حارث همدانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(افزودن رده های جدید)
جز
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
 
'''الابيات'''
 
'''الابيات'''
  
فقير گويد: بدان كه نَسَب شَيْخُنَا الْبَهائى زيدَ بهائُهُ به حارث مذكور منتهى می‌‌شود ولهذا [[شيخ بهائى]] گاهى «حارثى» از خود تعبير می‌‌فرمايد.<ref> «[[اربعين]] [[شيخ بهايى]]»، ترجمه: خاتون آبادى، ص 25، حديث اول.</ref> و اين حارث همان است كه حضرت امير عليه السلام را ديد با حضرت خضر در نخيله كه طبق رُطَبى از آسمان برايشان نازل شد و از آن خوردند اما خضر عليه السلام دانه او را دور افكند ولكن حضرت امير عليه السلام در كف دست جمع كرد، حارث گفت: گفتم به آن حضرت كه اين دانه‌هاى خرما را به من ببخش، حضرت آن‌ها را به من بخشيد، من نشاندم آن را بيرون آمد خرمايشان پاكيزه كه مثل آن نديده بودم.<ref> «قصص الانبياء»، راوندى، ص 160، حديث 172، چاپ الهادى.</ref>
+
فقير گويد: بدان كه نَسَب شَيْخُنَا الْبَهائى زيدَ بهائُهُ به حارث مذكور منتهى می‌‌شود ولهذا [[شيخ بهائى]] گاهى «حارثى» از خود تعبير می‌‌فرمايد.<ref> «[[اربعين شيخ بهايى]]»، ترجمه: خاتون آبادى، ص 25، حديث اول.</ref> و اين حارث همان است كه حضرت امير عليه السلام را ديد با حضرت خضر در نخيله كه طبق رُطَبى از آسمان برايشان نازل شد و از آن خوردند اما خضر عليه السلام دانه او را دور افكند ولكن حضرت امير عليه السلام در كف دست جمع كرد، حارث گفت: گفتم به آن حضرت كه اين دانه‌هاى خرما را به من ببخش، حضرت آن‌ها را به من بخشيد، من نشاندم آن را بيرون آمد خرمايشان پاكيزه كه مثل آن نديده بودم.<ref> «قصص الانبياء»، راوندى، ص 160، حديث 172، چاپ الهادى.</ref>
  
 
و هم روايت است كه وقتى به حضرت [[امیرالمومنین]] عليه السلام عرض كرد كه دوست دارم كه مرا گرامی ‌‌دارى به آن كه به منزل من درآئى و از طعام من ميل فرمائى حضرت فرمود: به شرط آن كه تكلف نكنى براى من چيزى را، پس داخل منزل او شد؛ حارث پاره نانى براى آن حضرت آورد حضرت شروع كرد به خوردن، حارث گفت: با من دَراهِمی ‌‌می‌‌باشد و بيرون آورد و نشان داد و عرض كرد اگر اذن دهيد براى شما چيزى بخرم، فرمود: اين نيز از همان چيزى است كه در خانه است يعنى عيبى ندارد و تكلف ندارد.<ref> «[[بحارالانوار]]»، 42/160.</ref>
 
و هم روايت است كه وقتى به حضرت [[امیرالمومنین]] عليه السلام عرض كرد كه دوست دارم كه مرا گرامی ‌‌دارى به آن كه به منزل من درآئى و از طعام من ميل فرمائى حضرت فرمود: به شرط آن كه تكلف نكنى براى من چيزى را، پس داخل منزل او شد؛ حارث پاره نانى براى آن حضرت آورد حضرت شروع كرد به خوردن، حارث گفت: با من دَراهِمی ‌‌می‌‌باشد و بيرون آورد و نشان داد و عرض كرد اگر اذن دهيد براى شما چيزى بخرم، فرمود: اين نيز از همان چيزى است كه در خانه است يعنى عيبى ندارد و تكلف ندارد.<ref> «[[بحارالانوار]]»، 42/160.</ref>

نسخهٔ ‏۱۳ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۴۹

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



حارث بن عبداللّه الا عور الهَمْدانى[۱] (به سكون ميم) از اصحاب امیرالمومنین عليه السلام و دوستان آن جناب است. قاضى نورالله گفته: در «تاريخ يافعى» مذكور است كه حارث صاحب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و به صحبت عبدالله بن مسعود رسيده بود و فقيه بود و حديث او در سنن اَرْبَعه مذكور است[۲] و در كتاب «ميزان ذَهَبى» مسطور است كه حارث از كِبار علماء تابعين بود، و از ابن حيان نقل نموده كه حارث غالى بود در تشيع.[۳]

و از ابوبكر بن ابى داود كه از علماء اهل سنت است نقل كرده كه او می‌‌گفت كه حارث اعور، اَفْقَه ناس و اَفْرَض ناس و اَحْسَب ناس بوده و علم فرايض را از حضرت امير عليه السلام اخذ نموده و نَسائى با آن كه تعنت در رجال حديث می‌‌كند حديث حارث را در سُنَن اربعه ذكر نموده و احتجاج به آن كرده و تقويت امر حارث كرده.[۴]

و در كتاب شيخ ابوعمرو كَشى مسطور است كه حارث شبى به خدمت حضرت امير عليه السلام رفت، آن حضرت پرسيدند كه چه چيز تو را در اين شب به نزد من آورده؟ حارث گفت: والله! دوستى كه مرا با تُست مرا پيش تو آورده؛ آن گاه آن حضرت فرمودند: بدان اى حارث كه نميرد آن كسى كه مرا دوست دارد الا آن كه در وقت جان دادن مرا ببيند و به ديدن من، اميدوار رحمت الهى گردد و همچنين نمی‌‌ميرد كسى كه مرا دشمن دارد الا آن كه در آن وقت مردن مرا ببيند و از ديدن من، در عرق خجالت و نااميدى نشيند.[۵] اين روايت نيز در بعضى از اشعار ديوان معجز نشان آن حضرت مذكور است:

ياحار هَمْدانَ مَنْ يَمُتْ يَرَني × مِنْ مُؤمِنٍ اَوْ مُنافِقٍ قُبُلا.[۶]

الابيات

فقير گويد: بدان كه نَسَب شَيْخُنَا الْبَهائى زيدَ بهائُهُ به حارث مذكور منتهى می‌‌شود ولهذا شيخ بهائى گاهى «حارثى» از خود تعبير می‌‌فرمايد.[۷] و اين حارث همان است كه حضرت امير عليه السلام را ديد با حضرت خضر در نخيله كه طبق رُطَبى از آسمان برايشان نازل شد و از آن خوردند اما خضر عليه السلام دانه او را دور افكند ولكن حضرت امير عليه السلام در كف دست جمع كرد، حارث گفت: گفتم به آن حضرت كه اين دانه‌هاى خرما را به من ببخش، حضرت آن‌ها را به من بخشيد، من نشاندم آن را بيرون آمد خرمايشان پاكيزه كه مثل آن نديده بودم.[۸]

و هم روايت است كه وقتى به حضرت امیرالمومنین عليه السلام عرض كرد كه دوست دارم كه مرا گرامی ‌‌دارى به آن كه به منزل من درآئى و از طعام من ميل فرمائى حضرت فرمود: به شرط آن كه تكلف نكنى براى من چيزى را، پس داخل منزل او شد؛ حارث پاره نانى براى آن حضرت آورد حضرت شروع كرد به خوردن، حارث گفت: با من دَراهِمی ‌‌می‌‌باشد و بيرون آورد و نشان داد و عرض كرد اگر اذن دهيد براى شما چيزى بخرم، فرمود: اين نيز از همان چيزى است كه در خانه است يعنى عيبى ندارد و تكلف ندارد.[۹]

پانویس

  1. بدان كه هرگاه در ميان اصحاب حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام تا اصحاب حضرت امام صادق علیه السلام «همدانى» پيدا شد تمامش به سكون ميم است و منسوب به هَمْدان كه قبيله بزرگى است از يمن كه شيعه و دوست اميرالمؤمنين علیه السلام می‌‌باشند. و حضرت در شأن ايشان فرموده: وَلَوْ كُنْتُ بَوابا عَلى باب جنَّةٍ × لَقُلْتُ لِهَمْدانَ ادَخُلوا بِسَلامٍ. و اما بعد از حضرت امام صادق علیه السلام هرگاه همدانى ديده شده محتمل است كه به فتح ميم باشد منسوب به هَمَدان و آن شهرى است كه بنا كرده آن را همدان بن فلوح به سام بن نوح علیه السلام. دور آن شهر است كوه الوند كه از حضرت امام صادق علیه السلام مروى است كه در آن كوه چشمه‌اى است از چشمه‌هاى بهشت. صاحب «عجائب المخلوقات» نقل كرده آن حديث را از حضرت امام صادق علیه السلام آن وقت گفته كه اهل همدان می‌‌گويند اين چشمه همان آبى است كه در قله كوه است و آن آبى است كه بسيار سرد و سبك و گوارا به خوى كه شارب آن احساس ثقل آن نمی‌‌كند و آن شفاى مريضان است و پيوسته می‌‌آيند به سوى او از اطراف. شيخ عباس قمی ‌‌رحمه الله.
  2. «ميزان الاعتدال ذَهَبى»، 2/171.
  3. «مجالس المؤمنين»، قاضى نورالله، 1/308، «مراة الجنان يافعى»، 1/114، ذيل حوادث، سال 65 هـ.ق.
  4. «مجالس المؤمنين» 1/308، «ميزان الاعتدال»، 2/172.
  5. «رجال كَشى»، 1/299، «مجالس المؤمنين» 1/309.
  6. اين اشعار از سيد حِميَرى است كه فرمايش على عليه السلام را به شعر كشيده است: «ديوان حميرى»، ص 327، «امالى شيخ مفيد»، ص 7، مجلس اول.
  7. «اربعين شيخ بهايى»، ترجمه: خاتون آبادى، ص 25، حديث اول.
  8. «قصص الانبياء»، راوندى، ص 160، حديث 172، چاپ الهادى.
  9. «بحارالانوار»، 42/160.

منبع

حاج شیخ عباس قمی, منتهی الامال، قسمت اول، باب سوم، در تاريخ حضرت علي عليه السلام