مقداد بن اسود: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
{{خوب}}{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 +
مقداد بن اسود از جمله کسانی است که در همان اوائل [[بعثت]] به [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله ایمان آورد. او پس از رحلت پیامبر همیشه یار و یاور [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام بود و زندگی با سعادت خود را سپری نمود. مقداد در سال 33 هجری به دیدار حق شتافت و پیکر مطهرش در [[بقیع|قبرستان بقیع]] به خاک سپرده شد.
 +
==ولادت و نسب==
  
==ولادت==
+
"مقداد بن عمرو بهرایی" در سال شانزدهم [[عام الفیل|عام‌الفیل]] (24 سال قبل از [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]]) در [[جزیرة العرب|جزیرةالعرب]] در «[[حضر موت|حضرموت]]» متولد شد.<ref>ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد؛ أسدالغابه، تحقیق محمدابراهیم البنا، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1970م.، ج5، ص252.</ref> سیره نویسان و مورخان، نسب خانوادگی او را تا جد بیستم نام برده‌اند. برخی او را "مقداد بهرایی" یا "بهراوی" خوانده‌اند، از آن جهت که جد هفدهم وی "بهراء" نام داشت.<ref>ابن حزم اندلسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید؛ جمهره انساب العرب، تحقیق محمد عبدالسلام هارون، قاهره، دارالمعارف، ص441.</ref>
  
"مقداد بن عمرو بهرایی" در سال شانزدهم عام‌الفیل (24 سال قبل از بعثت) در جزیرةالعرب در «حضرموت» متولد شد.<ref>ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد؛ أسدالغابه، تحقیق محمدابراهیم البنا، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1970م.، ج5، ص252.</ref>
+
پدرش در سرزمین حضرموت با طائفه‌ی معروف «کنده» می‌زیسته و در بعضی امور با آنها همپیمان بود؛ لذا گاهی او را "مقداد حضرمی" یا "کندی" می‌خواندند. از طرفی دیگر وی را به «اسود» نسبت می‌دهند و با عنوان "مقداد بن اسود کندی" یاد می‌کنند. در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال نقل شده: «در قبیله بهراء به وسیله مقداد خونی ریخته شد و از آنان فرار کرد و به قبیله کنده پیوست و با آنان هم سوگند شد. در آنجا نیز خونی ریخت و ناگزیر به [[مکه]] گریخت و در مکه با «اسود بن عبد بن یغوث زهری» هم سوگند شد. اسود نسبت به مقداد نسبت پدری پیدا کرد. از این‌ رو او را به اسود نسبت داده‌اند و نیز گاهی او را مقداد زهری خوانده‌اند».<ref>ابن اثیر، پیشین.</ref> گاهی او را "ابومعبد" می‌خوانند به حساب این که نام پسرش "معبد" بود. بعضی دیگر از او با عنوان "ابوسعید" و "ابوالاسود" یاد می‌کنند. یکی دیگر از القاب وی نزد مورخین و محدثین، «ثانی الارکان الاربعه» است، زیرا وی از دومین رکن‌های چهارگانه [[ایمان]] ([[امام علی علیه السلام|علی]]، [[سلمان فارسی|سلمان]]، [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[عمار یاسر|عمار]]) به شمار می‌آمده است.<ref>مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مرتضویه، 1352، ج3، ص245.</ref>
  
سیره نویسان و مورخان، نسب خانوادگی او را تا جد بیستم نام برده‌اند. برخی او را "مقداد بهرایی" یا "بهراوی" خوانده‌اند، از آن جهت که جد هفدهم وی "بهراء" نام داشت.<ref>ابن حزم اندلسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید؛ جمهره انساب العرب، تحقیق محمد عبدالسلام هارون، قاهره، دارالمعارف، ص441.</ref>
+
بعدها پیامبر صلی اله علیه و آله دخترعمویش «ضباعه» را به ازدواج وی درآورد و از آنجا که مقداد قبلاً از زنی از طائفه‌ی [[قریش]] خواستگاری کرده بود و اولیای آن زن مانع شده بودند؛ لذا فرمود: «من دخترعمویم را همسر مقداد نکردم، مگر این که امر [[ازدواج]] را سهل و آسان بگیرند و حسب و نسب را در نظر نگیرند».<ref>ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410، چاپ اول، ج3، ص115.</ref>
  
پدرش در سرزمین حضرموت با طائفه‌ی معروف «کنده» می‌زیسته و در بعضی امور با آنها همپیمان بود؛ لذا گاهی او را "مقداد حضرمی" یا "کندی" می‌خواندند. از طرفی دیگر وی را به «اسود» نسبت می‌دهند و با عنوان "مقداد بن اسود کندی" یاد می‌کنند. در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال نقل شده: «در قبیله بهراء به وسیله مقداد خونی ریخته شد و از آنان فرار کرد و به قبیله کنده پیوست و با آنان هم سوگند شد. در آنجا نیز خونی ریخت و ناگزیر به [[مکه]] گریخت و در مکه با «اسود بن عبد بن یغوث زهری» هم سوگند شد. اسود نسبت به مقداد نسبت پدری پیدا کرد. از این‌ رو او را به اسود نسبت داده‌اند و نیز گاهی او را مقداد زهری خوانده‌اند».<ref>ابن اثیر، پیشین.</ref> گاهی او را "ابومعبد" می‌خوانند به حساب این که نام پسرش "معبد" بود. بعضی دیگر از او با عنوان "ابوسعید" و "ابوالاسود" یاد می‌کنند. یکی دیگر از القاب وی نزد مورخین و محدثین، «ثانی الارکان الاربعه» است، زیرا وی از دومین رکن‌های چهارگانه ایمان (سلمان، علی، ابوذر و عمار) به شمار می‌آمده است.<ref>مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مرتضویه، 1352، ج3، ص245.</ref>
+
==ملحق شدن به صف مسلمین==
  
وی پس از گرایش به اسلام، طبق فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه گروه دوم مسلمانان که از شدت ستمگری مشرکان [[مکه]] به ستوه آمده بودند، به کشور «حبشه» پناهنده شد و بعد از چندی به مکه بازگشت.<ref>ابن هشام، ابومحمد عبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، 1425، ج1، ص304.</ref>
+
مقداد در همان اوائل [[بعثت]] به زیر پرچم [[اسلام]] درآمد و در تمام سختی‌ها و شکنجه‌های مشرکین قریش، در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر مسلمانان بود. مورخین او را از سابقین به اسلام می‌دانند؛ اما درباره‌ی کیفیت اسلام او بحث مفصلی نشده است. از "[[ابن مسعود]]" نقل شده است که نخستین کسانی که [[اسلام]] خود را ظاهر کردند، هفت نفرند که مقداد جزء آنهاست.<ref>ابن اثیر، پیشین، ص253.</ref>
  
بعدها پیامبر صلی اله علیه و آله دخترعمویش «ضباعه» را به ازدواج وی درآورد و از آنجا که مقداد قبلاً از زنی از طائفه‌ی قریش خواستگاری کرده بود و اولیای آن زن مانع شده بودند؛ لذا فرمود: «من دخترعمویم را همسر مقداد نکردم، مگر این که امر ازدواج را سهل و آسان بگیرند و حسب و نسب را در نظر نگیرند».<ref>ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410، چاپ اول، ج3، ص115.</ref>
+
وی پس از گرایش به [[اسلام]]، طبق فرمان [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله به همراه گروه دوم مسلمانان که از شدت ستمگری مشرکان [[مکه]] به ستوه آمده بودند، به کشور «[[حبشه]]» پناهنده شد و بعد از چندی به مکه بازگشت.<ref>ابن هشام، ابومحمد عبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، 1425، ج1، ص304.</ref>
  
مقداد پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همیشه یار و یاور امیرالمؤمنین بود و زندگی با سعادت خود را سپری نمود. او که در اواخر عمر در «جرف»<ref>منطقه‌ای که در یک فرسخی مدینه به شام قرار دارد.</ref> سکونت داشت، در سال 33 هجری در حالی که هفتاد سال از عمر بابرکتش می‌گذشت، به دیدار حق شتافت.<ref>همان، ص163.</ref> مسلمانان پیکر مطهرش را به مدینه آوردند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند و "عثمان بن عفان" بر جسد او نماز گذارد. درباره علت مرگ وی، اقوال متفاوت است. مورخ مشهور "ابن اثیر" به نقل از "واقدی" نقل کرده‌ است که "موسی بن یعقوب" از عمه‌ی خود نقل کرده که مادر عمه‌اش (کریمه دختر علی) گفت: «پدرم بر اثر فتق شکم درگذشت».<ref>ابن اثیر جرزی، پیشین، ص254.</ref> به گفته‌ی برخی دیگر، وی بر اثر خوردن روغن کرچک از دنیا رفت.<ref>تستری، پیشین.</ref>
+
وی در سال اول هجری در ماه [[شوال]] در [[سریه]]<ref>عبارت است از آن جنگ‌هایی که پیامبر در آنها شرکت نمی‌کرد و فرمانده و پرچمدار تعیین می‌کرد.</ref> "ابوعبیده" به مسلمانان پیوست. در این سریه پیامبر، ابوعبیده بن حارث را به سوی سپاه قریش که به قصد [[مدینه]] رهسپار شده بودند، فرستاد و آنها در کنار چاه «احیا» در راه مدینه اردوگاه زدند. از طرف دیگر علی و "عتبه بن غزوان" که در صف [[قریش]] بودند، فرصت را غنیمت شمرده و از سپاه کفر جدا شدند و به لشگر اسلام پیوستند. بدین ترتیب مقداد به همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد.<ref>ابن هشام، ابومحمدعبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، 1425، ج2، ص524.</ref>
  
==ملحق شدن مقداد به صف مسلمین==
+
موضوعی که مهاجرت مقداد به مدینه را در همان اوائل هجرت تأیید می‌کند این است که پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان اجرای عقد اخوت میان [[انصار]] و [[مهاجرین]]، بین مقداد و "جبار بن صخر" عقد اخوت جاری کرد و اجرای عقد اخوت در سال اول هجری رخ داده است.<ref>ابن سعد، پیشین، ص119.</ref>
  
مقداد در همان اوائل [[بعثت]] به زیر پرچم اسلام درآمد و در تمام سختی‌ها و شکنجه‌های مشرکین قریش، در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر مسلمانان بود. مورخین او را از سابقین به اسلام می‌دانند؛ اما درباره‌ی کیفیت اسلام او بحث مفصلی نشده است. از "[[ابن مسعود]]" نقل شده است که نخستین کسانی که [[اسلام]] خود را ظاهر کردند، هفت نفرند که مقداد جزء آنهاست.<ref>ابن اثیر، پیشین، ص253.</ref>
+
==شرکت در جنگ‌ها==
  
وی در سال اول هجری در ماه [[شوال]] در سریه <ref>عبارت است از آن جنگ‌هایی که پیامبر در آنها شرکت نمی‌کرد و فرمانده و پرچمدار تعیین می‌کرد.</ref> "ابوعبیده" به مسلمانان پیوست. در این سریه پیامبر، ابوعبیده بن حارث را به سوی سپاه قریش که به قصد [[مدینه]] رهسپار شده بودند، فرستاد و آنها در کنار چاه «احیا» در راه مدینه اردوگاه زدند.
+
یکی از افتخارات این سرباز رشید اسلام، حضور در [[غزوات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله|غزوات]] و رشادت و شجاعت کم نظیر او در دفاع از آیین نوپای اسلام بود. از مهمترین جنگ‌هایی که در آنها شرکت داشت، [[غزوه بدر|بدر]] و [[اُحد]] است. وی در جنگ بدر سواره نظام بود و به اسب وی «سبحه» می‌گفتند. سبحه به معنای شناوری است. شاید از آن جهت که مقداد با کمال شهامت و دلاوری بر دل دشمن می‌زد، به اسبش «سبحه» می‌گفتند.<ref>همان، ص120.</ref>
  
از طرف دیگر علی و "عتبه بن غزوان" که در صف [[قریش]] بودند، فرصت را غنیمت شمرده و از سپاه کفر جدا شدند و به لشگر اسلام پیوستند. بدین ترتیب مقداد به همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد.<ref>ابن هشام، ابومحمدعبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، 1425، ج2، ص524.</ref>
+
در [[جنگ بدر]] پیامبر [[صحابه|اصحاب]] را به دور خود جمع کرده و از آنها مشورت طلبید و هر کدام چیزی گفتند. در این میان "[[ابوبکر]]" و "[[عمر بن خطاب|عمر]]" سخنانی گفتند، مبنی بر عقب‌نشینی که باعث خشم و نارحتی پیامبر صلی الله علیه و آله شد. در این هنگام مقداد برخاست و چنین گفت: «ای رسول خدا! این سپاه قریش مغرورانه به سمت ما می‌آید. ما به تو ایمان آوردیم و تو را تصدیق می‌کنیم... و فرمان تو را به جان می‌پذیریم. ما حرفی را که [[بنی اسرائیل]] به [[حضرت موسی]] علیه السلام گفتند: «تو و پروردگارت بروید جنگ کنید و ما در اینجا نشسته‌ایم»<ref>[[سوره مائده]]، 23.</ref> نمی‌گوییم، ما می‌گوییم تو و پروردگارت جنگ کنید و ما به همراه شما می‌جنگیم.<ref>ابن اثیر، پیشین.</ref> در جنگ اُحد نیز جزء تیراندازان سپاه اسلام بود.<ref>واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، تحقیق مارسدن جونز، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1414، ج1، ص243.</ref>
  
موضوعی که مهاجرت مقداد به مدینه را در همان اوائل هجرت تأیید می‌کند این است که پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان اجرای عقد اخوت میان انصار و مهاجرین، بین مقداد و "جبار بن صخر" عقد اخوت جاری کرد و اجرای عقد اخوت در سال اول هجری رخ داده است.<ref>ابن سعد، پیشین، ص119.</ref>
+
همچنین در زمان خلافت "[[عثمان]]" خلیفه‌ی سوم، در سال 25 هجری با این که بیش از 65 سال داشت، در فتح «[[مصر]]» و «اسکندریه» شرکت نمود و از برجستگان سپاه اسلام بود.<ref>ابن اثیر، پیشین.</ref>
  
==شرکت مقداد در جنگ‌ها==
+
==دفاع از حریم ولایت==
  
یکی از افتخارات این سرباز رشید اسلام، حضور در غزوات و رشادت و شجاعت کم نظیر او در دفاع از آیین نوپای اسلام بود. از مهمترین جنگ‌هایی که در آنها شرکت داشت، بدر و [[اُحد]] است. وی در جنگ بدر سواره نظام بود و به اسب وی «سبحه» می‌گفتند. سبحه به معنای شناوری است. شاید از آن جهت که مقداد با کمال شهامت و دلاوری بر دل دشمن می‌زد، به اسبش «سبحه» می‌گفتند.<ref>همان، ص120.</ref>
+
پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حوادثی بروز کرد که باعث تمایز مؤمنان واقعی از دیگران شد. بعد از پیامبر، عده‌ای از مهاجرین و انصار در «[[سقیفه بنی ساعده|سقیفه بنی‌ساعده]]» گرد هم آمدند و [[ابوبکر]] را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر برگزیدند. این در حالی بود که پیامبر، [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام را در «[[واقعه غدیر|غدیر خم]]»، وصی و جانشین خود از سوی خداوند متعال به مردم معرفی کرده بود.
  
در [[جنگ بدر]] پیامبر اصحاب را به دور خود جمع کرده و از آنها مشورت طلبید و هر کدام چیزی گفتند. در این میان "ابوبکر" و "عمر" سخنانی گفتند، مبنی بر عقب‌نشینی که باعث خشم و نارحتی پیامبر صلی الله علیه و آله شد. در این هنگام مقداد برخاست و چنین گفت: «ای رسول خدا! این سپاه قریش مغرورانه به سمت ما می‌آید. ما به تو ایمان آوردیم و تو را تصدیق می‌کنیم... و فرمان تو را به جان می‌پذیریم. ما حرفی را که [[بنی اسرائیل]] به [[حضرت موسی]] علیه السلام گفتند: «تو و پروردگارت بروید جنگ کنید و ما در اینجا نشسته‌ایم».<ref>[[سوره مائده]]، 23.</ref> نمی‌گوییم. ما می‌گوییم تو و پروردگارت جنگ کنید و ما به همراه شما می‌جنگیم.<ref>ابن اثیر، پیشین.</ref> در جنگ اُحد نیز جزء تیراندازان سپاه اسلام بود.<ref>واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، تحقیق مارسدن جونز، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1414، ج1، ص243.</ref>
+
بعد از این ماجرا، تعداد اندکی از مسلمانان به علی علیه السلام وفادار ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند. از جمله آنها [[سلمان فارسی|سلمان]]، [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و مقداد بودند. آنها در موقعیت‌های مختلف، مقام و منزلت علی علیه السلام را به ابوبکر و همراهانش یادآور می‌شدند و به اذن امامشان از هر گونه اقدامی که منجر به درگیری می‌شد، ممانعت می‌کردند و در طول 25 سال خانه نشینی امام، همواره در تمام سختی‌ها، یار و مطیع فرامین ایشان بودند.
  
همچنین در زمان خلافت "[[عثمان]]" خلیفه‌ی سوم، در سال 25 هجری با این که بیش از 65 سال داشت، در فتح «مصر» و «اسکندریه» شرکت نمود و از برجستگان سپاه اسلام بود.<ref>ابن اثیر، پیشین.</ref>
+
در اینجا برای نمونه به چند مورد از اقدامات و فعالیت‌های مقداد در دفاع از حریم [[ولايت|ولایت]] اشاره می‌کنیم:
  
==مقداد و دفاع از حریم ولایت==
+
*1. پس از آن که مردم با [[ابوبکر]] بیعت کردند، گروهی از [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] از بیعت سر باز زدند و به [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی‌طالب]] پیوستند که از جمله آنها مقداد بود.<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج1، ص524.</ref>
  
پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حوادثی بروز کرد که باعث تمایز مؤمنان واقعی از دیگران شد. بعد از پیامبر، عده‌ای از مهاجرین و انصار در «سقیفه بنی‌ساعده» گرد هم آمدند و ابوبکر را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر برگزیدند. این در حالی بود که پیامبر، علی علیه السلام را در «غدیر خم»، وصی و جانشین خود از سوی خداوند متعال به مردم معرفی کرده بود.
+
*2. زمانی که چهل نفر از مردان نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند: «ما آماده‌ی دفاع و حمایت از شماییم»، حضرت به آنها فرمود: «اگر بر سر قول خود هستید، فردا موی سر خود را بتراشید و نزد من بیایید. روز بعد تنها سلمان، مقداد و ابوذر با سرهای تراشیده نزد ایشان حاضر شدند».<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب؛ تاریخ یعقوبی، قم، شریف رضی، 1373ش، ج2، ص126.</ref>
  
بعد از این ماجرا، تعداد اندکی از مسلمانان به علی علیه السلام وفادار ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند. از جمله آنها سلمان، ابوذر و مقداد بودند. آنها در موقعیت‌های مختلف، مقام و منزلت علی علیه السلام را به ابوبکر و همراهانش یادآور می‌شدند و به اذن امامشان از هر گونه اقدامی که منجر به درگیری می‌شد، ممانعت می‌کردند و در طول 25 سال خانه نشینی امام، همواره در تمام سختی‌ها، یار و مطیع فرامین ایشان بودند.
+
*3. در جریان [[شورای شش نفره خلافت|شورای شش نفره‌ی]] عمر برای تعیین خلیفه‌ی بعدی، وقتی "[[عبدالرحمن بن عوف]]" به علی گفت: «در صورتی با تو بیعت می‌کنم که از [[قرآن|کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبر و روش [[ابوبکر]] پیروی کنی» و علی علیه السلام تنها دو مورد اول را پذیرفت، مقداد به عنوان اعتراض رو به عبدالرحمن کرد و گفت: «به خدا سوگند، علی یعنی کسی را که به حق و [[عدالت]] قضاوت می‌کرد را ترک کردید. سپس ادامه داد: هیچ فرد و خاندانی را ندیده‌ام که بعد از پیامبر خود، این طور مظلوم و ستمدیده شوند که [[اهل البیت|اهل بیت]] مظلوم واقع شدند».<ref>طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ دوم، 1362ش، ج5، ص2074.</ref>
  
در اینجا برای نمونه به چند مورد از اقدامات و فعالیت‌های مقداد در دفاع از حریم ولایت اشاره می‌کنیم:
+
== وفات ==
 +
مقداد که در اواخر عمر در «جرف»<ref>منطقه‌ای که در یک فرسخی مدینه به شام قرار دارد.</ref> سکونت داشت، در سال 33 هجری در حالی که هفتاد سال از عمر بابرکتش می‌گذشت، به دیدار حق شتافت.<ref>همان، ص163.</ref> مسلمانان پیکر مطهرش را به [[مدینه]] آوردند و در [[بقیع|قبرستان بقیع]] به خاک سپردند و "[[عثمان بن عفان]]" بر جسد او نماز گذارد. درباره علت مرگ وی، اقوال متفاوت است. مورخ مشهور "[[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]]" به نقل از "واقدی" نقل کرده‌ است که "موسی بن یعقوب" از عمه‌ی خود نقل کرده که مادر عمه‌اش (کریمه دختر علی) گفت: «پدرم بر اثر فتق شکم درگذشت».<ref>ابن اثیر جرزی، پیشین، ص254.</ref> به گفته‌ی برخی دیگر، وی بر اثر خوردن روغن کرچک از دنیا رفت.<ref>تستری، پیشین.</ref>
  
* 1. پس از آن که مردم با [[ابوبکر]] بیعت کردند، گروهی از مهاجر و انصار از بیعت سر باز زدند و به علی بن ابی‌طالب پیوستند که از جمله آنها مقداد بود.<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج1، ص524.</ref>
+
==روایاتی در فضیلت مقداد==
  
* 2. زمانی که چهل نفر از مردان نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند: «ما آماده‌ی دفاع و حمایت از شماییم»، حضرت به آنها فرمود: «اگر بر سر قول خود هستید، فردا موی سر خود را بتراشید و نزد من بیایید. روز بعد تنها سلمان، مقداد و ابوذر با سرهای تراشیده نزد ایشان حاضر شدند».<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب؛ تاریخ یعقوبی، قم، شریف رضی، 1373ش، ج2، ص126.</ref>
+
*1. روزی "[[جابر بن عبدالله انصاری]]" درباره‌ی سلمان، مقداد و ابوذر از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد. سپس حضرت در مورد هر کدام سخنانی گفتند تا آن که در مورد مقداد فرمودند: «مقداد از ماست. خداوند دشمن است با کسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست. ای جابر! هرگاه خواستی دعایی کنی و مستجاب شود، خدا را به نام ایشان بخوان زیرا این نام‌ها نزد پروردگار، بهترین هستند».<ref>[[شیخ مفید]]، عبدالله محمد بن محمد نعمان عکبری بغدادی؛ الاختصاص، قم، جامعه مدرسین، ص223.</ref>
  
* 3. در جریان شورای شش نفره‌ی عمر برای تعیین خلیفه‌ی بعدی، وقتی "عبدالرحمن" به علی گفت: «در صورتی با تو بیعت می‌کنم که از کتاب خدا و [[سنت]] پیامبر و روش [[ابوبکر]] پیروی کنی» و علی علیه السلام تنها دو مورد اول را پذیرفت، مقداد به عنوان اعتراض رو به عبدالرحمن کرد و گفت: «به خدا سوگند، علی یعنی کسی را که به حق و عدالت قضاوت می‌کرد را ترک کردید. سپس ادامه داد: هیچ فرد و خاندانی را ندیده‌ام که بعد از پیامبر خود، این طور مظلوم و ستمدیده شوند که اهل بیت مظلوم واقع شدند».<ref>طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ دوم، 1362ش، ج5، ص2074.</ref>
+
*2. پیامبر فرمود: «خداوند مرا به دوستی با چهار نفر مأمور کرده است. شخصی پرسید آنها را معرفی کنید. فرمود: «[[امام علی علیه السلام|علی]]، [[سلمان]]، [[مقداد]] و [[ابوذر]]».<ref>همان، ص9.</ref>
  
==روایاتی در مدح و فضیلت مقداد==
+
*3. [[امام صادق]] علیه السلام حول آیه‌ی شریفه: «قل لاأسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی» فرمودند: «به خدا سوگند به این آیه کسی عمل نکرد، مگر هفت نفر و مقداد یکی از آنها بود».<ref>مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403، ج23، ص2.</ref>
 
 
* 1. روزی "[[جابر بن عبدالله انصاری]]" درباره‌ی سلمان، مقداد و ابوذر از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد. سپس حضرت در مورد هر کدام سخنانی گفتند تا آن که در مورد مقداد فرمودند: «مقداد از ماست. خداوند دشمن است با کسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست. ای جابر! هرگاه خواستی دعایی کنی و مستجاب شود، خدا را به نام ایشان بخوان زیرا این نام‌ها نزد پروردگار، بهترین هستند».<ref>[[شیخ مفید]]، عبدالله محمد بن محمد نعمان عکبری بغدادی؛ الاختصاص، قم، جامعه مدرسین، ص223.</ref>
 
 
 
* 2. پیامبر فرمود: «خداوند مرا به دوستی با چهار نفر مأمور کرده است. شخصی پرسید آنها را معرفی کنید. فرمود: «علی، [[سلمان]]، [[مقداد]] و [[ابوذر]]».<ref>همان، ص9.</ref>
 
 
 
* 3. [[امام صادق]] علیه السلام حول آیه‌ی شریفه: «قل لاأسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی». فرمودند: «به خدا سوگند به این آیه کسی عمل نکرد، مگر هفت نفر و مقداد یکی از آنها بود».<ref>مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403، ج23، ص2.</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
  
==منابع==
+
==منبع==
* علي محمد تاج الدين، مقداد بن اسود كندي در دسترس در [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35587 سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)]، تاریخ بازیابی: 30 آذرماه 1392.
+
 
 +
*علي محمد تاج الدين، مقداد بن اسود كندی، [http://www.pajoohe.ir  دانشنامه پژوهه]، تاریخ بازیابی: 30 آذرماه 1392.
  
 
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 +
[[رده:اصحاب پیامبر]]
 +
[[رده:مدفونین در بقیع]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۲۷

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

مقداد بن اسود از جمله کسانی است که در همان اوائل بعثت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آورد. او پس از رحلت پیامبر همیشه یار و یاور امیرالمؤمنین علیه السلام بود و زندگی با سعادت خود را سپری نمود. مقداد در سال 33 هجری به دیدار حق شتافت و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

ولادت و نسب

"مقداد بن عمرو بهرایی" در سال شانزدهم عام‌الفیل (24 سال قبل از بعثت) در جزیرةالعرب در «حضرموت» متولد شد.[۱] سیره نویسان و مورخان، نسب خانوادگی او را تا جد بیستم نام برده‌اند. برخی او را "مقداد بهرایی" یا "بهراوی" خوانده‌اند، از آن جهت که جد هفدهم وی "بهراء" نام داشت.[۲]

پدرش در سرزمین حضرموت با طائفه‌ی معروف «کنده» می‌زیسته و در بعضی امور با آنها همپیمان بود؛ لذا گاهی او را "مقداد حضرمی" یا "کندی" می‌خواندند. از طرفی دیگر وی را به «اسود» نسبت می‌دهند و با عنوان "مقداد بن اسود کندی" یاد می‌کنند. در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال نقل شده: «در قبیله بهراء به وسیله مقداد خونی ریخته شد و از آنان فرار کرد و به قبیله کنده پیوست و با آنان هم سوگند شد. در آنجا نیز خونی ریخت و ناگزیر به مکه گریخت و در مکه با «اسود بن عبد بن یغوث زهری» هم سوگند شد. اسود نسبت به مقداد نسبت پدری پیدا کرد. از این‌ رو او را به اسود نسبت داده‌اند و نیز گاهی او را مقداد زهری خوانده‌اند».[۳] گاهی او را "ابومعبد" می‌خوانند به حساب این که نام پسرش "معبد" بود. بعضی دیگر از او با عنوان "ابوسعید" و "ابوالاسود" یاد می‌کنند. یکی دیگر از القاب وی نزد مورخین و محدثین، «ثانی الارکان الاربعه» است، زیرا وی از دومین رکن‌های چهارگانه ایمان (علی، سلمان، ابوذر و عمار) به شمار می‌آمده است.[۴]

بعدها پیامبر صلی اله علیه و آله دخترعمویش «ضباعه» را به ازدواج وی درآورد و از آنجا که مقداد قبلاً از زنی از طائفه‌ی قریش خواستگاری کرده بود و اولیای آن زن مانع شده بودند؛ لذا فرمود: «من دخترعمویم را همسر مقداد نکردم، مگر این که امر ازدواج را سهل و آسان بگیرند و حسب و نسب را در نظر نگیرند».[۵]

ملحق شدن به صف مسلمین

مقداد در همان اوائل بعثت به زیر پرچم اسلام درآمد و در تمام سختی‌ها و شکنجه‌های مشرکین قریش، در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر مسلمانان بود. مورخین او را از سابقین به اسلام می‌دانند؛ اما درباره‌ی کیفیت اسلام او بحث مفصلی نشده است. از "ابن مسعود" نقل شده است که نخستین کسانی که اسلام خود را ظاهر کردند، هفت نفرند که مقداد جزء آنهاست.[۶]

وی پس از گرایش به اسلام، طبق فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه گروه دوم مسلمانان که از شدت ستمگری مشرکان مکه به ستوه آمده بودند، به کشور «حبشه» پناهنده شد و بعد از چندی به مکه بازگشت.[۷]

وی در سال اول هجری در ماه شوال در سریه[۸] "ابوعبیده" به مسلمانان پیوست. در این سریه پیامبر، ابوعبیده بن حارث را به سوی سپاه قریش که به قصد مدینه رهسپار شده بودند، فرستاد و آنها در کنار چاه «احیا» در راه مدینه اردوگاه زدند. از طرف دیگر علی و "عتبه بن غزوان" که در صف قریش بودند، فرصت را غنیمت شمرده و از سپاه کفر جدا شدند و به لشگر اسلام پیوستند. بدین ترتیب مقداد به همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد.[۹]

موضوعی که مهاجرت مقداد به مدینه را در همان اوائل هجرت تأیید می‌کند این است که پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان اجرای عقد اخوت میان انصار و مهاجرین، بین مقداد و "جبار بن صخر" عقد اخوت جاری کرد و اجرای عقد اخوت در سال اول هجری رخ داده است.[۱۰]

شرکت در جنگ‌ها

یکی از افتخارات این سرباز رشید اسلام، حضور در غزوات و رشادت و شجاعت کم نظیر او در دفاع از آیین نوپای اسلام بود. از مهمترین جنگ‌هایی که در آنها شرکت داشت، بدر و اُحد است. وی در جنگ بدر سواره نظام بود و به اسب وی «سبحه» می‌گفتند. سبحه به معنای شناوری است. شاید از آن جهت که مقداد با کمال شهامت و دلاوری بر دل دشمن می‌زد، به اسبش «سبحه» می‌گفتند.[۱۱]

در جنگ بدر پیامبر اصحاب را به دور خود جمع کرده و از آنها مشورت طلبید و هر کدام چیزی گفتند. در این میان "ابوبکر" و "عمر" سخنانی گفتند، مبنی بر عقب‌نشینی که باعث خشم و نارحتی پیامبر صلی الله علیه و آله شد. در این هنگام مقداد برخاست و چنین گفت: «ای رسول خدا! این سپاه قریش مغرورانه به سمت ما می‌آید. ما به تو ایمان آوردیم و تو را تصدیق می‌کنیم... و فرمان تو را به جان می‌پذیریم. ما حرفی را که بنی اسرائیل به حضرت موسی علیه السلام گفتند: «تو و پروردگارت بروید جنگ کنید و ما در اینجا نشسته‌ایم»[۱۲] نمی‌گوییم، ما می‌گوییم تو و پروردگارت جنگ کنید و ما به همراه شما می‌جنگیم.[۱۳] در جنگ اُحد نیز جزء تیراندازان سپاه اسلام بود.[۱۴]

همچنین در زمان خلافت "عثمان" خلیفه‌ی سوم، در سال 25 هجری با این که بیش از 65 سال داشت، در فتح «مصر» و «اسکندریه» شرکت نمود و از برجستگان سپاه اسلام بود.[۱۵]

دفاع از حریم ولایت

پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حوادثی بروز کرد که باعث تمایز مؤمنان واقعی از دیگران شد. بعد از پیامبر، عده‌ای از مهاجرین و انصار در «سقیفه بنی‌ساعده» گرد هم آمدند و ابوبکر را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر برگزیدند. این در حالی بود که پیامبر، علی علیه السلام را در «غدیر خم»، وصی و جانشین خود از سوی خداوند متعال به مردم معرفی کرده بود.

بعد از این ماجرا، تعداد اندکی از مسلمانان به علی علیه السلام وفادار ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند. از جمله آنها سلمان، ابوذر و مقداد بودند. آنها در موقعیت‌های مختلف، مقام و منزلت علی علیه السلام را به ابوبکر و همراهانش یادآور می‌شدند و به اذن امامشان از هر گونه اقدامی که منجر به درگیری می‌شد، ممانعت می‌کردند و در طول 25 سال خانه نشینی امام، همواره در تمام سختی‌ها، یار و مطیع فرامین ایشان بودند.

در اینجا برای نمونه به چند مورد از اقدامات و فعالیت‌های مقداد در دفاع از حریم ولایت اشاره می‌کنیم:

  • 2. زمانی که چهل نفر از مردان نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند: «ما آماده‌ی دفاع و حمایت از شماییم»، حضرت به آنها فرمود: «اگر بر سر قول خود هستید، فردا موی سر خود را بتراشید و نزد من بیایید. روز بعد تنها سلمان، مقداد و ابوذر با سرهای تراشیده نزد ایشان حاضر شدند».[۱۷]
  • 3. در جریان شورای شش نفره‌ی عمر برای تعیین خلیفه‌ی بعدی، وقتی "عبدالرحمن بن عوف" به علی گفت: «در صورتی با تو بیعت می‌کنم که از کتاب خدا و سنت پیامبر و روش ابوبکر پیروی کنی» و علی علیه السلام تنها دو مورد اول را پذیرفت، مقداد به عنوان اعتراض رو به عبدالرحمن کرد و گفت: «به خدا سوگند، علی یعنی کسی را که به حق و عدالت قضاوت می‌کرد را ترک کردید. سپس ادامه داد: هیچ فرد و خاندانی را ندیده‌ام که بعد از پیامبر خود، این طور مظلوم و ستمدیده شوند که اهل بیت مظلوم واقع شدند».[۱۸]

وفات

مقداد که در اواخر عمر در «جرف»[۱۹] سکونت داشت، در سال 33 هجری در حالی که هفتاد سال از عمر بابرکتش می‌گذشت، به دیدار حق شتافت.[۲۰] مسلمانان پیکر مطهرش را به مدینه آوردند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند و "عثمان بن عفان" بر جسد او نماز گذارد. درباره علت مرگ وی، اقوال متفاوت است. مورخ مشهور "ابن اثیر" به نقل از "واقدی" نقل کرده‌ است که "موسی بن یعقوب" از عمه‌ی خود نقل کرده که مادر عمه‌اش (کریمه دختر علی) گفت: «پدرم بر اثر فتق شکم درگذشت».[۲۱] به گفته‌ی برخی دیگر، وی بر اثر خوردن روغن کرچک از دنیا رفت.[۲۲]

روایاتی در فضیلت مقداد

  • 1. روزی "جابر بن عبدالله انصاری" درباره‌ی سلمان، مقداد و ابوذر از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد. سپس حضرت در مورد هر کدام سخنانی گفتند تا آن که در مورد مقداد فرمودند: «مقداد از ماست. خداوند دشمن است با کسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست. ای جابر! هرگاه خواستی دعایی کنی و مستجاب شود، خدا را به نام ایشان بخوان زیرا این نام‌ها نزد پروردگار، بهترین هستند».[۲۳]
  • 2. پیامبر فرمود: «خداوند مرا به دوستی با چهار نفر مأمور کرده است. شخصی پرسید آنها را معرفی کنید. فرمود: «علی، سلمان، مقداد و ابوذر».[۲۴]
  • 3. امام صادق علیه السلام حول آیه‌ی شریفه: «قل لاأسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی» فرمودند: «به خدا سوگند به این آیه کسی عمل نکرد، مگر هفت نفر و مقداد یکی از آنها بود».[۲۵]

پانویس

  1. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد؛ أسدالغابه، تحقیق محمدابراهیم البنا، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1970م.، ج5، ص252.
  2. ابن حزم اندلسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید؛ جمهره انساب العرب، تحقیق محمد عبدالسلام هارون، قاهره، دارالمعارف، ص441.
  3. ابن اثیر، پیشین.
  4. مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مرتضویه، 1352، ج3، ص245.
  5. ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410، چاپ اول، ج3، ص115.
  6. ابن اثیر، پیشین، ص253.
  7. ابن هشام، ابومحمد عبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، 1425، ج1، ص304.
  8. عبارت است از آن جنگ‌هایی که پیامبر در آنها شرکت نمی‌کرد و فرمانده و پرچمدار تعیین می‌کرد.
  9. ابن هشام، ابومحمدعبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، 1425، ج2، ص524.
  10. ابن سعد، پیشین، ص119.
  11. همان، ص120.
  12. سوره مائده، 23.
  13. ابن اثیر، پیشین.
  14. واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، تحقیق مارسدن جونز، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1414، ج1، ص243.
  15. ابن اثیر، پیشین.
  16. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج1، ص524.
  17. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب؛ تاریخ یعقوبی، قم، شریف رضی، 1373ش، ج2، ص126.
  18. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ دوم، 1362ش، ج5، ص2074.
  19. منطقه‌ای که در یک فرسخی مدینه به شام قرار دارد.
  20. همان، ص163.
  21. ابن اثیر جرزی، پیشین، ص254.
  22. تستری، پیشین.
  23. شیخ مفید، عبدالله محمد بن محمد نعمان عکبری بغدادی؛ الاختصاص، قم، جامعه مدرسین، ص223.
  24. همان، ص9.
  25. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403، ج23، ص2.


منبع

  • علي محمد تاج الدين، مقداد بن اسود كندی، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: 30 آذرماه 1392.