عبدالله بن زبیر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ولادت و نسب

عبدالله بن زبیر در سال اول یا دوم از هجرت در شهر مدینه متولد شد و گفته شده اولین فرزند مهاجرین بود که در مدینه به دنیا آمد.[۱] پدر او زبير بن عوام اسدى، پسر عمّه رسول خدا صلى الله عليه و آله، از نخستين گروندگان به اسلام است.[۲] پس از رحلت پیامبر، زبیر جزء مخالفین سقیفه و تجمع کنندگان در خانه حضرت علی (علیه‌السّلام) بود. و پس از قتل عثمان با آن حضرت بیعت نمود اما پس از چندی آن را نقض كرد و از سران جنگ جمل شد.[۳]

مادر عبدالله بن زبیر اسماء دختر ابوبکر بود[۴] و به همین خاطر عبدالله مورد توجه عایشه همسر پیامبر بود.

عبدالله بن زبیر در زمان خلفای نخستین

ابن زبیر در زمان ابوبکر و عمر که سن و سال کم داشته نقش چندانی در وقایع تاریخی نداشته است اما از زمان عثمان به ‌سِمَت‌هاي مختلفي دست يافت. در روند يكسان‌سازي مصاحف، در كنار زيد بن ثابت و سعيد بن عاص، در زمره كاتبان نسخه‌هاي قرآن بود.[۵] در حمله به مغرب به سال 27 يا 28ق. تحت فرماندهي عبدالله بن سعد بن ابي‌سَرْح شركت داشت[۶] و در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، بر خلاف پدر و خاله‌اش عايشه، از مدافعان عثمان بود[۷] و نمايندگي عثمان را در مواجهه با معترضان و امامت جماعت را هنگام محاصره خانه‌اش بر عهده داشت و در اين ماجرا زخمي شد.[۸]

ابن زبير در دوران امام علي(عليه السلام)

ابن‌ زبير در جواني در برابر امام علي(عليه السلام) قرار داشت و تأثير او بر پدرش باعث شد تا امام جدايي زبير از راه اهل‌ بيت را به سبب او بداند.[۹] عاطفه فراوان ميان ابن‌ زبير و عايشه باعث شد تا طلحه و زبير او را براي قانع‌كردن عايشه در اتحاد با خود در جنگ جمل به خدمت گيرند.[۱۰]

در لشكركشي اصحاب جمل به بصره، سگان سرزمين حَوْأب به عايشه پارس كردند و او به ياد حديث پيامبر افتاد كه همسرانش را بر حذر داشته بود از اینكه سگ‌هاي حوأب سر راهشان را بگيرند. در اين هنگام، ابن‌ زبير 50 تن از بني‌عامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عايشه شهادت دهند كه آن ناحيه حوأب نيست.[۱۱] اين گواهي نخستين گواهي دروغ در اسلام شناخته شد.[۱۲]

پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف پيمان آتش بسي كه با عثمان بن حُنَيْف حاكم بصره تا رسيدن امام علي(عليه السلام) بسته بودند، ابن‌ زبير در رأس گروهي، 40 نفر از محافظان مسلمان را كشت و بيت‌ المال را تصرف كرد.[۱۳] او كه فرمانده پياده نظام جمل بود،[۱۴] در آغاز نبرد، با آگاهي از تصميم پدرش زبير براي كناره‌گيري از جنگ، كوشيد تا با ترسو خواندن پدرش او را از اين كار بازدارد. اما سرانجام زبير از جنگ كناره گرفت.[۱۵]

ابن‌ زبير پس از شكست اصحاب جمل، در خانه مردي از قبيله ازد پنهان شد و در كنار ديگر فراريان اين نبرد، مشمول عفو امام علي(عليه السلام) قرار گرفت.[۱۶]

تلاش برای رسیدن به خلافت

ابن‌ زبير با توجه به پيوند نسَبي‌اش با عايشه و خديجه، همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله)، سابقه پدرش در اسلام، نسبت خويشاوندي‌اش با پيامبر،[۱۷] عضويت پدرش در شوراي خلافت عمر[۱۸] و نيز با اين ادعا كه عثمان با او درباره خلافت پيمان بسته[۱۹]، خود را براي خلافت شايسته‌تر از بني‌اميه مي‌دانست.

عبدالله به عنوان فرزند بزرگ زبير، پس از مرگ وي متولي ميراث عظيم پدرش به ارزش بيش از ۵۰ میلیون درهم[۲۰] شد و بخش زیادی از آن در اختيار گرفت.[۲۱] نمي‌توان اين ثروت عظيم را در تلاش او براي خلافت بي‌تأثير دانست. معاويه از جاه‌طلبي او با خبر بود و درباره شورش او به جانشينش يزيد سخت هشدار داد[۲۲]؛ اما توانست از او بيعت بگيرد و وي را با تهديد و تطميع در مدينه آرام نگاه دارد.[۲۳] وي در زمان معاويه در حمله به قسطنطنيه به سال 50ق.[۲۴] با او همكاري كرد.

يزيد پس از رسيدن به حكومت، به عامل مدینه ولید بن عتبة بن ابى‌سفیان نوشت: هنگامى که نامه‌ام به تو رسید، حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آن دو بیعت بگیر، پس اگر زیر بار نرفتند آن دو را گردن بزن و سرهاى آن دو را نزد من بفرست.[۲۵] امام حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر در مسجد بودند که فرستاده ولید نزد ایشان آمد، و آن دو را احضار کرد. وقتی فرستاده ولید از نزد آنان رفت، عبدالله بن زبیر به امام حسین علیه السلام عرض کرد: شما فکر می‌کنید به چه علت ما را احضار کرده‌اند؟ امام حسین علیه السلام فرمود: به گمانم طاغی اینها (منظور معاویه) مرده است و اینها می‌خواهند قبل از افشای خبر از ما بیعت بگیرند.[۲۶] عبدالله بن زبیر همان شب و یا روز بعد به مکه رفت.[۲۷] امام حسین علیه السلام نیز پس از چند روز بدون این که بیعت کند به همراه اهل بیت خویش عازم مکه شد.

امام حسین علیه السلام در مکه در خانه عباس بن عبدالمطلب فرود آمد و ابن زبیر در حجر اسماعیل ساکن شد و جامه زهد و درویشی پوشید و مردم را بر علیه بنی‌امیه تحریک می‌کرد.[۲۸] مسعودی آورده است: «ابن‌زبیر اقامت حسین علیه السلام را در مکه خوش نداشت. زیرا مردم ابن زبیر را با وی برابر نمی‌گرفتند و به نظر او چیزی دل پسندتر از آن نبود که حسین علیه السلام از مکه بیرون رود، بدین جهت پیش وی رفت. حسین علیه السلام گفت: قصد دارم به کوفه بروم. گفت: خدا تو را توفیق دهد اگر من آنجا یارانی مثل تو داشتم از کوفه چشم نمی‌پوشیدم. آنگاه از بیم آنکه امام بدگمان شود گفت: اما اگر این جا بمانی و ما و اهل حجاز را به دعوت خود بخوانی می‌پذیریم و به دور تو فراهم می‌شویم که از یزید و پدر یزید به خلافت شایسته‌تری.[۲۹] امام حسين(عليه السلام) در توضیح دلیل نماندن خود در مكه، به حديثي از پيامبر خدا(صلي الله عليه و اله) مستند دانست كه ظهور فتنه‌گري را در مكه پيش‌بيني كرده بود كه باعث شكستن حرمت كعبه مي‌شود.[۳۰]

ابن‌ زبير پس از رسيدن خبر شهادت امام حسين(عليه السلام)، خطابه‌اي در رثاي وي خواند و اهل كوفه و عراق را نكوهش كرد و با كنايه يزيد را براي خلافت نالايق دانست. در اين هنگام، هوادارانش خواهان بيعت با او شدند؛ ولي او زمان را مناسب ندانست.[۳۱] يزيد بر وي كه خود را مطيع مي‌خواند و آماده بيعت با نماينده‌اش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدي همراه غل و زنجيري از نقره، از او خواست تا براي نشان دادن فرمانبرداري خود، با آن غل و زنجير نزد يزيد حضور يابد؛ ولي وي نپذيرفت.[۳۲]

از اين رو، عمرو بن سعيد، حاكم مكه و مدينه، به فرمان يزيد 400 تن را براي دستگيري ابن‌ زبير و وادار ساختن او به بيعت با يزيد، به سوي مكه گسيل داشت. فرماندهي اين نيروها را عمرو برادر ابن‌ زبير كه مادرش از بني‌اميه[۳۳] و خود داروغه و مأمور رويارويي با طرفداران ابن‌ زبير در مدينه بود[۳۴]، داوطلبانه عهده‌دار شد. با رسيدن خبر اعزام نيرو به مكه، هواداران ابن‌ زبير از مناطق مختلف حجاز به ياري او آمدند. در نبردي كوتاه ميان نيروهاي ابن‌ زبير و لشكر عمرو در ناحيه ذي‌طُوي‌ٰ يا حجون، لشكريان عمرو كه در ميانشان طرفداران ابن زبير بودند، پراكنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نيروهاي او در آمد.[۳۵] اما پس از مدتي وی زندان را بر سر عمرو و همراهانش ويران كرد.[۳۶] یا بر پايه گزارشي ديگر، پس از توبيخ برادرش به‌ سبب شكستن حرمت كعبه و حمله به مكه، اعلان كرد هر كه از عمرو در دوران رياستش در مدينه آزار ديده، بدون نياز به اثبات آن، وي را قصاص كند. و در جريان اين قصاص‌ها، عمرو پس از تحمل 100 ضربه تازيانه به تقاص تازيانه‌هايي كه به فرزند عبدالرحمن بن عوف زده بود، جان داد.[۳۷]

ابن زبیر، در خطبه‌ای بر یزید تاخت و مسلمانان را تشویق کرد که او را از خلافت خلع کنند.[۳۸] سپس به مردم مدینه نامه نوشت و از آنان خواست تا با او به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنند و مردم مدینه با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند.[۳۹] در پی آن، مردم عثمان بن محمد، حاکم یزید و گروهی از بنی امیه را از شهر بیرون کردند.[۴۰]

یزید لشکری به حجاز فرستاد تا ابن زبیر و هوادارنش را سرکوب کند و ابن زبیر را سخت تهدید کرد.[۴۱] لشکر یزید نخست مدینه را محاصره کرد و از مردم خواست تا از یزید تبعیت کنند و برای سرکوب ابن زبیر با آن همراه شوند ولی مردم نپذیرفتند.[۴۲] و در ۲۸ ذی‌حجه سال ۶۳ق. دو سپاه مردم مدینه و شام رو به روی یکدیگر قرار گرفتند.[۴۳]

محاصره اول مکه و ابن زبیر

در رویارویی مردم مدینه با سپاه شام، مردم مدینه از سپاه شام شکست خوردند و سپاه شام به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس مردم را بر خود مباح کرد[۴۴] و به قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس پرداخت و بدین ترتیب، فاجعه حَرّه رقم زده شد. سپاه شام سپس برای سرکوب زبیر و هوادارنش راهی مکه شد.[۴۵]

ابن زبیر و یارانش از ۱۳ صفر سال ۶۴ قمری تا ۴۰ روز پس از مرگ یزید در ۱۴ ربیع‌الاول سال ۶۴ در محاصره سپاه شام بودند.[۴۶] ابن‌ زبیر در مسجدالحرام مستقر شد و شامیان بر بلندی‌ها و کوه‌های مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند[۴۷] و با پرتاب سنگ و گلوله‌های قیراندود و آتشین، زبیر و افرادش را زیر آتش گرفتند. سرانجام، سنگ‌های منجنیق به کعبه خوردند و پرده‌های میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوب‌های ساج بنای کعبه آتش گرفت.[۴۸] یعقوبی (م ۲۹۲ق) نقل کرده است که ابن زبیر، آتش را خاموش نکرد تا مردم مکه را علیه سپاه شام مصمم کند.[۴۹] گروه‌ها و دسته‌های گوناگونی در کنار ابن‌ زبیر با انگیزه دفاع از مسجدالحرام علیه سپاه شام جنگیدند؛ از جمله ۲۰۰ حبشی که پادشاه حبشه برای دفاع از کعبه اعزام کرده بود.[۵۰]

سپاه شام موفق به شکستن مقاومت ابن زبیر و مردم مکه نشد و چون یزید درگذشت، چهل روز بعد خبرش به سپاه شام رسید و این سپاه بدون موفقیت، از محاصره دست کشید و به شام بازگشت.

خلافت

منابع در ذکر تاریخ دعوت ابن‌ زبیر از مردم به بیعت با خود، اختلاف دارند. برخی منابع ۹ رجب سال ۶۴ق. را ذکر کرده‌اند.[۵۱] برخی نیز ماجرای بیعت با ابن زبیر را سه ماه بعد از مرگ یزید دانسته‎اند.[۵۲] گفته‌اند که پس از مرگ یزید بن معاویه، خلافت ابن زبیر در شام نیز طرفداران مهمی پیدا کرد و بدین رو، فرمانده سپاه شام پیش از حرکت به سوی شام، از ابن زبیر خواست تا از آنچه گذشته مانند واقعه حره چشم پوشند و همراه او برای در دست گرفتن خلافت به شام بیاید ولی ابن زبیر به دلایلی نپذیرفت.[۵۳][۵۴]

به زودی مردم بیشتر ممالک اسلامی، از جمله دمشق، کوفه، بصره، یمن و نواحی مختلف خراسان با نمایندگان ابن زبیر به نیابت از او بیعت کردند.[۵۵] ابن زبیر بر وابستگان بنی امیه سخت گرفت و آنان را از مکه بیرون کرد[۵۶] و از جمله سعد مولای عتبة بن ابی‌سفیان را با حدود پنجاه نفر در محدوده حرم کشت؛[۵۷] کاری که با اعتراض شدید عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس روبه‌رو شد.[۵۸]

رابطه ابن زبیر با بنی هاشم در دوره خلافت او نیز بهبود نیافت. محمد بن حنفیه در مقابل درخواست بیعت ابن زبیر، پاسخ مثبت نداد و اتفاق‌نظر همه مسلمانان بر خلافت او را شرط کرد؛ شرطی که دست‌یافتنی نبود.[۵۹] ابن زبیر در خطبه‌ای به امام علی(ع) توهین کرد و محمد بن حنفیه نیز خطبه‌ای در اعتراض ایراد نمود و مردم و بزرگان قریش را به واکنش فراخواند.[۶۰] ماجرای اصرار ابن زبیر بر بعیت محمد بن حنفیه به همینجا ختم نشد و همچنان ادامه یافت و پس از قیام مختار در کوفه و اخراج عبدالله بن مطیع، عامل ابن زبیر، او باری دیگر محمد را زیر فشار گرفت و این بار او و یارانش را در حجره زمزم زندانی کرد و گفت که با خدا عهد کرده است که اگر محمد بیعت نکند، او را در این مکان بسوزاند یا گردن بزند.[۶۱] گفته‌اند که محمد بن حنفیه در نامه‌ای به کوفه، از مختار کمک خواست[۶۲] و مختار گروهی را به مکه فرستاد و این در حالی بود که زبیر اطراف محل حبس محمد را برای آتش زدن هیزم گذاشته بود.[۶۳] گروه ۱۵۰ نفری اعزامی از کوفه با شعار یا لثارات الحسین، وارد مسجدالحرام شدند و زندانیان را آزاد کردند و برای حفظ حرمت مسجد، به جای شمشیر چوبدستی برداشتند. مختار نیز به مسجد نیرو اعزام کرد و دو گروه در مقابل یکدیگر به صف ایستادند.[۶۴] سه روز بعد، از کوفه نیروی امدادی رسید و بدین رو، محمد توانست از مسجد بیرون آید و همراه یارانش تا زمان قتل مختار (۶۷ق.)[۶۵] در شعب علی اقامت نمود.[۶۶] پس از آن، میان زبیر و محمد بن حنفیه همواره اختلاف و درگیری بود.[۶۷]
رفتار ابن زبیر با ابن عباس نیز همراه تندی و خشونت بود و گاه او بر منبر به ابن عباس اهانت می‌کرد.[۶۸] ابن عباس هیچ گاه با او بیعت نکرد و او را شایسته خلافت نمی‌دانست[۶۹] و معتقد بود که او عامل هتک حرمت حرم الهی است.[۷۰] با توجه به جایگاه علمی و دینی ابن عباس، این موضوع به وجهه ابن زبیر آسیب می‌زد.[۷۱] افزون بر این، ابن عباس سابقه جهاد در رکاب امام علی(ع) در جنگ جمل را داشت. برخی نظرات فقهی او نیز برای ابن زبیر خوشایند نبود، از جمله فتوای او به جواز متعه که محل اختلاف شدید آنها بود. ابن عباس حتی تصریح کرده بود که ابن زبیر خود حاصل چنین ازدواجی است و مادر ابن زبیر نیز این موضوع را تایید کرده بود.[۷۲] رابطه خصمانه آنها سرانجام موجب گشت تا ابن زبیر، ابن عباس را از مکه اخراج کند؛ ولی درگیری و جنگ سرد آنها همچنان از طائف محل اقامت ابن عباس و ابن زبیر در مکه همچنان ادامه یافت.[۷۳]

محاصره دوم

ابن‌ زبیر پس از قدرت یافتن، بنی‌امیه از جمله مروان بن حَکم بیمار و پیر و پسرش عبدالملک را از مدینه اخراج کرد و این باعث شد تا مروان به عنوان خلیفه رقیب ابن‌ زبیر در شام میان بنی‌امیه و طرفدارانشان فرصت عرض اندام بیابد.[۷۴] مروان موفق شد در نبرد مَرْج راهِط در ذی‌حجه سال ۶۴ق.[۷۵] بر هواداران شامی ابن‌ زبیر چیره شود و ضحاک بن قیس را بکشد[۷۶] و در زمانی کوتاه قدرت ابن‌ زبیر در شام را پایان بخشد. مصر نیز در سال ۶۵ق. به دست مروان از سلطه ابن زبیر بیرون آمد.[۷۷]

پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به قدرت در شام به سال ۶۵ق. ابن‌ زبیر از موسم حج برای تبلیغ علیه او و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جست و در خطبه‌هایش در روز عرفه و ایام منا در مکه، با یاد‌کردن از لعنت پیامبر بر حَکم بن ابی العاص، جد عبدالملک، و دودمانش، شامیان را به خود متمایل می‌کرد.[۷۸] در برابر، عبدالملک شامیان را از رفتن به حج بازداشت و با فتوای یکی از عالمان درباری به نام زُهری، آنان را به حج‌ در بیت‌ المقدس و طواف پیرامون صخره مسجدالاقصی واداشت. شامیان در ایام حج گرد این صخره طواف می‌کردند و اعمال حج را در روز عرفه و عید قربان، همان جا انجام می‌دادند.[۷۹]

اختلافات داخلی بنی امیه و تهدید رومیان و خوارج، مروانیان را از رویارویی جدی با ابن‌ زبیر بازداشت[۸۰] تا آن که در سال ۷۲ق. عبدالملک پس از شکست و قتل مصعب بن زبیر و تصرف عراق، حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب ابن‌ زبیر به حجاز فرستاد.[۸۱] حجاج در ذی قعده سال ۷۲ق. با آگاهی از ناتوانی نظامی ابن‌ زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.[۸۲] سپس به سوی مکه حرکت و ابن‌ زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذی‌حجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن‌ زبیر در سه‌شنبه ۱۷ جمادی‌الاول سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانسته‌اند.[۸۳] بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشته و از او خواسته بود تا با محاصره اقتصادی ابن‌ زبیر را به تسلیم وادارد.[۸۴]

در موسم حج سال ۷۲ق. ابن‌ زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود و چون از وقوف در عرفات و رمی جمرات بازماند، حج نگزارد.[۸۵] به خواست برخی صحابه مانند ابن‌ عمر یا جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خُدری، حجاج بن یوسف تا پایان موسم حج و بازگشت حاجیان از منا، دست از حمله کشید و سپس از حاجیان خواست که به شهرهای خود بازگردند تا جنگ را ادامه دهد.[۸۶] او خود را امیرالحاج خواند و با مردم حج گزارد و با لباس رزم در عرفات حاضر شد،[۸۷] هرچند به سبب جلوگیری ابن‌ زبیر، طواف کعبه و سعی میان صفا و مروه را انجام نداده بود.[۸۸]

حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان تنها به آب زمزم دسترسی داشتند.[۸۹] او با منجیق زبیریان را سخت کوبید و در این میان، سنگ‌هایی نیز به کعبه اصابت کرد.[۹۰] سنگ‌های منجنیق دیوار مشرف بر چاه زمزم را فروریخت و کناره‌های کعبه را ویران کرد[۹۱] و حجرالاسود را از جای خود بیرون افکند.[۹۲] سپس حجاج دستور داد تا با گلوله‌های آتشین مسجد را هدف گیرند. این کار که پرده‌های کعبه را سوزاند، ابن‌ زبیر را واداشت تا برای جلوگیری از آسیب بیشتر کعبه، با فرستادن قسمتی از نیروهایش به بیرون از مسجد، میدان نبرد را توسعه دهد.[۹۳] وی برای جلوگیری از آسیب دیدن دیگر بار حجرالاسود، حفاظی بر آن نهاد.[۹۴]

خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به صلح با عبدالملک و تأسی به امام حسن(ع) فرامی‌خواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شأن و جایگاهش سخت تنبیه کرد.[۹۵] این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج[۹۶] سبب گشت یاران ابن‌ زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.[۹۷]

کشته شدن ابن زبیر

ابن زبیر سرانجام دانست که تاب مقاومت در برابر سپاه شام را ندارد. در آخرین روز در گفت‌وگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا و دامن خود را از هرگونه خیانت و ارتکاب عمدی گناه و دنیاطلبی پاک دانست و تصریح کرد که به ظلم‌ها و جنایت‌های کارگزارانش خشنود نبوده است.[۹۸] وی به سفارش مادرش[۹۹] با یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالی‌ که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و به دست مردانی از بنی‌سکون و بنی‌مراد کشته شد.[۱۰۰] در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن‌ زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.[۱۰۱] سر او را همراه سر عبدالله بن مطیع و عبدالله بن صفوان به مدینه بردند[۱۰۲] و آن‌جا نصب کردند.[۱۰۳] سپس این سرها را برای عبدالملک بردند و هر یک از حاملان سرها ۵۰۰ دینار پاداش گرفت.[۱۰۴] روایت‌های دیگر، محل قتل ابن‌ زبیر را نزدیک حجون دانسته‌اند.[۱۰۵] بر پایه برخی روایت‌ها، عبدالملک سر ابن‌ زبیر را برای تسلیم‌کردن عبدالله بن خازم، حاکم ابن‌ زبیر در خراسان، به آن دیار فرستاد و او سر را همان جا دفن کرد.[۱۰۶]

حجاج پیکر ابن‌ زبیر را تا یک سال از پا آویخت.[۱۰۷] سرانجام به خواهش مادرش اسماء پیکر را به او دادند. اسماء پیکر فرزندش را در قبرستان حجون مکه به خاک سپرد.[۱۰۸] بر پایه گزارش مصعب بن عبدالله، پیکر ابن‌ زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به مسجد پیامبر(ص) ملحق شد.[۱۰۹]

پی نوشت ها

  1. ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۸.
  2. ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۹۸.
  3. تاريخ يعقوبى، ج2، ص178-180؛ تاريخ طبرى، ج2، ص451.
  4. ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۸.
  5. انساب الاشراف، ج10، ص176؛ اسد الغابه، ج3، ص328؛ البداية و النهايه، ج8، ص335.
  6. فتوح البلدان، ص224؛ المنتظم، ج4، ص344.
  7. تاريخ خليفه، ص102؛ البداية و النهايه، ج7، ص181.
  8. الطبقات، ج2، ص36؛ انساب الاشراف، ج5، ص564.
  9. الامامة و السياسه، ج1، ص28؛ اسد الغابه، ج3، ص139.
  10. الجمل، ص229؛ الاحتجاج، ج1، ص166.
  11. انساب الاشراف، ج3، ص24؛ الفتوح، ج2، ص458.
  12. الامامة و السياسه، ج1، ص82؛ تذكرة الخواص، ص68.
  13. فتوح البلدان، ص365؛ الاستيعاب، ج1، ص368.
  14. الاخبار الطوال، ص146؛ تاريخ الاسلام، ج3، ص485.
  15. الفتوح، ج2، ص470؛ مروج الذهب، ج2، ص363.
  16. تاريخ‏ طبري، ج4، ص537؛ الفتوح، ج2، ص485.
  17. اخبار الدولة العباسيه، ص61.
  18. تاريخ يعقوبي، ج2، ص160؛ الامامة و السياسه، ج1، ص42.
  19. الطبقات، خامسه2، ص67؛ تاريخ دمشق، ج14، ص387.
  20. الطبقات، ج3، ص81؛ المنتظم، ج5، ص110.
  21. الطبقات، ج3، ص80؛ انساب الاشراف، ج9، ص425.
  22. انساب الاشراف، ج5، ص145؛ الاخبار الطوال، ص226.
  23. البداية و النهايه، ج8، ص338؛ اخبار الدولة العباسيه، ص60.
  24. تاريخ الاسلام، ج5، ص436؛ تاريخ ابن خلدون، ج3، ص12.
  25. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 241
  26. ابو مخنف، مقتل الحسین علیه السلام، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1398، ص 4
  27. طبری، تاریخ طبری، ج5، ص341، ابن اثیر، الکامل، ج4، ص 16
  28. ابن سعد،الطبقات الکبری،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،تهران ،فرهنگ و اندیشه، 1374،ج5،ص 83
  29. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابولقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1374، پنجم، ج2، ص59-60
  30. تاريخ الاسلام، ج5، ص444؛ البداية و النهايه، ج8، ص166، 339.
  31. انساب الاشراف، ج5، ص319؛ المنتظم، ج5، ص347.
  32. انساب الاشراف، ج5، ص327-328؛ تاريخ‏ طبري، ج5، ص475.
  33. الطبقات، ج5، ص141؛ تاريخ الاسلام، ج5، ص198.
  34. تاريخ الاسلام، ج5، ص199؛ البداية و النهايه، ج8، ص148.
  35. الطبقات، ج5، ص141؛ انساب الاشراف، ج5، ص330.
  36. انساب الاشراف، ج5، ص331.
  37. الطبقات، خامسه2، ص48؛ الفتوح، ج5، ص154.
  38. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بور سعید، ج۶، ص۱۸.
  39. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۳۷.
  40. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۹.
  41. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۴۰؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بور سعید، ج۶، ص۱۳-۱۴.
  42. ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.
  43. ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۶.
  44. ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۲۵.
  45. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۲۰.
  46. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۹؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
  47. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۹.
  48. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.
  49. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.
  50. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۶۲، ۳۷۲.
  51. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ۱۴۱۵ق، ص۱۶۰.
  52. عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.
  53. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.
  54. برای تفصیل این دلایل نک: نجاتی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ذیل مدخل «ابن زبیر»(http://hajj.ir/99/3019#_ftn127)
  55. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.
  56. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۵۶.
  57. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۵۶.
  58. اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۳۵.
  59. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۲؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۲۴۸.
  60. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.
  61. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
  62. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶؛ تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۸.
  63. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
  64. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.
  65. ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۷.
  66. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۱۰۷.
  67. برای تفصیل مطلب نک: نجاتی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ذیل مدخل «ابن زبیر»(http://hajj.ir/99/3019#_ftnref195)
  68. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۵۵؛ اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۱۱۰.
  69. اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۹۲.
  70. اریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۳۹.
  71. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.
  72. اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۵۵-۵۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۲۶.
  73. نک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۸۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۰.
  74. الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۴۱.
  75. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۲۷۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۸.
  76. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.
  77. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۸.
  78. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۵۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۰.
  79. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.
  80. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۳۷؛ دولت امویان، ص۱۱۰.
  81. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۹۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۱۵.
  82. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
  83. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۴.
  84. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۳۸.
  85. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
  86. اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
  87. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۰.
  88. الکامل، ج۴، ص۳۵۰؛ الطبقات، خامسه۲، ص۹۳.
  89. الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.
  90. الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.
  91. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۴۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۹.
  92. ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۱۵.
  93. اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۶۰؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۴۱.
  94. الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۳.
  95. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۳۸.
  96. الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۲۴؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۳۰.
  97. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.
  98. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.
  99. الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۵.
  100. الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۴۲.
  101. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.
  102. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۵۲.
  103. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۵، ص۲۲.
  104. الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.
  105. تجارب الامم، ج۲، ص۲۴۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۴۲.
  106. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۲۶.
  107. الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۷؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۱۹.
  108. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.
  109. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۷.

منابع

بیشتر اطلاعات و منابع این مدخل، از مقاله «ابن زبیر» نوشته محمد سعید نجاتی در دانشنامه حج و حرمین شریفین(با تغییر و تصرف) اخذ شده است.

  • ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل،‌ بیروت، دار إحیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ق.
  • ابن اثیر، علی بن محمد، أسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
  • ابن اعثم الکوفی، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت،‌ دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
  • ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • ابن سعد، الطبقات الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت،‌ دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
  • احمد بن حنبل(۲۴۱ق)، مسند أحمد، مؤسسة قرطبة، مصر.
  • ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
  • سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق.
  • ابن عبدربه، احمد بن محمد بن عبد ربه، العقد الفرید،‌ بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
  • فاکهی، اخبار مکه، به کوشش عبدالملک دهیش، بیروت،‌ دار خضر، ۱۴۱۴ق.
  • مولف ناشناخته، أخبار الدولة العباسیة، بیروت، دار صادر، ۱۳۹۱ق.
  • دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق.
  • ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
  • احمد بن یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت،‌ دار صادر، ۱۴۱۵ق.
  • بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش زکار، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
  • ابن اثیر علی بن محمد الجزری، الکامل فی التاریخ، بیروت،‌ دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، بیروت، مکتبة المعارف، بی‌تا.
  • خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، بیروت،‌ دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • مقدسی، مطهر بن طاهر، البَدْء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
  • ابن جوزی، المنتظم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت،‌ دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۲ق.
  • ابو علی مِسْکَوَیة، احمد بن محمد، تجارب الأمم وتعاقب الهمم، تهران، انتشارات سروش، چاپ دوم، ۲۰۰۰م.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب ، به کوشش اسعد داغر، قم،‌ دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
  • ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، بیروت، دار الأضوء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
  • ابن ابی‌شیبه، المصنّف، به کوشش سعید محمد،‌ دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
  • ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة في تمييز الصحابة، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
  • ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت، دار الکتب العربی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
  • ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دهم، ۱۴۱۴ق.
  • عبدالرزاق الصنعانی، المصنّف، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی، بی‌تا.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، مکتبة الهِلال، ۱۹۸۸م.
  • طحاوی حنفی، أحمد بن محمد، شرح معانی الآثار، تحقیق محمد زهری النجار، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۳۹۹ق.
  • زمخشری، محمود بن عمرو بن أحمد، المستقصی فی أمثال العرب،‌ دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۹۸۷م.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری،‌ دار الکتب العلمیة، بیروت.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت،‌ دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
  • ابن عساکر، علی بن الحسن إبن هبة، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری،‌ دار الفکر، بیروت، ۱۹۹۵.
  • محمد بن احمد المقدسی، احسن التقاسیم، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق.
  • شیبانی، أحمد بن عمرو، الآحاد والمثانی، تحقیق د. باسم فیصل أحمد الجوابرة، دار الرایة، الریاض، الطبعة الأولی، ۱۴۱۱ق.