خراج

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ مهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۷:۲۰ توسط عربصالحی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} خراج به معنی باج و آنچه را كه پادشاه و حاكم از رعايا گيرند. ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

خراج به معنی باج و آنچه را كه پادشاه و حاكم از رعايا گيرند.

خراج در قرآن

ام تسئلهم خرجا فخراج ربك خير و هو خير الرازقين [۱] . خراج در اينجا بمعنى اجر و ثواب است كه آن درآمد عبد از بندگى است .

فرق خراج و باج

گفته اند: خراج آن چيزى است كه در حاصل مزروعات گيرند و باج آن چيزى كه جهت حق صيانت و حفاظت از سوداگران گيرند.[۲]مالياتى كه بر اراضى وضع شود. [۳]

موارد خراج

خراج بر زمينهاى خراجى (اراضى خراجيه) وضع ميشود، و آنها زمينهائى ميباشد كه صاحبان كافر آنها با مسلمانان بر اين صلح كرده باشند كه زمين به ملك آنها باقى باشد و هر ساله مبلغى به حاكم اسلامى بپردازند، و يا بر اين مبنى كه زمين از آن مسلمانان باشد و صاحبان قبلى، هر ساله مبلغى در ازاء بقائشان در آن زمين بمسلمانان بپردازند.

و يا زمينى كه مسلمانان به زور و قدرت از كفار گرفته و به زور بر آن سرزمين تسلط يافته باشند.

نوع سوم زمين خراجى زمينى است كه اهل آن (صاحبان پيشين كافر) از آن زمين جلاء وطن كرده و از آنجا هجرت نموده باشند.

خراج، گاه به مقاسمه باشد و آن جزء معينى است از محصول، مانند ربع يا ثلث، كه امام قرار ميدهد بر متصرفين در آن زمين.

و گاه خراج موظف باشد، و آن مقدار معينى از نقد و طعام است.

در خبر است كه پيغمبر (ص) در مورد خراج خيبر چنين مقرر فرمود كه زمين آنجا در برابر سهمى از درآمد آن در اختيار اهالى آنجا باشد.

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود: «اهل ذمه (كفار كتابى) اگر زمين در اختيار داشته باشند علاوه بر جزيه كه به شمار نفراتشان است و بمردان آزاد بالغ اختصاص دارد خراج نيز بايد بپردازند و خراج مربوط بزمين است خواه مالك آن مرد باشد يا زن، بالغ يا نابالغ، حتى اگر اسلام اختيار كنند جزيه از آنها ساقط ميشود ولى خراج همچنان بحال خود باقى است». [۴]

مصعب بن يزيد انصارى گويد: اميرالمؤمنين على (ع) مرا به دريافت خراج چهار روستا: مدائن بهقيا ذات و نهر شير و نهر جوير و نهر ملك بگماشت و دستور فرمود كه از هر جريب (شصت ذراع در شصت ذراع) زمين كشت انبوه يك درهم و نيم و هر جريب كشت متوسط يك درهم و هر جريب نازك (كم محصول) دو ثلث درهم و بر هر جريب باغ انگور يا باغ درخت خرما يا مخلوط از انگور و خرما ده درهم بستانم و بابت نخلهاى تك تكى كه از روستا جدا ميباشند چيزى نگيرم تا راهگذاران از آنها استفاده كنند، و فرمود: از خوانين و دهبانانى كه بر اسبهاى نر سوار ميشوند و انگشتر طلا بدست ميكنند هر يك چهل و هشت درهم و طبقه متوسط و كسبه بازار هر يك بيست و چهار درهم و طبقه ضعيف هر يك دوازده درهم بستانم، و جمع درآمد يكسال دوازده ميليون درهم شد كه به حضرت تسليم نمودم. [۵]

در عهدنامه اميرالمؤمنين (ع) به مالك اشتر در اين باره چنين آمده: اى مالك! بايد توجه تو به آبادانى زمينـ ( ـى كه خراج بر آن وضع شده) بيش از توجهت به ستاندن خراج باشد زيرا خراج آنگهى بدست آيد كه زمين (كشت) آباد باشد و كسى كه خراج را بدون آبادانى زمين بخواهد كشور را به ويرانى و بندگان را به تباهى كشيده و آن حكومت جز مدتى كوتاه پايدار نماند، پس اگر خراج دهندگان از سنگينى (ماليات) يا آفت محصول يا قطع شدن بهره آب يا از نيامدن باران و شبنم يا از خرابى زمين بر اثر پوشيده شدن آن بزير آب يا از بى آبى شكايت كردند به ايشان تخفيف بده بدان مقدار كه اميدوار گردى كارشان سامان يافته است.

و بايد سبك ساختن سنگينى بار ايشان بر تو گران نيايد زيرا تخفيفى كه به آنها ميدهى اندوخته اى است كه به آبادانى كشور و آرايش حكومتت به تو باز ميگردانند بعلاوه اينكه خوشبينى و ستايش آنها را بخود جلب نموده اى، و ديگر اينكه تو خود خرسندى كه عدل و داد را در ميان آنان گسترده و لذا در برابر رفاه و آسايشى كه به آنها داده اى آسوده خاطرى كه اگر حادثه ناگوارى براى كشورت رخ دهد آنان نيروى ذخيره تو باشند و با طيب خاطر و خوشدلى ترا در آن امر مهم بكار آيند كه آنان به عدل تو خو كرده و به مهربانيت به تو مهر ميورزند، زيرا بكشور آباد آنچه بار كنى توان كشش آنرا دارد، و (اين را بدانكه) زمين آنگاه ويران گردد كه كاركنان در آن زمين تهى دست شوند، و آنان در آن هنگام تهيدست گردند كه حكمرانان (بجاى اينكه به آبادانى زمين بپردازند) به گرد آوردن ماليات بپردازند و به دوام حكومتشان بدگمان بوند و از روزگار پند نگيرند.

از امام صادق (ع) راجع بخراج و جزيه اهل ذمه سؤال شد كه آن بهاى مشروب و گوشت خوك و مردار ميباشد آيا بر امام حلالست كه بگيرد؟ و براى مسلمانان استفاده از آنها جايز است؟ فرمود: «آن بر امام و مسلمانان حلالست و بر خود ذميان حرام، گناهش بگردن آنها است». [۶]


پانویس

  1. مؤمنون: 72
  2. ناظم الاطباء
  3. منجد
  4. مستدرك، جهاد، باب 56
  5. وسائل:11/115
  6. وسائل:11/118

منبع

  • سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ معارف و معاریف.