توکل

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۰ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش فنی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: سایت تربیت

نویسنده: گروهی از محققان و پژوهشگران

توكّل و اعتماد بر خداوند

يكى ديگر از اخلاق اسلامى و مظاهر ايمان و مكارم اخلاق، توكل بر خدا و اعتماد به پروردگار متعال است. در قرآن كريم و روايات ائمه معصومين عليهم السلام در ارتباط با توكل مطالب فوق العاده ارزشمندى آمده است كه در اين رساله به گوشه اى از آن اشاره خواهيم كرد.

توكل در قرآن

قرآن مجيد در موارد متعددى توكل بر خدا را از ويژگي هاى افراد با ايمان مى داند و مى فرمايد:

  • «...وَ عَلىَ اللّهِ فَتَوَكَّلُوا انْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين؛ ...بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد». (سوره مائده، 23)
  • «...وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون؛ ...افراد باايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند». (سوره آل عمران، 122)
  • «انَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذينَ اذا ذُكِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ اياتُهُ زادَتْهُمْ ايمانا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ مؤمنان تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود دلهايشان بيمناك مى گردد و هنگامى كه آيات او بر آن ها خوانده مى شود ايمانشان فزونى مى گيرد و فقط بر پروردگارشان توكل دارند». (سوره انفال، 2)

حال كه به اهميت توكل از نظر قرآن واقف شديد توجه شما را به معناى توكل جلب مى كنيم.

توكّل چيست؟

معاني الاخبار أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ قَالَ سَأَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله و سلم عَنْ جَبْرَئِيلَ مَا التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَالَ الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَايَضُرُّ وَ لَايَنْفَعُ و َلَايُعْطِي وَ لَايَمْنَعُ و َاسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ و َلَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّل

پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلم تفـسير توكّل را از جبرئيل سؤال كرد، جبرئيل گفـت: معناى توكّل اين است كه انسان يقين كند به اين كه سود و زيان و بخشش و حرمان به دست مردم نيست و بايد از آن ها نا اميد بود و اگر بنده اى به اين مرتبه از معرفت برسد كه جز براى خدا كارى انجام ندهد و جز او به كسى اميدوار نباشد و از غير او نهراسد و غير از خدا چشم طمع به كسى نداشته باشد، اين همان توكل بر خدا است. (بحارالانوار ج 68 ص 138)

شخصى به نام حسن بن جهم مى گويد: خدمت امام هشتم عليه السلام رسيدم و عرض ‍ كردم: جانم به فدايت، حدّ و مرز توكّل چيست؟

عيون أخبار الرضا عليه السلام لي، الامالي للصدوق ابْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَهْلٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا عليه السلام فـَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حَدُّ التَّوَكُّلِ فَقَالَ لِي أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ أَحَداً. (بحارالانوار ج68 ص134)

فرمود: توكل آن است كه با اتكاى به خدا از هيچ كس نترسى... در روايت ديگرى علىّ بن سويد مى گويد از امام هفتم عليه السلام تفسير آيه وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ سوره 65 آيه 3 را پرسيدم، فرمود:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ عليه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ فَقَالَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ تَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فـِي أُمُورِكَ كُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِكَ كُنْتَ عَنْهُ رَاضِياً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يَأْلُوكَ خَيْراً وَ فـَضْلًا و َتَعْلَمُ أَنَّ الْحُكْمَ فِي ذَلِكَ لَهُ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِيضِ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَثِقْ بِهِ فِيهَا وَ فِي غَيْرِهَا.

توكل داراى مراتب گوناگون است. از جمله درجات توكل آن است كه در تمام امورت بر خدا توكل كنى و از آن چه خدا نسبت به تو انجام داده راضى باشى و بدانى كه خدا جز خير و فضيلت براى تو نمى خواهد و نيز بدانى كه در تمام اين امور اختيار با اوست. پس با واگذار كردن امور به او بر خدا توكل داشته باش. (اصول كافى ج2 ص65)

و در بحار ج75 ص336 آمده است با اين تفاوت كه مرحوم مجلسى در دنباله روايت اضافه مى كند كه امام هشتم عليه السلام فرمود: وَ مِنْ ذَلِكَ الْإِيمَانُ بِغُيُوبِ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يُحِطْ عِلْمُكَ بِهَا فَوَكَلْتَ عِلْمَهَا إِلَيْهِ وَ إِلَى أُمَنَائِهِ عَلَيْهَا و َوَثِقْتَ بِهِ فِيهَا وَ فِي غَيْرِهَا؛ از جمله درجات توكّل اين است كه به امور غيبى كه علم تو به آن احاطه ندارد ايمان بياورى و علم آن را به خداوند و خزينه داران علم الهى واگذارى، در اين گونه موارد و غير آن به خدا اعتماد كن.

يعنى اگر در زندگى به حوادث و جرياناتى برخورد كردى كه نتوانستى آن را در محدوده اسباب و عوامل مادّى توجيه و تفسير كنى علم آن را به خدا و اولياى او واگذار و با اعتماد بر خدا از وسواس شيطانى كه موجب نگرانى و تشويش است خود را رهايى بخش.

اين قسمت حديث بر جنبه غيبى و ماورايى توكّل دلالت دارد كه شخص متوكّل از محدوده عوامل مادّى پا را فراتر مى نهد و به عوامل غيبى كه در سرنوشت انسان مؤثر است نيز ايمان دارد.

خلاصه اين كه انسان همه چيز را بايد از خدا دانسته و خود را وابسته به قدرت لايزال او بداند و با اين پيوند، هم چون قطره اى كه به دريا مى پيوندد، خود را در امواج سهمگين بيندازد و از هيچ چيز نهراسد، زيرا:


قطره چون متصل به دريا شد × تو دگر قطره اش مخوان دريا است

هم حيات از او بود هم مرگ از او × درد از او باشد و درمان از او

عزّت از او ذلّت و خوارى از او × غصه از او غم از او شادى از او

محنت از او رنج از او راحت از او × مى نجنبد ذرّه اى بى امر او

بينوايى زو نوا و برگ از او × هم علاج سينه سوزان از او

صحّت از او رنج و بيمارى از او × هم خرابى ز و و آبادى از او

فقر از او و گنج از او ذلّت از او × جملگى مرهون لطف و قهر او


مرحوم نراقى در اين باره مى گويد:

بحثى در تعريف توكل از استاد علامه طباطبايى قدّس سرّه

مرحوم استاد علامه طباطبايى مى فرمايد: حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم مادّه نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعى و يك سلسله عوامل روحى و نفـسانى است.

هنگامى كه انسان وارد ميدان عمل مى شود و كليه عوامل طبيعى مورد نياز را آماده مى كند، تنها چيزى كه ميان او و هدفش فاصله مى اندازد همانا تعدادى از عوامل روحى (از قبيل سستى اراده و تصميم، ترس، غم و اندوه، شتاب زدگى و عدم تعادل، سفاهت و كم تجربگى و بد گمانى نسبت به تأثير علل و اسباب و امثال آن) است.

در چنين وضعى اگر انسان بر خداوند سبحان توكل داشته باشد اراده اش قوى و عزمش ‍راسخ مى گردد و موانع و مزاحمات روحى در برابر آن خنثى خواهد شد، زيرا انسان در مقام توكل، با مسبّب الاسباب (كه غالب بر همه اسباب است) پيوند مى خورد و با چنين پيوندى ديگر جايى براى نگرانى و تشويش خاطر باقى نمى ماند و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم مى كند تا به مقصود برسد.

علاوه بر اين، نكته ديگرى كه در مورد توكل موجود است بُعد غيبى و ماورايى آن است، يعنى خداوند متعال شخص متوكّل را با امدادهاى غيبى مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبْ از آن جا كه به گمانش نمى رسد مدد مى رساند كه اين امدادها از حوصله اسباب عادى و طبيعى فراتر و در رديف ما فوق علل مادّى قـرار دارد و ظاهر آيه شريفه وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ طلاق: 3 هر كس بر خدا توكل كند خدا او را كفايت كند چنين امدادى را نويد مى دهد.

آثارى نيز كه در احاديث معصومين عليهم السلام درباره توكل آمده مؤيّد كلام استاد است. مثلا اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد: مَنْ تَوَكَلَ عَلَى الله ذَلَّتْ لَهُ الصَّعَابَ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الاَسْبَابُ و َتَبُوّءَ الخَفْضُ وَ الكَرَامَةُ.

هر كس بر خدا توكل كند سختي ها براى او نرم و آسان و اسباب و وسيله ها برايش فراهم شود و در راحت و وسعت و كرامت جاى گيرد و زندگى اش به راحتى و آسايش گذرد. (غررالحكم ص197)

و در جاى ديگر مى فرمايد: مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ سُبْحَانَهُ أَضَاءَتْ لَهُ الشُّبُهَاتُ وَ كَفَى المَؤُنَاتُ و َأَمِنَ التَّبَعَاتُ.

هركس بر خداوند سبحان توكل كند شبهه ها برايش روشن گردد و آن چه لازم دارد كفايت شود و از رنج ها و گرفتاري ها مصون بماند. (غررالحكم ص197)

اين احاديث به موضوع عوامل روحى كه در كلام استاد آمده اشاره دارد و با صراحت دلالت مى كند بر اين كه شخص متوكل بر اين گونه عوامل و مشكلات فائق و غالب آيد. از اين رو، طيره (فال بد) كه يكى از خاطرات درونى و عوامل منفى است كه در روحيه بسيارى از افراد بازتاب هاى منفى ايجاد مى كند و مانع از فعاليت مى گردد در نفوس ‍ انسان هاى متوكل اثر نمى گذارد.

رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: الطَّيْرَةُ شِرْكٌ و َمَا مِنَّا إِلاَ، وَلَكِنَّ اللّهَ يُذْهِبُهَ بِالتَّوَكُّلِ. طيره: فال بد زدن شرك است و هيچ يك از ما نيست جز اين كه به آن مبتلا است اما خدا به وسيله توكل شومى آن را از بين مى برد. (بحارالانوار ج55 ص322)

نكته اساسى

با اين كه عالم، عالم اسباب است و انسان براى ادامه زندگى خود چاره اى ندارد جز اين كه با تسبيب اسباب و در ارتباط با مردم كارهاى خود را انجام دهد، اما نكته اساسى و مهمى كه وجود دارد اين است كه انسان در عين اين كه بايد در زندگى خود دنبال وسيله و سبب برود، مسبب الاسباب را نبايد فراموش كند بلكه بايد وسايل و اسباب را پرتوى از ذات احديَّت و اراده او بداند، نه اين كه مخلوق را قادر و خالق را مقهور و مغلوب به حساب آورد، چرا كه:

«...وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انَّ اللّهَ بالِغُ امْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَىءٍ قَدْرا؛ ...هر كس بر خداوند توكّل كند كفايت امرش را مى كند. به درستى كه خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند، و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است». (سوره طلاق: 3)

از اين رو، قرآن مجيد در موارد متعددى مردم را به اين مسئله توجه مى دهد و مى فرمايد به ديگران اعتماد نكنيد، در گرفتاري ها و سختي ها به خدا توجه كنيد و به طور كلى امور خود را به خدا واگذاريد و با اعتماد بر او دنبال فعاليت خويش برويد، چرا كه تمام كارها به دست قدرت اوست: «يَا أيُّهَا النّاسُ انْتُمُ الْفُقَراءُ الَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَميدُ؛ اى مردم همه شما نيازمندان به خدا هستيد، تنها خداوند است كه بى نياز و شايسته هرگونه حمد و ستايش است». (سوره فاطر، 15)

«قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ اتَّخِذُ وَلِيّا فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ؟... بگو آيا غير از خدا را ولىّ خود انتخاب كنم در حالى كه او آفريننده آسمان ها و زمين است؟». (سوره انعام، 14)

«...وَ انْ يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍ فَلاكاشِفَ لَهُ الا هُوَ و َانْ يَمسَسكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ؛ اگر خداوند زيانى به تو برساند هيچ كس جز او نمى تواند آن را بر طرف سازد، و اگر خيرى به تو برساند او بر همه چيز توانا است». (سوره انعام، 17)

«وَ انْ يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرّ فَلا كاشِفَ لَهُ الا هُوَ و َانْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ يُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛ و اگر خداوند براى امتحان يا كيفر گناه زيانى به تو برساند هيچ كس جز او آن را برطرف نمى سازد و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچ كس مانع فضل او نخواهد شد، آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى رساند، و او غفور و رحيم است». (سوره يونس، 107)

آثار توكّل در قرآن

بى ترديد، توكل آثار عجيبى در پى دارد كه بر كليّه شئون فردى و اجتماعى انسان تأثير مى گذارد. آثار توكّل بحدّى عظيم است كه تا انسان در اين وادى گام ننهد نمى تواند به كنه حقيقتش برسد. براى نمونه به گوشه اى از اين آثار كه از قرآن برداشت مى شود اشاره مى كنيم.

  • 1) قدرت تصميم گيرى: «...فَاذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ انَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ؛ ...هنگامى كه تصميم گرفتى قاطع باش و بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست مى دارد». (سوره آل عمران، 159)

«فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ انَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ؛ پس بر خدا توكل كن كه تو بر جايگاه حقّ آشكار قرار دارى». (سوره نمل، 9)

يعنى با توجه به اين پايگاه، بر خدا توكل كن و با عزمى راسخ و تصميمى قاطع به كار خود ادامه بده.

  • 2) شجاعت:

«وَلاتُطِعِ الْكافـِرينَ والْمُنافِقينَ وَدَعْ أذي هُمْ و َتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ و َكَفى بِاللّهِ وَكيلا؛ و از كافران و منافقان پيروى مكن و به آزار هاى آن ها بى اعتنا باش و بر خدا توكل كن و همين بس كه خدا حامى و مدافـع تو باشد و با توكل به خداى متعال از هيچ كس نهراس». (سوره احزاب، 48)

«...فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَاجْمِعُوا امْرَكُمْ و َشُرَكائَكُمْ ثُمَّ لايَكُنْ امْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّة...؛ ...من تنها بر خدا توكل مى كنم، شما هم به اتفاق بتان و خدايان باطل خود هر مكر و تدبيرى داريد همه را فراهم آوريد و هيچ چيز از اسباب و وسايل بر شما مستور نماند...». (سوره يونس، 71)

يعنى شما هر چه در بساط داريد به ميدان بياوريد و من هم با توكّل بر خدا يك تنه به ميدان شما و خدايان شما مى آيم و از هيچ چيز باك ندارم.

  • 3) ترك گناه و عدم سلطه شيطان بر متوكّلان

«انَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ چرا كه او: شيطان بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكّل مى كنند تسلّطى ندارد». (سوره نحل: 99)

«فَقالُوا عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظّالِمينَ؛ گفتند: تنها بر خدا توكّل داريم. پروردگارا ما را تحت تأثير گروه ستمگر قرار مده». (سوره يونس، 85)

پس به هر اندازه كه ايمان و توكّل داشته باشى از زير سلطه شيطان بيرون خواهى بود و در نتيجه از آلودگى و انحراف مصون خواهى ماند.

  • 4) تأثير ناپذيرى از اقبال و ادبار مردم و عدم نگرانى از حوادث

«...فَاعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ و َكَفى بِاللّهِ وَكيلا؛ ...به آن ها اعتنا مكن و از نقشه هاى آن ها وحشت نداشته باش و توكل بر خدا كن و كافى است كه او يار و مدافع تو باشد». (سوره نساء، 81)

«فَانْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللّهُ لا إلهَ الا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ لْعَظيمِ؛ اگر آن ها روى از حق بگردانند نگران مباش. بگو خداوند مرا كفايت مى كند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل مى كنم و او صاحب عرش بزرگ است و همه عالم در قبضه قدرت اوست و تمام قدرت ها در برابر قدرت او ناچيز است». (سوره توبه، 129)

«...و َما تَوْفيقى الا بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ و َالَيْهِ انيبُ؛ ...و توفيق من جز به خدا نيست، تنها بر او توكل دارم و تنها به سوى او بازمى گردم». (سوره هود، 88)

«...وَ الَيْهِ يُرْجَعُ الامْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ و َتَوَكَّلْ عَلَيْهِ...؛ ...و همه كارها به او بازمى گردد، پس او را بپرست و بر او توكّل كن...». (سوره هود، 123)

پس با توكل به خداوند (تنها از او توفيق خواستن و تنها او را مؤثر دانستن) نبايد از اقبال و ادبار مردم متأثّر شد، كه همه چيز در يد قدرت اوست.

آثار توكّل در روايات

در روايات و احاديثى كه از ائمه معصومين عليهم السلام رسيده براى توكّل آثار خوبى برشمرده شده است كه برخى از آن ها را يادآور مى شويم.

  • 1) قوّت و شجاعت:

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: وَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله و سلم أَنَّهُ قَالَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ؛ كسى كه دوست دارد قوى ترين مردم باشد بايد بر خدا توكّل كند. (مستدرك الوسائل، ج11، ص217)

امام باقر عليه السلام فرمود: قَالَ الْبَاقِرُ عليه السلام مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ لَا يُغْلَبُ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَا يُهْزَمُ؛ كسى كه بر خدا توكّل كند مغلوب نمى شود و كسى كه به خدا پناهنده شود شكست نمى خورد. (بحارالانوار، ج68، ص151)

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: أصْلُ قُوَّةِ الْقلْبِ التُّوكُّلُ على اللَّهِ؛ ريشه قوّت قلب توكّل بر خدا است. (غررالحكم، ص197)

  • 2) توكّل و همت عالى:

حضرت جوادالائمه عليه السلام فرمود: قَالَ عليه السلام الثِّقَةُ بِاللَّهِ تَعَالَى ثَمَنٌ لِكُلِّ غَالٍ و َسُلَّمٌ إِلَى كُلِّ عَالٍ؛ اعتماد به خداى تعالى بهاى هر چيز گرانبها و نردبانى به سوى همه بلندي ها: مقامات عاليه است. (بحارالانوار، ج75، ص364)

  • 3) توكّل و لزوم كار و فعاليت:

وَ قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم لَوْ تَوَكَّلْتُمْ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصاً وَ تَرُوحُ بِطَاناً وَ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم قَوْماً لَايَزْرَعُونَ قالَ مَا أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ الْمُتَوَكِّلُونَ قَالَ لَابَلْ أَنْتُمُ الْمُتَّكِلوُنَ؛ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله گروهى را ديد كه براى كسب روزى به دنبال كشت و كار نمى روند، فرمود چه مى كنيد؟ گفتند ما متوكلين هستيم و بر خدا توكّل مى كنيم. فرمود شما متوكّل نيستيد بلكه متّكل يعنى سربار مردميد. (مستدرك الوسائل، ج11، ص217)

توكّل و بذل و بخشش

در حديثى آمده است

الشَّيْخُ أَبُو الْفُتُوحِ الرَّازِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ، عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ مَرَّ يَوْماً عَلَى قَوْمٍ فَرَآهُمْ أَصِحَّاءَ جَالِسِينَ فِي زَاوِيَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ عليه السلام مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ الْمُتَوَكِّلُونَ قَالَ عليه السلام لَابَلْ أَنْتُمُ الْمُتَأَكِّلَةُ فَإِنْ كُنْتُمْ مُتَوَكِّلِينَ فَمَا بَلَغَ بِكُمْ تَوَكُّلُكُمْ قَالُوا إِذَا وَجَدْنَا أَكَلْنَا وَ إِذَا فَقَدْنَا صَبَرْنَا قَالَ عليه السلام هَكَذَا تَفْعَلُ الْكِلَابُ عِنْدَنَا قَالُوا فَمَا نَفْعَلُ قَالَ كَمَا نَفْعَلُ قَالُوا كَيْفَ تَفْعَلُ قَالَ عليه السلام إِذَا وَجَدْنَا بَذَلْنَا و َإِذَا فَقَدْنَا شَكَرْنَا؛ ...يك روز اميرمؤمنان عليه السلام گروهى از مردم را ديد كه با برخوردارى از صحّت و سلامت، كار را رها كرده و گوشه مسجد نشسته اند. فرمود شما چه كسانى هستيد؟ گفتند ما متوكلين هستيم و بر خدا توكّل داريم فرمود نه بلكه شما متأكّلين هستيد يعنى شما سر بار اجتماع ايد و از دسترنج ديگران ارتزاق مى كنيد اگر بر خدا توكّل داريد نشانه آن چيست؟ گفتند هرگاه چيزى پيدا كنيم مى خوريم و هنگامى كه چيزى نداشتيم صبر مى كنيم. فرمود سگ ها نيز اين كار را انجام مى دهند. گفتند پس چه كنيم؟ فرمود همانند ما رفتار كنيد. گفتند شما چگونه عمل مى كنيد؟ فرمود وقتى چيزى را به دست آوريم در راه خدا مى بخشيم و هنگامى كه چيزى نداريم خدا را شكر مى كنيم. (مستدرك الوسائل، ج11، ص220)

خلاصه اين كه انسان مؤمن و خود ساخته كارهاى خود را به خدا وا مى گذارد و در جميع مراحل زندگى او را پشتيبان خود مى داند، همان گونه كه امام سجّاد عليه السلام به درگاه خدا التماس مى كند و مى گويد:

دعاى حضرت سجّاد عليه السلام: وَ بِكَ أَثِقُ، وَ إِيَّاكَ أَسْتَعِينُ، و َبِكَ أُومِنُ، وَ عَلَيْكَ أَتَوَكَّلُ، وَ عَلَى جُودِكَ وَ كَرَمِكَ أَتَّكِلُ؛ ...پروردگارا تنها به سوى تو استغاثه مى كنم و تو را مايه اميد مى شمارم و تو را مى خوانم و به تو پناه مى برم و به تو اطمينان دارم و تو را پشتيبان خود مى دانم و به تو ايمان مى آورم و به جود و كرم تو توكل مى كنم. (الصحيفة السجادية عليه السلام، 254)

و در جاى ديگر از خداى متعال مى خواهد توكلى به او عنايت فرمايد از روى صدق و صفا و صميميّت، و با تمام وجود بر او اعتماد كند.

وَ هَبْ لِي صِدْقَ التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ؛ خدايا به من توفيقى عنايت فرماى كه صميمانه بر ذات اقدس تو توكّل و اعتماد كنم. (الصحيفة السجادية عليه السلام، ص260)

و اگر كسى به اين حد از مقام توكّل برسد كه حتّى در سخت ترين شرايط و بحرانى ترين حوادث زندگى ـ كه از نظر ظاهر تمام درهاى نجات را به روى خود بسته مى بيند ـ تنها بر خدا توكل كند و فقط او را مدبّر امور بداند، بى شك به بالاترين مرحله توكّل رسيده است.

  • حضرت إبراهيم خليل الرحمن و اعتماد بر خدا

يكى از بهترين نمونه و اسوه براى اين نوع توكّل همانا حضرت إبراهيم خليل الرحمن عليه السلام است كه در آن شرايط حساس به پروردگار خود اعتماد كرد آن گاه كه بت پرستان تصميم گرفتند او را در ميان آتش بسوزانند و از بين ببرند.

قرآن كريم جريان را چنين بازگو مى فرمايد: «قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا الِهَتَكُمْ انْ كُنْتُمْ فاعِلينَ؛ گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد اگر كارى از شما ساخته است». (سوره انبياء، 68)

برخى نوشته اند: يك ماه هيزم جمع آورى كردند و آن قدر هيزم روى هم ريختند كه هنگام آتش زدن هيزم ها بقدرى شعله آتش شديد بود كه حتّى پرندگان قادر نبودند از آن منطقه عبور كنند زيرا پر و بالشان آتش مى گرفت... آن قدر براى جمع آورى هيزم كوشش مى كردند و به آن اهميت مى دادند كه مرحوم طبرسى مى نويسد: كسانى كه بيمار بودند و به زنده بودن خود اميد نداشتند وصيت مى كردند كه مقدارى از مال آنان را صرف خريدن هيزم براى سوزانيدن إبراهيم كنند و حتى برخى از زنان كه كارشان پشم ريسى بود و با اين زحمت براى خود مال تهيه مى كردند از در آمد آن هيزم تهيه مى كردند.

فخر رازى مى نويسد: اگر زنى مريض مى شد نذر مى كرد چنان چه شفا يابد مقدارى هيزم براى سوزانيدن إبراهيم تهيه كند.

به هر حال، تا آن جا كه توان داشتند هيزم روى هم انباشتند و آن گاه كه هيزم ها را آتش زدند و خواستند حضرت إبراهيم را در ميان آتش بيفكنند، از شدت حرارت نمى توانستند نزديك آتش بروند تا اين كه شيطان منجنيقى براى آنان ساخت و إبراهيم را بر بالاى آن نهادند و او را به درون آتش پرتاب كردند.

امام صادق عليه السلام فرمود: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لَمَّا أُجْلِسَ إِبْرَاهِيمُ فِي الْمَنْجَنِيقِ و َأَرَادُوا أَنْ يَرْمُوا بِهِ فِي النَّارِ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا إِبْرَاهِيمُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَلَكَ حَاجَةٌ فَقَالَ أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا؛ هنگامى كه إبراهيم را بالاى منجنيق گذاشتند و مى خواستند او را در آتش ‍ بيفكنند جبرئيل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت آيا نيازى دارى كه به تو كمك كنم؟ إبراهيم در جواب گفت امّا به تو نه. (بحارالانوار، ج12 ص24)

جبرئيل به حضرت إبراهيم پيشنهاد كرد حال كه از من كمك نمى طلبى: فَقَالَ جَبْرَئِيلُ فَاسْأَلِ اللَّه؛ پس از خدا نيازت را بخواه. فَقَالَ حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُهُ بِحَالِي؛ و إبراهيم گفت همين قدر كه از حال من آگاه است كافى است. (بحارالانوار، ج 68، ص155)


چون رها از منجنيق آمد خليل گفت × آمد از دربار عزت جبرئيل

هل لك حاجة يا مجتبى من ندارم حاجتى × گفت أمّا منك يا جبريل لا

از هيچ كس غصه از او غم از او شادى از او × با يكى كار من افتاده است و بس

گفـت اين جا هست نا محرم مقال × پس ز هر كس باشدت حاجت بخواه

گر سزاوار من آمد سوختن × علمه بالحال حسبى بالسؤال

مى تواند آتشم گلشن كند × لب ز دفع او ببايد دوختن

من نمى خواهم جز آن چه خواهد او × شعله ها را شاخ نسترون كند


و سرانجام، براى اين كه كار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد كرد آتش بر او گلستان شد كه: «قُلْنا يا نارُ كُونى بَرْدا وَسَلاما عَلى ابْراهيمَ؛ و ما گفتيم اى آتش سرد و سالم بر إبراهيم باش». (سوره انبياء، 69)

و آن چنان آتش سرد شد كه اگر خداى متعال به آتش نمى فرمود بر إبراهيم سالم باش و تنها مى فرمود سرد باش، جان إبراهيم از سرما به خطر مى افتاد. آرى، كسى كه تا اين حد بر خدا توكل كند خداوند متعال نيز او را از گرفـتاري ها و سختي ها نجات مى دهد و آتش را تبديل به گلستان مى كند.

چند سال زندان براى توسل به غير خدا

يوسف پيامبر با آن مقام و عظمت كه خداى متعال درباره او مى فرمايد: «انَّهُ مِنْ عِبادِنَا المُخْلَصينَ؛ او از بندگان مخلص ما بود». (سوره يوسف، 24)

هنگامى كه احساس كرد يكى از آن دو نفرى كه در زندان با او بسر مى برند آزاد خواهد شد گفت وقتى از زندان رهايى يافتى نزد سلطان مصر كه رفتى به ياد من نيز باش. قرآن مى فرمايد: «وَ قالَ لِلَّذى ظَنَّ انَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنى عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسيهُ الشَّيطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ؛ و به يكى از آن دو كه مى دانست رهايى مى يابد گفت مرا نزد اربابت: سلطان مصر ياد آور، ولى شيطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر ببرد و به دنبال آن چند سال در زندان بماند». (سوره يوسف، 42)

«... وَادَّكَرَ بَعْدَ امَّةٍ؛... بعد از مدتى يادش آمد كه يوسف سال ها در زندان مانده بود». (سوره يوسف، 45)

به هر حال، پس از اين كه حضرت يوسف به غير خدا توسّل جست امام صادق عليه السلام فرمود: فأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ... قَالَ فَمَنْ حَبَّبَكَ إِلَى أَبِيكَ قَالَ أَنْتَ يَا رَبِّ قَالَ فَمَنْ وَجَّهَ إِلَيْكَ السَّيَّارَةَ الَّتِي رَأَيْتَ هَا قـَالَ أَنْتَ يَا رَبِّ قـَالَ فَمَنْ عَلَّمَكَ الدُّعَاءَ الَّذِي دَعَوْتَ بِهِ حَتَّى جَعَلْتُ لَكَ مِنَ الْجُبِّ فـَرَجاً قـَالَ أَنْتَ يَا رَبِّ...قالَ فكَيْفَ اسْتَعَنْتَ بِغَيْرِي وَ لَمْ تَسْتَعِنْ بِي وَ أَمَّلْتَ عَبْداً مِنْ عَبِيدِي لِيَذْكُرَكَ إِلَى مَخْلُوقٍ مِنْ خَلْقِي وَ فِي قَبْضَتِي وَ لَمْ تَفْزَعْ إِلَيَّ الْبَثْ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ...؛ جبرئيل چه كسى مهر تو را آنچنان در دل پدر افكند؟ يوسف پروردگار من. جبرئيل چه كسى كاروان را به سراغ تو فرستاد تا تو را از چاه نجات دهند؟ يوسف پروردگار من. جبرئيل چه كسى دعايى به تو ياد داد تا با آن تو از چاه نجات پيدا كردى؟ يوسف پروردگار من. جبرئيل چه كسى مكر و حيله زنان مصر را از تو دور ساخت؟ يوسف پروردگار من. جبرئيل گفت پروردگارت مى گويد چه چيز سبب شد كه حاجتت را نزد مخلوق بردى و نزد من نياوردى؟ به همين جهت بايد چند سال در زندان بمانى. (بحارالانوار، ج12، ص 246)

نتيجه عدم اعتماد به خدا

از مطالبى كه گذشت اهميت توكّل و اعتماد به پروردگار دانسته شد و اكنون در آخرين قسمت از اين بحث، نتيجه توسل به غير و اعتماد كردن به مردم و روى گرداندن از خدا را با حديثى از امام صادق عليه السلام بيان مى كنيم.

محمد بن العجلان نزلت بي فاقة عظيمة و لزمني دين لغريم ملح و ليس لمضيقي صديق فتوجهت فيه إلى الحسن بن زيد و كان أمير المدينة لمعرفة كانت بيني و بينه فلقيني في طريقي محمد بن عبد الله بن الباقر عليه السلام فقال قد بلغني ما أنت فيه من الضيق فمن أملت لمضيقك قلت الحسن بن زيد فقال إذا لاتقضى حاجتك فعليك بمن هو أقدر الا قدرين و أكرم الا كرمين فـإني سمعت عمي جعفـر بن محمد عليه السلام يقول أوحى الله إلى بعض أنبيائه في بعض وحيه و عزتي و جلالي و عظمتي و ارتفاعي لاقطعن رجاء أمل كل مؤمل يأمل غيري باليأس و لا كسونه ثوب المذلة في الناس و لابعدنه من فرجي و فضلي أيؤمل عبدي في الشدائد غيري و الشدائد بيدي و يرجو سواي و أنا الغني الجواد أبواب الحوائج عندي و بيدي مفاتيح ها و هي مغلقة فما لي أرى عبدي معرضا عني و قد أعطيته بجودي و كرمي ما لم يسألني فـأعرض عني و سأل في حوائجه غيري و أنا الله لا إله إلا أنا أبتدئ بالعطية من غير مسألة أفسأل و لاأجود كلا كلا أليس الجود و الكرم لي أليس الدنيا و الاخرة بيدي فلو أن كل واحد من أهل السماوات و الارض سألني مثل ملك السماوات و الارض فأعطيته ما نقص ذلك من ملكي مثل جناح بعوضة فـيا بؤسا لمن أعرض عني و سأل فـي حوائجه و شدائده غيري قال فقلت له أعد علي الكلام فأعاده ثلاث مرات فحفظته فقلت فـي نفـسي لا و الله لا أسأل أحدا حاجة ثم لزمت بيتي فما لبثت أياما إلا و آتاني الله برزق قضيت منه ديني و أصلحت به أمر عيالي و الحمد لله رب العالمين

ترجمه به اين مضمون مى باشد.

شخصى به نام حسين بن عجلان مى گويد در مجلسى كه براى كسب دانش شركت كرده بوديم نشسته بودم و هزينه سفر من تمام شده بود.

يكى از كسانى كه در آن جلسه بود گفت براى اين گرفتارى به چه كسى اميدوارى؟ گفتم به فلانى. گفت به خدا سوگند، حاجتت برآورده نمى شود و به آرزوى خود نخواهى رسيد و مقصودت حاصل نخواهد شد.

گفتم از كجا مى دانى خدا تو را بيامرزد؟ گفت من از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود در يكى از كتاب ها خوانده ام كه خداى متعال فرموده است به عزّت و عظمت و شرف و بزرگوارى و سلطه ام بر جميع ممكنات سوگند كه آرزوى هر كس را كه به غير من اميد بندد نا اميد خواهم كرد و لباس ذلّت و خوارى بر او خواهم پوشاند و او را از پيش خود مى رانم و از فضل خويش دور مى كنم.

آيا در گرفتاري ها غير من را مى طلبد در صورتى كه گرفتاري ها به دست من است؟ آيا به غير من اميد دارد و در خانه غير مرا مى كوبد با آن كه كليدهاى همه درهاى بسته نزد من است و در خانه من به روى كسى كه مرا بخواند باز است؟

كيست كه در گرفتاري هاى خود به من اميد بسته و من اميد او را قطع كرده باشم؟ چه كسى در مشكلات بزرگى كه براى او پيش آمده است به من اميدوار گشته كه اميدش را قطع كرده ام؟ من آرزوهاى بندگانم را پيش خود محفوظ داشتم و آن ها به حفظ و نگهدارى من راضى نگشتند و آسمان ها را از كسانى كه از تسبيح من خسته نمى شوند: فرشتگان پر كردم و به آن ها فرمان دادم كه درهاى بين من و بندگانم را نبندند ولى آنان: بندگان به قول من اعتماد نكردند.

آيا كسى كه به غير من اميدوار است نمى داند كه اگر براى او حادثه اى پيش آيد چه كسى غير از من مى تواند بدون اذن من گرفتارى او را برطرف سازد؟ پس چرا از من رويگردان است با اين كه از فضل و كرم خود چيزى به او داده ام كه از من نخواسته بود سپس آن را از او مى گيرم و برگشت آن را از من نمى خواهد و از غير من مى طلبد؟ او در باره من چه انديشه اى دارد؟ من كه بدون تقاضا و سؤال به او عطا مى كنم، آيا هنگامى كه از من بخواهد به او پاسخ نمى دهم؟ آيا من بخيل هستم كه بنده ام مرا بخيل مى پندارد؟ آيا هر جود و كرمى از من نيست؟

آيا عفو و رحمت در دست من نيست؟ مگر من محل آرزوها نيستم؟ بنابر اين چه كسى جز من مى تواند آرزوها را قطع كند؟ آيا آن ها كه به غير من اميد دارند نمى ترسند از عذاب من يا از اين كه نعمتهايم را از آنان قـطع كنم اگر همه اهل آسمان ها و زمينم به من اميد بندند و به هر يك از آن ها به اندازه اميدوارى همه آنان بدهم به اندازه عضو مورچه اى از فرمانروايى و قدرت و ملك من كاسته نمى شود و چگونه كاسته شود از ملكى كه من سر پرست آن هستم؟ پس بدا به حال آن ها كه از رحمتم نا اميدند و بدا به حال آن ها كه مرا معصيت كرده و از من پروا ندارند. (إرشاد القلوب، ج1، ص121)

بنابر اين، انسان بايد فقط به خدا اعتماد كند و از ديگران چشم بپوشد كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «...مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاه...؛ هر كس بر او توكل كند، خدا او را كفايت مى كند...». (مستدرك الوسائل، ج11، ص218)

و نيز فرمود: «...أَتَوَكَّلُ عَلَى اللَّهِ تَوَكُّلَ الْإِنَابَة اليه...؛ به خدا توكل مى كنم، توكّلى با توبه و بازگشت به سوى او...». (شرح نهج البلاغة، ج9، ص237)


دلا همواره تسليم رضا باش × به هر حالى كه باشى با خدا باش

خدا را دان خدا را خوان به هر كار × مدان اين ياوران را به از او يار

چو حق بخشد كلاه سر بلندى × تو دل بر ديگرى بهر چه بندى

خدا را باش اگر مرد خدايى × مكن بيگانگى گر آشنايى

حديث دوزخ و جنت رها كن × پرستش، خاص از بهر خدا كن

تو را بر هر دو گيتى برگزيدت × هم آخر بهر كارى آفريدت

ز تو جز بندگى كردن نيايد × از او خود جز خداوندى نيايد

بر اين در هيچ اكراهى نباشد × و زين به هيچ درگاهى نباشد

اگر لافـى زنى هم لاف دين زن × هميشه دست در حبل المتين زن

به هر كارى مدد كارت خدا باد × دليل راه دينت مصطفى باد