منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

مأمون: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲: سطر ۲:
 
مأمون (۱۷۰-۲۱۸ق) هفتمین [[حکومت بنی عباس|خلیفه عباسی]] است او که فرزند [[هارون الرشید]] بود پس از جنگ با برادرش [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] که به کشتن او منتهی شد در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید. مامون مرو را پایتخت [[خلافت]] خود قرار داد و بیست سال حکومت جهان [[اسلام]] را در دست داشت. خلافت مامون با دوران امامت [[امام رضا]] و [[امام جواد]] علیهما السلام همزمان بود. او در سال ۲۰۰ هجری با انگیزه در امام ماندن از خطر قیام‌های [[علویان]] و تثبیت حکومت  خود، امام رضا علیه السلام را مجبور به سفر به [[خراسان]] و قبول [[ولايتعهدى امام رضا عليه السلام|ولایت عهدی]] نمود. اما بعدا آن حضرت را با خوراندن سم به شهادت رساند.
 
مأمون (۱۷۰-۲۱۸ق) هفتمین [[حکومت بنی عباس|خلیفه عباسی]] است او که فرزند [[هارون الرشید]] بود پس از جنگ با برادرش [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] که به کشتن او منتهی شد در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید. مامون مرو را پایتخت [[خلافت]] خود قرار داد و بیست سال حکومت جهان [[اسلام]] را در دست داشت. خلافت مامون با دوران امامت [[امام رضا]] و [[امام جواد]] علیهما السلام همزمان بود. او در سال ۲۰۰ هجری با انگیزه در امام ماندن از خطر قیام‌های [[علویان]] و تثبیت حکومت  خود، امام رضا علیه السلام را مجبور به سفر به [[خراسان]] و قبول [[ولايتعهدى امام رضا عليه السلام|ولایت عهدی]] نمود. اما بعدا آن حضرت را با خوراندن سم به شهادت رساند.
  
==شرح حالی مختصر==
+
==ولادت==
  
 
مادرش کنیزکی بود مراجل نام. مادر مأمون كنيزى از خدمتكاران قصر [[هارون الرشید|رشيد]] بود كه به كار آشپزى اشتغال داشت. مورخين گفته‌‌اند كه او زشت‌ ترين و كثيف ‌ترين زن در آشپزخانه بود. بعضى منابع گفته‌اند زبيده خاتون با هارون شطرنج بازى كرد و او را شكست داد و از او خواست تا با مراجل، زشت‌ترين كنيز مطبخ، همبستر شود. هارون امتناع كرد و خراج مصر و عراق را به زبيده داد و او نپذيرفت. بنابراين به اصرار زبيده با او همبستر شد و مراجل مأمون را حامله شد.<ref>حياة الحيوان، ج 1، ص 72</ref> مأمون در سال 170 هجرى يعنى همان سالى كه هارون الرشيد به [[خلافت]] رسيد، متولد شد. چون اين بشارت خوب به هارون داده شد نوزاد را مأمون ناميد به فال نيك.<ref> عصر المأمون، ج 1، ص 210.</ref> مادر مأمون در زمان نفاس مرد و تربيت او را [[فضل بن سهل]] به عهده گرفت‌.
 
مادرش کنیزکی بود مراجل نام. مادر مأمون كنيزى از خدمتكاران قصر [[هارون الرشید|رشيد]] بود كه به كار آشپزى اشتغال داشت. مورخين گفته‌‌اند كه او زشت‌ ترين و كثيف ‌ترين زن در آشپزخانه بود. بعضى منابع گفته‌اند زبيده خاتون با هارون شطرنج بازى كرد و او را شكست داد و از او خواست تا با مراجل، زشت‌ترين كنيز مطبخ، همبستر شود. هارون امتناع كرد و خراج مصر و عراق را به زبيده داد و او نپذيرفت. بنابراين به اصرار زبيده با او همبستر شد و مراجل مأمون را حامله شد.<ref>حياة الحيوان، ج 1، ص 72</ref> مأمون در سال 170 هجرى يعنى همان سالى كه هارون الرشيد به [[خلافت]] رسيد، متولد شد. چون اين بشارت خوب به هارون داده شد نوزاد را مأمون ناميد به فال نيك.<ref> عصر المأمون، ج 1، ص 210.</ref> مادر مأمون در زمان نفاس مرد و تربيت او را [[فضل بن سهل]] به عهده گرفت‌.
  
 +
==مامون در زمان هارون==
 
بیست و سه ساله بود که هارون وی را با آنکه پسر بزرگ بود ، ولیعهد دوم کرد و ولایت [[خراسان]] و دیگر ولایات [[ایران]] را تا همدان بدو سپرد. پس از [[مرگ]] هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.  
 
بیست و سه ساله بود که هارون وی را با آنکه پسر بزرگ بود ، ولیعهد دوم کرد و ولایت [[خراسان]] و دیگر ولایات [[ایران]] را تا همدان بدو سپرد. پس از [[مرگ]] هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.  
 
مأمون در ری بود که کار خلافت وی سرگرفت و تا سال 204 به [[خراسان]] بود آنگاه به [[بغداد]] آمد.
 
  
 
==اختلاف امین و مأمون==
 
==اختلاف امین و مأمون==

نسخهٔ ‏۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۵۶

مأمون (۱۷۰-۲۱۸ق) هفتمین خلیفه عباسی است او که فرزند هارون الرشید بود پس از جنگ با برادرش امین که به کشتن او منتهی شد در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید. مامون مرو را پایتخت خلافت خود قرار داد و بیست سال حکومت جهان اسلام را در دست داشت. خلافت مامون با دوران امامت امام رضا و امام جواد علیهما السلام همزمان بود. او در سال ۲۰۰ هجری با انگیزه در امام ماندن از خطر قیام‌های علویان و تثبیت حکومت خود، امام رضا علیه السلام را مجبور به سفر به خراسان و قبول ولایت عهدی نمود. اما بعدا آن حضرت را با خوراندن سم به شهادت رساند.

ولادت

مادرش کنیزکی بود مراجل نام. مادر مأمون كنيزى از خدمتكاران قصر رشيد بود كه به كار آشپزى اشتغال داشت. مورخين گفته‌‌اند كه او زشت‌ ترين و كثيف ‌ترين زن در آشپزخانه بود. بعضى منابع گفته‌اند زبيده خاتون با هارون شطرنج بازى كرد و او را شكست داد و از او خواست تا با مراجل، زشت‌ترين كنيز مطبخ، همبستر شود. هارون امتناع كرد و خراج مصر و عراق را به زبيده داد و او نپذيرفت. بنابراين به اصرار زبيده با او همبستر شد و مراجل مأمون را حامله شد.[۱] مأمون در سال 170 هجرى يعنى همان سالى كه هارون الرشيد به خلافت رسيد، متولد شد. چون اين بشارت خوب به هارون داده شد نوزاد را مأمون ناميد به فال نيك.[۲] مادر مأمون در زمان نفاس مرد و تربيت او را فضل بن سهل به عهده گرفت‌.

مامون در زمان هارون

بیست و سه ساله بود که هارون وی را با آنکه پسر بزرگ بود ، ولیعهد دوم کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان بدو سپرد. پس از مرگ هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.

اختلاف امین و مأمون

هارون در سالهای پایانی عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود. به روایت دینوری، هارون از زبان موسی بن جعفر علیه السلام پیشگویی خاصی درباره اختلاف این دو برادر شنیده بود. به دلیل همین نگرانی زمانی که به خراسان می رفت، بار دیگر برای مأمون از همه شخصیت های لشکری و کشوری بیعت گرفت تا مبادا امین مشکلی برای او ایجاد کند.

این تأکیدهای هارون، بعدها به نفع مأمون تمام شد. زیرا بسیاری از کسانی که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر به اطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.

حتی پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پی جذب شخصیت های مهم از جمله فضل بن ربیع وزیر هارون برای خلع مأمون بود. اندکی پس از مرگ هارون، فعالیت جدی تری شد. اما از آنجا که مأمون در مرو و امین در بغداد بود، دایره اختلاف به آرامی گسترد. فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش می کرد ولی فضل بن سهل، دستیار مأمون در جهت عکس وی می کوشید. روشن بود که تخلف از سوی امین است و وی نمی بایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشی در جهت مقدم داشتن فرزندش موسی بر مأمون و در نهایت خلع برادرش از خلافت صورت دهد.

امین تلاش فراوانی کرد تا مسأله را به آرامی تمام کند، اما مأمون که مشاوران قدرتمندی داشت و از حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتن خواست امین سرباز زد. از سال 195 رسما نام مأمون از خطبه ها و سکه ها حذف و نام موسی فرزند امین جای آن نشست. به موازات دو وزیر که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامی از دو سوی رو در روی هم قرار گرفتند: یکی علی بن عیسی بن ماهان بود که می بایست از سوی امین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند، دیگری طاهر بن حسین معروف به ذوالیمینین بود که می بایست راه را بر وی سد می کرد.

آشکار بود که منطقه عراق و ایران یکبار دیگر رو در روی هم قرار می گرفتند. بعدها، سنیان افراطی، امین را خلیفه ای مطلوب که جانبدار اهل سنت بود، معرفی کردند و مأمون را فردی منحرف و اهل بدعت زیرا از معتزلیان دفاع می کرد. صورت دیگر قضیه، عربی و عجمی بودن ماجراست. البته تأکید بر این مسأله به عنوان محور تعیین کننده چندان صحیح نیست، اما به هر روی نقشی در این اختلاف دارد که قابل چشم پوشی نیست.

دو سپاه در نزدیکی ری با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که شمار سپاه طاهر بسیار اندک بود. مقاومت آنها سپاه بغداد را درهم شکست. علی بن عیسی که فریاد سر داده از سپاهش می خواست که مقاومت کنند با تیر یکی از سپاهیان خراسان کشته و سرش جدا شد. بدین ترتیب کار سپاه بغداد تمام شد. در بی توجهی امین به کار لشکر همین بس که نوشته اند که وقتی خبر شکست علی بن عیسی رسید در حال ماهیگیری بود. بدون توجه به خبر کسی که خبر آورده بود، گفت: ساکت باش! من هنوز یک ماهی نگرفته‌ام!

درگیری بعدی در همدان بود که بار دیگر سپاه بغداد شکست خورد. پس از این شکست ها بود که به مشورت فضل بن سهل، مأمون در سال 196 اعلان خلافت کرد. به تدریج طاهر بر بخش هایی از عراق از جمله واسط و مدائن تسلط یافت. محاصره بغداد در سال 197 آغاز شد و طاهر در سال بعد توانست بغداد را به تصرف خود درآورده و امین را به قتل برساند. مأمون از سال 198 خلیفه رسمی شد و مدت بیست سال خلافت کرد.

یکی از مهمترین آثار این تحول، افزایش نقش خراسان در تحولات جهان اسلام بود. زمانی که مأمون به شام رفت، فردی از شامیان مکرر نزد وی آمده می گفت: همان طور که به عجم خراسان نظر داری به عرب شام هم نظری بیفکن! روی کار آمدن مأمون، موجب گردید سلسله طاهریان به عنوان نخستین سلسله نیمه مستقل کارش را در خراسان آغاز کند و این از نتایج این تحول به حساب می آید.

در این زمان تأکید بر نژاد ایرانی در برابر عرب چندان مفهومی ندارد. مهم آن بود که جمعیت ساکن در خراسان که ترکیبی از عرب و عجم بود، به نوعی احساس جدایی از بغداد را داشت. درست همان طور که زبان پهلوی به مرور به فارسی دری، تبدیل شد و ترکیبی از فارسی و عربی به وجود آمد، نژادی ترکیبی از اعراب ساکن در خراسان و ایرانیان کهن پدید آمد که احساس استقلال داشته و به تدریج ایرانی نامیده شد.

مامون و امام رضا علیه السلام

با شهادت امام کاظم علیه السلام رهبری جامعه شیعه بر عهده امام رضا علیه السلام قرار گرفت. و خلافت مامون مصادف بود با دورانی بود که امام رضا علیه السلام (148 - 203 ق) امامت شیعیان را بر عهده داشت. یکی از مشکلات مامون قیامهایی بود که در ابتدای حکومتش از سوی علویان به وقوع می پیوست. پس از گذشت چند سال، مأمون در اندیشه استفاده از امام رضا علیه السلام برآمد. به همین دلیل یکی از فرماندهان خود را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به مرو بیاورد. آن شخص به مدینه آمد و از آن حضرت خواست تا همراه وی به مرو برود. امام نپذیرفت. ولی اندک اندک روشن شد که وی مجبور است تا به مرو برود لذا آن حضرت بدون آن که خانواده خویش را همراه بردارد، عازم ایران شد.

پس از آمدن امام رضا علیه السلام به مرو مأمون با ایشان به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت نمود و مردم را بجای لباس سیاه، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا علیه السلام بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند.[۳]

مأمون چندین هدف از این اقدام داشت که خود به برخی از نزدیکانش، دلایل آن را چنین برشمرد:

این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت خود می خواند. ما او را بدین جهت ولی عهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید. دیگر آن که فریفتگانش بدانند که او آنچنان که ادعا می کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم.

زمانی که برخورد امام رضا علیه السلام از سر درایت و عقل، او را از کارش پشیمان کرد و به اهدافش نرسید، قصد جان امام را کرد و آن حضرت را به شهادت رساند. مأمون در ادامه همان سخن بالا گفته است:

اکنون که در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده ایم، نباید در کار وی سهل انگاری کنیم، بدین جهت باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیری کرده باشیم.

از این دو عبارت، اهداف مأمون بدست می‌آید. مأمون در اندیشه کشاندن امام به صحنه سیاست عباسی بود. امام هم با عدم پذیرش خواست های او و نشان دادن این که ولایت عهدی او تحمیلی است، اجازه نداد مأمون به اهدافش دست یابد. افزون بر این، امام رضا علیه السلام شرط کرد که در هیچ گونه عزل و نصبی مداخله نکند. این امر به مردم می فهماند که امام از سیاست عباسی منزوی و برکنار است.

یک بار هم که به اصرار مأمون، امامت نماز عید را پذیرفت به سیره نبوی رفتار کرده از اشرافی گری پرهیز نمود. پس از آن جمعیت زیادی فراهم آمدند و مأمون از ترس آن که این اقدام دشواری های بیشتری برای حکومت او فراهم کند، امام را از میانه راه بازگرداند.

زمانی نیز که مأمون مجلسی برای ولایت عهدی ترتیب داد، امام ضمن سخنانی، بر این اصل اساسی شیعی تکیه کرد که حکومت حق اهل بیت علیهم السلام است و دیگران که شامل اجداد و پدر مأمون نیز می شد بر اهل بیت ظلم کرده و حکومت را غصب کرده اند. امام در آن محفل فرمود: سپاس خدای را که آنچه مردم از ما تباه کرده بودند، حفظ فرمود و قدر و منزلت ما را که پایین برده بودند، بالا برد. هشتاد سال بر بالای چوب های کفر ما را لعن و نفرین کردند، فضایل ما را کتمان نمودند و پولهایی در دروغ بستن به ما هزینه شد و خداوند جز بلندی یاد ما و آشکارشدن فضل ما را نخواست.

همه این اقدامات سبب شد تا مأمون از کار خود پشیمان شود و برای جبران آن درصدد قتل امام بر آمد و با توطئه‌ای امام رضا(ع) را در راه بازگشت به بغداد در اوائل سال ۲۰۳ هجری قمری با خوراندن سم به آن حضرت به شهادت رساند.[۴]

وقایع خلافت مأمون

مأمون که با کمک فضل بن سهل بر سر کار آمده بود، موفق شد پس از کشتن برادرش امین و از میان بردن فضل بن سهل و امام رضا علیه السلام راه را برای خلافت خویش هموار کند. وی که احساس می کرد خراسان از مرکزیت دنیای اسلام به دور است و در عین حال می بایست موافقت خاندان عباسی را در بغداد بدست آورد، در سال 204 هجری به بغداد منتقل شد.

پیش از آمدن وی، شورش ابراهیم بن مهدی عباسی آرام شده بود. شورش وی به دلیل گرایش مأمون به علویان و اصولا دوری از بغداد، نوعی فرصت طلبی برای دفاع از عربیت بود. ابراهیم بن مهدی در سال 210، هنگامی که در حال گریز با لباس زنانه بود، در بغداد دستگیر و زندانی شد.

مأمون افزون بر آن که فضل و امام رضا علیه السلام را از سر راه برداشته بود، پذیرفت تا لباس سبز را که پس از ولایت عهدی امام رضا علیه السلام باب کرده بود از تن درآورده، لباس مشکی که لباس عباسیان بود و از زمان سوگواری مردم برای یحیی بن زید در سال 127 یا ابراهیم امام بود، بر تن کند. این مسأله رضایت کامل هواداران عباسیان را فراهم کرد.

متنفذترین خاندان در تمام این دوره، خاندان طاهریان بود که حتی پس از درگذشت طاهر، عبدالله فرزند وی و تا سالها بعد نوادگان طاهر در خراسان و بغداد قدرت قابل توجهی داشتند.

مأمون هم کمابیش با شورش های مختلفی روبرو بود. از جمله مردم قم در سال 210 بر عمال وی شوریده خلافت مأمون را انکار کردند. با توجه به تشیع مردم قم، می توان گفت که آنها به جز ظلمی که از ناحیه عمال خلیفه بر مردم روا می شد، از اساس مأمون را به عنوان دشمن تشیع واقعی می شناخته اند. سپاه مأمون به قم تاخت و افزون بر قتل و غارت، برج و باروی شهر را هم ویران کرد. در سال 217 هجری بار دیگر جعفر بن داود قمی در قم بر مأمون شورید. مأمون شخصی از خود قمی ها را با نام علی بن عیسی قمی با سپاهی به سوی او فرستاد تا آن که وی را به قتل رساند. شورش هایی دیگری هم به طور مکرر در یمن و مصر بر ضد وی صورت می گرفت. در این مناطق به ویژه در مصر، نزاع های قبایلی و جانبداری برخی از آنها از عباسیان و رودررویی دیگر قبایل، منجر به این شورش ها می شد.

مأمون به دلیل گرایش های فکری فلسفی به عنوان خلیفه ای دانشمند در منابع تاریخ خودنمایی کرده است. طبعا نسبت به سایر خلفای عباسی، وی از دانش بیشتری برخوردار بود و مجالس علمی فراوانی در دربار خود برگزار می کرد. وی در بعد مذهبی، یک معتزلی بود. در آن زمان، معتزلیان بغداد، گرایشی هم به امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند و به همین دلیل منابع اهل سنت، مأمون را شیعه دانسته اند. نسبت تشیع به مأمون، به این معنا نیست که وی شیعه امامی یا حتی زیدی است، تنها به این معناست که وی مقام علی بن ابی طالب را از مقام سایر خلفا بالاتر می دانست. چنین باوری در نگاه اهل سنت متعصب به معنای تشیع تلقی می شد. ابن اثیر نوشته است که مأمون از سال 212 رسما اعلام کرد که علی بن ابی طالب، افضل از تمامی صحابه و بهترین مردم پس از رسول خدا است.

مأمون برای ترویج عقائد معتزلی خود فردی سخت گیر بود و در آخرین سال حکومت خود، یعنی 218 دستور داد تا علمای بلاد را فراهم آورده آنها را مجبور کنند تا به سخن معتزلیان درباره مخلوق بودن قرآن اعتراف کنند. وی در همین سال بیمار شد و روز پنجشنبه 18 ماه رجب سال 218 هـ.ق در بذوندق - که از شهرهای روم بود - از دنیا رفت و جنازه‌اش را در منطقه‌ای به نام بطرسوس دفن کردند.[۵]

پانویس

  1. حياة الحيوان، ج 1، ص 72
  2. عصر المأمون، ج 1، ص 210.
  3. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۶۵.
  4. یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۷۱.
  5. منتخب التواریخ، ص462.

منابع

  • رسول جعفریان، از پیدایش اسلام تا ایران اسلامی، نقل از سایت حوزه، تاریخ بازیابی: 13 دی ماه 1391.
  • دانشنامه رشد، بازیابی: 16 بهمن ماه 1392.


خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)