حضرت ابراهیم علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۳۰ دسامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۴۷

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



داستان ابراهيم از نظر قرآن

آنچه از قرآن كريم در اين باره استفاده مى شود اين است كه: ابراهيم علیه‌السلام از اوان طفوليت تا وقتى كه به حد تميز رسيده در نهان‌گاهى دور از جامعه خود مى زيسته و پس از آن كه به حد تميز رسيده از نهان‌گاه خود به سوى قوم و جامعه اش بيرون شده و به پدر خود پيوسته است و ديده كه پدرش و همه مردم بت مى پرستند و چون داراى فطرتى پاك بود و خداوند متعال هم با ارائه ملكوت تاييدش نموده و كارش را به جايى رسانده بود كه تمامى اقوال و افعالش موافق با حق شده بود، اين عمل را از قوم خود نپسنديد و نتوانست ساكت بنشيند.

لاجرم به احتجاج با پدر خود[۱] پرداخته او را از پرستش بت ها منع و به توحيد خداى سبحان دعوت نمود، باشد كه خداوند او را به راه راست خود هدايت نموده از ولايت شيطان دورش سازد. پدرش وقتى ديد ابراهيم به هيچ وجه از پيشنهاد خود دست برنمى دارد، او را از خود طرد نمود و به سنگساركردنش تهديد نمود.

ابراهيم علیه‌السلام در مقابل اين تهديد و تشديد از در شفقت و مهربانى با وى تلطف كرد و چون ابراهيم مردى خوش‌خلق و نرم زبان بود در پاسخ پدر نخست بر او سلام كرد و سپس وعده استغفارش داد و در آخر گفت: در صورتى كه به راه خدا نيايد او و قومش را ترك گفته ولى به هيچ وجه پرستش خدا را ترك نخواهد كرد.[۲]

از طرفى ديگر با قوم خود نيز به احتجاج پرداخته و درباره بت ها با آنان گفتگو كرد[۳] با اقوام ديگرى هم كه ستاره و آفتاب و ماه را مى پرستيدند، احتجاج نمود تا اين كه آنان را نسبت به حق ملزم كرد و داستان انحرافش از كيش بت پرستى و ستاره پرستى در همه جا منتشر شد.[۴]

روزى كه مردم براى انجام مراسم دينى خود همه به خارج شهر رفته بودند. ابراهيم علیه‌السلام به عذر كسالت، از رفتن با آنان تخلف نمود و تنها در شهر ماند، وقتى شهر خلوت شد به بت خانه شهر درآمده و همه بت ها را خرد نمود و تنها بت بزرگ را گذاشت شايد مردم به طرف او برگردند. وقتى مردم به شهر بازآمده و از داستان باخبر شدند در صدد جستجوى مرتكب آن برآمده سرانجام گفتند: اين كار همان جوانى است كه ابراهيم نام دارد.

ناچار ابراهيم را در برابر چشم همه احضار نموده و او را استنطاق كرده، پرسيدند: آيا تو با خدايان ما چنين كردى؟ ابراهيم علیه‌السلام گفت: اين كار را بت بزرگ كرده است و اگر قبول نداريد از خود آن‌ها بپرسيد تا اگر قدرت بر حرف زدن دارند بگويند چه كسى به اين صورتشان درآورده.

ابراهيم علیه‌السلام قبلا به همين منظور تبر را به دوش بت بزرگ نهاده بود تا خود شاهد حال باشد. ابراهيم علیه‌السلام مى دانست كه مردم درباره بت هاى خود قائل به حيات و نطق نيستند، وليكن مى خواست با طرح اين نقشه، زمينه اى بچيند كه مردم را به اعتراف و اقرار بر بى‌شعورى و بى‌جانى بت ها وادار سازد، ولذا مردم پس از شنيدن جواب ابراهيم علیه‌السلام به فكر فرورفتن به انحراف خود اقرار نمودند و با سرافكندگى گفتند: تو كه مى دانى اين بت ها قادر بر تكلم نيستند.

ابراهيم علیه‌السلام كه غرضى جز شنيدن اين حرف از خود آنان نداشت بى‌درنگ گفت: آيا خداى را گذاشته و اين بت ها را كه جماداتى بى‌جان و بى‌سود و زيانند مى پرستيد؟ اف بر شما و بر آنچه مى پرستيد، آيا راستى فكر نمى كنيد؟ و چيزهايى را كه خود به دست خودتان مى تراشيد مى پرستيد و حاضر نيستيد خدا را كه خالق شما و خالق همه مصنوعات شما (يا اعمال شما) است بپرستيد؟

مردم گفتند: بايد او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى و حمايت كنيد. به همين منظور آتشخانه بزرگى ساخته و دوزخى از آتش افروخته و در اين كار براى ارضاء خاطر خدايان همه تشريك مساعى نمودند و وقتى آتش شعله ور شد ابراهيم علیه‌السلام را در آتش افكندند، خداى متعال آتش را براى او خنك گردانيد و او را در شكم آتش سالم نگه داشت و كيد كفار را باطل نمود.[۵]

ابراهيم علیه‌السلام در خلال اين مدت با نمرود هم ملاقات نموده و او را نيز كه ادعاى ربوبيت داشت مورد خطاب و احتجاج قرار داد و به وى گفت: پروردگار من آن كسى است كه بندگان را زنده مى كند و مى ميراند. نمرود از در مغالطه گفت: من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم، هر يك از اسيران و زندانيان را كه بخواهم رها مى كنم و هر كه را بخواهم به قتل مى رسانم.

ابراهيم به بيان صريح ترين كه راه مغالطه را بر او مسدود كند، احتجاج نمود و گفت: خداى متعالى آن كسى است كه آفتاب را از مشرق بيرون مى آورد، تو اگر راست مى گويى از اين پس كارى كن كه آفتاب از مغرب طلوع كند، در اينجا نمرود كافر مبهوت و سرگشته ماند.[۶]

پس از آن كه ابراهيم علیه‌السلام از آتش نجات يافت باز هدف خود را تعقيب نموده و شروع به دعوت به دين توحيد و دين حنيف نمود و عده كمى به وى ايمان آوردند.[۷] قرآن كريم از آن جمله لوط و همسر ابراهيم علیه‌السلام را اسم مى برد: اين بانو همان زنى است كه ابراهيم علیه‌السلام با او مهاجرت كرد و پيش از بيرون رفتن از سرزمين خود به اراضى مقدسه با او ازدواج كرده بود.[۸]

ابراهيم علیه‌السلام و همراهانش در موقع بيرون شدن از وطن خود از قوم خود تبرى جسته و شخص او از آزر كه او را پدر ناميده بود و در واقع پدرش نبود[۹] بيزارى جسته و به اتفاق همسرش و لوط به سوى ارض مقدس هجرت كردند، باشد كه در آنجا بدون مزاحمت كسى و دور از اذيت و جفاى قومش به عبادت خداوند مشغول باشند.[۱۰]

پس از اين دعا بود كه خداى تعالى او را با اين كه به حد شيخوخت و كهولت رسيده بود به تولد اسحاق و اسماعيل و از صلب اسحاق به يعقوب بشارت داد و پس از مدت كمى اسماعيل و بعد از او اسحاق به دنيا آمدند و خداوند - همان طورى كه وعده داده بود - بركت را در خود او و دو فرزندش و اولاد ايشان قرار داد و مبارك شان ساخت.

ابراهيم علیه‌السلام به امر پروردگار خود به مكه كه دره اى عميق و بى‌آب و علف بود، رفت و فرزند عزيزش اسماعيل را در سن شيرخوارگى در آن مكان مخوف منزل داده و خود به ارض مقدس مراجعت نمود. اسماعيل در اين سرزمين نشو و نما كرد و اعراب چادرنشين اطراف به دور او جمع شده و بدين وسيله خانه كعبه ساخته شد.

ابراهيم علیه‌السلام گاه‌گاهى پيش از بناى مكه و خانه كعبه و پس از آن به مكه مى آمد و از فرزندش اسماعيل ديدن مى كرد.[۱۱] تا آن كه در يك سفر مامور به ساختن خانه كعبه شد، لذا به اتفاق اسماعيل اين خانه را بنا نهاد و اين اولين خانه اى است كه از طرف پروردگار ساخته شد و اين خانه مباركى است كه در آن آيات بينات و در آن مقام ابراهيم است و هر كس درون آن داخل شود از هر گزندى ايمن است.[۱۲]

ابراهيم علیه‌السلام پس از فراغت از بناى كعبه دستور حج را صادر نموده و آيين و اعمال مربوط به آن را تشريع نمود.[۱۳] آنگاه خداى تعالى او را مامور به ذبح فرزندش اسماعيل نمود، ابراهيم علیه‌السلام، اسماعیل علیه‌السلام را در انجام فرايض حج شركت مى داد، موقعى كه به سعى رسيدند و مى خواستند كه بين صفا و مروه سعى كنند، اين ماموريت ابلاغ شد و ابراهيم علیه‌السلام داستان را با فرزندش در ميان گذاشت و گفت: فرزند عزيزم! در خواب چنين مى بينم كه تو را ذبح و قربانى مى كنم، نيك بنگر تا رأيت چه خواهد بود.

عرض كرد: پدر جان! هر چه را كه مامور به انجامش شده اى، انجام ده و انشاءاللَّه بزودى خواهى ديد كه من مانند بندگان صابر خدا چگونه صبرى از خود نشان مى دهم. پس از اين كه هر دو به اين امر تن دردادند و ابراهيم علیه‌السلام صورت جوانش را بر زمين گذاشت، وحى آمد كه اى ابراهيم خواب خود را تصديق كردى و ما به همين مقدار از تو قبول كرديم و ذبح عظيمى را فدا و عوض او قرار داديم.[۱۴]

آخرين خاطره اى كه قرآن كريم از داستان ابراهيم علیه‌السلام نقل نموده، دعاهايى است كه ابراهيم علیه‌السلام در بعضى از سفرها در مكه كرده[۱۵] و آخرين دعايش اين است: پروردگارا پدر و مادر من و كسانى را كه ايمان آورده اند در روز حساب بيامرز.

منزلت ابراهيم در نزد خداوند و موقف بندگى اش

خداى تعالى در كلام مجيدش ابراهيم را به نيكوترين وجهى ثنا گفته و رنج و محنتى را كه در راه پروردگارش تحمل نموده بود، به بهترين بيانى ستوده و در شصت و چند جا از كتاب عزيزش اسم او را برده و موهبت‌ها و نعمت هايى را كه به او ارزانى داشته در موارد بسيارى ذكر كرده است، اينك چند مورد از آن مواهب را در اين جا ذكر مى كنيم:

  1. خداى تعالى رشد و هدايت او را قبلاً ارزانيش داشته بود.[۱۶]
  2. او را در دنيا برگزيد و او در آخرت نيز در زمره صالحين خواهد بود زيرا او در دنيا وقتى خدايش فرمود: تسليم شو، گفت: تسليم امر پروردگار عالميانم.[۱۷]
  3. او كسى است كه روى دل را به پاكى و خلوص متوجه خدا كرده بود و هرگز شرك نورزيد.[۱۸]
  4. او كسى است كه دلش به ياد خدا قوى و مطمئن شده و به همين جهت به ملكوتى كه خدا از آسمان‌ها و زمين نشانش داد ايمان آورد و يقين كرد.[۱۹]
  5. خداوند او را خليل خود خواند.[۲۰]
  6. رحمت و بركات خود را بر او و اهل بيتش ارزانى داشت و او را به وفادارى ستود.[۲۱]
  7. او را به وصف "حليم" و "أواه" و "منيب" توصيف كرد.[۲۲]
  8. و نيز او را مدح كرده به اين كه امتى خداپرست و حنيف بوده و هرگز شرك نورزيده و همواره شكرگزار نعمت هايش بوده و اين كه او را برگزيد و به راه راست هدايت نمود و به او اجر دنيوى داده و او در آخرت از صالحين است.[۲۳]
  9. ابراهيم علیه‌السلام پيغمبرى صديق بود[۲۴] و قرآن او را از بندگان مؤمن و از نيكوكاران شمرده و به او سلام كرده است[۲۵] و او را از كسانى دانسته كه "صاحبان ايدى و ابصارند" و خداوند با ياد قيامت خالصشان كرده است.[۲۶]
  10. خداوند او را امام قرار داد[۲۷] و او را يكى از پنج پيغمبرى دانسته كه اولوالعزم و صاحب شريعت و كتاب بودند.[۲۸]
  11. خداوند او را علم، حكمت، كتاب، ملك و هدايت ارزانى داشته و هدايت او را در نسل و اعقاب او كلمه باقيه قرار داده[۲۹] و نيز خداوند نبوت و كتاب را در ذريه او گذاشت[۳۰] و براى او در ميان آيندگان لسان صدق (نام نيك) قرار داد.[۳۱]

اين بود فهرست آن مناصب الهى و مقامات عبوديتى كه خداوند به ابراهيم ارزانى داشته و در قرآن از آن اسم برده است و قرآن كريم فضايل و كرامات هيچيك از انبياء كرام را به اين تفصيل ذكر نفرموده و خواننده عزيز مى تواند شرح و تفصيل هر يك از آن مقامات را در تفسير آيه مربوط به آن در مجلدات قبلى و يا بعدى مطالعه بفرمايد.

آرى، قرآن كريم به منظور حفظ شخصيت و حيات ابراهيم علیه‌السلام، دين استوار ما را هم "اسلام" ناميده و آن را به ابراهيم علیه‌السلام نسبت داده و فرموده: «مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ»[۳۲] و نيز فرموده: «قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».[۳۳]

خداوند كعبه اى را كه آن جناب ساخت، "بيت الحرام" و قبله عالميان قرار داد و براى زيارت آن مناسك حج را تشريع نمود تا بدين وسيله ياد مهاجرتش را به آن ديار و اسكان همسر و فرزندش را در آنجا و خاطره ذبح فرزند و توجهاتش به خدا و آزار و محنت هايى را كه در راه خدا ديده، زنده نگاه بدارد.

آثار پربركتى كه ابراهيم علیه‌السلام از خود در جامعه بشرى به يادگار گذاشت

از جمله آثارى كه ابراهيم علیه‌السلام از خود به يادگار گذاشت، يكى دين توحيد است زيرا از آن روز تاكنون هر فرد و جامعه اى كه از اين نعمت برخوردار شده، از بركت وجود آن جناب بوده است. امروز هم اديانى كه به ظاهر دين توحيد خوانده مى شوند از يادگارها و آثار وجودى او مى باشند، يكى از آن اديان دين يهود است كه منتهى و منتسب به موسى بن عمران علیه‌السلام است و موسى بن عمران يكى از فرزندان ابراهيم علیه‌السلام شمرده مى شود، براى اين كه نسب او به اسرائيل يعنى يعقوب بن اسحاق علیه‌السلام منتهى مى گردد و اسحاق علیه‌السلام فرزند ابراهيم علیه‌السلام است.

يكى ديگر دين نصرانيت است كه منتهى به عيسى بن مريم علیه‌السلام مى شود و نسب عيسى بن مريم علیه‌السلام نيز به ابراهيم علیه‌السلام مى رسد و همچنين دين اسلام كه از جمله اديان توحيد است، چون اين دين مبين منسوب به رسول خدا محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله است و نسبت آن جناب نيز به اسماعيل ذبيح علیه‌السلام فرزند ابراهيم خليل علیه‌السلام منتهى مى شود.

پس مى توان گفت دين توحيد در دنيا از آثار و بركات آن جناب است. علاوه بر اصل توحيد، برخى از فروعات دينى مانند: نماز، زكات، حج، مباح بودن گوشت چارپايان، تبرى از دشمنان خدا، تحيت (سلام) گفتن و احكام ده گانه مربوط به طهارت و تنظيف - كه پنج حكم آن مربوط به سر و پنج حكم ديگرش مربوط به ساير اعضاى بدن است -، نيز از آن حضرت به يادگار مانده است. اما پنج حكم مربوط به سر: گرفتن آبخور (سبيل)، گذاشتن ريش، بافتن گيسوان، مسواك كردن و خلال نمودن دندان‌ها، مى باشد و اما پنج حكمى كه مربوط به ساير اعضاى بدن مى باشند، عبارتند از: تراشيدن و ازاله مو از بدن، ختنه كردن، ناخن گرفتن، غسل جنابت و شستشوى با آب.

بلكه همان طورى كه در بحث هاى قبل مفصلا گذشت، مى توان گفت آنچه سنت پسنديده - چه اعتقادى و چه عملى - كه در جوامع بشرى يافت مى شود همه از آثار نبوت انبياء علیهم‌السلام است كه يكى از بزرگان اين سلسله جليل ابراهيم خليل علیه‌السلام است پس آن حضرت حق بزرگى به گردن جامعه بشريت دارد، حال چه اين كه بشر خودش بداند و ملتفت باشد يا نباشد.

پانویس

  1. در تمام مواردى كه نام پدر حضرت ابراهيم علیه‌السلام برده شده است، مراد عموى ايشان است.
  2. سوره مريم، آيه 41-48.
  3. سوره انبياء، آيه 51-56 و سوره شعراء آيه 69-77 و سوره صافات آيه 83-87.
  4. سوره انعام، آيه 74-82.
  5. سوره انبياء، آيه 56-70 و سوره صافات آيه 88-98.
  6. سوره بقره، آيه 258.
  7. دليل بر ايمان گروهى از قوم ابراهيم علیه‌السلام اين آيه شريفه است: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ»؛ به تحقيق ابراهيم و كسانى كه با وى همراه بودند براى شما مقتدايى نيكو بودند كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما بيزاريم. (سوره ممتحنه، آيه 4)
  8. دليل بر ازدواج ابراهيم علیه‌السلام با وى پيش از بيرون شدن به طرف بيت المقدس، اين است كه ابراهيم علیه‌السلام طبق اين آيه شريفه از پروردگار خود فرزند شايسته طلب مى كند: «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ»؛ گفت: من به سوى پروردگارم روانم، او مرا هدايت خواهد نمود پروردگارا مرا از فرزندان شايسته عطا كن. (سوره صافات، آيه 100)
  9. قبلاً گذشت كه از دعايى كه از آن حضرت در سوره ابراهيم نقل شده اين معنى استفاده مى شود.
  10. سوره ممتحنه، آيه 4 و سوره انبياء، آيه 71.
  11. سوره بقره، آيه 126 و سوره ابراهيم، آيه 35-41.
  12. سوره بقره، آيه 127-129 و سوره آل عمران، آيه 96-97.
  13. سوره حج، آيه 26-30.
  14. سوره صافات، آيه 101-107.
  15. سوره ابراهيم، آيه 35-41.
  16. سوره انبياء، آيه 51.
  17. سوره بقره، آيه 130-131.
  18. سوره انعام، آيه 79.
  19. سوره بقره، آيه 260 و سوره انعام، آيه 75.
  20. سوره نساء، آيه 125.
  21. سوره نجم، آيه 37.
  22. سوره هود، آيه 73-75.
  23. سوره نحل، آيه 120-122.
  24. سوره مريم، آيه 41.
  25. سوره صافات، آيه 83-111.
  26. سوره ص، آيه 45-46.
  27. سوره بقره، آيه 124.
  28. سوره احزاب، آيه 7؛ سوره شورى، آيه 13؛ سوره الأعلى، آيه 18-19.
  29. سوره نساء، آيه 41 و سوره انعام، آيه 74-90 و سوره زخرف، آيه 28.
  30. سوره حديد، آيه 26.
  31. سوره شعراء، آيه 84 و سوره مريم، آيه 50.
  32. اين دين، دين پدر شما ابراهيم است و او قبل از اين شما را مسلمان ناميده. (سوره حج، آيه 78)
  33. بگو پروردگار من مرا به راه راست هدايت نمود، دينى است استوار و ملت و كيش معتدل و ابراهيم از مشركين نبود. (سوره انعام، آيه 161)

منابع

علامه طباطبائی رحمةالله، مترجم: سید محمدباقر موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ج7، ص 300 تا 306.