مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غزوه بنی نضیر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(افزودن محتوا)
 
(۴۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
غزوه «بنی­ نضیر»، دومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است که در ربیع ­الاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد.<ref> واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1989م.، الطبعه الاولی، ج1، ص363. </ref>
+
{{خوب}}
 +
«غزوه بنی­ نضیر»، دومین جنگ [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] (صلى الله علیه و آله) با گروهی از [[یهود|یهودیان]] مدینه به نام «[[بنی نضیر|بنى نضیر]]» است که در سال چهارم هجری اتفاق افتاد.<ref> واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۹۸۹م.، الطبعه الاولی، ج۱، ص۳۶۳. </ref> آنان پس از پیمان‌شکنى و توطئه علیه رسول خدا، توسط مسلمانان محاصره و پس از چند روز تسلیم شدند و سرانجام مجبور به ترک [[مدینه]] گردیدند. بدین ترتیب یکى از تحریک کنندگان قبایل عرب بر ضد [[اسلام]] از بین رفت. برخی آیات [[سوره حشر]] نیز پیرامون این حادثه نازل گردید.
 +
{{شناسنامه غزوات
 +
|تصویر=[[پرونده:غزوه بنی نضیر.jpg|۲۵۰px|center]]
 +
|زمان = ربیع الأول سال چهارم‌ هجری
 +
|مکان = مدینه
 +
|غزوه قبلی =[[غزوه حمراء الأسد]]
 +
|غزوه بعدی =  [[غزوه ذات الرقاع]]
 +
|علت غزوه = مقابله با یهودیانی که تصمیم به ترور رسول خدا(ص) داشتند و عهد خود را با ایشان شکستند.
 +
|نتیجه = پیروزی مسلمانان و اخراج یهودیان بنی نضیر از مدینه.
 +
|مسلمانان = مسلمانان
 +
|دشمنان = یهودیان بنی نضیر مدینه
 +
|فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص)
 +
|فرماندهان دشمنان = حُیى بن اخطب
 +
|پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع)
 +
|پرچم داران دشمنان = ــــ
 +
|تلفات مسلمانان = ـــ
 +
|تلفات دشمنان = ده نفر که تصمیم به ترور شبانه رسول خدا(ص) داشتند.
 +
|توضیحات = نزول آیات ۱ - ۱۷ [[سوره حشر]]
 +
}}
 +
==تأثیر یهودیان بر جامعه اسلامی==
 +
[[قرآن]]، [[یهود|یهودیان]] را پس از مشرکان، بدترین دشمنان مؤمنان مى‌داند، در حالى که از [[مسیحیت|مسیحیان]] به نرمى سخن مى‌ گوید.<ref> مائده، ۸۲ </ref> طبیعى است که یهودیان هیچ فرصتى را براى نابودى [[اسلام]] و رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از دست نمى ‌دادند؛ در عین حال، به دلیل آن که در اقلیت بودند در همان آغاز [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت رسول خدا]] صلى الله علیه و آله معاهده صلحى را با آن حضرت پذیرفته بودند. 
  
 +
سه طایفه یهودى [[بنی قینقاع|بنى قَینُقاع]]، [[بنی نضیر|بنى النضیر]] و [[بنی قریظه|بنى قریظه]] تقریباً در یک مثلثى شکل در سمت شمال شرقى محله [[قبا]] زندگى مى ‌کردند. بنى نضیر نزدیکترین طایفه به محل قبا بودند. [[یهود|یهودیان]] که بنى نضیر باشکوه‌ترین و گرامى ‌ترین آنان بودند، در قلب دولت اسلامى زندگى مى‌ کردند. از این رو مى‌ توانستند به دقیق‌ترین اطلاعات و مسائل پنهان و آشکار و میزان دقیق امکانات و توانمندى‌هاى مادى و معنوى مسلمانان و نیز تمامى مسائل موجود در جامعه اسلامى از جمله روابط و مناسبات گروه‌هاى مختلف با هم دست یابند و به آن شناخت و آگاهى کامل پیدا کنند. یهودیان در عمق جامعه نوپاى اسلامى حتى در سطوح رهبرى و در میان کسانى که نقش فعالى در تصمیم‌گیرى و حل و عقد پیمان‌ها داشتند حضور داشتند.
  
== جنگهای یهودیان و پیامبر ==
+
از سوى دیگر، یهودیان از نظر ثروت و دارایى نیز قدرت بزرگى به شمار مى‌ رفتند. آنها حجم عظیمى از زیور آلات را در تملّک خویش داشتند. علاوه بر این یهودیان آن قدر از مردم طلب مدت‌دار داشتند که آن را مانع مهمى براى بیرون رفتن از [[مدینه|مدینه]] مى‌ دانستند.
  
جنگ اول پیامبر با یهودیان بنی­ قینقاع در بیستمین ماه هجرت<ref> محمد بن اسحاق بن یسار، سیره ابن اسحاق، تحقیق محمد حمیدالله، بی‌تا، پاریس، ج2، ص295. </ref> و جنگ دوم با بنی­ نضیر در سی و ششمین ماه هجرت صورت پذیرفت.<ref> همان، ج1، ص363. </ref>
+
==تاریخ غزوه بنی‌نضیر==
بنی­ نضیر به همراه بنی­ قینقاع و بنی­ قریظه، قبایل یهودی ساکن مدینه از هم پیمانان پیامبر(ص) به شمار می­رفتند که هر سه پیمان­ شکن شدند.
+
زمان برخورد با [[بنی نضیر|بنى النضیر]] و اخراج آنها به روایت [[واقدی]]، [[ماه ربیع الاول|ربیع الاول]] چهارم هجرى (سى و هفتمین ماه هجرت) بوده است. اما ابن شهاب زهرى معتقد بوده است که واقعه اخراج بنى النضیر بعد از [[غزوه بدر|غزوه بدر]] و پیش از [[غزوه احد|غزوه احد]] بوده است‌.<ref> دلائل النبوه، بیهقى، ج ۳، صص ۱۷۶، ۳۵۴ </ref> تاریخ غزوه بدر را ۱۷ ماه [[ماه رمضان|رمضان]] سال ۲ هجری و غزوه احد را ۷ ماه [[شوال]] سال ۳ قمری گفته اند.
  
غزوه «بنی­ نضیر»، دومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است که در ربیع ­الاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد.<ref> واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1989م.، الطبعه الاولی، ج1، ص363. </ref>
+
==علت وقوع غزوه بنی‌نضیر==
+
مورخان چندین علت را برای وقوع غزوه بنی نضیر بیان می کنند، از جمله:
  
== توطئه «بنی النضیر» ==
+
*در بیشتر منابع حدیثى و تاریخى در بیان سبب غزوه بنى نضیر آمده است‌ که [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) نزد [[بنی نضیر|بنى نضیر]] آمد تا از آنان براى پرداخت [[دیات|دیه]] دو مرد از [[بنی عامر]] که عمرو بن امیه در مسیر بازگشت از [[معونه (بئر معونه)|بئر معونه]]، آنان را کشته بود، کمک بگیرد.<ref>گفته اند که پیامبر (ص) از این رو براى پرداخت دیه دو مرد عامرى نزد بنى نضیر رفت که این قوم هم پیمان بنى عامر بودند. بدین ترتیب کار پرداخت دیه به کمک آنان تسهیل مى‌شد، زیرا آنچه به عامریان پرداخت مى‌شد، از جیب هم‌پیمانان خودشان بود (سیره حلبى، ۲/ ۲۶۳- ۲۶۴).</ref> بنى نضیر در صدد برآمدند تا علیه آن حضرت [[مکر]] ورزند و با پرتاب سنگى از پشت بام، او را بکشند. [[جبرئیل|جبرئیل]] حضرت را از این توطئه با خبر کرد. [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] (ص) توطئه [[یهود|یهودیان]] علیه جان خود و تلاش آنان را براى ترور خویش، پیمان‌شکنى آنان تلقى کرد و آن را دلیل موجّهى براى مقابله با یهودیان و اتخاذ موضع قوى و کوبنده بر ضدّ آنان دانست. روشن است که ترور رهبرى اسلامى روشن ‌ترین و خطرناک‌ ترین مظاهر خیانت است و لازم نیست منتظر ماند تا خیانت‌گران اعلان جنگ کنند و در این باره به صورت عملى و آشکار اقدام نمایند.
 +
*عده ای معتقدند که سبب این جنگ آن بود که یهود بنى نضیر از رسول خدا (ص) درخواست کردند تا همراه سه نفر از یارانش براى مناظره در امر [[دین|دین]] به سوى آنان بیرون رود. یهودیان در زیر لباس خود، خنجر پنهان کرده بودند. زنى از بنى نضیر به دست برادر [[انصار|انصارى]] مسلمانش به پیغمبر (ص) خبر داد که بنى نضیر چه قصدى دارند. پیامبر (ص) چون از توطئه آنان با خبر شد، از میان راه بازگشت‌.<ref>  سیره حلبى، ۲/ ۲۶۳- ۲۶۴؛ وفاء الوفاء، ۱/ ۲۸۹؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۲. </ref>
 +
*برخی نیز معتقدند هنگامى که مسلمانان در [[غزوه احد|جنگ احد]] شکست خوردند، بنى نضیر مردد شدند و پیمان شکستند. کعب بن اشرف همراه چهل مرد سواره از یهودیان به [[مکه|مکه]] رفت و با آنان هم قسم و هم پیمان شدند که در جنگ علیه [[پیامبر اسلام|محمّد]] هم نظر باشند. سپس [[ابوسفیان|ابوسفیان]] همراه چهل مرد از [[قریش|قریش]] و کعب بن اشرف همراه چهل مرد از یهود وارد [[مسجد الحرام]] شدند و بین پرده و خانه [[کعبه|کعبه]] از همدیگر پیمان وفادارى گرفتند. آنگاه کعب و یارانش به [[مدینه|مدینه]] بازگشتند. جبرئیل فرود آمد و پیامبر (ص) را از اتحاد کعب بن اشرف و ابوسفیان علیه آن حضرت باخبر کرد و فرمان داد که کعب بن اشرف را بکشد. پس محمّد بن مسلمه انصارى که برادر رضاعى کعب بود، او را کشت.<ref> بحار الانوار، ۲۰/ ۱۵۸؛ مجمع البیان، ۹/ ۲۵۷؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۹۶؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۰. </ref>
  
منافقان و یهودیان [[مدینه]] از شکست مسلمانان در احد و کشته شدن رجال علمی سخت خوشحال بودند و به دنبال فرصت بودند، که در مدینه شورشی بر پا کنند، و به قبائل خارج از مدینه بفهمانند که کوچکترین اتحاد و وحدت کلمه در مدینه وجود ندارد، و دشمنان خارجی می توانند حکومت نوجوان اسلام را سرنگون سازند.
+
==وقایع مرتبط با غزوه بنی‌نضیر==
  
پیامبر برای این که از منویات و طرز تفکر یهودیان «بنی النضیر» آگاه گردد، همراه گروهی از افسران خود عازم دژ آن ها گردید.اما هدف ظاهری پیامبر از تماس با بنی النضیر این بود، که آمده است در پرداخت خون بهای آن دو نفر عرب از قبیله «بنی عامر» که به دست [[عمرو بن امیه]] کشته شده بودند، کمک بگیرد.زیرا [[قبیله بنی النضیر]] هم با مسلمانان پیمان داشتند، و هم با [[قبیله بنی عامر]]، و قبائل هم پیمان همواره در چنین لحظات یکدیگر را کمک می کردند.
+
===دستور به اخراج یهودیان===
 +
[[پرونده:قلعه-های بنی نضیر.jpg|thumb|left|یک قلعه به جای مانده از یهودیان بنی‌نضیر]]
 +
منابع مى‌ گویند: رسول خدا صلى الله علیه و آله پس از اینکه از طریق [[وحی|وحى]] از خیانت [[بنی نضیر]] آگاهى یافت، بدون آن که با کسى از یارانش سخن بگوید به [[مدینه|مدینه]] بازگشت. آنان چندى منتظر شدند و پس از آن که احساس کردند رسول خدا صلى الله علیه و آله برنمى ‌گردد به مدینه آمدند. آنگاه رسول خدا محمد بن مَسْلمه را که از [[اوس]] بوده و این طایفه یهود، در [[جاهلیت|جاهلیت]] هم پیمان آنان بودند، به سراغ یهودیان فرستاد و گفت که باید مدینه را ترک کنند. آنان از این که یک اوسى آمده اظهار شگفتى کردند اما ابن مسلمه گفت: تَغَیرتِ القلوب؛ آن وضع سابق دگرگون شده است.<ref>  المغازى، ج ۱، ص ۳۶۷ </ref>
  
پیامبر در برابر درب فرود آمد و مطلب خود را با سران قوم در میان گذارد. آنان با آغوش باز از پیامبر استقبال کردند و قول دادند که در پرداخت دیه کمک کنند. سپس در حالی که پیامبر را با کنیه اش (ابو القاسم) خطاب می کردند، درخواست نمودند که [[رسول خدا]] وارد دژ آن ها شود، و روز را آن جا به سر ببرد. رسول گرامی تقاضای آن ها را نپذیرفت و در سایه دیوار دژ با افسران خود نشست و با سران بنی النضیر مشغول گفتگو گردید. <ref> مغازی می گوید: پیامبر وارد جلسه سران «بنی النضیر» گردید «مغازی» ، ج 1/ 364.</ref>
+
یهودیان نخست به رفتن راضى شدند اما وقتى پیام [[عبدالله بن ابى سلول|عبدالله بن ابَىّ]] به حُیّى بن اخطب رسید که همراه هم‌پیمانانش از آنان دفاع مى ‌کند، اندکى سست شدند. عبدالله بن ابى در پى [[بنی قریظه|بنى قریظه]] فرستاد، اما آنان گفتند که حاضر به نقض عهد نیستند.
 +
اختلاف میان یهودیان ناشى از اعتماد به سخن عبدالله یا عدم اعتماد به آنان بود.
 +
مخالفان مى‌گفتند که عبدالله بن ابى قابل اطمینان نیست، او نظیر همین وعده‌ها را به [[بنی قینقاع|بنى قینقاع]] نیز داد اما اقدامى نکرد. به علاوه او در هر حال [[خزرج|خزرجى]] است و ما در جاهلیت در کنار اوس با طایفه او جنگیده‌ ایم. به علاوه عبدالله نه یهودى است، نه مسلمان و نه حتى بر دین خود، و لذا نمى‌توان بر وى اعتماد کرد. چنین اقدامى سبب از بین رفتن اموال، پایمالى شرف، اسیرى خانواده و از بین رفتن جنگجویان ما خواهد بود.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۳۶۹ </ref> نفوذ حیى بن اخطب سبب شد تا او بنى النضیر را به مقاومت وا دارد. او پیامى به رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستاد که ما از اینجا نخواهیم رفت‌.
  
پیامبر احساس کرد که این چرب زبانی، با یک سلسله حرکات مرموز توأم است. از طرفی در محوطه ای که پیامبر نشسته بود، رفت و آمد زیاد به چشم می خورد، سخنان در گوشی که مورث شک و بدبینی است، فراوان بود. در حقیقت، سران بنی النضیر تصمیم گرفته بودند که پیامبر را غافلگیر کنند. یک نفر از آن ها به نام «[[عمرو حجاش]]»، آماده شده بود که بالای بام برود و با افکندن سنگ بزرگی بر سر پیامبر، به زندگی او خاتمه بخشد.
+
===محاصره بنی‌نضیر===
 +
[[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) به [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] (ع) فرمود: به سوى بنى نضیر حرکت کن. على (ع) پرچم (رایت) را به دست گرفت و حرکت کرد. رسول خدا (ص) در پى‌آمد و دژهاى بنى نضیر را محاصره کرد.<ref>  تفسیر قمى، ۲/ ۳۵۹؛ بحار الانوار، ۰/ ۱۹۶؛ صافى( تفسیر)، ۵/ ۱۵۴. </ref> که موجب رعب و وحشت یهود، و شکست روحى و روانى آنان شد. رسول خدا (ص) سپس دستور داد تا خیمه او را در دورترین نقطه محله بنى خطمه زدند. چون شب فرا رسید، مردى از یهود بنى نضیر که تیرانداز ماهرى بود، تیرى انداخت که به خیمه حضرت اصابت کرد. پیامبر (ص) دستور داد تا خیمه ‌اش را در فاصله دورترى در میانه دشت نصب کردند و [[مهاجرین|مهاجران]] و [[انصار]] آن را در میان گرفتند.
 +
===رشادت حضرت علی علیه‌السلام===
 +
هنگامى که تاریکى شب فرا رسید، [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی طالب]] (ع) را ندیدند. مردم گفتند: اى رسول خدا، ما على را نمى‌بینیم. فرمود: من او را مى‌بینم که در پى انجام کارى است، فکرش را نکنید. اندکى گذشت که على (ع) در حالى که سر آن یهودى تیرانداز را در دست داشت، از راه رسید. على (ع) سر وى را که عزورا نامیده مى‌شد، مقابل پیامبر (ص) بر زمین انداخت. پیامبر (ص) فرمود: چگونه این کار را کردى؟ گفت: من این خبیث را جسور و شجاع یافتم. پس مدتى در کمین او نشستم و با خود گفتم: ممکن است، این جرأت را داشته باشد که شبانه بر ما حمله برد و شبیخون بزند. اتّفاقا امشب او را دیدم که در حالى که شمشیر برهنه در دست دارد، همراه نه تن از یهودیان پیش مى‌آید. پس حمله کردم و او را کشتم. همراهانش گریختند، ولى همین نزدیکى ‌ها هستند. اگر چند نفرى را همراه من بفرستید، امیدوارم بر آنان دست یابم.
 +
پیامبر (ص) ده نفر از جمله [[ابودجانه انصارى|ابو دجانه]] و [[سهل بن حنیف|سهل بن حنیف]] را همراه او فرستاد. آنان دشمنان را پیش از آن که به حصار برسند و وارد دژ شوند، گرفتند و کشتند. سرهاى آنان را براى پیامبر (ص) آوردند. حضرت دستور داد تا در یکى از چاه‌هاى بنى خطمه انداختند.
 +
همین مسأله علّت فتح دژهاى بنى نضیر بود.<ref> الارشاد، ۴۹- ۵۰؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۲- ۱۷۳؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۹۶- ۱۹۷؛ المغازى، ۱/ ۳۷۱- ۳۷۲؛ کشف الغمّه، ۱/ ۲۰۱، ۲۵۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۶۵. </ref>
 +
===قطع درختان خرمای بنی‌نضیر===
 +
پیامبر (ص) به مسلمانان دستور داد تا درختان خرماى بنى نضیر را بریده و آتش بزنند. این اقدام در محلى به نام بویره صورت گرفت. یهودیان فریاد برآوردند که: اى محمّد، تو مردم را از تباهى و فساد در زمین باز مى ‌داشتى. حال چه شده که درختان خرما را قطع مى‌ کنى و مى سوزانى؟! خداوند در این باره فرمود:
 +
«ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکتُمُوها قائِمَةً عَلى‌ أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیخْزِی الْفاسِقِینَ».<ref> حشر( ۵۹): ۵ </ref>
 +
آنچه از درختان خرما بریدید یا آن‌ها را بر ریشه‌ هایشان بر جاى نهادید، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند.<ref> جامع البیان، ۲۸/ ۲۳؛ اسباب النزول، ۲۳۷- ۲۳۸؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۵۸؛ فتوح البلدان، ۱/ ۱۹- ۲۰؛ مسند احمد، ۲/ ۸، ۵۲، ۱۴؛ دلائل النبوه، ۴۲۹؛ معجم البلدان، ۱/ ۵۱۲؛ صحیح بخارى، ۳/ ۱۱؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۷۷- ۷۹؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۹۷؛ سنن ابن ماجه، ۲/ ۹۴۸؛ جوامع الجامع، ۴۸۶؛ المغازى، ۱/ ۳۸۱؛ التفسیر الکبیر، ۲۹/ ۲۸۳؛ الکشّاف، ۴/ ۵۰۱؛ تفسیر صافى، ۵/ ۱۵۴؛ البرهان فى تفسیر القرآن، ۴/ ۳۱۳. </ref>
 +
===وضعیت روحی یهودیان در محاصره===
 +
[[آیه|آیه]] مبارکه زیر تصویرى دقیق از وضعیت کسانى را ترسیم مى‌کند که به خداى یگانه [[ایمان|ایمان]] ندارند. چه این وضعیت را به علل و اسباب آن ارجاع داده و به طرزى کاملا دقیق و آشکار به سرچشمه‌هاى واقعى آن مربوط ساخته است: «لا یقاتِلُونَکمْ جَمِیعاً إِلَّا فِی قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَینَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یعْقِلُون‌»<ref> حشر( ۵۹): ۱۴. </ref> آنان به صورت دسته جمعى جز در قریه‌هاى داراى استحکامات، یا از پشت دیوارها با شما نخواهند جنگید. جنگشان میان خودشان سخت است. آن‌ها را متحد و یک پارچه مى‌پندارى ولى دل‌هایشان پراکنده است. زیرا آنان مردمى اند که نمى‌ اندیشند.
  
خوشبختانه نقشه آن ها نقش بر آب شد، توطئه ها و نقشه های شوم آن ها از حرکات مرموز و ناموزون آن ها فاش گردید، و بنا به نقل «واقدی» فرشته [[وحی]]، پیامبر را آگاه ساخت. پیامبر از جای خود حرکت کرد و طوری مجلس را ترک گفت که یهودیان تصور کردند دنبال کاری می رود و بر می گردد. ولی پیامبر راه مدینه را در پیش گرفت، و همراهانش را نیز از تصمیم خود آگاه نساخت. آنان هم چنان در انتظار بازگشت پیامبر به سر می بردند، اما هر چه انتظار کشیدند انتظار آن ها سودی نبخشید.
+
در معاهدات و پیمان‌ هایى که رسول خدا (ص) با یهودیان مدینه بست، آنان به عنوان یک وحدت دینى و اجتماعى مطرح نشده ‌اند، بلکه هر یک از قبایل سه ‌گانه یهودى: [[بنی قینقاع|بنى قینقاع]]، [[بنی نضیر]] و [[بنی قریظه|بنى قریظه]]، به عنوان مستقل با آن حضرت پیمان حسن همجوارى امضا کردند. در خیبر و فدک نیز به همین نحو با هر کدام به صورت جداگانه برخورد شد. این گویاى جدایى و پراکندگى یهودیان از همدیگر است که هر یک خود را حزب و دسته مستقلى مى ‌شمرد و با سایر هم ‌کیشان خود کارى نداشت.
 +
از سوى دیگر ملاحظه مى ‌شود که هیچ کدام از قبایل یهودى به حمایت و دفاع از قبیله دیگر همت نکرد. همچنان که متحدان و هم ‌پیمانان یهود از [[غطفان]] و [[منافقان]] هم به یارى هیچ کدام از قبایلى که با آنان پیمان بسته و وعده نصرت و یارى داده بودند، نیامدند.  
 +
===خیانت منافقان به بنی‌نضیر===
 +
این نص [[قرآن|قرآن کریم]] است که خداوند متعال در سخن از وضعیت آنان فرمود:
 +
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نافَقُوا یقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکمْ وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا ینْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا ینْصَرُونَ، لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یفْقَهُونَ».<ref> حشر( ۵۹): ۱۱- ۱۳. </ref>
 +
مگر کسانى را که به نفاق برخاستند ندیدى که به برادران اهل کتاب خود که از در کفر در آمده بودند مى‌گفتند: اگر اخراج شدید، حتما با شما بیرون خواهیم آمد و علیه شما هرگز از کسى فرمان نخواهیم برد؛ و اگر با شما جنگیدند، حتما شما را یارى خواهیم کرد و خدا گواهى مى‌دهد که قطعا آنان دروغ‌گویانند. اگر یهود اخراج شوند، آن‌ها با ایشان بیرون نخواهند رفت و اگر با آنان جنگیده شود، (منافقان) آن‌ها را یارى نخواهند کرد، و اگر یاریشان کنند، حتما (در جنگ) پشت خواهند کرد و دیگر یارى نیابند. شما قطعا در دل‌هاى آنان بیش از خدا مایه هراسید.
 +
چرا که آنان مردمانى‌اند که نمى ‌فهمند.
  
جهودان بنی النضیر سخت در تکاپو و تشویش افتادند.از یک طرف فکر می کردند که شاید پیامبر از توطئه آن ها آگاه شده باشد، در این صورت آن ها را سخت گوشمال خواهد داد.از طرف دیگر با خود می گفتند: اکنون که پیامبر از تیررس ما بیرون رفته انتقام او را از یاران وی بگیریم، ولی بلافاصله می گفتند: در این صورت کار بجای باریکتری می کشد، و بطور مسلم پیامبر از ما انتقام می گیرد.
+
سلّام بن مشکم به حىّ بن اخطب درباره وعده یارى عبداللّه بن ابى گفت:
 +
وعده ابن ابى ارزشى ندارد. او مى‌خواهد ترا به ورطه هلاک بیندازد تا با محمّد بجنگیم، ولى خودش در خانه ‌اش بنشیند و تو را تنها بگذارد. ابى از کعب بن اسد هم کمک خواسته، ولى او نپذیرفته و گفته است: تا من زنده هستم، هیچ کس از [[بنی قریظه|بنى قریظه]] پیمان‌ شکنى نخواهد کرد. ابن ابى به هم‌ پیمانان خود از [[بنی قینقاع|بنى قینقاع]] هم همین وعده‌ها را داده بود که به تو داده است، امّا چون آن‌ها پیمان شکستند، جنگ را شروع و خود را در حصارهاى خویش زندانى کردند و به امید وعده‌ هاى ابن ابى منتظر نشستند، امّا او در خانه خود نشست و [[پیامبر اسلام|محمّد]]، بنى قینقاع را محاصره کرد و ایشان به ناچار تن به حکم و فرمان او دادند. ابن ابى هرگز نه هم‌پیمانان خود را یارى مى دهد و نه کسانى که او را از تعرض مردم حفظ کرده‌ اند.
  
در این گیرودار همراهان پیامبر تصمیم گرفتند که دنبال پیامبر بروند و از جای او آگاه شوند. مقدار زیادی از دیوار دژ دور نشده بودند که با مردی روبرو شدند که از مدینه می آمد، و خبر ورود پیامبر را به مدینه همراه داشت. آنان فورا به محضر پیامبر شرفیاب شدند و از توطئه چینی یهود که امین وحی نیز آن را گزارش کرد، آگاه گردیدند. <ref> «مغازی واقدی»، ج 1/ 365.</ref>
+
===اخراج بنی‌نضیر از مدینه===
 +
محاصره بنی نضیر به مدت شش و به روایتى پانزده روز طول کشید. پافشارى و لجاجت یهودیان، سودى برایشان نداشت و سرانجام براى حفظ جان خود با پیامبر صلی الله علیه و آله مصالحه کردند. بدین گونه که اسباب و وسایل منقول خود را بردارند و از مدینه خارج گردند و سلاح و ابزارهاى جنگى و زمین‌ ها و خانه‌ هاى خویش را براى مسلمانان باقى گذارند. بیشتر تاریخ نویسان عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی [[شیخ مفید|شیخ مفید]] می گوید: شب فتح، نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از [[یهود|یهودیان]] شد صورت گرفت و با کشته شدن آنها مقدمات تسلیم شدن [[بنی نضیر|بنی­ نضیر]] گردید.<ref> الارشاد، /۴۷ و ۴۸.</ref>
  
'''<I>در برابر این جنایت چه باید کرد؟</I>'''
+
بنى النضیر بر ششصد شتر سوار شدند و مدینه را ترک کردند. مقصد آنان خیبر، واقع در ۱۶۵ کیلومترى شمال مدینه در راه [[شام]] بود. قاعدتاً دلخوشى آنان به استقرار در خیبر در کنار هم‌پیمانان یهودیشان بود و امید آن داشتند تا روزى بتوانند بار دیگر به مدینه بازگردند. شاید اصرار مسلمانان در خراب کردن خانه‌ هاى آنان براى قطع این امید واهى بوده است. البته خود آنان براى بردن وسایل خانه‌ هاى خود و حتى چهارچوب درها، خانه هایشان را خراب مى‌ کردند. ابن اسحاق مى ‌گوید که شمارى از آنان نیز به شام رفتند.
  
اکنون وظیفه پیامبر با این دسته خیانتکار چیست؟ گروهی که از مزایای حکومت اسلامی برخوردار بودند، و سربازان اسلام، اموال و نوامیس آن ها را حفظ می کرد، جمعیتی که نشانه های بارز نبوت و رسالت را در سراسر زندگی پیامبر می دیدند و دلائل نبوت و گواه های راستگوئی او را در کتاب های خود می خواندند، ولی به جای مهمان نوازی نقشه قتل او را کشیدند و ناجوانمردانه کمر بر ترور او بستند، مقتضای عدالت در این زمینه چیست، و برای این که این جریان ها بار دیگر تکرار نشود، و ریشه این گونه حوادث سوزانده شود چه باید کرد؟!
+
===غنایم بنی‌نضیر و تقسیم آن===
 +
غنایم بر جاى مانده از این غزوه شامل مقدارى سلاح بود که بالغ بر پنجاه زره، پنجاه کلاهخود، سیصد شمشیر و اشیاء دیگر بود.<ref>  السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۹۱ </ref> مسلم است که این مقدار بسیار اندکى از سلاحهاى آنان بوده است و لذا واقدى مى ‌افزاید: گفته شده که مقدارى را پنهان کرده و یا همراه خود بردند.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۳۷۷ </ref> اصل غنایم، نخلها و زمین‌هاى حاصلخیزى بود که در دست یهودیان بود.
  
راه منطقی همان بود که پیامبر گرامی برگزید. به تمام سربازان آماده باش داده شد، سپس «[[محمد بن مسلمه اوسی]]» را پیش خود خواند، و دستور داد که هر چه زودتر از طرف وی به سران بنی النضیر پیام زیر را برساند.
+
هنگامى که خداوند اموال و اراضى بنى نضیر را نصیب [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] (ص) کرد و به موجب آیه کریمه [[قرآن]]، خالصه آن حضرت بود؛ چنان که یحیى بن آدم قرش از کلبى روایت کرده، رسول خدا (ص) اموال بنى نضیر را تقسیم کرد مگر هفت باغ که نگه داشت و آن را تقسیم ننمود.<ref> الخراج، ۳۶؛ بنگرید: مجمع البیان، ۹/ ۲۶۰؛ التبیان، ۹/ ۵۶۲. </ref> قرآن درباره [[فیء|فَى‌ء]] مى ‌فرماید:
 +
«ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‌ وَ الْیتامى‌ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ...»<ref> الخراج، ۳۶؛ بنگرید: مجمع البیان، ۹/ ۲۶۰؛ التبیان، ۹/ ۵۶۲. </ref>
 +
آنچه خداوند از دارایى ساکنان آن قریه‌ها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر، و متعلّق به خویشاوندان نزدیک (وى) و یتیمان و بینوایان و در راه‌ ماندگان است ...
  
وی با سران بنی النضیر تماس گرفت و گفت: رهبر عالی قدر اسلام، به وسیله من برای شما پیامی فرستاده که هر چه زودتر این آب و خاک را در ظرف ده روز ترک گوئید.زیرا پیمان شکنی کرده اید و از در مکر و حیله وارد شده اید و اگر در این ده روز این مرز و بوم را ترک نکنید خون شما هدر است.
+
[[عمر بن خطاب|عمر بن خطّاب]] می گوید:
 +
اموال بنى نضیر، فى‌ء خداوند به پیامبرش بود که مسلمانان براى تصرّف آن لشکرکشى نکردند و اسب و اسلحه به کار نبردند. از این رو خالصه آن حضرت بود. او خرج یک سال (یک بار هم گفت: قوت یک سال) خانواده‌اش را از آن برمى‌ داشت و باقى‌ مانده را صرف خرید اسب و اسلحه براى جنگ در راه خدا مى ‌کرد.<ref>  مسند احمد، ۱/ ۲۵؛ فتح القدیر، ۵/ ۱۹۹؛ فتوح البلدان، ۱/ ۲۰؛ الجامع الصحیح، ۴/ ۲۱۶؛ سنن نسائى، ۷/ ۱۳۲؛ التبیان، ۹/ ۵۶۱- ۵۶۲؛ الدر المنثور، ۶/ ۱۹۲؛ معجم البلدان، ۵/ ۲۹۰. </ref>
  
این پیام، افسردگی عجیبی در میان یهود پدید آورد و هر کدام [[گناه]] را به گردن دیگری انداخت .یکی از سران آن ها پیشنهاد کرد که همگی اسلام آورند، ولی لجاجت اکثریت مانع از پذیرفتن چنین پیشنهاد گردید. بیچارگی عجیبی آن ها را فرا گرفت، بناچار رو به محمد بن مسلمه کردند و گفتند: ای محمد تو از قبیله اوس هستی و ما پیش از آمدن پیامبر اسلام با قبیله تو پیمان دفاعی داشتیم، اکنون چرا با ما از در جنگ وارد می شوی؟ وی با کمال رشادت که در خور هر مسلمانی است گفت: آن زمان گذشت، اکنون دل ها دگرگون شده است.
+
اگر روایت عمر بن خطاب درست باشد باید دانست که پیامبر (ص) این کار را داوطلبانه در راه خدا انجام داده است. همان‌گونه که هر کس با اموال خویش عمل مى‌ کند و آن را در راهى که خود مى‌ خواهد، به مصرف مى ‌رساند.
  
این تصمیم مطابق پیمانی است که مسلمانان در نخستین روزهای ورود پیامبر با طوائف یهود مدینه بسته بودند.این پیمان، از طرف قبیله بنی النضیر، توسط [[حیی بن اخطب]] امضاء شده بود .
+
رسول خدا (ص) [[انصار]] را مخیر ساخت که یا اموال بنى نضیر را بین آنان و [[مهاجرین|مهاجران]] تقسیم کند و مهاجران همچنان با انصار بمانند یا اینکه همه را به مهاجران بدهد و آنان از انصار جدا شوند و زمین‌ هایشان را به خودشان بازگردانند.
 +
[[سعد بن عباده]] و [[سعد بن معاذ]] صحبت کردند و گفتند: اى رسول خدا، استدعا داریم که آن را به طور اختصاصى در میان مهاجران تقسیم کنید و آنان همچنان در خانه‌ هایمان بمانند. گروه انصار همگى با این پیشنهاد موافقت کردند. خداوند این آیه را نازل فرمود:
 +
«وَ یؤْثِرُونَ عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ».<ref> حشر( ۵۹): ۹. </ref>
  
پیامبر با هر یک از سه گروه (بنی النضیر، بنی قین قاع بنی قریظه) پیمان می بندد که هرگز بر ضرر رسول خدا و یاران وی قدمی برندارند و به وسیله زبان و دست ضرری به او نزنند.. .هر گاه یکی از این سه قبیله، بر خلاف متن پیمان رفتار کنند، دست پیامبر در ریختن خون و ضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آن ها باز خواهد بود. <ref> به صفحات 377 تا 385 مراجعه شود و متن پیمان در «[[بحار الانوار]]»، ج 19/110 111، نقل شده است.</ref>
+
رسول خدا (ص) این اموال را بین مهاجران تقسیم کرد تا زحمت آنان را از انصار بردارد، زیرا انصار آن‌ها را در اموال و خانه ‌هاى خود سهیم کرده بودند. جز این که به علّت نیازمندى [[ابودجانه انصارى|ابو دجانه]] و [[سهل بن حنیف|سهل بن حنیف]] پیغمبر (ص) به این دو مرد انصارى هم از اموال بنى نضیر سهمى داد.
  
 
== شروع جنگ ==
 
 
پیامبر(ص) از تصمیم بنی نضیر مبنی بر عدم ترک مدینه آگاه شد. از این­رو، همراه سپاهیان اسلام بعد از نماز ظهر، تکبیرگویان به سمت قلعه­های بنی­نضیر حرکت کردند.ه<ref> مان، ج2، ص44. </ref> قبل از حرکت پیامبر(ص) "ابن ام مکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب کرد<ref> بلاذری، پیشین، ج1، ص416. </ref>و پرچم سپاه را به دست "علی بن ابی طالب(ع)" داد. <ref> ابن هشام، پیشین، ج3، ص139. </ref> سپاهیان اسلام قلعه‌ها را محاصره کردند. محاصره‌ای که 15 شب به طول انجامید.<ref> بلاذری، پیشین، ج1، ص415. </ref> در این مدت درگیری‌های پراکنده‌ای نیز صورت می‌پذیرفت. در یکی از شب‌ها علی بن ابی­طالب(ع) در کمینی "غروک" از شجاعان و قدرتمندان بنی‌نضیر را که قصد شبیخون داشت، از بین برد. او که به همراه ده نفر دیگر در پی ضربه زدن به مسلمانان بودند، توسط سپاهیان اسلام از بین رفتند. به دستور پیامبر(ص) سرهای آنان به درون قلعه‌های بنی‌نضیر پرتاب شد.<ref> واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، پیشین، ج1، ص372. </ref> این حرکت رعب شدیدی در دل‌های یهودیان ایجاد کرد. بنی قریضه که هنوز بر ماندن اصرار می‌کرد، با راه کاری دیگر از سوی پیامبر(ص) روبرو شد و آن قطع تعدادی از نخل‌هایشان توسط مسلمانان بود که با ناراحتی و اعتراض شدید بنی‌نضیر مواجه شد. پیامبر(ص) هم یادآور شد که این کار به دستور خداوند صورت پذیرفته است.<ref> ابن هشام، پیشین، ج3، ص110. لازم به ذکر است که خداوند در این باره آیه‌ای نازل فرمود که «هرچه از درختان خرما قطع کنید و یا پا بر جا بگذارید، به فرمان خداست.» قرآن کریم، سوره حشر، آیه 5. </ref>
 
 
 
== نتیجه جنگ ==
 
 
یهودیان بنی‌نضیر که از یک سو هیچ نرمشی از طرف پیامبر(ص) مشاهده نکردند، از سوی دیگر، انتظار هیچ نیروی کمکی را هم نداشتند؛ چرا که بنی‌قریظه ضمن رد هر گونه کمک به بنی‌نضیر، بر دوری از آن‌ها<ref> ابن الجوزی، پیشین، ج3، ص204. </ref> و عهد و پیمان خود با پیامبر تأکید کردند.<ref> واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، پیشین، ج1، ص369. </ref> ضمن این که بر خلاف قول و تعهدات عبدالله بن ابی، نه تنها از لشگر دو هزار نفری قبیله او و دیگر قبایل خبری نشد، حتی قبایل غطفانی هم‌پیمان نیز، آنان را یاری نکردند.<ref> واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص44. </ref><ref> درج پانوشت </ref>
 
باید این نکته را هم اضافه کرد که رعب و وحشت عجیبی توسط خداوند در وجودشان ایجاد شده بود که آنان را در راه ادامه جنگ متزلزل ساخته بود.<ref> ابن هشام، پیشین، ج3، ص111. </ref>
 
همه این عوامل دست به دست هم داد تا سرانجام به این نتیجه برسد که راه صلح و تسلیم در برابر دستور رسول­خدا(ص) بهترین راه است. آنان برای رسول­خدا(ص) پیام فرستادند که حاضر به قبول حکم اولیه هستند؛ ولی رفتار خصمانه آنان باعث رد این پیشنهاد از طرف پیامبر(ص) شد. پیامبر(ص) در حکمی جدید بیان داشت که یهودیان بنی‌نضیر از مدینه بروند؛ اما تنها اجازه خواهند داشت، یک بار شتر با خود همراه برده و سلاح­هایی را که برای جنگ با مسلمانان فراهم نموده‌اند، باقی گذراند. یهودیان بنی‌نضیر نیز پذیرفتند.<ref> همان، ج3، ص111 و  واقدی پیشین، ج1، ص373. </ref>
 
 
آنان از پیامبر(ص) مهلتی پانزده روزه طلب کردند که مورد قبول پیامبر(ص) واقع شد. سپاه اسلام در طول این مدت کنار قلعه‌های بنی‌نضیر توقف کردند. <ref> واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص44. </ref> یهودیان در این پانزده روز خانه‌ها و وسایل خود را با دست خود ویران می‌ساختند و به آتش می‌کشیدند. همچنین وسایل مفید آن را بر می‌داشتند تا مسلمانان از آن‌ها استفاده نکنند.<ref> ابن الجوزی، پیشین، ج3 ص205.  </ref>
 
 
سرانجام  زمان آنان به پایان رسید و با ششصد شتر به همراه زنان و بچه‌ها از مدینه بیرون رفتند.<ref> واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص44. </ref> گروهی از آنان به «اذرعات» واقع در شام<ref> طبری، پیشین، ص388. </ref>و گروهی نیز با قلعه‌های خیبر رفتند <ref> همان، 388. </ref> و تعدادی مسلمان شدند که اموالشان بازگردانده شد.<ref> ابن هشام، پیشین، ج3، ص111. </ref>
 
 
 
==نقش حزب نفاق ==
 
 
 
خطر حزب «نفاق»، از خطر «یهود» بالاتر بود. زیرا منافق در سنگر دوستی از پشت خنجر می زند، و ماسک دوستی بر چهره می بندد. سردسته این گروه، [[عبد الله ابی]]، و [[مالک بن ابی]] و...بودند .آنان فورا پیامی به سران بنی النضیر دادند که ما با دو هزار سرباز شما را یاری می نمائیم، و قبائل هم پیمان شما یعنی بنی قریظه و غطفان شما را تنها نمی گذارند.این وعده دروغین بر جرأت یهود افزود، و اگر هم در آغاز کار تصمیم بر تسلیم و ترک دیار داشتند، فکرشان دگرگون شد. درهای دژ را بستند و با سلاح جنگی مجهز شده، تصمیم گرفتند که به هر قیمتی باشد از برج های خود دفاع کنند، و باغ و زراعت خود را بلاعوض در اختیار ارتش اسلام نگذارند.
 
 
یکی از سران بنی النضیر ([[سلام بن مشکم]]) وعده عبد الله را پوچ شمرد، و گفت: صلاح در این است که کوچ کنیم، ولی [[حیی بن اخطب]] مردم را به استقامت و پایداری دعوت کرد.
 
 
رسول گرامی، از پیام عبد الله آگاه شد. [[ابن ام مکتوم]] را در مدینه جانشین خود ساخت و تکبیرگویان برای محاصره قلعه «بنی النضیر» حرکت کرد. فاصله بنی قریظه و بنی النضیر را لشکرگاه خود قرار داد، و رابطه آن دو گروه را از هم قطع کرد. و بنا به نقل ابن هشام، <ref> «سیره ابن هشام» ، ج 2/ 191.</ref> شش شبانه روز بنا به نقل برخی دیگر 15 روز قلعه آن ها را محاصره کرد، ولی یهودیان بر استقامت و پایداری خود افزودند. پیامبر دستور داد، نخل های اطراف قلعه را ببرند، تا یهودیان یک باره دندان طمع از این سرزمین بکنند.
 
 
در این لحظه داد یهودیان از داخل قلعه بلند شد و همگی گفتند: ای ابو القاسم (کنایه از پیامبر) تو همیشه سربازان خود را از قطع اشجار نهی می کردی، این بار چرا دست به چنین کاری می زنید. ولی علت این کار همان بود که قبلا اشاره شد.
 
 
سرانجام جهودان تن به قضاء دادند و گفتند: ما حاضریم جلاء وطن کنیم مشروط بر این که اموال منقول خود را از این سرزمین ببریم. پیامبر اکرم موافقت کرد، که آنان آن چه از اموال دارند ببرند، غیر از سلاح که می بایست به مسلمانان تسلیم نمایند.
 
 
یهود آزمند در نقل اموال خود حداکثر کوشش را کردند، حتی درهای خانه ها را با چهارچوبه از جایش کنده برای حمل آماده می کردند، و باقیمانده خانه ها را با دست خود ویران می کردند. گروهی از آن ها عازم خیبر، و گروه دیگر روانه شام شدند. و دو نفر از آن ها اسلام آوردند.
 
 
ملت زبون و بیچاره برای جبران شکست با زدن دف و خواندن سرود، مدینه را ترک گفتند و شکست خود را از این طریق جبران کردند و خواستند برسانند که ما از ترک این دیار چندان ملول و آزرده نیستیم.
 
 
== تقسیم غنائم ==
 
 
غنیمتی که سربازان اسلام بدون جنگ و نبرد بچنگ می آورند، به حکم قرآن <ref> [[سوره حشر]]/ 6.</ref> متعلق به شخص پیامبر است، و او هر گونه صلاح بداند در مصالح اسلام صرف می کند.
 
 
پیامبر مصلحت دید این مزارع و آب ها و باغ ها را میان مهاجران قسمت کند، زیرا دست آن ها از ثروت دنیا به علت مهاجرت از مکه کوتاه بود، و در حقیقت سربار انصار و مهمان آن ها بودند.این نظر را سعد بن معاذ و [[سعد بن عباده]] نیز تصدیق کردند.از این جهت، تمام اراضی میان مهاجران تقسیم گردید و از انصار جز «[[سهل بن حنیف]]» و «[[ابو دجانه]]» که بسیار تهی دست بودند کسی بهره ای نبرد، و از این راه گشایشی برای عموم مسلمانان به وجود آمد و شمشیر قیمتی یکی از سران بنی النضیر نیز به سعد معاذ واگذار شد.
 
 
این جریان در ماه ربیع سال چهارم اتفاق افتاد و [[سوره حشر]] نیز پیرامون این حادثه نازل گردید. بیشتر تاریخ نویسان اسلامی عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی مرحوم مفید <ref> «ارشاد» /47 و 48.</ref> می گوید: شب فتح نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از یهودیان شد صورت گرفت و با کشته شدن آن ها مقدمات تسلیم شدن ارتش آماده گردید.
 
 
در این غزوه 50 زره، 50 کلاه خود و 340 شمشیر به غنیمت مسلمانان درآمد.
 
 
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، جلد 2.
+
 
عباس ميرزايي، غزوه بني نضير،[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=36483#_ftn41 پژوهشکده باقرالعلوم]، بازیابی: 13 بهمن 1392.
+
*جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، جلد ۲.
 +
*سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، جعفر مرتضى عاملى/ مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴ش‌.
 +
*رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
 +
*مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر، محمد بن عمر واقدى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
 +
*عباس ميرزايی، "غزوه بنی نضير"، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۱۳ بهمن ۱۳۹۲.
 +
*سيد تقى واردى، روزشمار تاريخ اسلام، جلد سوم، ماه ربیع الاول.
 +
{{غزوات پیامبر اکرم}}
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:ستیزه گری های یهودیت با اسلام]]
 
[[رده:ستیزه گری های یهودیت با اسلام]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= ندارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۲۳

«غزوه بنی­ نضیر»، دومین جنگ پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) با گروهی از یهودیان مدینه به نام «بنى نضیر» است که در سال چهارم هجری اتفاق افتاد.[۱] آنان پس از پیمان‌شکنى و توطئه علیه رسول خدا، توسط مسلمانان محاصره و پس از چند روز تسلیم شدند و سرانجام مجبور به ترک مدینه گردیدند. بدین ترتیب یکى از تحریک کنندگان قبایل عرب بر ضد اسلام از بین رفت. برخی آیات سوره حشر نیز پیرامون این حادثه نازل گردید.

غزوه بنی نضیر
۲۵۰px
زمان ربیع الأول سال چهارم‌ هجری
مکان مدینه
غزوه قبلی غزوه حمراء الأسد
غزوه بعدی غزوه ذات الرقاع
علت غزوه مقابله با یهودیانی که تصمیم به ترور رسول خدا(ص) داشتند و عهد خود را با ایشان شکستند.
نتیجه پیروزی مسلمانان و اخراج یهودیان بنی نضیر از مدینه.
دوطرف درگیری و تعداد آنها
مسلمانان یهودیان بنی نضیر مدینه
فرماندهان
رسول خدا(ص) حُیى بن اخطب
پرچم داران
امام علی(ع) ــــ
تلفات
ـــ ده نفر که تصمیم به ترور شبانه رسول خدا(ص) داشتند.
نزول آیات ۱ - ۱۷ سوره حشر

تأثیر یهودیان بر جامعه اسلامی

قرآن، یهودیان را پس از مشرکان، بدترین دشمنان مؤمنان مى‌داند، در حالى که از مسیحیان به نرمى سخن مى‌ گوید.[۲] طبیعى است که یهودیان هیچ فرصتى را براى نابودى اسلام و رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از دست نمى ‌دادند؛ در عین حال، به دلیل آن که در اقلیت بودند در همان آغاز هجرت رسول خدا صلى الله علیه و آله معاهده صلحى را با آن حضرت پذیرفته بودند.

سه طایفه یهودى بنى قَینُقاع، بنى النضیر و بنى قریظه تقریباً در یک مثلثى شکل در سمت شمال شرقى محله قبا زندگى مى ‌کردند. بنى نضیر نزدیکترین طایفه به محل قبا بودند. یهودیان که بنى نضیر باشکوه‌ترین و گرامى ‌ترین آنان بودند، در قلب دولت اسلامى زندگى مى‌ کردند. از این رو مى‌ توانستند به دقیق‌ترین اطلاعات و مسائل پنهان و آشکار و میزان دقیق امکانات و توانمندى‌هاى مادى و معنوى مسلمانان و نیز تمامى مسائل موجود در جامعه اسلامى از جمله روابط و مناسبات گروه‌هاى مختلف با هم دست یابند و به آن شناخت و آگاهى کامل پیدا کنند. یهودیان در عمق جامعه نوپاى اسلامى حتى در سطوح رهبرى و در میان کسانى که نقش فعالى در تصمیم‌گیرى و حل و عقد پیمان‌ها داشتند حضور داشتند.

از سوى دیگر، یهودیان از نظر ثروت و دارایى نیز قدرت بزرگى به شمار مى‌ رفتند. آنها حجم عظیمى از زیور آلات را در تملّک خویش داشتند. علاوه بر این یهودیان آن قدر از مردم طلب مدت‌دار داشتند که آن را مانع مهمى براى بیرون رفتن از مدینه مى‌ دانستند.

تاریخ غزوه بنی‌نضیر

زمان برخورد با بنى النضیر و اخراج آنها به روایت واقدی، ربیع الاول چهارم هجرى (سى و هفتمین ماه هجرت) بوده است. اما ابن شهاب زهرى معتقد بوده است که واقعه اخراج بنى النضیر بعد از غزوه بدر و پیش از غزوه احد بوده است‌.[۳] تاریخ غزوه بدر را ۱۷ ماه رمضان سال ۲ هجری و غزوه احد را ۷ ماه شوال سال ۳ قمری گفته اند.

علت وقوع غزوه بنی‌نضیر

مورخان چندین علت را برای وقوع غزوه بنی نضیر بیان می کنند، از جمله:

  • در بیشتر منابع حدیثى و تاریخى در بیان سبب غزوه بنى نضیر آمده است‌ که رسول خدا (ص) نزد بنى نضیر آمد تا از آنان براى پرداخت دیه دو مرد از بنی عامر که عمرو بن امیه در مسیر بازگشت از بئر معونه، آنان را کشته بود، کمک بگیرد.[۴] بنى نضیر در صدد برآمدند تا علیه آن حضرت مکر ورزند و با پرتاب سنگى از پشت بام، او را بکشند. جبرئیل حضرت را از این توطئه با خبر کرد. پیامبر اکرم (ص) توطئه یهودیان علیه جان خود و تلاش آنان را براى ترور خویش، پیمان‌شکنى آنان تلقى کرد و آن را دلیل موجّهى براى مقابله با یهودیان و اتخاذ موضع قوى و کوبنده بر ضدّ آنان دانست. روشن است که ترور رهبرى اسلامى روشن ‌ترین و خطرناک‌ ترین مظاهر خیانت است و لازم نیست منتظر ماند تا خیانت‌گران اعلان جنگ کنند و در این باره به صورت عملى و آشکار اقدام نمایند.
  • عده ای معتقدند که سبب این جنگ آن بود که یهود بنى نضیر از رسول خدا (ص) درخواست کردند تا همراه سه نفر از یارانش براى مناظره در امر دین به سوى آنان بیرون رود. یهودیان در زیر لباس خود، خنجر پنهان کرده بودند. زنى از بنى نضیر به دست برادر انصارى مسلمانش به پیغمبر (ص) خبر داد که بنى نضیر چه قصدى دارند. پیامبر (ص) چون از توطئه آنان با خبر شد، از میان راه بازگشت‌.[۵]
  • برخی نیز معتقدند هنگامى که مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند، بنى نضیر مردد شدند و پیمان شکستند. کعب بن اشرف همراه چهل مرد سواره از یهودیان به مکه رفت و با آنان هم قسم و هم پیمان شدند که در جنگ علیه محمّد هم نظر باشند. سپس ابوسفیان همراه چهل مرد از قریش و کعب بن اشرف همراه چهل مرد از یهود وارد مسجد الحرام شدند و بین پرده و خانه کعبه از همدیگر پیمان وفادارى گرفتند. آنگاه کعب و یارانش به مدینه بازگشتند. جبرئیل فرود آمد و پیامبر (ص) را از اتحاد کعب بن اشرف و ابوسفیان علیه آن حضرت باخبر کرد و فرمان داد که کعب بن اشرف را بکشد. پس محمّد بن مسلمه انصارى که برادر رضاعى کعب بود، او را کشت.[۶]

وقایع مرتبط با غزوه بنی‌نضیر

دستور به اخراج یهودیان

یک قلعه به جای مانده از یهودیان بنی‌نضیر

منابع مى‌ گویند: رسول خدا صلى الله علیه و آله پس از اینکه از طریق وحى از خیانت بنی نضیر آگاهى یافت، بدون آن که با کسى از یارانش سخن بگوید به مدینه بازگشت. آنان چندى منتظر شدند و پس از آن که احساس کردند رسول خدا صلى الله علیه و آله برنمى ‌گردد به مدینه آمدند. آنگاه رسول خدا محمد بن مَسْلمه را که از اوس بوده و این طایفه یهود، در جاهلیت هم پیمان آنان بودند، به سراغ یهودیان فرستاد و گفت که باید مدینه را ترک کنند. آنان از این که یک اوسى آمده اظهار شگفتى کردند اما ابن مسلمه گفت: تَغَیرتِ القلوب؛ آن وضع سابق دگرگون شده است.[۷]

یهودیان نخست به رفتن راضى شدند اما وقتى پیام عبدالله بن ابَىّ به حُیّى بن اخطب رسید که همراه هم‌پیمانانش از آنان دفاع مى ‌کند، اندکى سست شدند. عبدالله بن ابى در پى بنى قریظه فرستاد، اما آنان گفتند که حاضر به نقض عهد نیستند. اختلاف میان یهودیان ناشى از اعتماد به سخن عبدالله یا عدم اعتماد به آنان بود. مخالفان مى‌گفتند که عبدالله بن ابى قابل اطمینان نیست، او نظیر همین وعده‌ها را به بنى قینقاع نیز داد اما اقدامى نکرد. به علاوه او در هر حال خزرجى است و ما در جاهلیت در کنار اوس با طایفه او جنگیده‌ ایم. به علاوه عبدالله نه یهودى است، نه مسلمان و نه حتى بر دین خود، و لذا نمى‌توان بر وى اعتماد کرد. چنین اقدامى سبب از بین رفتن اموال، پایمالى شرف، اسیرى خانواده و از بین رفتن جنگجویان ما خواهد بود.[۸] نفوذ حیى بن اخطب سبب شد تا او بنى النضیر را به مقاومت وا دارد. او پیامى به رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستاد که ما از اینجا نخواهیم رفت‌.

محاصره بنی‌نضیر

رسول خدا (ص) به حضرت على (ع) فرمود: به سوى بنى نضیر حرکت کن. على (ع) پرچم (رایت) را به دست گرفت و حرکت کرد. رسول خدا (ص) در پى‌آمد و دژهاى بنى نضیر را محاصره کرد.[۹] که موجب رعب و وحشت یهود، و شکست روحى و روانى آنان شد. رسول خدا (ص) سپس دستور داد تا خیمه او را در دورترین نقطه محله بنى خطمه زدند. چون شب فرا رسید، مردى از یهود بنى نضیر که تیرانداز ماهرى بود، تیرى انداخت که به خیمه حضرت اصابت کرد. پیامبر (ص) دستور داد تا خیمه ‌اش را در فاصله دورترى در میانه دشت نصب کردند و مهاجران و انصار آن را در میان گرفتند.

رشادت حضرت علی علیه‌السلام

هنگامى که تاریکى شب فرا رسید، علی بن ابی طالب (ع) را ندیدند. مردم گفتند: اى رسول خدا، ما على را نمى‌بینیم. فرمود: من او را مى‌بینم که در پى انجام کارى است، فکرش را نکنید. اندکى گذشت که على (ع) در حالى که سر آن یهودى تیرانداز را در دست داشت، از راه رسید. على (ع) سر وى را که عزورا نامیده مى‌شد، مقابل پیامبر (ص) بر زمین انداخت. پیامبر (ص) فرمود: چگونه این کار را کردى؟ گفت: من این خبیث را جسور و شجاع یافتم. پس مدتى در کمین او نشستم و با خود گفتم: ممکن است، این جرأت را داشته باشد که شبانه بر ما حمله برد و شبیخون بزند. اتّفاقا امشب او را دیدم که در حالى که شمشیر برهنه در دست دارد، همراه نه تن از یهودیان پیش مى‌آید. پس حمله کردم و او را کشتم. همراهانش گریختند، ولى همین نزدیکى ‌ها هستند. اگر چند نفرى را همراه من بفرستید، امیدوارم بر آنان دست یابم. پیامبر (ص) ده نفر از جمله ابو دجانه و سهل بن حنیف را همراه او فرستاد. آنان دشمنان را پیش از آن که به حصار برسند و وارد دژ شوند، گرفتند و کشتند. سرهاى آنان را براى پیامبر (ص) آوردند. حضرت دستور داد تا در یکى از چاه‌هاى بنى خطمه انداختند. همین مسأله علّت فتح دژهاى بنى نضیر بود.[۱۰]

قطع درختان خرمای بنی‌نضیر

پیامبر (ص) به مسلمانان دستور داد تا درختان خرماى بنى نضیر را بریده و آتش بزنند. این اقدام در محلى به نام بویره صورت گرفت. یهودیان فریاد برآوردند که: اى محمّد، تو مردم را از تباهى و فساد در زمین باز مى ‌داشتى. حال چه شده که درختان خرما را قطع مى‌ کنى و مى سوزانى؟! خداوند در این باره فرمود: «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکتُمُوها قائِمَةً عَلى‌ أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیخْزِی الْفاسِقِینَ».[۱۱] آنچه از درختان خرما بریدید یا آن‌ها را بر ریشه‌ هایشان بر جاى نهادید، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند.[۱۲]

وضعیت روحی یهودیان در محاصره

آیه مبارکه زیر تصویرى دقیق از وضعیت کسانى را ترسیم مى‌کند که به خداى یگانه ایمان ندارند. چه این وضعیت را به علل و اسباب آن ارجاع داده و به طرزى کاملا دقیق و آشکار به سرچشمه‌هاى واقعى آن مربوط ساخته است: «لا یقاتِلُونَکمْ جَمِیعاً إِلَّا فِی قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَینَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یعْقِلُون‌»[۱۳] آنان به صورت دسته جمعى جز در قریه‌هاى داراى استحکامات، یا از پشت دیوارها با شما نخواهند جنگید. جنگشان میان خودشان سخت است. آن‌ها را متحد و یک پارچه مى‌پندارى ولى دل‌هایشان پراکنده است. زیرا آنان مردمى اند که نمى‌ اندیشند.

در معاهدات و پیمان‌ هایى که رسول خدا (ص) با یهودیان مدینه بست، آنان به عنوان یک وحدت دینى و اجتماعى مطرح نشده ‌اند، بلکه هر یک از قبایل سه ‌گانه یهودى: بنى قینقاع، بنی نضیر و بنى قریظه، به عنوان مستقل با آن حضرت پیمان حسن همجوارى امضا کردند. در خیبر و فدک نیز به همین نحو با هر کدام به صورت جداگانه برخورد شد. این گویاى جدایى و پراکندگى یهودیان از همدیگر است که هر یک خود را حزب و دسته مستقلى مى ‌شمرد و با سایر هم ‌کیشان خود کارى نداشت. از سوى دیگر ملاحظه مى ‌شود که هیچ کدام از قبایل یهودى به حمایت و دفاع از قبیله دیگر همت نکرد. همچنان که متحدان و هم ‌پیمانان یهود از غطفان و منافقان هم به یارى هیچ کدام از قبایلى که با آنان پیمان بسته و وعده نصرت و یارى داده بودند، نیامدند.

خیانت منافقان به بنی‌نضیر

این نص قرآن کریم است که خداوند متعال در سخن از وضعیت آنان فرمود: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نافَقُوا یقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکمْ وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا ینْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا ینْصَرُونَ، لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یفْقَهُونَ».[۱۴] مگر کسانى را که به نفاق برخاستند ندیدى که به برادران اهل کتاب خود که از در کفر در آمده بودند مى‌گفتند: اگر اخراج شدید، حتما با شما بیرون خواهیم آمد و علیه شما هرگز از کسى فرمان نخواهیم برد؛ و اگر با شما جنگیدند، حتما شما را یارى خواهیم کرد و خدا گواهى مى‌دهد که قطعا آنان دروغ‌گویانند. اگر یهود اخراج شوند، آن‌ها با ایشان بیرون نخواهند رفت و اگر با آنان جنگیده شود، (منافقان) آن‌ها را یارى نخواهند کرد، و اگر یاریشان کنند، حتما (در جنگ) پشت خواهند کرد و دیگر یارى نیابند. شما قطعا در دل‌هاى آنان بیش از خدا مایه هراسید. چرا که آنان مردمانى‌اند که نمى ‌فهمند.

سلّام بن مشکم به حىّ بن اخطب درباره وعده یارى عبداللّه بن ابى گفت: وعده ابن ابى ارزشى ندارد. او مى‌خواهد ترا به ورطه هلاک بیندازد تا با محمّد بجنگیم، ولى خودش در خانه ‌اش بنشیند و تو را تنها بگذارد. ابى از کعب بن اسد هم کمک خواسته، ولى او نپذیرفته و گفته است: تا من زنده هستم، هیچ کس از بنى قریظه پیمان‌ شکنى نخواهد کرد. ابن ابى به هم‌ پیمانان خود از بنى قینقاع هم همین وعده‌ها را داده بود که به تو داده است، امّا چون آن‌ها پیمان شکستند، جنگ را شروع و خود را در حصارهاى خویش زندانى کردند و به امید وعده‌ هاى ابن ابى منتظر نشستند، امّا او در خانه خود نشست و محمّد، بنى قینقاع را محاصره کرد و ایشان به ناچار تن به حکم و فرمان او دادند. ابن ابى هرگز نه هم‌پیمانان خود را یارى مى دهد و نه کسانى که او را از تعرض مردم حفظ کرده‌ اند.

اخراج بنی‌نضیر از مدینه

محاصره بنی نضیر به مدت شش و به روایتى پانزده روز طول کشید. پافشارى و لجاجت یهودیان، سودى برایشان نداشت و سرانجام براى حفظ جان خود با پیامبر صلی الله علیه و آله مصالحه کردند. بدین گونه که اسباب و وسایل منقول خود را بردارند و از مدینه خارج گردند و سلاح و ابزارهاى جنگى و زمین‌ ها و خانه‌ هاى خویش را براى مسلمانان باقى گذارند. بیشتر تاریخ نویسان عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی شیخ مفید می گوید: شب فتح، نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از یهودیان شد صورت گرفت و با کشته شدن آنها مقدمات تسلیم شدن بنی­ نضیر گردید.[۱۵]

بنى النضیر بر ششصد شتر سوار شدند و مدینه را ترک کردند. مقصد آنان خیبر، واقع در ۱۶۵ کیلومترى شمال مدینه در راه شام بود. قاعدتاً دلخوشى آنان به استقرار در خیبر در کنار هم‌پیمانان یهودیشان بود و امید آن داشتند تا روزى بتوانند بار دیگر به مدینه بازگردند. شاید اصرار مسلمانان در خراب کردن خانه‌ هاى آنان براى قطع این امید واهى بوده است. البته خود آنان براى بردن وسایل خانه‌ هاى خود و حتى چهارچوب درها، خانه هایشان را خراب مى‌ کردند. ابن اسحاق مى ‌گوید که شمارى از آنان نیز به شام رفتند.

غنایم بنی‌نضیر و تقسیم آن

غنایم بر جاى مانده از این غزوه شامل مقدارى سلاح بود که بالغ بر پنجاه زره، پنجاه کلاهخود، سیصد شمشیر و اشیاء دیگر بود.[۱۶] مسلم است که این مقدار بسیار اندکى از سلاحهاى آنان بوده است و لذا واقدى مى ‌افزاید: گفته شده که مقدارى را پنهان کرده و یا همراه خود بردند.[۱۷] اصل غنایم، نخلها و زمین‌هاى حاصلخیزى بود که در دست یهودیان بود.

هنگامى که خداوند اموال و اراضى بنى نضیر را نصیب پیغمبر (ص) کرد و به موجب آیه کریمه قرآن، خالصه آن حضرت بود؛ چنان که یحیى بن آدم قرش از کلبى روایت کرده، رسول خدا (ص) اموال بنى نضیر را تقسیم کرد مگر هفت باغ که نگه داشت و آن را تقسیم ننمود.[۱۸] قرآن درباره فَى‌ء مى ‌فرماید: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‌ وَ الْیتامى‌ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ...»[۱۹] آنچه خداوند از دارایى ساکنان آن قریه‌ها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر، و متعلّق به خویشاوندان نزدیک (وى) و یتیمان و بینوایان و در راه‌ ماندگان است ...

عمر بن خطّاب می گوید: اموال بنى نضیر، فى‌ء خداوند به پیامبرش بود که مسلمانان براى تصرّف آن لشکرکشى نکردند و اسب و اسلحه به کار نبردند. از این رو خالصه آن حضرت بود. او خرج یک سال (یک بار هم گفت: قوت یک سال) خانواده‌اش را از آن برمى‌ داشت و باقى‌ مانده را صرف خرید اسب و اسلحه براى جنگ در راه خدا مى ‌کرد.[۲۰]

اگر روایت عمر بن خطاب درست باشد باید دانست که پیامبر (ص) این کار را داوطلبانه در راه خدا انجام داده است. همان‌گونه که هر کس با اموال خویش عمل مى‌ کند و آن را در راهى که خود مى‌ خواهد، به مصرف مى ‌رساند.

رسول خدا (ص) انصار را مخیر ساخت که یا اموال بنى نضیر را بین آنان و مهاجران تقسیم کند و مهاجران همچنان با انصار بمانند یا اینکه همه را به مهاجران بدهد و آنان از انصار جدا شوند و زمین‌ هایشان را به خودشان بازگردانند. سعد بن عباده و سعد بن معاذ صحبت کردند و گفتند: اى رسول خدا، استدعا داریم که آن را به طور اختصاصى در میان مهاجران تقسیم کنید و آنان همچنان در خانه‌ هایمان بمانند. گروه انصار همگى با این پیشنهاد موافقت کردند. خداوند این آیه را نازل فرمود: «وَ یؤْثِرُونَ عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ».[۲۱]

رسول خدا (ص) این اموال را بین مهاجران تقسیم کرد تا زحمت آنان را از انصار بردارد، زیرا انصار آن‌ها را در اموال و خانه ‌هاى خود سهیم کرده بودند. جز این که به علّت نیازمندى ابو دجانه و سهل بن حنیف پیغمبر (ص) به این دو مرد انصارى هم از اموال بنى نضیر سهمى داد.

پانویس

  1. واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۹۸۹م.، الطبعه الاولی، ج۱، ص۳۶۳.
  2. مائده، ۸۲
  3. دلائل النبوه، بیهقى، ج ۳، صص ۱۷۶، ۳۵۴
  4. گفته اند که پیامبر (ص) از این رو براى پرداخت دیه دو مرد عامرى نزد بنى نضیر رفت که این قوم هم پیمان بنى عامر بودند. بدین ترتیب کار پرداخت دیه به کمک آنان تسهیل مى‌شد، زیرا آنچه به عامریان پرداخت مى‌شد، از جیب هم‌پیمانان خودشان بود (سیره حلبى، ۲/ ۲۶۳- ۲۶۴).
  5. سیره حلبى، ۲/ ۲۶۳- ۲۶۴؛ وفاء الوفاء، ۱/ ۲۸۹؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۲.
  6. بحار الانوار، ۲۰/ ۱۵۸؛ مجمع البیان، ۹/ ۲۵۷؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۹۶؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۰.
  7. المغازى، ج ۱، ص ۳۶۷
  8. المغازى، ج ۱، ص ۳۶۹
  9. تفسیر قمى، ۲/ ۳۵۹؛ بحار الانوار، ۰/ ۱۹۶؛ صافى( تفسیر)، ۵/ ۱۵۴.
  10. الارشاد، ۴۹- ۵۰؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۲- ۱۷۳؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۹۶- ۱۹۷؛ المغازى، ۱/ ۳۷۱- ۳۷۲؛ کشف الغمّه، ۱/ ۲۰۱، ۲۵۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۶۵.
  11. حشر( ۵۹): ۵
  12. جامع البیان، ۲۸/ ۲۳؛ اسباب النزول، ۲۳۷- ۲۳۸؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۵۸؛ فتوح البلدان، ۱/ ۱۹- ۲۰؛ مسند احمد، ۲/ ۸، ۵۲، ۱۴؛ دلائل النبوه، ۴۲۹؛ معجم البلدان، ۱/ ۵۱۲؛ صحیح بخارى، ۳/ ۱۱؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۷۷- ۷۹؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۹۷؛ سنن ابن ماجه، ۲/ ۹۴۸؛ جوامع الجامع، ۴۸۶؛ المغازى، ۱/ ۳۸۱؛ التفسیر الکبیر، ۲۹/ ۲۸۳؛ الکشّاف، ۴/ ۵۰۱؛ تفسیر صافى، ۵/ ۱۵۴؛ البرهان فى تفسیر القرآن، ۴/ ۳۱۳.
  13. حشر( ۵۹): ۱۴.
  14. حشر( ۵۹): ۱۱- ۱۳.
  15. الارشاد، /۴۷ و ۴۸.
  16. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۹۱
  17. المغازى، ج ۱، ص ۳۷۷
  18. الخراج، ۳۶؛ بنگرید: مجمع البیان، ۹/ ۲۶۰؛ التبیان، ۹/ ۵۶۲.
  19. الخراج، ۳۶؛ بنگرید: مجمع البیان، ۹/ ۲۶۰؛ التبیان، ۹/ ۵۶۲.
  20. مسند احمد، ۱/ ۲۵؛ فتح القدیر، ۵/ ۱۹۹؛ فتوح البلدان، ۱/ ۲۰؛ الجامع الصحیح، ۴/ ۲۱۶؛ سنن نسائى، ۷/ ۱۳۲؛ التبیان، ۹/ ۵۶۱- ۵۶۲؛ الدر المنثور، ۶/ ۱۹۲؛ معجم البلدان، ۵/ ۲۹۰.
  21. حشر( ۵۹): ۹.

منابع

  • جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، جلد ۲.
  • سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، جعفر مرتضى عاملى/ مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴ش‌.
  • رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
  • مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر، محمد بن عمر واقدى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
  • عباس ميرزايی، "غزوه بنی نضير"، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۱۳ بهمن ۱۳۹۲.
  • سيد تقى واردى، روزشمار تاريخ اسلام، جلد سوم، ماه ربیع الاول.
غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام