زکریا بن ادریس

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ سپتامبر ۲۰۱۴، ساعت ۱۳:۱۴ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: ستارگان حرم، شماره 7، صفحه 74 تا 85

نویسنده: علی محمدی یدک

ابوجریر[۱]؛ زکریا بن ادریس قمی، محدث، عالم و شخصیتی وارسته از تبار شیعیان راستین اهل بیت وحی علیهم السلام بود که در سده دوم هجری،[۲] در شهر قم می زیست و از بزرگان آن دیار بشمار می رفت.

خاندان

او از خاندان بزرگ اشعری - که پیشگام نشر و ترویج تشیع در شهر قم بودند. - شمرده می شد و نیکانش از برگان طایفه به حساب می آمدند و بارها مورد توجه خاص امامان معصوم علیهم السلام بودند.

امام صادق علیه السلام آنگاه که «عمران بن عبدالله» عموی ابوجریر، به خدمت ایشان رسید، چنین فرمود: «هذا نجیب من قوم نجباء.» این شخص فردی نیک نژاد و از طایفه نیک نژاد است.[۳] و نیز وقتی که دیگر عموی وی «عیسی بن عبدالله» به دیدار حضرت شتافت، امام علیه السلام در وصف او فرمود: «منّا اهل البیت»؛ او از ماست.[۴]

پسر عمویش «زکریا بن آدم» نیز از خواص یاران امام رضا علیه السلام بود که آن حضرت بارها از او تعریف و تمجید نمود. پدرش «ادریس بن عبدالله» روایت گری موفق و عالمی پرهیزگار بود که به حضور امامان عصر خود به ویژه حضرت امام صادق علیه السلام نائل آمد و با نقل روایت از آنان، در شمار یاران و راویان قابل اعتماد ایشان جای گرفت. عالمان شیعی شخصیت والای او را همواره ستوده اند.

زکریا بن ادریس در میان چنین خانواده ای، که همگی از پیروان راستین مکتب ولایت بودند، پرورش یافت و درس عشق و دلدادگی به مکتب را از ایشان، به ویژه پدر بزرگوارش، فرا گرفت.

عصر ابوجریر

فضای جامعه ای که «زکریا بن ادریس» در آن زندگی می کرد، از آن جهت که با عصر سه تن از امامان معصوم - امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام - مصادف بود، بسیار درخشنده و سازنده می نمود.

وی نیز از این فرصت کمال استفاده را برای ایجاد رابطه بیشتر با امامان و کسب فیض از ایشان برد؛ اما اوضاع سختی که به وسیله زمامداران حکومت غاصب عباسی بر ضد شیعیان به وجود آمده بود، باعث گردید فضای جامعه آن روزگار به تیرگی و سیاهی گرائیده و عرصه بر پیروان مکتب تشیع تنگ گردد؛ ولی زکریا بن ادریس همانند بسیاری از شیعیان واقعی هرگز مرعوب اوضاع دشوار آن روزگار نگردید؛ بلکه با تقویت رابطه خود با پیشوایان دین به مقابله با دسیسه های دشمنان تشیع پرداخت.

آن چه از منابع و روایات موجود بدست می آید، این است که وی به حضور امامان رسیده و سخنان ایشان را نقل نموده است؛ اما چگونگی آن سفرهایی که در این باره داشته است، حتی نوع مبارزات او بر ضد دستگاه ظالم عباسی، مطلبی است که هیچ گزارشی از آن در دست نیست.

پیوند با ولایت

شیرین ترین فرازهای زندگی ابوجریر لحظاتی بود که او شرفیاب پیشگاه امامان محبوب خود می شد و پیوندش را با خاندان وحی محکم می نمود. ثمره های این پیوند مقدس را می توان به بخش های ذیل تقسیم کرد:

1- دلدادگی به ولایت:

ابوجریر شیدای ولایت بود و اوج دلدادگی خود را آن گاه که به خدمت امام رضا علیه السلام رسید، با گفتن جمله های شیوا و رسا، صادقانه آشکار ساخت. وی در محضر امام علیه السلام چنین لب به سخن گشود: «جُعِلتُ فدک، قد عرفت انقطاعی الی ابیک ثمّ الیک...»، جانم به قربانت! شما آگاهید که من، تنها به شما و پدر عزیزتان گرویده ام و از غیر شما بریده ام.»[۵]

با دقت در این جمله پرمعنا به خوبی درمی یابیم که زکریا بن ادریس در آن اوضاع آشفته که بعضی شیعه نماها امامت حضرت رضا علیه السلام را قبول نداشتند و بر امامت حضرت کاظم علیه السلام توقف کرده بودند، از روی صدق و صفا خدمت امام رضا علیه السلام رسید و خالصانه اعلام وفاداری کرد. دلدادگیش به خاندان وحی را اثبات کرد.

2- در سلک یاران امام:

ابوجریر به اعتراف بسیاری از دانشمندان رجال شناس در شمار یاران سه تن از امامان شیعه علیهم السلام جای داشت و به این درجه مفتخر گردید.

شیخ طوسی (م 460 ه) از او در میان اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا‌ علیهم السلام نام برده است.[۶]

3- مشمول دعای امام علیه السلام:

ابوجریر، زکریا بن ادریس همچون بسیاری از پیروان مکتب تشیع، از عنایت و توجه خاص امامان خود بی بهره نبود و از بالاترین افتخارات وی همین بس که در آخرین شب زندگانیش حضرت رضا علیه السلام جویای حال او شد و برایش رحمت فرستاد.

پسرعمویش زکریا بن آدم گفت: «در شبی که آخر عمر ابوجریر بود، وقتی بر حضرت رضا علیه السلام وارد شدم، ایشان حال ابوجریر را از من پرسید و برایش طلب رحمت کرد. «فَسَألِنی عنه و تَرَحَّم علیه».[۷]

بدون شک «زکریا بن ادریس» نزد امام رضا علیه السلام منزلت بالایی داشته که حضرت او را مورد توجه قرار داد و مشمول دعای خیر خود گردانید.

4- تشنه وظیفه:

در اوضاع دشواری که شیعه گری جرم به حساب می آمد، ابوجریر پیوسته در جستجوی تکلیف و تشنه شناخت وظیفه بود. وی به منظور رفع این عطش بارها نزد امامان معصوم علیهم السلام می شتافت و از دریای ژرف معارف ایشان سیراب می گردید و راه نجات طلب می کرد. از جمله - با توجه به این که، بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» در نماز، از نشانه های شیعه است. - چنانچه کسی در آن روزگار خفقان «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز بلند می خواند، شیعه بودنش آشکار می شد و باعث آزار و اذیت او از سوی دشمنان تشیع می گشت، از این رو «زکریا بن ادریس» به نزد امام کاظم علیه السلام شتافت و با طرح مسئله، کسب تکلیف نمود، حضرت علیه السلام در جواب، امر به تقیه کرد و فرمود: «...لایَجهَر؛ بلند نخواند».[۸]

زکریا بن ادریس از این روش (به دنبال شناخت وظیفه بودن) در مسائل مهمتری، نظیر مسئله رهبری و امامت، نیز پیروی کرد و به درستی وظیفه خودش را به انجام رساند. که توضیح بیشتری در این زمینه را در بخش بعدی می خوانیم.

مبارزه با جریان انحرافی واقفیه

پس از شهادت امام کاظم علیه السلام برخی از مردم بر اثر دنیاخواهی، توطئه جدیدی بر ضد شیعه و ولایت امامان معصوم علیهم السلام به اجرا گذاشتند که می توانست در راستای سیاست شوم نظام منحوس عباسیان - مبنی بر نفی رهبری امامان شیعه از صحنه اجتماع - قرار گیرد.

طراحان این توطئه که از شیعیان حضرت کاظم علیه السلام نیز بشمار می آمدند، چنین شایعه کردند که: امام کاظم علیه السلام نمرده است. او، همان مهدی قائم عجل الله تعالی فرجه شریف است که زنده است. برخی از شیعیان سست عنصر و کم مایه نیز، با شنیدن این خبر، بی هیچ تحقیق و جستجویی آن را باور کرده و به آن ها گرویدند و به این وسیله، فرقه گمراه «واقفیه» شکل گرفت.

مرحوم کشی (رجال نویس سده چهارم هجری) با نقل روایت های زیاد در مذمت فرقه واقفیه به انگیزه پلید پایه گذاران آن اشاره می کند و می نویسد: «زمانی که حضرت کاظم علیه السلام در زندان عباسیان بسر می برد، دو تن از شیعیان را در شهر کوفه وکیل اخذ خمس و زکات گردانید. آن دو که مبلغ فراوانی از این راه در اختیار داشتند، بعد از شنیدن خبر شهادت حضرت علیه السلام حرص و طمع و دنیاطلبی شان باعث شد شهادت امام را انکار کنند و در میان شیعیان شایع سازند که:

امام موسی کاظم علیه السلام زنده است. زیرا او همان مهدی قائم علیه السلام است. برخی شیعیان نیز بدون تحقیق به گفته آن ها اعتماد کردند و با آنان هم عقیده شدند. آن دو تن هنگام مرگ وصیت کردند که اموال را به وارثان امام کاظم علیه السلام برگردانند که این مطلب پرده از نیت پلید آن ها برداشت و مردم دانستند که انگیزه آنان تنها دست یازی به دارایی های غیرمشروع بوده است».[۹]

در چنین اوضاعی «زکریا بن ادریس» شجاعانه و از روی اخلاص، در حالی که از انحراف فرقه واقفیه به خوبی آگاه بود، به منظور مقابله با آنان خدمت امام رضا علیه السلام رسید و پس از گفتن کلماتی شیوا در دلبستگی خود به امام علیه السلام سؤال هایی مهمی را درباره مسئله امامت و عقائد واقفیه مطرح ساخت که حضرت نیز با پاسخ به آن ها، خط بطلان بر افکار و اندیشه این جماعت گمراه کشید. مضمون پاسخ های حضرت را می توان در این جمله خلاصه کرد که: امام کاظم علیه السلام به شهادت رسیده است و من تنها جانشین و امام بعد از او هستم.[۱۰]

به این ترتیب ابوجریر نقش خود را در افشاگری از جماعت منحرف واقفیه به خوبی ایفا کرد و با حضور خود نزد امام رضا علیه السلام مبارزاتش را بر ضد مخالفان امامت تکمیل کرد؛ وظیفه اش را در آن اوضاع حساس به شایستگی شناخت و عملی ساخت.

تجلیل عالمان از ابوجریر

رجال شناسان شیعه شخصیت والای «زکریا بن ادریس» را با واژه های زیبا و پرمعنایی مانند: وَجْهٌ (بلند مرتبه)، حَسَنٌ (فردی نیکو)، مُعْتَمَدٌ (قابل اعتماد) و... به شایستگی ستوده اند. آنان هرگاه به نام این محدث ارزشمند شیعی می رسیدند، از مقام بلند وی به خوبی تجلیل می نمودند و دیدگاهشان را درباره چهره قابل اطمینان او بیان می کردند.

شیخ صدوق (م - 381 ه) در کتاب «من لایحضره الفقیه» بخش مشایخ، در وصف ابوجریر چنین می نویسد: «...ابی جریر بن ادریس، صاحبُ موسی بن جعفر علیه السلام... ابوجریر زکریا بن ادریس یار و همدم امام کاظم علیه السلام بود».[۱۱]

مرحوم علامه تستری آن گاه که این جمله را از شیخ صدوق نقل می کند، در تاکید بر آن می نویسد: «...معنای این توصیف کمتر از توثیق نیست؛ بلکه بالاتر از آن است».[۱۲]

شیخ مفید (متوفی - 413 ه) در کتاب «الاختصاص» به روایتی که حضرت امام رضا علیه السلام به ابوجریر رحمت می فرستد، اشاره می کند و شخصیت قابل اعتماد و موجه او را می ستاید.[۱۳]

نجاشی[۱۴]، شیخ طوسی[۱۵]، علامه حلی[۱۶] و دیگر بزرگان علم رجال نیز هر یک ضمن معرفی این محدث پرتلاش، در ردیف راویان قابل اطمینان، به ستایش مقام و منزلتش پرداخته.

استادان ابوجریر

خاندان وحی، استادان بزرگ زکریا بن ادریس بودند و زکریا از خزائن علوم و معارف ایشان فیض های فراوانی نصیبش شد. او در پیشگاه چهار امام (امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام) زانوی دانش اندوزی بر زمین زد و از خرمن وجود مبارک ایشان خوشه های معرفت چید. وی بیشتر به محضر امام رضا علیه السلام رسید به طوری که تعداد روایات وی از آن امام، هفت مورد، گواه این مطلب است؛ بعد از آن، از محضر امام کاظم علیه السلام پنج روایت و امام صادق علیه السلام سه و در نهایت از حضرت امام محمدباقر علیه السلام یک حدیث روایت کرد.

با توجه به منابع و روایات موجود، استادان روایی زکریا بن ادریس، همه از امامان بزرگوار علیهم السلام بودند؛ اما از دیگر اساتید احتمالی وی گزارشی بدست نیامده است. تنها در یک مورد از «صبغ بن نیاته» روایت نقل کرده است.[۱۷] البته از جزئیات حضور زکریا نزد اصبغ بن نباته خبری در دست نیست و مرحوم محقق اردبیلی در جامع الرواة[۱۸] و مرحوم خوئی در معجم رجال الحدیث[۱۹] تنها به متن روایت او از «اصبغ بن نباته» اشاره کرده اند.

شاگردان ابوجریر

شخصیت های بزرگی، همچون: صفوان بی یحیی، محمد بن ابی عمیر، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی و... نزد «زکریا بن ادریس» حاضر شده اند و با استفاده از محضر درس او به شاگردی و نقل روایت پرداختند. با آن که اشخاص زیادی (حدود ده نفر) از ابوجریر حدیث نقل کرده اند، روایت این سه تن - به ویژه «صفوان بن یحیی» - از وی، می تواند دلیل دیگری بر مقام و منزلت والای او به حساب آید؛ زیرا در بین دانشمندان رجال، مشهور است که: این سه بزرگوار فقط از افراد ثقه و قابل اعتماد روایت می کردند.[۲۰]

از این رو، «زکریا بن ادریس» که از مشایخ (استادان) روائی آن ها بشمار می رود، وثاقت و وجاهت فزونتری خواهد داشت. کنون گوشه ای از زندگی آن سه را به اختصار در پیش روی خوانندگان عزیز می گذاریم:

1- صفوان بن یحیی:

ابومحمد، صفوان بن یحیی، عالمی وارسته و روایت گری بلند مرتبه بود که در ورع و عبادت کسی به پای او نمی رسید؛[۲۱] صفوان از یاران باوفای سه امام شیعه (حضرت امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام) بشمار می رفت و نزد ایشان مقام و منزلت بزرگی داشت.[۲۲]

از صفوان بن یحیی حدود 2800 روایت در کتب روائی شیعه با عنوان های «صفوان و صفوان بن یحیی» موجود است[۲۳] و این همه روایت نشانگر عظمت و شخصیت روائی او است. علاوه بر این در عرصه علم و دانش نیز با تألیف سی عنوان کتاب از ممتازین بشمار می رود.[۲۴]

این شخصیت بزرگوار با حضور نزد زکریا بن ادریس به نقل سه حدیث از او پرداخت و در میان دیگر شاگردان وی با نقل بیشترین روایت مقام نخست را بدست آورد، صفوان سرانجام پس از عمری باعزت و برکت در سال - 210 ه به دیدار معبود شتافت.[۲۵]

2- محمد بن ابی عُمیر:

محمد بن ابی عمیر، راوی و دانشمند والامقام بود. در وارستگی و بندگی نزد شیعه و سنی سرآمد بود. او در عصر حیات ائمه اطهار علیهم السلام می زیست و به فیض حضور امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام نائل آمد و به جرگه یاران و راویان بلندمرتبه آنان پیوست.[۲۶]

با این که محمد ابی عمیر به حضور استادش «ابو جریر» نائل گشته؛ اما تنها یک روایت از وی نقل کرد. محمد بن ابی عمیر پس از نقل احادیث فراوان و به جای گذاشتن آثار زیاد، در سال 217 ه.ق دار فانی را وداع گفت.[۲۷]

3- احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی:

ابوجعفر، احمد بن محمد بن ابی نصر، معروف به «بَزَنْطی» از عالمان و راویان برجسته شیعه است که به دیدار امام رضا و امام جواد علیهم السلام نائل آمد و منزلت بزرگی نزد ایشان یافت.[۲۸]

شیخ طوسی او را از یاران امام کاظم و امام رضا و امام جواد علیهم السلام می داند و به خوبی از او تحلیل می کند.[۲۹] بزنطی که بیش از 850 روایت از اهل بیت نبوت علیهم السلام نقل کرده است.[۳۰] تنها یک روایت از استاد خود «ابوجریر» دارد.

دوران زندگی بزنطی در خدمت به مکتب، سپری شد و او در عرصه های مختلف به پاسداری از مرزهای اعتقادی پرداخت، وی سرانجام پس از عمری تلاش پیگیر با به جای گذاردن شاگردان کارآمد، کتاب های فراوان و روایت های سازنده، در سال 221 ه.ق دعوت حق را لبیک گفت.[۳۱]

تألیفات

زکریا بن ادریس علاوه بر تربیت شاگردان برجسته و پرتوان، به گردآوری کتاب نیز روی آورد. شیخ طوسی[۳۲] و نجاشی[۳۳] تنها یک کتاب به نام او فهرست کرده اند و مرحوم آقا بزرگ تهرانی نیز در «الذریعه» با نام «کتاب الحدیث» از آن یاد کرده است.[۳۴]

زکریا در این کتاب به جمع آوری و تدوین سخنان گران مایه اهل بیت نبوت علیهم السلام پرداخت؛ البته در حال حاضر اثری از آن - به صورت مستقل - بر جای نمانده است. شاید این کتاب نیز همانند بسیاری کتاب های روائی کوچک، با گذشت زمان محو شده، یا در کتاب های نزدیکتر مانند «کتب اربعه» ادغام شده است.

روایت های ابوجریر

بخش مهمی از زندگانی پرثمر زکریا بن ادریس، صرف حفظ و نقل آثار و سخنان خاندان رسالت علیهم السلام شد. او در این میدان خالصانه تلاش کرد و با انعکاس احادیث و روایت های آموزگاران بشریت، ائمه طاهرین علیهم السلام وظیفه سنگین و مقدس خود را به نیکی انجام داد.

ویژگی روایت های «ابوجریر» نقل مستقیم و بدون واسطه از امام علیه السلام است که جز مواردی بسیار اندک، بقیه را با حضور نزد امام علیه السلام شنیده و روایت کرده است. بر اساس آنچه که از روایت های وی برمی آید، او هرگاه توفیق حضور نزد امام علیه السلام را می یافت، به شکل های گوناگون (طرح سؤال و...) باب گفتگو را باز می کرد و با شنیدن کلمات دلنشین امام علیه السلام آن ها را حفظ و روایت می کرد.

شمار حدیث های او با حذف تکراری ها نزدیک به شانزده مورد است که با عنوان های (ابی جریر زکریا بن ادریس قمی، ابوجریر ادریس، ابی جریر قمی، و ابی جریر) در میان کتاب های روائی شیعه موجود است. در بین عنوان های یاد شده، عنوان «ابی جریر قمی» در سند تعداد بیشتری از روایات به چشم می خورد، همچنان که مرحوم خوئی نیز به این مطلب اشاره کرده است: «...عنوان ابوجریر قمی در سند یازده حدیث واقع گردیده است...».[۳۵]

روایت های اندک «زکریا بن ادریس» موضوع های متنوعی را در زمینه های فقه، عقاید و اخلاق شامل می شود. در این تعداد احادیث فقهی او (نماز، حج، تجارت، ازدواج، دیات و...) بیشتر از زمینه های دیگر است. لذا می توان نتیجه گرفت گرایش روایت های وی به مباحث فقهی متمایل بوده است. کنون با هم به تعمق در برخی روایت های نورانی ابوجریر می نشینیم:

1- ثمره های استغفار:

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس بعد از نماز عصر هفتاد مرتبه استغفار کند، (یعنی استغفرالله ربی و اتوب الیه گوید.) گناهان پنجاه سالش آمرزیده شود، اگر گناهی نداشته باشد، خداوند پدر و مادرش را می آمرزد، اگر آن ها هم گناهی نداشتند، گناهان نزدیکان را می بخشد، و چنانچه آنان نیز نداشتند، از گناه همسایه هایش چشم می پوشد».

2- هدیه خداوند به ثروتمند:

امام باقر علیه السلام فرمود: «نیازمند، هدیه خداوند به ثروتمند است. اگر نیاز او را برآورد، هدیه خدا را قبول کرده است و چنانچه حاجتش را برنیاورد، پس واقعاً هدیه پروردگار - عزوجل - را رد کرده است».

3- ضرورت آگاهی از دانش بازرگانی:

اصبغ بن نباته گفت: شنیدم که حضرت امام علی علیه السلام بر بالای منبر چنین می فرمود: «ای گروه تجارت پیشگان! آگاهی و دانش، سپس تجارت، آگاهی و دانش، سپس تجارت. قسم به خدا هر آینه ربا در این امت چنان به نرمی راه می یاید که از نرم راه رفتن مورچه بر سنگ سخت، مخفیانه تر است. سوگند خود را با راستگویی مخلوط کنید،[۳۶] (همانا) تاجر فاخر است و فاجر در آتش؛ مگر تاجری که به حق (و از روی راستی و درستی) داد و ستد کند».

پرواز ملکوتی

روح بلند زکریا بن ادریس در شبی که حضرت امام رضا علیه السلام برایش دعا کرد و بر او رحمت فرستاد، پس از سال ها تلاش و فعالیت در راه دین و مکتب، از کالبد تن به ملکوت پرواز کرد، و مشتاقانه به دیدار آفریدگار خود شتافت.

از زمان دقیق وفات او گزارشی در دست نیست؛ اما به احتمال زیاد در اواخر سده دوم هجرت و در شهر مقدس قم بدرود حیات گفت. مکان دفن او مقبره شیخان قم، در جوار قبر شریف پسر عمویش «زکریا بن آدم» است و کنون نیز موجود است.

بر اساس دستور حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی سنگ قبر او تجدید شد. ترجمه آن چه بر روی قبر آن بزرگوار نوشته شده است، به این صورت است: «صاحب این آرامگاه شریف و قبر بلندمرتبه، شیخ بزرگوار و محدث باعظمت، زکریا فرزند ادریس فرزند عبدالله اشعری قمی است، کنیه اش، ابوجریر و از راویان قابل اعتماد و استادان بزرگ حدیث بود و راوی احادیث و نشر دهنده علوم اهل بیت وحی به حساب می آمده. او امامان بزرگوار؛ حضرت امام صادق، امام کاظم و حضرت امام رضا علیهم السلام را درک کرد و همین برای فخر و فضل و شرافت او کافی است. رحمت و رضوان خداوند بر روح او باد. «الحمدلله رب العالمین».

پانویس

  1. ابوجریر به ضم جیم و فتح را نیز گفته شده است. (رجال علامه، ص 76 رقم 8).
  2. از تاریخ دقیق ولادت او گزارشی در دست نیست؛ اما این احتمال ممکن است داده شود که چون رجال شناسان او را از یاران امام صادق علیه السلام شمرده اند، بنابراین با توجه به تاریخ شروع امامت آن حضرت (114 ه) زمان ولادت وی به قبل از سال (114 ه) برمی گردد. این احتمال با تنها روایتی که ابوجریر از امام باقر علیه السلام (بحارالانوار 3/170/96) و نیز از اصبغ بن نباته نقل کرده است، قوت می یابد؛ زیرا شروع امامت حضرت باقر علیه السلام سال (95 ه) و شهادت ایشان (114 ه) بود، اصبغ بن نباته نیز از یاران حضرت امام علی علیه السلام بود که به نقل آقا بزرگ تهرانی در الذریعه 362/15 بعد از یکصد هجری وفات یافت.
  3. تنقیح المقال، ج 2، ص 184.
  4. معجم الثقات، ص (93 به نقل از رجال کشی، ص 281).
  5. کافی، ج 1، ص 380، ح 1.
  6. رجال شیخ طوسی، ص 377، 365، 200 و 396.
  7. رجال کشی، ص 616، رقم 1150.
  8. وسائل الشیعه، ج 6، ص 69، ح (7348 محمد بن الحسن با سناده عن ابی جریر زکریا بن ادریس القمی. قال: سألتُ اباالحسن الأول، عن الرجل یصلی بقوم یکرهون ان یجهر ببسم الله الرحمن الرحیم؟ فقال: لایَجْهَر).
  9. رجال کشی، ص 329/390 و همان 759/404.
  10. کافی، ج 1، ص 380، ح 1 (عن ابی جریر القمی، قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام جُعِلتُ فدک قد عَرَفْتَ انقطاعی الی ابیک ثم الیک، ثم حَلَفْتُ له و حق رسول الله صلی الله علیه و آله و حق فلان و فلان، حتی انتهیت الیه، بانّه لایخرج منی ما تخیرنی به الی احد من الناس و سألته عن ابیه، أحیّ هو او میت؟ فقال: قدوالله مات فقلت: جعلت فدک ان شیعتک برون ان فیه سنة اربعة انبیاء قال: قدوالله الذی لا اله الّا هو ملک قلت: هلک غیبة او هلک موت؟ قال: هلک موت فقلت: لعلّک منی فی تقیة؟ فقال: سبحان الله قلت: فأوصی الیک؟ قال: نعم قلت: فأشرک معک فیها احداً؟ قال: لا، قلت: فعلیک من اخوتک امام؟ قال: لا قلت فأنت الامام؟ قال: نعم).
  11. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 471.
  12. قاموس الرجال، ج 4، ص 193.
  13. الاختصاص، ص 85، روایت مذکور در بخش پیوند با ولایت به تفصیل آمده است.
  14. رجال نجاشی، ص 173، رقم 457.
  15. رجال طوسی، ص 377، 365، 200 و 396.
  16. رجال علامه حلی، ص 76، رقم 8.
  17. الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 15، ص 362. وی از یاران ویژه امام علی علیه السلام بود و به قول آقا بزرگ تهرانی در «الذریعه» تا بعد از یکصد هجری زنده بود.
  18. جامع الرواة، ج 1، ص 371.
  19. معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 81.
  20. کلیات فی علم الرجال، ص 205.
  21. رجال نجاشی، ص 197، رقم 524.
  22. رجال شیخ طوسی، ص 378، 325 و 405.
  23. معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 107 و 130.
  24. رجال نجاشی، ص 197 و 524.
  25. همان.
  26. فهرست شیخ طوسی، ص 142.
  27. رجال نجاشی، ص 326، رقم 887.
  28. همان، ص 75، رقم 180.
  29. رجال شیخ، ص 366، 344 و 397.
  30. معجم رجال الحدیث، ج 36/2 تا 244 و ج 22 ص 64.
  31. رجال نجاشی.
  32. فهرست شیخ طوسی، ص 74.
  33. رجال نجاشی، ص 173، رقم 457.
  34. الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 6، ص 333، رقم 1911.
  35. معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 80 تا 82، رقم 14010.
  36. شاید مقصود از «مخلوط کردن قسم با راستی» دفع قسم و نگفتن آن، به سبب راست گفتن باشد زیرا فرد راستگو نیازی به قسم خوردن ندارد؛ به دلیل این که مردم حرف او را باور می کنند، بر خلاف دروغگو (پاورقی: تهذیب 16/8/7).