غزوه احزاب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(شمار نیروهای اسلام)
(خیانت بنی قریظه)
سطر ۷۰: سطر ۷۰:
 
بيشتر مورّخان عقيده دارند كه شمار مسلمانان در جنگ خندق، سه هزار نفر يا در همين حدود بوده است.<ref>  امتاع الاسماع، 1/ 224- 225؛ مجمع البيان، 8/ 324؛ بحار الانوار، 20/ 200؛ سيره مغلطاى، 56؛ التنبيه و الاشراف، 216؛ وفاء الوفاء، 1/ 301؛ 4/ 204؛ الثقات، 1/ 226؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 180؛ سيره ابن هشام، 3/ 213؛ الاختفاء، 2/ 162؛ الوفاء، 693؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 2/ 223؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 236- 237؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سيره ابن كثير، 3/ 197؛ البداية و النهايه، 4/ 102؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110- 112؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 524؛ كشف الغمّه، 1/ 197؛ شرح نهج البلاغه، 4/ 267؛ نهاية الارب، 17/ 148؛ عيون الاثر، 1/ 57- 58؛ تهذيب سيره ابن هشام، 190؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 428؛ البدء و التاريخ، 4/ 217؛ مختصر التاريخ، 43؛ حبيب السير، 1/ 359؛ جوامع السيره، 149؛ فتح البارى، 7/ 301- 307؛ سعد السعود، 138. </ref> واقدى و ابن سعد، از همراه داشتن سى و شش اسب در سپاه پيغمبر (ص) خبر مى‌ دهند<ref>  المغازى، 2/ 457؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110؛ تاريخ الخميس، 1/ 480. </ref> از امام صادق (ع) روايت است كه فرمود: رسول خدا (ص) با نهصد مرد در جنگ خندق حاضر شد<ref>  الكافى، 5/ 46؛ وسائل الشيعة، 11/ 105. </ref>همچنین روايت شده كه پيامبر (ص) فرمود: شمار مسلمانان را براى من بنويسيد.حذيفة بن يمان نام هزار و پانصد مرد را براى حضرت نوشت. در روايت ديگرى است كه شمار مسلمانان از ششصد تا هفتصد نفر است‌
 
بيشتر مورّخان عقيده دارند كه شمار مسلمانان در جنگ خندق، سه هزار نفر يا در همين حدود بوده است.<ref>  امتاع الاسماع، 1/ 224- 225؛ مجمع البيان، 8/ 324؛ بحار الانوار، 20/ 200؛ سيره مغلطاى، 56؛ التنبيه و الاشراف، 216؛ وفاء الوفاء، 1/ 301؛ 4/ 204؛ الثقات، 1/ 226؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 180؛ سيره ابن هشام، 3/ 213؛ الاختفاء، 2/ 162؛ الوفاء، 693؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 2/ 223؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 236- 237؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سيره ابن كثير، 3/ 197؛ البداية و النهايه، 4/ 102؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110- 112؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 524؛ كشف الغمّه، 1/ 197؛ شرح نهج البلاغه، 4/ 267؛ نهاية الارب، 17/ 148؛ عيون الاثر، 1/ 57- 58؛ تهذيب سيره ابن هشام، 190؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 428؛ البدء و التاريخ، 4/ 217؛ مختصر التاريخ، 43؛ حبيب السير، 1/ 359؛ جوامع السيره، 149؛ فتح البارى، 7/ 301- 307؛ سعد السعود، 138. </ref> واقدى و ابن سعد، از همراه داشتن سى و شش اسب در سپاه پيغمبر (ص) خبر مى‌ دهند<ref>  المغازى، 2/ 457؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110؛ تاريخ الخميس، 1/ 480. </ref> از امام صادق (ع) روايت است كه فرمود: رسول خدا (ص) با نهصد مرد در جنگ خندق حاضر شد<ref>  الكافى، 5/ 46؛ وسائل الشيعة، 11/ 105. </ref>همچنین روايت شده كه پيامبر (ص) فرمود: شمار مسلمانان را براى من بنويسيد.حذيفة بن يمان نام هزار و پانصد مرد را براى حضرت نوشت. در روايت ديگرى است كه شمار مسلمانان از ششصد تا هفتصد نفر است‌
 
== خیانت بنی قریظه ==
 
== خیانت بنی قریظه ==
 +
حُيَى بن اخطَب كه يكى از محدثان، وى را در خودخواهى و نخوت به ابوجهل تشبيه كرده، سريعتر از سپاه قريش به مدينه آمد و به سراغ كعب بن اسد رئيس بنى قريظه و امضاء كننده معاهده با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد. او به‌ كعب گفت كه سپاه گسترده‌اى را شامل قريش، غطفان و كنانه كه ده هزار تن مى‌شوند به همراه آورده و آنان در وادى عقيق، زغابه- در نزديكى احد- و رومه مستقر شده و اين بار آنان را از دست محمد راحت خواهند كرد. ابتداء كعب او را به درون خانه راه نداد زيرا همين به منزله نقض عهد تلقى مى‌ شد. حُيَى اصرار كرد تا آن كه به درون خانه رفت. كعب به او گفت: به خدا سوگند با وفاتر از محمد نديده‌ام، او ما را بر پذيرش دين خود مجبور نكرده و اموال ما را غصب ننموده است، <ref> دلائل النبوه، بيهقى، ج 3، ص 401 </ref> اما حُيَى آن قدر اصرار كرد تا كعب بن اسد راضى شده و عهدنامه خود و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به دست حيى داد و او نيز آن را پاره كرد. در اصل يهوديان تنها مشكلشان آن بود كه مبادا قريش و ديگر قبايل از عهده كارى برنيايند و منطقه را ترك كنند، در آن صورت بنى قريظه توان برابرى با مسلمانان را ندارد. حيى قسم خورد كه او در كنار آنان باقى خواهد ماند.<ref>  المغازى، ج 2، صص 457- 455 </ref>
 +
 +
زمانى كه خبر نقض عهد بنى قريظه به گوش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد كسى را فرستاد تا خبرى از بنى قريظه بياورد؛ مخبر خبر آورد كه مشغول اصلاح قلعه ‌ها و راه هاى خود هستند و تمام چهارپايان خود را جمع آورى كرده ‌اند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گروهى از رهبران انصار را شامل سعد بن معاذ- كه پيش از اسلام با بنى قريظه هم پيمان بود- سعدبن عباده، اسيدبن حُضَير و گروهى ديگر نزد كعب بن اسد فرستاد و او را قسم داد تا به عهد خويش پايبند باشد. اما كعب و يهوديان با اشاره به واقعه اخراج بنى النضير، به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و سعد دشنام دادند. <ref>  دلائل النبوة، بيهقى، ج 3، ص 403؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 222 </ref> كعب گفت: عهدنامه را همچنانكه بند كفش خود را پاره مى‌ كند، از بين برده است.<ref>  المغارى، ج 2، صص 458- 457 </ref>  خبر نقض عهد بنى قريظه مسلمانان را به وحشت انداخت و در همان حال رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وعده نصرت و پيروزى به مردم مى ‌دادند.
  
 
== پانویس ==
 
== پانویس ==
 
<references/>
 
<references/>

نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۶:۴۲

غزوه خندق كه آن را غزوه أحزاب نيز نامند، در شوّال سال پنجم [2]: ماه پنجاه و ششم پس از هجرت واقع شد. در این غزوه مشرکان قریش و بعضی از قبایل دیگر عرب به تهریک یهودیان تصمیم به نابودی کامل اسلام گرفتند و با ده هزار نفر راهی مدینه شدند.اما مسلمانان با کندن خندق و دفاع جانانه از مدینه مانع رسیدن احزاب به اهداف خود شدند.

عزم اعراب برای نابودی اسلام

قريش در قرار خويش در بدر حاضر نشد اما براى جبران آن، و نيز براى يكسره كردن كار اسلام، تلاش جدى خود را آغاز كرد. افزايش شمار مشركان در احزاب، در قياس با احد به بيش از سه برابر، نشان از جديت آنها در اين جنگ بود؛ به علاوه اين تنها قريش نبود كه خواستار از بين رفتن اسلام بود بلكه قبايل ديگرى نيز در اين مدت دريافته بودند؛ كه اسلام به صورت يك تهديد جدى براى آنان در آمده است.

هدف احزاب نابودى محمّد(ص) و همراهان او بود،امام على (ع) كه هدف احزاب را از تحميل جنگ خندق چنين بيان فرمود: ان قريشا و العرب تجمّعت و عقدت بينها عقدا و ميثاقا لا ترجع من وجهها حتى تقتل رسول اللّه و تقتلنا معه معاشر بنى عبد المطلب.[۱]

قريش و عرب گرد هم آمدند و با هم عهد و ميثاق بستند كه از اين راه بازنگردند تا رسول خدا (ص) و ما فرزندان عبد المطلب را كه همراه او بوديم، بكشند.

هدف یهودیان از راه اندازی جنگ احزاب

يهوديان هم به دليل‌ رخدادهاى مربوط به بنى قينقاع و بنى النضير و نيز كشته شدن برخى از سرانشان همچون كعب بن اشرف، كينه شديدى از اسلام به دل داشتند. بنابر اين همگى احزاب يكپارچه مصمم شدند تا طى يك بسيج عمومى بر مدينه، شهرى كه تمامى جمعيت آن از مرد و زن، كوچك و بزرگ در حدود ده هزار نفر بود يورش برند و اسلام را از ميان بردارند. به احتمال قوى هيچ گاه جزيرة العرب، در آن روزگار، در جنگهاى بين القبايلى خود، شاهد بسيج شدن اين تعداد نبوده است.[۲]

اهداف یهودیان برای راه اندازی جنگ احزاب:

  1. هدف آشكار يهوديان، نابودى كامل اسلام و مسلمانان بود.
  2. آنان مصمم بودند كه اين هدف خود را از راه جنگ محقق سازند و تا آخرين نفر مقاومت كنند.
  3. يهوديان در اين اقدام خود به پيغمبر (ص) خيانت كردند و عهد و ميثاق‌هاى خود را كه با او بسته بودند، شكستند. در حالى كه طرف مقابل همچنان به پيمان‌هاى خود پايبند بود و هيچ‌گونه اقدامى كه نشان‌گر عدم پاى‌بندى وى به قراردادها باشد، انجام نداده است.
  4. عامل اصلى ارتكاب اين جنايات زشت و شوم، فقط حقد و كينه ‌هاى درونى يهوديان بود. علاوه بر اين اهداف سياسى و اجتماعى درازمدت نيز در پيمان‌شكنى آن‌ها نقش داشت؛ چه فكر مى ‌كردند با بسط و گسترش نفوذ و سلطه خود بر مدينه و مناطق اطراف آن در بلند مدّت به دستاوردهاى مهمّ سياسى و اجتماعى نايل خواهند شد.

بنابراين اهداف آنان عقيدتى، اخلاقى و انسانى نبود، بلكه انسانيت و اخلاق و حتى مبانى و اصول ارزشى عقيدتى خود را هم زير پا گذاشتند و از آن گذر كردند.

تاریخ وقوع نبرد احزاب

مورّخان در تاريخ وقوع جنگ خندق اختلاف نظر دارند. گروهى جنگ احزاب را به سال پنجم هجرى دانسته‌اند. شمارى از معتقدان به اين تاريخ عبارتند از واقدى، ابن اسحاق، مقريزى، طبرى، ابن اثير، بيهقى، ذهبى، ابن حبيب، ابن كازرونى، مقدسى، ابن القيم، ابن حجر، ابن عمّار و مسعودى. از عروه، قتاده و احمد بن حنبل، گروهى ديگر از مورّخان و راويان نيز روايت شده است.[۳]واقدى، ابن سعد و بلاذرى تاريخ جنگ احزاب را از روز سه شنبه هشتم ذى قعده تا چهارشنبه 23 ذى قعده سال پنجم هجرى دانسته‌اند. [۴] ابن اسحاق زمان آن را شوال سال پنجم دانسته است.[۵]

گروهى ديگر از مورّخان و سيره‌نگاران عقيده دارند كه جنگ خندق در سال چهارم هجرى روى داده است. [۶]از اين گروه مى‌ توان به این افراد اشاره كرد؛- مالك و احمد بن حنبل اين را از مالك در مسند خود نقل كرده اند- ابن العربى، عياض، ابن حزم، ابن الديبع، صاحب بن عبّاد، ابن حبيب، ابن خلدون هم آن را صحيح خوانده است؛ نووى در روضه؛ بخارى آن را قوى دانسته است؛ موسى بن عقبه، آن را از زهرى نقل كرده است؛ فاكهانى در رياض الافهام، و يعقوب بن سفيان‌ [۷]

احزاب مشرکین

یهودیان فتنه گر

يهوديان از نزديك شاهد بودند كه چگونه قدرت مسلمانان رو به فزونى، و آئين اسلام در حال گسترش مداوم است. آنان دريافتند كه نفوذشان به عنوان تنها منبع علوم و معارف در منطقه رو به افول و فروپاشى است و اسلام، اين ادعاى يهوديان را به چالش و نابودى كشانده، معارف حق را از باطل روشن مى‌سازد و بدين وسيله پايگاه آنان را در منطقه به خطر انداخته، عامل عزّت و افتخارشان را گرفته است‌. بدين ترتيب دل‌هاى يهوديان از خشم آتش گرفت و از كينه لبريز شد؛ چنان كه بر ضد آئين اسلام توطئه كردند و پيمان‌هاى خود را با پيغمبر (ص) شكستند و خويش را به رنج و مصيبت مبتلا كردند. چنين بود كه واقعه بنى قين قاع و بنى نضير، يكى پس از ديگرى به وقوع پيوست. يهوديان به گمان خويش مى‌خواستند از پيغمبر (ص) و مسلمانان انتقام بگيرند، اما به عجز و ناتوانى خويش آگاه بودند. از اين رو به قريش و قبايل عرب روى آوردند كه از اسلام به شدت شكست خورده و در چنين جنگى به دنبال دستاوردهاى مالى و غيره مى‌گشتند.

گروه زيادى از يهوديان دلاور و چالاك در خيبر سكونت داشتند، امّا خانه و زندگى و حسب و نسب آنان چون بنى نضير نبود. چون بنى نضير به خيبر رسيدند، گروهى از يهوديان به مكّه رفتند تا قريش و پيروان آنان را به جنگ پيغمبر (ص) تحريض و ترغيب كنند. برخى از آنان از يهود بنى وائل و ديگران از قبيله بنى نضير بودند. شمارشان دوازده نفر و مطابق برخى روايات به حدود بيست نفر مى‌ رسيد.

چنان كه در روايات مختلف از آنان چنين نام برده ‌اند: حى بن اخطب، كنانة بن ربيع بن ابى الحقيق، هوذة بن الحقيق، هوذة بن قيس وائلى (يا والبى) از خاندان بنى خطمه و از قبيله اوس، ابو عامر راهب يا ابو عمار- وائلى- يا ابو عماره ، سلّام بن مسلم، حوج بن عامر، ابو رفيع، و ربيع بن ابى الحقيق،[۸] سلّام بن ابى الحقيق كه ابن اثير او را عبد اللّه بن سلّام بن ابى الحقيق ثبت كرده است.

تحریک قریش توسط یهودیان

آنان چون به مكّه رسيدند، پيش ابو سفيان رفتند كه مى ‌دانستند از دشمنان رسول خدا (ص) و پيشگام جنگ با آن حضرت است. يهوديان آنچه از پيغمبر (ص) به آنان رسيده بود را براى ابو سفيان بازگو كردند و براى جنگ با حضرت از وى كمك خواستند. ابو سفيان گفت: هر گونه بخواهيد، همراه شما هستيم. اكنون به نزد قريش برويد و از آن‌ها براى جنگ با او كمك بخواهيد و تضمين كنيد كه آنان را يارى دهيد و تا ريشه ‌كن كردن محمّد، در كنار آنان ايستادگى نماييد. آنان به نزد بزرگان قريش رفتند و همه را براى جنگ با پيامبر (ص) دعوت كردند. [۹] آن‌ها به قريش گفتند: ما با شما خواهيم بود تا محمّد را (با طرفداران او) از پا درآوريم. ابو سفيان گفت: آيا انگيزه شما فقط همين بود و به اين منظور به مكّه آمده ‌ايد؟ گفتند: آرى. آمده‌ ايم تا با شما درباره دشمنى و جنگ با محمّد هم پيمان شويم و بر اين كار سوگند بخوريم. ابو سفيان گفت: درود بر شما، خوش آمديد. محبوب ‌ترين مردم در نظر ما كسى است كه ما را در ستيزه با محمّد يارى كند، امّا به شما اعتماد نداريم، مگر اين كه در مقابل خدايانمان سجده كنيد تا به شما اطمينان كنيم. يهوديان در برابر خدايان مشركان به سجده‌ رفتند. [۱۰]

آن‌ها به ابو سفيان گفتند: پنجاه نفر از خاندان ‌هاى مختلف قريش را كه خودت هم همراه آنان باشى، حاضر كن. ما و شما زير پرده كعبه مى‌ رويم و در حالى كه پهلوهاى خود را به ديوار كعبه چسبانده باشيم، سوگند ياد مى ‌كنيم كه هيچ يك از ما ديگرى را رها نكند و تا آخرين نفر كه زنده باشيم، همگى بر دشمنى با محمّد هماهنگ و متحد باشيم. آن‌ها اين كار را كردند و در اين باره يكديگر را سوگند دادند و هم‌ پيمان شدند.[۱۱]

تحریک سایر قبایل توسط یهودیان

يهوديان بيرون آمدند تا به قبيله غطفان (و قيس عيلان) رسيدند. قريش هم به تجهيز خود براى جنگ پرداخت و در ميان اعراب راه افتاد و آن‌ها را به يارى خود فرا مى‌ خواند. آن‌ها، متّحدان غير عرب خود را هم به يارى طلبيدند. يهوديان سپس به نزد قبيله بنى سليم آمدند و با آن‌ها وعده كردند كه چون قريش حركت كردند، آن‌ها هم همراهشان بيرون روند. آنگاه به سراغ غطفان رفتند و محصول خرماى يك سال خيبر را براى آنان قرار دادند كه يهوديان را يارى دهند و همراه قريش به جنگ پيغمبر (ص) بروند. غطفان پذيرفتند و عيينة بن حصن در اين كار از همگان پيش‌گام ‌تر بود.[۱۲]طابق روايت برخى، كنانة ابن ابى الحقيق نصف محصول خرماى خيبر را در هر سال براى غطفان قرار داد.[۱۳]

قريش به گروهى از مردان بنى سليم كه با آنان پيوند رحمى و خويشاوندى داشتند، نامه نوشت و براى جنگ با محمّد (ص) از آن‌ها نيز كمك خواست. ابو الاعور همراه شمارى از پيروان خود از قبيله بنى سليم براى يارى قريش آمد. يهوديان نيز به هم ‌پيمانان خود از قبيله بنى سعد نامه نوشتند كه به ياريشان بيايند. [۱۴]قريش همراه متّحدان و هم‌پيمانان خود از كنانه و ثقيف و ديگران و نيز آن دسته از قبايل عرب كه به آنان پيوستند، با بزرگان و سروران خود، بيرون آمدند.[۱۵]

سپاه مشرکان در احزاب

تعداد سپاه مشرکان را واقدی این چنین بیان می کند:

  1. قريش و پيروان ايشان كه مجموعا چهار هزار نفر مى شدند، بيرون آمده و پرچم خود را در دار الندوه بر پا كردند. آنها سيصد اسب و يك هزار و پانصد شتر نيز همراه خود داشتند.
  2. بنى سليم هم كه هفتصد نفر بودند بيرون آمدند و در منطقه مرّ الظهران به قريش پيوستند.

سرپرستى بنى سليم بر عهده سفيان بن عبد شمس همپيمان حرب بن اميه بود. و او پدر ابى الاعور است كه در جنگ صفّين همراه معاويه بود.

  1. بنى فزاره هم به صورت كامل كه هزار نفر بودند به فرماندهى عيينة بن حصن حركت كردند.
  2. بنى أسد بن خزيمة بن مدركه، به فرماندهى «طليحة بن خويلد أسدى» كه در سال نهم اسلام آورد و سپس مرتدّ و مدّعى پيامبرى شد و مدّتى بعد از شكست خوردن در «بزاخه» در زمان عمر اسلام آورد و در جنگ قادسيّه شركت كرد.
  3. قبيله اشجع با چهارصد نفر به فرماندهى مسعود بن رخيله‌
  4. بنى مرّة با چهار صد نفر به فرماندهى حارث بن عوف بن أبى حارثه كه بعدها اسلام آورد.
  5. عده كثيرى نيز از غطفان قريش را همراهى كردند.

مجموع افرادى كه از قبايل قريش و سليم و غطفان و اسد در جنگ خندق شركت كردند ده هزار نفر بودند كه به سه لشكر تقسيم مى ‌شدند. و فرماندهى آنان با ابو سفيان بود.[۱۶]

دفاع مسلمانان از مدینه

چون قريش از مكّه به قصد مدينه بيرون آمدند، گروهى از سواران خزاعه خود را به پيامبر (ص) رسانده و خبر دادند كه قريش براى جنگ به قصد مدينه راه افتادند. اين گروه فاصله بين مكّه و مدينه را چهارروزه طى كردند. در اين هنگام پيغمبر (ص) مردم را فرا خواند و خبر حركت دشمن را به آنان داد و درباره جنگ و جهاد با آن‌ها مشورت و رايزنى كرد. روايت ديگرى از امام على (ع) داريم كه مى‌ گويد: رسول خدا از طريق جبرئيل از حركت سپاه احزاب باخبر شد.[۱۷]

سلمان و پیشنهاد کندن خندق

پيامبر (ص)در شورا به اصحاب فرمود: آيا براى مبارزه از مدينه بيرون برويم؟ يا در مدينه باقى بمانيم و گرداگرد آن را خندق بسازيم؟ يا در فاصله نزديك مدينه باشيم و اين كوه را پشت سر خود قرار دهيم؟ مسلمانان اختلاف نظر پيدا كردند.سلمان گفت: اى رسول خدا، روزگارى كه در زمين فارس بوديم، هر گاه از سواران بيم داشتيم برگرد خود خندق مى‌كنديم، آيا صلاح مى ‌دانيد كه اكنون هم خندق درست كنيم؟[۱۸] مسلمانان از این پیشنهاد سلمان استقبال کردند.همان روز، كار حفر خندق به فرمان رسول خدا (ص) آغاز شد. حضرت مسلمانان را فراخواند و آنان را از نزديك شدن دشمن باخبر ساخت و نيروهايش را در دامنه كوه سلع، سازماندهى كرد[۱۹]

حفر خندق ها

پيامبر (ص) حفر هر بخش از خندق را به گروهى واگذار فرمود. همچنین ایشان به منظور كسب ثواب و تشويق مسلمانان، در حفر خندق شركت فعال داشت. [۲۰] مسلمانان در كندن خندق رنج و مشقت فراوان بردند. پيامبر (ص) نيز در اين زحمات طاقت فرسا و گرسنگى، در كنار آنان رنج‌ها برد[۲۱]

سلمان از ما اهل بیت است

در روز خندق مسلمانان اگر از كسى سستى مى‌ ديدند، بر او مى‌ خنديدند. در آن روز بود كه مردم درباره سلمان فارسى با هم بگومگو كردند. مهاجران گفتند: سلمان از ماست. او مردى نيرومند و كاملا آشنا به حفر خندق بود. انصار نيز مى ‌گفتند: سلمان از ماست و ما به او سزاوارتريم.چون اين گفتار انصار و مهاجران به رسول خدا (ص) رسيد، فرمود: سلمان مردى از ما اهل بيت است.[۲۲]

رویارویی سپاه مسلمانان و احزاب

پيامبر (ص) هشت روز مانده از ذى‌قعده يا شوّال از مدينه بيرون رفت‌ و پيش از خروج ابن امّ مكتوم را در مدينه به جاى خود گذاشت.[۲۳] پيغمبر (ص) منطقه خالى از موانع را براى كندن خندق انتخاب كرد و اردوگاه سپاه خود را پاى كوه سلع [۲۴] يا دامنه يا بالاى آن قرار داد و بر اساس برخى روايات، كوه سلع را پشت سر خود گذاشت. چنان كه خندق ميان سپاه مسلمانان و احزاب فاصله بود. [۲۵] برخى عقيده دارند كه اگر دشمن مى‌توانست از خندق عبور كند، كوه سلع همان امتيازات كوه احد را براى مدافعان مدينه به همراه داشت.از آنچه گذشت، به دست مى‌آيد كه موقعيت آنان در پاى كوه سلع از جهت شام و مغرب قرار داشت. پيامبر (ص) به هنگام حفر خندق نوجوانان را سان مى ‌ديد. به گروهى اجازه شركت در جنگ داد و گروهى را رد كرد. همه آن‌ها حتى نوجوانانى كه به سن بلوغ نرسيده و اجازه شركت در جنگ نداشتند، كار مى‌ كردند. هنگامى كه كار بالا گرفت و جنگ در شرف آغاز بود، پيامبر (ص) به نوجوانانى كه بالغ نشده بودند، فرمان داد كه به خانه هايشان برگردند و همراه زنان و بچه ‌ها در كوشك‌ها باشند.مسلمانان زنان و بچه‌ها را در كوشك‌ها قرار دادند[۲۶]

وقتى خندق را كندند، پيامبر (ص) ده گذرگاه (باب) براى آن قرار داد و از هر قبيله‌اى يك مرد براى پاسدارى از درها گماشت و زبير بن عوّام را فرمانده آنان كرد و به او فرمود كه اگر نبردى پيش آمد، نبرد كند[۲۷] شعار ياران پيغمبر (ص) در جنگ خندق و غزوه بنى قريظه «حم، لا ينصرون» بود.[۲۸]

شمار نیروهای اسلام

بيشتر مورّخان عقيده دارند كه شمار مسلمانان در جنگ خندق، سه هزار نفر يا در همين حدود بوده است.[۲۹] واقدى و ابن سعد، از همراه داشتن سى و شش اسب در سپاه پيغمبر (ص) خبر مى‌ دهند[۳۰] از امام صادق (ع) روايت است كه فرمود: رسول خدا (ص) با نهصد مرد در جنگ خندق حاضر شد[۳۱]همچنین روايت شده كه پيامبر (ص) فرمود: شمار مسلمانان را براى من بنويسيد.حذيفة بن يمان نام هزار و پانصد مرد را براى حضرت نوشت. در روايت ديگرى است كه شمار مسلمانان از ششصد تا هفتصد نفر است‌

خیانت بنی قریظه

حُيَى بن اخطَب كه يكى از محدثان، وى را در خودخواهى و نخوت به ابوجهل تشبيه كرده، سريعتر از سپاه قريش به مدينه آمد و به سراغ كعب بن اسد رئيس بنى قريظه و امضاء كننده معاهده با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد. او به‌ كعب گفت كه سپاه گسترده‌اى را شامل قريش، غطفان و كنانه كه ده هزار تن مى‌شوند به همراه آورده و آنان در وادى عقيق، زغابه- در نزديكى احد- و رومه مستقر شده و اين بار آنان را از دست محمد راحت خواهند كرد. ابتداء كعب او را به درون خانه راه نداد زيرا همين به منزله نقض عهد تلقى مى‌ شد. حُيَى اصرار كرد تا آن كه به درون خانه رفت. كعب به او گفت: به خدا سوگند با وفاتر از محمد نديده‌ام، او ما را بر پذيرش دين خود مجبور نكرده و اموال ما را غصب ننموده است، [۳۲] اما حُيَى آن قدر اصرار كرد تا كعب بن اسد راضى شده و عهدنامه خود و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به دست حيى داد و او نيز آن را پاره كرد. در اصل يهوديان تنها مشكلشان آن بود كه مبادا قريش و ديگر قبايل از عهده كارى برنيايند و منطقه را ترك كنند، در آن صورت بنى قريظه توان برابرى با مسلمانان را ندارد. حيى قسم خورد كه او در كنار آنان باقى خواهد ماند.[۳۳]

زمانى كه خبر نقض عهد بنى قريظه به گوش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد كسى را فرستاد تا خبرى از بنى قريظه بياورد؛ مخبر خبر آورد كه مشغول اصلاح قلعه ‌ها و راه هاى خود هستند و تمام چهارپايان خود را جمع آورى كرده ‌اند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گروهى از رهبران انصار را شامل سعد بن معاذ- كه پيش از اسلام با بنى قريظه هم پيمان بود- سعدبن عباده، اسيدبن حُضَير و گروهى ديگر نزد كعب بن اسد فرستاد و او را قسم داد تا به عهد خويش پايبند باشد. اما كعب و يهوديان با اشاره به واقعه اخراج بنى النضير، به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و سعد دشنام دادند. [۳۴] كعب گفت: عهدنامه را همچنانكه بند كفش خود را پاره مى‌ كند، از بين برده است.[۳۵] خبر نقض عهد بنى قريظه مسلمانان را به وحشت انداخت و در همان حال رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وعده نصرت و پيروزى به مردم مى ‌دادند.

پانویس

  1. الخصال، 2/ 368؛ بحار الانوار، 20/ 244؛ شرح الاخبار، 1/ 287؛ الاختصاص، 166- 167.
  2. سيره رسول خدا(ص)، جعفريان ،ص:550
  3. المغازى، 2/ 440- 421؛ تاريخ ابن الورى، 1/ 160؛ سيره ابن هشام، 3/ 224؛ الاكتفاء، 2/ 158؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 395؛ البدء و التاريخ، 4/ 217؛ شذرات الذهب، 1/ 11؛ مختصر التاريخ، 42؛ المختصر فى اخبار البشر، 1/ 134؛ عيون الاثر، 2/ 55؛ تاريخ يعقوبى، 2/ 50؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 178؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 233؛ تهذيب سيره ابن هشام، 188؛ تفسير قمى، 2/ 176؛ بحار الانوار، 20/ 216؛ المحبر، 113؛ مروج الذهب، 2/ 219؛ الثقات، 1/ 264؛ وفاء الوفاء، 1/ 300؛ حبيب السير، 1/ 359؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 262؛ امتاع الاسماع، 1/ 216؛ الجامع( قيروانى)، 279- 281؛ التنبيه و الاشراف، 115؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ مجمع البيان، 8/ 208؛ نهاية الارب، 17/ 166؛ فتح البارى، 7/ 302؛ سيره دحلان، 2/ 2؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 561؛ البداية و النهايه، 4/ 93- 94؛ سيره ابن كثير، 3/ 180- 181؛ تاريخ الخميس، 1/ 479- 480؛ فتوح البلدان، 1/ 23؛ صفة الصفوة، 1/ 455- 459؛ الطبقات الكبرى، 2/ 2/ 47؛ 4/ 1/ 60؛ المصنّف، 5/ 367؛ سيره مغلطاى، 56؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سيره حلبى، 2/ 328؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110؛ الرصف، 1/ 60؛ جوامع السيره، 148؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 205؛ سير اعلام النبلاء، 1/ 289- 290
  4. المغازى، ج 2، ص 441؛ طبقات الكبرى، ج 2، ص 65؛ انساب الاشرف، ص 343
  5. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 214؛ زادالمعاد، ج 3، ص 269؛ وى اين نظر را« اصح القولين» دانسته است‌
  6. تاريخ يعقوبى، 2/ 50.
  7. عنوان المعارف، 12؛ جوامع السيره، 148؛ المحبر، 113؛ صحيح بخارى، 3/ 20؛ فتح البارى، 7/ 302؛ البداية و النهايه، 4/ 93؛ سيره ابن كثير، 3/ 180؛ اعلام الورى، 90؛ تاريخ ابن الوردى، 1/ 160؛ شرح صحيح مسلم، 8/ 64؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ تاريخ الخميس، 1/ 480؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110؛ تاريخ مختصر الدول، 95؛ وفاء الوفاء، 1/ 300؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 205؛ 244؛ شذرات الذهب، 1/ 11؛ الجامع( قيروانى)، 279؛ 281؛ سيره مغلطاى، 56؛ بهجة المحافل، 1/ 262؛ عيون الاثر، 2/ 55؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 393- 400؛ مجمع الزوائد، 9/ 245؛ تهذيب الكمال، 10/ 31؛ مناقب آل ابى طالب، 4/ 76؛ مرآة الجنان، 1/ 9؛ سيره دحلان، 2/ 2؛ سيره حلبى، 2/ 328؛ امتاع الاسماع، 1/ 216؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 561؛ حدائق الانوار، 1/ 52؛ الرصف، 1/ 60
  8. جامع البيان، 5/ 86؛ تفسير القرآن العظيم، 2/ 513؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 408.
  9. الارشاد، 50
  10. اين اتّفاق پيش از اين هم، زمانى كه كعب بن اشرف با همراهان خود براى درخواست كمك از قريش براى جنگ با محمّد( ص) و مسلمانان به مكه آمد، روى داد. احتمال داده مى‌شود يك بار بوده، امّا راويان اشتباه كرده‌اند.
  11. المغازى، 1/ 441- 443
  12. المغازى، 1/ 441- 443؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 512- 513؛ عيون الاثر، 2/ 55؛ حبيب السير، 1/ 359؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 178؛ الثقات، 1/ 264- 265؛ الدر المنثور، 2/ 172؛ جامع جامع البيان، 5/ 86؛ الاكتفاء، 2/ 158؛ سيره ابن هشام، 3/ 225- 226؛ اعلام الورى، 90؛ تفسير القرآن الكريم، 2/ 513؛ الوفاء 692؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 398- 399؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 233؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 233؛ البداية و النهايه، 4/ 94- 95؛ جوامع السيره، 148؛ سيره ابن كثير، 3/ 181- 182؛ البدء و التاريخ، 4/ 216- 217؛ تجارب الامم، 1/ 149؛ نهاية الارب، 17/ 166- 167؛ زاد المعاد، 2/ 117؛ سيره حلبى، 2/ 309- 310؛ سيره دحلان، 2/ 2؛ تهذيب سيره ابن هشام، 188- 189؛ تفسير قمى، 2/ 176- 188؛ بحار الانوار، 20/ 216- 233؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 262- 263؛ تاريخ الخميس، 1/ 480؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110؛ امتاع الاسماع، 1/ 216- 218؛ حدائق الانوار، 2/ 584؛ الارشاد، 50- 51؛ كشف الغمّه، 1/ 201- 202؛ مجمع البيان، 8/ 340.
  13. الاكتفاء، 2/ 158؛ در برخى منابع، محصول يك سال خيبر را به آنان وعده دادند؛ امتاع الاسماع، 21701؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ سيره حلبى، 2/ 310؛ تاريخ الخميس، 1/ 480؛ المغازى، 2/ 443؛ فتح البارى، 7/ 301؛ وفاء الوفاء، 1/ 301.
  14. تاريخ الخميس، 1/ 480؛ الاكتفاء، 2/ 159؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 398- 399
  15. انساب الاشراف، 1/ 343.
  16. المغازى/ترجمه،متن،ص:332
  17. الخصال، 2/ 268؛ بحار الانوار، 20/ 44
  18. المغازى/ترجمه،متن،ص:333
  19. لمغازى، 2/ 444- 445؛ امتاع الاسماع، 1/ 219- 221؛ سيره حلبى، 2/ 311؛ الثقات، 1/ 265- 266؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 514- 515.
  20. المغازى، 2/ 445؛ تهذيب سيره ابن هشام، 189؛ امتاع الاسماع، 1/ 220؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 234؛ نهاية الارب، 17/ 168؛ عيون الاثر، 2/ 55- 57؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 339؛ سيره ابن كثير، 3/ 183؛ وفاء الوفاء، 4/ 1407؛ الاكتفاء، 2/ 159؛ فتح البارى، 7/ 301.
  21. بهجة المحافل، 1/ 263؛ حدائق الانوار، 2/ 585
  22. مغازى، 1/ 446؛ الكامل فى التاريخ 2/ 179؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 235؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 263؛ سيرة المصطفى، 495؛ تاريخ الخميس، 1/ 482؛ سيره دحلان، 2/ 3؛ امتاع الاسماع، 1/ 221؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 515؛ البداية و النهايه، 4/ 99؛ مجمع البيان، 2/ 427؛ 8/ 341؛ بحار الانوار، 20/ 189؛ وفاء الوفاء، 4/ 1205.
  23. التنبيه و الاشراف، 216؛ زاد المعاد، 2/ 117؛ جوامع السيره، 149؛ سيره ابن هشام، 3/ 231؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ البداية و النهايه، 4/ 102- 103؛ تاريخ الخميس، 1/ 481؛ سيره دحلان، 2/ 4؛ سيره حلبى، 2/ 315؛ امتاع الاسماع، 1/ 216؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 523؛ نهاية الارب، 17/ 168؛ المغازى، 2/ 441؛ عيون الاثر، 2/ 57
  24. تاريخ الخميس، 1/ 481؛ سيره حلبى، 2/ 315.
  25. البدء و التاريخ، 4/ 217؛ وفاء الوفاء، 1/ 300- 301؛ 4/ 1204؛ المغازى، 2/ 454؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سيره ابن هشام، 3/ 231؛ زاد المعاد، 2/ 17؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 180؛ الاكتفاء، 2/ 162؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 236؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 237؛ جوامع السيره، 149؛ فتح البارى، 7/ 307؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 415؛ بهجة المحافل، 1/ 264؛ امتاع الاسماع، 1/ 125؛ مجمع البيان، 8/ 342؛ بحار الانوار، 20/ 200؛ نهاية الارب، 17/ 168
  26. مغازی، 2/ 450- 252؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 515؛ تاريخ يعقوبى، 2/ 312؛ وفاء الوفاء، 4/ 1206
  27. تفسير قمى، 2/ 179؛ بحار الانوار، 20/ 220.
  28. تاريخ الخميس، 1/ 483؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 524؛ الكافى، 5/ 47؛ نهاية الارب، 17/ 178؛ المغازى، 2/ 474؛ عيون الاثر، 2/ 62؛ سيره ابن هشام، 3/ 237؛ تهذيب سيره ابن هشام، 194؛ سيره دحلان، 2/ 8؛ زاد المعاد، 2/ 118؛ بهجة المحافل، 1/ 271- 272؛ وسائل الشيعة، 11/ 105؛ كنز العمّال، 1/ 291؛ جوامع السيره، 150؛ الاكتفاء، 2/ 169؛ سيره حلبى، 2/ 321.
  29. امتاع الاسماع، 1/ 224- 225؛ مجمع البيان، 8/ 324؛ بحار الانوار، 20/ 200؛ سيره مغلطاى، 56؛ التنبيه و الاشراف، 216؛ وفاء الوفاء، 1/ 301؛ 4/ 204؛ الثقات، 1/ 226؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 180؛ سيره ابن هشام، 3/ 213؛ الاختفاء، 2/ 162؛ الوفاء، 693؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 2/ 223؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 236- 237؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سيره ابن كثير، 3/ 197؛ البداية و النهايه، 4/ 102؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110- 112؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 524؛ كشف الغمّه، 1/ 197؛ شرح نهج البلاغه، 4/ 267؛ نهاية الارب، 17/ 148؛ عيون الاثر، 1/ 57- 58؛ تهذيب سيره ابن هشام، 190؛ دلائل النبوه( بيهقى)، 3/ 428؛ البدء و التاريخ، 4/ 217؛ مختصر التاريخ، 43؛ حبيب السير، 1/ 359؛ جوامع السيره، 149؛ فتح البارى، 7/ 301- 307؛ سعد السعود، 138.
  30. المغازى، 2/ 457؛ المواهب اللدنيه، 1/ 110؛ تاريخ الخميس، 1/ 480.
  31. الكافى، 5/ 46؛ وسائل الشيعة، 11/ 105.
  32. دلائل النبوه، بيهقى، ج 3، ص 401
  33. المغازى، ج 2، صص 457- 455
  34. دلائل النبوة، بيهقى، ج 3، ص 403؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 222
  35. المغارى، ج 2، صص 458- 457