حلم

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۴۷ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«حلم» به معنی خویشتندارى، یکی از اوصاف مؤمنین است. دارندگان این صفت بر اعصاب و احساسات خود مسلط مى باشند و با خودنگهدارى در برابر برخوردهاى نادرست، از مرز اخلاق اسلامى خارج نمى شوند و با کرامت و بزرگوارى، اسیر خشم و غضب خود نمى گردند و داراى اراده محکم و صبر ستودنی هستند.

معنای حلم

واژه «حلم» به معنى فرونشاندن هیجان خشم است. «راغب اصفهانی» در مفردات مى نویسد: «الحلم ضبط النفس عن هیجان الغضب؛ حلم کنترل‌کننده نفس از طغیان خشم است». سپس مى گوید: «از آنجا که این حالت از عقل و خرد ناشى مى شود، گاهى حلم به معنى عقل و خرد نیز بکار رفته است». بر همین اساس امام على علیه‌السلام مى فرماید: «العقل خلیل المرء، والحلم وزیره؛ عقل دوست صمیمى انسان است و حلم وزیر عقل مى باشد» و نیز مى فرماید: «الحلم نور جوهره العقل؛ حلم نورى است که حقیقت آن عقل و خرد است».

شخصى از امام حسن علیه‌السلام پرسید: حلم چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «کظم الغیظ و ملک النفس؛ فروبردن خشم و تسلط بر خویشتن است».

حلم به معناى استوارى و ثابت ماندن در امور نیز آمده است. بنابراین حلم به معناى خویشتندارى و صبر انقلابى و استوارى در امور است.

با توجه به این که خویشتندارى شامل کنترل زبان، اعصاب و اراده و سایر اعضاء و جوارح مى باشد، بنابراین آنچه در ترجمه واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردبارى» یاد مى کنند کامل به نظر نمى رسد، زیرا حلم به معناى تحمل بار به طور مطلق نیست و تحمل بار، گاهى سر از انظلام و ظلم‌پذیرى درمى آورد که ضد ارزش است. بر همین اساس، مرز بین حلم و انظلام نزدیک است و باید موارد هر کدام را شناخت تا انظلام جایگزین حلم نگردد و انسان به جاى انجام کارى ارزشمند، عمل ضدارزشى را مرتکب نشود.

اما در مورد تعبیر «کظم غیظ»، واژه غیظ در لغت به معنى شدت خشم و حالت برافروختگى و هیجان فوق‌العاده روحى است که بر اثر ناملایمات و گزندهاى روحى به انسان دست مى دهد. واژه «کظم» در لغت به معنى بستن سر مشکى است که پر از آب شده است و به طور کنایه، در مورد کسانى بکار مى رود که از خشم و غضب پر شده اند و نزدیک است که منفجر شوند و عکس العمل تندى نشان دهند. در این هنگام حالت خویشتندارى همچون بند محکم، سر مشک غضب را مى بندد و از طغیان آن جلوگیرى مى نماید. بنابراین کظم غیظ و فرونشاندن خشم از روشن ترین مصداق هاى «حلم» است و موجب جلوگیرى از طغیان خشم و تندى هاى نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهى خطرناک نجات مى بخشد.

حلم در قرآن

در قرآن کریم واژه «حلم» با تعبیر «حلیم» پانزده بار آمده که یازده بار آن به عنوان یکى از صفات خداوند ذکر شده و چهار بار آن به عنوان یکى از خصال پیامبرانى همچون حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و حضرت شعیب علیهم السلام یاد شده است.

حلم صفتی خداگونه:

همان گونه که ذکر شد در قرآن در یازده مورد خداوند به عنوان «حلیم» توصیف شده است. پس مى توان گفت: کسانى که داراى این صفت (به طور صحیح و کامل) هستند، مظهر خدا مى باشند و خود را به خداى بزرگ آن چنان نزدیک نموده اند که خداگونه شده اند و همین موضوع بیانگر اوج ارزش حلم و خویشتندارى است.

خداوند در قرآن، پیامبر بزرگى همچون حضرت ابراهیم علیه‌السلام را به دلیل این که داراى خصلت ارجمند حلم است تعریف و تمجید کرده و مى فرماید: «انّ ابراهیمَ لَحلیمٌ أوّاهٌ مُنیب»؛ (سوره هود، آیه ۷۵) همانا ابراهیم داراى صفت حلم و بسیار متوکل به خداو بازگشت کننده به سوى خدا بود.

و نیز در بشارت خود به حضرت ابراهیم علیه‌السلام در مورد فرزندش حضرت اسماعیل علیه‌السلام مى فرماید: «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ»؛ (سوره صافات، آیه ۱۰۱) ما ابراهیم علیه‌السلام را به نوجوانى داراى حلم بشارت دادیم.

نکته آموزنده در این دو آیه این است که با این که ابراهیم خلیل علیه‌السلام و فرزندش اسماعیل علیه‌السلام داراى عالى ترین ارزش ها و خصلت هاى انسانى بودند، تنها سخن از خصلت حلم آن‌ها به میان آمده است.

آیاتی در موضوع حلم:

در آیات متعددی نیز گرچه لفظ «حلم» نیامده، اما مرتبط با حلم و خویشتندارى است. عبارت «کظم غیظ» که به معنى فرونشاندن خشم است، در قرآن به عنوان یکى از صفات پرهیزکاران بیان شده، آنجا که مى فرماید: «والکاظمین الغیظ» (سوره آل عمران، آیه ۱۳۴)؛ آن‌ها کسانى هستند که خشم خود را فرو مى برند.

قرآن پیرامون یکی از ویژگى‌های بندگان ممتاز خدا مى فرماید: «إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ (سوره فرقان، آیه ۶۳) آن‌ها کسانى هستند که هنگامى که جاهلان آن‌ها را (با گفتار نابخردانه خویش) مخاطب مى سازند، در جواب به آن‌ها سلام مى گویند (و با سلام و بزرگوارى از کنار آن‌ها گذشته و از درگیرى با آن‌ها پرهیز مى کنند).

و در آیه ای خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک...»؛ (سوره آل عمران، آیه ۱۵۹) به برکت رحمت الهى در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى همه از اطراف تو پراکنده مى شدند. پس آن‌ها را ببخش و براى آن‌ها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن....

یکى دیگر از آیاتى که دستور حلم و نرمش به پیامبر اکرم مى دهد این آیه است: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَک وَبَینَهُ عَدَاوَةٌ کأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ»؛ (سوره فصلت، آیه ۳۴) ناپسندى را با نیکى دفع کن که ناگاه خواهى دید که همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است.

این آیه به یکى از آثار درخشان حلم و خویشتندارى اشاره کرده و دستور مى دهد که با برخورد نیک و ابراز محبت و عکس‌العمل نیکو در برابر ناملایمات، زندگى را براى خود آرام کنید زیرا در این صورت دشمنى و کینه به دوستى تبدیل شده، شعله هاى فتنه ها خاموش گشته و جامعه به همسویى و مهر و محبت و برادرى سوق داده مى شود.

در امالى شیخ صدوق روایت شده: شخصى به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: من به افراد بستگانم نیکى مى کنم ولى آن‌ها به من بدى مى کنند. من صله رحم به جا مى آورم ولى آن‌ها قطع رحم مى نمایند. پیامبر صلی الله علیه و آله آیه فوق را خواند و به او دستور داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدى را با نیکى جواب دهد. آن شخص اشعارى پیرامون حلم و نرمش و برخورد نیک با مردم خواند. پیامبر صلی الله علیه و آله اشعار او را ستود و فرمود: بعضى از شعرها حکمت و بعضى از بیان ها همچون سحر اثربخش است.

در تفسیر على ابن ابراهیم در ذیل آیه فوق آمده: خداوند پیامبرش را با این آیه تربیت کرد و پیامبر صلى الله علیه و آله بر اساس همین دستور با مردم رفتار مى نمود.

حلم در گفتار و رفتار معصومان

گفتار معصومین علیهم‌السلام، مشحون از سفارش و تاکید به حلم و نرمش و خویشتندارى در برابر حوادث تلخ است؛ به عنوان نمونه:

  • امیرمومنان على علیه‌السلام مى فرماید: «کمال العلمِ الحلمُ، و کمال الحلم کثرة الاحتمال والکظم؛ کمال و درجه عالى علم، داشتن حلم است و کمال حلم بستگى به تحمل بسیار و فزونى فرونشاندن خشم دارد».
  • نیز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انک مقوّم بأدبک فزیّنه بالحلم؛ زیبایى انسان حلم او است. تو اى انسان به خاطر ادبى که دارى ارزیابى مى شوى، زینت تو به وسیله حلم فراهم مى شود».
  • و فرمود: «الحلم یطفىء نار الغضب و الحدّة توجج إحراقه؛ حلم، آتش خشم را خاموش مى کند ولى تندى و خشونت شعله هاى آتش را برمى‌افروزد».
  • نیز امیرمومنان على علیه‌السلام فرمود: «لا حلم کالصبر و الصمت؛ هیچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبان نیست».
  • امام صادق علیه‌السلام در ضمن گفتارى به یکى از شاگردانش به نام حفص فرمود: بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان که خداوند متعال محمد صلى الله علیه و آله را به پیامبرى برانگیخت و او را به صبر و نرمش فرمان داد و فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله صبر و تحمل کرد و در پرتو آن به اهداف و نتایج بلند و درخشانى نایل شد.
  • امام صادق علیه‌السلام در حدیث دیگری فرمود: «الحلم سراجُ الله؛ حلم و خویشتندارى چراغ تابان خدا است».

در شیوه زندگى پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم‌السلام نیز، بسیار گزارش شده که آن‌ها با برخوردهاى مهرانگیز خود خصلت ارزشمند حلم را رعایت کرده اند، از جمله:

  • انس بن مالک مى گوید: من در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، عبایى که حاشیه غلیظى داشت بر دوشش بود، یک نفر اعرابى نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت و محکم کشید به طورى که حاشیه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشید سپس گستاخانه گفت: اى محمد، از مال خدا که در نزد تو هست بر این دو شترم بار کن تا ببرم، چرا که این اموال نه مال تو است و نه مال پدرت. پیامبر اکرم اندکى سکوت کرد و سپس فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: اى اعرابى، آیا آسیبى که به من رساندى به تو برسانم؟ اعرابى گفت: نه. پیامبر فرمود: چرا؟ اعرابى عرض کرد: زیرا تو بدى را با بدى پاسخ نمى دهى بلکه آن را با خوبى دفع مى‌کنى. پیامبر صلی الله علیه و آله از این سخن خندید و سپس دستور داد تا بر یکى از شتران او جو و بر دیگر خرما بار کردند و به او دادند.
  • در ماجراى فتح مکه مشرکان بسیارى اسیر سپاه اسلام شدند. آن‌ها تردیدى نداشتند که پیامبر اکرم آن‌ها و زندگى آن‌ها را ریشه کن خواهد کرد. یکى از پرچمداران سپاه اسلام به نام سعد فریاد زد: «الیوم یوم الملحمه، الیوم تسبى الحرمه، الیوم اذل الله قریشا؛ امروز روز انتقام روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان و روز ذلت و خوارى قریش است». پیامبر این شعار تند را به شعار محبت آمیز تبدیل کرد و فرمود: «الیوم یوم المرحمه الیوم اعز قریشا؛ امروز روز رحمت و روز عزت قریش است». آنگاه به حضرت على علیه‌السلام فرمود: «پرچم را بدست بگیر و به مکه وارد شو». پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به قریش کرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛ بروید و همه شما آزاد هستید». در روایت دیگر آمده که پیامبر به آن‌ها فرمود: شما از من چه توقع دارید؟ عرض کردند: توقع رفتار نیک داریم که برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستى. پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به آن‌ها فرمود: به شما همان مى گویم که برادرم حضرت یوسف علیه‌السلام به برادرانش گفت: «لا تثریب علیکم الیوم...»؛ امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست... . (سوره یوسف، آیه ۹۲)
  • در زندگى امیرمومنان علیه‌السلام آمده که در عصر خلافتش، روزى خطاب به جمعیت فرمود: آنچه سوال دارید از من بپرسید، هر سوالى که مربوط به پایین تر از عرش باشد، پاسخ مى دهم و چنین ادعایى را بعد از من جز دروغگو نمى کند. در این هنگام مردى بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، در حالى که کتابى در گردنش آویزان بود و گویى از عرب هاى یهود بوده با صداى بلند با کمال گستاخى، خطاب به على علیه‌السلام گفت: اى مدعى چیزى که نمى دانى و پیشى گیرنده نابجا من از تو سوال‌هایى مى کنم که از جواب آن‌ها درمانده شوى. در این هنگام جمعى از شیعیان و دوستان على علیه‌السلام برخاستند تا به او حمله کرده و او را تنبیه کنند. حضرت على علیه‌السلام آن‌ها را به شدت از این کار بازداشت و فرمود: رهایش کنید، شتابزدگى و تندى و خشم را از خود دور نمایید. با این کارها حجت هاى خدا بر مردم تمام نشده و براهین الهى آشکار نخواهد گردید. آنگاه با کمال حلم و بزرگوارى به آن مرد روکرد و فرمود: هر سوالى که دارى بپرس. او سوال هاى خود را مطرح کرد و حضرت على علیه‌السلام به همه آن‌ها پاسخ داد. او شیفته علم و حلم على علیه‌السلام شد و اشعارى در مدح على علیه‌السلام سرود و خواند و آن حضرت را صاحب علم و راهنماى گمراهان و رادمرد کمال و ارزش هاى والاى انسانى خواند.
  • همچنین در زندگى آن حضرت آمده است: روزى شخصى در محضر آن حضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مى خواست پاسخ او را بدهد. امیرمومنان على علیه‌السلام قنبر را صدا زد و فرمود: «مَهلاً یا قنبر، دَع شاتِمَک...؛ اى قنبر، آرام باش. دشنام‌دهنده خود را از روى بى‌اعتنایى رها کن تا پروردگار را خشنود و شیطان را خشمگین و دشمنت را عقوبت کنى (زیرا عقوبتى براى او بدتر از بى‌اعتنایى نیست). سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان ها را آفرید، مومن به هیچ چیزى مثل حلم پروردگارش را راضى نمى کند و هیچ چیزى شیطان را مثل خویشتندارى و تحمل، ناراحت نمى نماید. احمق و نادان نیز به چیزى مانند سکوت، کیفر نمى بیند».

آثار حلم و خویشتندارى

یکى از برکات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از خصال جوانمردان است و موجب استحکام روابط و دوستى ها و مهر و محبت خواهد شد. انسانى که داراى حلم نیست، اهل بخشیدن و گذشت نخواهد بود. همان گونه که حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگى او است. امیرمومنان على علیه‌السلام در آغاز یکى از خطبه‌هایش مى فرماید: «الحمدلله... الذى عَظُم حلمُه فَعَفا؛ حمد و سپاس خداوندى را که عظمت حلم او موجب عفو و بخشش او است». (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۱)

از آثار دیگر حلم این که، موجب افزایش یار و دوست مى گردد؛ حضرت على علیه‌السلام مى فرماید: «و بالحلم عن السفیه تکثر الانصار؛ و حلم‌ورزى در برابر سفیهان، بر یاران انسان مى افزاید». و بر همین اساس مى فرماید: «الحلم عشیرة؛ حلم براى انسان مانند عشیره و طایفه (حامى نیکى) خواهد بود». (نهج البلاغه، حکمت ۴۱۸)

امیرمومنان على علیه‌السلام مى فرماید: «الحلم والأناة توأمان یُنتجُهما علوُّ الهمة؛ حلم و آرامش (در برابر حوادث تلخ) فرزندان دو قلویى هستند که از همت بلند متولد مى شوند» (نهج البلاغه، حکمت ۴۶۰)؛ و در عبارت دیگر فرمود: «الحلم غطاءٌ ساتِر؛ حلم پرده اى پوشنده است». (نهج البلاغه، حکمت ۴۲۴)

نتیجه دیگر حلم آن است که موجب عزت و سرافرازى مى شود، همان گونه که حضرت على علیه‌السلام فرمود: «ولا عزَّ کالحلم؛ هیچ عزتى چون حلم نیست یعنى حلم و خویشتندارى مایه عزت و سربلندى در پیشگاه خدا و مردم مى گردد».

نیز از آثار و برکات حلم آن است که موجب تقصیر و کوتاهى در کارها نشده و باعث زندگى پسندیده و گوارا در نزد مردم مى شود؛ امام على علیه‌السلام فرمود: «و من حلم لم یفرط فى امره، و عاش فى الناس حمیدا؛ کسى که حلم ورزد در کار خود تفریط و کوتاهى نمى کند و در میان مردم به طرز پسندیده زندگى خواهد کرد».

جای حلم و جای غضب

یکی از سوالاتی که در مورد حلم مطرح می شود این است که در موارد متعددى از قرآن و روایات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگیرى از گستاخى نااهلان گردد، از جمله قرآن مى فرماید: «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیکم»؛ کسى که بر شما تجاوز کرد، شما نیز نسبت به او مقابله به مثل کنید. با وجود چنین دستوراتی آیا جایی برای حلم باقی می ماند؟

جواب این سوال آن است که سفارش به حلم مربوط به برخورد با دوستان است و به ما دستور داده‌ اند غضب را در صحنه‌ هاى درون مرزى بر علیه دوستانتان بکار نبرید و اگر در داخل منزل یا محل کار، عصبانى شدید، این غضب را اعمال نکنید؛ اما در رابطه با دشمنان دین دستور به دفاع و مقابله داده شده است.

با این توضیح باید توجه نمود که گاهى حلم و کظم غیظ نابجا و منفى است، چرا که موجب گستاخى جنایتکار و یا پى آمدهاى شوم دیگر مى شود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفه اى، منافقین یا ملحدى که در صدد ضربه زدن و افساد هستند.

منابع

  • محمد محمدى اشتهاردى، مجله پاسدار اسلام، سال ۱۳۷۹، شماره ۲۱۹.
  • "جای بردباری و جای خشم در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام"، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌البیت علیهم السلام.