عبدالله بن عمر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عبدالله فرزند عمر بن خطاب و از صحابی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است.[۱] عمر او را در اداره حکومت پس از خود ناتوان دید.

عبدالله بن عمر در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

عبدالله بن عمر، کنیه او عبدالرحمان از صحابه پیامبر اسلام. پدرش عمربن الخطاب (خلیفه دوم) و مادرش زینب نام داشت. در آغاز سال بعثت یا اندکی قبل از آن در مکه، به دنیا آمد با مسلمان شدن پدرش، مسلمان شد و همراه مهاجرین از مکه به مدینه رفت.

او نخستین بار در سن 15 سالگی در جنگ خندق شرکت کرد بعد از آن در جنگ «موته» و بعضی از جنگهای دوران خلفا مانند جنگ یرموک در سال 7 هـ.ق و فتح آفریقا، فتح مکه و جنگ با مسلیمه کذاب، در لشکرکشی مسلمانان به جرجان و طبرستان در سال 30 هـ.ق و غیره شرکت داشت. عبدالله بن عمر، علاقه زیادی به آثار به جا مانده از رسول گرامی اسلام از خود نشان می داد و خود را ملزم کرده بود به هر جایی که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رفته، سر بزند و در جایی که پیامبر نماز خوانده نماز بخواند.

خصوصیات اخلاقی و شخصیتی

عبدالله مردی نادان و کم خرد بود و دشمنی نسبت به علی بن ابیطالب را از گذشتگان خود به ارث برده بود و این که حضرت علی علیه السلام برادرش را به خاطر قتل هرمزان، مهدورالدم دانسته بود به زهد معروف بود آنچنان که گفته اند هرگز دکمه پیراهن و لباسش را نمی بست.

البته بیشتر «زاهدنمایی» می کرد تا «زهد ورزی» و به دلیل اعتقاد به «پرهیز از جنگ و خونریزی، هر چند که بر حق باشد» ضعف اعتقادی داشت. وی چون پدرش عمر در تفکر دینی و سیاسی اهل سنت، از اهمیتی برخوردار بود از طرفی فرزند خلیفه دوم و راوی احادیث نسبتاً زیادی است و اهل تسنن او را از بزرگان اهل حدیث دانسته و در مسائل فقهی به او استناد می کنند، 2630 حدیث در صحیحین از او نقل شده است.

او به نسبت پدرش بیشتر از سنت رسول خدا اهمیت می داد. به دلیل عمر طولانی اش در زمانی که از صحابه بزرگ هیچکس حیات نداشت، او به عنوان صحابی پیر تا 3 نسل بعد از پیامبر اسلام، شناخته می شد از این رو از اواخر زمان معاویه بیشتر مورد توجه بود.

ابن عمر در زمان امام علی علیه السلام

ابن عمر بعد از عثمان از بیعت با علی علیه السلام سرپیچی کرد،[۲] یاری نکردن حق و خارنکردن باطل دو ویژگی منفی او در نگاه امیرمؤمنان بود.[۳] او خلافت معاویه را به رسمیت شمرد و با وی بیعت کرد،[۴]

آن هنگام که معاویه برای یزید بیعت می ستاند، ابن عمر به گروه مخالفان پیوست، اما معاویه از او بیمناک نبود و به وفاداری او در آینده ایمان داشت. فاما عبدالله بن عمر، فرجل قد وقذته العباده و اذا لم یبق احد غیره بایعک،[۵]

و در این باره به فرزندش چنین گفت: «عبدالله بن عمر گرچه از بیعت امتناع ورزید ولی او با توست، قدرش را بدان و او را از خود مران».[۶]

ابن عمر در زمان امام حسین علیه السلام

در آغاز خلافت یزید و پس از ورود امام حسین علیه السلام به مکه «ابن عمر» برای ترغیب آن حضرت به بیعت با یزید نزد ایشان رفت و گفت: از دشمنی دیرین این خاندان با شما آگاهی داری، مردم به او (یزید) روی آورده اند و درهم و دینار در دست اوست، در صورت مخالفت با او کشته می شوی و گروهی از مسلمانان نیز قربانی می گردند.

من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند به خواری و ذلت ابدی مبتلا خواهند شد». پیشنهاد من این است که مانند همه مردم راه صلح پیش گیری![۷]

امام در پاسخ پیشنهاد عبدالله بن عمر چنین فرمود: ابو عبدالرحمان! آیا نمی دانی پستی دنیا به اندازه ای است که سر یحیی بن زکریا به زناکاری از زناکاران بنی اسرائیل هدیه داده می شود. مگر نمی دانی که بنی اسرائیل بین طلوع فجر تا طلوع سپیده خورشید هفتاد پیامبر را به قتل رسانده و سپس در محل کار خویش می نشستند و به خرید و فروش می پرداختند. گویا که هیچ جنایتی را مرتکب نشده اند، پروردگار تعجیل نفرمود و مدتی به آنان مهلت داد و سپس دست انتقام الهی با شدیدترین وجه گریبان آنان را گرفت و بسزای اعمالشان رساند.

«اتق الله یا ابا عبدالرحمن و لاتدعن نصرتی؛ اباعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاریم دست برندار...».[۸]

ابن عمر دعوت حجت خدا را رد کرد و راهی مدینه شد و پس از شهادت امام، نامه ای به یزید نگاشت و ضمن پذیرش خلافتش با وی بیعت کرد.[۹]

در جریان شورش مردم مدینه، او ضمن نکوهش پیمان شکنی مردم، خطاب به خاندان خویش گفت: «اگر بدانم هر یک از شما دست از بیعت با یزید برداشته و از مخالفان او حمایت کرده اید رابطه من با او قطع خواهد گردید».[۱۰]

ابن عمر در زمان خلافت عبدالملک مروان

در زمان خلافت عبدالملک مروان و پس از ورود حجاج بن یوسف به مدینه، عبدالله بن عمر شبانه نزد حجاج رفت تا به وسیله او با عبدالملک بیعت نماید، او در توجیه شتاب خود این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را یادآور شد «هر کس بمیرد و پیشوایی نداشته باشد به مرگ مردان جاهلی مرده است». و گفت: می ترسم شب را بدون امام به صبح برسانم! گویند که حجاج برای تحقیر «ابن عمر» پای خود را از فراش بیرون کرد و گفت: برای بیعت دست خود را بر روی پایم بگذار![۱۱]

این ماجرا اوج ذلت شخصیتی است که با وجود کهنسالی و نقل روایات فراوان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، توان تمییز صف صالحان از ستمگران را نداشت و همواره برای حفظ «آقایی» خویش در جبهه پیشوایان ظالم قرار می گرفت، اما سرانجام فرجام دنیوی کردار خود را نیز دید.

مرگ عبدالله بن عمر

عبدالله بن عمر آخرین صحابی، در اواخر حیات خود بینایی اش را از دست داد و در مکه در سال 74 هجری قمری در سن 84 سالگی در مکه درگذشت.

پانویس

  1. ابی الحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال، مؤسسة الرساله، ج15، ص332.
  2. مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص15.
  3. نهج البلاغه، انتشارات هجرت، ص521؛ قصارالحکم: 262.
  4. تاریخ طبری، ج5، ص58.
  5. ر.ک: ابی مخنف، وقعة الطف، مؤسسة النشر الاسلامی، 1367 ش، ص69.
  6. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج44، ص311.
  7. خوارزمی، مقتل الحسین، مکتبة المفید، ج1، ص 190 و 191؛ سخنان حسین بن علی، محمدصادق نجمی، دفتر انتشارات اسلامی، ص42.
  8. ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطقوف، دارالاسوه، 1414ق، ص102.
  9. ابن حجر، فتح الباری، دار احیاء التراث العربی، ج13، ص59؛ تاریخ طبری، ج5، ص571 و عبدالله بن عمر به وسیله ولید با یزید بیعت کرد. ر.ک: مروج الذهب، ج2، ص316.
  10. محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح بخاری، دارالکتب العلمیه، ج8، ص99.
  11. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص242؛ قاموس الرجال، للشیخ محمدتقی شوشتری، مؤسسة النشر الاسلامی، ج6، ص541.

منابع