علم عروض: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} {{نیازمند ویرایش فنی}} آن را علم عروض خ...' ایجاد کرد)
 
جز
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
{{نیازمند ویرایش فنی}}
 
آن را علم عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است ، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد.
 
  
== معنای واژه عروض ==
+
آن را علم عروض خواندند که معروض ٌعلیه [[شعر]] است، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد. به عبارت دیگر «علم عروض» علمی است که شعر صحیح از ناصحیح به وسیله آن شناخته می شود. در ضمن آخرین تفعیله از [[مصراع|مصرع]] اول را عروض می گویند. موضوع علم عروض تفاعیل عروضی می باشد که معیاری است برای شناخت بحور شعری و تشخیص اوزان شعر و عوارضی که بر آنها وارد می شود.
  
[ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ ریاضت نایافته . <ref> منتهی الارب </ref> <ref> اقرب الموارد </ref>.  کرانه و گوشه . <ref> منتهی الارب </ref> . ناحیه .<ref> از اقرب الموارد </ref>. راه در کوه . <ref> منتهی الارب </ref> . راه که در دامنه ٔ کوه و در تنگنا باشد. ج ، عُرُض . <ref> اقرب الموارد </ref>مضمون کلام .<ref> منتهی الارب </ref> . فحوی و معنای کلام . <ref> از اقرب الموارد: </ref> عرفت فی عروض کلامه ؛ از فحوی و معنی کلام او دانستم . <ref> منتهی الارب </ref> از<ref>  ناظم الاطباء </ref>. جایی که پیش آید کسی را وقت رفتن . <ref> منتهی الارب </ref> . مکانی که هنگام حرکت به پیش تو درآید. <ref> از اقرب الموارد. </ref> بسیار از چیزی . <ref> منتهی الارب </ref> . کثیر از شی ٔ. <ref> از اقرب الموارد </ref>ابر. <ref> منتهی الارب </ref> . غیم و سحاب . <ref> اقرب الموارد </ref>. طعام . <ref> از منتهی الارب </ref> <ref>  اقرب الموارد </ref>.  گوسپند و شتر که خار خورد از بی علفی ،یا عام است .<ref> منتهی الارب </ref> . آنچه از گوسفند و غنم که به خار روی بیاورد و آن را بچرد. از<ref> اقرب الموارد </ref>. حاجت . و از آن جمله است که گویند: هورکوض بلا عروض ؛ یعنی او دونده و حرکت کننده ای است بدون حاجتی که برای او پیش آمده باشد.<ref> از منتهی الارب </ref> <ref> از اقرب الموارد </ref>. و آن را بصورت هو ربوض بلاعروض نیز گفته اند. نظیر و مانند، گویند: هذه المسألة عروض هذه ؛ یعنی این مسأله نظیر این یکی است . <ref> از اقرب الموارد </ref>عروض خیمه ؛ چوبی باشد که خیمه بدان قائم ماند.<ref> لمعجم. </ref>اصطلاح عروض جزو آخر مصراع اول از شعر، اسم است ، آن را سالم باشد یا متغیر، و مؤنث آید. (منتهی الارب ). جزء اخیر از شعر اول ، سالم باشد یا متغیر، و مؤنث است .<ref> از اقرب الموارد </ref>. آخرین جزء از شطر اول بیت . <ref> از تعریفات جرجانی </ref> . رکن آخر از مصراع اول بیت . <ref> از کشاف اصطلاحات الفنون . جزء آخرین </ref> ِ مصراع اول به اصطلاح عروضیان ، عروض باشد. <ref> المعجم </ref>. جزء اخیر از نصف اول از بیتی . <ref> یادداشت مؤلف </ref> . جزو اخیر مصرعه ٔ اول هر بیت را عروض گویند. <ref> از غیاث اللغات </ref> <ref> از آنندراج </ref> . ج ، اَعاریض ، و آن جمع بر غیر قیاس باشد و گویی که جمع اعریض است . <ref> از منتهی الارب </ref> <ref> از اقرب الموارد </ref>. علمی است معروف که بدان اوزان بحور دریافته میشوند.<ref> غیاث اللغات </ref> <ref> آنندراج </ref> . میزان شعر.<ref> منتهی الارب </ref> <ref> اقرب الموارد </ref> <ref> قاموس </ref> . ترازوی شعر. <ref> تفلیسی </ref> . علمی است که میزان شعر از آن موزون کنند. <ref> از کشاف اصطلاحات الفنون </ref> . معرفت اصولی چند که از آنجا احوال بحور و اوزان شعر معلوم کنند. از <ref> نفایس الفنون </ref> . میزان کلام منظوم است همچنانکه نحو میزان کلام منثور است . <ref> المعجم. </ref> و آن مؤنث است . ج ، أعاریض . <ref> از منتهی الارب </ref> <ref> از اقرب الموارد </ref>. فن شناختن وزنها وبحرهای اشعار. میزان سخن منظوم که از اشعار بحث کند. <ref> فرهنگ فارسی معین </ref> . نام علمی از دوازده قسم علم نزد عرب که در این دو بیت نام آنها را گنجانیده اند:
+
==عروض در لغت و اصطلاح==
 +
 
 +
عروض، شتر ماده ریاضت نایافته.<ref>منتهی الارب.</ref> کرانه و گوشه.<ref>منتهی الارب.</ref> ناحیه.<ref>از اقرب الموارد.</ref> راه در کوه.<ref>منتهی الارب.</ref> راه که در دامنه کوه و در تنگنا باشد. ج، عُرُض.<ref>اقرب الموارد.</ref> مضمون کلام.<ref>منتهی الارب.</ref> فحوی و معنای کلام.<ref>از اقرب الموارد.</ref> عرفت فی عروض کلامه؛ از فحوی و معنی کلام او دانستم.<ref>منتهی الارب.</ref> جایی که پیش آید کسی را وقت رفتن.<ref>منتهی الارب.</ref> مکانی که هنگام حرکت به پیش تو درآید.<ref>از اقرب الموارد.</ref> بسیار از چیزی.<ref>منتهی الارب.</ref> کثیر از شی.<ref>از اقرب الموارد.</ref> ابر.<ref>منتهی الارب</ref> غیم و سحاب.<ref>اقرب الموارد.</ref> طعام.<ref>از منتهی الارب.</ref> گوسپند و شتر که خار خورد از بی علفی یا عام است.<ref>منتهی الارب.</ref> آنچه از گوسفند و غنم که به خار روی بیاورد و آن را بچرد.<ref>اقرب الموارد.</ref> حاجت و از آن جمله است که گویند: هو رکوض بلا عروض؛ یعنی او دونده و حرکت کننده ای است بدون حاجتی که برای او پیش آمده باشد.<ref>از منتهی الارب.</ref><ref>از اقرب الموارد.</ref> و آن را به صورت هو ربوض بلاعروض نیز گفته اند. نظیر و مانند، گویند: هذه المسألة عروض هذه؛ یعنی این مسأله نظیر این یکی است.<ref>از اقرب الموارد.</ref>
 +
 
 +
عروض خیمه؛ چوبی باشد که خیمه بدان قائم ماند.<ref>لمعجم.</ref> اصطلاح عروض جزو آخر مصراع اول از شعر، اسم است. آن را سالم باشد یا متغیر و مؤنث آید.<ref>منتهی الارب.</ref> جزء اخیر از شعر اول، سالم باشد یا متغیر و مؤنث است.<ref>از اقرب الموارد </ref> آخرین جزء از شطر اول بیت.<ref>از تعریفات جرجانی.</ref> رکن آخر از مصراع اول بیت.<ref>از کشاف اصطلاحات الفنون. َجزء آخرین.</ref> مصراع اول به اصطلاح عروضیان، عروض باشد.<ref>المعجم.</ref>
 +
 
 +
جزء اخیر از نصف اول از بیتی.<ref>یادداشت مؤلف.</ref> جزو اخیر مصرعه اول هر بیت را عروض گویند.<ref>از غیاث اللغات.</ref> <ref>از آنندراج.</ref> ج، اَعاریض و آن جمع بر غیر قیاس باشد و گویی که جمع اعریض است.<ref>از منتهی الارب.</ref><ref>از اقرب الموارد.</ref> علمی است معروف که بدان اوزان بحور دریافته میشوند.<ref>غیاث اللغات.</ref><ref>آنندراج.</ref>میزان شعر.<ref> منتهی الارب.</ref><ref>اقرب الموارد.</ref><ref>قاموس.</ref> ترازوی شعر.<ref>تفلیسی.</ref> علمی است که میزان شعر از آن موزون کنند.<ref>از کشاف اصطلاحات الفنون.</ref> معرفت اصولی چند که از آنجا احوال بحور و اوزان شعر معلوم کنند.<ref>نفایس الفنون.</ref> میزان کلام منظوم است همچنانکه نحو میزان کلام منثور است.<ref>المعجم.</ref> و آن مؤنث است. ج، أعاریض.<ref> از منتهی الارب</ref><ref>از اقرب الموارد.</ref> فن شناختن وزنها و بحرهای اشعار. میزان سخن منظوم که از اشعار بحث کند.<ref>فرهنگ فارسی معین.</ref> نام علمی از دوازده قسم علم نزد عرب که در این دو بیت نام آنها را گنجانیده اند:
 
{{بیت|صرف و نحو، عروض بعده لغة|ثم اشتقاق و قرض الشعر، انشاء}}
 
{{بیت|صرف و نحو، عروض بعده لغة|ثم اشتقاق و قرض الشعر، انشاء}}
 +
{{بیت|علم المعانی، بیان، الخط، قافیة|تاریخ، هذا لعلم العرب احصاء}}
 +
 +
سبب نامیدن این علم را به «عروض» چنین گفته اند که موزون از ناموزون بوسیله آن شناخته می شود و یا چون آن ناحیه و قسمتی از علوم است و یا به سبب آنکه صعب و سخت می باشد و یا به این جهت است که شعر را بر آن عرضه می دارند و یا این که چون در [[مکه]] بر [[خلیل بن احمد فراهیدی|خلیل بن احمد]] الهام شد بدین نام خوانده شده است.<ref>از منتهی الارب.</ref>
  
{{بیت|علم المعانی ، بیان ، الخط، قافیة|تاریخ ، هذا لعلم العرب احصاء}}
+
سیفی در وجه تسمیه آن وجوه بسیار نوشته است، مِن جمله آن دو وجه است که خلیل بن احمد در مکه مبارکه به این علم ملهم شده، یکی از اسمای مکه عروض است، این علم را به اسم مکه خوانند تیمناً. یا آنکه عروض به معنی معروض است. این علم نیز معروضٌ علیه شعر است که شعر را بر آن عرض می کنند تا موزون از ناموزون جدا شود.<ref>از غیاث اللغات.</ref><ref>از آنندراج.</ref> آن را [عروض را] از بهر آن عروض خواندند که معروضٌ علیه شعر است، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد و آن فعولی است به معنی مفعول، چنانکه رَکوب به معنی مرکوب و حَلوب به معنی محلوب.<ref>المعجم.</ref>
 +
{{بیت|عروض و قافیه معنی نسنجد|که هر ظرفی در او معنی نگنجد}}
  
== وجه تسمیه ==
+
==مخترع یا مدون علم عروض==
سبب نامیدن آن را به «عروض » چنین گفته اند که موزون از ناموزون بوسیله ٔ آن شناخته میشود، و یا چون آن ناحیه و قسمتی از علوم است ، و یا بسبب آنکه صعب و سخت می باشد، و یا به این جهت است که شعر را بر آن عرضه میدارند، و یا اینکه چون در مکه بر خلیل بن احمد الهام شد بدین نام خوانده شده است . <ref> از منتهی الارب </ref> . سیفی در وجه تسمیه ٔ آن وجوه بسیار نوشته است ، مِن جمله ٔ آن ، دو وجه است که خلیل بن احمد در مکه ٔ مبارکه به این علم ملهم شده ، یکی از اسمای مکه عروض است ، این علم را به اسم مکه خوانند تیمناً. یا آنکه عروض به معنی معروض است ، این علم نیز معروض ٌعلیه شعر است که شعر را بر آن عرض می کنند تا موزون از ناموزون جدا شود.<ref> از غیاث اللغات </ref> <ref> از آنندراج </ref> . آن را [ عروض را ] ازبهر آن عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است ، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد، و آن فعولی است به معنی مفعول ، چنانکه رَکوب به معنی مرکوب و حَلوب به معنی محلوب . <ref> المعجم </ref> .
 
  
== مخترع یا مدوِّن علم عروض ==
+
مشهور چنان است که علم عروض را اول بار [[خلیل بن احمد فراهیدی|خلیل بن احمد عروضی]] (متوفی به سال ۱۷۰ یا ۱۷۵ هـ.ق) از روی علم موسیقی و ایقاع استخراج کرد و آن را در پنج دایره شامل پانزده بحر تدوین کرد. پس از وی ابوالحسن سعید بلخی ملقب به [[اخفش]] اوسط (متوفی بسال ۲۱۵ هـ.ق) یک بحر بر آن افزود<ref>بحر متدارک.</ref> و شعرای فارسی زبان سه وزن یا بحر دیگر استخراج کردند و بر بحور افزودند (قریب و جدید و مُشاکِل) تا شماره بحرها یا وزنهای اصلی عروض به نوزده رسید و همچنان این علم بدست ادبای ایران و عرب کامل گردید.
مشهور چنان است که علم عروض را اول بار خلیل بن احمد عروضی (متوفی بسال 170 یا 175 هَ .) از روی علم موسیقی و ایقاع استخراج کرد وآن را در پنج دایره شامل پانزده بحر تدوین کرد. پس از وی ابوالحسن سعید بلخی ملقب به اخفش اوسط (متوفی بسال 215 هَ .) یک بحر بر آن افزود <ref> بحر متدارک </ref> . و شعرای فارسی زبان سه وزن یا بحر دیگر استخراج کردندو بر بحور افزودند (قریب و جدید و مُشاکِل ) تا شماره ٔ بحرها یا وزنهای اصلی عروض به نوزده رسید. و همچنان این علم به دست ادبای ایران و عرب کامل گردید. اما تألیف این فن به فارسی از قرن چهارم هجری آغاز شده است . از مؤلفان قدیم این علم ابوالحسن علی بهرامی سرخسی و بزرجمهر قاینی (یا قسیمی ) و منشوری سمرقندی را می توان نام برد که بحور و دوایر تازه ای اختراع کردند، و بتدریج عروض فارسی بصورتی درآمد که با عروض عربی متغایر گشت .
 
بنای اوزان و افاعیل عروض : بنای اوزان عروض بر فاء و عین و لام (فعل ) نهادند همچنانکه بناء لغت عرب ، تا تصریف اوزان لغوی و شعری بر یک نسق باشد، و چنانکه لغویان گویند «ضرب » بر وزن فعل است و «ضارب » بر وزن فاعل و «مضروب » بر وزن مفعول ، عروضیان گویند «نگارینا» بر وزن مفاعیلن است و «نازنینا» بر وزن فاعلاتن و «دلدار من » بر وزن مستفعلن . و نون تنوین در افاعیل عروض بنویسندتا مکتوب و ملفوظ اوزان در حرف یکسان باشد و در فک اجزاء بحور از یکدیگر اشتباه نیفتد. <ref> از المعجم </ref> . خلیل بن احمد اوزان عروض را از اشعار عرب تتبع نموده مقرر در پانزده بحر ساخته است ، و ادعای حصر درین اوزان نمودن دور از کار است . و این بحور را در لفظی چند منتظم و مضبوط ساخته اند و آن الفاظ را اصول و افاعیل و تفاعیل گویند و ارکان نیز نامند، و آن ده است و نزد بعضی هشت . این افاعیل نزد اکثر از دو جزو ترکیب یافته است : سبب و وتد. سبب ، در لغت ریسمان است و در اصطلاح عروض ، کلمه ٔ دوحرفی را گویند، مانند: بر، همه . و وتد، در لغت میخ را گویند و به اصطلاح عروض ، کلمه ٔ سه حرفی است ، مانند: چمن ، لاله . و برخی از عروضیان ، بنای افاعیل عروض را بر سه رکن نهاده اند: سبب و وتد وفاصله . فاصله که در لغت بمعنی ستون است در اصطلاح عروض به صغری و کبری تقسیم میشود. فاصله ٔ صغری کلمه ٔ چهارحرفی است که سه حرف اولش متحرک باشد، مانند: نکنی . و فاصله ٔ کبری کلمه ٔ پنج حرفی است که چهار حرف اول آن متحرک باشد: شکنمش .
 
افاعیل عروض : افاعیل عروض که ده است ، بعضی خماسی است و بعضی سباعی . خماسی آنها دو باشد: فعولن و فاعلن ، که هر یک مرکب از وتد مجموع و سبب خفیف است . و سباعی آنها هشت است : مفاعیلن ، فاعلاتن ، مستفعلن که هریک مرکب از یک وتد مجموع و دو سبب خفیف است . متفاعلن ، مفاعلتن که هر یک مرکب از یک وتد مجموع و یک فاصله ٔ صغری است . مس تَف ْعلن ، فاع ِلاتن ، مفعولات ُ که هر یک مرکب از دو سبب خفیف و یک وتد مفروق است .
 
  
== بحور عروض ==
+
اما تألیف این فن به فارسی از قرن چهارم هجری آغاز شده است. از مؤلفان قدیم این علم ابوالحسن علی بهرامی سرخسی و بزرجمهر قاینی (یا قسیمی) و منشوری سمرقندی را می توان نام برد که بحور و دوایر تازه ای اختراع کردند و به تدریج عروض فارسی به صورتی درآمد که با عروض عربی متغایر گشت.
بحوری که از تکرار بعضی افاعیل ، یا از ترکیب بعضی با بعضی حاصل میشود، نوزده است که بصورت غیرمرتب بدین قرار است :
 
{{بیت|رَجَز، خفیف و رَمَل ، منسرح ، دگر مجتث|بسیط و وافر و کامل ، هَزَج ، طویل و مدید}}
 
  
{{بیت|مُشاکِل و متقارب ، سریع و مقتضَب است|مضارع و متدارک ، قریب نیز و جدید}}
+
==بنای اوزان و افاعیل عروض==
  
وبعضی عروضیان پارسی یازده بحر دیگر استخراج کرده اند که عبارتند از: عریض ، عمیق ، صریم ، کبیر، مذیل ، قلیب ، حمید، صغیر، اصم ، سلیم و حمیم . اماخلیل بن احمد بنای عروض را بر این پانزده بحر گذاشته بود: طویل ، مدید، بسیط، کامل ، وافر، رمل ، هزج ، رجز،منسرح ، مضارع ، سریع، خفیف ، مجتث ، مقتضب و متقارب . وبعد از او ابوالحسن اخفش بحر شانزدهم ، یعنی متدارک را پیدا کرد. و بعد از او بحر قریب و جدید و مشاکل از طرف محدثان متأخر یافت شد. از بحور فوق ، طویل و مدید و بسیط و وافر و کامل مخصوص شعر عرب است و شاعران فارسی زبان در این پنج بحر کمتر شعر گفته اند. و جدید و قریب و مشاکل مخصوص شعر فارسی است . و یازده بحر باقی بین فارسی و عربی مشترک است .
+
بنای اوزان عروض بر فاء و عین و لام (فعل) نهادند همچنانکه بناء لغت عرب تا تصریف اوزان لغوی و شعری بر یک نسق باشد و چنانکه لغویان گویند «ضرب» بر وزن فعل است و «ضارب» بر وزن فاعل و «مضروب» بر وزن مفعول، عروضیان گویند «نگارینا» بر وزن مفاعیلن است و «نازنینا» بر وزن فاعلاتن و «دلدار من» بر وزن مستفعلن.
بیت شعر در بحر طویل به چهار «فعولن مفاعلین » تمام میشود، و مدید از چهار بار «فاعلاتن فاعلن »، و بسیط از چهار «مستفعلن فاعلن »، و وافر هشت بار مفاعلتن ، و کامل هشت بار متفاعلن ، و هزج از هشت مفاعیلن ، و رجز از هشت مستفعلن ، و رمل از هشت فاعلاتن ، و سریع از دو بار «مستفعلن مستفعلن مفعولات ُ»، و منسرح از چهار بار «مستفعلن مفعولات ُ»، و خفیف از دو بار «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن »، و مضارع از چهار بار «مفاعیلن فاعلاتن »، و مقتضب از چهار بار «مفعولات ُ مستفعلن »، و مجتث از چهار بار «مستفعلن فاعلاتن »، و متقارب از هشت فعولن ، و متدارک از هشت فاعلن ، و قریب از دو بار «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن »، و جدید از دو بار «فاعلاتن مستفعلن »، و مشاکل از دو بار «فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن ». هفت بحر متقارب ، رمل ، هزج ، رجز، کامل ، وافر و متدارک را که از تکرار یکی از اجزاء حاصل میشود بحور متفق ارکان نامند، و دوازده بحر باقی که از ترکیب اجزاء مختلف با یکدیگر تشکیل میگردد، بحور مختلف ارکان نامیده میشود.
 
  
== سالم و غیرسالم و زحاف  ==
+
و نون تنوین در افاعیل عروض بنویسند تا مکتوب و ملفوظ اوزان در حرف یکسان باشد و در فک اجزاء بحور از یکدیگر اشتباه نیفتد.<ref>از المعجم.</ref> خلیل بن احمد اوزان عروض را از اشعار عرب تتبع نموده مقرر در پانزده بحر ساخته است و ادعای حصر در این اوزان نمودن دور از کار است و این بحور را در لفظی چند منتظم و مضبوط ساخته اند و آن الفاظ را اصول و افاعیل و تفاعیل گویند و ارکان نیز نامند و آن ده است و نزد بعضی هشت.
هرگاه در اجزاء بحور تغییری راه نیابد آن را جزوسالم نامند و بحر را نیز بحر یا وزن سالم گویند، چون بیت ذیل :
 
  
 +
این افاعیل نزد اکثر از دو جزو ترکیب یافته است: سبب و وتد. سبب در لغت ریسمان است و در اصطلاح عروض کلمه دوحرفی را گویند، مانند: بر، همه و وتد، در لغت میخ را گویند و به اصطلاح عروض، کلمه سه حرفی است، مانند: چمن، لاله و برخی از عروضیان، بنای افاعیل عروض را بر سه رکن نهاده اند: سبب و وتد و فاصله.
 +
 +
فاصله که در لغت به معنی ستون است در اصطلاح عروض به صغری و کبری تقسیم میشود. فاصله صغری کلمه چهارحرفی است که سه حرف اولش متحرک باشد، مانند: نکنی و فاصله کبری کلمه پنج حرفی است که چهار حرف اول آن متحرک باشد: شکنمش.
 +
 +
==افاعیل عروض==
 +
 +
به هر یک از وزن شعرها یک تفعیله عروضی یا افاعیل می گویند. افاعیل عروض که ده است، بعضی خماسی است و بعضی سباعی. خماسی آنها دو باشد: فعولن و فاعلن که هر یک مرکب از وتد مجموع و سبب خفیف است و سباعی آنها هشت است: مفاعیلن، فاعلاتن، مستفعلن که هر یک مرکب از یک وتد مجموع و دو سبب خفیف است. متفاعلن، مفاعلتن که هر یک مرکب از یک وتد مجموع و یک فاصله صغری است. مس تَف ْعلن، فاع ِلاتن، مفعولات که هر یک مرکب از دو سبب خفیف و یک وتد مفروق است.
 +
 +
==بحور عروض==
 +
 +
بحوری که از تکرار بعضی افاعیل یا از ترکیب بعضی با بعضی حاصل می شود، نوزده است که بصورت غیرمرتب بدین قرار است:
 +
{{بیت|رَجَز، خفیف و رَمَل، منسرح، دگر مجتث|بسیط و وافر و کامل، هَزَج، طویل و مدید}}
 +
{{بیت|مُشاکِل و متقارب، سریع و مقتضَب است|مضارع و متدارک، قریب نیز و جدید}}
 +
 +
و بعضی عروضیان پارسی یازده بحر دیگر استخراج کرده اند که عبارتند از: عریض، عمیق، صریم، کبیر، مذیل، قلیب، حمید، صغیر، اصم، سلیم و حمیم. اما [[خلیل بن احمد فراهیدی|خلیل بن احمد]] بنای عروض را بر این پانزده بحر گذاشته بود: طویل، مدید، بسیط، کامل، وافر، رمل، هزج، رجز، منسرح، مضارع، سریع، خفیف، مجتث، مقتضب و متقارب و بعد از او ابوالحسن اخفش بحر شانزدهم یعنی متدارک را پیدا کرد.
 +
 +
و بعد از او بحر قریب و جدید و مشاکل از طرف محدثان متأخر یافت شد. از بحور فوق، طویل و مدید و بسیط و وافر و کامل مخصوص شعر عرب است و شاعران فارسی زبان در این پنج بحر کمتر شعر گفته اند و جدید و قریب و مشاکل مخصوص شعر فارسی است و یازده بحر باقی بین فارسی و عربی مشترک است.
 +
 +
بیت شعر در بحر طویل به چهار «فعولن مفاعلین» تمام می شود و مدید از چهار بار «فاعلاتن فاعلن» و بسیط از چهار «مستفعلن فاعلن» و وافر هشت بار مفاعلتن و کامل هشت بار متفاعلن و هزج از هشت مفاعیلن و رجز از هشت مستفعلن و رمل از هشت فاعلاتن و سریع از دو بار «مستفعلن مستفعلن مفعولات» و منسرح از چهار بار «مستفعلن مفعولات» و خفیف از دو بار «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن» و مضارع از چهار بار «مفاعیلن فاعلاتن» و مقتضب از چهار بار «مفعولات مستفعلن» و مجتث از چهار بار «مستفعلن فاعلاتن» و متقارب از هشت فعولن  و متدارک از هشت فاعلن و قریب از دو بار «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن» و جدید از دو بار «فاعلاتن مستفعلن» و مشاکل از دو بار «فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن».
 +
 +
هفت بحر متقارب، رمل، هزج، رجز، کامل، وافر و متدارک را که از تکرار یکی از اجزاء حاصل می شود بحور متفق ارکان نامند و دوازده بحر باقی که از ترکیب اجزاء مختلف با یکدیگر تشکیل می گردد، بحور مختلف ارکان نامیده می شود.
 +
 +
==سالم و غیرسالم و زحاف==
 +
 +
هرگاه در اجزاء بحور تغییری راه نیابد آن را جزو سالم نامند و بحر را نیز بحر یا وزن سالم گویند، چون بیت ذیل:
 
{{بیت|خداوندا تو دانایی بهر رازی|تو مر درماندگان را چاره می سازی}}
 
{{بیت|خداوندا تو دانایی بهر رازی|تو مر درماندگان را چاره می سازی}}
  
که از شش بار مفاعیلن تشکیل شده لذا هزج مسدس سالم است . و هرگاه در جزوی با کم و زیاد کردن حروف و حرکات تغییری رخ دهد آن را جزو غیرسالم گویند و خود تغییر را زحاف گویند و بحر را غیرسالم یا مزاحف خوانند، چون این بیت :
+
که از شش بار مفاعیلن تشکیل شده لذا هزج مسدس سالم است و هرگاه در جزوی با کم و زیاد کردن حروف و حرکات تغییری رخ دهد آن را جزو غیرسالم گویند و خود تغییر را زحاف گویند و بحر را غیرسالم یا مزاحف خوانند، چون این بیت:
 
{{بیت|خداوندا در توفیق بگشای|نظامی را ره تحقیق بنمای}}
 
{{بیت|خداوندا در توفیق بگشای|نظامی را ره تحقیق بنمای}}
  
که هر مصراع آن از «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل ْ» تشکیل شده است لذا بحر هزج مسدس مزاحف می باشد .
+
که هر مصراع آن از «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل» تشکیل شده است لذا بحر هزج مسدس مزاحف می باشد.
== انفکاک بحور و دوایر عروض ==
+
 
در عروض هر چند بحر متناسب را جزو یک دستگاه کرده آن را دایره نامیده اند و برای هر دایره اسمی مخصوص وضع کرده اند. و ترتیب رسم این دوایر چنین است که دایره را بوسیله ٔ رسم کردن اقطار، بر چند بخش قسمت کرده و بر محیط دایره در هر بخش یکی از ارکان سبب و وتد و فاصله را با حرف «ف ع ل » نوشته اند سپس مبداء انشعاب هر بحری را تعیین کرده اند، چنانکه از هر کدام از ارکان آغاز شود یکی از بحور مربوط به آن دایره استخراج میشود. دوایر مشهور بحور عروض شش دایره است که از هر کدام آنها چند بحر از نوزده بحر استخراج میگردد: 1- دایره ٔ متفقه که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. 2- دایره ٔ مختلفه که سه بحر طویل و مدید و بسیط از آن بیرون می آید. 3-دایره ٔ مؤتلفه که مشتمل بر دو بحر وافر و کامل است . 4- دایره ٔ مجتلبه که سه بحر رجز و هزج و رمل از آن جدا میشود. 5- دایره ٔ مشتبهه مشتمل بر چهار بحر منسرح و مضارع و مجتث ّ و مقتضب . 6- دایره ٔ منتزعه که پنج بحر خفیف و سریع و جدید و قریب و مشاکل از آن استخراج میشود . <ref> از غیاث اللغات </ref> <ref> از آنندراج </ref>  <ref> از المعجم </ref> <ref> از بدیع و عروض و قافیه </ref> . و رجوع به نفایس العلوم شود :
+
==انفکاک بحور و دوایر عروض==
{{بیت|عروض و قافیه معنی نسنجد|که هر ظرفی در او معنی نگنجد}}
+
 
 +
در عروض هر چند بحر متناسب را جزو یک دستگاه کرده آن را دایره نامیده اند و برای هر دایره اسمی مخصوص وضع کرده اند و ترتیب رسم این دوایر چنین است که دایره را بوسیله رسم کردن اقطار، بر چند بخش قسمت کرده و بر محیط دایره در هر بخش یکی از ارکان سبب و وتد و فاصله را با حرف «ف ع ل» نوشته اند سپس مبداء انشعاب هر بحری را تعیین کرده اند، چنانکه از هر کدام از ارکان آغاز شود یکی از بحور مربوط به آن دایره استخراج می شود.
 +
 
 +
دوایر مشهور بحور عروض شش دایره است که از هر کدام آنها چند بحر از نوزده بحر استخراج می گردد:
 +
 
 +
#دایره متفقه که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود.
 +
#دایره مختلفه که سه بحر طویل و مدید و بسیط از آن بیرون می آید.
 +
#دایره مؤتلفه که مشتمل بر دو بحر وافر و کامل است.
 +
#دایره مجتلبه که سه بحر رجز و هزج و رمل از آن جدا میشود.
 +
#دایره مشتبهه مشتمل بر چهار بحر منسرح و مضارع و مجتث و مقتضب.
 +
#دایره منتزعه که پنج بحر خفیف و سریع و جدید و قریب و مشاکل از آن استخراج می شود.<ref>از غیاث اللغات.</ref><ref>از المعجم.</ref><ref>از بدیع و عروض و قافیه.</ref>  
  
== منابع ==
+
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
*لغت نامه دهخدا، ذیل واژه عروض. در دسترس در [http://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%B6 واژه یاب]، بازیابی: ۱۰ آبان ۱۳۹۲.
 +
*دکتر محمود خرسندی، "درآمدی بر عروض عربی" مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (بهار ۱۳۸۲)، در دسترس در [http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/709809%D8%8C پایگاه مجلات تخصصی نور]، بازیابی : مهر ۱۳۹۲.
  
*[http://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%B6 واژه یاب، لغت نامه دهخدا]، بازیابی: 10 آبان 1392.
 
 
[[رده: شعر]]
 
[[رده: شعر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۵۴

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


آن را علم عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد. به عبارت دیگر «علم عروض» علمی است که شعر صحیح از ناصحیح به وسیله آن شناخته می شود. در ضمن آخرین تفعیله از مصرع اول را عروض می گویند. موضوع علم عروض تفاعیل عروضی می باشد که معیاری است برای شناخت بحور شعری و تشخیص اوزان شعر و عوارضی که بر آنها وارد می شود.

عروض در لغت و اصطلاح

عروض، شتر ماده ریاضت نایافته.[۱] کرانه و گوشه.[۲] ناحیه.[۳] راه در کوه.[۴] راه که در دامنه کوه و در تنگنا باشد. ج، عُرُض.[۵] مضمون کلام.[۶] فحوی و معنای کلام.[۷] عرفت فی عروض کلامه؛ از فحوی و معنی کلام او دانستم.[۸] جایی که پیش آید کسی را وقت رفتن.[۹] مکانی که هنگام حرکت به پیش تو درآید.[۱۰] بسیار از چیزی.[۱۱] کثیر از شی.[۱۲] ابر.[۱۳] غیم و سحاب.[۱۴] طعام.[۱۵] گوسپند و شتر که خار خورد از بی علفی یا عام است.[۱۶] آنچه از گوسفند و غنم که به خار روی بیاورد و آن را بچرد.[۱۷] حاجت و از آن جمله است که گویند: هو رکوض بلا عروض؛ یعنی او دونده و حرکت کننده ای است بدون حاجتی که برای او پیش آمده باشد.[۱۸][۱۹] و آن را به صورت هو ربوض بلاعروض نیز گفته اند. نظیر و مانند، گویند: هذه المسألة عروض هذه؛ یعنی این مسأله نظیر این یکی است.[۲۰]

عروض خیمه؛ چوبی باشد که خیمه بدان قائم ماند.[۲۱] اصطلاح عروض جزو آخر مصراع اول از شعر، اسم است. آن را سالم باشد یا متغیر و مؤنث آید.[۲۲] جزء اخیر از شعر اول، سالم باشد یا متغیر و مؤنث است.[۲۳] آخرین جزء از شطر اول بیت.[۲۴] رکن آخر از مصراع اول بیت.[۲۵] مصراع اول به اصطلاح عروضیان، عروض باشد.[۲۶]

جزء اخیر از نصف اول از بیتی.[۲۷] جزو اخیر مصرعه اول هر بیت را عروض گویند.[۲۸] [۲۹] ج، اَعاریض و آن جمع بر غیر قیاس باشد و گویی که جمع اعریض است.[۳۰][۳۱] علمی است معروف که بدان اوزان بحور دریافته میشوند.[۳۲][۳۳]میزان شعر.[۳۴][۳۵][۳۶] ترازوی شعر.[۳۷] علمی است که میزان شعر از آن موزون کنند.[۳۸] معرفت اصولی چند که از آنجا احوال بحور و اوزان شعر معلوم کنند.[۳۹] میزان کلام منظوم است همچنانکه نحو میزان کلام منثور است.[۴۰] و آن مؤنث است. ج، أعاریض.[۴۱][۴۲] فن شناختن وزنها و بحرهای اشعار. میزان سخن منظوم که از اشعار بحث کند.[۴۳] نام علمی از دوازده قسم علم نزد عرب که در این دو بیت نام آنها را گنجانیده اند:

صرف و نحو، عروض بعده لغة ثم اشتقاق و قرض الشعر، انشاء

علم المعانی، بیان، الخط، قافیة تاریخ، هذا لعلم العرب احصاء

سبب نامیدن این علم را به «عروض» چنین گفته اند که موزون از ناموزون بوسیله آن شناخته می شود و یا چون آن ناحیه و قسمتی از علوم است و یا به سبب آنکه صعب و سخت می باشد و یا به این جهت است که شعر را بر آن عرضه می دارند و یا این که چون در مکه بر خلیل بن احمد الهام شد بدین نام خوانده شده است.[۴۴]

سیفی در وجه تسمیه آن وجوه بسیار نوشته است، مِن جمله آن دو وجه است که خلیل بن احمد در مکه مبارکه به این علم ملهم شده، یکی از اسمای مکه عروض است، این علم را به اسم مکه خوانند تیمناً. یا آنکه عروض به معنی معروض است. این علم نیز معروضٌ علیه شعر است که شعر را بر آن عرض می کنند تا موزون از ناموزون جدا شود.[۴۵][۴۶] آن را [عروض را] از بهر آن عروض خواندند که معروضٌ علیه شعر است، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد و آن فعولی است به معنی مفعول، چنانکه رَکوب به معنی مرکوب و حَلوب به معنی محلوب.[۴۷]

عروض و قافیه معنی نسنجد که هر ظرفی در او معنی نگنجد

مخترع یا مدون علم عروض

مشهور چنان است که علم عروض را اول بار خلیل بن احمد عروضی (متوفی به سال ۱۷۰ یا ۱۷۵ هـ.ق) از روی علم موسیقی و ایقاع استخراج کرد و آن را در پنج دایره شامل پانزده بحر تدوین کرد. پس از وی ابوالحسن سعید بلخی ملقب به اخفش اوسط (متوفی بسال ۲۱۵ هـ.ق) یک بحر بر آن افزود[۴۸] و شعرای فارسی زبان سه وزن یا بحر دیگر استخراج کردند و بر بحور افزودند (قریب و جدید و مُشاکِل) تا شماره بحرها یا وزنهای اصلی عروض به نوزده رسید و همچنان این علم بدست ادبای ایران و عرب کامل گردید.

اما تألیف این فن به فارسی از قرن چهارم هجری آغاز شده است. از مؤلفان قدیم این علم ابوالحسن علی بهرامی سرخسی و بزرجمهر قاینی (یا قسیمی) و منشوری سمرقندی را می توان نام برد که بحور و دوایر تازه ای اختراع کردند و به تدریج عروض فارسی به صورتی درآمد که با عروض عربی متغایر گشت.

بنای اوزان و افاعیل عروض

بنای اوزان عروض بر فاء و عین و لام (فعل) نهادند همچنانکه بناء لغت عرب تا تصریف اوزان لغوی و شعری بر یک نسق باشد و چنانکه لغویان گویند «ضرب» بر وزن فعل است و «ضارب» بر وزن فاعل و «مضروب» بر وزن مفعول، عروضیان گویند «نگارینا» بر وزن مفاعیلن است و «نازنینا» بر وزن فاعلاتن و «دلدار من» بر وزن مستفعلن.

و نون تنوین در افاعیل عروض بنویسند تا مکتوب و ملفوظ اوزان در حرف یکسان باشد و در فک اجزاء بحور از یکدیگر اشتباه نیفتد.[۴۹] خلیل بن احمد اوزان عروض را از اشعار عرب تتبع نموده مقرر در پانزده بحر ساخته است و ادعای حصر در این اوزان نمودن دور از کار است و این بحور را در لفظی چند منتظم و مضبوط ساخته اند و آن الفاظ را اصول و افاعیل و تفاعیل گویند و ارکان نیز نامند و آن ده است و نزد بعضی هشت.

این افاعیل نزد اکثر از دو جزو ترکیب یافته است: سبب و وتد. سبب در لغت ریسمان است و در اصطلاح عروض کلمه دوحرفی را گویند، مانند: بر، همه و وتد، در لغت میخ را گویند و به اصطلاح عروض، کلمه سه حرفی است، مانند: چمن، لاله و برخی از عروضیان، بنای افاعیل عروض را بر سه رکن نهاده اند: سبب و وتد و فاصله.

فاصله که در لغت به معنی ستون است در اصطلاح عروض به صغری و کبری تقسیم میشود. فاصله صغری کلمه چهارحرفی است که سه حرف اولش متحرک باشد، مانند: نکنی و فاصله کبری کلمه پنج حرفی است که چهار حرف اول آن متحرک باشد: شکنمش.

افاعیل عروض

به هر یک از وزن شعرها یک تفعیله عروضی یا افاعیل می گویند. افاعیل عروض که ده است، بعضی خماسی است و بعضی سباعی. خماسی آنها دو باشد: فعولن و فاعلن که هر یک مرکب از وتد مجموع و سبب خفیف است و سباعی آنها هشت است: مفاعیلن، فاعلاتن، مستفعلن که هر یک مرکب از یک وتد مجموع و دو سبب خفیف است. متفاعلن، مفاعلتن که هر یک مرکب از یک وتد مجموع و یک فاصله صغری است. مس تَف ْعلن، فاع ِلاتن، مفعولات که هر یک مرکب از دو سبب خفیف و یک وتد مفروق است.

بحور عروض

بحوری که از تکرار بعضی افاعیل یا از ترکیب بعضی با بعضی حاصل می شود، نوزده است که بصورت غیرمرتب بدین قرار است:

رَجَز، خفیف و رَمَل، منسرح، دگر مجتث بسیط و وافر و کامل، هَزَج، طویل و مدید

مُشاکِل و متقارب، سریع و مقتضَب است مضارع و متدارک، قریب نیز و جدید

و بعضی عروضیان پارسی یازده بحر دیگر استخراج کرده اند که عبارتند از: عریض، عمیق، صریم، کبیر، مذیل، قلیب، حمید، صغیر، اصم، سلیم و حمیم. اما خلیل بن احمد بنای عروض را بر این پانزده بحر گذاشته بود: طویل، مدید، بسیط، کامل، وافر، رمل، هزج، رجز، منسرح، مضارع، سریع، خفیف، مجتث، مقتضب و متقارب و بعد از او ابوالحسن اخفش بحر شانزدهم یعنی متدارک را پیدا کرد.

و بعد از او بحر قریب و جدید و مشاکل از طرف محدثان متأخر یافت شد. از بحور فوق، طویل و مدید و بسیط و وافر و کامل مخصوص شعر عرب است و شاعران فارسی زبان در این پنج بحر کمتر شعر گفته اند و جدید و قریب و مشاکل مخصوص شعر فارسی است و یازده بحر باقی بین فارسی و عربی مشترک است.

بیت شعر در بحر طویل به چهار «فعولن مفاعلین» تمام می شود و مدید از چهار بار «فاعلاتن فاعلن» و بسیط از چهار «مستفعلن فاعلن» و وافر هشت بار مفاعلتن و کامل هشت بار متفاعلن و هزج از هشت مفاعیلن و رجز از هشت مستفعلن و رمل از هشت فاعلاتن و سریع از دو بار «مستفعلن مستفعلن مفعولات» و منسرح از چهار بار «مستفعلن مفعولات» و خفیف از دو بار «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن» و مضارع از چهار بار «مفاعیلن فاعلاتن» و مقتضب از چهار بار «مفعولات مستفعلن» و مجتث از چهار بار «مستفعلن فاعلاتن» و متقارب از هشت فعولن و متدارک از هشت فاعلن و قریب از دو بار «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن» و جدید از دو بار «فاعلاتن مستفعلن» و مشاکل از دو بار «فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن».

هفت بحر متقارب، رمل، هزج، رجز، کامل، وافر و متدارک را که از تکرار یکی از اجزاء حاصل می شود بحور متفق ارکان نامند و دوازده بحر باقی که از ترکیب اجزاء مختلف با یکدیگر تشکیل می گردد، بحور مختلف ارکان نامیده می شود.

سالم و غیرسالم و زحاف

هرگاه در اجزاء بحور تغییری راه نیابد آن را جزو سالم نامند و بحر را نیز بحر یا وزن سالم گویند، چون بیت ذیل:

خداوندا تو دانایی بهر رازی تو مر درماندگان را چاره می سازی

که از شش بار مفاعیلن تشکیل شده لذا هزج مسدس سالم است و هرگاه در جزوی با کم و زیاد کردن حروف و حرکات تغییری رخ دهد آن را جزو غیرسالم گویند و خود تغییر را زحاف گویند و بحر را غیرسالم یا مزاحف خوانند، چون این بیت:

خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای

که هر مصراع آن از «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل» تشکیل شده است لذا بحر هزج مسدس مزاحف می باشد.

انفکاک بحور و دوایر عروض

در عروض هر چند بحر متناسب را جزو یک دستگاه کرده آن را دایره نامیده اند و برای هر دایره اسمی مخصوص وضع کرده اند و ترتیب رسم این دوایر چنین است که دایره را بوسیله رسم کردن اقطار، بر چند بخش قسمت کرده و بر محیط دایره در هر بخش یکی از ارکان سبب و وتد و فاصله را با حرف «ف ع ل» نوشته اند سپس مبداء انشعاب هر بحری را تعیین کرده اند، چنانکه از هر کدام از ارکان آغاز شود یکی از بحور مربوط به آن دایره استخراج می شود.

دوایر مشهور بحور عروض شش دایره است که از هر کدام آنها چند بحر از نوزده بحر استخراج می گردد:

  1. دایره متفقه که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود.
  2. دایره مختلفه که سه بحر طویل و مدید و بسیط از آن بیرون می آید.
  3. دایره مؤتلفه که مشتمل بر دو بحر وافر و کامل است.
  4. دایره مجتلبه که سه بحر رجز و هزج و رمل از آن جدا میشود.
  5. دایره مشتبهه مشتمل بر چهار بحر منسرح و مضارع و مجتث و مقتضب.
  6. دایره منتزعه که پنج بحر خفیف و سریع و جدید و قریب و مشاکل از آن استخراج می شود.[۵۰][۵۱][۵۲]

پانویس

  1. منتهی الارب.
  2. منتهی الارب.
  3. از اقرب الموارد.
  4. منتهی الارب.
  5. اقرب الموارد.
  6. منتهی الارب.
  7. از اقرب الموارد.
  8. منتهی الارب.
  9. منتهی الارب.
  10. از اقرب الموارد.
  11. منتهی الارب.
  12. از اقرب الموارد.
  13. منتهی الارب
  14. اقرب الموارد.
  15. از منتهی الارب.
  16. منتهی الارب.
  17. اقرب الموارد.
  18. از منتهی الارب.
  19. از اقرب الموارد.
  20. از اقرب الموارد.
  21. لمعجم.
  22. منتهی الارب.
  23. از اقرب الموارد
  24. از تعریفات جرجانی.
  25. از کشاف اصطلاحات الفنون. َجزء آخرین.
  26. المعجم.
  27. یادداشت مؤلف.
  28. از غیاث اللغات.
  29. از آنندراج.
  30. از منتهی الارب.
  31. از اقرب الموارد.
  32. غیاث اللغات.
  33. آنندراج.
  34. منتهی الارب.
  35. اقرب الموارد.
  36. قاموس.
  37. تفلیسی.
  38. از کشاف اصطلاحات الفنون.
  39. نفایس الفنون.
  40. المعجم.
  41. از منتهی الارب
  42. از اقرب الموارد.
  43. فرهنگ فارسی معین.
  44. از منتهی الارب.
  45. از غیاث اللغات.
  46. از آنندراج.
  47. المعجم.
  48. بحر متدارک.
  49. از المعجم.
  50. از غیاث اللغات.
  51. از المعجم.
  52. از بدیع و عروض و قافیه.

منابع

  • لغت نامه دهخدا، ذیل واژه عروض. در دسترس در واژه یاب، بازیابی: ۱۰ آبان ۱۳۹۲.
  • دکتر محمود خرسندی، "درآمدی بر عروض عربی" مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (بهار ۱۳۸۲)، در دسترس در پایگاه مجلات تخصصی نور، بازیابی : مهر ۱۳۹۲.