مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غزوه حنین: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (Ali hoghooghi صفحهٔ جنگ حنین را به غزوه حنین منتقل کرد: غزوه حنین)
(ویرایش)
 
(۳۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''منبع:'''زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص 455.
+
{{خوب}}
 +
'''«غزوه حنین»''' از [[غزوات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله|غزوات پیامبر اسلام]]، در سال هشتم هجری و بلافاصله پس از [[فتح مکه]] اتفاق افتاد. این غزوه برای مقابله با قبیله هوازن بود که قصد داشتند به سپاه [[اسلام]] حمله کنند. در این  غزوه نیز مانند [[غزوه احد]]، مسلمانان [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (صلی الله علیه وآله) را تنها گذاشته و فرار کردند، ولی با پایداری برخی [[صحابه|اصحاب]] و خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) دشمن شکست خورد و غنایم بسیاری به دست آمد.
 +
==سپاه دشمن==
 +
پس از انتشار خبر [[فتح مکه|فتح مکه]]، قبایل «هوازن» (جز کعب و کلاب)، [[ثقیف|ثقیف]]، نصر و جشم همگى و «سعد بن بکر» و ۱۰۰ مرد از «بنى هلال» فراهم شدند و سر به طغیان برداشتند و گفتند: [[پیامبر اسلام|محمد]] با قومى بر نخورده است که بتوانند به خوبى جنگ کنند، اکنون شما هماهنگ شوید و پیش از آنکه او به سوى شما بیاید، شما به سوى او بروید.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۷۷</ref>
  
'''نویسنده:'''سید هاشم رسولی محلاتی
+
رهبرى هوازن در دست مالک بن عوف نصرى بود که سى سال بیشتر نداشت و فردى متکبر بود.<ref> درباره او گفته شده: کان مسبلًا؛ یعنى کسى که لباسهاى بلندى مى‌ پوشید بطورى که لبایش بر زمین مى‌کشید. او این کار را بخاطر تکبرى که داشت انجام مى‌ داد.</ref>
  
چنانكه گفته شد پيغمبر اسلام پس از [[فتح مكه]] پانزده روز در مكه ماند و در اين مدت به نشر تعاليم اسلام و محو آثار شرك و بت پرستى كه قرن ها بر آن سرزمين حكومت كرده و پايگاه توحيد را به صورت مركز شرك درآورده بود، همت گماشت و در ضمن با خويشان خود نيز تجديد عهدى كرده و در سايه اسلام همه كدورت ها و اختلافات برطرف گرديد و محيط انس و الفتى در كنار بناى با عظمت كعبه براى همه افرادى كه در مكه بودند و يا از مدينه به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده بودند، فراهم شده بود.
+
قبیله ثقیف در آن هنگام دو سالار داشت، یکى قار بن اسود بن مسعود که سالار هم پیمانان (خاندان احلاف) ایشان بود، و به آنها فرماندهى داشت، و دیگرى ذو الخمار سبیع بن حارث که نام او را احمر بن حارث هم گفته‌ اند، و او از خاندان بنى مالک بود و ثقیف فرماندهى او را پذیرفته بودند، و همگى با هوازن هماهنگ شده و تصمیم به حرکت به سوى پیامبر اکرم گرفتند.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۷۷</ref>
  
اما نيروى اهريمنى شيطان كه حاضر نبود به اين آسانى در برابر نيروى توحيد و اسلام تسليم گردد اين بار فكر خود را به سوى قبايل اطراف [[مكه]] متوجه كرد و آن جا را دامنه فعاليت  خويش قرار داد و گروهى از بت پرستان و سركردگان آن حدود را كه هنوز مسلمان نشده و محمد صلی الله علیه و آله را به عنوان يك كشور گشايى كه مى خواهد همه قبايل را تحت تسلط خويش درآورد و بر آن ها حكومت كند مى شناختند، تحريك كرد تا جبهه واحدى بر ضد پيغمبر اسلام تشكيل دهند و پيش از آن كه از طرف مسلمانان مورد حمله قرار گيرند آن ها براى جنگ و حمله آماده شوند.
+
درید بن الصّمّه همراه بنى جشم به یارى هوازن آمد. او در آن هنگام یکصد و شصت سال عمر داشت و پیر مردى سخت فرتوت بود، و از او فقط براى فرخندگى و شناسایى به فنون جنگ استفاده مى‌ شد.
  
در ميان سران قبايل مزبور [[مالك بن عوف نصرى]] بيش از ديگران جنب و جوش داشت و براى گرد آوردن قبايل فعاليت مى كرد و با اين كه حدود سى سال بيشتر از عمر او نمى گذشت  به خاطر شجاعت و سلحشورى كه داشت مورد احترام قبايل پر جمعيت آن اطراف بود و از وى حرف شنوايى داشتند.  
+
مالک بن عوف دستور داد تا همه سپاهیان، زنان و کودکان و نیز شتران و گاوان و گوسفند خود را به همراه بیاورند. دلیل او براى این اقدام آن بود تا همه بدانند که از جان و ناموس و مال خود دفاع مى ‌کنند.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۷۷</ref>
  
وى تا جايى كه توانست قبيله هاى ساكن كوه هاى جنوبى مكه را كه از هوازن بودند مانند [[بنى سعد]]<ref>بنى سعد همان قبيله  اى بود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله سنين كودكى خود را در ميان آن ها گذرانده و [[حليمه سعديه]] حدود پنج  سال افتخار دايگى آن حضرت را در آن قبيله به عهده گرفته بود به شرحى كه در بخش دوم اين كتاب گذشت.</ref>، [[بنى جشم]]، [[بنى هلال]] و هم چنين [[قبیله ثقیف]] را كه در طائف سكونت داشتند با خود همراه كرده و به نقل برخى از مورخان نزديك به سى هزار نفر از آن ها را در جايى به نام  «[[اوطاس]]»<ref>اوطاس، نام جايى است در سه منزلى مكه.</ref> براى جنگ با مسلمانان و زدن يك ضربه كارى به لشكر اسلام جمع كرد و خود او نيز فرماندهى آن ها را به عهده گرفت و تحت فرمان او به سوى حنين حركت كردند.
+
درید در واکنش به این اقدام مالک دست بر هم زد و گفت: این بزچران را چه به جنگ؟ مگر کسى که بگریزد چیزى مانع گریزش مى‌شود؟ اگر جنگ به نفع شما باشد جز مردان و شمشیر و نیزه‌شان چیز دیگرى مفید نیست، و اگر به زیان شما باشد در مورد مال و خاندان خود رسوا مى‌ شوید.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۷۹</ref>
  
مالك دستور داده هر كس مى  خواهد در اين جنگ شركت كند بايد زن و فرزند و اموال خود را نيز همراه بياورد و منظورش اين بود كه مردان در هنگامه جنگ بهتر پايدارى كنند و به خاطر مال و زن و فرزند هم كه شده تا سر حد مرگ مقاومت داشته باشند.
+
به هر حال مالک، بر خلاف توصیه پیران قبیله و على رغم تخلف برخى طوایف هوازن، اقدام‌ به تشکیل سپاهى در منطقه اوطاس کرد.<ref> اوطاس منطقه مسطحى است که در شرق مکه درفاصله یکصد و نود کیلومترى قرار دارد. بنابراین این محل نباید به حنین که در فاصله سى کیلومترى مکه- در راه طائف قرار دارد ارتباطى داشته باشد و ضرورتاً نمى‌تواند« اوطاسى» باشد که مکرر در اخبار جنگ حنین از آن یاد شده است.
 +
</ref>
 +
==سپاه مسلمانان==
 +
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روز شنبه، شش شب از [[ماه شوال|شوال]] گذشته از [[مکه]] بیرون آمد. ایشان عتّاب بن اسید را در مکه براى اقامه [[نماز]]، و معاذ بن جبل را براى تعلیم فقه و [[سنت]] اسلامى باقى گذاشت.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۸۰</ref>
  
در ميان لشكريان مزبور پيرمردى سال خورده و با تجربه در فنون جنگى وجود داشت كه نامش [[دريد بن صمة]] بود و از [[قبيله بنى جشم ]]محسوب مى  شد و با اين كه كارى از او ساخته نبود و كهولت و پيرى مانع از آن بود كه بتواند جنگ كند و بخصوص كه بنا بر نقل جمعى از مورخين نابينا نيز شده بود، اما قبيله  هاى هوازن معمولا او را در جنگ ها همراه مى بردند تا از تجربيات و اطلاعات جنگى او استفاده كنند.
+
پیامبر (صلی الله علیه وآله) همراه دوازده هزار نفر از مسلمانان از مکه بیرون آمدند، (ده هزار نفر از اهالى [[مدینه|مدینه]] و دو هزار نفر اهل مکه).<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۸۰</ref> در غزوه حنین مردم مکه نیز همراه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بودند. آنان چندان علاقمند به پیروزى آن حضرت نبودند بلکه براى دیدن نتیجه این جنگ و بهره مندى از غنایم، سپاه را همراهى مى‌کردند.<ref>المغازى، ج ۳، ص ۸۹۵- ۸۹۴</ref> این مسأله مشکل مهمى براى سپاه بود. کافى بود تا شمارى از اینان از صحنه نبرد بگریزند، در آن صورت تمام سپاه از هم متلاشى مى‌شد.
  
دريد بن صمه وقتى صداى زن و بچه و چهارپايان به گوشش  خورد و دانست كه به دستور مالك آن ها را همراه آورده  اند، او را خواست و به وى پرخاش كرده گفت: تو را به جنگ چه كار؟ تو گوسفندچرانى بيش نيستى؟ آخر اين چه كارى است كرده اى؟ مگر از لشكر فرارى چيزى مى  تواند جلوگيرى كند؟ اگر جنگ به پيروزى تو انجام شود كه همان مردان جنگى و شمشير و نيزه  شان به كار تو خورده و مورد استفاده قرار گرفته و اگر به شكست تو منجر گردد آن وقت است كه همه چيز را از دست داده و تمام دارايى و مايملك خود را تسليم دشمن كرده اى و با اسارت زن و فرزند رسوا خواهى شد؟ مصلحت در آن است كه زن و فرزند و اموال را بازگردانى و همان مردان جنگى را با خود ببرى!
+
تقریبا بدون استثناء مردان بزرگ مکه، که هنوز [[کفر|کافر]] هم بودند، پیاده و سواره همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله) راه افتادند تا ببینند کدام طرف پیروز مى ‌شود تا در هر صورت از غنایم بهره ‌مند گردند، در عین حال بدشان نمى‌آمد که صدمه و شکست از محمد (صلی الله علیه وآله) و اصحاب او باشد.[[ابوسفیان | ابوسفیان بن حرب]] هم از پى لشکر روان شد و اگر به زره یا نیزه یا چیزهاى دیگرى بر مى‌ خورد که از سپاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) افتاده بود جمع مى‌ کرد و تیرها را هم در تیردان قرار مى ‌داد و بر شتر خود مى‌نهاد آنچنان که بار سنگینى بر شترش جمع شد.<ref> المغازى/ترجمه،متن،ص:۶۸۴</ref>
  
[[مالك بن عوف]] كه به فكر خود مغرور بود حاضر نشد سخن دريد را بشنود و چون دريد سخن خود را تكرار كرد و يكى دو تذكر ديگر نيز به او داد مالك بن عوف با بى  اعتنايى و تمسخر بدو گفت: تو پير و فرتوت شده اى و افكارت نيز فرسوده شده و به كار ما نمى  خورد، و چون پافشارى دريد بن صمه را ديد رو به لشكريان كرد و گفت: اى گروه هوازن يا از من اطاعت و پيروى كنيد و يا هم اكنون نوك شمشير را بر سينه ام مى  گذارم و آن قدر فشار مى  دهم تا از پشت  سرم بيرون آيد و بدين ترتيب به  زندگى خود خاتمه مى  دهم!
+
===حادثه ذات انواط===
 +
شمار فراوانى از این مسلمانان، نومسلمانانى بودند که طى دو سال پس از [[صلح حدیبیه|حدیبیه]] ایمان آورده بودند و طبعاً آشنایى با معارف دینى و عمق نگرش توحیدى نداشته و از لحاظ روحى نیز آمادگى کافى براى انجام رسالت دینى خود نداشتند. شاهد آن، واقعه‌ اى است که در مسیر حُنَین پیش آمد. یکى از مقدسات مشرکان در [[جاهلیت|جاهلیت]]، درختى بود که آن را «ذات انواط» مى‌نامیدند.
 +
دلیل نامگذارى آن به «انواط» این بود که مشرکان به دلیل قداستى که داشت، اسلحه خود را بر آن مى‌ آویختند و در اطراف آن اعتکاف مى‌ کردند.
  
قبايل هوازن كه چنان ديدند گفتند: مطمئن باش ما فرمانبردار تو هستيم، و دريد كه چنان ديد آه سردى از دل كشيد و گفت: باشد تا اين روز را كه نديده  ايم از نزديك ببينيم و سپس يك رباعى گفت كه حكايت از افسردگى و پشيمانى او در حضور اين معركه مى  كرد.
+
زمانى که مسلمانان در راه حنین بودند، درخت بزرگى پدیدار شد. به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عرض کردند: همان‌طور که براى مشرکان ذات انواط بود، براى ما نیز ذات انواطى قرار ده. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در برابر این درخواست دو بار تکبیر گفتند و فرمودند: سوگند به کسى که جانم در کف اختیار اوست، چیزى گفتید که قوم [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]] به او گفتند. آنگاه این [[آیه|آیه]] را تلاوت کردند: «و بنى اسرائیل را از دریا گذرانیدیم. آنگاه بر قومى گذشتند که به پرستش بتهاى خود دلبسته بودند. گفتند: اى موسى همان‌ طور که آنها را خدایانى است براى ما هم خدایى قرار ده [اجْعَلْ لَنا إِلهاً کما لَهُمْ آلِهَةٌ] موسی گفت: شما مردمى بى خرد هستید».<ref> اعراف، ۱۳۸؛ المغازى، ج ۳، صص ۸۹۱- ۸۹۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۴۶۵؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۴۲</ref>
  
'''تجهيز سپاه اسلام'''
+
==فرار مسلمانان از جنگ==
 +
سپاه هوازن به فرماندهى مالک بن عوف در وادى حنین -در فاصله سى کیلومترى مکه- مستقر شد. [[انس بن مالک|انس بن مالک]] یکى از روایان اخبار حنین گوید: مردان هوازان جلو، و پشت سر آنان شتران و گوسفندان و زنان نیز سوار بر شتران بودند و از این طریق سیاهى لشکر بزرگى را تدارک دیده بودند. او مى ‌گوید: وادى حنین، منطقه پر شِعب بود و تنگه ‌هاى فراوانى داشت. گروه هاى مختلفى از هوازن در این شعب ‌ها و تنگه ‌ها پنهان شده بودند.
  
خبر اجتماع هوازن در «اوطاس » به سمع [[پیامبر اسلام]] رسيد و براى درهم كوبيدن آخرين سنگر مشركان و دفع باقيمانده پيروان شيطان، آماده تجهيز سپاه و حركت  به سوى حنين گرديد.
+
پیامبر (صلی الله علیه وآله) همان روزى که از مکه حرکت کردند افراد قبیله سلیم را به عنوان مقدمه سواران اعزام فرمودند و [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] هم فرمانده مقدمه بود. ناگهان از میان شعب ها، حمله متحدى آغاز شد. [[بنی سلیم]] روى به فرار نهاد و پس از ایشان مردم مکه و سپس عموم مسلمانان بدون اینکه به هیچ چیز توجه کنند رو به گریز نهادند. حمله مشرکان پیش از طلوع آفتاب در آخرین ساعات شب بوده است.<ref> المغازى/ترجمه،متن،ص:۶۸۶ </ref>
  
از نظر نفرات و تعداد سربازان جنگى نگرانى در كار نبود ولى احتياج به مقدارى زره و لوازم جنگى داشتند، در اين خلال [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله مطلع شد كه [[صفوان بن اميه]] مقدارى زره و اسلحه جنگى در خانه دارد كه در برخوردها و جنگ هايى كه قريش با قبايل ديگر داشته  اند آن ها را در اختيار قريش قرار مى  داده، از اين رو به سراغ او فرستاد و به عنوان عاريه مضمونه از او خواست تا آن ها را در اختيار لشكر اسلام قرار دهد به اين معنى كه اگر چيزى از آن ها از بين رفت عوض آن را بدهد و بدون كم و زياد به او بازگرداند.
+
ام حارث مى‌ گوید: دیدم [[عمر بن خطاب|عمر]] از کنار ما در حال گریز است. گفتم: اى عمر! این چه حال است؟ عمر گفت: قضاى الهى است!<ref>  المغازى، ج ۳، ص ۹۰۴؛ ابوقتاده نیز در برخورد با عمر، از او دلیل گریز مردم را پرسید، و او گفت: قضاى الهى است. نک: همان، ص ۹۰۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۴۸۷؛</ref> ابوسفیان در حال گریز مردم مى ‌گفت: فرار اینان تا کنار دریا ادامه خواهد داشت.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، صص ۴۴۴- ۴۴۳؛ المغازى، ج ۳، ص ۹۱۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۴۷۲؛ و نک: ص ۴۷۳</ref>
  
[[صفوان]] قبول كرد و يك صد زره و مقدارى لوازم جنگى ديگر در اختيار آن حضرت گذارد و روز بعد لشكر اسلام با دوازده هزار مرد جنگى - كه ده هزار نفرشان از مدينه به همراه پيغمبر آمده بودند و دو هزار نفر نيز از مردم تازه مسلمان مكه تحت فرماندهى [[ابوسفيان]] - به سوى وادى حنين حركت كرد.
+
زمانى که مردم در حنین گریختند، [[عباس بن عبدالمطلب|عباس بن عبد المطلب]] می گوید که ما تنها نُه نفر بودیم که در کنار رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ماندیم و دیگران گریختند.<ref> سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۵۱۱</ref>
  
هنگامى كه چشم [[ابوبكر]] در خارج شهر به سپاه مجهز [[اسلام]] افتاد از كثرت سپاهيان دچار غرور شده گفت: ما ديگر مغلوب نخواهيم شد و اين غرور به برخى افراد ديگر نيز سرايت كرد و همگى از پيروزى و شكست دشمن سخن مى  گفتند.
+
[[شیخ مفید]] می نویسد: بغیر از ده نفر که نه تن از [[بنی هاشم|بنى هاشم]] و دهمى هم ایمن فرزند [[ام ایمن]] بود که در آن جنگ کشته شد و بالاخره هاشمی هائى که در رکاب پیغمبر (صلی الله علیه وآله) مانده بودند آنقدر پافشارى و جانبازى نمودند تا لشکرهاى شکست خورده و فرارى رسول خدا یکى پس از دیگرى برگشت.
  
ولى همين غرور بي جا در همان آغاز جنگ و حمله ناگهانى دشمن موجب هزيمت آنان شد و اين ايمان به خدا و پيغمبر اسلام بود كه آنان را دوباره گرد يكديگر جمع كرد و جلو شكست  قطعى و پاشيدگى لشكر را گرفت. لشكر اسلام هم چنان تا نزديك وادى حنين پيش رفت <ref> از داستان هاى جالبى كه ابن هشام در سيره از يكى از تازه مسلمانان مكه به نام [[حارث بن مالك]] نقل كرده آن است كه گويد: چون از مكه به سوى حنين حركت كرديم به درخت  سدر بزرگى برخورديم و چون كفار قريش درخت مقدسى به نام  «[[ذات انواط ]]» داشتند كه هر ساله روزى به نزد آن مى  آمدند و اسلحه بر آن مى  دوختند و براى آن قربانى مى  كردند، ما از عقب صدا زديم: يا رسول الله همان  طور كه مشركان «ذات انواط » دارند شما نيز براى ما «ذات انواطى» معين كن! پيغمبر گفت: «[[الله اكبر]]» به حق آن خدايى كه جان محمد به دست اوست همان سخنى را كه قوم موسى  «در وقت  خروج از مصر» به موسى گفتند شما نيز به من گفتيد. آن ها به موسى گفتند: «اى موسى براى ما خدايى قرار بده چنان كه اينان خدايانى دارند! موسى گفت: شما مردمى جهالت پيشه هستيد» و براستى كه اين ها سنت هاى گذشتگان است و شما نيز به همان سنت ها مى رويد. </ref> و شب را به دستور پيغمبر اسلام در همان جا توقف كردند تا چون صبح شود به وادى حنين درآيند.
+
در آن هنگام عباس بن عبد المطلب طرف راست رسول خدا و فضل بن عباس طرف چپ و ابو سفیان بن حرث در وقت کوچ کردن استر آن جناب زینش را گرفته بود و [[امام علی علیه السلام|على]] (علیه السلام) با شمشیر پیشاپیش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بمدافعه مى‌پرداخت و نوفل بن حارث و ربیعة بن حارث و عبداللَّه بن زبیر و عتبه و معتب دو فرزند [[ابو لهب]] اطراف آن حضرت را گرفته بودند.<ref> ترجمه الإرشاد ،ص:۱۲۶</ref>
  
مالك بن عوف پيش از آن كه لشكر اسلام بدان حدود برسد با لشكريانش به وادى حنين وارد شده بود و به لشكريان خود دستور داده بود زنان و كودكان و چهارپايان و احشام را پشت  سر خود قرار دهند و غلاف شمشيرها را بشكنند.  
+
زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دید همه در حال گریزند به [[ عباس بن عبدالمطلب ]] دستور داد تا آنها را صدا بزند آنگاه فرمود بگو: اى گروه [[انصار]]، اى «اصحاب سمره»؛<ref> درختى که بیعت رضوان در زیر آن انجام شد.</ref> در این لحظه آنان به سرعت بازگشتند، همانگونه که ماده شتران به سوى بچه خود مى‌ آیند.<ref> المغازى، ج ۳، ص ۸۹۹- ۸۹۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، صص ۴۷۷- ۴۷۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۴۵</ref> امید رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نه به نومسلمانانِ پس از حدیبیه، بلکه به اصحاب شجره و انصار بود.
  
سپس در اطراف دره درشت  سنگ ها و شيارها و گودي هاى سر راه و دامنه كوه و سايه درخت ها كمين كنند تا وقتى لشكر اسلام از دره سرازير شد ناگهان يكپارچه بر آن ها حمله كنند و آن ها را منهزم سازند.
+
پایدارى تنى چند و بازگشت شمارى از [[مهاجرین|مهاجران]] و انصار و مقاومتشان، هوازن را به شکست کشانده، شمارى از آنان به اسارت در آمدند.
  
پس از اداى [[نماز صبح]] هنوز هوا تاريك بود كه سربازان اسلام به سوى دره حنين سرازير شدند. و پيشاپيش  لشكر، [[خالد بن وليد]] با [[بنى سليم]] حركت مى كرد و به دنبال او گروه هاى ديگر هر دسته به دنبال پرچم مخصوص به خود پيش مى  رفت كه ناگهان مورد حمله سرسختانه هوازن كه با نقشه قبلى كاملا خود را آماده چنين حمله اى كرده بودند قرار گرفتند و از اطراف دره تيرها به صورت رگبار بر آن ها باريدن گرفت و در پناه تيرها نيز هزاران سرباز از جان گذشته با شمشيرهاى برهنه، آن ها را محاصره كردند.
+
خداوند درباره نصرت خود به مسلمانان در آن روز، مى‌ فرماید: «خدا شما را در بسیارى از جاها یارى کرد، و در روز حُنَین، آنگاه که انبوهى لشکرتان شمارا به شگفت آورده بود ولى براى شما سودى نداشت و زمین با همه فراخیش بر شما تنگ شد و بازگشتید و به دشمن پشت کردید. آنگاه خدا آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد و لشکریانى که آنها را نمى ‌دیدند فرو فرستاد و کافران را عذاب کرد، و این است کیفر کافران.»<ref> توبه، ۲۶- ۲۵.</ref> بحیر بن زهیر در شعرى گفت: اگر حمایت الهى نبود مسلمانان شکست خورده بودند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۵۹؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۵۰۲ - لولا الاله وَ عَبْدُهُ ولّیتُمُ * حین استخفّ الرُّعبُ کلّ جبان‌</ref>
  
اين حمله چنان سخت و غافلگيرانه بود كه مسلمانان تا خواستند به خود آيند و دست  به اسلحه و سپر و نيزه ببرند عده  اى از آن ها كشته شدند و راهى جز فرار و عزيمت  براى خود نديدند. پيغمبر اسلام كه در عقب سپاه بر استر سفيدى سوار بود و لباس جنگ بر تن داشت ناگهان ديد سپاه اسلام گروه گروه به سرعت فرار مى  كنند و اين سپاه منظم دوازده هزار نفرى كه چون رودخانه  اى به پيش مى  رفت ناگهان در هم ريخت و هر قسمت آن به سويى رهسپار گشته و گريزان است.
+
واقدی می نویسد: در آن روز مردان هوازن، مردان سپید چهره‌ ایى را سوار بر اسبان ابلق با عمامه‌ هاى سرخ که دنباله آن را میان شانه ‌هاى خود آویخته بودند، گروه گروه میان آسمان و زمین مى‌ دیدند که از هیچ چیز خوددارى نمى ‌کردند و آنها به واسطه ترسى که از ایشان داشتند نمى‌ توانستند با آنها بجنگند.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۶۹۲</ref>
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله كه چنان ديد به سرعت  خود را به سمت راست دره حنين رسانيد و فرياد زد: مردم به كجا مى  رويد؟ منم رسول خدا، منم محمد بن عبدالله به نزد من آييد!
+
==غنیمت‌های جنگی و تقسیم آن==
 +
از آنجا که مشرکان هوازن زنان و فرزندان و اموالشان را به همراه آورده بودند، پس از گریزشان، همه به تصاحب مسلمانان درآمد. (قریب شش هزار اسیر زن و کودک و بزرگ به علاوه ۲۴ هزار شتر و تعداد بى‌ شمارى گوسفند<ref> المغازى، ج ۳، ص ۹۴۳</ref> که هوازن همراه خود به صحنه جنگ آورده بودند.) غنایم مزبور و اسیران به جِعرانه فرستاده شد. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) راهی [[ غزوه طائف ]] شدند. پس از بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) غنایم به دست آمده توسط ایشان بین شرکت کنندگان در غزوه حنین تقسیم شد.
  
ولى هيچ كس متوجه سخن آن حضرت نشده و همگى مى  گريختند و در اين وقت  بود كه كينه  ها ظاهر گرديد و نفاق هاى درونى افراد آشكار شد و منافقان از اين منظره به وجد و شوق آمده بودند تا آن جا كه ابوسفيان از روى تمسخر به رفيق خود [[شيبة بن عثمان]] گفت: اين ها تا لب دريا فرار خواهند كرد و ديگر بازنمى  گردند. و [[كلدة بن حنبل]] - يكى ديگر از همان افراد منافق - گفت: امروز سحر باطل شد!
+
رؤساى فرارى هوازن که وضع را چنین دیدند، به صورت هیئتى نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمدند و از آن حضرت درخواست عفو و بخشش و آزادى اسرایشان را کردند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آنان را میان بازگرداندن اموال یا اسرایشان مخیر کرد و آنها به ‌طور طبیعى اسرا را انتخاب کردند.
  
شيبة بن عثمان بن ابى طلحه - كه پدرش در [[جنگ احد]] كشته شده بود - در آن لحظه تصميم گرفت پيغمبر اسلام را بكشد و انتقام خون پدر را از آن حضرت بگيرد و به همين قصد نزديك رفت و چرخى هم اطراف رسول خدا صلی الله علیه و آله زد ولى چنان كه بعدها خودش مى  گويد: حائلى ميان من و آن حضرت پيدا شد كه ديدم نمى  توانم اين كار را بكنم.
+
آنگاه حضرت فرمود: درباره اسرا آنچه حق من و فرزندان [[عبدالمطلب]] است بر شما بخشودم، پس از [[نماز ظهر]] برخیزید و اعلام کنید: ما درباره زنان و فرزندانمان رسول خدا را نزد مردم شفیع قرار مى‌ دهیم و مسلمین را نزد پیامبر. پس از نماز ظهر چنین کردند و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بخشودگى سهم خویش را اعلام کرد، به دنبال آن مهاجران و انصار نیز سهم خود را بخشودند.<ref> السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۸۹؛ المغازى، ج ۳، ص ۹۵۱</ref>
  
در اين لحظه تاريخى، پيغمبر اسلام مى  ديد زحمات بيست و يك ساله  اش در راه [[تبليغ اسلام]] و پيروزي هاى بزرگى كه در اين راه نصيبش  شده همگى به مخاطره افتاده و چيزى نمانده است كه در اين هواى نيمه روشن در دره مخوف حنين دفن شود،  سپاه از هم گسيخته و فرارى اسلام نيز به فرياد او توجهى نمى  كنند، دشمن نيز با پيروزى چشم گيرى كه در آغاز حمله خود به دست آورد وادى حنين را جولانگاه خويش قرار داده و هم چنان پيش مى  آيد، بايد اقدامى فورى جلوى اين شكست و هزيمت را بگيرد، از يك سو دست  به دعا برداشت و به درگاه ياور حقيقى و پشتيبان واقعى خود كه همه جا از ورطه  هاى سخت او را نجات داده بود معروض داشت: «اللهم لك الحمد و اليك المشتكى و انت المستعان »: خدايا تو را سپاس و شكوه حال خود را به درگاه تو مى آورم و تويى تكيه گاه!
+
پس از آن که اسراى حنین به قبیله ‌شان ملحق شدند، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) حرکت کرد، اما مردم مکرر از او خواستند تا آنچه شتر و گوسفند مانده میان آنان تقسیم کند. این اصرار تا اندازه‌اى بود که رداى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از دوشش برداشته شد. به هر روى حضرت ایستاد و فرمود: او مالک چیزى جز [[خمس]] نیست و هر کسى چیزى برداشته، هر چند کوچک، آن‌ را سر جایش بگذارد.<ref> المغازى، ج ۳، ص ۹۴۳</ref>
  
و به دنبال آن گفت: «اللهم ان تهلك هذه العصابة لم تعبد و ان شئت ان لاتعبد لاتعبد»: خدايا اگر اين جماعت نابود گردد كسى تو را پرستش نخواهد كرد و اگر هم براستى مشيت و اراده ات بدان تعلق گرفته باشد كه كسى تو را پرستش نكند پرستش نخواهى شد! (و بسته به مشيت و اراده توست).
+
آن حضرت اموال را میان مردم تقسیم کرد و براى کسانى از مشرکان یا نو مسلمانانى که درونشان شرک حکومت مى ‌کرد، سهمى خاص قرار داد، اینان به عنوان مؤلفة قلوبهم شناخته می شدند. [[ابوسفیان|ابوسفیان]]، و دو فرزندش یزید و [[معاویه|معاویه]]، حُوَیطب بن عبد العزى، عیینة بن حصن، حکیم بن حزام و صفوان بن امیه، در شمار مؤلفة قلوبهم مى‌باشند.<ref> طبقات الکبرى، ج ۲، صص ۱۵۳- ۱۵۲</ref> سهم هر یک از این افراد یک صد شتر با مقدارى طلا بوده است.
  
و سپس به ابوسفيان - فرزند [[حارث بن عبدالمطلب]] - كه در كنار او قرار داشت فرمود: مشتى خاك به من بده آن خاك را به روى دشمن پاشيد و فرمود: روهايتان شت  باد!
+
===اعتراض انصار به تقسیم غنایم===
 +
بذل و بخشش پیامبر بر جمعى از مسلمانان و به خصوص برخى از [[انصار]] بسیار گران آمد. آنان که به مصالح عالى عطایاى پیامبر واقف نبودند، تصور مى‌کردند که [[تعصب]] خانوادگى، پیامبر را واداشت که خمس غنیمت را میان خویشاوندان خود تقسیم کند. حتى مردى از قبیله «[[بنی تمیم|بنى تمیم]]» به نام «ذو الخویصره» گستاخى را به جایى رساند که رو به پیامبر کرد و گفت: من امروز کارهاى شما را دقیقا بررسى کردم و دیدم ‌در تقسیم غنایم راه [[عدالت]] را پیش نگرفتید. پیامبر از سخن گستاخانه این مرد ناراحت شد و آثار خشم در چهره‌اش آشکار گشت و گفت: واى بر تو! اگر عدالت و انصاف پیش من نباشد، پس پیش کى خواهد بود؟<ref> سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۹۶. واقدى در المغازى مى‌گوید: پیامبر درباره او گفت: إنّ له أصحابا یحقّر أحدکم صلاته مع صلاتهم و صیامه مع صیامهم، یقرءون القرآن لا یجاوز تراقیهم، یمرقون من الذین کما یمرق السهم من الرمیة: براى او یارانى است که نماز و روزه شماها در برابر عبادت آن‌ها کم و ناچیز است. قرآن مى‌خوانند ولى قرآن از« حنجره‌هاى» آن‌ها به بالا تجاوز نمى‌کند. آنان از آیین اسلام بیرون مى‌آیند، همان طور که تیر از کمان پرتاب مى‌گردد.</ref>
  
آن گاه از آن جا كه دعا جاى عمل را نمى  گيرد و لازم بود دست  به كارى زند تا جلوى فرار و از هم پاشيدگى لشكر را بگيرد، در اين جا از [[عباس بن عبدالمطلب]] نقل شده كه گويد: نخست رسول خدا به من كه صداى رسا و بلندى داشتم فرمود: فراريان را به اين گونه صدا بزن: «يا معشر الانصار و يا اصحاب سورة البقرة، و يا اصحاب بيعة الشجرة، الى اين تفرون؟ اذكروا العهد الذى عاهدتم عليه رسول الله »!
+
[[سعد بن عباده]] به نمایندگى از طرف انصار، پیام گله‌آمیز آن‌ها را حضور پیامبر رسانید. پیامبر به او فرمود: همه آنان را در محلى گرد بیاور، تا من جریان را براى آن‌ها تشریح کنم‌.
  
اى گروه انصار و اى ياران [[سوره بقره]] و اى كسانى كه در بيعت  شجره پيمان بستيد، به كجا مى  گريزيد؟ پيمانى را كه با رسول خدا بسته  ايد به ياد آريد! و من با بلندترين صدايى كه داشتم مردم را صدا مى  زدم و خود رسول خدا نيز چنان بى  تاب [[شهادت]] و جنگ بود كه استر خود را به سوى ميدان جنگ ركاب زد و مى  خواست  خود را به قلب دشمن بزند ولى ابوسفيان فرزند [[حارث بن عبدالمطلب]] به جلوى استر پريد و دهانه آن را محكم نگه داشت و نگذاشت  به جلو برود.
+
پیامبر با شکوه خاصى وارد جلسه انصار شد و به آنان چنین خطاب کرد:
  
و در برخى از تواريخ است كه سرانجام پيغمبر اسلام تاب نياورد و يك تنه به دشمن حمله كرد و اين رجز را نيز مى  خواند: «انا النبى لا كذب»، «انا ابن عبدالمطلب» و گفته  اند: تنها در اين جنگ بود كه پيغمبر اسلام شخصا به ميدان رفت و به دشمن  حمله برد.<ref>ولى اين سخن با آنچه مورخين در داستان جنگ احد ذكر كرده اند سازگار نيست و چنان كه قبلا ذكر شد گفته اند: آن حضرت در جنگ احد و برخى جنگ هاى ديگر نيز شخصا جنگ كرد به شرحى كه در جاى خود گذشت. </ref>
+
شما گروهى گمراه بودید که از طریق من هدایت یافتید. فقیر بودید، بى‌ نیاز شدید. دشمن بودید، مهربان گردیدید. همگى عرض کردند: صحیح است، اى رسول خدا! پیامبر فرمود: شما مى ‌توانید طورى دیگر به من پاسخ بگویید و در برابر خدمات من حقوقى را که بر گردنم دارید، به رخ من بکشید و بگویید: اى رسول خدا روزى که [[قریش|قریش]] تو را تکذیب کرد، ما تو را تصدیق نمودیم، قریش، تو را یارى نکرد، ما یارى کردیم؛ تو را بى‌پناه ساخت، ما پناه دادیم. روزى تهى‌دست بودى، تو را کمک کردیم.
 +
اى گروه انصار! چرا از مختصر مالى که به قریش دادم تا آن‌ها در [[اسلام]] استوار گردند و شما را به اسلام خود واگذار نمودم دلگیر شدید. آیا راضى نیستید که دیگران‌ مال و گوسفند ببرند و شما پیامبر را همراه خود ببرید؟ به خدا سوگند! اگر همه مردم به راهى بروند و انصار به راه دیگر، من راه انصار را انتخاب مى ‌کنم. سپس براى انصار و فرزندان انصار طلب رحمت کرد.
  
و بعيد نيست اين حمله وقتى كه [[انصار]] به ميدان جنگ بازگشتند انجام شده و رسول خدا صلی الله علیه و آله رهبرى حمله را به دست گرفته و پيشاپيش آن ها حمله مى  افكند و رجز مى  خواند و آن ها نيز به دنبال آن حضرت حمله مى  كرده  اند.
+
سخنان پیامبر، آنچنان عواطف انصار را تحریک کرد که همگى گریه‌ کنان گفتند: اى رسول خدا! ما به قسمت خود راضى هستیم و کوچک‌ترین گله‌ اى نداریم.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:۷۲۸</ref>
  
'''افرادى كه با رسول خدا صلی الله علیه و آله ماندند'''
+
==پانویس==
 +
<references />
  
مورخين مانند يعقوبى و ديگران نوشته  اند: در آن گير و دار تنها ده نفر بودند كه با پيغمبر ماندند و فرار نكردند و اين ده نفر عبارت بودند از [[امام على]] علیه السلام، عباس بن عبدالمطلب، ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، [[فضل بن حارث]]، [[ربيعة بن حارث]]، [[عبدالله بن زبير]]، عتبة و معتب فرزندان ابولهب، فضل بن عباس، ايمن بن ام ايمن و در اين ميان على علیه السلام از همه بيشتر دلاورى و تلاش داشت و دشمن را از جلوى پيغمبر دور مى  نمود، گاهى خود را به عقب دشمن مى  زد و گاهى به سوى پيغمبر باز مى  گشت تا از حال آن حضرت و سلامتى او مطمئن گردد، و در اين گير و دار چهل تن از دشمنان را به خاك هلاك افكند و همه را از وسط دو نيم كرد.
+
==منابع==
  
ابن هشام در كتاب سيره از جابر بن عبدالله روايت كرده كه گفت: در ميان لشكر هوازن مرد شجاع و تنومندى بود كه بر شترى سرخ مو سوار بود و پرچم سياه رنگى در دست داشت و آن را بر سر نيزه بلندى كه داشت زده بود و آن پرچم را پيشاپيش هوازن مى  كشيد و هر كس جلوى او مى  رفت  با آن نيزه بر او حمله مى  كرد و چون فرار مى  كرد دوباره آن نيزه را بر سر دست  بلند مى كرد تا هوازن به دنبال او بيايند.
+
*مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(صلی الله علیه وآله)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش.
 +
*الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌، دار الحدیث‌، قم، ۱۴۲۶.
 +
*سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم،رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما،قم، ۱۳۸۳ ش‌.
 +
*ارشاد، شیخ مفید، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامیة، تهران، ۱۳۸۰ ش.
  
اين مرد هم چنان به كار خود مشغول بود كه ناگاه على بن ابي طالب با مردى از انصار به قصد كشتن او پيش رفتند و على علیه السلام از پشت  سر بدو حمله كرد و شترش را پى كرد و آن مرد به زمين افتاد، سپس مرد انصارى با شمشير او را از پاى درآورد.
+
{{غزوات پیامبر اکرم}}
  
و در ارشاد مفيد نام اين مرد هوازنى را [[ابوجرول]] ذكر كرده و قتل او را به على علیه السلام به تنهايى نسبت مى  دهد، چنان كه [[ابن اثير]] نيز قاتل او را على علیه السلام ذكر كرده است.
+
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
  
'''دو تن از زنان فداكار'''
+
[[رده:سال ۸ هجری قمری]]
 
+
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
در تواريخ و روايات نام دو زن نيز در لشكر اسلام ذكر شده كه در جنگ حنين بودند و با رسول خدا صلی الله علیه و آله پايدارى كرده و منهزمين را ملامت و سرزنش مى  كردند يكى نسيبه دختر كعب و ديگرى ام سليم دختر ملحان.
+
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 
+
[[رده: مقاله های مهم]]
در تفسير قمى آمده كه نسيبه وقتى ديد مردم فرار مى  كنند خاك به روى منهزمين مى  پاشيد و مى  گفت: به كجا فرار مى  كنيد؟ آيا از خدا و رسول او مى  گريزيد؟ و در اين وقت عمر را ديد كه مى  گريزد، بدو گفت: واى بر تو اين چه كارى است كه مى  كنى؟ عمر گفت: اين امر خداست!
 
 
 
و در سيره ابن هشام آمده كه رسول خدادر آن وقت نظر كرد و چشمش به ام سليم دختر ملحان افتاد كه با شوهرش ابوطلحه به جنگ آمده بود و در همان حال فرزندش عبدالله بن ابى طلحه را حامله بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله ديد اين زن به وسيله بردى - و پارچه بلندى - كمر خود را بسته و براى آن كه شترش از دست او فرار نكند انگشتان خود را در سوراخ بينى شتر فرو برده و محكم آن شتر را نگاه داشته است و در دست ديگرش خنجرى است. پيغمبر فرمود: ام سليم هستى؟
 
 
 
گفت: آرى اى رسول خدا پدر و مادرم به فدايت، امروز همان گونه كه دشمنان تو را بايد كشت اين مردمى را نيز كه تو را واگذارده و فرار كردند بايد كشت و من مى  خواهم آن ها را به قتل برسانم زيرا اينان نيز سزاوار كشته شدن هستند.
 
 
 
پيغمبر فرمود: اى ام سليم خدا ما را كفايت مى  كند. ابوطلحه شوهرش پرسيد: اين خنجر چيست كه در دست دارى؟ ام سليم گفت: آن را به دست گرفته  ام تا اگر مشركى به من نزديك شد شكمش را با آن پاره كنم.
 
 
 
'''كمك الهى و مراجعت منهزمين'''
 
 
 
قرآن كريم در [[سوره توبه]] وقتى اشاره به داستان [[جنگ حنين]] مى  كند و سختى كار و فرار مسلمانان را بيان مى  دارد به دنبال آن فرمايد: «ثم انزل الله سكينته على رسوله و على المؤمنين و انزل جنودا لم تروها و عذب الذين كفروا و ذلك جزاء الكافرين؟»: سپس خداى تعالى آرامش خود را بر پيغمبر و مؤمنان نازل فرمود، و لشكريانى كه شما نمى  ديديد فرو فرستاد و كافران را معذب ساخت و جزاى كافران اين چنين است.
 
 
 
بارى نصرت الهى فرود آمد و صداى بلند و پى در پى و رساى عباس بن عبدالمطلب به گوش فراريان رسيد و انصار را به خود آورد كه پس از آن همه فداكاري ها كه در راه اسلام داشتند اين چه فرار ننگينى است كه در اين معركه مى  كنند و از اين رو به سوى دره حنين بازگشته غلاف شمشيرها را شكستند و صداها را به  «[[لبيك]]، لبيك » بلند كردند و با شمشير هاى برهنه از هر سو به دشمن حمله  ور شدند، صحنه جنگ كه داشت  به سود دشمن پايان مى  يافت تدريجا عوض شد و مسلمانانى كه غالبا از انصار مدينه بودند و به ميدان جنگ باز مى  گشتند به جبران فرارى كه كرده بودند به سختى در برابر دشمن پايدارى كرده و صفوف آن ها را به هم ريختند و جنگ سختى از نو در گرفت.
 
 
 
[[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله به عباس فرمود: اين ها كيان اند؟ عرض كرد: انصار هستند. پيغمبر فرمود: «اكنون تنور جنگ گرم شد»!
 
 
 
هوا ديگر روشن شده بود و معركه جنگ به خوبى ديده مى  شد و برق شمشيرها به چشم مى  خورد و صداى چكاچك ابزار جنگى و سپرها به گوش مى  رسيد، قبايل هوازن كه به اين زودى حاضر نبودند پيروزى به دست آورده را از دست  بدهند سخت مقاومت مى  كردند، از آن سو از طرف پيغمبر اسلام اعلام شد «هر كس كافرى را بكشد جامه و اسلحه  اش از آن اوست » و اين خبر براى مقاومت تازه مسلمانان مكه كه اكثرا به فكر غنيمت  به جنگ حنين آمده بودند مؤثر بود و آن ها را به صورت نيروى امدادى از پشت جبهه جنگ باز گرداند.
 
 
 
ديگر نيروى دشمن ضعيف شده بود و با دادن تلفات  سنگين تاب مقاومت نياورده رو به فرار گذارد و هر چه اموال و احشام و زن و فرزند داشتند همه را به جاى نهادند و به سه دسته تقسيم شده و هر دسته از آن ها به سويى گريختند.
 
 
 
تنها از يكى از قبايل ثقيف به نام  «بنى مالك » هفتاد نفر كشته شد و از قبيله  هاى ديگر نيز گروهى به قتل رسيده و در آن ميان دريد بن صمه نيز به دست  يكى از جوانان مسلمان به نام ربيعة بن رفيع سلمى به قتل رسيد.
 
 
 
'''غنايم جنگ و كشتگان'''
 
 
 
در اين جنگ بزرگترين غنيمت  به دست مسلمانان آمد، زيرا همان طور كه گفته شد [[مالك بن عوف]] دستور داده بود لشكريان هر چه دارند همراه خود بردارند كه به خاطر آن ها بهتر پايدارى و مقاومت كنند از اين رو مورخين مى  نويسند در اين جنگ 6000 اسير، 24000 شتر، 40000 گوسفند و 4000 وقيه نقره (كه هر وقيه 213 گرم است) نصيب مسلمانان گرديد و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله براى تعقيب دشمن عازم [[طائف]] بود دستور داد موقتا تمامى غنايم را در «[[جعرانه ]]»<ref>  نام جايى است  بين مكه و طائف و به مكه نزديك تر است تا به طائف.</ref> بگذارند و اسيران را نيز در خانه  اى نگهدارى كنند و چند نفر را نيز براى حفاظت و نگهبانى آن ها گماشت تا در مراجعت آن ها را تقسيم كند.
 
 
 
او هنگام تقسيم غنائم، کنار شتري ايستاد و مقداري از پشم کوهان آن را در دست گرفت و به مردم فرمود: 'من از تمام غنائم شما - حتي اين پشم شتر -  جز خمس  (يک پنجم) حقي ندارم که همان را نيز به شما خواهم داد. بنابراين هر کس غنيمتي در دست دارد، حتي اگر نخ و سوزن باشد، همه را برگرداند تا عادلانه ميان شما تقسيم کنم.'
 
 
 
آن گاه همه غنائم را ميان مسلمانان تقسيم کرد و [[خمس]] آن را که مخصوص خودش بود به سران تازه‌ مسلمان قريش داد تا دل‌ هاي آنان بيشتر به اسلام جلب شود.
 
 
 
اين برخورد پيامبر براي برخي از مسلمانان و بخصوص انصار سنگين و غيرقابل قبول بود. به همين جهت عده‌اي از آن ها به پيامبر اعتراض کردند. ولي پيامبر به شيوه‌ ي ظريف و مهربانانه‌اي به انصار فرمود: آيا راضي نيستيد که [[قريش]] شتر و گوسفند را به غنيمت ببرند و شما پيامبر را همراه ببريد؟ و به اين ترتيب همه‌ي انصار به گريه افتادند و از اين شيوه تقسيم، اظهار رضايت و خرسندي کردند.
 
 
 
اما كشتگان چنان كه از برخى تواريخ بر مى  آيد از دو طرف بسيار بوده، اما از هوازن و ثقيف تنها از يك قبيله هفتاد نفر به قتل رسيدند - چنان كه در بالا نيز ذكر شد - و از مسلمانان نيز همان طور كه از برخى تواريخ نقل شده جمع زيادى به شهادت رسيدند<ref>در كتاب زندگى محمد صلی الله علیه و آله دكتر هيكل نقل شده كه دو قبيله از قبايل مسلمان به قدرى از مردان شان كشته شده بود كه نابود شدند يا نزديك بود نابود شوند و روى قاعده نيز بعيد نيست اين قول صحيح تر باشد تا قول ابن هشام و ديگران.</ref>، اما [[ابن هشام]] و يعقوبى و طبرى نام شهداى مسلمانان را چهار تن ذكر كرده بدين شرح: [[ايمن بن ام ايمن]] - از بنى هاشم - [[يزيد بن زمعة بن اسود]] - از اهل مكه -، [[سراقة بن  حارث]] - از انصار مدينه - و [[ابوعامر اشعرى]].
 
 
 
'''تعقيب از دشمن'''
 
  
همين كه قبيله  هاى هوازن و ثقيف با دادن تلفات سنگين و به جاى گذاردن غنايم بسيار فرار كردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد آن ها را تعقيب كنند و تا شكست كامل به دنبال آن ها بروند، ابو عامر اشعرى با برادرش [[ابوموسى اشعرى]] به دنبال گروه هايى از دشمن كه خود را به  «اوطاس » رسانده بود رفتند و در آن جا جنگ سختى ميان ايشان و فراريان درگرفت كه ابو عامر فرمانده لشكر اسلام در اثر اصابت تيرى به قتل رسيد و برادرش ابو موسى به جاى او پرچم جنگ را گرفت و جنگيد تا وقتى كه دشمن را به سختى شكست داد و تار و مار كرده آن گاه به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشت.
+
{{سنجش کیفی
 
+
|سنجش=شده
مالك بن عوف نيز با گروه بسيارى به سوى طائف فرار كرد و چون ديد سپاهيان اسلام او را تعقيب مى  كنند يكى دو جا نيز مقاومت كرد و چون ديد تاب مقاومت در آن ها نيست  خود را به طائف رسانده و بر قبايل ثقيف در قلعه  هاى محكمى كه در طائف بود وارد شدند و چون مى  دانستند مسلمانان به سراغ آن ها خواهند رفت  به استحكام قلعه  هاى مزبور پرداختند.
+
|شناسه= خوب
 
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
==پانویس==
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
<references/>
+
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
==منابع==
+
|جامعیت= خوب
 
+
|رعایت اختصار= خوب
* [[بحارالانوار]]، ج 21، ص 173.
+
|سیر منطقی= خوب
* مغازي واقدي، ج 3، ص 939.
+
|کیفیت پژوهش= خوب
* بحارالانوار، ج21، ص149،150.
+
|رده= دارد
* [[سيره ابن هشام]]، ج 4، ص 80.
+
}}
* زندگانى حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص 565، رسولى محلاتى.
 
 
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۱۵

«غزوه حنین» از غزوات پیامبر اسلام، در سال هشتم هجری و بلافاصله پس از فتح مکه اتفاق افتاد. این غزوه برای مقابله با قبیله هوازن بود که قصد داشتند به سپاه اسلام حمله کنند. در این غزوه نیز مانند غزوه احد، مسلمانان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را تنها گذاشته و فرار کردند، ولی با پایداری برخی اصحاب و خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) دشمن شکست خورد و غنایم بسیاری به دست آمد.

سپاه دشمن

پس از انتشار خبر فتح مکه، قبایل «هوازن» (جز کعب و کلاب)، ثقیف، نصر و جشم همگى و «سعد بن بکر» و ۱۰۰ مرد از «بنى هلال» فراهم شدند و سر به طغیان برداشتند و گفتند: محمد با قومى بر نخورده است که بتوانند به خوبى جنگ کنند، اکنون شما هماهنگ شوید و پیش از آنکه او به سوى شما بیاید، شما به سوى او بروید.[۱]

رهبرى هوازن در دست مالک بن عوف نصرى بود که سى سال بیشتر نداشت و فردى متکبر بود.[۲]

قبیله ثقیف در آن هنگام دو سالار داشت، یکى قار بن اسود بن مسعود که سالار هم پیمانان (خاندان احلاف) ایشان بود، و به آنها فرماندهى داشت، و دیگرى ذو الخمار سبیع بن حارث که نام او را احمر بن حارث هم گفته‌ اند، و او از خاندان بنى مالک بود و ثقیف فرماندهى او را پذیرفته بودند، و همگى با هوازن هماهنگ شده و تصمیم به حرکت به سوى پیامبر اکرم گرفتند.[۳]

درید بن الصّمّه همراه بنى جشم به یارى هوازن آمد. او در آن هنگام یکصد و شصت سال عمر داشت و پیر مردى سخت فرتوت بود، و از او فقط براى فرخندگى و شناسایى به فنون جنگ استفاده مى‌ شد.

مالک بن عوف دستور داد تا همه سپاهیان، زنان و کودکان و نیز شتران و گاوان و گوسفند خود را به همراه بیاورند. دلیل او براى این اقدام آن بود تا همه بدانند که از جان و ناموس و مال خود دفاع مى ‌کنند.[۴]

درید در واکنش به این اقدام مالک دست بر هم زد و گفت: این بزچران را چه به جنگ؟ مگر کسى که بگریزد چیزى مانع گریزش مى‌شود؟ اگر جنگ به نفع شما باشد جز مردان و شمشیر و نیزه‌شان چیز دیگرى مفید نیست، و اگر به زیان شما باشد در مورد مال و خاندان خود رسوا مى‌ شوید.[۵]

به هر حال مالک، بر خلاف توصیه پیران قبیله و على رغم تخلف برخى طوایف هوازن، اقدام‌ به تشکیل سپاهى در منطقه اوطاس کرد.[۶]

سپاه مسلمانان

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روز شنبه، شش شب از شوال گذشته از مکه بیرون آمد. ایشان عتّاب بن اسید را در مکه براى اقامه نماز، و معاذ بن جبل را براى تعلیم فقه و سنت اسلامى باقى گذاشت.[۷]

پیامبر (صلی الله علیه وآله) همراه دوازده هزار نفر از مسلمانان از مکه بیرون آمدند، (ده هزار نفر از اهالى مدینه و دو هزار نفر اهل مکه).[۸] در غزوه حنین مردم مکه نیز همراه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بودند. آنان چندان علاقمند به پیروزى آن حضرت نبودند بلکه براى دیدن نتیجه این جنگ و بهره مندى از غنایم، سپاه را همراهى مى‌کردند.[۹] این مسأله مشکل مهمى براى سپاه بود. کافى بود تا شمارى از اینان از صحنه نبرد بگریزند، در آن صورت تمام سپاه از هم متلاشى مى‌شد.

تقریبا بدون استثناء مردان بزرگ مکه، که هنوز کافر هم بودند، پیاده و سواره همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله) راه افتادند تا ببینند کدام طرف پیروز مى ‌شود تا در هر صورت از غنایم بهره ‌مند گردند، در عین حال بدشان نمى‌آمد که صدمه و شکست از محمد (صلی الله علیه وآله) و اصحاب او باشد. ابوسفیان بن حرب هم از پى لشکر روان شد و اگر به زره یا نیزه یا چیزهاى دیگرى بر مى‌ خورد که از سپاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) افتاده بود جمع مى‌ کرد و تیرها را هم در تیردان قرار مى ‌داد و بر شتر خود مى‌نهاد آنچنان که بار سنگینى بر شترش جمع شد.[۱۰]

حادثه ذات انواط

شمار فراوانى از این مسلمانان، نومسلمانانى بودند که طى دو سال پس از حدیبیه ایمان آورده بودند و طبعاً آشنایى با معارف دینى و عمق نگرش توحیدى نداشته و از لحاظ روحى نیز آمادگى کافى براى انجام رسالت دینى خود نداشتند. شاهد آن، واقعه‌ اى است که در مسیر حُنَین پیش آمد. یکى از مقدسات مشرکان در جاهلیت، درختى بود که آن را «ذات انواط» مى‌نامیدند. دلیل نامگذارى آن به «انواط» این بود که مشرکان به دلیل قداستى که داشت، اسلحه خود را بر آن مى‌ آویختند و در اطراف آن اعتکاف مى‌ کردند.

زمانى که مسلمانان در راه حنین بودند، درخت بزرگى پدیدار شد. به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عرض کردند: همان‌طور که براى مشرکان ذات انواط بود، براى ما نیز ذات انواطى قرار ده. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در برابر این درخواست دو بار تکبیر گفتند و فرمودند: سوگند به کسى که جانم در کف اختیار اوست، چیزى گفتید که قوم موسى به او گفتند. آنگاه این آیه را تلاوت کردند: «و بنى اسرائیل را از دریا گذرانیدیم. آنگاه بر قومى گذشتند که به پرستش بتهاى خود دلبسته بودند. گفتند: اى موسى همان‌ طور که آنها را خدایانى است براى ما هم خدایى قرار ده [اجْعَلْ لَنا إِلهاً کما لَهُمْ آلِهَةٌ] موسی گفت: شما مردمى بى خرد هستید».[۱۱]

فرار مسلمانان از جنگ

سپاه هوازن به فرماندهى مالک بن عوف در وادى حنین -در فاصله سى کیلومترى مکه- مستقر شد. انس بن مالک یکى از روایان اخبار حنین گوید: مردان هوازان جلو، و پشت سر آنان شتران و گوسفندان و زنان نیز سوار بر شتران بودند و از این طریق سیاهى لشکر بزرگى را تدارک دیده بودند. او مى ‌گوید: وادى حنین، منطقه پر شِعب بود و تنگه ‌هاى فراوانى داشت. گروه هاى مختلفى از هوازن در این شعب ‌ها و تنگه ‌ها پنهان شده بودند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) همان روزى که از مکه حرکت کردند افراد قبیله سلیم را به عنوان مقدمه سواران اعزام فرمودند و خالد بن ولید هم فرمانده مقدمه بود. ناگهان از میان شعب ها، حمله متحدى آغاز شد. بنی سلیم روى به فرار نهاد و پس از ایشان مردم مکه و سپس عموم مسلمانان بدون اینکه به هیچ چیز توجه کنند رو به گریز نهادند. حمله مشرکان پیش از طلوع آفتاب در آخرین ساعات شب بوده است.[۱۲]

ام حارث مى‌ گوید: دیدم عمر از کنار ما در حال گریز است. گفتم: اى عمر! این چه حال است؟ عمر گفت: قضاى الهى است![۱۳] ابوسفیان در حال گریز مردم مى ‌گفت: فرار اینان تا کنار دریا ادامه خواهد داشت.[۱۴]

زمانى که مردم در حنین گریختند، عباس بن عبد المطلب می گوید که ما تنها نُه نفر بودیم که در کنار رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ماندیم و دیگران گریختند.[۱۵]

شیخ مفید می نویسد: بغیر از ده نفر که نه تن از بنى هاشم و دهمى هم ایمن فرزند ام ایمن بود که در آن جنگ کشته شد و بالاخره هاشمی هائى که در رکاب پیغمبر (صلی الله علیه وآله) مانده بودند آنقدر پافشارى و جانبازى نمودند تا لشکرهاى شکست خورده و فرارى رسول خدا یکى پس از دیگرى برگشت.

در آن هنگام عباس بن عبد المطلب طرف راست رسول خدا و فضل بن عباس طرف چپ و ابو سفیان بن حرث در وقت کوچ کردن استر آن جناب زینش را گرفته بود و على (علیه السلام) با شمشیر پیشاپیش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بمدافعه مى‌پرداخت و نوفل بن حارث و ربیعة بن حارث و عبداللَّه بن زبیر و عتبه و معتب دو فرزند ابو لهب اطراف آن حضرت را گرفته بودند.[۱۶]

زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دید همه در حال گریزند به عباس بن عبدالمطلب دستور داد تا آنها را صدا بزند آنگاه فرمود بگو: اى گروه انصار، اى «اصحاب سمره»؛[۱۷] در این لحظه آنان به سرعت بازگشتند، همانگونه که ماده شتران به سوى بچه خود مى‌ آیند.[۱۸] امید رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نه به نومسلمانانِ پس از حدیبیه، بلکه به اصحاب شجره و انصار بود.

پایدارى تنى چند و بازگشت شمارى از مهاجران و انصار و مقاومتشان، هوازن را به شکست کشانده، شمارى از آنان به اسارت در آمدند.

خداوند درباره نصرت خود به مسلمانان در آن روز، مى‌ فرماید: «خدا شما را در بسیارى از جاها یارى کرد، و در روز حُنَین، آنگاه که انبوهى لشکرتان شمارا به شگفت آورده بود ولى براى شما سودى نداشت و زمین با همه فراخیش بر شما تنگ شد و بازگشتید و به دشمن پشت کردید. آنگاه خدا آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد و لشکریانى که آنها را نمى ‌دیدند فرو فرستاد و کافران را عذاب کرد، و این است کیفر کافران.»[۱۹] بحیر بن زهیر در شعرى گفت: اگر حمایت الهى نبود مسلمانان شکست خورده بودند.[۲۰]

واقدی می نویسد: در آن روز مردان هوازن، مردان سپید چهره‌ ایى را سوار بر اسبان ابلق با عمامه‌ هاى سرخ که دنباله آن را میان شانه ‌هاى خود آویخته بودند، گروه گروه میان آسمان و زمین مى‌ دیدند که از هیچ چیز خوددارى نمى ‌کردند و آنها به واسطه ترسى که از ایشان داشتند نمى‌ توانستند با آنها بجنگند.[۲۱]

غنیمت‌های جنگی و تقسیم آن

از آنجا که مشرکان هوازن زنان و فرزندان و اموالشان را به همراه آورده بودند، پس از گریزشان، همه به تصاحب مسلمانان درآمد. (قریب شش هزار اسیر زن و کودک و بزرگ به علاوه ۲۴ هزار شتر و تعداد بى‌ شمارى گوسفند[۲۲] که هوازن همراه خود به صحنه جنگ آورده بودند.) غنایم مزبور و اسیران به جِعرانه فرستاده شد. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) راهی غزوه طائف شدند. پس از بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) غنایم به دست آمده توسط ایشان بین شرکت کنندگان در غزوه حنین تقسیم شد.

رؤساى فرارى هوازن که وضع را چنین دیدند، به صورت هیئتى نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمدند و از آن حضرت درخواست عفو و بخشش و آزادى اسرایشان را کردند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آنان را میان بازگرداندن اموال یا اسرایشان مخیر کرد و آنها به ‌طور طبیعى اسرا را انتخاب کردند.

آنگاه حضرت فرمود: درباره اسرا آنچه حق من و فرزندان عبدالمطلب است بر شما بخشودم، پس از نماز ظهر برخیزید و اعلام کنید: ما درباره زنان و فرزندانمان رسول خدا را نزد مردم شفیع قرار مى‌ دهیم و مسلمین را نزد پیامبر. پس از نماز ظهر چنین کردند و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بخشودگى سهم خویش را اعلام کرد، به دنبال آن مهاجران و انصار نیز سهم خود را بخشودند.[۲۳]

پس از آن که اسراى حنین به قبیله ‌شان ملحق شدند، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) حرکت کرد، اما مردم مکرر از او خواستند تا آنچه شتر و گوسفند مانده میان آنان تقسیم کند. این اصرار تا اندازه‌اى بود که رداى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از دوشش برداشته شد. به هر روى حضرت ایستاد و فرمود: او مالک چیزى جز خمس نیست و هر کسى چیزى برداشته، هر چند کوچک، آن‌ را سر جایش بگذارد.[۲۴]

آن حضرت اموال را میان مردم تقسیم کرد و براى کسانى از مشرکان یا نو مسلمانانى که درونشان شرک حکومت مى ‌کرد، سهمى خاص قرار داد، اینان به عنوان مؤلفة قلوبهم شناخته می شدند. ابوسفیان، و دو فرزندش یزید و معاویه، حُوَیطب بن عبد العزى، عیینة بن حصن، حکیم بن حزام و صفوان بن امیه، در شمار مؤلفة قلوبهم مى‌باشند.[۲۵] سهم هر یک از این افراد یک صد شتر با مقدارى طلا بوده است.

اعتراض انصار به تقسیم غنایم

بذل و بخشش پیامبر بر جمعى از مسلمانان و به خصوص برخى از انصار بسیار گران آمد. آنان که به مصالح عالى عطایاى پیامبر واقف نبودند، تصور مى‌کردند که تعصب خانوادگى، پیامبر را واداشت که خمس غنیمت را میان خویشاوندان خود تقسیم کند. حتى مردى از قبیله «بنى تمیم» به نام «ذو الخویصره» گستاخى را به جایى رساند که رو به پیامبر کرد و گفت: من امروز کارهاى شما را دقیقا بررسى کردم و دیدم ‌در تقسیم غنایم راه عدالت را پیش نگرفتید. پیامبر از سخن گستاخانه این مرد ناراحت شد و آثار خشم در چهره‌اش آشکار گشت و گفت: واى بر تو! اگر عدالت و انصاف پیش من نباشد، پس پیش کى خواهد بود؟[۲۶]

سعد بن عباده به نمایندگى از طرف انصار، پیام گله‌آمیز آن‌ها را حضور پیامبر رسانید. پیامبر به او فرمود: همه آنان را در محلى گرد بیاور، تا من جریان را براى آن‌ها تشریح کنم‌.

پیامبر با شکوه خاصى وارد جلسه انصار شد و به آنان چنین خطاب کرد:

شما گروهى گمراه بودید که از طریق من هدایت یافتید. فقیر بودید، بى‌ نیاز شدید. دشمن بودید، مهربان گردیدید. همگى عرض کردند: صحیح است، اى رسول خدا! پیامبر فرمود: شما مى ‌توانید طورى دیگر به من پاسخ بگویید و در برابر خدمات من حقوقى را که بر گردنم دارید، به رخ من بکشید و بگویید: اى رسول خدا روزى که قریش تو را تکذیب کرد، ما تو را تصدیق نمودیم، قریش، تو را یارى نکرد، ما یارى کردیم؛ تو را بى‌پناه ساخت، ما پناه دادیم. روزى تهى‌دست بودى، تو را کمک کردیم. اى گروه انصار! چرا از مختصر مالى که به قریش دادم تا آن‌ها در اسلام استوار گردند و شما را به اسلام خود واگذار نمودم دلگیر شدید. آیا راضى نیستید که دیگران‌ مال و گوسفند ببرند و شما پیامبر را همراه خود ببرید؟ به خدا سوگند! اگر همه مردم به راهى بروند و انصار به راه دیگر، من راه انصار را انتخاب مى ‌کنم. سپس براى انصار و فرزندان انصار طلب رحمت کرد.

سخنان پیامبر، آنچنان عواطف انصار را تحریک کرد که همگى گریه‌ کنان گفتند: اى رسول خدا! ما به قسمت خود راضى هستیم و کوچک‌ترین گله‌ اى نداریم.[۲۷]

پانویس

  1. مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۷۷
  2. درباره او گفته شده: کان مسبلًا؛ یعنى کسى که لباسهاى بلندى مى‌ پوشید بطورى که لبایش بر زمین مى‌کشید. او این کار را بخاطر تکبرى که داشت انجام مى‌ داد.
  3. مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۷۷
  4. مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۷۷
  5. مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۷۹
  6. اوطاس منطقه مسطحى است که در شرق مکه درفاصله یکصد و نود کیلومترى قرار دارد. بنابراین این محل نباید به حنین که در فاصله سى کیلومترى مکه- در راه طائف قرار دارد ارتباطى داشته باشد و ضرورتاً نمى‌تواند« اوطاسى» باشد که مکرر در اخبار جنگ حنین از آن یاد شده است.
  7. مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۸۰
  8. مغازى/ترجمه،متن،ص:۶۸۰
  9. المغازى، ج ۳، ص ۸۹۵- ۸۹۴
  10. المغازى/ترجمه،متن،ص:۶۸۴
  11. اعراف، ۱۳۸؛ المغازى، ج ۳، صص ۸۹۱- ۸۹۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۴۶۵؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۴۲
  12. المغازى/ترجمه،متن،ص:۶۸۶
  13. المغازى، ج ۳، ص ۹۰۴؛ ابوقتاده نیز در برخورد با عمر، از او دلیل گریز مردم را پرسید، و او گفت: قضاى الهى است. نک: همان، ص ۹۰۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۴۸۷؛
  14. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، صص ۴۴۴- ۴۴۳؛ المغازى، ج ۳، ص ۹۱۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۴۷۲؛ و نک: ص ۴۷۳
  15. سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۵۱۱
  16. ترجمه الإرشاد ،ص:۱۲۶
  17. درختى که بیعت رضوان در زیر آن انجام شد.
  18. المغازى، ج ۳، ص ۸۹۹- ۸۹۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، صص ۴۷۷- ۴۷۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۴۵
  19. توبه، ۲۶- ۲۵.
  20. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۵۹؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۵۰۲ - لولا الاله وَ عَبْدُهُ ولّیتُمُ * حین استخفّ الرُّعبُ کلّ جبان‌
  21. المغازى/ترجمه،متن،ص:۶۹۲
  22. المغازى، ج ۳، ص ۹۴۳
  23. السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۴، ص ۴۸۹؛ المغازى، ج ۳، ص ۹۵۱
  24. المغازى، ج ۳، ص ۹۴۳
  25. طبقات الکبرى، ج ۲، صص ۱۵۳- ۱۵۲
  26. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۹۶. واقدى در المغازى مى‌گوید: پیامبر درباره او گفت: إنّ له أصحابا یحقّر أحدکم صلاته مع صلاتهم و صیامه مع صیامهم، یقرءون القرآن لا یجاوز تراقیهم، یمرقون من الذین کما یمرق السهم من الرمیة: براى او یارانى است که نماز و روزه شماها در برابر عبادت آن‌ها کم و ناچیز است. قرآن مى‌خوانند ولى قرآن از« حنجره‌هاى» آن‌ها به بالا تجاوز نمى‌کند. آنان از آیین اسلام بیرون مى‌آیند، همان طور که تیر از کمان پرتاب مى‌گردد.
  27. مغازى/ترجمه،متن،ص:۷۲۸

منابع

  • مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(صلی الله علیه وآله)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش.
  • الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌، دار الحدیث‌، قم، ۱۴۲۶.
  • سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم،رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما،قم، ۱۳۸۳ ش‌.
  • ارشاد، شیخ مفید، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامیة، تهران، ۱۳۸۰ ش.
غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام