مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

قریش

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۳۳ توسط Aghajani (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

قریش یکی از قبایل بزرگ مکه بود و خود از طوایف مهمی چون بنی هاشم و بنی امیه تشکیل می شد. قریشیان به سرپرستی امور کعبه توجه فراوانی داشتند. قرآن کریم در سوره قریش به این قبیله اشاره نموده است.

نسب قریش

بیشتر نسب شناسان عقیده دارند که قریش لقب نضر بن کنانه، جد دوازدهم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است؛ از این رو هر طایفه ای که نسبش به «نضر بن کنانه» برسد، «قریشی» خوانده می شود و از قبیله قریش به شمار می آید. برخی دیگر از دانشمندان نسب شناس، قریش را لقب فهر بن مالک، جد دهم پیامبر اکرم دانسته اند و نسل او را قریشی به شمار می آوردند.[۱]

نظر دیگر در مورد دلیل نامگذارى آن‌ها به قریش با توجه به ریشه این کلمه بیان شده است به این صورت که "قریش" از ریشه قرش و به معناى كسب و نیز جمع شدن است و قرشیان، چنان كه در سوره قریش آمده، سفرهاى بازرگانى زمستانه و تابستانه داشته اند و آنان كه قبلاً در سرزمین مختلف پراكنده بودند، در مكه جمع شده و اسكان یافتند.[۲]

قریش در مکه

تاریخ احتمالی تسلط قریش بر مکه، حدود دو قرن پیش از بعثت بوده است. پیش از آنان قبیله خزاعه در مکه مستقر بودند و امور آن را در دست داشتند و قریش به صورت پراکنده در اطراف مکه و کوهها و شعاب اطراف آن بسر می ­بردند؛ ولی در امور و سرپرستی مکه و بیت الله­ الحرام هیچ گونه دخالتی نداشتند. تا وقتی که قصی بن کلاب جد چهارم پیامبر که به همراه مادر و ناپدریش به شام رفته بود به مکه بازگشت و از حُلَیل‌ بن حُبشیّه، آخرین امیرخُزاعی مکه و متولی کعبه، دخترش حُبّی را خواستگار کرد. حلیل نیز که او را نیرومند و با تدبیر و لایق و با اصل و نسب یافت، دخترش را به او تزویج نمود.

وقتی فرزندان قصی پراکنده شدند و اموالش بسیار شد و شرافتی بزرگ یافت، حلیل درگذشت. حلیل در آستانه مرگ، قصی را نزد خود خواند و ولایت بیت‌الله الحرام و کلیدداری خانه کعبه را به او واگذارد، اما پس از مرگش خزاعه کلید کعبه را که نزد حبّی بود، گرفتند و مانع قصی شدند. قصی برای گرفتن حق خویش از قریش و بنی‌کنانه و برادر مادری خود رزاح و حامیان او یاری خواست و در نهایت بر خزاعه پیروز گردید.[۳]

قصی در آبادانی مکه کوشید و دارالندوه را برای مشاوره رؤسای خاندان های قریش ساخت و سروسامانی به مکه داد. وی اداره امور مکه را تحت عنوان های «پرچمداری»، «پرده داری کعبه»، «سقایت حجاج» و... تقسیم کرد و هر قسمت را به یکی از خانواده ها سپرد. نوشته اند که او در بازسازی کعبه نیز تلاش هایی داشته است. پیش از قصی، اطراف کعبه تا فاصله زیادی از سکنه خالی بوده است؛ اما قصی آنها را در نزدیکی کعبه گرد آورد و تنها به اندازه طواف، محدوده ای را باقی گذاشت.

پس از قصی، فرزندان وی عبدمناف و عبدالدار و بعد از آن نیز هاشم فرزند عبدمناف و عبدالمطلب فرزند هاشم در مکه نفوذ فراوانی داشتند. در زمان هاشم بود که مکه به یک مرکزیت تجاری مهم تبدیل شد و قریش به کار تجارت در بلاد دوردست پرداختند. قرآن در سوره قریش به این مساله اشاره کرده است.

زمانی که قصی بن کلاب قریش را در مکه فراهم آورد، هر طایفه ای از آنان را در بخشی از مکه سکونت داد. او قسمت «وجه کعبه» یعنی معلاة یا بالای مکه را که شامل شعب ابی طالب به سمت بالا می شد، برای خود و فرزندانش برگزید. به همین دلیل فرزندان وی همه در این بخش سکونت داشتند. بخش اجیاد (شامل اجیاد کبیر و صغیر در پشت کوه ابوقبیس) را به بنی مخزوم داد. منطقه مسفله مکه در اختیار بنی جمح قرار گرفت و بنی سهم در ثنیه سفلی که امروزه به نام «شبیکه» معروف است، سکونت داده شدند. طایفه بنی عدی را (که عمر از آن تیره است) در پایین ثنیه مزبور، جایی که امروزه به جبل عمر معروف است، سکونت داد.[۴]

طایفه‌های قبیله قریش

مسعودی مورخ مشهور اسلامی، طایفه های قبیله بزرگ قریش مقارن ظهور اسلام را 25 طایفه به شرح زیر دانسته است:

  1. بنی هاشم
  2. بنی مطلب
  3. بنی حارث
  4. بنی امیه
  5. بنی نوفل
  6. بنی حارث بن فهر
  7. بنی اسد
  8. بنی عبدالدار
  9. بنی زهره
  10. بنی تیم بن مره
  11. بنی مخزوم
  12. بنی یقظه
  13. بنی مره
  14. بنی عدی بن کعب
  15. بنی سهم
  16. بنی جمح
  17. بنی مالک
  18. بنی معیط
  19. بنی نزار
  20. بنی سامه
  21. بنی ادرم
  22. بنی محارب
  23. بنی حارث بن عبدالله
  24. بنی خزیمه
  25. بنی بنانه

از طوایف ۲۵ گانه قریش، برخی در سرزمین بطحاء (مناطق هموار مکه) ساکن بودند که به «قریش بطاح یا قریش بطحاء» شهرت داشتند و طایفه هایی نیز در کوه ها و بیرون شهر مکه ساکن بودند که به «قریش ظواهر» مشهور بودند.[۵]

قریش و کعبه

قریشیان به سرپرستی امور کعبه و مؤسسات آن توجه فراوانی داشتند و اقتصاد و سیاست آنان بر اساس مناصب مربوط به کعبه استوار بود. هر یک از موسسات وابسته به کعبه را یکی از بزرگان طوایف قریش عهده دار بود و غالباً مناصب کعبه در دست ده طایفه مهم قریش بود. این ده طایفه عبارت بودند از: بنی هاشم، بنی عبدالدار، بنی اسد، بنی مخزوم، بنی سهم، بنی تیم، بنی عدی بنی نوفل و بنی جمح.

مناصب کعبه که قریش عهده دار آن بود عبارت بود از: منصب «سقایت» (آبرسانی به زائران کعبه)، منصب «رفادت» (مهمانداری و پذیرائی زائران کعبه)، منصب «حجابت» (کلیدداری و دربانی)، منصب «قضاوت»، منصب «قیادت» (سرداری و سرپرستی کاروان های بازرگانی و جنگی)، منصب «عمارت» (نگهبانی و مراقبت از مسجدالحرام)، منصب جمع آوری و نگهداری اموال کعبه، منصب پرداخت دیه و غرامت و... .[۶]

پیشه قريش

سرزمين مكه فاقد توليد بود. نه زمين قابل كشتى داشت و نه كالا و فراورده هائى كه خود مصرف كنند و به ديگران عرضه نمايند. از اين روز ساكنان مكه به كار تجارت و سوداگرى اشتغال داشتند و زندگى خود را با وارد ساختن نيازمندي هاى خويش از خارج تامين مى نمودند. وجود مكه و تقدسى كه در ميان قبايل عرب جاهلى داشت و منطقه حرم كه جايگاه امنى بود و آمد و رفت قبائل عرب از نقاط مختلف عرب نشين به مكه چه براى پرستش بت هاى خود و چه به منظور شركت در مراسم سالانه حج كه در ماه رجب و ذى الحجه انجام مى گرفت، زمينه خوبى براى تجارت تجار عرب و مبادلات تجارى آنها بود.

تجارت حجاز تقريباً در اختيار مردم قريش يعنى مردم مكه و اشراف طائف بود. تجارت قريش با فلسطين و سوریه (شامات) در شمال و با يمن در جنوب بود و گاهى تجار از راه دريا به حبشه و از راه نجد به حيره (عراق) تا مدائن پايتخت ايران ساسانى بود و شايد به داخل ايران هم آمد و رفت مى كردند. حتى با روم و مصر و هند هم رابطه تجارى داشتند.

تجار مكه تابستان ها را به شمال مى رفتند كه آب و هوائى خوش داشت و زمستان ها كه هوا سرد بود، راهى جنوب مى شدند. خداوند زندگى آنها را بدين گونه تامين مى كرد و در قرآن مجيد مى فرمايد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ * إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ * فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ * الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ» «براى اين كه قريش با هم مانوس شوند (و دلهاشان با هم) الفت گيرد (آنها را به انديشه سفر تجارت انداختيم) الفت يافتن آنها نسبت به هم در سفر تابستانى و زمستانى آنان تامين مى شد. پس قريش بايد صاحب اين خانه (كعبه) را پرستش كنند، خدائى كه آنها را از گرسنگى نجات بخشيد و طعام داد و از بيم و هراس ايمن ساخت».(سوره قريش)

بازرگانان قريش در سفرهاى تجارى خود از بيابان هاى هولناك و مخوف مى گذشتند و صدها فرسخ راه را مى پيمودند. بيابان ها و دشت هاى سوزان و بهت انگيزى كه در همه جاى آن سكوت مطلق حكمفرما بود. نه راهى، نه آبى و درختى و نه آبادى و نشانه اى. فقط هنگام سفر به شمال يا بازگشت از آنجا از «خيبر» و از شهر «مدينه» عبور مى كردند و در موقع سرازير شدن به جنوب «طائف» واقع در دوازده فرسخى مكه را مى ديدند و بعد هم وادى «تهامه» و نقطه مسكونى آنجا را.

فقط هنگام سفر به شمال يا بازگشت از آنجا از «خيبر» و از شهر «مدينه» عبور مى كردند و در موقع سرازير شدن به جنوب «طائف» واقع در دوازده فرسخى مكه را مى ديدند و بعد هم وادى «تهامه» و نقطه مسكونى آنجا را.

در سمت چپ حركت آنها هنگام بيرون رفتن از شهر مكه سواحل «بحر احمر» (درياى سرخ) و در سمت غرب، دشت هاى بیكران و شنزارهاى سوزان و كوه ها و دره هاى مخوف فراوان وجود داشت و آن طرف تر خليج فارس و در جنوب درياى عمان واقع بود.

تجار مكه در سفرهاى تجارى خود، از وجود اعراب بدوى كه به خوبى از راه هاى صحرا و منازل ميان راه آگاه بودند، براى راهنمائى و حمايت كاروانهاى خود استفاده مى كردند.

تجارت قريش در بازارهاى ده گانه آنها در نقاط مختلف عربستان از شمال يعنى شامات تا جنوبى ترين نقطه عربستان يعنى يمن و حضرموت انجام مى گرفت. اعراب در «اسواق» و بازارهاى خود ضمن تجارت و مبادله كالاى خود، به مفاخرت قبيله اى و خودنمائى و ارائه جنبه هاى مادى و معنوى خويش مى پرداختند. اين مفاخرت ها ضمن اشعار نغز و دلكش آنان و خطابه هاى پرشورشان به خوبى نمايان بود. معروف ترين اين بازارهاى فصلى، «سوق عكاظ» بود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز در ايام جوانى، در آن شركت داشته است.[۷]

تجارت و ثروت اندوزى قريش با رباخوارى توأم بود. ربا را با چند برابر مى گرفتند و آن را نوعى بيع و خريد و فروش مى دانستند.[۸]

صفات عمومى قريش

شهر مكه نه حكومتى داشت و نه ماموران رسمى كه انتظامات شهر را به عهده گيرد. در عوض عهد و پيمان و سوگند و حق جوار (پناهدگى و بست نشينى) كه قريش سخت پاى بند آن بود، اين نقيصه را جبران مى كرد. عرب به قبيله و پيوستگى به آن اهميت زياد مى داد.

شيوخ قبائل در نشستگاه خود كه به آن «نادى» مى گفتند و بعدها به «دارالندوه» مشهور شد، گرد مى آمدند و درباره جنگ و صلح و امور دينى (توجه و مراقبت از بت ها) به مشورت و تبادل نظر مى پرداختند. كار قريش در مكه و طائف تجارت و اعراب باديه، شترچرانى و جنگ و گريز و قتل و غارت بود. قریش جنگ های زیادی با قبایل دیگر داشت که مشهورترین آن ایام فجار و «یوم الغنب» بود.[۹]

رسم دختركشى و زنده به گوركردن دختران نيز يك رسم اشرافى بود. چون يكى از ملوك حیره به دختران جوانمردى از متنفذان تجاوز كرده بود و او براى حفظ آبروى خود، تمام دختران خود را زنده به گور كرد، اين رسم كم كم ميان بعضى از رجال قوم رسمى شد. گاهى نيز به واسطه فقر و تنگدستى دختران خود را كه به كار جنگ و غارت نمى آمدند، مى كشتند تا هم به اسارت نيفتند و مورد هتك حرمت قرار نگيرند و هم سربار زندگى نباشند. در هر صورت دختركشى عموميت نداشت و همه جا معمول نبود و بيشتر در قبيله «بنى تميم» و «بنى اسد» اتفاق مى افتاد.

اعراب جاهلى مردار مى خوردند و راهزنى مى كردند و از شراب و زنا و بى بند و بارى لذت خاصى مى بردند. اوقات خوش و لحظات بیكارى آنها با نقل افكار جاهلانه و تخيلات شاعرانه كه از غارتگرى ها و قتل نفس ها و باده گسارى ها و عشق بازى ها و عيش و نوش ها حكايت مى كرد، مى گذشت.

اين سرگرمى ها و عادات و رسوم و بى خبرى ها ديگر فرصتى به اعراب بت پرست ثروتمند عياش يا بينوايى تهيدست گرفتار نمى داد تا به خدا و عالم بعد از مرگ بينديشند و پى به حقيقت ببرند. براى آنها زندگى جز اين ها مفهومى نداشت.

با اين كه در سفرهاى شام و يمن با يهود و نصارا (اهل كتاب) و مردم متمدن روم و ايران و ديگر نقاط ارتباط پيدا مى كردند و كم و بيش با آداب و رسوم آنها آشنا مى شدند، مع الوصف زندگى در منطقه دورافتاده باديه و محيط تنگ مكه و مدينه و طائف، و انس و تعصب زايدالوصفى كه طى قرون متمادى به زندگى خود داشتند، به هيچ وجه آنها را تحت تاثير قرار نمى داد و از آنچه مى انديشيدند باز نمى داشت. در حقيقت به آنچه داشتند خوش بودند. جز آن چيزى نمى شناختند و چيزى نمى خواستند.[۱۰]

قریش پس از اسلام

خداوند از میان قریش، پیامبر خاتم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به نبوت برانگیخت ولی آنان نه تنها به او ایمان نیاوردند بلکه در شمار سرسخت ترین دشمنانش درآمدند و افزون بر آزار و اهانت های سیزده ساله به او در مکه، جنگ های زیادی همچون جنگ بدر، احد و خندق را پس از هجرت پیامبر به مدینه، علیه او به راه انداختند. ولی سرانجام در سال هشتم هجرت با فتح مکه همه قریشیان تسلیم شدند و اسلام آوردند.[۱۱]

قریش، پیش از اسلام شهرتی داشته اما شهرت آن بعد از اسلام چندین برابر شد،‌ اولاً: ‌از آن روی كه پیامبر از این قبیله بود و این خود مهمترین عامل شهرت برای قریش بود. ثانیاً،‌ بنی امیه به تدریج این اصل را مطرح كردند كه خلفا باید قریشی باشند. آنان برای این سخن خود احادیثی نیز ساختند و بدین ترتیب در اندیشه‌ سیاسی ـ مذهبی اهل سنت این اصل استقرار كامل یافت. البته اهمیت قریشی بودن خلیفه، از همان روزهای نخست خلافت نیز مطرح بود؛ چنان كه عباس به علی علیه السلام می‌گفت: اگر من و ابوسفیان با تو بیعت می‌كردیم، فرزندان عبدمناف با ما مخالفت نمی‌كردند و اگر آن‌ها مخالفت نمی‌كردند هیچ كس از قریش با ما اختلاف نمی‌كرد و اگر قریش با تو بیعت می‌كرد هیچ كس از عرب، با تو مخالفت نمی‌نمود.

تبلیغات بنی امیه برای نشان دادن برتری قریش بر عرب در شهرت قریش تأثیر فراوانی داشته است؛ معاویه به صعصعه بن صوحان می‌گوید: ‌اگر قریش نبود شما در ذلّت بودید! صعصعه جواب داد، این گونه نیست؛ چرا كه قریش نه پرجمعیت‌ترین است و نه باشرف‌ترین.

ابوبكر در سقیفه به انصار می‌گفت:‌ شما می‌دانید كه عرب جز از قریش اطاعت نخواهد كرد. عمر نیز می‌گوید كه قریش اشرف اقوام نزد عرب هستند. علی علیه السلام در مورد قریش می‌فرماید: اگر قریش از پیامبر (و نام او و دین او) برای رسیدن به قدرت و شرافت و سیاست بهره نمی‌برد، تنها یك روز بعد از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بت پرست و مرتد می‌شد.

بلال همیشه قبل از اذان بر قریش نفرین می‌كرد و از خدا بر ضد آنان كمك می‌خواست. با این حال جاعلان حدیث،‌ دهها حدیث بر فضل و برتری قریش ساخته‌اند. به عنوان مثال نقل شده: جبرئیل نزد من آمد و گفت: ‌تمام شرق و غرب و شمال و جنوب را گشتم، بهتر از قریش نیافتم و از قریش بهتر هاشم را یافتم. و یا این كه «قریش نمك این امت است، آیا می‌توان طعام بدون نمك داشت؟».

بعد از اسلام نیز قریش رودرروی حافظان سنن پیامبر و اهل بیت حضرت ایستاده و غاصب خلافت شدند؛ این قریش بودند كه جنگ جمل و صفین را در مقابل علی علیه السلام به راه انداختند.[۱۲]

پانویس

  1. قریش، کتابخانه طهور (بازیابی:11 دیماه 1391).
  2. محمد محمدحسن شرّاب، ترجمه حمیدرضا شیخی؛ فرهنگ اعلام جغرافیایى، تاریخى در حدیث و سیره نبوى. (مطلب نقل شده از جمله اضافات محمدرضا نعمتى بر این کتاب است).
  3. سيد علی اكبر حسينی، قبايل عرب مكه قبل از بعثت، دانشنامه پژوهه، بازیابی: 12 دی ماه 1391 و دانشنامه جهان اسلام، مدخل "قصی بن کلاب" از محمد اصغری‌نژاد، بازیابی:12 دیماه 1391.
  4. آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، ص28 در دسترس در سایت حوزه.
  5. قریش، دانشنامه رشد (بازیابی:12 دی ماه 1391)
  6. قریش، دانشنامه رشد (بازیابی:12 دی ماه 1391).
  7. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، علی دوانی، ص 30 و 31.
  8. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 40.
  9. قریش، دانشنامه رشد (بازیابی:12 دی ماه 1391).
  10. تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 42 و 43.
  11. قریش، کتابخانه طهور (بازیابی:11 دی ماه 1391).
  12. قبیله قریش، سایت اندیشه قم، بازیابی: 11، دی ماه 1391.

منابع