محمد بن عبدالجبار قمى

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

مطلع

شهر مقدس قم از آغاز پيدايش، در سال 83 هجرى قمرى[۱] يكى از خيزشگاه هاى مهم مردان بزرگى بود كه هميشه در ميدان دانش حديث و فقه خوش درخشيده اند. از اين حرم اهل بيت علیهم‌السلام صدها دانشور توانا و محدث بزرگ بپا خاسته اند كه با سلاح برنده قلم و تأليف كتاب هاى گرانسنگ، آئين مقدس اسلام را يارى نموده اند. در اين نوشتار برآنيم تا با چهره تابناك يكى از روايتگران نامور شيعى كه در آسمان قم طلوع كرد، آشنا شويم و راهش را در جهت زنده كردن معارف و آموزه هاى دينى، استمرار بخشيم.

نام و نسبت

هنگامى كه اين نوباوه چشم به جهان گشود، پدرش عبدالجبار، نام او را محمد برگزيد. همه تراجم‌نويسان اتفاق نظر دارند كه او قمى بوده و به اين شهر منسوب است.[۲]

بر ما روشن نيست كه اين ستاره پرفروغ حديث، در چه سالى پا به عرصه گيتى نهاده است؛ ولى از آنجا كه وى در عصر امام جواد علیه‌السلام و امام هادى علیه‌السلام مى زيست و همچنين از آنجا كه از زمره خدمتگزاران حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام محسوب مى شده است و نيز استادانى همچون صفوان بن يحيى (متوفى: 210 ق)[۳] و حسن بن على بن فضال (متوفى: 224 ق)[۴] داشته؛ شايد بتوان حدس زد كه اين دانشور برجسته، در اواخر نيمه سده دوم هجرى قمرى، به شبستان زندگى خاندان خويش گام نهاد و روشنى بخش آن گرديد.

از ياران امام علیه‌السلام

محمد بن عبدالجبار قمى، اين سعادت و افتخار را داشت كه در جرگه شاگردان سه تن از امامان معصوم شيعى قرار گيرد و از درياى بیكران دانش مواجشان بهره مند شود و معارف ناب شيعه را از سرچشمه زلال و پاك آن بنوشد و ميراثى مكتوب و ارزشمند را به تمام مسلمانان جهان، هديه نمايد. شيخ طوسى در يك جا او را از ياران حضرت جواد علیه‌السلام برمى شمرد و در جاى ديگر از صحابى امام هادى علیه‌السلام و امام حسن عسكرى علیه‌السلام.[۵]

خدمتگزار امام معصوم علیه‌السلام

اين محدث بزرگوار، علاوه بر اين كه صحابى چندين امام معصوم علیه‌السلام است يكى از انسان هاى شايسته و امين بود و از خدمتگزاران امام عسكرى علیه‌السلام هم به شمار مى آيد. همان گونه كه مى دانيد حضرت امام عسكرى علیه‌السلام بيشتر عمر بابركت خويش را در شهر سامراى عراق سپرى كردند. فعاليت هاى آن امام از جهات گوناگون زير نظر مأموران جنايت پيشه حكومت عباسيان قرار داشت. هر كس را كه احساس مى كردند از علاقه مندان و معتقدان به امامت حضرت عسكرى علیه‌السلام است، مورد سخت ترين آزارها قرار مى دادند. در هنگامه اى چنين خطرناك و حساس، انسان بايد بسيار با تقوا، امانت دار و حافظ اسرار باشد تا بتواند در آن شرائط سخت، امام علیه‌السلام را همراهى كرده و كارهاى شخصى آن حضرت را انجام دهد. محمد بن عبدالجبار قمى در مقطعى از زندگى خويش خادم امام حسن عسكرى علیه‌السلام بود و ضمن پرسيدن نيازهاى دينى خود از آن امام بزرگوار مى پرسيد و امام هم پاسخ هاى لازم را به او ارائه مى فرمود.

على بن عيسى اربلى مى گويد: «محمد بن عبدالجبار كان خادماً، يسئله عن مسائل كثيره؛ محمد بن عبدالجبار، خدمتگزار امام عسكرى علیه‌السلام بود. او از آن حضرت مسائل بسيارى را مى پرسيد».[۶]

عصر محمد بن عبدالجبار قمى

ايشان در عصرى زندگى مى كرد كه حاكميت سياه و فاسد خلفاى بنى عباس، سايه سنگين خود را بر جامعه اسلامى افكنده بود. به ويژه شيعيان علوى با انواع آزار و شكنجه ها روبرو بودند؛ و سرنوشت محتوم جمعى از آنان شهادت بود. دوران زندگى اين محدث شيعى، با حكومت چند تن از خلفاى عباسى معاصر بود: مأمون، معتصم، متوكل و غيره، كه هر كدام از آنان ستم هاى فراوانى را بر شيعيان روا داشتند. بدترين و پليدترين اين‌ها متوكل، دشمن سرسخت، عنود و هتاك حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام و فرزندان گرامى اش بود. او بارها قبر مقدس امام حسين علیه‌السلام را با خاك يكسان كرد و دست و پاى شيعيان را كه به زيارت آن مرقد مطهر مى رفتند، قطع نمود؛ به عنوان نمونه، فردى چون ابن سكيت را كه از جرگه روايتگران شيعى و دانشمندى توانا بود و عشق و محبت اميرالمؤمنين علیه‌السلام و امامان شيعى در ژرفناى وجودش موج مى زد، وحشيانه به شهادت رسانيد.

براى شيعه آن چنان موقعيت تلخ و خطرناك بود كه حتى وكيلان امامان علیه‌السلام نمى توانستند خويش را بدين عنوان به مردم معرفى نمايند. مثلاً يكى از آنان با لقب سمّان (روغن فروش) به خانه امام عسكرى علیه‌السلام رفت و آمد مى كرد و اموال و وجوهات را به آن حضرت مى رسانيد.

آرى، محمد بن عبدالجبار در اين روزگار تاريك و آزاردهنده، از خادمان حضرت عسكرى علیه‌السلام و روايتگران معروف به حساب مى آمد و اين نيست مگر برهانى بر بزرگى و اعتقاد راسخ او به خاندان پاك پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله.[۷]

از منظر بزرگان

محمدبن عبدالجبار در پرتو خصلت هاى نيك خود و از آن جا كه از درياى دانش امامان معصوم شيعه، فيض و بهره فراوانى برده، ستايش تراجم‌نويسان را برانگيخته است و آنان جايگاه بلند او را ارج نهاده اند.

شيخ طوسى مى گويد: «محمد بن عبدالجبار قمى روايتگرى نامدار و موثق است».[۸]

علامه حلى هم مى فرمايد: «محمد بن عبدالجبار از ياران امام هادى علیه‌السلام بوده و محدثى مورد اطمينان است».[۹]

ساير تراجم نويسان همچون محقق اردبيلى، وحيد بهبهانى و عبدالله ممقانى نيز از او تجليل كرده اند. آيت الله خوئى هم در ميراث مكتوب و گرانسنگ خويش آورده است: «شماره رواياتى كه اين محدث ارزشمند از امامان شيعه نقل كرده و باب هاى مختلف حديثى را دربر مى گيرد، به 900 روايت مى رسد».[۱۰]

خاندان

از خاندان اين محدث نامور، اطلاع دقيقى در دست نيست ولى مناسب است در اين جا به نكته اى اشاره شود. گاهى در روايات و يا سخنان بزرگان تراجم ديده مى شود كه محمد بن ابى‌الصهبان، را از گروه روايتگران شيعى قرار داده اند. ممكن است عده اى از پژوهشگران در ماهيت وى دچار اشتباه شوند؛ ولى بايد بدانيم كه محمد بن ابى‌الصهبان، همان محمد بن عبدالجبار قمى است. پدر وى عبدالجبار، به «ابوالصهبان» هم معروف بوده است. بر اين اساس، در روايات گاهى محمد بن عبدالجبار مى بينيم و گاهى محمد بن ابى الصهبان؛ حال آن كه هر دو يك محدثند.[۱۱]

استادان

از بنيادى ترين پايه هاى رشد و پيشرفت هر پژوهشگرى در حوزه معارف و انديشه، داشتن استادان برجسته است. محمد بن عبدالجبار يكى از همين افراد است كه نزد گروهى از معروف ترين و شاخص ترين محدثان شيعه، به فراگيرى دانش و روايات اهل بيت پيغمبر صلی الله علیه و آله پرداخت و خود به دنبال تلاش و عشق به گردآورى اخبار پرداخت و به يكى از چهره هاى سرشناس و پايه‌گذاران نشر حديث تبديل شد. اكنون به ذكر چند تن از اساتيد وى مى پردازيم:

  1. صفوان بن يحيى؛ كه روايات محمد بن عبدالجبار بيشتر از همين دانشور تواناست. به گفته آيت الله خوئى وى 309 حديث از صفوان نقل مى كند.[۱۲] صفوان از پرآوازه ترين و بافضيلت ترين دانشمندان شيعه است و سهم بزرگى در نشر دانش حديث دارد. شيخ طوسى مى فرمايد: «وى نزد اصحاب حديث از موثق ترين و عابدترين اهل زمان خود بود».[۱۳] نجاشى آورده است: «او از امام رضا علیه‌السلام روايت مى كرد و نزد آن حضرت منزلت عظيمى داشت. زمانى وكيل حضرت امام رضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام بود. او در ميدان عبادت و پرهيزكارى جايگاه بلندى داشت».[۱۴] جان او در سال 210 در اوائل سده سوم هجرى قمرى به سوى معبودش پركشيد.[۱۵]
  2. محمد بن اسماعيل بن بزيع؛[۱۶] او هم از روايتگران معروف شيعه است. وى محدثى صاحب نام و موثق بوده و از ياران امام كاظم علیه‌السلام، امام رضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام مى باشد. ايشان ضمن آن كه يكى از مخلص ترين و وفادارترين اصحاب امامان بود، در برهه اى از زندگى خويش وزير يكى از خلفاى عباسى شد. روزى حضرت امام رضا علیه‌السلام به گروهى از شيعيان فرمودند: «دوست داشتم در ميان شما، افرادى همانند محمد بن اسماعيل بن بزيع پيدا مى شد».[۱۷]
  3. حسن بن على بن فضال؛[۱۸] اين محدث و فقيه شيعه از كارآمدترين، عابدترين و موثق ترين چهره هاى حديثى است و نام او در كنار روايات اهل بيت علیه‌السلام چونان ستاره اى در آغوش آسمان مى درخشد. شيخ طوسى مى فرمايد: «او از راويان امام رضا علیه‌السلام بود و ارتباط ويژه اى با آن حضرت داشت. محدثى بود بلندمرتبه، زاهد، با تقوى و موثق كه در سال 224 مرغ جانش به ملكوت اعلى پيوست».[۱۹]
  4. محمد بن ابى عمير؛[۲۰] وى در قلمرو نشر احاديث ائمه اطهار‌ علیهم‌السلام و ايستادگى در برابر حكومت جبار زمان خويش، قهرمانى سترگ است كه نامش بر تارك تاريخ حماسه سازان شيعى، مى درخشد. شخصيت او آن چنان در اوج بوده است كه دوست و دشمن از او ستايش كرده اند. شيخ طوسى آورده است: «ابن ابى عمير هم نزد شيعه و هم اهل سنت از موثق ترين، عابدترين و باورع ترين چهره هاى روايتى است. او سه تن از امامان علیه‌السلام را درك كرد: حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام، امام رضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام. با اين كه بخشى از كتاب هاى او از بين رفته، ولى تاكنون 94 كتاب از او باقى مانده است».[۲۱] نجاشى مى گويد: «او نزد شيعيان و سنيان منزلت رفيعى داشت. جاحظ كه از دانشمندان مشهور اهل سنت است، در كتاب هاى خويش از او به عنوان چهره برجسته شيعه ياد كرده و او را مى ستايد».[۲۲]
  5. على بن مهزيار اهوازى؛[۲۳] از بزرگان محدثين است. به گفته شيخ طوسى: «او انسانى است بلندمرتبه، با روايات زياد و موثق».[۲۴]
  6. محمد بن خالد برقى؛[۲۵] از ياران امام موسى بن جعفر علیه‌السلام كه چهره اى موثق و نام‌آور است.[۲۶]
  7. عبدالله بن حجال؛[۲۷] روايتگر توانا و پرآوازه شيعى[۲۸] كه در احاديث بيشتر به «حجال» شهره است.

شاگردان

محمد بن عبدالجبار براى سيراب كردن جان تشنه اش از مشرب حديث اهل بيت علیهم‌السلام، به گردآورى و حفظ احاديث مى پرداخت. وى با استفاده از محضر استادان پرمايه اش، در نهايت اندوخته هاى خويش را به جمعى از دلباختگان خاندان عصمت - كه پروانه وار گردآگرد شمع وجود او حلقه زده بودند - آموزش مى داد. اكنون به ذكر شمارى از مشاهير ايشان بسنده مى كنيم:

  1. احمد بن ادريس قمى؛[۲۹] وى به حق از تواناترين و نامدارترين محدثان شيعه است. او كه يكى از استادان محمد بن يعقوب كلينى است، بيشتر روايات خود را از محمد بن عبدالجبار قمى روايت مى كند. اين نكته در كتاب هاى حديثى كاملاً آشكار است.[۳۰]
  2. محمد بن حسن صفار قمى؛[۳۱] ايشان از سلسله برجسته محدثان شيعى به شمار مى آيد و كتاب بصائرالدرجات از تأليفات معروف اين مرد بزرگ است. عمر وى در سال 290 ق، به پايان رسيد و او را در شهر مقدس قم به خاك سپردند.[۳۲]
  3. عبدالله بن جعفر حميرى؛[۳۳] از ياران حضرت عسكرى علیه‌السلام بود كه با امام زمان علیه‌السلام هم ارتباط ويژه اى داشت. او را به عنوان «شيخِ» دانشمندان قمى، نام مى برند. كتاب معروفش «قرب الاسناد» از مدارك مورد اعتبار «فقه شيعه» است.[۳۴]
  4. احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى؛[۳۵] اين شخصيت به يقين از عالمان و فقهاى زبده شيعه محسوب مى شود. وى علاوه بر اين كه در حوزه حديث، برجستگى ويژه اى داشت، در ميدان سياست و مديريت، شايستگى هاى خوبى از خويش نشان داد.[۳۶]
  5. محمد بن يحيى قمى؛[۳۷] او كه از استادان بلندمرتبه شيخ كلينى است، نزد محمد بن عبدالجبار، سِمَت شاگردى را دارد. اين محدث قمى از چهره هاى شاخص مقبولى است كه نام او در سراسر كتاب گرانسنگ كافى همانند ستاره اى پرفروغ مى درخشد.[۳۸]

برگى زرين از روايات

نماز با لباس ابريشمى:

او مى گويد: به امام حسن عسکری‌ علیه‌السلام نامه اى نوشتم و از آن حضرت پرسيدم: «آيا با كلاهى از ابريشم خالص، يا ديباى بافته شده مى توان نماز خواند؟» حضرت علیه‌السلام در پاسخ نوشتند: «نماز خواندن با ابريشم خالص جايز نيست».[۳۹]

ماهيت عقل:

وى با واسطه از امام صادق علیه‌السلام روايت مى كند: يكى از ياران امام علیه‌السلام از ايشان پرسيد: «عقل چيست؟» امام فرمودند: «عقل آن گوهر گرانبهائى است كه به وسيله آن خداوند را عبادت مى كنند و بهشت را به دست مى آورند» گفتم: «پس آنچه معاويه داشت چه بود؟» فرمودند: «آن مكر و شيطنت بود؛ شبه عقل بود نه عقل».[۴۰]

سخن معصوم، سخن جبرئيل است:

با واسطه از عمر بن يزيد حديث مى كند كه گفت: من به حضرت صادق علیه‌السلام عرض كردم: «در ميان اصحاب ما گاهى اختلاف رأى به وجود مى آيد و هر كسى چيزى مى گويد، من به آن‌ها مى گويم سخن من، سخن جعفر بن محمد علیه‌السلام است» امام فرمودند: «بله و آنچه را هم كه من در مسائل گوناگون مى گويم، از خود نمى گويم؛ بلكه ريشه و اساس اين دستورات از جبرئيل است».[۴۱]

ترك گناه:

با واسطه از امام صادق علیه‌السلام روايت مى كند كه حضرت فرمودند: «خوشا به حال آن كس كه از لذت هاى زودگذر و فريبنده دنيا دورى كند و براى ترس از عذاب جهنم و روز حساب، دامن به گناه نيالايد».[۴۲]

مظلوميت و غربت حضرت فاطمه سلام الله علیها:

با واسطه از امام حسين علیه‌السلام روايت مى كند كه فرمودند: «حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در واپسين لحظات عمر كه بيمار بودند، به امام على علیه‌السلام وصيت كردند: «امور مربوط به من را از اين مردم نهان كن و بيمارى مرا به هيچ كس اطلاع مده». حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام هم وصيت حضرت فاطمه سلام الله علیها را پذيرفته و خود مراقبت از حضرت زهرا سلام الله علیها را به عهده گرفتند و اسماء هم ايشان را يارى و كمك مى كرد. وقتى رحلت جانسوز حضرت فاطمه سلام الله علیها نزديك شد، باز به على علیه‌السلام وصيت فرمود: «آنچه مربوط به من است، خودت انجام بده؛ مرا به دست خود غسل و كفن كن و قبرم را پنهان دار». حضرت على علیه‌السلام بعد از رحلت فاطمه زهرا سلام الله علیها خودش با انجام تمام وصيت آن حضرت، او را غسل داد، كفن كرد و قبرش را نهان كرد. هنگامى كه پيكر فاطمه سلام الله علیها را در قبر مى نهاد و خاك ها را به روى بدن حضرت مى ريخت، غم و اندوه فراوانى على علیه‌السلام را در بر گرفت. سرشك از گونه هايش مى تراويد. روى خود را به سوى قبر پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله كرد و سخنان سوزناكى را كه حكايتگر رنج ها و دردهايش بود، با پيامبر در ميان گذاشت».[۴۳]

نرمش و مدارا با مردم:

با واسطه از رسول اكرم صلی الله علیه و آله روايت مى كند كه آن حضرت فرمودند: «آن چنان كه من از طرف خدا دستور دارم واجبات و فرائض را انجام دهم، همان گونه دستور دارم با مردم مدارا كنم».[۴۴]

منزل كوچك:

با واسطه از امام باقر علیه‌السلام روايت مى كند كه حضرتش فرمودند: «يكى از سختى هاى زندگى، داشتن خانه كوچك و تنگ است».[۴۵]

غروب ستاره

محمد بن عبدالجبار قمى، بعد از عمرى تلاش در راه حفظ اخبار و روايات اهل بيت علیهم‌السلام و نشر و گسترش آن‌ها، چشم از اين جهان فروبست و كبوتر جانش به سوى عالم ملكوت پركشيد. اين كه او در چه سالى و در كدامين سرزمين از اين دنيا رخت بربست، مشخص نيست. فقط به دليل وجود برخى قرائن، مى توان حدس زد كه او در اواسط سده سوم هجرى از اين جهان رحلت كرده است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پانویس

  1. معجم البلدان، يعقوب حموى، ج 4، ص 392؛ تتمة المنتهى، شيخ عباس قمى.
  2. فهرست، شيخ طوسى، ص 147؛ رجال، شيخ طوسى، ص 407؛ خلاصه، ص 142؛ ريحانة الادب، ج 7، ص 2255؛ معجم الرجال، ج 16، ص 200؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 135.
  3. نجاشى، ص83.
  4. همان، ص24.
  5. رجال، شيخ طوسى، ص 407 و 423 و 435؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 135؛ معجم الرجال، ج 16، ص 200؛ جامع الروات، ج 2، ص 135؛ خلاصه، ص 142؛ معجم الثقات، ص 99.
  6. كشف الغمه، ج 2، ص 418، چاپ مسجد جامع تبريز.
  7. غيبة شيخ طوسى، ص 214، چاپ كتابخانه نينوا؛ سيرة الائمة الاثنى عشر، هاشم معروف الحسنى، ج 2، ص 514؛ حيوة الحيوان، دميرى، ج 1، ص 119؛ الكنى والالقاب، ج 1، ص 303، انتشارات بيدار قم.
  8. رجال، شيخ طوسى، ص 423 و 435.
  9. خلاصه، علامه، ص 142.
  10. معجم الرجال، ج 16، ص 200؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 135؛ جامع الروات، ج 3، ص 135.
  11. رجال شيخ طوسى، ص 423؛ خلاصه، ص 142؛ امالى، مفيد، ص 51، چاپ جامعه مدرسين قم.
  12. معجم الرجال، ج 16، ص 202؛ توحيد، صدوق، ص 98.
  13. فهرست، ص 83: «اوثق اهل زمانه عند اصحاب الحديث و اعبدهم».
  14. نجاشى، ص 39.
  15. همان، ص 40.
  16. معجم الرجال، ج 16، ص 202.
  17. نجاشى، ص 233 و 234؛ رجال، ص 386؛ فهرست، ص 139.
  18. معجم الرجال، ج 16، ص 202؛ بحارالانوار، ج 2، ص 236، حديث 24.
  19. نجاشى، ص 8؛ فهرست، ص 47.
  20. بحارالانوار، ج 2، ص 241، حديث 34.
  21. فهرست، شيخ طوسى، ص 142: «كان من اوثق الناس عند الخاصه و العامه و انسكهم نسكاً و اورعهم و اعبدهم».
  22. نجاشى، ص 229.
  23. وسائل الشيعه، ج 3، ص 258، باب 7، حديث 3.
  24. فهرست، ص 85.
  25. بحارالانوار، ج 2، ص 215.
  26. رجال، شيخ طوسى، ص 386؛ خلاصه، علامه، ص 139.
  27. بحارالانوار، ج 2، ص 215.
  28. نجاشى، ص 157؛ رجال، ص 381؛ خلاصه، ص 157.
  29. توحيد، صدوق، ص 98 و 146؛ بحارالانوار، ج 1، ص 116.
  30. فهرست، شيخ، ص 26؛ نجاشى، ص 67.
  31. بحارالانوار، ج 2، ص 241 و 196.
  32. نجاشى، ص 157.
  33. بحارالانوار، ج 2، ص 46.
  34. نجاشى، ص 152؛ فهرست، ص 102.
  35. امالى، مفيد، مجلس 35، حديث 9، ص 299.
  36. نجاشى، ص 60.
  37. امالى، مفيد، ص 51، مجلس ششم، حديث 11.
  38. نجاشى، ص 250؛ خلاصه، ص 157.
  39. وسائل الشيعه، ج 3، ص 267، باب 11، حديث 2: «قال: كتبت الى ابى محمد علیه‌السلام اسأله هل يصلى فى قلنسوه حرير محض، او قلنسوه ديباج فكتب عليه‌السلام لاتحل الصلوة فى حرير محض».
  40. بحارالانوار، ج 1، ص 116، حديث 8: «قلت فالذى فى معاويه؟ قال تلك النكراء و تلك الشيطنته و هى شبيهة بالعقل و ليست بالعقل».
  41. بحارالانوار، ج 2، ص 241، ح 34.
  42. امالى مفيد، ص 51، مجلس 6، ح11.
  43. همان، ص 281، مجلس 33، ح7.
  44. بحارالانوار، ج 18، ص 213، ح 42: «امرت بمداراه الناس كما امرت باداء الواجبات».
  45. وسائل الشيعه، ج 3، ص 559: «من شقاء العيش ضيق المنزل».

منبع

ابوالحسن ربانى صالح‌آبادى، "محمد بن عبدالجبار قمى؛ آواى حق" از ستارگان حرم، جلد7.