عبدالرحمن بن حجاج بجلی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۵ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: یاران امام کاظم علیه السلام، ابوعبدالل...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



ابوعبدالله عبدالرحمن بن الحجاج البَجَلىِّ الكُوفى بَيّاعُ السّابرى مَرْمِىُّ ثِقَةٌ جَليلُ الْقَدْر

استاد صفوان بن يحيى و از اصحاب حضرت صادق و كاظم عليهماالسلام و رجوع به حق كرده و ملاقات كرده حضرت رضا عليه‌السلام را و وكيل حضرت صادق عليه‌السلام بوده و وفات كرده. در عصر حضرت رضا عليه‌السلام بر ولايت.

و روايت شده كه حضرت ابوالحسن عليه‌السلام شهادت بهشت براى او داده،[۱] و حضرت صادق عليه‌السلام به وى فرموده كه تكلم كن با اهل مدينه همانا من دوست مى‌دارم كه در رجال شيعه مانند تو را ببينم.[۲] و هم از آن جناب مروى است كه هر كه مرد در مدينه حق تعالى او را مبعوث فرمايد در آمنين روز قيامت و از جمله ايشان است يحيى بن حبيب و ابوعبيده حذّاء و عبدالرحمن بن حجاج.[۳]

اما آن خبرى كه از ابوالحسن مروى است كه ذكر فرمود: عبدالرحمن بن حجاج را و فرمود: اِنَّهُ لَثَقيلٌ عَلَى الْفُؤادِ،[۴] شايد مراد از ثقالت او بر دل، دل مخالفين باشد يا آن كه مراد آن است كه از براى او موقعى است در نفس يا آن كه ثقالت او به جهت ملاحظه اسم او باشد؛ چه آن كه عبدالرحمن اسم ابن ملجم است و حجاج اسم حجاج بن يوسف ثقفى و مسلم است كه اسامى مبغضين امیرالمومنین عليه‌السلام نزد اهل بيت علیهم‌السلام آن حضرت بلكه نزد شيعيان و دوستانش، ثقيل و مكروه است.

سبط ابن جوزى در (تذكره) در ذكر اولاد عبدالله بن جعفر بن ابى‌طالب گفته كه هيچ كس از بنى‌هاشم فرزند خود را معاويه نام ننهاد. مگر عبدالله بن جعفر و چون اين نام را بر اولاد خود گذاشت بنى‌هاشم ترك او نمودند و با او تكلم نكردند تا وفات كرد.[۵]

لكن مخفى نماند: چنانكه گفته شد، نام عبدالرحمن نزد شيعيان اميرالمؤمنين عليه‌السلام ثقيل است و اما دشمنان آن حضرت از اين اسم خوششان مى‌آيد. همانا روايت شده از مسروق كه گفت: وقتى در نزد حميرا نشسته بودم و حديث مى‌كرد مرا كه ناگاه غلامى را ندا كرد كه سياه بود و به او عبدالرحمن مى‌گفت: چون غلام حاضر شد حميرا رو كرد به من و گفت: مى‌دانى براى چه اين غلام را عبدالرحمن نام نهادم؟ گفتم: نه، گفت: از اين جهت محبت و دوستى من با عبدالرحمن ابن ملجم.[۶]

پانویس

  1. (مجالس المؤمنين) 1/396، (تنقيح المقال) 2/141.
  2. همان مأخذ.
  3. (تنقيح المقال)، 2/141.
  4. (تنقيح المقال)، 1/142.
  5. (تنقيح المقال)، 2/142.
  6. (الجمل)، شیخ مفید، ص 159-160.

منبع

حاج شیخ عباس قمی, منتهی الآمال قسمت دوم، باب دهم: در تاريخ حضرت موسى بن جعفر عليه‌السلام