد تا در اكثر علوم متعارف سرآمد همگنان شد به نحوی كه در مجالس دانشمندان شركت می‌نمود و با آنان به مباحثه می‌پرداخت.[۱۰]

2. محمدابراهیم، ابوعلی حكیمی اندیشمند و عارفی سالك و محدثی والامقام است كه در سال 1021 به دنیا آمد و در محضر پدر به تحصیل پرداخت. كتابهای متعدد نگاشت و كتابی نیز به نام عروه الوثقی در تفسیر آیه الكرسی به زبان فارسی نوشت ولی آنچنانكه از بعضی نوشته‌هایش پیداست و عده‌ای از تراجم نویسان تصریح نموده‌اند در اواخر عمر بشدت از فلسفه رویگردان شد و بر فلاسفه تاخت.[۱۱]

3. زبیده خاتون متولد 1024، سومین فرزند صدرالمتألهین، عالمی ادیب و فاضل و حافظ قرآن، همسر دانشمند بزرگ میرزا معین الدین فسائی و مادر علامه ادیب میراز كمال الدین فسائی (میرزا كمالا) داماد مجلسی اول است. او حدیث و تفسیر قرآن را از پدر و خواهر بزرگ خود آموخت و در ادبیات استاد فرزند خود بود.[۱۲]

4. زینب سومین دختر صدرالمتألهین است كه عالمی فاضل و متكلمی اندیشمند و فیلسوفی عارف و عابد و زاهد و از ستارگان درخشان فصاحت و بلاغت و ادب بود. در محضر پدر و برادرش بهره‌ها برد و پس از ازدواج با جناب فیض كاشانی تحصیل خود را در محضر همسرش به كمال رساند. سال تولد زینب در كتب تراجم نیامده ولی تاریخ وفاتش را 1097 نوشته‌اند.[۱۳]

5. دومین پسر صدرالمتألهین نظام الدین احمد دانشمندی ادیب و حكیمی متأله و شاعری عارف است كه در سال 1031 در شهر كاشان به دنیا آمد و در رجب 1074 وفات یافت. وی كتابی به نام مضمار دانش به زبان فارسی دارد.[۱۴]

6. آخرین فرزند صدرالمتألهین معصومه خاتون همسر علامه بزرگ میرزا قوام الدین تبریزی از شاگردان به نام صدرالمتألهین و حاشیه نویس كتاب اسفار است. او در تاریخ 1033 به دنیا آمد و 1093 وفات یافت. بانویی دانشمند و ادب دوست، حدیث شناس و عابد و زاهد و حافظ قرآن كریم بود كه در محضر پدر و سپس خواهرانش زبیده و ام كلثوم علوم و معارف روز را فراگرفت.[۱۵]

وفات

حكیم ملاصدرا در طول عمر 71 ساله‌اش هفت بار با پای پیاده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف كعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 ه‍ـ.ق در شهر بصره دارفانی را وداع گفت.

پانویس

  1. ملاصدرا، هانری كربن، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص9.
  2. ملاصدرا، ص28.
  3. یادنامه ملاصدرا، نشر دانشگاه تهران، ص2.
  4. اسفار، ج1، ص7.
  5. ر.ك حاشيه سفينة البحار، 2.
  6. انجمن مفاخر فرهنگی، اثر آفرینان، ج 5، ص 285.
  7. تاریخ فلسفه در اسلام، انتشارات سمت، ج1، ص496.
  8. اسفار، ج8، ص303.
  9. روضات الجنات، ج4، ص120.
  10. مستدرك اعیان الشیعه، ج3، ص43.
  11. مقدمه معادن الحكمه، چاپ انتشارات كتابخانه آیه الله مرعشی، ص 15.
  12. اعیان الشیعه، ج3، ص83 (مستدرك).
  13. همان.
  14. مقدمه معادن الحكمه، ص15.
  15. اعیان الشیعه، همان.

منابع

  • محمود لطيفي، "ملاصدرا؛ طلوع خورشید" از كتاب گلشن ابرار، ج1، ص204.
  • مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، نرم افزار نورالحکمه (نسخه 3)، بخش اطلاعات جانبی.
  • انجمن مفاخر فرهنگی، اثر آفرینان

پيوندها