حلف الفضول: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''حلف الفضول''' به معناي پيمان جوان‌مردان، اشاره به عهد و  پيماني دارد كه پیامبر اسلام قبل از بعثت با عده‌اي از جوانان مكه در خانه عبدالله بن جدعان بسته بودند. کسانی که این پیمان را بستند سوگند ياد كردند تا از ستمديدگان و افراد غريبه‌اي را كه و ارد شهر مي‌شوند و مورد ستم زورمندان واقع مي‌شوند ياري كنند.
+
'''«حلف الفضول»'''، اشاره به عهد و  پیمانی دارد که [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] (صلی الله علیه و آله) قبل از [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] با عده‌ای از جوانان [[مکه|مکه]] در خانه عبدالله بن جدعان بسته بودند. کسانی که این پیمان را بستند سوگند یاد کردند تا ستمدیدگان و افراد غریبه‌ای را که وارد شهر می‌شوند و مورد ستم زورمندان واقع می‌شوند یاری کنند. «حلف‌الفضول»، پس از ظهور [[اسلام]] نیز محترم شمرده شد.
  
==جریان پیمان حلف الفضول==
+
==جریان پیمان حلف‌الفضول==
  
قبل از [[اسلام]] در میان اعراب و سران برخی از قبائل پیمان هائی بسته شده بود که به احلاف مشهور است و هدف از این پیمان ها عموما جلوگیری از بی نظمی و اغتشاش و مقاومت در برابر دشمنان قریش و حمایت از خانه [[کعبه]] و ... بود. از جمله آن ها است «[[حلف المطیبین]] » و «[[حلف اللعقة]] » که در سبب نامگذاری آن ها نیز به این نام ها سخنانی گفته اند.<ref> برای اطلاع بیشتر به [[تاریخ یعقوبی]]، ج 2 ص 10 و [[سیره ابن هشام]]، ج ص 135.</ref>
+
قبل از [[اسلام]] در میان اعراب و سران برخی از قبائل، پیمان هائی بسته شده بود که به «[[حلف|احلاف]]» مشهور است و هدف از این پیمان ها عموما جلوگیری از بی نظمی و اغتشاش و مقاومت در برابر دشمنان [[قریش]] و حمایت از خانه [[کعبه]] و ... بود. از جمله آنها «حلف المطیبین» و «حلف اللعقة» است که در سبب نامگذاری آنها نیز به این نام ها سخنانی گفته اند.<ref> برای اطلاع بیشتر به تاریخ یعقوبی، ج ۲ ص ۱۰ و سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۵.</ref>
  
یکی از این پیمان ها که طبق روایات رسیده، اسلام نیز آن را امضاء کرده و به عنوان پیمان مقدسی از آن یاد شده «حلف الفضول » است که برای جلوگیری از ظلم و تعدی زورگویان و به منظور دفاع از ستمدیدگان بسته شد، و چون این پیمان در هدف مشابه پیمان دیگری بوده که سال ها قبل از آن بوسیله «جرهمیان » بسته شد و انعقاد آن بوسیله چند نفر بوده که نام همگی آن ها «فضل » یا فضیل بوده (یعنی فضل بن فضاله و فضل بن وداعه و فضیل بن حارث و یا به گفته بعضی: فضل بن قضاعه و فضل بن مشاعه و فضل بن بضاعه)<ref> سیره المصطفی، ص 28.</ref> بدین جهت به این پیمان نیز «حلف الفضول » گفتند، و برخی نیز در وجه تسمیه و این نامگذاری وجوه دیگری گفته اند که جای ذکر آن نیست.<ref> به پاورقی سیره ابن هشام، ج 1 ص 133 و تاریخ یعقوبی ج 2 ص 11 و [[اقرب الموارد]] ماده «فضل » و [[سیره حلبیه]]، ج ص 156 مراجعه شود.</ref>
+
یکی از این پیمان ها که طبق روایات رسیده، اسلام نیز آن را امضاء کرده و به عنوان پیمان مقدسی از آن یاد شده «حلف الفضول» است که برای جلوگیری از [[ظلم]] و تعدی زورگویان و به منظور دفاع از ستمدیدگان بسته شد، و چون این پیمان در هدف، مشابه پیمان دیگری بوده که سال ها قبل از آن بوسیله «جرهمیان» بسته شد و انعقاد آن بوسیله چند نفر بوده که نام همگی آنها «فضل» یا فضیل بوده (یعنی فضل بن فضاله و فضل بن وداعه و فضیل بن حارث و یا به گفته بعضی: فضل بن قضاعه و فضل بن مشاعه و فضل بن بضاعه)،<ref> سیره المصطفی، ص ۲۸.</ref> بدین جهت به این پیمان نیز «حلف الفضول» گفتند. برخی نیز در وجه تسمیه و این نامگذاری وجوه دیگری گفته اند.<ref> به پاورقی سیره ابن هشام، ج ۱ ص ۱۳۳ و تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۱۱ و سیره حلبیه، ج ۱، ص ۱۵۶ مراجعه شود.</ref>
  
پیمان مزبور پس از جنگ های فجار و در بیست سالگی رسول خدا و در خانه عبدالله بن جدعان انجام پذیرفت،<ref> طبقات ابن سعد، ج ص 128، تاریخ یعقوبی، ج ص 10.</ref> و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که پس از بعثت می فرمود: لقد شهدت فی دار عبدالله بن جدعان حلفا ما احب ان لی به حمر النعم ولو ادعی به فی الاسلام لاجبت <ref> سیره ابن هشام، ج ص 134.</ref>: به راستی که در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی بودم که خوش ندارم آن را با هیچ چیز دیگر مبادله کنم، و اگر در اسلام نیز مرا بدان دعوت کنند اجابت خواهم کرد و می پذیرم.
+
پیمان مزبور پس از [[جنگ های فجار در تاریخ عرب|جنگ های فجار]]، در بیست سالگی [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و در خانه عبدالله بن جدعان انجام پذیرفت،<ref> طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۲۸، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۰.</ref> و از رسول خدا روایت شده که پس از [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] می فرمود: لقد شهدتُ فی دار عبدالله بن جدعان حلفاً ما احبّ انّ لی به حُمر النعم ولو ادعی به فی الاسلام لأجبتُ:<ref> سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۴.</ref> به راستی که در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی بودم که خوش ندارم آن را با هیچ چیز دیگر مبادله کنم، و اگر در اسلام نیز مرا بدان دعوت کنند اجابت خواهم کرد و می پذیرم.
  
و ماجرا - چنانچه گفته اند - از این جا شروع شد که مردی از قبیله «[[زبید]]» و یا قبائل دیگر [[حجاز]]<ref> در [[مروج الذهب]] و [[البدایه والنهایة]] و سیره حلبیه و [[سیره قاضی دحلان ]] «رجلا من زبید» آمده ولی در تاریخ یعقوبی دو قول دیگر ذکر شده یکی آن که آن مرد مردی از بنی لبید بن خزیمه بود و دیگر آن که وی مردی از قیس بن شیبه بوده است.</ref> به [[مکه]] آمد و مالی را به عاص بن وائل سهمی فروخت، و هنگامی که به سراغ پول آن رفت عاص بن وائل از پرداخت آن خودداری کرد و مرد زبیدی را از نزد خود راند.
+
و ماجرا - چنانچه گفته اند - از این جا شروع شد که مردی از قبیله «زبید» و یا قبائل دیگر [[حجاز]]<ref> در مروج الذهب و البدایه والنهایة «رجلا من زبید» آمده ولی در تاریخ یعقوبی دو قول دیگر ذکر شده، یکی آن که آن مرد مردی از بنی لبید بن خزیمه بود و دیگر آن که وی مردی از قیس بن شیبه بوده است.</ref> به [[مکه]] آمد و مالی را به [[عاص بن وائل|عاص بن وائل سهمی]] (پدر [[عمرو بن عاص|عمرو عاص]]) فروخت، و هنگامی که به سراغ پول آن رفت عاص بن وائل از پرداخت آن خودداری کرد و مرد زبیدی را از نزد خود راند.
  
مرد زبیدی به نزد جمعی از سران قریش رفت - و به گفته برخی به نزد افرادی که پیمان «لعقه » را منعقد کرده بودند رفت - و از آن ها برای گرفتن [[حق]] خود استمداد کرد، ولی آن ها پاسخی به او نداده و حاضر به گرفتن حق او نشدند.
+
مرد زبیدی به نزد جمعی از سران [[قریش]] رفت - و به گفته برخی به نزد افرادی که پیمان «لعقه» را منعقد کرده بودند رفت - و از آنها برای گرفتن [[حق]] خود استمداد کرد، ولی آنها پاسخی به او نداده و حاضر به گرفتن حق او نشدند.
  
مرد زبیدی که چنان دید بر فراز [[کوه ابی قبیس]] - که مشرف به شهر مکه و خانه کعبه بود - رفت و بوسیله این دو بیت فریاد مظلومانه و ستمی را که به او شده بود به گوش مردم مکه و اشراف شهر رسانده چنین گفت: یا آل فهر لمظلوم بضاعته × ببطن مکة نائی الدار و القفرو محرم اشعث لم یقض عمرته × یا للرجال و بین الحجر والحجران الحرام لمن تمت کرامته × و لاحرام لثوب الفاجر الغدر، یعنی: ای خاندان «فهر»<ref> «فهر» و «قصی » که در شعر بعدی آمده نام دو تن از اجداد قریش و قبائل [[مکه]] است.</ref> برسید بداد ستمدیده ای که در وسط شهر مکه کالایش را به ستم برده اند و دستش از خانه و کسان دور است، و ای مردان برسید به داد محرمی ژولیده که هنوز عمره اش را بجای نیاورده و میان ([[حجر اسماعیل]]) و [[حجرالاسود]] گرفتار است.
+
مرد زبیدی که چنان دید بر فراز [[کوه ابوقبیس]] - که مشرف به شهر [[مکه]] و خانه [[کعبه]] بود - رفت و بوسیله این دو [[بیت (شعر)|بیت]] فریاد مظلومانه و ستمی را که به او شده بود به گوش مردم مکه و اشراف شهر رسانده چنین گفت:  
  
به راستی که حرمت و احترام برای آن کسی است که در بزرگواری تمام باشد، و دو جامه فریب کار احترامی ندارد. و بر طبق نقل دیگری شخصی که کالای او را خریده و پولش را نداده بود [[امیة بن خلف]] بود و شعری که گفت این بود:
+
یا آل فهر لمظلوم بضاعته * ببطن مکة نائی الدار والقفرو
  
یال قصی کیف هذا فی الحرم؟ × و حرمة البیت و اخلاق الکرم؟ × اظلم لایمنع منی من ظلم، یعنی: ای خاندان «قصی » این چه ناامنی و زندگی ظالمانه ای است در حرم امن خدا؟ و این چه حرمتی است که برای خانه خدا نگاه داشته اید و چه [[اخلاق پسندیده ]]ای؟ که به من ستم می شود و کسی نیست که از من دفع ظلم کرده و جلوی ستم را بگیرد؟
+
محرم اشعث لم یقض عمرته * یا للرجال و بین الحجر والحجر
  
و به هر صورت، گفته اند: این فریاد مظلومانه که در شهر مکه طنین افکند، زبیر بن [[عبدالمطلب]] - عموی [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله -از جا حرکت کرده گفت: این فریاد را نمی توان نشنیده گرفت، و به سراغ بزرگان قبائل قریش رفت، و توانست قبائل زیر یعنی [[بنی هاشم]] و [[بنی زهره]] و [[بنی تیم بن مره]] و [[بنی حارث بن فهر]] را با خود همراه کند و در خانه عبدالله بن جدعان<ref> عبدالله بن جدعان چنانچه در سیره قاضی دحلان (حاشیه سیره حلبیه ج 1 ص 99-101 ط مصر) آمده مرد سخاوتمند و باثروتی بوده که هر روز جمع زیادی را برای اطعام در خانه خود گرد می آورد، و داستانی هم در آن جا برای ثروتمند شدن عبدالله نقل کرده که بی شباهت به افسانه نیست والله اعلم.</ref> اجتماع کرده و در آن جا پیمان «حلف الفضول » را منعقد ساخته، و دست های خود را به نشانه تعهد در برابر پیمان در آب زمزم فرو بردند و به مضمون زیر پیمان بستند که: لایظلم غریب و لاغیره، و لئن یؤخذ للمظلوم من الظالم : نباید به هیچ شخص غریب یا غیرغریبی ستم شود، و باید [[حق]] مظلوم از ظالم گرفته شود! و به دنبال این پیمان به نزد [[عاص بن وائل]] رفته، و حق مرد زبیدی را از او گرفته و به آن مرد دادند.
+
ان الحرام لمن تمت کرامته * و لاحرام لثوب الفاجر الغدر
  
== تحریف حلف الفضول ==
+
یعنی: ای خاندان «فهر»<ref> «فهر» و «قصی» که در شعر بعدی آمده نام دو تن از اجداد قریش و قبائل مکه است.</ref> برسید به داد ستمدیده ای که در وسط شهر مکه کالایش را به ستم برده اند و دستش از خانه و کسان دور است، و ای مردان برسید به داد محرمی ژولیده که هنوز عمره اش را بجای نیاورده و میان [[حجر اسماعیل]] و [[حجرالاسود]] گرفتار است. به راستی که حرمت و احترام برای آن کسی است که در بزرگواری تمام باشد، و دو جامه فریب کار احترامی ندارد.
  
از آن جا که این پیمان مقدس در آن روز توانست جلوی ظلم و ستم یک قلدر زورگو را در [[مکه]] بگیرد، و در روزهای بعد از آن نیز در مسیر تاریخ قریش - به شرحی که در ذیل خواهد آمد - باز هم توانست جلوی ظلم های دیگری را نظیر آن چه گذشت بگیرد، و موجب قداست و احترام این پیمان شود، تحریف کنندگان [[تاریخ اسلام]] یعنی [[بنی امیه]] که پیوسته می کوشیدند برای چهره بی آبروی خود آبروئی تحصیل کنند، و متاسفانه به خاطر امکاناتی که در دست داشتند و حدود هشتاد سال خلافت اسلام را به غصب و زور تصاحب کرده و بلندگوی [[اسلام]] اموی بودند.
+
و بر طبق نقل دیگری شخصی که کالای او را خریده و پولش را نداده بود امیة بن خلف بود و شعری که گفت این بود:
  
و به خاطر نداشتن تقوی و ایمان از انجام هیچ جنایتی برای رسیدن به هدف خود یعنی ریاست و حکومت برای خود و بدنام کردن رقبای خود یعنی [[بنی هاشم]] پروا نداشتند.
+
یا لقصی کیف هذا فی الحرم؟ * و حرمة البیت و اخلاق الکرم؟ * اظلم لایمنع منی من ظلم
  
در این جا نیز جیره خواران خود یعنی امثال [[ابوهریره]] را وادار کرده تا با [[جعل حدیث]] نام بنی امیه و [[ابوسفیان]] را نیز جزء شرکت کنندگان و بلکه پرچم داران این پیمان ذکر کنند. و بدین وسیله این گرگان درنده و ستمکاران معروف تاریخ را - که در ظلم و ستم ضرب المثل هستند - حامیان مظلوم و دشمنان ظالم معرفی کنند... و در مقابل این جنایت تاریخی چند درهم پول سیاه بی ارزش دریافت کنند.
+
یعنی: ای خاندان «قصی» این چه ناامنی و زندگی ظالمانه ای است در حرم امن خدا؟ و این چه حرمتی است که برای خانه خدا نگاه داشته اید و چه اخلاق پسندیده ای؟ که به من ستم می شود و کسی نیست که از من دفع ظلم کرده و جلوی ستم را بگیرد؟
  
و بلکه برخی از این [[حدیث]] سازان نام عباس بن عبدالمطلب را نیز جزء قیام کنندگان برای گرفتن [[حق]] مظلومان و دعوت کنندگان سران قریش در حلف الفضول ذکر کرده اند که به خوبی دست تحریف در آن آشکار و انگیزه این تحریف نیز همان کیسه های زر و آش و پلوهائی بوده که به شکم این بازرگانان حدیث می ریختند تا بدین وسیله بلکه بتوانند رقبای دیگر خود را در [[خلافت]] از میدان خارج کرده و خود را وارث بلامنازع [[رسول خدا]] و دست آوردهای [[اسلام]] معرفی کنند. وگرنه کسی نیست از اینان بپرسد آخر مگر عباس بن عبدالمطلب که یکی دو سال از رسول خدا کوچکتر بوده در آن زمان چند سال داشته که چنین قدرت و نفوذی داشته باشد که بتواند سران قریش را برای عقد پیمانی به این مهمی دعوت کرده و بتواند حق مظلومی را از ظالمی همچون عاص بن وائل سهمی یا امیه بن خلف جمحی بگیرد...!؟ و یا مگر فراموش کرده اند که عاص بن وائل سهمی هم پیمان بنی امیه بوده و ابوسفیان اموی هیچ گاه بر ضد هم پیمان متنفذی هم چون عاص بن وائل سهمی قیام نخواهد کرد و پیمانی علیه او امضاء نخواهد کرد...؟! - مگر این که بگوئیم دروغ گو کم حافظه می شود-!
+
و به هر صورت، گفته اند: این فریاد مظلومانه که در شهر مکه طنین افکند، زبیر بن [[عبدالمطلب]] - عموی [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله - از جا حرکت کرده گفت: این فریاد را نمی توان نشنیده گرفت، و به سراغ بزرگان قبائل قریش رفت، و توانست قبائل زیر یعنی [[بنی هاشم]] و بنی زهره و بنی تیم بن مره و بنی حارث بن فهر را با خود همراه کند و در خانه عبدالله بن جدعان<ref> عبدالله بن جدعان چنانچه در سیره قاضی دحلان (حاشیه سیره حلبیه، ج ۱ ص ۹۹-۱۰۱) آمده مرد سخاوتمند و باثروتی بوده که هر روز جمع زیادی را برای اطعام در خانه خود گرد می آورد، و داستانی هم در آن جا برای ثروتمند شدن عبدالله نقل کرده که بی شباهت به افسانه نیست، والله اعلم.</ref> اجتماع کرده و در آن جا پیمان «حلف الفضول» را منعقد ساخته، و دست های خود را به نشانه تعهد در برابر پیمان در آب [[چاه زمزم|زمزم]] فرو بردند و به مضمون زیر پیمان بستند که: لایظلم غریب و لاغیره، و لئن یؤخذ للمظلوم من الظالم: نباید به هیچ شخص غریب یا غیرغریبی ستم شود، و باید حق مظلوم از ظالم گرفته شود! و به دنبال این پیمان به نزد [[عاص بن وائل]] رفته، و حق مرد زبیدی را از او گرفته و به آن مرد دادند.
  
و بهتر است داستان این تحریف را از زبان تاریخ بشنوید ابن هشام در سیره خود از ابن اسحاق روایت کرده که وی از شخصی به نام محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی نقل کرده که گوید: محمد بن جبیر بن مطعم بن عدی بن نوفل بن [[عبدمناف]] - که داناترین مرد قریش در زمان خود بود --<ref> سیره ابن هشام، ج 1، ص 135.</ref>
+
==حلف‌الفضول در مسیر تاریخ==
  
پس از قتل عبدالله بن زبیر به نزد عبدالملک بن مروان اموی رفت و مردم نیز نزد عبدالملک گردآمده بودند و چون به نزد وی آمد عبدالملک بدو گفت: ای ابا سعید آیا ما و شما در حلف الفضول نبودیم؟ محمد بن جبیر: شما بهتر می دانید! عبدالملک: ای اباسعید [[حق]] مطلب را در این باره به من بگو! محمد بن جبیر: نه به خدا [[سوگند]] ما و شما در حلف الفضول نبودیم! عبدالملک: راست گفتی!
+
از آن جا که این پیمان مقدس در آن روز توانست جلوی [[ظلم]] یک زورگو را در [[مکه]] بگیرد، و در روزهای بعد از آن نیز در مسیر تاریخ [[قریش]] باز هم توانست جلوی ظلم های دیگری را نظیر آن چه گذشت بگیرد و موجب قداست این پیمان شود، تحریف کنندگان [[تاریخ اسلام]] یعنی [[بنی امیه]] که پیوسته می کوشیدند برای خود آبروئی تحصیل کنند، و به خاطر امکاناتی که در دست داشتند و حدود هشتاد سال [[خلافت]] اسلامی را به [[غصب]] و زور تصاحب کرده و بلندگوی [[اسلام]] اموی بودند و به خاطر نداشتن [[ایمان]] از انجام هیچ جنایتی برای رسیدن به هدف خود یعنی ریاست و حکومت و بدنام کردن رقبای خود یعنی [[بنی هاشم]] پروا نداشتند، در اینجا نیز جیره خواران خود یعنی امثال [[ابوهریره]] را وادار کرده تا با [[حدیث جعلی|جعل حدیث]]، نام بنی امیه و [[ابوسفیان]] را نیز جزء شرکت کنندگان و بلکه پرچم داران این پیمان ذکر کنند و بدین وسیله این ستمکاران معروف تاریخ را حامیان مظلوم و دشمنان ظالم معرفی کنند.
  
== حلف الفضول در مسیر تاریخ ==
+
اما کاربرد این پیمان مقدس و اهمیت آن به قدری بود که پس از انعقاد آن نیز در طول تاریخ بارها مورد استفاده قرار گرفت و جلوی تجاوز و تعدی ستمگران و زورگویان را می گرفت. از آن جمله داستان های زیر قابل توجه است:
  
کاربرد این پیمان مقدس و اهمیت آن به قدری بود که پس از انعقاد آن نیز در طول تاریخ بارها مورد استفاده قرار گرفت و همچون پتکی بر سر ستمگران و زورگویان فرود آمده و جلوی تجاوز و تعدی ها را می گرفت و همچون سد محکمی در برابر قلدرهای [[مکه]] - که خود را مالک الرقاب همگان می دانستند - قرار گرفت که از آن جمله داستان های زیر قابل توجه است:
+
۱- مورخین با اندک اختلافی نقل کرده اند که مردی از قبیله خثعم به منظور انجام [[حج ]] به [[مکه]] آمد و دختر زیبای خود را نیز که نامش «قتول» بود به همراه خود به مکه آورد. نبیه بن حجاج - یکی از سرکردگان [[قریش]] - دختر او را ربود و به نزد خود برد. مرد خثعمی برای بازگرفتن دختر خود از مردم مکه استمداد کرد، بدو گفتند: تنها راه چاره این است که از حلف الفضول و اعضای آن کمک بگیری! آن مرد به کنار خانه [[کعبه]] رفته و با فریاد بلند اعضای حلف الفضول را به کمک طلبید، و آن ها نیز با شمشیرهای برهنه نزد او گردآمده و آمادگی خود را برای رفع ظلم از وی اعلام کردند، و آن مرد داستان ربودن دخترش را نقل کرده و همگی به نزد نبیه آمدند، و نبیه که چنان دید از آن ها خواست تا یک شب به او مهلت دهند، ولی آن ها یک لحظه هم به او مهلت ندادند، و پیش از آن که دست نبیه بن حجاج به آن دختر برسد، دختر را از وی گرفته و به پدرش سپردند.<ref> سیرة المصطفی، ص ۵۲؛ سیره الحلبیه ج ۱ ص ۱۵۷.</ref>
  
1- مورخین با اندک اختلافی نقل کرده اند که مردی از [[قبیله خثعم]] به منظور انجام [[حج ]] به مکه آمد و دختر بسیار زیبای خود را نیز که نامش  «قتول » بود به همراه خود به مکه آورد، [[نبیه بن حجاج]] - یکی از سرکردگان قریش - دختر او را ربود و به نزد خود برد.
+
۲- [[ابن هشام حمیری|ابن هشام]] و دیگران به سندهای مختلف روایت کرده اند که میان [[امام حسین]] علیه السلام و [[ولید بن عتبه]] اموی که از سوی [[معاویه]] در [[مدینه]] حکومت داشت، نزاعی درگرفت و مورد نزاع مالی بود که متعلق به امام حسین علیه السلام بود و ولید آن را به زور غصب کرده بود. امام علیه السلام بدو فرمود: به خدای یکتا [[سوگند]] می خورم که اگر حق مرا ندهی شمشیر خود را برمی گیرم و در [[مسجد النبی (ص)|مسجد رسول خدا]] صلی الله علیه و آله می ایستم و مردم را به «حلف الفضول» دعوت می کنم...! این خبر به گوش مردم رسید و [[عبدالله بن زبیر]] و مسور بن مخرمه زهری و عبدالرحمان عثمان تیمی و برخی دیگر از غیرتمندان به حمایت از امام علیه السلام و دفاع از پیمان «حلف الفضول» برخاسته و آمادگی خود را برای این کار اعلام کردند، که چون خبر به گوش ولید بن عتبه رسید دست از ظلم و ستم برداشته و حق امام علیه السلام را به آن حضرت باز پس داد.<ref> سیرة ابن هشام، ج ۱ ص ۱۳۴؛ سیره حلبیه، ج ۱، ص ۱۵۷؛ الصحیح من السیرة، ج ۱، ص ۱۰۰.</ref>
 
 
مرد خثعمی برای بازگرفتن دختر خود از مردم مکه استمداد کرد، بدو گفتند: تنها راه چاره این است که از حلف الفضول و اعضای آن کمک بگیری! آن مرد به کنار خانه کعبه رفته و با فریاد بلند اعضای حلف الفضول را به کمک طلبید، و آن ها نیز با شمشیرهای برهنه نزد او گردآمده و آمادگی خود را برای رفع ظلم از وی اعلام کردند، و آن مرد داستان ربودن دخترش را نقل کرده و همگی به نزد نبیه آمدند، و نبیه که چنان دید از آن ها خواست تا یک شب به او مهلت دهند، ولی آن ها یک لحظه هم به او مهلت ندادند، و پیش از آن که دست نبیه بن حجاج به آن دختر برسد، دختر را از وی گرفته و به پدرش سپردند.<ref> سیرة المصطفی ص 52 و سیره الحلبیه ج 1 ص 157 و سیره قاضی دحلان - حاشیه سیره حلبیه، ج 1 ص 102.</ref>
 
 
 
2- [[ابن هشام]] و دیگران به سندهای مختلف روایت کرده اند که میان حضرت [[امام حسین]] بن علی علیهماالسلام و ولید بن عتبه اموی که از سوی [[معاویه]] در [[مدینه]] حکومت داشت نزاعی درگرفت، و مورد نزاع مالی بود که متعلق به امام حسین علیه السلام بود و ولید آن را به زور غصب کرده بود.
 
 
 
امام علیه السلام بدو فرمود: به خدای یکتا [[سوگند]] می خورم که اگر حق مرا ندهی شمشیر خود را برمی گیرم و در [[مسجد]] رسول خدا صلی الله علیه و آله می ایستم و مردم را به «حلف الفضول » دعوت می کنم...!
 
 
 
این خبر به گوش مردم رسید و عبدالله بن زبیر و مسور بن مخرمه زهری و عبدالرحمان عثمان تیمی و برخی دیگر از غیرتمندان به حمایت از امام علیه السلام و دفاع از پیمان «حلف الفضول » برخاسته و آمادگی خود را برای این کار اعلام کردند، که چون خبر به گوش [[ولید بن عتبه]] رسید دست از ظلم و ستم برداشته و حق امام علیه السلام را به آن حضرت باز پس داد...<ref> سیرة ابن هشام، ج 1 ص 134، سیره حلبیه، ج ص 157. الصحیح من السیرة، ج 1، ص 100، سیرة المصطفی، ص 52-53.</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
  
*رسولى محلاتى، درس هايى از تاريخ تحليلى اسلام، جلد 1، صفحه 309.
+
*رسولى محلاتى، درس هایى از تاریخ تحلیلى اسلام، ج ۱، ص ۳۰۹.
 +
 
 +
*[http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، "حلف الفضول"، بازیابی: ۱۴ بهمن ۱۳۹۲.
  
*پژوهشکده باقرالعلوم، حلف الفضول، [http://www.pajoohe.ir  دانشنامه پژوهه]، بازیابی: 14 بهمن 1392.
+
== مطالب مرتبط ==
  
 +
* [[حلف]]
 
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
  
 
[[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]]
 
[[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۱

«حلف الفضول»، اشاره به عهد و پیمانی دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت با عده‌ای از جوانان مکه در خانه عبدالله بن جدعان بسته بودند. کسانی که این پیمان را بستند سوگند یاد کردند تا ستمدیدگان و افراد غریبه‌ای را که وارد شهر می‌شوند و مورد ستم زورمندان واقع می‌شوند یاری کنند. «حلف‌الفضول»، پس از ظهور اسلام نیز محترم شمرده شد.

جریان پیمان حلف‌الفضول

قبل از اسلام در میان اعراب و سران برخی از قبائل، پیمان هائی بسته شده بود که به «احلاف» مشهور است و هدف از این پیمان ها عموما جلوگیری از بی نظمی و اغتشاش و مقاومت در برابر دشمنان قریش و حمایت از خانه کعبه و ... بود. از جمله آنها «حلف المطیبین» و «حلف اللعقة» است که در سبب نامگذاری آنها نیز به این نام ها سخنانی گفته اند.[۱]

یکی از این پیمان ها که طبق روایات رسیده، اسلام نیز آن را امضاء کرده و به عنوان پیمان مقدسی از آن یاد شده «حلف الفضول» است که برای جلوگیری از ظلم و تعدی زورگویان و به منظور دفاع از ستمدیدگان بسته شد، و چون این پیمان در هدف، مشابه پیمان دیگری بوده که سال ها قبل از آن بوسیله «جرهمیان» بسته شد و انعقاد آن بوسیله چند نفر بوده که نام همگی آنها «فضل» یا فضیل بوده (یعنی فضل بن فضاله و فضل بن وداعه و فضیل بن حارث و یا به گفته بعضی: فضل بن قضاعه و فضل بن مشاعه و فضل بن بضاعه)،[۲] بدین جهت به این پیمان نیز «حلف الفضول» گفتند. برخی نیز در وجه تسمیه و این نامگذاری وجوه دیگری گفته اند.[۳]

پیمان مزبور پس از جنگ های فجار، در بیست سالگی رسول خدا صلی الله علیه و آله و در خانه عبدالله بن جدعان انجام پذیرفت،[۴] و از رسول خدا روایت شده که پس از بعثت می فرمود: لقد شهدتُ فی دار عبدالله بن جدعان حلفاً ما احبّ انّ لی به حُمر النعم ولو ادعی به فی الاسلام لأجبتُ:[۵] به راستی که در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی بودم که خوش ندارم آن را با هیچ چیز دیگر مبادله کنم، و اگر در اسلام نیز مرا بدان دعوت کنند اجابت خواهم کرد و می پذیرم.

و ماجرا - چنانچه گفته اند - از این جا شروع شد که مردی از قبیله «زبید» و یا قبائل دیگر حجاز[۶] به مکه آمد و مالی را به عاص بن وائل سهمی (پدر عمرو عاص) فروخت، و هنگامی که به سراغ پول آن رفت عاص بن وائل از پرداخت آن خودداری کرد و مرد زبیدی را از نزد خود راند.

مرد زبیدی به نزد جمعی از سران قریش رفت - و به گفته برخی به نزد افرادی که پیمان «لعقه» را منعقد کرده بودند رفت - و از آنها برای گرفتن حق خود استمداد کرد، ولی آنها پاسخی به او نداده و حاضر به گرفتن حق او نشدند.

مرد زبیدی که چنان دید بر فراز کوه ابوقبیس - که مشرف به شهر مکه و خانه کعبه بود - رفت و بوسیله این دو بیت فریاد مظلومانه و ستمی را که به او شده بود به گوش مردم مکه و اشراف شهر رسانده چنین گفت:

یا آل فهر لمظلوم بضاعته * ببطن مکة نائی الدار والقفرو

محرم اشعث لم یقض عمرته * یا للرجال و بین الحجر والحجر

ان الحرام لمن تمت کرامته * و لاحرام لثوب الفاجر الغدر

یعنی: ای خاندان «فهر»[۷] برسید به داد ستمدیده ای که در وسط شهر مکه کالایش را به ستم برده اند و دستش از خانه و کسان دور است، و ای مردان برسید به داد محرمی ژولیده که هنوز عمره اش را بجای نیاورده و میان حجر اسماعیل و حجرالاسود گرفتار است. به راستی که حرمت و احترام برای آن کسی است که در بزرگواری تمام باشد، و دو جامه فریب کار احترامی ندارد.

و بر طبق نقل دیگری شخصی که کالای او را خریده و پولش را نداده بود امیة بن خلف بود و شعری که گفت این بود:

یا لقصی کیف هذا فی الحرم؟ * و حرمة البیت و اخلاق الکرم؟ * اظلم لایمنع منی من ظلم

یعنی: ای خاندان «قصی» این چه ناامنی و زندگی ظالمانه ای است در حرم امن خدا؟ و این چه حرمتی است که برای خانه خدا نگاه داشته اید و چه اخلاق پسندیده ای؟ که به من ستم می شود و کسی نیست که از من دفع ظلم کرده و جلوی ستم را بگیرد؟

و به هر صورت، گفته اند: این فریاد مظلومانه که در شهر مکه طنین افکند، زبیر بن عبدالمطلب - عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله - از جا حرکت کرده گفت: این فریاد را نمی توان نشنیده گرفت، و به سراغ بزرگان قبائل قریش رفت، و توانست قبائل زیر یعنی بنی هاشم و بنی زهره و بنی تیم بن مره و بنی حارث بن فهر را با خود همراه کند و در خانه عبدالله بن جدعان[۸] اجتماع کرده و در آن جا پیمان «حلف الفضول» را منعقد ساخته، و دست های خود را به نشانه تعهد در برابر پیمان در آب زمزم فرو بردند و به مضمون زیر پیمان بستند که: لایظلم غریب و لاغیره، و لئن یؤخذ للمظلوم من الظالم: نباید به هیچ شخص غریب یا غیرغریبی ستم شود، و باید حق مظلوم از ظالم گرفته شود! و به دنبال این پیمان به نزد عاص بن وائل رفته، و حق مرد زبیدی را از او گرفته و به آن مرد دادند.

حلف‌الفضول در مسیر تاریخ

از آن جا که این پیمان مقدس در آن روز توانست جلوی ظلم یک زورگو را در مکه بگیرد، و در روزهای بعد از آن نیز در مسیر تاریخ قریش باز هم توانست جلوی ظلم های دیگری را نظیر آن چه گذشت بگیرد و موجب قداست این پیمان شود، تحریف کنندگان تاریخ اسلام یعنی بنی امیه که پیوسته می کوشیدند برای خود آبروئی تحصیل کنند، و به خاطر امکاناتی که در دست داشتند و حدود هشتاد سال خلافت اسلامی را به غصب و زور تصاحب کرده و بلندگوی اسلام اموی بودند و به خاطر نداشتن ایمان از انجام هیچ جنایتی برای رسیدن به هدف خود یعنی ریاست و حکومت و بدنام کردن رقبای خود یعنی بنی هاشم پروا نداشتند، در اینجا نیز جیره خواران خود یعنی امثال ابوهریره را وادار کرده تا با جعل حدیث، نام بنی امیه و ابوسفیان را نیز جزء شرکت کنندگان و بلکه پرچم داران این پیمان ذکر کنند و بدین وسیله این ستمکاران معروف تاریخ را حامیان مظلوم و دشمنان ظالم معرفی کنند.

اما کاربرد این پیمان مقدس و اهمیت آن به قدری بود که پس از انعقاد آن نیز در طول تاریخ بارها مورد استفاده قرار گرفت و جلوی تجاوز و تعدی ستمگران و زورگویان را می گرفت. از آن جمله داستان های زیر قابل توجه است:

۱- مورخین با اندک اختلافی نقل کرده اند که مردی از قبیله خثعم به منظور انجام حج به مکه آمد و دختر زیبای خود را نیز که نامش «قتول» بود به همراه خود به مکه آورد. نبیه بن حجاج - یکی از سرکردگان قریش - دختر او را ربود و به نزد خود برد. مرد خثعمی برای بازگرفتن دختر خود از مردم مکه استمداد کرد، بدو گفتند: تنها راه چاره این است که از حلف الفضول و اعضای آن کمک بگیری! آن مرد به کنار خانه کعبه رفته و با فریاد بلند اعضای حلف الفضول را به کمک طلبید، و آن ها نیز با شمشیرهای برهنه نزد او گردآمده و آمادگی خود را برای رفع ظلم از وی اعلام کردند، و آن مرد داستان ربودن دخترش را نقل کرده و همگی به نزد نبیه آمدند، و نبیه که چنان دید از آن ها خواست تا یک شب به او مهلت دهند، ولی آن ها یک لحظه هم به او مهلت ندادند، و پیش از آن که دست نبیه بن حجاج به آن دختر برسد، دختر را از وی گرفته و به پدرش سپردند.[۹]

۲- ابن هشام و دیگران به سندهای مختلف روایت کرده اند که میان امام حسین علیه السلام و ولید بن عتبه اموی که از سوی معاویه در مدینه حکومت داشت، نزاعی درگرفت و مورد نزاع مالی بود که متعلق به امام حسین علیه السلام بود و ولید آن را به زور غصب کرده بود. امام علیه السلام بدو فرمود: به خدای یکتا سوگند می خورم که اگر حق مرا ندهی شمشیر خود را برمی گیرم و در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله می ایستم و مردم را به «حلف الفضول» دعوت می کنم...! این خبر به گوش مردم رسید و عبدالله بن زبیر و مسور بن مخرمه زهری و عبدالرحمان عثمان تیمی و برخی دیگر از غیرتمندان به حمایت از امام علیه السلام و دفاع از پیمان «حلف الفضول» برخاسته و آمادگی خود را برای این کار اعلام کردند، که چون خبر به گوش ولید بن عتبه رسید دست از ظلم و ستم برداشته و حق امام علیه السلام را به آن حضرت باز پس داد.[۱۰]

پانویس

  1. برای اطلاع بیشتر به تاریخ یعقوبی، ج ۲ ص ۱۰ و سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۵.
  2. سیره المصطفی، ص ۲۸.
  3. به پاورقی سیره ابن هشام، ج ۱ ص ۱۳۳ و تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۱۱ و سیره حلبیه، ج ۱، ص ۱۵۶ مراجعه شود.
  4. طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۲۸، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۰.
  5. سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۴.
  6. در مروج الذهب و البدایه والنهایة «رجلا من زبید» آمده ولی در تاریخ یعقوبی دو قول دیگر ذکر شده، یکی آن که آن مرد مردی از بنی لبید بن خزیمه بود و دیگر آن که وی مردی از قیس بن شیبه بوده است.
  7. «فهر» و «قصی» که در شعر بعدی آمده نام دو تن از اجداد قریش و قبائل مکه است.
  8. عبدالله بن جدعان چنانچه در سیره قاضی دحلان (حاشیه سیره حلبیه، ج ۱ ص ۹۹-۱۰۱) آمده مرد سخاوتمند و باثروتی بوده که هر روز جمع زیادی را برای اطعام در خانه خود گرد می آورد، و داستانی هم در آن جا برای ثروتمند شدن عبدالله نقل کرده که بی شباهت به افسانه نیست، والله اعلم.
  9. سیرة المصطفی، ص ۵۲؛ سیره الحلبیه ج ۱ ص ۱۵۷.
  10. سیرة ابن هشام، ج ۱ ص ۱۳۴؛ سیره حلبیه، ج ۱، ص ۱۵۷؛ الصحیح من السیرة، ج ۱، ص ۱۰۰.

منابع

  • رسولى محلاتى، درس هایى از تاریخ تحلیلى اسلام، ج ۱، ص ۳۰۹.

مطالب مرتبط

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام