لیلة المبیت

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ مهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۲۷ توسط Ali hoghooghi (بحث | مشارکت‌ها) (نکاتی در مورد این فداکاری بزرگ)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

در تاريخ اسلام وتاريخ زندگاني پيامبر اسلام (ص) اصطلاح ليلة المبيت در مورد شب هجرت آن حضرت از مكه به مدينه به كار مي‌رود. چون مشركان مكه نتوانستند از دعوت پيامبر اسلام (ص) جلوگيري كنند تصميم به قتل آن حضرت گرفتند، غافل از اين‌كه خداوند حافظ و نگهبان پيامبر خويش هست.خدواند،پیامبر(ص)را توسط جبرئیل، از نقشه شوم آنان باخبر کرد و رسول خدا(ص)از پسرعم و برادر خویش علی بن ابی طالب(ع) خواست در جای ایشان بخوابد تا ایشان بتوانند با گمراه کردن مشرکان از مکه خارج شوند.

توطئه دارالندوه

شراف قريش در دار الندوه گرد هم آمدند و احدى از آنان غايب نبود. حاضران از خاندان‌هاى بنى عبد شمس، نوفل، عبد الدار، جمح، سهم، اسد، مخزوم و ديگر خانواده‌هاى مكّه بودند و اجازه ندادند كه احدى از تهامه وارد شود، زيرا تهامى‌ها هوادار محمّد(صل الله علیه و اله و سلم) بودند. همچنان كه مواظب بودند [۱] تا احدى از خاندان هاشم يا كسانى كه به گونه‌اى با آن‌ها ارتباط دارند، از اين جريان باخبر نشود.[۲] مطابق گزارش‌ها، شيطان نيز در چهره پيرى نجدى همراه آنان وارد مجلس شد.[۳]آن‌ها با هم مشورت و رايزنى كردند كه با محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) چه كنند؟ پيشنهاده ايى مطرح شد. از جمله كسى گفت: او را به زنجير آهنى بسته حبس نمايند، امّا احتمال دادند كه با يارانش ارتباط برقرار كند و آنان، او را آزاد كنند.پيشنهاد شد او را به سرزمين ‌هاى ديگر تبعيد كنند؛ چنان ديدند كه اين كار به محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) امكان مى ‌دهد تا به نشر و ترويج دين خود همّت گمارد. در نهايت رأى آنان بر پيشنهاد ابو جهل يا شيطان قرار گرفت كه از هر قبيله يك جوان دلير و نسب‌دار و گيرنده انتخاب كنند و آنگاه به هر كدام از جوانان يك شمشير برّنده بدهند و آنان با شمشيرهاى خود بر پيامبر (ص) وارد شوند و دسته‌ جمعى او را بكشند و خون او در ميان همه قبايل پراكنده شود و بنى عبد مناف نتوانند با همه طوايف قريش بجنگند و ناچار به گرفتن ديه تن در دهند و آنان هم ديه مى‌دهند. بدين ترتيب كار پايان مى ‌يابد. روشن است كه ويژگى‌ هايى كه براى جوانان در نظر گرفتند، براى اين بود كه هيچ يك از قبايل به تسليم جوان خويش نينديشد، زيرا اگر او را تحويل دهند، بنى هاشم براى وارد كردن ضربه هر چند محدود به قريش قدرت بيشترى خواهد داشت. همچنان كه چنين ويژگى‌هايى، اجراكنندگان اين جنايت پليد را در انجام مأموريت آن‌ها كه ذره‌ اى ترديد، و ضعف و سستى در اجراى آن جايز نبود، مطمئن‌تر و جسورتر مى‌ ساخت.

آگاهی رسول خدا(صل الله علیه و آله وسلم) از نقشه شوم قریشیان

به هر حال خداوند متعال از طريق وحى پيامبرش را از اين توطئه آگاه كرد: وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ. [۴] مكر الهى در اينجا، تدبير سرّى براى شكست اقدامى است كه ديگران بر انجام آن هم داستان شده بودند.

فرشته وحى پيامبر را از نقشه شوم مشركان آگاه ساخت و دستور الهى را به او ابلاغ كرد كه بايد هر چه زودتر مكه را به عزم يثرب ترك كند.

اين واقعه در اول ماه ربيع‌الاول سال چهاردهم بعثت رخ داد؛ شب مقرر فرارسيد. مكه و محيط خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در تاريكى شب فرو رفته بود. ماموران مسلح قريش هر يك از سويى به جانب خانه رسول خدا روى آوردند.

اكنون پيامبر بايد بااستفاده از شيوه غافل گيرى خانه را ترك كرده، در عين حال، چنين وانمود كند كه در خانه است و در بستر خود آرميده است. براى اجر[۵]اى اين نقشه لازم بود كه فرد جانبازى در بستر او بخوابد و روانداز سبز پيامبر را به خود بپيچد تا افرادى كه نقشه قتل او را كشيده اند تصور كنند كه او هنوز خانه را ترگ نگفته است و لذا توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود و از راه عبور و مرور افراد در كوچه و بيرون مكه جلوگيرى نكنند.

على (ع) در بستر پيغمبر (ص)

رسول اكرم (ص) على (ع) را از توطئه قريش خبر داد و او را فرمود كه در بسترش بخوابد. على (ع) گفت: اى پيامبر خدا، آيا با خوابيدن من در آنجا تو سالم مى‌ مانى؟ پيامبر (ص) فرمود: بلى، على (ع) خنده‌اى تبسّم‌ آميز كرد و به شكرانه اين افتخار، سر به سجده گذاشت. سپس در بستر پيامبر (ص) خوابيد و برد خصوصى حضرت را روى خود كشيد. پيامبر (ص) در حالى از خانه خارج شد كه قريش خانه را در محاصره داشتند و انتظار مى ‌كشيدند تا بخوابد. رسول خدا (ص) به هنگام بيرون شدن از خانه، اين‌ آيه را تلاوت مى ‌كرد:وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ.[۶]و ما فراروى آن‌ها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پرده‌اى بر (چشمان) آنان فروگسترده‌ ايم؛ در نتيجه نمى ‌توانند ببينند. آنگاه مشت خاكى برگرفت و بر سر آنان پاشيد و بى‌آنكه او را ببينند، از ميان ايشان گذشت و راهى غار ثور شد.

برخى نيز مى گويند هنگامى كه پيامبر از خانه خارج شد همه آنان را خواب ربوده بود و پيامبر از غفلت آنان استفاده كرد. ولى اين نظر دور از حقيقت است و هرگز شخص عاقل باور نمى كند كه چهل آدم كش كه خانه را براى اين محاصره كرده بودند كه پيامبر از خانه بيرون نرود تا در وقت مناسب او را بكشند، ماموريت خود را آن چنان سرسرى بگيرند كه همگى باخيال آسوده بخوابند! ولى بعيد نيست، همان طور كه برخى نوشته اند، پيامبر پيش از گرد آمدن تروريست ها، خانه را ترك گفته بود.[۷] گويند: مشركان قريش، على را همچون پيامبر (ص) سنگ‌باران كردند و او به خود مى ‌پيچيد، و سرش را زير پارچه كرده بود و تا صبح بيرون نياورد. یعقوبی می نویسد:خداى عز و جل در آن شب به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه من يكى از شما دو نفر را محكوم بمرگ كرده‌ ام، كداميك حاضر است در راه رفيقش از خود بگذرد؟ پس هر دو زندگى را برگزيدند و خداى بان دو وحى كرد كه چرا مانند على بن ابى طالب نبوديد؟

من ميان او و محمد برادرى انداختم و عمر يكى از آن دو را بيشتر قرار دادم پس على مرگ را برگزيد و زندگى را براى محمد خواست و در بستر او خوابيد، اكنون بزمين فرود آييد و او را از دشمنش نگهدارى كنيد. پس جبرئيل و ميكائيل فرود آمدند و يكى از آن دو بالاى سر و ديگرى در پايين پاى على نشستند تا او را از دشمنش پاسبانى كنند و سنگها را از او بدور دارند و جبرئيل ميگفت: بخ بخ لك يا بن ابى طالب، من مثلك يباهى الله بك ملائكة سبع سماوات،" به به تو را اى پسر ابو طالب كيست مانند تو؟ خدا بواسطه تو بر ملائكه هفت آسمان مباهات مى‌نمايد."[۸]

يورش به خانه وحى

ماموران قريش، در حالى كه دست هايشان بر قبضه شمشير بود، منتظر لحظه اى بودند كه همگى به خانه وحى يورش آورند و خون پيامبر را كه در بسترش آرميده است بريزند. آنان از شكاف در به خواب گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى نگريستند و از فرط فرح در پوست نمى گنجيدند و تصور مى كردند كه به زودى به آخرين آرزوى خود خواهند رسيد. ولى على عليه السلام، با قلبى مطمئن و خاطرى آرام، در خواب گاه پيامبر دراز كشيده بود، زيرا مى دانست كه خداوند پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) خود را نجات داده است.

دشمنان، نخست تصميم گرفته بودند كه نيمه شب به خانه پيامبر هجوم آورند، ولى به عللى از اين تصميم منصرف شدند و سرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند و ماموريت خود را انجام دهند.قريش صبحگاهان به على (ع) يورش بردند و تا او چشم خود را به آنان باز كند، با شمشيرهاى كشيده به او حمله آوردند. خالد بن وليد از همه جلوتر بود، على پريد و با تردستى و چالاكى، دستش را گرفت و به هم پيچاند. خالد چون بچه شتر به هوا مى‌ رفت و به سان شتر كف كرده بود. على (ع) شمشير را از دست خالد گرفت و با آن به قريش سخت گرفت. مشركان از جلوى او به بيرون‌ خانه گريختند، چنان كه گوسفند مى‌رمد. چون به او نگريستند، دريافتند كه على است. پرسيدند: تو على هستى؟ گفت: من على هستم. گفتند: هدف ما تو نبودى. يارت چه كرد؟ فرمود: از او چيزى نمى ‌دانم.[۹]

در روایات دیگری آمده است در اين موقع، از فرط عصبانيت به سوى حضرت على عليه السلام حمله بردند و او را به سوى مسجدالحرام كشيدند، ولى پس از بازداشت مختصرى ناگزير آزادش ساختند و در حالى كه خشم گلوى آنان را مى فشرد تصميم گرفتند كه از پاى ننشينند تا جايگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را كشف كنند.[۱۰]

انعکاس این فداکاری در قرآن

قرآن مجيد براى اين كه اين فداكارى بى نظير در تمام قرون و اعصار جاودان بماند، در طى آيه اى جانبازى حضرت على عليه السلام را مى ستايد و او را از كسانى مى داند كه جان به كف در راه كسب رضاى خدا مى شتابند: و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد. (سوره بقره: 207)

برخى از مردم كسانى هستند كه جان خود را براى تحصيل رضاى خداوند از دست مى دهند; و خداوند به بندگان خود رئوف و مهربان است.

نکاتی در مورد این فداکاری بزرگ

دو مطلب تاريخي گواه مي دهد که عمل حضرت علي عليه السلام در آن شب جز فداکاري نبوده، آن حضرت به راستي آماده قتل و شهادت در راه خدا بوده است.

  • اشعاري که امام عليه السلام پيرامون اين حادثه تاريخي سروده و سيوطي همه آن ها را در تفسير خود[۱۱] نقل کرده است، گواه روشن بر جانبازي اوست:


وقيت بنفسي خير من وطأ الحصي محمد لما خاف أن يمکروا به

وبت أراعيهم متي ينشرونني و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر

فوقاه ربي ذو الجلال من المکر و قد وطنت نفسي علي القتل و الأسر

من جان خود را براي بهترين فرد روي زمين و نيکوترين شخصي که خانه خدا و حجر اسماعيل را طواف کرده است سپر قرار دادم. آن شخص عالي قدر محمد بود. و من هنگامي دست به اين کار زدم که کافران نقشه قتل او را کشيده بودند ولي خداي من او را از مکر دشمنان حفظ کرد. من در بستر وي بيتوته کردم و در انتظار حمله دشمن بودم و خود را براي مرگ و اسارت آماده کرده بودم.

  • دانشمندان سني و شيعه نقل کرده اند که خداوند در آن شب به دو فرشته بزرگ خود، جبرئيل و ميکائيل، خطاب کرد که: اگر من براي يکي از شما مرگ و براي ديگري حيات مقرر کنم کدام يک از شما حاضر است مرگ را بپذيرد و زندگي را به ديگري واگذار کند؟ در اين لحظه هيچ کدام نتوانست مرگ را بپذيرد و در راه ديگري فداکاري کند.

سپس خدا به آن دو فرشته خطاب کرد که: به زمين فرود آييد و ببينيد که علي چگونه مرگ را خريده، خود را فداي پيامبر کرده است؛ سپس جان علي را از شر دشمن حفظ کنيد.[۱۲]

اگر از نظر بعضي مرور زمان بر اين فضيلت بزرگ پرده کشيده است، ولي در آغاز اسلام عمل حضرت علي عليه السلام در نظر دوست و دشمن بزرگترين فداکاري به شمار مي رفت. در شوراي شش نفري که به فرمان عمر براي تعيين خليفه تشکيل شد علي عليه السلام با ذکر اين فضيلت بزرگ بر اعضاي شورا احتجاج کرد و گفت: من شما اعضاي شوري را به خدا سوگند مي دهم که آيا جز من کسي بود که براي پيامبر در غار حرا غذا ببرد؟ آيا جز من کسي در جاي او خوابيد و خود را سپر بلاي او کرد؟ همگي گفتند: والله جز تو کسي نبوده است.[۱۳]

مرحوم سيد بن طاووس درباره فداکاري حضرت علي عليه السلام تحليل جالبي دارد و آن را به فداکاري اسماعيل و تسليم او در برابر پدر قياس کرده، برتري ايثار حضرت علي عليه السلام را اثبات کرده است.[۱۴]

پانویس

  1. تاريخ الخميس، 1/ 321؛ سيره حلبى، 2/ 25؛ نور الابصار، 15.
  2. تاريخ الخميس، 1/ 321؛ سيره حلبى، 2/ 25؛ نور الابصار، 15.
  3. تاريخ الامم و الملوك، 2/ 68؛ تاريخ الخميس، 1/ 321- 322.
  4. انفال (8): 30.
  5. درج پانوشت
  6. يس (36): 9.
  7. سيره حلبى، ج 2، ص 32.
  8. تاريخ ‌يعقوبى ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی،ج‌1،ص:398
  9. امالى طوسى، 2/ 82- 83.
  10. تاريخ طبرى، ج 2، ص 97.
  11. الدرالمنثور، ج 3، ص 180.
  12. بحارالأنوار، ج 19، ص 39، به نقل از احياء العلوم غزالي.
  13. خصال صدوق، ج 2، ص 123؛ احتجاج طبرسي، ص 74.
  14. ر.ک. اقبال، ص 593؛ بحارالأنوار، ج 19، ص 98.

منابع