غزوه حنین

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۸:۱۸ توسط Ali hoghooghi (بحث | مشارکت‌ها) (هجوم ناگهانی هوازن و فرار مسلمانان)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

غروه حنین در سال هشتم هجری و بلافاصله پس از فتح مکه اتفاق افتاد. این غزوه برای مقابله با قبیله هوازن بود که قصد داشتند به سپاه اسلام حمله کنند.در این غزوه نیز مانند غزوه احد ، مسلمانان رسول خدا(ص) را تنها گذاشته و فرار کردند ولی با پایداری برخی اصحاب و خاندان پیامبر (ص) دشمن شکست خورد و غنایم بسیاری به دست آمد.

سپاه دشمن

پس از انتشار خبر فتح مكّه، قبایل «هوازن» (جز كعب و كلاب) ، ثقيف، نصر و جشم همگى و «سعد بن بكر» و 100 مرد از «بنى هلال» فراهم شدند و سر به طغيان برداشتند و گفتند: محمد با قومى بر نخورده است كه بتوانند به خوبى جنگ كنند، اكنون شما هماهنگ شويد و پيش از آنكه او به سوى شما بيايد، شما به سوى او برويد.[۱]

فرماندهان دشمن

رهبرى هوازن در دست مالك بن عوف نصرى بود كه سى سال بيشترنداشت و فردى متكبر بود.[۲].

قبيله ثقيف در آن هنگام دو سالار داشت، يكى قار بن اسود بن مسعود كه سالار هم پيمانان (خاندان احلاف) ايشان بود، و به آنها فرماندهى داشت، و ديگرى ذو الخمار سبيع بن حارث كه نام او را احمر بن حارث هم گفته‌ اند، و او از خاندان بنى مالك بود و ثقيف فرماندهى او را پذيرفته بودند، و همگى با هوازن هماهنگ شده و تصميم به حركت به سوى محمد گرفتند.[۳]

دريد بن الصّمّه همراه بنى جشم به يارى هوازن آمد. او در آن هنگام يكصد و شصت سال عمر داشت و پير مردى سخت فرتوت بود، و از او فقط براى فرخندگى و شناسايى به فنون جنگ استفاده مى‌ شد.

آوردن زنان ، فرزندان و اموال به همراه سپاه

مالك بن عوف دستور داد تا همه سپاهيان، زنان و كودكان و نيز شتران و گاوان و گوسفند خود را به همراه بياورند. دليل او براى اين اقدام آن بود تا همه بدانند كه از جان و ناموس و مال خود دفاع مى ‌كنند. [۴]

دريد در واکنش به این اقدام مالک دست بر هم زد و گفت: اين بزچران را چه به جنگ؟ مگر كسى كه بگريزد چيزى مانع گريزش مى‌شود؟ اگر جنگ به نفع شما باشد جز مردان و شمشير و نيزه‌شان چيز ديگرى مفيد نيست، و اگر به زيان شما باشد در مورد مال و خاندان خود رسوا مى‌ شويد. [۵]

به هر حال مالک ، بر خلاف توصيه پيران قبيله و على رغم تخلف برخى طوايف هوازن، اقدام‌ به تشكيل سپاهى در منطقه اوطاس كرد.[۶]

سپاه مسلمانان

حرکت سپاه مسلمانان

رسول خدا(ص) روز شنبه، شش شب از شوال گذشته از مكه بيرون آمد.ایشان عتّاب بن اسيد را در مكه براى اقامه نماز، و معاذ بن جبل را براى تعليم فقه و سنت اسلامى باقى گذاشت.[۷]

پيامبر (ص) همراه دوازده هزار نفر از مسلمانان از مكه بيرون آمدند، ده هزار نفر از اهالى مدينه و دو هزار نفر اهل مكه. همينكه از مكه بيرون آمدند.[۸]

در غزوه حنين مردم مكه نيز همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودند. آنان چندان علاقمند به پيروزى آن حضرت نبودند بلكه براى ديدن نتيجه اين جنگ و بهره مندى از غنايم، سپاه را همراهى مى‌كردند.[۹] اين مسأله مشكل مهمى براى سپاه بود. كافى بود تا شمارى از اينان از صحنه نبرد بگريزند، در آن صورت تمام سپاه از هم متلاشى مى‌شد.

حادثه ذات النواط

شمار فراوانى از اين مسلمانان، نومسلمانانى بودند كه طى دو سال پس از حديبيه ايمان آورده بودند و طبعاً آشنايى با معارف دينى و عمق نگرش توحيدى نداشته و از لحاظ روحى نيز آمادگى كافى براى انجام رسالت دينى خود نداشتند. شاهد آن، واقعه‌ اى است كه در مسير حُنَين پيش آمد. يكى از مقدسات مشركان در جاهليت، درختى بود كه آن را «ذات انواط» مى‌ناميدند. دليل نامگذارى آن به «انواط» اين بود كه مشركان به دليل قداستى كه داشت، اسلحه خود را بر آن مى‌ آويختند و در اطراف آن اعتكاف مى‌ كردند.

زمانى كه مسلمانان در راه حنين بودند، درخت بزرگى پديدارشد.به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كردند: همان‌طور كه براى مشركان ذات انواط بود، براى ما نيز ذات انواطى قرار ده. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در برابر اين درخواست دو بار تكبير گفتند و فرمودند: سوگند به كسى كه جانم دركف اختيار اوست، چيزى گفتيد كه قوم موسى به او گفتند.نگاه اين آيه را تلاوت كردند: «و بنى اسرائيل را از دريا گذرانيديم. آنگاه بر قومى گذشتند كه به پرستش بتهاى خود دلبسته بودند: گفتند: اى موسى همان‌ طور كه آنهارا خدايانى است براى ما هم خدايى قرار ده [اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ] گفت: شما مردمى بى خرد هستيد». [۱۰]

بزرگان مکه به دنبال غنیمت

تقريبا بدون استثناء مردان بزرگ مكه، كه هنوز كافر هم بودند، پياده و سواره همراه پيامبر (ص) راه افتادند تا ببينند كدام طرف پيروز مى ‌شود تا در هر صورت از غنايم بهره ‌مند گردند، در عين حال بدشان نمى‌آمد كه صدمه و شكست از محمد (ص) و اصحاب او باشد.

ابوسفيان بن حرب هم از پى لشكر روان شد و اگر به زره يا نيزه يا چيزهاى ديگرى بر مى‌ خورد كه از سپاه رسول خدا (ص) افتاده بود جمع مى‌ كرد و تيرها را هم در تيردان قرار مى ‌داد و بر شتر خود مى‌نهاد آنچنان كه بار سنگينى بر شترش جمع شد. [۱۱]

نبرد حنین

سیاهی لشگر سپاه دشمن

سپاه هوازن به فرماندهى مالك بن عوف در وادى حنين- در فاصله سى كيلومترى مكه- مستقر شد. انس بن مالك يكى از روايان اخبار حنين گويد: مردان هوازان جلو، و پشت سر آنان شتران و گوسفندان و زنان نيز سوار بر شتران بودند و از اين طريق سياهى لشكر بزرگى را تدارك ديده بودند. او مى ‌گويد: وادى حنين، منطقه پر شِعب بود و تنگه ‌هاى فراوانى داشت. گروه هاى مختلفى از هوازن در اين شعب ‌ها و تنگه ‌ها پنهان شده بودند.

هجوم ناگهانی هوازن و فرار مسلمانان

پيامبر (ص) همان روزى كه از مكه حركت كردند افراد قبيله سليم را به عنوان مقدمه سواران اعزام فرمودند و خالد بن وليد هم فرمانده مقدمه بود. ناگهان از ميان شعب ها، حمله متحدى آغاز شد.بنی سلیم روى به فرار نهاد و پس از ايشان مردم مكه و سپس عموم مسلمانان بدون اينكه به هيچ چيز توجه كنند رو به گريز نهادند.حمله مشركان پيش از طلوع آفتاب در آخرين ساعات شب بوده است.[۱۲] 

فرار و پایداری مسلمانان

زمانى كه مردم در حنين گريختند:جز چهار نفر، كسى با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نماند، سه نفر از بنى هاشم و يك نفر جز آنها[۱۳]

شیخ مفید می نویسد: بغير از ده نفر كه نه تن از بنى هاشم و دهمى هم ايمن فرزند ام ايمن بود كه در آن جنگ كشته شد و بالاخره هاشميهائى كه در ركاب پيغمبر ص مانده بودند آنقدر پافشارى و جانبازى نمودند تا لشكرهاى شكست خورده و فرارى رسول خدا ص يكى پس از ديگرى برگشت.[۱۴]

پانویس

  1. مغازى/ترجمه،متن،ص:677
  2. درباره او گفته شده: كان مسبلًا؛ يعنى كسى كه لباسهاى بلندى مى‌ پوشيد بطورى كه لبايش بر زمين مى‌كشيد. او اين كار را بخاطر تكبرى كه داشت انجام مى‌ داد.
  3. مغازى/ترجمه،متن،ص:677
  4. مغازى/ترجمه،متن،ص:677
  5. مغازى/ترجمه،متن،ص:679
  6. اوطاس منطقه مسطحى است كه در شرق مكه درفاصله يكصد و نود كيلومترى قرار دارد. بنابراين اين محل نبايد به حنين كه در فاصله سى كيلومترى مكه- در راه طائف قرار دارد ارتباطى داشته باشد و ضرورتاً نمى‌تواند« اوطاسى» باشد كه مكرر در اخبار جنگ حنين از آن ياد شده است.
  7. مغازى/ترجمه،متن،ص:680
  8. مغازى/ترجمه،متن،ص:680
  9. المغازى، ج 3، ص 895- 894
  10. اعراف، 138؛ المغازى، ج 3، صص 891- 890؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 465؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 442
  11. المغازى/ترجمه،متن،ص:684
  12. المغازى/ترجمه،متن،ص:686
  13. سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 485
  14. ترجمه الإرشاد ،ص:126