شیخ الاسلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۱۲ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

از اواخر قرن چهارم و بیش‌تر در قرن پنجم به برخی از عالمان مسلمان، لقب شیخ الاسلام داده می‌شده است.

تاریخچه اصطلاح شیخ الاسلام

نخستین بار در اواخر قرن چهارم هجری، نخست فرقه‌ای از اهل سنت در خراسان یكی از علمای خود را لقب شیخ الاسلام دادند. در مقابل، فرقه مجسمه هرات از عمومیت و بزرگی این لقب برآشفتند و پیشوای خود را كه كتابی در نكوهش علم كلام نوشته بود، بدان لقب ملقّب كردند.[۱] در متنی دیگر آمده است كه، نخستین بار در نیمه دوم قرن چهارم هجری، بر برخی از علما و نیز صوفیان، عنوان شیخ الاسلام به كار رفته است. در قرن پنجم رئیس فقیهان شافعی در خراسان، اسماعیل بن عبد الرحمن شهرت به شیخ الاسلام داشته است.

در قرن ششم، این عنوان در مصر و شامات به فقهای مقبول العامة، اطلاق می‌شده است. مخالفین ابن تیمیه بر این عقیده بودند كه هركس او را شیخ الاسلام بداند، كافر است و در ردّ بر آن‌ها كتابی با عنوان «الرد علی من زعم انّ من سمّی ابن تیمیه شیخ الاسلام كافر» نوشته‌اند. در حوالی سال 700 این لقب برای فقهای صاحب نفوذ به كار می‌رفته است.[۲] این لقب بیش‌تر در دولت عثمانی رواج یافت كه در آن عنوان شیخ الاسلام، برای فقیهی بكار رفت كه بالاترین مقام دینی را در این دولت داشت و توسط سلطان عثمانی تعیین می‌گردید.[۳]

در ایران عصر صفوی، بالاترین مقام رسمی دینی را صدر می‌گفتند. زمانی كه پای عالمان عرب عراق به دربار صفوی باز شد و آنان مورد حمایت شاه طهماسب قرار گرفتند، زمینه برای ایجاد عنوان جدیدی در كنار صدر فراهم گردید. چهره برجسته این عالمان، محقق كركی بود كه از زمان شاه اسماعیل به ایران رفت و آمد داشت و از مزایای این ارتباط نیز برخوردار بود. علاقه شاه طهماسب به وی، سبب شد تا در نزاعی كه میان او و عالمان مخالفش درگرفت، از وی حمایت كند. شاه طهماسب محقق كركی را خاتم المجتهدین نامید و عنوان شیخ الاسلام را درباره وی بكار برده، تمام اختیار امور شرعی و حتی عرفی و نیز عزل و نصب قضات و حكّام را برای وی قائل شد. بنابراین با حضور محقق كركی بود كه عنوان شیخ الاسلامی در دوره صفوی باب گردید.

منصب شیخ الاسلامی در دوره میانی و دوره اخیر صفوی‌

با روی كار آمدن اسماعیل دوم [م 985] اقدامات او در حمایت از افراد متسنّن، سبب شد تا عالمان شیعه از وی فاصله گرفتند. مجتهد معروف این دوره، سید حسین مجتهد كركی معروف به مفتی، دخترزاده شیخ علی كركی بود كه از زمان طهماسب موقعیتی به دست آورده و در این دوره، در حكم مجتهد الزمانی بود. وی در دانش فقه، به هیچ روی زبدگی جدش محقق كركی را نداشت؛ اما به هر روی به دلیل وابستگی خانوادگی و نیز عدم وجود عالمی برجسته در این عهد، و نیز اعتباری كه شاه طهماسب برای وی قائل شد، به تدریج موقعیت بالایی به دست آورد.

زمانی كه شاه طهماسب درگذشت و اوضاع سخت آشفته شد، سید حسین كار كفن و دفن شاه را عهده‌دار شد[۴] كه در این باب متحمل آزار و اذیت نیز گردیده، در درگیری كه بر سر جنازه شاه طهماسب پیش آمد، تیری هم به او كه در برابر جنازه ایستاده بود، اصابت كرد. وی كه از فقهای جبل عامل بوده و به طور سنّتی ضد سنّی بود، با شاه اسماعیل دوم در افتاد. شاه نیز كه احساس كرد قزلباشان تحت تأثر علما، در حال روگردانی از وی هستند به علما بدگمان شده، به میر سید حسین مجتهد و میر سید علی خطیب و استرآبادیان كه در تشیع و تبرّا غلو داشتند، بیش‌تر از دیگران بی‌التفاتی اظهار كرد و بعضی را از اردو اخراج كرد و جمیع كتب علمی میر سید حسین را فرمود كه در خانه نهاده، مهر كردند و او را از منزلی كه داشت بیرون كرده و خانه او را نزول دادند. [۵]

با درگذشت سید حسین كركی، موقعیت شیخ الاسلامی در مركز سلطنت، یعنی اصفهان، تا اندازه‌ای متزلزل شد. در واقع، شاه عباس در سلطنت خود، چندان به صدر و شیخ الاسلام وقعی نمی‌نهاد؛ با این حال، ورود شیخ بهایی به صحنه، تا اندازه‌ای موقعیت شیخ الاسلامی را بالا برد. پس از درگذشت شیخ بهایی در سال 1030 به طور طبیعی موقعیت وی در اختیار میرداماد قرار گرفته است.

در دوره طهماسب، در شهرهای دیگر نیز افرادی با عنوان شیخ الاسلام حضور داشته‌اند. یك نمونه شیخ حسین بن عبد الصمد (م 982) پدر شیخ بهایی بود كه مدتی در هرات منصب شیخ الاسلامی داشت. پس از آن منصب شیخ الاسلامی مشهد به وی داده شد و در آن‌جا اقامت گزید. به دنبال آن، برای ترویج تشیع در هرات كه شمار سنیانش زیاد بود، عازم این شهر شده و مدت هشت سال در آن‌جا به انجام وظایف شیخ الاسلامی پرداخت. پس از آن از شاه اجازه حج گرفته و در بازگشت از حج، در بحرین اقامت گزید و همانجا درگذشت.

سازمان دولت صفوی از پس از شاه عباس اول، تا اندازه‌ای با گذشته تفاوت كرد؛ در عین حال، موقعیت صدر و شیخ الاسلام و قاضی، با اندك فراز و نشیب همچنان ثابت ماند. در این دوره، صدر مقامی اداری‌تر و شیخ الاسلام مقامی دینی‌تر گردیده، گرچه افرادی كه به این دو مقام منصوب می‌شدند، همه در اداره امور شرعی دخالت داشتند. تا آن‌جا كه به گزارش مسافران خارجی حاضر در ایران دوره شاه عباس دوم (1052- 1077) و شاه سلیمان صفوی (1077- 1104) مربوط می‌شود، موقعیت صدر به لحاظ اداری و محل جلوسش در درگاه شاه، بالاتر از شیخ الاسلام بوده است.

پانویس

  1. آدم متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1، ص 217 به نقل از سبكی، طبقات، ج 3، ص 47، 711
  2. دائرة المعارف الاسلامیه، ج 13، صص 471، 480
  3. درباره شیخ الاسلامی در دولت عثمانی بنگرید: دانشنامه جهان اسلام، حرف ب، جزوه اول، ص 96
  4. اسكندر بیك، همان، ج 1، ص 123
  5. اسكندر بیك، همان، ج 1، ص 215


منبع

صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 211.