مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

فتح مکه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(= دیدار ابوسفیان با رسول خدا(ص))
 
(۲۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
بی شک یکی از مهم ترین رویدادهای زمان رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) فتح شهر مکه است که در رمضان سال هشتم هجری اتفاق افتاد. مکه مهم ترین شهر شبه جزیره عربستان در آن زمان و محل زندگی قوم بزرگ قریش بود،که با فتح آن توسط سپاهیان اسلام مجب شد تا بسیاری از قبایل عرب دست از جنگ با اسلام برداشته و مسلمان شوند.در واقع فتح مکه، فتح کل حجاز بود.
+
{{خوب}}
== تاریخ فتح مکه ==
+
{{تقویم|روز= 20 رمضان|سال= سال 8 هجری قمری}}
در روایتی از امام رضا(علیه السلام) آمده است که «  أن رسول اللّه «صلى اللّه عليه و آله» سافر إلى بدر في شهر رمضان، و افتتح مكة في شهر رمضان»<ref>البحار ج 19 ص 273 و ج 21 ص 116 و راجع ج 97 ص 168 و أمالي ابن الشيخ ص 218. و راجع: الأمالي للطوسي ص 342 و مسند الإمام الرضا ج 2 479 و ميزان الحكمة ج 3 ص 2249 و تفسير الميزان ج 9 ص 29 و مشارق الشموس للخوانساري ج 2 ص 370 و الحدائق الناضرة ج 3 ص 188 و الإستبصار ج 2 ص 102 و تهذيب الأحكام ج 4 ص 126 و الوسائل( ط مؤسسة آل البيت) ج 10 ص 201 و( ط دار الإسلامية) ج 7 ص 243 و منتهى الجمان ج 2 ص 520</ref>‌ همانا رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در ماه رمضان به سوی بدر حرکت کرد و شهر مکه را در ماه رمضان فتح کرد.
+
یکی از مهم ترین رویدادهای زمان [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله و سلم) فتح شهر [[مکه]] است که در [[رمضان]] سال هشتم هجری اتفاق افتاد. مکه مهم ترین شهر شبه جزیره [[عربستان]] در آن زمان و محل زندگی قوم بزرگ [[قریش]] بود، که با فتح آن توسط سپاهیان اسلام موجب شد تا بسیاری از قبایل عرب دست از جنگ با اسلام برداشته و مسلمان شوند. در واقع فتح مکه، فتح کل [[حجاز]] بود. مورخان و مفسران [[شان نزول]] [[سوره نصر]] را در مورد فتح مکه می دانند. در منابع تاریخی و روایی ماه [[ماه رمضان|رمضان]] سال هشتم هجری به عنوان زمان فتح [[مکه|مکه]] آمده است اما در مورد روز آن اختلاف وجود دارد. برخی آن را ۲۰ رمضان گزارش نموده اند.<ref>دلائل النبوة، البیهقی ،ج‏۵، ص۴۶۳ - طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۴۳-أعیان الشیعة، محسن الأمین ،ج‏۱، ص۲۷۸ - وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۴۳. - تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى ، ص۵۶۶ به نقل از بحار</ref> و برخی آن را روز ۱۳ رمضان دانسته اند.<ref>دلائل النبوة، البیهقی ،ج‏۵، ص۲۲ -إعلام الورى، الطبرسی ،ج‏۱، ص۲۲۶</ref>
  
به گفته اغلب مورخان نیز فتح مکه در ماه رمضان سال هشتم هجری اتفاق افتاده است.<ref>سبل الهدى و الرشاد ج 5 ص 200 و 265 و 266 عن البخاري، و البيهقي، و أحمد، و الواقدي، و ابن إسحاق، و إسحاق بن راهويه، و مسلم، و تاريخ الخميس ج 2 ص 90 و 77 و السيرة الحلبية ج 3 ص 76 و البحار ج 21 ص 102 و 111 و 124 و 127 و 133 و 143 و مجمع البيان ج 10 ص 555 و عن البخاري ج 7 ص 595.
+
==علت لشگرکشی مسلمانان به مکه==
و راجع: السنن الكبرى للبيهقي ج 4 ص 341 و ج 6 ص 55 و مقدمة فتح الباري ص 371 و فتح الباري( ط دار المعرفة) ج 8 ص 2 و التبيان ج 5 ص 198 و تفسير القرطبي ج 6 ص 60 و مكاتيب الرسول ج 1 ص 119 و سبل السلام ج 2 ص 161 و ج 3 ص 5 و الطبقات الكبرى( ط دار صادر) ج 2 ص 134 و 137 و( ط دار الكتب العلمية) ج 1 ص 391 و البداية و النهاية( ط مكتبة المعارف) ج 2 ص 322 و التاريخ الصغير للبخاري ج 1 ص 58 و فتوح البلدان ج 1 ص 46 و زاد المعاد( ط مؤسسة الرسالة) ج 1 ص 1096 و تاريخ مدينة دمشق ج 16 ص 77 و 232 و نيل الأوطار ج 2 ص 195 و أحكام أهل الذمة لابن قيم الجوزية( ط دار الكتب العلمية) ج 2 ص 640 و إعلام الورى ج 1 ص 215 و قصص الأنبياء للراوندي ص 345 و السيرة النبوية لابن كثير ج 2 ص 354 و 539 و العبر و ديوان المبتدأ و الخبر ج 2 ق 2 ص 42 و تاريخ خليفة بن خياط ص 52. و غير ذلك من المصادر الكثيرة جدا.</ref> اما در روز ورود رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به مکه بین مورخان اختلاف است.<ref>رجوع شود به :الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌21،ص:17 </ref>
+
از پیش از اسلام، [[قبیله خزاعه|قبیله خزاعه]] پیمانى با [[عبدالمطلب]] داشت که پیوند آنان را با [[بنی هاشم|بنى هاشم]] مستحکم کرده‌ بود. چون [[صلح حدیبیه]] پیش آمد، خزاعه در عقد حمایت [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) قرار گرفتند و پیمان آن حضرت را پذیرفتند. در آن هنگام خزاعه پیمان نامه ای را که با  عبدالمطلب  نوشته بودند را به حضور پیامبر آوردند و آن را خواندند.  
  
== علت لشگرکشی مسلمانان به مکه ==
+
واقدى گوید: نامه عبد المطلب چنین بود: «باسمک اللهم، این پیمان نامه عبد المطلب است براى خزاعه، در هنگامى که سران و خردمندان ایشان آمده بودند، افرادى هم که نیامده ‌اند به آنچه که حضّار بپذیرند راضى هستند. میان ما و شما پیمانها و قراردادهاى الهى خواهد بود که هیچگاه به فراموشى سپرده نشود تا در نتیجه هیچ خصومت و دشمنى صورت نگیرد. تا هنگامى که کوههاى ثبیر و حراء پا برجاست و تا هنگامى که دریا موج مى ‌زند (خیس کننده است) دست ما یکى و نصرت و یارى ما براى یکدیگر خواهد بود و تا روزگار پا برجا و باقى است امیدواریم مطلب تازه‌اى بر این افزوده نشود».  
=== پیمان قبیله خزاعه با بنی عبدالمطلب و بنی هاشم ===
 
از پيش از اسلام، قبيله خزاعه پيمانى با عبد المطلب داشت كه پيوند آنان را با بنى هاشم مستحكم كرده‌ بود.چون صلح حديبيه پيش آمد، خزاعه در عقد حمايت رسول خدا (ص) قرار گرفتند و پيمان آن حضرت را پذيرفتند. در آن هنگام خزاعه پیمان نامه ای را که با [[ عبدالمطلب ]] نوشته بودند را به حضور پيامبر آوردند و آن را خواندند.  
 
  
واقدى گويد:نامه عبد المطلب چنين بود: «باسمك اللهم، اين پيمان نامه عبد المطلب است براى خزاعه، در هنگامى كه سران و خردمندان ايشان آمده بودند، افرادى هم كه نيامده ‌اند به آنچه كه حضّار بپذيرند راضى هستند. ميان ما و شما پيمانها و قراردادهاى الهى خواهد بود كه هيچگاه به فراموشى سپرده نشود تا در نتيجه هيچ خصومت و دشمنى صورت نگيرد. تا هنگامى كه كوههاى ثبير و حراء پا برجاست و تا هنگامى كه دريا موج مى ‌زند (خيس كننده است) دست ما يكى و نصرت و يارى ما براى يك ديگر خواهد بود و تا روزگار پا برجا و باقى است اميدواريم مطلب تازه‌اى بر اين افزوده نشود». ابى بن كعب اين پيمان نامه را براى رسول خدا (ص) خواند. آن حضرت فرمود: مطالب اين پيمان چقدر براى من آشناست، اكنون هم كه اسلام آورده ‌ايد بر همان پيمان باشيد.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:596</ref>
+
[[ابی بن کعب|ابى بن کعب]] این پیمان نامه را براى رسول خدا (ص) خواند. آن حضرت فرمود: مطالب این پیمان چقدر براى من آشناست، اکنون هم که [[اسلام]] آورده ‌اید بر همان پیمان باشید.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۵۹۶</ref> به همین دلیل، خزاعیان چشمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در مکه و اطراف آن بودند.
  
به همین دليل، خزاعيان چشمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مكه و اطراف آن بودند.
+
قبیله خزاعه با قبیله بنوبکر بن عبدمنات دشمنى داشت و پیش از آمدن اسلام نزاع هایى میان آنان برپا بود. مطرح شدن مسأله اسلام، آنان را از توجه به درگیری هایشان بازداشت تا آن که پیمان حدیبیه پیش آمد.
  
=== دشمنی قبیله خزاعه با قبیله بنی بکر از هم پیمانان قریش ===
+
از جمله اصول معاهده مزبور، یکى آن بود که قبایل در بستن پیمان با هر یک از دو طرف یعنى قریش و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آزاد هستند. از آنجا که خزاعه سال هاى متمادى هم پیمان بنى هاشم بود، پس از حدیبیه، پیمان سابق خویش را تجدید کرد. بنوبکر نیز پیمانى با قریش بست.
قبيله خزاعه با قبيله بنوبكر بن عبدمنات دشمنى داشت و پيش از آمدن اسلام نزاع هايى ميان آنان برپا بود. مطرح شدن مسأله اسلام، آنان را از توجه به درگيري هايشان بازداشت تا آن كه پيمان حديبيه پيش آمد.
 
  
از جمله اصول معاهده مزبور، يكى آن بود كه قبايل در بستن پيمان با هر يك از دو طرف يعنى قريش و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آزاد هستند. از آنجا كه خزاعه سال هاى متمادى هم پيمان بنى هاشم بود، پس از حديبيه، پيمان سابق خويش را تجديد كرد. بنوبكر نيز پيمانى با قريش بست.
+
مفهوم روشن معاهده حدیبیه آن بود که اگر هم پیمانان دو طرف با یکدیگر درگیر شدند، نباید [[قریش|قریش]] یا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به هم پیمان خود کمک برساند، زیرا مفهوم آن این است که خود آنان با یکدیگر سرجنگ دارند. رسم جنگهاى بین القبایلى چنین بود که هم پیمانان در یک جبهه قرار مى‌ گرفتند. طبعاً در صورتى که قریش یا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در نزاع خزاعه و بنوبکر مداخله مى ‌کردند، این به معناى نقض معاهده صلح بود.
  
مفهوم روشن معاهده حديبيه آن بود كه اگر هم پيمانان دو طرف با يكديگر درگير شدند، نبايد قريش يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به هم پيمان خود كمك برساند، زيرا مفهوم آن اين است كه خود آنان با يكديگر سرجنگ دارند. رسم جنگهاى بين القبايلى چنين بود كه هم پيمانان در يك جبهه قرار مى‌ گرفتند. طبعاً در صورتى كه قريش يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در نزاع خزاعه و بنوبكر مداخله مى ‌كردند، اين به معناى نقض معاهده صلح بود.
+
با آرام شدن اوضاع، طوایفى از بنوبکر بر آن شدند تا بر گروهى از خزاعه حمله برند. آخرین درگیرى میان خزاعه و کنانه چنین بود که انس بن زنیم دیلى رسول خدا (ص) را هجو کرد. نوجوانى از خزاعه آن را شنید و به انس حمله برد و سرش را شکست. او هم پیش خویشان خود رفت و شکستگى سر خود را به آنها نشان داد. با توجه به سوابقى که میان ایشان بود و بنى بکر در صدد انتقام و خونخواهى از خزاعه بودند، همین مسأله موجب [[فتنه]] گردید.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۵۹۷</ref>
=== شکستن پیمان نامه توسط قریشیان ===
 
با آرام شدن اوضاع، طوايفى از بنوبكر بر آن شدند تا بر گروهى از خزاعه حمله برند.آخرين درگيرى ميان خزاعه و كنانه چنين بود كه انس بن زنيم ديلى رسول خدا (ص) را هجو كرد. نوجوانى از خزاعه آن را شنيد و به انس حمله برد و سرش را شكست. او هم پيش خويشان خود رفت و شكستگى سر خود را به آنها نشان داد. با توجه به سوابقى كه ميان ايشان بود و بنى بكر در صدد انتقام و خونخواهى از خزاعه بودند، همين مسأله موجب فتنه گرديد.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:597</ref>
 
  
بنى بكر با اشراف قريش صحبت كردند كه آنها را براى جنگ با بنى خزاعه از لحاظ نيرو و اسلحه يارى دهند.قريش با شتاب فراوان با ايشان هماهنگ شدند، بنى بكر گفتند: خود ما از عهده خزاعه برمى ‌آييم و قريش هم ايشان را از لحاظ ساز و برگ نظامى يارى دادند و اين كارها را سخت پوشيده انجام مى ‌دادند كه خزاعه متوجه نشوند و در صدد گريز و مقابله برنيايند.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:598</ref>
+
بنى بکر با اشراف قریش صحبت کردند که آنها را براى جنگ با بنى خزاعه از لحاظ نیرو و اسلحه یارى دهند. قریش با شتاب فراوان با ایشان هماهنگ شدند، بنى بکر گفتند: خود ما از عهده خزاعه برمى ‌آییم و قریش هم ایشان را از لحاظ ساز و برگ نظامى یارى دادند و این کارها را سخت پوشیده انجام مى ‌دادند که خزاعه متوجه نشوند و در صدد گریز و مقابله برنیایند.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۵۹۸</ref>
  
قريش و همراهان گرد هم آمدند و ميان ايشان گروهى از بزرگان قريش هم بودند در حالى كه چهره خود را با نقاب پوشانده بودند تا شناخته نشوند،اين گروه شبانه به خزاعه شبيخون زدند و خزاعه هيچ آمادگى و اطلاعى هم از دسيسه دشمن نداشتند.بنى بكر شروع به كشتن افراد بنى خزاعه كردند و آنها را تا محل ستونهاى حرم مكه تعقيب كردند. بنى خزاعه به آنها مى ‌گفتند: رعايت حرمت خداى خودت را بكن! مگر نه اين است كه وارد حرم شده‌ اى؟ اما آنها مى ‌گفندت: امروز ما خدايى نداریم.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:598</ref>
+
قریش و همراهان گرد هم آمدند و میان ایشان گروهى از بزرگان قریش هم بودند در حالى که چهره خود را با نقاب پوشانده بودند تا شناخته نشوند. این گروه شبانه به خزاعه شبیخون زدند و خزاعه هیچ آمادگى و اطلاعى هم از دسیسه دشمن نداشتند. بنى بکر شروع به کشتن افراد بنى خزاعه کردند و آنها را تا محل ستونهاى حرم مکه تعقیب کردند. بنى خزاعه به آنها مى ‌گفتند: رعایت حرمت خداى خودت را بکن! مگر نه این است که وارد حرم شده‌ اى؟ اما آنها مى ‌گفتند: امروز ما خدایى نداریم.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۵۹۸</ref>
  
قبيله خزاعه چون در سپيده دم به مكه رسيدند، به خانه بديل بن ورقاء و رافع خزاعى وارد شدند، رؤساى قريش هم به خانه‌ هاى خود رفتند و مى‌پنداشتند كسى ايشان را نشناخته است و شركت ايشان در اين جنگ به محمد (ص) گزارش نخواهد شد.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:598</ref>.در اين جنگ بيست و سه تن از خزاعه كشته شدند<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:598</ref>.
+
قبیله خزاعه چون در سپیده دم به مکه رسیدند، به خانه بدیل بن ورقاء و رافع خزاعى وارد شدند، رؤساى قریش هم به خانه‌ هاى خود رفتند و مى‌پنداشتند کسى ایشان را نشناخته است و شرکت ایشان در این جنگ به [[پیامبر اسلام|محمد]] (صلی الله علیه وآله) گزارش نخواهد شد.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۵۹۸</ref> در این جنگ بیست و سه تن از خزاعه کشته شدند<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۵۹۸</ref>.
  
=== خبر دادن شکستن صلح حدیبیه توسط بنی خزاعه به رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) ===
+
عمرو بن سالم خزاعى با یک گروه چهل نفرى از سواران خزاعه به مدینه رفتند و از قریش شکایت کردند. عمرو در مسجد، در میان مسلمانان برخاست و با اجازه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم اشعارى خواند که مضمون آن استغاثه از همپیمان دیرین خود و اشاره به وقایع شبیخون بنوبکر و قریش به خزاعه بود.<ref>المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۴۰۱؛ المغازى، ج ۲، ص ۷۸۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، صص ۳۹۵- ۳۹۴</ref>
عمرو بن سالم خزاعى با يك گروه چهل نفرى از سواران خزاعه به مدينه رفتند و از قريش شكايت كردند. عمرو در مسجد، در ميان مسلمانان برخاست و با اجازه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اشعارى خواند كه مضمون آن استغاثه از همپيمان ديرين خود و اشاره به وقايع شبيخون بنوبكر و قريش به خزاعه بود.<ref>. المصنف، ابن ابى شيبه، ج ص 401؛ المغازى، ج ص 789؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج صص 395- 394</ref>
 
  
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه گوشه لباده‌شان را جمع مى ‌كردند- و عايشه گويد: حضرت را غضبناك‌تر از آن روز نديده بودم- فرمودند: خداوند مرا يارى نكند، اگر بنى كعب (از خزاعيان) را يارى ندهم<ref>مجمع الزوائد، ج ص 161؛ سبل الهدى والرشاد، ج ص 309</ref>. بدين ترتيب تصميم خويش را براى جنگ با قريش گرفتند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين نقض عهد قريش را خواست خداوند براى آنچه خودش مقرر فرموده دانست. مقصود آن حضرت چيزى جز فتح مكه نبود.
+
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در حالى که گوشه لباده‌شان را جمع مى ‌کردند- و [[عایشه|عایشه]] گوید: حضرت را غضبناک‌تر از آن روز ندیده بودم- فرمودند: خداوند مرا یارى نکند، اگر بنى کعب (از خزاعیان) را یارى ندهم<ref>مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۶۱؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۳۰۹</ref>. بدین ترتیب تصمیم خویش را براى جنگ با قریش گرفتند. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) این نقض عهد قریش را خواست خداوند براى آنچه خودش مقرر فرموده دانست. مقصود آن حضرت چیزى جز فتح مکه نبود.
  
=== رفتن ابوسفیان به مدینه و تلاش برای تبرئه قریشیان از شکستن صلح حدیبیه ===
+
[[ابوسفیان|ابوسفیان]] که عقل قریش به حساب مى‌ آمد، دریافت که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این حادثه نخواهد گذشت. ابوسفیان مصمم شد تا پیش از رفتن خزاعه به مدینه، عازم آن شهر شده با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تجدید پیمان کرده، پیشاپیش آن حضرت را براى حرکت به سوى مکه منصرف سازد.
ابوسفيان كه عقل قريش به حساب مى‌ آمد، دريافت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين حادثه نخواهد گذشت.ابوسفيان مصمم شد تا پيش از رفتن خزاعه به مدينه، عازم آن شهر شده با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تجديد پيمان كرده، پيشاپيش آن حضرت را براى حركت به سوى مكه منصرف سازد.
 
  
ابو سفيان همراه يكى از آزاد كرده ‌هاى خود با دو شتر حركت كرد و شتابان مى ‌رفت و تصورش اين بود كه پس از آن جريان اولين كسى است كه از مكه پيش رسول خدا (ص) خواهد رفت.اما در راه، شمارى از خزاعيان را ديد و دريافت كه خبر نقض عهد به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيده است. او به مدينه آمد. او به حضور پيامبر (ص) رسيد و گفت: مى ‌دانى كه من هنگام صلح حديبيه غايب بودم، اكنون مى‌ خواهم تا آن پيمان را استوار سازى و مدت آن را بيفزايى. پيامبر (ص) پرسيد: مگر خبر تازه‌اى ميان شما صورت گرفته است؟ گفت: نه، به خدا پناه مى‌برم. حضرت فرمود: بنابر اين ما همچنان پايبند صلح حديبيه و مدت آن هستيم و هيچ گونه تغيير و تبديلى در آن نمى‌ دهيم. ابو سفيان از پيش رسول خدا برخاست‌ و رفت.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:606</ref>
+
ابو سفیان همراه یکى از آزاد کرده ‌هاى خود با دو شتر حرکت کرد و شتابان مى ‌رفت و تصورش این بود که پس از آن جریان اولین کسى است که از مکه پیش رسول خدا (ص) خواهد رفت. اما در راه، شمارى از خزاعیان را دید و دریافت که خبر نقض عهد به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسیده است. او به مدینه آمد و به حضور پیامبر (ص) رسید و گفت: مى ‌دانى که من هنگام صلح حدیبیه غایب بودم، اکنون مى‌ خواهم تا آن پیمان را استوار سازى و مدت آن را بیفزایى. پیامبر (ص) پرسید: مگر خبر تازه‌اى میان شما صورت گرفته است؟ گفت: نه، به خدا پناه مى‌برم. حضرت فرمود: بنابر این ما همچنان پایبند صلح حدیبیه و مدت آن هستیم و هیچ گونه تغییر و تبدیلى در آن نمى‌ دهیم. ابو سفیان از پیش رسول خدا برخاست‌ و رفت.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۶۰۶</ref>
  
ابوسفيان نزد على (عليه السلام) آمد و گفت: مرا ميان مردم در حمايت خود گرفته و با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سخن بگو تا بر مدت پيمان بيفزايد. امام فرمود: وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر كارى مصمم شد، هيچ كس نمى ‌تواند درباره آن، سخنى با وى بگويد. چاره تو در آن است كه خودت در جمع مردم برخيزى و درخواست حمايت كنى، گرچه مى ‌دانم اين اقدام نيز سودمند نخواهد بود.
+
ابوسفیان نزد على (علیه السلام) آمد و گفت: مرا میان مردم در حمایت خود گرفته و با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) سخن بگو تا بر مدت پیمان بیفزاید. امام فرمود: وقتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بر کارى مصمم شد، هیچ کس نمى ‌تواند درباره آن، سخنى با وى بگوید. چاره تو در آن است که خودت در جمع مردم برخیزى و درخواست حمایت کنى، گرچه مى ‌دانم این اقدام نیز سودمند نخواهد بود.
  
ابوسفيان ميان مردم برخاست و گفت: من درخواست حمايت كرده و تصور نمى‌ كنم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا زبون سازد. او سپس به نزد سعد بن عباده آمده روابط خود و آنها را در پيش از اسلام يادآور شد و از او خواست تا به عنوان نماينده مردم مدينه و از طرف آنها بر مدت پيمان بيفزايد. سعد گفت: با حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هيچ كس حمايت تو را عهده ‌دار نخواهد شد. <ref> المغازى، ج صص 795- 794 و درباره رفتن نزد على عليه السلام و فاطمه عليها السلام؛ نك: السيرة النبوية، ابن هشام، ج ص 396؛ ج ص 314</ref> ابوسفيان بدون نتيجه به مكه بازگشت و قريش بدون آن كه توان هر تصميمى را داشته باشد، منتظر اخبار جديد كه چيزى جز هجوم سپاه اسلام بود، ماند.  
+
ابوسفیان میان مردم برخاست و گفت: من درخواست حمایت کرده و تصور نمى‌ کنم محمد مرا زبون سازد. او سپس به نزد [[سعد بن عباده]] آمده روابط خود و آنها را در پیش از اسلام یادآور شد و از او خواست تا به عنوان نماینده مردم مدینه و از طرف آنها بر مدت پیمان بیفزاید. سعد گفت: با حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) هیچ کس حمایت تو را عهده ‌دار نخواهد شد.<ref> المغازى، ج ۲، صص ۷۹۵- ۷۹۴ و درباره رفتن نزد على علیه السلام و فاطمه علیها السلام؛ نک: السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶؛ ج ۵، ص ۳۱۴</ref> ابوسفیان بدون نتیجه به مکه بازگشت و قریش بدون آن که توان هر تصمیمى را داشته باشد، منتظر اخبار جدید که چیزى جز هجوم سپاه اسلام بود، ماند.  
== حرکت سپاه اسلام به سمت مکه ==
+
==حرکت سپاه اسلام به سمت مکه==
 +
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد تا مردم آماده حرکت شوند، اما مقصد خویش را آشکار نکرد. در ظاهر چند هدف براى این سفر قابل تصور بود: سفر به [[شام]]، [[طائف]]، هوازن و مکه! آن حضرت دستور داد تا راههاى خروجى به مکه را نیز کنترل کرده، مانع رفتن افراد مشکوک شوند و علاوه بر آن، گروهی را نیز به سوى «بطن إضَم» فرستاد تا چنین تصور شود که مقصد آن حضرت جایى جز مکه است.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۶۰۸</ref>
  
=== مخفی نگه داشتن مقصد سپاه اسلام ===
+
===خیانت یکی از اصحاب رسول خدا(ص)===
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد تا مردم آماده حركت شوند، اما مقصد خويش را آشكار نكرد. در ظاهر چند هدف براى اين سفر قابل تصور بود: سفر به شام، طائف، هوازن و مكه! آن حضرت دستور داد تا راههاى خروجى به مكه را نيز كنترل كرده، مانع رفتن افراد مشكوك شوند و علاوه، همان گونه كه گذشت، سرّيه‌اى به سوى «بطن إضَم» فرستاد تا چنين تصور شود كه مقصد آن حضرت جايى جز مكه است.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:608</ref>
+
حاطب بن ابى بَلْتعَه که از قضا از بدریان بود، نامه‌اى براى قریش نوشت و خبر آمدن سپاه اسلام را به آنان گزارش داد. نامه را به زنى از قبیله مزینه داد. او نامه را میان سر خود پنهان کرد و زلفهاى خود را بر آن پیچید و حرکت کرد. پیامبر (ص) به وسیله [[فرشتگان]] آسمانى از این کار حاطب مطلع شد و [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) و [[زبیر بن عوام|زبیر]] را گسیل فرمود و گفت: خود را به زنى از مزینه برسانید که حاطب نامه ‌اى همراه او فرستاده و قریش را از حرکت ما آگاه و بر حذر داشته است. آن دو بیرون آمدند و در حلیفه به او رسیدند و او را از شتر فرود آوردند و بارهایش را جستجو کردند و چیزى نیافتند. آنها قصد بازگشت کردند اما على (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند تا به حال دروغى از آن حضرت نشنیده‌ایم و شمشیر از نیام برکشیده و به زن گفت: نامه را بیرون‌آور. در اینجا بود که زن از ترس نامه را به آنان داد.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۶۰۹،مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۲۶۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۹؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۳۱۹- ۳۱۸؛</ref>
  
=== خیانت یکی از اصحاب رسول خدا(ص) ===
+
حاطب در برابر سؤال رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که چرا چنین کرده، گفت که هنوز بر [[ایمان|ایمان]] خویش باقى است و این کار را از روى [[ارتداد]] انجام نداده، جز آن که اهل و عیالش در مکه‌اند و او بدین وسیله خواسته است تا براى آنها کارى کرده باشد. گفته ‌اند که خداوند این [[آیه|آیات]] را درباره او نازل کرد: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستى اختیار مکنید.»<ref>سوره ممتحنه، آیه ۱، حاطب خطاب به سه نفر از قریش نامه نوشته بود که عبارتند از: صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو و عکرمة بن ابى جهل. و در نامه چنین نگاشته بود «پیامبر (ص) به مردم اعلان حالت جنگى داده است و خیال نمى‌کنم آهنگ کس دیگرى غیر از شما را داشته باشد. دوست مى‌دارم حق نعمت این نامه را براى من پیش خود داشته باشید»مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۱۰</ref>
حاطب بن ابى بَلْتعَه كه از قضا از بدريان بود، نامه‌اى براى قريش نوشت و خبر آمدن سپاه اسلام را به آنان گزارش داد. نامه را به زنى از قبيله مزينه داد. او نامه را ميان سر خود پنهان كرد و زلفهاى خود را بر آن پيچيد و حركت كرد. پيامبر (ص) به وسيله فرشتگان آسمانى از اين كار حاطب مطلع شد و على (ع) و زبير را گسيل فرمود و گفت: خود را به زنى از مزينه برسانيد كه حاطب نامه ‌اى همراه او فرستاده و قريش را از حركت ما آگاه و بر حذر داشته است. آن دو بيرون آمدند و در حليفه به او رسيدند و او را از شتر فرود آوردند و بارهايش را جستجو كردند و چيزى نيافتند.آنها قصد بازگشت كردند اما على (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند تا به حال دروغى از آن حضرت نشنيده‌ايم و شمشير از نيام بركشيده و به زن گفت: نامه را بيرون‌آور. در اينجا بود كه زن از ترس نامه را به آنان داد.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:609،مجمع البيان، ج 10، ص 269؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 399؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 319- 318؛</ref>
 
  
حاطب در برابر سؤال رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه چرا چنين كرده، گفت كه هنوز بر ايمان خويش باقى است و اين كار را از روى ارتداد انجام نداده، جز آن كه اهل و عيالش در مكه‌اند و او بدين وسيله خواسته است تا براى آنها كارى كرده باشد.گفته ‌اند كه خداوند اين آيات را درباره او نازل كرد: «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، دشمن من و دشمن خود را به دوستى اختيار مكنيد.<ref>سوره ممتحنه، آیه 1، حاطب خطاب به سه نفر از قريش نامه نوشته بود كه عبارتند از: صفوان بن اميّه، سهيل بن عمرو و عكرمة بن ابى جهل. و در نامه چنين نگاشته بود «پيامبر (ص) به مردم اعلان حالت جنگى داده است و خيال نمى‌كنم آهنگ كس ديگرى غير از شما را داشته باشد. دوست مى‌دارم حق نعمت اين نامه را براى من پيش خود داشته باشيد»مغازى/ترجمه،متن،ص:610</ref>
+
===جمع آوری سپاهی عظیم برای فتح مکه===
 +
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) نمایندگانى به سوی قبایل مختلف اعراب مسلمان بادیه نشین فرستاد و به آنها پیام داد که اگر کسى به [[خدا]] و روز [[قیامت|قیامت]] ایمان دارد ماه رمضان در مدینه باشد. و به این صورت سپاهیان خود را بسیج نمود. شماره سپاهیان اسلامى را ده هزار و از قبائل مختلف بدین ترتیب نوشته‌ اند:
  
=== جمع آوری سپاهی عظیم برای فتح مکه ===
+
#[[مهاجرین|مهاجران]] ۷۰۰ مرد ۳۰۰ اسب‌
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اعراب مسلمان باديه نشين پيام دادند كه اگر كسى به خدا و روز قيامت ايمان دارد ماه رمضان در مدينه باشد. آنها حضرت نمايندگانى به قبايل مختلف فرستاد تا آنان را بسيج كنند.شماره سپاهيان اسلامى را ده هزار و از قبائل مختلف بدين ترتيب نوشته‌ اند:
+
#[[انصار]] ۴۰۰۰ مرد ۵۰۰ اسب‌
#مهاجران 700 مرد 300 اسب‌
+
#مزینه ۱۰۰۰ مرد ۱۰۰ اسب ۱۰۰ زره‌
#أنصار 4000 مرد 500 اسب‌
+
#أسلم ۴۰۰ مرد ۳۰۰ اسب‌
#مزينه 1000 مرد 100 اسب 100 زره‌
+
#جهینه ۸۰۰ مرد ۵۰ اسب‌
#أسلم 400 مرد 300 اسب‌
+
#بنى کعب بن عمرو ۵۰۰ مرد
#جهينه 800 مرد 50 اسب‌
+
#بنى سلیم ۷۰۰ مرد
#بنى كعب بن عمرو 500 مرد
+
#بنى غفار ۴۰۰ مرد
#بنى سليم 700 مرد  
+
#از دیگر قبائل در حدود ۱۵۰۰ مرد<ref> تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۵۸، چاپ بیروت، سال ۱۳۷۹ ه. م.</ref>
#بنى غفار 400 مرد
 
#از ديگر قبائل در حدود 1500 مرد<ref> تاريخ يعقوبى، ج ص 58، چاپ بيروت، سال 1379 ه. م.</ref>
 
=== مقصدهای احتمالی سپاه اسلام ===
 
سپاه اسلام تا منطقه مرّ الظهران در چند ده كيلومترى مكه پيش رفت در حالى كه هنوز بر كسى، روشن نبود مقصد اصلى سپاه كجاست.این احتمال وجود داشت که سپاه اسلام به سمت یکی از این سه قبیله  برود:
 
#ثقیف
 
#هوازن
 
#مکه
 
در واقع، سه گروه قريش، ثقيف و هوازن تنها گروههاى مشرك قابل توجهى بودند كه در حجاز وجود داشتند.ضعيف‌ ترين آنها در آن شرايط قريش بود كه جنگ بدر آنان را ساقط كرده و على رغم پيروزى‌شان در احد، هرگز كمر راست نكردند. اكنون سران آنان و مشركانى كه سالها با آن حضرت دشمنى كرده بودند، توان و انگيزه‌اى براى جنگ نداشتند.
 
  
ابهام در مقصد سبب شد تا هوازن و ثقيف آماده دفاع از خويش شوند. آنان با يكديگر در تماس بودند.این نکته در بازجویی از جاسوس هوازن که به دست مسلمانان اسیر شده بود مشخص می شود. پيامبر (ص) از آن مرد پرسيد: قبيله هوازن كجايند؟ گفت: من آنها را در بقعاء در حالى ترك كردم كه لشكر جمع كرده و كسانى را براى جلب همكارى اعراب ميان آنها فرستاده بودند. از جمله قبيله ثقيف موافقت كرده بودند.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:615</ref>
+
===حرکت به سمت مکه===
 +
سپاه اسلام تا منطقه مرّ الظهران در چند ده کیلومترى مکه پیش رفت در حالى که هنوز بر کسى، روشن نبود مقصد اصلى سپاه کجاست. این احتمال وجود داشت که سپاه اسلام به سمت یکی از این سه قبیله برود: ثقیف، هوازن، مکه.
  
سپاهيان اسلام تا منطقه قُدَيد در 120 كيلومترى مكه هيچ گونه پرچمى در دست نداشتند و اساساً سپاه اسلام چهره يك ارتش را نداشت. از آنجا به بعد پرچمها برافراشته شد و پرچم مهاجرين در دستان على بن ابى طالب عليهما السلام قرار گرفت.<ref>مجمع الزوائد، ج 6، ص 171</ref>
+
در واقع، سه گروه قریش، ثقیف و هوازن تنها گروههاى مشرک قابل توجهى بودند که در حجاز وجود داشتند. ضعیف‌ ترین آنها در آن شرایط قریش بود که [[غزوه بدر|جنگ بدر]] آنان را ساقط کرده و على رغم پیروزى‌شان در [[غزوه احد|احد]]، هرگز کمر راست نکردند. اکنون سران آنان و مشرکانى که سالها با آن حضرت دشمنى کرده بودند، توان و انگیزه‌اى براى جنگ نداشتند.
  
=== وحشت قریشیان از سپاه اسلام ===
+
ابهام در مقصد سبب شد تا هوازن و ثقیف آماده دفاع از خویش شوند. آنان با یکدیگر در تماس بودند. این نکته در بازجویی از جاسوس هوازن که به دست مسلمانان اسیر شده بود مشخص می شود. پیامبر (ص) از آن مرد پرسید: قبیله هوازن کجایند؟ گفت: من آنها را در بقعاء در حالى ترک کردم که لشکر جمع کرده و کسانى را براى جلب همکارى اعراب میان آنها فرستاده بودند. از جمله قبیله ثقیف موافقت کرده بودند.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۶۱۵</ref>
تا زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مرالظهران رسيد، قريش از مقصد سپاه اسلام كه فتح مكه بود، آگاهى نداشت‌.<ref>سبل الهدى والرشاد، ج 4، ص 324</ref>رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در آنجا دستور داد تا در نقاط بسيار زيادى آتش روشن کنند.مجموعا ده هزار آتش افروخته شد.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:622</ref>ابوسفيان، حكيم بن حِزام و بُدَيل بن ورقاء كه براى به دست آوردن خبر آمده بودند از دور با ديدن آتش وحشت كرده گمان كردند كه قبيله هوازن قصد يورش به آنان را دارد. زمانى كه ابوسفيان نزديك‌ تر شد، سپاه اسلام را ديد.
 
  
عباس عموی پیامبر ايشان را با خود نزد رسول خدا(ص) برد تا مسلمان شوند.
+
سپاهیان اسلام تا منطقه قُدَید در ۱۲۰ کیلومترى مکه هیچ گونه پرچمى در دست نداشتند و اساساً سپاه اسلام چهره یک ارتش را نداشت. از آنجا به بعد پرچمها برافراشته شد و پرچم مهاجرین در دستان على بن ابى طالب علیه السلام قرار گرفت.<ref>مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۷۱</ref>
  
== فتح مکه ==
+
تا زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به مرالظهران رسید، قریش از مقصد سپاه اسلام که فتح مکه بود، آگاهى نداشت‌.<ref>سبل الهدى والرشاد، ج ۴، ص ۳۲۴</ref> رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در آنجا دستور داد تا در نقاط بسیار زیادى آتش روشن کنند. مجموعا ده هزار آتش افروخته شد.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۶۲۲</ref> [[ابوسفیان|ابوسفیان]]، حکیم بن حِزام و بُدَیل بن ورقاء که براى به دست آوردن خبر آمده بودند از دور با دیدن آتش وحشت کرده گمان کردند که قبیله هوازن قصد یورش به آنان را دارد. زمانى که ابوسفیان نزدیک‌ تر شد، سپاه اسلام را دید. [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]] عموی پیامبر ایشان را با خود نزد رسول خدا(ص) برد تا مسلمان شوند.
=== دیدار ابوسفیان با رسول خدا(ص) ===
 
هنگامی عباس،ابوسفیان را به نزد رسول خدا(ص) برد،ابوسفيان ابتدا شهادت به توحيد داد، اما وقتى قرار شد تا به نبوّت شهادت دهد، قدرى تأمل كرد و گفت: هنوز در دلم چيزى وجود دارد، تا فردا صبح مهلت دهيد. صبح آن شب، صداى اذان برخاست، ابوسفيان پرسيد: اين چيست؟ گفتند: وقت نماز است. پرسيد: در شبانه روز چه قدر بايد نماز خواند، گفتند: پنج مرتبه، گفت: به خدا سوگند كه زياد است! پس از آن نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و به نبوّت آن حضرت شهادت داد.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:623</ref>
 
  
ابوسفيان كه هنوز سراسر وجودش فرهنگ جاهلى بود، زبان به اعتراض گشود و گفت:
+
==وقایع فتح مکه==
چرا با مشتى اوباش به جنگ قوم و قبيله خود آمده‌اى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شما ستمكارتر و فاجرتريد، پيمانتان را شكستيد و خزاعه را در حرم خدا كشتيد. ابوسفيان گفت:
+
===دیدار ابوسفیان با رسول خدا(ص)===
بهتر نيست با هوازن كه در خويشى دورترند بجنگى؟ حضرت فرمود: اميد آن دارم كه همه اين امور با فتح مكه برايم حاصل شود.<ref> المغازى، ج 2، صص 816- 815، 518؛</ref>
+
هنگامی که عباس، ابوسفیان را به نزد رسول خدا(ص) برد، ابوسفیان ابتدا شهادت به [[توحید|توحید]] داد، اما وقتى قرار شد تا به [[نبوت|نبوّت]] شهادت دهد، قدرى تأمل کرد و گفت: هنوز در دلم چیزى وجود دارد، تا فردا صبح مهلت دهید. صبح آن شب، صداى [[اذان]] برخاست، ابوسفیان پرسید: این چیست؟ گفتند: وقت [[نماز]] است. پرسید: در شبانه روز چه قدر باید نماز خواند، گفتند: پنج مرتبه، گفت: به خدا سوگند که زیاد است! پس از آن نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمد و به نبوّت آن حضرت شهادت داد.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۶۲۳</ref>
  
زمانی که ابوسفیان عظمت سپاه اسلام را دید، گفت: تاكنون چنين سپاهى را نديده و هيچ كس طاقت نبرد با اين سپاه را ندارد؛ آنگاه به عباس گفت: سلطنت (ملوكيت) برادرزاده‌ات چه بزرگ شده است؛ عباس گفت: اين «سلطنت» نيست، «نبوت» است. <ref> المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 399؛ المغازى، ج 2، ص 822؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 404</ref>
+
ابوسفیان که هنوز سراسر وجودش فرهنگ [[جاهلیت|جاهلى]] بود، زبان به اعتراض گشود و گفت:
 +
چرا با مشتى اوباش به جنگ قوم و قبیله خود آمده‌اى؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شما ستمکارتر و فاجرترید، پیمانتان را شکستید و خزاعه را در حرم خدا کشتید. ابوسفیان گفت:
 +
بهتر نیست با هوازن که در خویشى دورترند بجنگى؟ حضرت فرمود: امید آن دارم که همه این امور با فتح مکه برایم حاصل شود.<ref> المغازى، ج ۲، صص ۸۱۶- ۸۱۵، ۵۱۸؛</ref>
  
=== ورود سپاه اسلام به مکه ===
+
زمانی که ابوسفیان عظمت سپاه اسلام را دید، گفت: تاکنون چنین سپاهى را ندیده و هیچ کس طاقت نبرد با این سپاه را ندارد؛ آنگاه به عباس گفت: سلطنت (ملوکیت) برادرزاده‌ات چه بزرگ شده است؛ عباس گفت: این «سلطنت» نیست، «نبوت» است.<ref> المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۹۹؛ المغازى، ج ۲، ص ۸۲۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۰۴</ref>
 +
 
 +
===ورود سپاه اسلام به مکه===
 +
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در ذى طوى که اکنون در محدوده مکه قرار دارد توقف کردند، آنگاه سپاه خویش را تقسیم کرده هر کدام را از ناحیه‌ اى به درون مکه فرستادند.  به [[زبیر بن عوام|زبیر بن عوام]] دستور فرمود تا از محل کدى وارد مکه شود، و [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] را فرمان داد تا از محل لیط  وارد مکه شود، و به [[سعد بن عباده]] فرمان داد تا از منطقه کداء وارد مکه شود. پیامبر (ص) سپاه را از جنگ منع فرمود.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۶۳۱</ref>
 +
 
 +
سپاه تنها از ناحیه‌اى که فرماندهى آن را خالد بن ولید عهده‌دار بود با مقاومت روبرو شد. حاصل درگیرى مسلمانان با مشرکان بیست و چهار کشته از قریش و یک تن از هذیل بود.<ref>المغازى، ج ۲، صص ۸۲۶- ۸۲۵؛ در فتح مکه تنها دو تن از مسلمانان که راه را اشتباه آمده بودند کشته شدند، همان، ص ۸۲۸</ref>
 +
 
 +
===امان دادن به مشرکان مکه===
 +
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا اعلام کنند، هرکس در خانه خویش مانده یا به مسجد رفته و یا به خانه ابوسفیان برود در امان باشد. این اقدام براى آن بود که جماعت مشرکان متلاشى شده و مقاومتى صورت نگیرد. ابوسفیان نیز با فریادهاى خود مردم را به رفتن به خانه هاشان تحریک کرده و از آنان مى ‌خواست تا سلاح خویش را رها کنند.<ref>مغازی واقدی، ترجمه  محمود مهدوى دامغانى‏، ص  ۶۲۹</ref>
 +
 
 +
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تنها خون چند زن و مرد مشرک را هدر اعلام کرد و از مسلمانان خواست که هر کجا آنان را دیدند- و لو چسبیده به پرده [[کعبه|کعبه]] بود- بکشند. این افراد عبارت از چند زن و مرد بودند:
 +
 
 +
از مردان:
 +
 
 +
#[[عکرمة بن ابی جهل|عکرمة بن ابى جهل]] (بخشوده شد)
 +
#هبّار بن أسود (بخشوده شد)
 +
#[[عبدالله بن سعد بن ابی سرح]] (بخشوده شد) که زمانى مسلمان و بعداً [[ارتداد|مرتد]] شده بود.
 +
#مقیس بن صبابه لیثى (در فتح مکه کشته شد)
 +
#حویرث بن نُقَیذ (امام على علیه السلام پس از چندى جستجو وى را به قتل رساند)
 +
#عبد الله بن هلال ادرمى
 +
#وحشى قاتل [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] (بخشوده شد)
 +
#حویرث بن الطلال خزاعى (به دست ‌امام على علیه السلام کشته شد).<ref> سبل الهدى و الرشاد، ج ۵، ۳۴۰</ref>
 +
#عبد الله بن اخطل نیز در شمار اینان بود. او در حالى که بر پرده‌ هاى کعبه آویزان بود، کشته شد. او از مرتدان بود و اشعارى در هجو اسلام مى‌سرود و به کنیزانش مى‌داد تا آن اشعار را به غنا بخوانند.
 +
 
 +
از زنان:
 +
 
 +
#هند دختر عَتَبة بن ربیعه و همسر ابوسفیان (بخشوده شد)
 +
#ساره مولاى عمرو بن هاشم
 +
#دو کنیز آوازه خوان با نام قُرَیبه و قرینا (یکى کشته شد، دومى گریخت و بعد تأمین گرفت)<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۱۱؛ اسم یکى از آنها قریبه و دیگرى« فَرَتْنى‌» بوده و این دومى زنده مانده و مسلمان شده است؛ نک: سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۳۴۱</ref> که متعلق به ابو اخطل نامى بودند.<ref>المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۴۰۴</ref>
 +
 
 +
===پناه دادن ام هانی به مشرکان===
 +
در فتح مکه [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه]] علیها السلام نیز حضور داشتند. وقتى ‌[[ام هانى]] خواهر [[امام على]] (علیه السلام) دو تن از مشرکان پلید را پناه داد، امام در خانه او قصد کشتن آن دو را کرد، اما ام هانى مانع شد. پس از آن براى گرفتن پناه نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى‌آمد که [[فاطمه]] زهرا علیها السلام را دید و از برخورد برادرش گله کرد. ام هانى مى‌ گوید: فاطمه علیها السلام از برادرم بر من سخت گیرتر بود و به من گفت: آیا تو هم مشرکان را پناه مى ‌دهى؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درخواست‌ ام هانى را پذیرفت و به احترام او فرمود: کسى را که تو پناه دهى من نیز پناه مى‌ دهم.<ref>مغازى، ج ۲، ص ۸۳۰؛ در نقل ابن ابى شیبه( المصنف، ج ۷، ص ۴۰۷) اشاره به موضع فاطمه زهرا علیها السلام نشده اما از حضور وى در فتح مکه یاد شده است؛ و نک: السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۱۱</ref>
 +
 
 +
===شکستن بت‌ها===
 +
در آن زمان سیصد و شصت بت در کعبه بود که بزرگترین آنها [[هبل|هُبَل]] بود. حضرت یک یک با چوبدستى خود بر آنها زد و با خواندن آیه «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»<ref> اسراء، ۸۱</ref> آنان را بر زمین انداخت.<ref>المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، صص ۴۰۳، ۳۹۷</ref> آن حضرت پس از ورود به کعبه تصویرهایى که از [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] علیه السلام و [[ملائکه]] و [[حضرت مریم|مریم]] بر دیواره‌هاى درون کعبه بود محو کردند.<ref>المغازى، ج ۲، ص ۸۳۴</ref>
 +
 
 +
به گزارش ابن ابى شیبه و [[حاکم نیشابوری|حاکم نیشابورى]]، از امام على علیه السلام نقل شده است که فرمود: [در آن روز] رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مرا برداشت تا کنار کعبه برد، آنگاه فرمود: بنشین؛ من نشستم؛ آن‌ حضرت بر شانه من قرار گرفت و فرمود: برخیز؛ زمانى که ضعف مرا در برخاستن دید فرمود: بنشین، من نشستم، آن حضرت از شانه من پایین آمد، خود نشست و فرمود: بر شانه من بالا برو؛ بر شانه آن حضرت قرار گرفتم و آن حضرت برخاست فرمود: بت بزرگ قریش را بینداز. آن بت از مس ساخته شده و اطراف آن به میخهایى در زمین بسته شده بود.
 +
آن حضرت فرمود تا آن را تکان داده و بر زمین اندازم، و من چنین کردم‌.<ref>المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، صص ۴۰۴- ۴۰۳، ش ۳۶۹۰۷؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، صص ۳۵۷- ۳۵۶، به نقل از حاکم نیشابورى و ابن ابى شیبه‌</ref>
 +
 
 +
===پایان سنت‌های جاهلی===
 +
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطبه‌اى در مکه ایراد کرد و ضمن بیان نصایح اخلاقى چند، به ضمیمه برخى از [[احکام|احکام شرعى]]، بخش اصلى سخنان خود را به بیان تفاوت حقوق میان مردم پیش از [[اسلام]] و پس از آن اختصاص داد. آن حضرت یادآور شد که مردم باید گذشته را فراموش کرده و زندگى نوینى را آغاز کنند: «هر رِبایى که در [[جاهلیت|جاهلیت]] معمول بوده [طلبهایى که ثروتمندان [[ربا]] خوار داشته‌اند] و هر خون و مالى که برعهده داشتید، و همه افتخارات گذشته را زیر پایم گذاشتم، مگر مسأله پرده دارى کعبه و سقایت حجاج. در برابر قتل خطایى باید دیه- که عبارت از صد ماده شتر که چهل عددش باردار باشد- پرداخته شود. خداوند کبر و نخوت جاهلى و تکبر به پدران را از بین برده است؛ همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک بود و برترین شما، باتقواترین شماست. حرمت مکه براى همیشه محفوظ است و جز یک ساعت براى من، براى هیچ کس حلال نشده و نخواهد شد. آنگاه پس از بیان چند حکم خانوادگى فرمودند: مسلمان برادر مسلمان است و مسلمانان در برابر دیگران ید واحده هستند، خونشان باید محفوظ بماند. دور و نزدیک آنان برابرند و نیرومند و ناتوان در جنگ به تساوى غنیمت مى‌ گیرند.<ref>سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۳۶۵- ۳۶۴( به تفصیل و از مآخذ مختلف)؛ المغازى، ج ۲، ص ۸۳۶؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۹۸ و نک: السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۱۲</ref>
 +
 
 +
===طلقا===
 +
عنوان «[[طلقا]]» یا آزاد شدگان، که اشاره به قریشیانى بود که در اصل اسیر پیامبر بودند، اشاره به منت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بر آنها در آزاد کردنشان داشت. این نام «سوء پیشینه‌اى» بود که همیشه در پرونده مشرکان لجوج مکه که در فتح این شهر یا سال بعد از آن مسلمان‌ شدند باقى ماند.<ref>تاریخ تحول دولت و خلافت، صص ۱۹۳، ۱۳۶، ۱۱۶؛ در همان فتح مکه حسان بن ثابت ضمن شعرى اشاره کرد که شمشیرهاى انصار، ابوسفیان را در مکه به صورت یک برده و بنى عبد الدار را به صورت کنیزان در آورده است. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۲۶</ref>
 +
 
 +
بسیارى از مشرکان نیز به [[یمن|یمن]]، [[نجران]] و نقاط دیگر گریختند که به تدریج بازگشتند و اظهار اسلام کردند. یکى از فراریان مى‌ گوید: ما از ترس جان خویش گریختیم تا آن که به ما خبر دادند، تنها گفتن شهادتین باعث امنیت جانى و مالى شما مى‌ شود. آنگاه ما بازگشتیم و اسلام آوردیم.<ref>طبقات الکبرى، ج ۷، صص ۱۳۹- ۱۳۸</ref> یکى از فراریان عکرمة بن ابى جهل بود که به یمن گریخت و پس از مدتى مسلمان شد.
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
==منابع==
 
==منابع==
*مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش.
+
 
*الصحيح من سيرة النبي الأعظم،جعفر مرتضى العاملى‌،دار الحديث‌،قم،1426
+
*المغازى، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش.
*سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم،رسول جعفريان،انتشارات دليل ما،قم، 1383 ش‌
+
*الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌،دار الحدیث‌،قم،۱۴۲۶.
*ارشاد / ترجمه، شيخ مفيد / مترجم محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامية، تهران،1380 ش
+
*سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان،انتشارات دلیل ما،قم، ۱۳۸۳ ش‌.
 +
*ارشاد، شیخ مفید، مترجم محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامیة، تهران،۱۳۸۰ ش.
 +
 
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 +
 
 +
{{غزوات پیامبر اکرم}}
 +
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 +
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 +
[[رده:تاریخ پیامبر اسلام]]
 +
[[رده:تاریخ صدر اسلام]]
 +
[[رده:مکه]]
 +
[[رده:پیامبر اکرم از بعثت تا رحلت]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
[[رده:وقایع ماه رمضان]]
 +
[[رده:سال ۸ هجری قمری]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۳۱

تقویم هجری قمری

روز واقعه:20 رمضان
سال 8 هجری قمری

یکی از مهم ترین رویدادهای زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فتح شهر مکه است که در رمضان سال هشتم هجری اتفاق افتاد. مکه مهم ترین شهر شبه جزیره عربستان در آن زمان و محل زندگی قوم بزرگ قریش بود، که با فتح آن توسط سپاهیان اسلام موجب شد تا بسیاری از قبایل عرب دست از جنگ با اسلام برداشته و مسلمان شوند. در واقع فتح مکه، فتح کل حجاز بود. مورخان و مفسران شان نزول سوره نصر را در مورد فتح مکه می دانند. در منابع تاریخی و روایی ماه رمضان سال هشتم هجری به عنوان زمان فتح مکه آمده است اما در مورد روز آن اختلاف وجود دارد. برخی آن را ۲۰ رمضان گزارش نموده اند.[۱] و برخی آن را روز ۱۳ رمضان دانسته اند.[۲]

علت لشگرکشی مسلمانان به مکه

از پیش از اسلام، قبیله خزاعه پیمانى با عبدالمطلب داشت که پیوند آنان را با بنى هاشم مستحکم کرده‌ بود. چون صلح حدیبیه پیش آمد، خزاعه در عقد حمایت رسول خدا (ص) قرار گرفتند و پیمان آن حضرت را پذیرفتند. در آن هنگام خزاعه پیمان نامه ای را که با عبدالمطلب نوشته بودند را به حضور پیامبر آوردند و آن را خواندند.

واقدى گوید: نامه عبد المطلب چنین بود: «باسمک اللهم، این پیمان نامه عبد المطلب است براى خزاعه، در هنگامى که سران و خردمندان ایشان آمده بودند، افرادى هم که نیامده ‌اند به آنچه که حضّار بپذیرند راضى هستند. میان ما و شما پیمانها و قراردادهاى الهى خواهد بود که هیچگاه به فراموشى سپرده نشود تا در نتیجه هیچ خصومت و دشمنى صورت نگیرد. تا هنگامى که کوههاى ثبیر و حراء پا برجاست و تا هنگامى که دریا موج مى ‌زند (خیس کننده است) دست ما یکى و نصرت و یارى ما براى یکدیگر خواهد بود و تا روزگار پا برجا و باقى است امیدواریم مطلب تازه‌اى بر این افزوده نشود».

ابى بن کعب این پیمان نامه را براى رسول خدا (ص) خواند. آن حضرت فرمود: مطالب این پیمان چقدر براى من آشناست، اکنون هم که اسلام آورده ‌اید بر همان پیمان باشید.[۳] به همین دلیل، خزاعیان چشمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در مکه و اطراف آن بودند.

قبیله خزاعه با قبیله بنوبکر بن عبدمنات دشمنى داشت و پیش از آمدن اسلام نزاع هایى میان آنان برپا بود. مطرح شدن مسأله اسلام، آنان را از توجه به درگیری هایشان بازداشت تا آن که پیمان حدیبیه پیش آمد.

از جمله اصول معاهده مزبور، یکى آن بود که قبایل در بستن پیمان با هر یک از دو طرف یعنى قریش و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آزاد هستند. از آنجا که خزاعه سال هاى متمادى هم پیمان بنى هاشم بود، پس از حدیبیه، پیمان سابق خویش را تجدید کرد. بنوبکر نیز پیمانى با قریش بست.

مفهوم روشن معاهده حدیبیه آن بود که اگر هم پیمانان دو طرف با یکدیگر درگیر شدند، نباید قریش یا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به هم پیمان خود کمک برساند، زیرا مفهوم آن این است که خود آنان با یکدیگر سرجنگ دارند. رسم جنگهاى بین القبایلى چنین بود که هم پیمانان در یک جبهه قرار مى‌ گرفتند. طبعاً در صورتى که قریش یا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در نزاع خزاعه و بنوبکر مداخله مى ‌کردند، این به معناى نقض معاهده صلح بود.

با آرام شدن اوضاع، طوایفى از بنوبکر بر آن شدند تا بر گروهى از خزاعه حمله برند. آخرین درگیرى میان خزاعه و کنانه چنین بود که انس بن زنیم دیلى رسول خدا (ص) را هجو کرد. نوجوانى از خزاعه آن را شنید و به انس حمله برد و سرش را شکست. او هم پیش خویشان خود رفت و شکستگى سر خود را به آنها نشان داد. با توجه به سوابقى که میان ایشان بود و بنى بکر در صدد انتقام و خونخواهى از خزاعه بودند، همین مسأله موجب فتنه گردید.[۴]

بنى بکر با اشراف قریش صحبت کردند که آنها را براى جنگ با بنى خزاعه از لحاظ نیرو و اسلحه یارى دهند. قریش با شتاب فراوان با ایشان هماهنگ شدند، بنى بکر گفتند: خود ما از عهده خزاعه برمى ‌آییم و قریش هم ایشان را از لحاظ ساز و برگ نظامى یارى دادند و این کارها را سخت پوشیده انجام مى ‌دادند که خزاعه متوجه نشوند و در صدد گریز و مقابله برنیایند.[۵]

قریش و همراهان گرد هم آمدند و میان ایشان گروهى از بزرگان قریش هم بودند در حالى که چهره خود را با نقاب پوشانده بودند تا شناخته نشوند. این گروه شبانه به خزاعه شبیخون زدند و خزاعه هیچ آمادگى و اطلاعى هم از دسیسه دشمن نداشتند. بنى بکر شروع به کشتن افراد بنى خزاعه کردند و آنها را تا محل ستونهاى حرم مکه تعقیب کردند. بنى خزاعه به آنها مى ‌گفتند: رعایت حرمت خداى خودت را بکن! مگر نه این است که وارد حرم شده‌ اى؟ اما آنها مى ‌گفتند: امروز ما خدایى نداریم.[۶]

قبیله خزاعه چون در سپیده دم به مکه رسیدند، به خانه بدیل بن ورقاء و رافع خزاعى وارد شدند، رؤساى قریش هم به خانه‌ هاى خود رفتند و مى‌پنداشتند کسى ایشان را نشناخته است و شرکت ایشان در این جنگ به محمد (صلی الله علیه وآله) گزارش نخواهد شد.[۷] در این جنگ بیست و سه تن از خزاعه کشته شدند[۸].

عمرو بن سالم خزاعى با یک گروه چهل نفرى از سواران خزاعه به مدینه رفتند و از قریش شکایت کردند. عمرو در مسجد، در میان مسلمانان برخاست و با اجازه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم اشعارى خواند که مضمون آن استغاثه از همپیمان دیرین خود و اشاره به وقایع شبیخون بنوبکر و قریش به خزاعه بود.[۹]

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در حالى که گوشه لباده‌شان را جمع مى ‌کردند- و عایشه گوید: حضرت را غضبناک‌تر از آن روز ندیده بودم- فرمودند: خداوند مرا یارى نکند، اگر بنى کعب (از خزاعیان) را یارى ندهم[۱۰]. بدین ترتیب تصمیم خویش را براى جنگ با قریش گرفتند. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) این نقض عهد قریش را خواست خداوند براى آنچه خودش مقرر فرموده دانست. مقصود آن حضرت چیزى جز فتح مکه نبود.

ابوسفیان که عقل قریش به حساب مى‌ آمد، دریافت که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این حادثه نخواهد گذشت. ابوسفیان مصمم شد تا پیش از رفتن خزاعه به مدینه، عازم آن شهر شده با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تجدید پیمان کرده، پیشاپیش آن حضرت را براى حرکت به سوى مکه منصرف سازد.

ابو سفیان همراه یکى از آزاد کرده ‌هاى خود با دو شتر حرکت کرد و شتابان مى ‌رفت و تصورش این بود که پس از آن جریان اولین کسى است که از مکه پیش رسول خدا (ص) خواهد رفت. اما در راه، شمارى از خزاعیان را دید و دریافت که خبر نقض عهد به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسیده است. او به مدینه آمد و به حضور پیامبر (ص) رسید و گفت: مى ‌دانى که من هنگام صلح حدیبیه غایب بودم، اکنون مى‌ خواهم تا آن پیمان را استوار سازى و مدت آن را بیفزایى. پیامبر (ص) پرسید: مگر خبر تازه‌اى میان شما صورت گرفته است؟ گفت: نه، به خدا پناه مى‌برم. حضرت فرمود: بنابر این ما همچنان پایبند صلح حدیبیه و مدت آن هستیم و هیچ گونه تغییر و تبدیلى در آن نمى‌ دهیم. ابو سفیان از پیش رسول خدا برخاست‌ و رفت.[۱۱]

ابوسفیان نزد على (علیه السلام) آمد و گفت: مرا میان مردم در حمایت خود گرفته و با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) سخن بگو تا بر مدت پیمان بیفزاید. امام فرمود: وقتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بر کارى مصمم شد، هیچ کس نمى ‌تواند درباره آن، سخنى با وى بگوید. چاره تو در آن است که خودت در جمع مردم برخیزى و درخواست حمایت کنى، گرچه مى ‌دانم این اقدام نیز سودمند نخواهد بود.

ابوسفیان میان مردم برخاست و گفت: من درخواست حمایت کرده و تصور نمى‌ کنم محمد مرا زبون سازد. او سپس به نزد سعد بن عباده آمده روابط خود و آنها را در پیش از اسلام یادآور شد و از او خواست تا به عنوان نماینده مردم مدینه و از طرف آنها بر مدت پیمان بیفزاید. سعد گفت: با حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) هیچ کس حمایت تو را عهده ‌دار نخواهد شد.[۱۲] ابوسفیان بدون نتیجه به مکه بازگشت و قریش بدون آن که توان هر تصمیمى را داشته باشد، منتظر اخبار جدید که چیزى جز هجوم سپاه اسلام بود، ماند.

حرکت سپاه اسلام به سمت مکه

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد تا مردم آماده حرکت شوند، اما مقصد خویش را آشکار نکرد. در ظاهر چند هدف براى این سفر قابل تصور بود: سفر به شام، طائف، هوازن و مکه! آن حضرت دستور داد تا راههاى خروجى به مکه را نیز کنترل کرده، مانع رفتن افراد مشکوک شوند و علاوه بر آن، گروهی را نیز به سوى «بطن إضَم» فرستاد تا چنین تصور شود که مقصد آن حضرت جایى جز مکه است.[۱۳]

خیانت یکی از اصحاب رسول خدا(ص)

حاطب بن ابى بَلْتعَه که از قضا از بدریان بود، نامه‌اى براى قریش نوشت و خبر آمدن سپاه اسلام را به آنان گزارش داد. نامه را به زنى از قبیله مزینه داد. او نامه را میان سر خود پنهان کرد و زلفهاى خود را بر آن پیچید و حرکت کرد. پیامبر (ص) به وسیله فرشتگان آسمانى از این کار حاطب مطلع شد و على (ع) و زبیر را گسیل فرمود و گفت: خود را به زنى از مزینه برسانید که حاطب نامه ‌اى همراه او فرستاده و قریش را از حرکت ما آگاه و بر حذر داشته است. آن دو بیرون آمدند و در حلیفه به او رسیدند و او را از شتر فرود آوردند و بارهایش را جستجو کردند و چیزى نیافتند. آنها قصد بازگشت کردند اما على (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند تا به حال دروغى از آن حضرت نشنیده‌ایم و شمشیر از نیام برکشیده و به زن گفت: نامه را بیرون‌آور. در اینجا بود که زن از ترس نامه را به آنان داد.[۱۴]

حاطب در برابر سؤال رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که چرا چنین کرده، گفت که هنوز بر ایمان خویش باقى است و این کار را از روى ارتداد انجام نداده، جز آن که اهل و عیالش در مکه‌اند و او بدین وسیله خواسته است تا براى آنها کارى کرده باشد. گفته ‌اند که خداوند این آیات را درباره او نازل کرد: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستى اختیار مکنید.»[۱۵]

جمع آوری سپاهی عظیم برای فتح مکه

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) نمایندگانى به سوی قبایل مختلف اعراب مسلمان بادیه نشین فرستاد و به آنها پیام داد که اگر کسى به خدا و روز قیامت ایمان دارد ماه رمضان در مدینه باشد. و به این صورت سپاهیان خود را بسیج نمود. شماره سپاهیان اسلامى را ده هزار و از قبائل مختلف بدین ترتیب نوشته‌ اند:

  1. مهاجران ۷۰۰ مرد ۳۰۰ اسب‌
  2. انصار ۴۰۰۰ مرد ۵۰۰ اسب‌
  3. مزینه ۱۰۰۰ مرد ۱۰۰ اسب ۱۰۰ زره‌
  4. أسلم ۴۰۰ مرد ۳۰۰ اسب‌
  5. جهینه ۸۰۰ مرد ۵۰ اسب‌
  6. بنى کعب بن عمرو ۵۰۰ مرد
  7. بنى سلیم ۷۰۰ مرد
  8. بنى غفار ۴۰۰ مرد
  9. از دیگر قبائل در حدود ۱۵۰۰ مرد[۱۶]

حرکت به سمت مکه

سپاه اسلام تا منطقه مرّ الظهران در چند ده کیلومترى مکه پیش رفت در حالى که هنوز بر کسى، روشن نبود مقصد اصلى سپاه کجاست. این احتمال وجود داشت که سپاه اسلام به سمت یکی از این سه قبیله برود: ثقیف، هوازن، مکه.

در واقع، سه گروه قریش، ثقیف و هوازن تنها گروههاى مشرک قابل توجهى بودند که در حجاز وجود داشتند. ضعیف‌ ترین آنها در آن شرایط قریش بود که جنگ بدر آنان را ساقط کرده و على رغم پیروزى‌شان در احد، هرگز کمر راست نکردند. اکنون سران آنان و مشرکانى که سالها با آن حضرت دشمنى کرده بودند، توان و انگیزه‌اى براى جنگ نداشتند.

ابهام در مقصد سبب شد تا هوازن و ثقیف آماده دفاع از خویش شوند. آنان با یکدیگر در تماس بودند. این نکته در بازجویی از جاسوس هوازن که به دست مسلمانان اسیر شده بود مشخص می شود. پیامبر (ص) از آن مرد پرسید: قبیله هوازن کجایند؟ گفت: من آنها را در بقعاء در حالى ترک کردم که لشکر جمع کرده و کسانى را براى جلب همکارى اعراب میان آنها فرستاده بودند. از جمله قبیله ثقیف موافقت کرده بودند.[۱۷]

سپاهیان اسلام تا منطقه قُدَید در ۱۲۰ کیلومترى مکه هیچ گونه پرچمى در دست نداشتند و اساساً سپاه اسلام چهره یک ارتش را نداشت. از آنجا به بعد پرچمها برافراشته شد و پرچم مهاجرین در دستان على بن ابى طالب علیه السلام قرار گرفت.[۱۸]

تا زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به مرالظهران رسید، قریش از مقصد سپاه اسلام که فتح مکه بود، آگاهى نداشت‌.[۱۹] رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در آنجا دستور داد تا در نقاط بسیار زیادى آتش روشن کنند. مجموعا ده هزار آتش افروخته شد.[۲۰] ابوسفیان، حکیم بن حِزام و بُدَیل بن ورقاء که براى به دست آوردن خبر آمده بودند از دور با دیدن آتش وحشت کرده گمان کردند که قبیله هوازن قصد یورش به آنان را دارد. زمانى که ابوسفیان نزدیک‌ تر شد، سپاه اسلام را دید. عباس عموی پیامبر ایشان را با خود نزد رسول خدا(ص) برد تا مسلمان شوند.

وقایع فتح مکه

دیدار ابوسفیان با رسول خدا(ص)

هنگامی که عباس، ابوسفیان را به نزد رسول خدا(ص) برد، ابوسفیان ابتدا شهادت به توحید داد، اما وقتى قرار شد تا به نبوّت شهادت دهد، قدرى تأمل کرد و گفت: هنوز در دلم چیزى وجود دارد، تا فردا صبح مهلت دهید. صبح آن شب، صداى اذان برخاست، ابوسفیان پرسید: این چیست؟ گفتند: وقت نماز است. پرسید: در شبانه روز چه قدر باید نماز خواند، گفتند: پنج مرتبه، گفت: به خدا سوگند که زیاد است! پس از آن نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمد و به نبوّت آن حضرت شهادت داد.[۲۱]

ابوسفیان که هنوز سراسر وجودش فرهنگ جاهلى بود، زبان به اعتراض گشود و گفت: چرا با مشتى اوباش به جنگ قوم و قبیله خود آمده‌اى؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شما ستمکارتر و فاجرترید، پیمانتان را شکستید و خزاعه را در حرم خدا کشتید. ابوسفیان گفت: بهتر نیست با هوازن که در خویشى دورترند بجنگى؟ حضرت فرمود: امید آن دارم که همه این امور با فتح مکه برایم حاصل شود.[۲۲]

زمانی که ابوسفیان عظمت سپاه اسلام را دید، گفت: تاکنون چنین سپاهى را ندیده و هیچ کس طاقت نبرد با این سپاه را ندارد؛ آنگاه به عباس گفت: سلطنت (ملوکیت) برادرزاده‌ات چه بزرگ شده است؛ عباس گفت: این «سلطنت» نیست، «نبوت» است.[۲۳]

ورود سپاه اسلام به مکه

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در ذى طوى که اکنون در محدوده مکه قرار دارد توقف کردند، آنگاه سپاه خویش را تقسیم کرده هر کدام را از ناحیه‌ اى به درون مکه فرستادند. به زبیر بن عوام دستور فرمود تا از محل کدى وارد مکه شود، و خالد بن ولید را فرمان داد تا از محل لیط وارد مکه شود، و به سعد بن عباده فرمان داد تا از منطقه کداء وارد مکه شود. پیامبر (ص) سپاه را از جنگ منع فرمود.[۲۴]

سپاه تنها از ناحیه‌اى که فرماندهى آن را خالد بن ولید عهده‌دار بود با مقاومت روبرو شد. حاصل درگیرى مسلمانان با مشرکان بیست و چهار کشته از قریش و یک تن از هذیل بود.[۲۵]

امان دادن به مشرکان مکه

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا اعلام کنند، هرکس در خانه خویش مانده یا به مسجد رفته و یا به خانه ابوسفیان برود در امان باشد. این اقدام براى آن بود که جماعت مشرکان متلاشى شده و مقاومتى صورت نگیرد. ابوسفیان نیز با فریادهاى خود مردم را به رفتن به خانه هاشان تحریک کرده و از آنان مى ‌خواست تا سلاح خویش را رها کنند.[۲۶]

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تنها خون چند زن و مرد مشرک را هدر اعلام کرد و از مسلمانان خواست که هر کجا آنان را دیدند- و لو چسبیده به پرده کعبه بود- بکشند. این افراد عبارت از چند زن و مرد بودند:

از مردان:

  1. عکرمة بن ابى جهل (بخشوده شد)
  2. هبّار بن أسود (بخشوده شد)
  3. عبدالله بن سعد بن ابی سرح (بخشوده شد) که زمانى مسلمان و بعداً مرتد شده بود.
  4. مقیس بن صبابه لیثى (در فتح مکه کشته شد)
  5. حویرث بن نُقَیذ (امام على علیه السلام پس از چندى جستجو وى را به قتل رساند)
  6. عبد الله بن هلال ادرمى
  7. وحشى قاتل حمزه (بخشوده شد)
  8. حویرث بن الطلال خزاعى (به دست ‌امام على علیه السلام کشته شد).[۲۷]
  9. عبد الله بن اخطل نیز در شمار اینان بود. او در حالى که بر پرده‌ هاى کعبه آویزان بود، کشته شد. او از مرتدان بود و اشعارى در هجو اسلام مى‌سرود و به کنیزانش مى‌داد تا آن اشعار را به غنا بخوانند.

از زنان:

  1. هند دختر عَتَبة بن ربیعه و همسر ابوسفیان (بخشوده شد)
  2. ساره مولاى عمرو بن هاشم
  3. دو کنیز آوازه خوان با نام قُرَیبه و قرینا (یکى کشته شد، دومى گریخت و بعد تأمین گرفت)[۲۸] که متعلق به ابو اخطل نامى بودند.[۲۹]

پناه دادن ام هانی به مشرکان

در فتح مکه حضرت فاطمه علیها السلام نیز حضور داشتند. وقتى ‌ام هانى خواهر امام على (علیه السلام) دو تن از مشرکان پلید را پناه داد، امام در خانه او قصد کشتن آن دو را کرد، اما ام هانى مانع شد. پس از آن براى گرفتن پناه نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى‌آمد که فاطمه زهرا علیها السلام را دید و از برخورد برادرش گله کرد. ام هانى مى‌ گوید: فاطمه علیها السلام از برادرم بر من سخت گیرتر بود و به من گفت: آیا تو هم مشرکان را پناه مى ‌دهى؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درخواست‌ ام هانى را پذیرفت و به احترام او فرمود: کسى را که تو پناه دهى من نیز پناه مى‌ دهم.[۳۰]

شکستن بت‌ها

در آن زمان سیصد و شصت بت در کعبه بود که بزرگترین آنها هُبَل بود. حضرت یک یک با چوبدستى خود بر آنها زد و با خواندن آیه «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»[۳۱] آنان را بر زمین انداخت.[۳۲] آن حضرت پس از ورود به کعبه تصویرهایى که از ابراهیم علیه السلام و ملائکه و مریم بر دیواره‌هاى درون کعبه بود محو کردند.[۳۳]

به گزارش ابن ابى شیبه و حاکم نیشابورى، از امام على علیه السلام نقل شده است که فرمود: [در آن روز] رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مرا برداشت تا کنار کعبه برد، آنگاه فرمود: بنشین؛ من نشستم؛ آن‌ حضرت بر شانه من قرار گرفت و فرمود: برخیز؛ زمانى که ضعف مرا در برخاستن دید فرمود: بنشین، من نشستم، آن حضرت از شانه من پایین آمد، خود نشست و فرمود: بر شانه من بالا برو؛ بر شانه آن حضرت قرار گرفتم و آن حضرت برخاست فرمود: بت بزرگ قریش را بینداز. آن بت از مس ساخته شده و اطراف آن به میخهایى در زمین بسته شده بود. آن حضرت فرمود تا آن را تکان داده و بر زمین اندازم، و من چنین کردم‌.[۳۴]

پایان سنت‌های جاهلی

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطبه‌اى در مکه ایراد کرد و ضمن بیان نصایح اخلاقى چند، به ضمیمه برخى از احکام شرعى، بخش اصلى سخنان خود را به بیان تفاوت حقوق میان مردم پیش از اسلام و پس از آن اختصاص داد. آن حضرت یادآور شد که مردم باید گذشته را فراموش کرده و زندگى نوینى را آغاز کنند: «هر رِبایى که در جاهلیت معمول بوده [طلبهایى که ثروتمندان ربا خوار داشته‌اند] و هر خون و مالى که برعهده داشتید، و همه افتخارات گذشته را زیر پایم گذاشتم، مگر مسأله پرده دارى کعبه و سقایت حجاج. در برابر قتل خطایى باید دیه- که عبارت از صد ماده شتر که چهل عددش باردار باشد- پرداخته شود. خداوند کبر و نخوت جاهلى و تکبر به پدران را از بین برده است؛ همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک بود و برترین شما، باتقواترین شماست. حرمت مکه براى همیشه محفوظ است و جز یک ساعت براى من، براى هیچ کس حلال نشده و نخواهد شد. آنگاه پس از بیان چند حکم خانوادگى فرمودند: مسلمان برادر مسلمان است و مسلمانان در برابر دیگران ید واحده هستند، خونشان باید محفوظ بماند. دور و نزدیک آنان برابرند و نیرومند و ناتوان در جنگ به تساوى غنیمت مى‌ گیرند.[۳۵]

طلقا

عنوان «طلقا» یا آزاد شدگان، که اشاره به قریشیانى بود که در اصل اسیر پیامبر بودند، اشاره به منت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بر آنها در آزاد کردنشان داشت. این نام «سوء پیشینه‌اى» بود که همیشه در پرونده مشرکان لجوج مکه که در فتح این شهر یا سال بعد از آن مسلمان‌ شدند باقى ماند.[۳۶]

بسیارى از مشرکان نیز به یمن، نجران و نقاط دیگر گریختند که به تدریج بازگشتند و اظهار اسلام کردند. یکى از فراریان مى‌ گوید: ما از ترس جان خویش گریختیم تا آن که به ما خبر دادند، تنها گفتن شهادتین باعث امنیت جانى و مالى شما مى‌ شود. آنگاه ما بازگشتیم و اسلام آوردیم.[۳۷] یکى از فراریان عکرمة بن ابى جهل بود که به یمن گریخت و پس از مدتى مسلمان شد.

پانویس

  1. دلائل النبوة، البیهقی ،ج‏۵، ص۴۶۳ - طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۴۳-أعیان الشیعة، محسن الأمین ،ج‏۱، ص۲۷۸ - وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۴۳. - تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى ، ص۵۶۶ به نقل از بحار
  2. دلائل النبوة، البیهقی ،ج‏۵، ص۲۲ -إعلام الورى، الطبرسی ،ج‏۱، ص۲۲۶
  3. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۵۹۶
  4. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۵۹۷
  5. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۵۹۸
  6. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۵۹۸
  7. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۵۹۸
  8. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۵۹۸
  9. المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۴۰۱؛ المغازى، ج ۲، ص ۷۸۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، صص ۳۹۵- ۳۹۴
  10. مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۶۱؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۳۰۹
  11. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۰۶
  12. المغازى، ج ۲، صص ۷۹۵- ۷۹۴ و درباره رفتن نزد على علیه السلام و فاطمه علیها السلام؛ نک: السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶؛ ج ۵، ص ۳۱۴
  13. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۰۸
  14. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۰۹،مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۲۶۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۹؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۳۱۹- ۳۱۸؛
  15. سوره ممتحنه، آیه ۱، حاطب خطاب به سه نفر از قریش نامه نوشته بود که عبارتند از: صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو و عکرمة بن ابى جهل. و در نامه چنین نگاشته بود «پیامبر (ص) به مردم اعلان حالت جنگى داده است و خیال نمى‌کنم آهنگ کس دیگرى غیر از شما را داشته باشد. دوست مى‌دارم حق نعمت این نامه را براى من پیش خود داشته باشید»مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۱۰
  16. تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۵۸، چاپ بیروت، سال ۱۳۷۹ ه. م.
  17. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۱۵
  18. مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۷۱
  19. سبل الهدى والرشاد، ج ۴، ص ۳۲۴
  20. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۲۲
  21. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۲۳
  22. المغازى، ج ۲، صص ۸۱۶- ۸۱۵، ۵۱۸؛
  23. المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۹۹؛ المغازى، ج ۲، ص ۸۲۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۰۴
  24. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۳۱
  25. المغازى، ج ۲، صص ۸۲۶- ۸۲۵؛ در فتح مکه تنها دو تن از مسلمانان که راه را اشتباه آمده بودند کشته شدند، همان، ص ۸۲۸
  26. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۲۹
  27. سبل الهدى و الرشاد، ج ۵، ۳۴۰
  28. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۱۱؛ اسم یکى از آنها قریبه و دیگرى« فَرَتْنى‌» بوده و این دومى زنده مانده و مسلمان شده است؛ نک: سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۳۴۱
  29. المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۴۰۴
  30. مغازى، ج ۲، ص ۸۳۰؛ در نقل ابن ابى شیبه( المصنف، ج ۷، ص ۴۰۷) اشاره به موضع فاطمه زهرا علیها السلام نشده اما از حضور وى در فتح مکه یاد شده است؛ و نک: السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۱۱
  31. اسراء، ۸۱
  32. المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، صص ۴۰۳، ۳۹۷
  33. المغازى، ج ۲، ص ۸۳۴
  34. المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، صص ۴۰۴- ۴۰۳، ش ۳۶۹۰۷؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، صص ۳۵۷- ۳۵۶، به نقل از حاکم نیشابورى و ابن ابى شیبه‌
  35. سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۳۶۵- ۳۶۴( به تفصیل و از مآخذ مختلف)؛ المغازى، ج ۲، ص ۸۳۶؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۹۸ و نک: السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۱۲
  36. تاریخ تحول دولت و خلافت، صص ۱۹۳، ۱۳۶، ۱۱۶؛ در همان فتح مکه حسان بن ثابت ضمن شعرى اشاره کرد که شمشیرهاى انصار، ابوسفیان را در مکه به صورت یک برده و بنى عبد الدار را به صورت کنیزان در آورده است. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۲۶
  37. طبقات الکبرى، ج ۷، صص ۱۳۹- ۱۳۸

منابع

  • المغازى، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش.
  • الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌،دار الحدیث‌،قم،۱۴۲۶.
  • سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان،انتشارات دلیل ما،قم، ۱۳۸۳ ش‌.
  • ارشاد، شیخ مفید، مترجم محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامیة، تهران،۱۳۸۰ ش.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام


غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌