شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

تفکر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


«تفکّر» سیر در معلومات موجود است تا مجهولاتى که ملازم با آنهایند معلوم گردند.[۱] تفکر، ویژگی‌ منحصر به فرد انسان در میان مخلوقات و یک امر فطری و ناشی از طبیعت انسانی است؛ چنانچه هیچ کس بدون تفکر و به کار گیری عقل، نمی تواند زندگی کند.[۲] در قرآن کریم و احادیث به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده شده است.

واژه‌های مرتبط با تفکر

واژه «تفکر» با واژه هایى همچون اعتبار، تذکر، تدبّر، نظر، عقل و علم همسو و مرتبط است، گرچه تفاوت هایى نیز بین آنها وجود دارد، چنان که گفته شده: حقیقت تفکر احضار دو معرفت در قلب براى نتیجه گرفتن معرفت سوم و «اعتبار» عبور از دو معرفت به معرفت سوم و تذکر برخورد به دو معرفت است.[۳] برخى در تفاوت تفکر با تذکر گفته اند: «تفکر» شناخت چیزى است، هر چند قبلا هیچ گونه اطلاعى از آن وجود نداشته باشد؛ ولى «تذکر» در موردى است که انسان قبلا با آن موضوع هر چند از طریق آگاهى هاى فطرى آشنایى داشته باشد.[۴] برخى هم تذکر را تفکر در امورى براى راه یافتن به نتیجه اى دانسته اند که مورد غفلت واقع شده یا پیش از آن مجهول بوده است.[۵]

در تفاوت بین تفکر و تدبر هم گفته شده که «تدبر» تصرف قلب در توجه به عواقب امور[۶] و رموز آن است،[۷] ولى «تفکر» تصرف قلب در توجه به ادله است.[۸] «نظر» نیز به معانى مختلفى[۹] مانند فکر و اندیشه کردن آمده است. «عقل» هم به معناى مصدرى، ادراک کامل چیزى و به معناى اسمى، حقیقتى است که خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخیص می دهد.[۱۰] به گفته اى، ثمره فکر، «علم» است و از آن در قلب تغییرى حاصل مى شود که حال نامیده مى شود و از حال تغییرى در جوارح پدید مى آید که عمل خوانده مى شود.[۱۱]

در قرآن کریم افزون بر واژه تفکر که مشتقات آن که ۱۸ بار بکار رفته، مشتقّات واژه هاى مرتبط با موضوع تفکر، نظیر تدبّر، تذکر، تفقه، اعتبار، نظر و عقل نیز فراوان بکار رفته است.

اهمیت و جایگاه تفکر

بدون شک حیات انسانى حیاتى فکرى است و آن با ادراکى سامان مى یابد که فکر نامیده مى شود. لازمه این سخن آن است که فکر هر چه صحیح تر باشد حیات و زندگى استوارتر خواهد بود، بنابراین زندگى استوار انسانى با فکر استوار رابطه مستقیم دارد. این حقیقت را خداوند با راه هاى مختلف و اسلوب هاى متنوع بیان کرده است؛ مانند آنجا که در تمثیلى، هدایت یافتگان را در برابر گمراهان قرار داده، مى فرماید: «أَوَمَنْ کانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» (سوره انعام/۱۲۲)؛ آیا کسى که مرده دل بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، همانند کسى است که گویى در تاریکى ها گرفتار است و از آن بیرون شدنى نیست.

یا آنجا که دانایان را با نادانان برابر نمى داند: «هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ» (سوره زمر/۹ و نیز سوره مجادله/۱۱). افزون بر این یادآور مى شود که آنچه به آن دعوت و هدایت مى کند راهى است از راه هاى فکرى، چون قرآن را دعوت کننده به بهترین ملت یا سنت یا طریقه دانسته است: «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ» (سوره اسراء/۹) و به هر حال آن طریقه و سنت، صراطى است حیاتى که استوارتر بودن آن متوقف بر این است که طریق فکر در آن استوارتر باشد؛ همچنین به صراط مستقیم و راه روشنى هدایت مى کند که نه مخالف با حق بوده و نه برخى اجزاى آن، مخالف با برخى دیگر است: «قَدْ جَاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکتَابٌ مُبِینٌ * یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ». (سوره مائده/۱۵-۱۶) خداوند متعالى در کتاب خویش حتى در یک آیه از بندگان نخواسته تا کورکورانه به او و آنچه از جانب اوست ایمان بیاورند، یا ندانسته در راهى قدم نهند.[۱۲]

خداوند سبحان حتى شرایعى را که براى بندگان جعل کرده ـ با این که عقل به تفاصیل ملاکات آنها راه ندارد ـ به امورى که به منزله استدلال است تعلیل کرده؛ مانند این که نماز را بازدارنده از فحشا و منکر: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ...» (سوره عنکبوت/۴۵)، روزه را مایه تقوا: «کتِبَ عَلَیکمُ الصّیامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکم لَعَلَّکم تَتَّقون» (سوره بقره/۱۸۳) و وضو را وسیله طهارت معرفى کرده است: «ما یریدُاللّهُ لِیجعَلَ عَلَیکم مِن حَرَج ولکن یریدُ لِیطَهِّرَکم ولِیتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکم لَعَلَّکم تَشکرون».(سوره مائده/۶) این ادراک عقلى ـ یعنى طریقه فکر صحیح که قرآن کریم مردم را در تشخیص حق و باطل، خیر و شر و نفع و ضرر به آن ارجاع داده ـ همان چیزى است که انسان بر حسب فطرت خویش از آن آگاه است[۱۳] یا به گفته برخى گاهى با تقلید و گاهى با ممارست و در پیامبران با نور الهى در اصل فطرت محقق مى شود.[۱۴]

قرآن کریم به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده و شمار فراوانى از آیات براى ترغیب به آن آمده اند، چنان که با جستجو در آیات بدست مى آید که خداوند بیش از ۳۰۰ مورد انسان را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده است.[۱۵]

افزون بر این در آیات بسیارى عدم تفکر و تعقل را توبیخ و ملامت کرده است: «قُل لااَقولُ لَکم عِندى خَزائِنُ اللّهِ ولا اَعلَمُ الغَیبَ و لا اَقولُ لَکم اِنّى مَلَک اِن اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحى اِلَىَّ قُل هَل یستَوِى الاَعمى والبَصیرُ اَفَلا تَتَفَکرون» (سوره انعام/۵۰)، «و مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ لَعِبٌ ولَهوٌ ولَلدّارُ الأخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون» (سوره انعام/۳۲) و براى آنان که در مسیر جهل و عدم تعقل گام برمى دارند و از سرمایه فکر و خرد خویش استفاده نمى کنند رجس و پلیدى شک و تردید قرار داده است، آنچنان که به ایمان موفق نمى شوند: «و ما کانَ لِنَفس اَن تُؤمِنَ اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ ویجعَلُ الرِّجسَ عَلَى الَّذینَ لایعقِلون». (سوره یونس/۱۰۰)[۱۶]

از نگاه قرآن اعراض کنندگان از تعقل، از چارپایان نیز کمترند: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَاللّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لایعقِلون». (سوره انفال/۲۲) و ادراک حق به وسیله تعقل غایت آفرینش وى بر حسب حیات معنوى اوست، چنان که رسیدن به اجل مسمّا (مدت مقرر) غایت حیات صورى دنیوى اوست: «ولِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّى ولَعَلَّکم تَعقِلون». (سوره غافر/۶۷)[۱۷]

برخى با توجه به آیاتى چون «اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون» (سوره زمر/۴۲) و «کذلِک نُفَصِّلُ الأیتِ لِقَوم یتَفَکرون» (سوره یونس/۲۴) تفکر را مبدأ وصول به حقیقت، علم و شناخت معرفى کرده اند.[۱۸] روایات نیز تصریح مى کنند که هیچ عبادتى همانند تفکر نیست[۱۹]؛ و این که ساعتى تفکر برتر از عبادت یک[۲۰] یا ۷۰ سال[۲۱] است و این تفاوت به لحاظ اختلاف مراتب شخص متفکر و موضوع تفکر است.[۲۲] در علم منطق نیز تفکر، شاخصه اصلى و فصل ممیز انسان از دیگر حیوانات به شمار آمده و انسان را حیوان ناطق (:متفکر) تعریف کرده اند.[۲۳]

تفکر در صورتى انسان را به حق و حقیقت رهنمون مى شود که در فضایى عارى از هر گونه وابستگى و پیشداورى انجام شود وگرنه چنانچه شخص متفکر قبل از تفکر، گرایش خود را به سمت و سویى خاص مشخص کرده و از پیش تصمیم گرفته باشد، تفکر او در همان محدوده صورت گرفته و به نتیجه دلخواه وى مى رسد، چنانکه ولید بن مغیره با این گرایش که مى خواست درباره قرآن چیزى بگوید که دعوت به آن را باطل و قوم خویش را راضى کند، مى اندیشید که قرآن را شعر یا افسانه یا کهانت یا سحر معرفى کند. او در این محدوده اندیشید و سرانجام به این نتیجه رسید که بگوید قرآن سحر و ساخته دست بشر است، از این رو به شدت مورد غضب و نفرین خداوند قرار گرفت:[۲۴] «إِنَّهُ فَکرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ کیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَکبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ یؤْثَرُ *إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر». (سوره مدثر/۱۸-۲۵)

خاستگاه تفکر

بر اساس آیه ۳۱ سوره مائده، پس از آن که قابیل هابیل را کشت، خداوند زاغى را برانگیخت تا زمین را بکاود و به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا یبحَثُ فِى الاَرضِ لِیرِیهُ کیفَ یورى سَوءَةَ اَخِیه...».

این آیه بیانگر حال انسان در بهره ورى از حس است؛ بدین صورت که او ابتدا خواص اشیا را از ناحیه حس تحصیل مى کند. سپس با تفکر در آنها به اهداف و مقاصد خود در زندگى دست مى یابد، همان گونه که در بحث علمى شناخت شناسى ـ برخلاف نظر کسانى که علم را فطرىِ انسان و بر اساس تذکر مى دانند ـ به اثبات رسیده که علوم و معارف فکرىِ انسان همه به حس منتهى مى شوند؛ توضیح آن که، انسان داراى علوم گسترده ای است که روز به روز افزایش مى یابند و اگر به گذشته بازگردیم خواهیم دید علوم بالفعل وى به تدریج نقصان یافته و در نهایت به صفر مى رسند و این خداوند است که با هدایت خویش: «الَّذى اَعطى کلَّ شَىء خَلقَهُ ثُمَّ هَدى»، (سوره طه/۵۰) «والَّذى قَدَّرَ فَهَدى» (سوره الأعلى/۳) و فراهم آوردن اسباب دانایى وى (حس و فکر) چیزهایى را که نمى دانسته به او آموخته است: «عَلَّمَ الاِنسنَ مالَم یعلَم» (سوره علق/۵). قرآن کریم در آیه ۷۸ سوره نحل تصریح مى کند آدمى هنگامى که از مادر متولد مى شود چیزى نمى داند و خدا (براى دانا شدن او) سمع و بصر و قلب را برایش قرار مى دهد: «واللّهُ اَخرَجَکم مِن بُطُونِ اُمَّهتِکم لاتَعلَمونَ شیـًا وجَعَلَ لَکمُ السَّمعَ والاَبصرَ والاَفـِدَة».

کوتاه سخن آن که تأمل در حال انسان و تدبر در آیات قرآن، مانند آیه ۳۱ سوره مائده، گویاى این نکته است که علوم نظرى انسان ـ یعنى علم به خواص اشیا و معارف عقلى که پیرو آن بدست مى آید ـ از حسّ شروع مى شود و خداوند از طریق حس، خواص اشیا را به وى مى آموزد. به طور کلى آیاتى که مشتمل بر تعابیرى چون «ألم تر»، «أفلا یرون»، «أفرأیتم» و «أفلا تبصرون» اند، انسان را به جزئیاتى که خواص قابل احساس دارند سوق مى دهند و آیاتى که از تعبیراتى مانند «لقوم یعقلون»، «یتفکرون»، «یتذکرون» و «یفقهون» استفاده کرده اند انسان را به ادراک کلیات عقلى که به مبدأ و معاد ارتباط دارند، فرامى خوانند.[۲۵] البته بیشترین بهره بردارى از حس، مربوط به توده مردم است که از تعقل در دقایق امور و ادراک حقیقت آنها و راهیابى به مصالح و مفاسدشان قاصرند و بهره مندى از عقل، ویژه خواص اندک شمار مردم است، از همین رو در برخى آیات، سمع بر عقل مقدم شده است: «وَقَالُوا لَوْ کنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ». (سوره ملک/۱۰)[۲۶]

زمینه‌هاى تفکر

تفکر یا در امر دین است یا در غیر آن؛ مراد از امر دین، معامله بین عبد و رب است و در این صورت همه افکار عبد یا به خود و صفات و احوال خویش تعلق داشته، نظر او در موارد رضایت و غضب پروردگار منحصر است یا به معبود و اسما و صفات و افعال وى از ملک و ملکوت و آنچه در آسمان و زمین و بین آن هاست تعلق دارد[۲۷]؛ ولى کسى که جز به دنیا و امور رفاهى آن نمى نگرد، تفکر او از حدود ماده نمى گذرد و خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله دستور اعراض از چنین کسى را مى دهد:[۲۸] «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِکرِنَا وَلَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا». (سوره نجم/۲۹)

بر اساس برخى آیات که انگیزه نزول قرآن بر پیامبر را تبیین وحى الهى و تفکر و اندیشیدن مردم: «و اَنزَلنا اِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم ولَعَلَّهُم یتَفَکرون» (سوره نحل/۴۴) و تدبر در آیات قرآن و تذکر صاحبان خرد: «کتبٌ اَنزَلنهُ اِلَیک مُبرَک لِیدَّبَّروا ءایتِهِ ولِیتَذَکرَ اولواالاَلبب» (سوره ص/۲۹) معرفى مى کند، یا آیاتى که هدف توصیه هاى الهى و تبیین آیات را تعقل و تفکر مى دانند: «ذلِکم وصَّکم بِهِ لَعَلَّکم تَعقِلون» (سوره انعام/۱۵۱)، «کذلِک یبَینُ اللّهُ لَکمُ الأیتِ لَعَلَّکم تَتَفَکرون» (سوره بقره/۲۱۹)، مى توان قرآن و آیات آن را یکى از مهم ترین زمینه هاى تفکر دانست. از همین روست که خداوند قرآن را به زبانى نازل کرده که معارف آن فهم و ادراک پذیر باشند: «اِنّا اَنزَلنهُ قُرءنـًا عَرَبِیا لَعَلَّکم تَعقِلون» (سوره یوسف/۲؛ نیز سوره زخرف/۳) و در آن قصه ها: «ولَو شِئنا لَرَفَعنهُ بِها... فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یتَفَکرون» (سوره اعراف/۱۷۶)، «لَقَد کانَ فى قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُِولِى الاَلبب...» (سوره یوسف/۱۲) و مَثَل هایى آورده است:«لَو اَنزَلنا هـذا القُرءانَ عَلى جَبَل لَرَاَیتَهُ خشِعـًا مُتَصَدِّعـًا مِن خَشیةِ اللّهِ وتِلک الاَمثلُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم یتَفَکرون» (سوره حشر/۲۱)، «اِنَّما مَثَلُ الحَیوةِ الدُّنیا کماء اَنزَلنهُ مِنَ السَّماءِ فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرض... کذلِک نُفَصِّلُ الأیتِ لِقَوم یتَفَکرون» (سوره یونس /۲۴).

بر این اساس و نیز با توجه به تقبیح و مذمت خداوند نسبت به کسانى که در قرآن تدبر نمى کنند: «اَفَلا یتَدَبَّرونَ القُرءآن» (سوره نساء/۸۲)، عقیده جماعتى از حَشَویان و اخباریان باطل است که مى گویند: معناى قرآن را جز با سخن پیامبر صلى الله علیه و آله نشاید دانست؛ نیز سخن مجبّران مردود است که مى گویند: هر چه را خدا خواهد کسى بداند به قلب او القا مى کند و کوشش و تدبر بنده در تحصیل علم قرآن و غیر آن مفید نیست.[۲۹]

برخى دیگر از زمینه ها و موضوعات تفکر، عبارت اند از:

صحت و سلامت قواى ادراکى پیامبر صلى الله علیه و آله جهت ادراک حقانیت وى: «ثُمَّ تَتَفَکروا ما بِصاحِبِکم مِن جِنَّة» (سوره سبا/۴۶؛ نیز سوره اعراف/۱۸۴)، خلقت آسمان ها و زمین براى پى بردن به راز آفرینش آنها: «و یتَفَکرونَ فى خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً» (سوره آل عمران/۱۹۱) و نیز وجهه باطنى و جنبه ارتباط آنها و هر چیزى که خدا آفریده است با پروردگار، براى تحصیل یقین:[۳۰] «و کذلِک نُرى اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّموتِ والاَرضِ ولِیکونَ مِنَ الموقِنین»، (سوره انعام/۷۵) «اَو لَم ینظُروا فى مَلَکوتِ السَّماوتِ والاَرضِ و ما خَلَقَ اللّهُ مِن شَىء...» (سوره اعراف/۱۸۵)، کیفیت آفرینش شتر، برافراشتگى آسمان، برپا داشته شدن کوه ها، گستردگى و استواى زمین و در نتیجه مهیا بودن آن براى سکونت و زندگى: [۳۱] «اَفَلا ینظُرونَ اِلَى الاِبِلِ کیفَ خُلِقَت * و اِلَى السَّماءِ کیفَ رُفِعَت * و اِلَى الجِبالِ کیفَ نُصِبَت * و اِلَى الاَرضِ کیفَ سُطِحَت» (سوره غاشیه/۱۷-۲۰)، اعمال و رفتارى که انسان براى روز حساب از پیش مى فرستد: «ولتَنظُر نَفسٌ ما قَدَّمَت لِغَد...» (سوره حشر/۱۸)[۳۲]، اطوار خلقت انسان از مرحله خاک تا نطفه و سپس علقه و نیز دوره هاى سنى وى از طفولیت و جوانى و سالمندى که در این میان برخى مرگ پیش رس یافته تا سرانجام هر کس به مدتى که مقرر است برسد: «هُوَ الَّذى خَلَقَکم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة ثُمَّ مِن عَلَقَة ثُمَّ یخرِجُکم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکم ثُمَّ لِتَکونوا شُیوخـًا و مِنکم مَن یتَوَفّى مِن قَبلُ ولِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّى و لَعَلَّکم تَعقِلون» (سوره غافر/۶۷)، اُفتِ در خلقت در عمر دراز: «و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکسهُ فِى الخَلقِ اَفَلا یعقِلون» (سوره یس/۶۸)، تاریخ زندگى گذشتگان براى شناخت سنن و قوانینى که خداوند بر جوامع بشرى حاکم فرموده: «قَد خَلَت مِن قَبلِکم سُنَنٌ فَسیروا فِى الاَرضِ فَانظُروا...» (سوره آل عمران/۱۳۷)، «اَفَلَم یسیروا فِى الاَرضِ فَینظُروا کیفَ کانَ عـقِبَةُ الَّذینَ مِن قَبلِهِم... اَفَلا تَعقِلون» (سوره یوسف/۱۰۹)، فرجام تکذیب آیات و سرپیچى از دستورات الهى: «و اَغرَقنَا الَّذینَ کذَّبوا بِایتِنا فَانظُر کیفَ کانَ عـقِبَةُ المُنذَرین» (سوره یونس/۷۳)، «واَمطَرنا عَلَیهِم مَطَرًا فانظُر کیفَ کانَ عقِبَةُ المُجرِمین» (سوره اعراف/۸۴)، دشمنى آشکار شیطان با فرزندان آدم علیه السلام و گمراه کردن انبوهى از آنان: «...اِنَّهُ لَکم عَدُوٌّ مُبین... ولَقَد اَضَلَّ مِنکم جِبِلاًّ کثیرًا اَفَلَم تَکونوا تَعقِلون» (سوره یس/۶۰-۶۲)، آیات و نشانه هاى الهى، مانند نحوه زندگى زنبور و کیفیت عسل سازى آن با رنگ هاى مختلف و نیز ویژگى درمانى آن: «...و اَوحى رَبُّک اِلَى النَّحلِ... * ثُمَّ کلى مِن کلِّ الثَّمَرتِ فَاسلُکى سُبُلَ رَبِّک ذُلُلاً یخرُجُ مِن بُطونِها شَرابٌ مُختَلِفٌ اَلونُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یتَفَکرون» (سوره نحل/۶۸-۶۹)، آمد و شد شب و روز: «...واختِلفِ الَّیلِ والنَّهار... لاَیت لِقَوم یعقِلون» (سوره بقره/۱۶۴)، مسخرکردن شب و روز و خورشید و ماه براى انسان و نیز مسخر بودن ستارگان به فرمان الهى: «و سَخَّرَ لَکمُ الَّیلَ والنَّهارَ والشَّمسَ والقَمَرَ والنُّجومُ مُسَخَّرتٌ بِاَمرِهِ اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یعقِلون» (سوره نحل/۱۲)، آنچه را خداوند در زمین به رنگ هاى گوناگون براى انسان پدید آورده است: «و ما ذَرَاَ لَکم فِى الاَرضِ مُختَلِفـًا اَلونُهُ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یذَّکرون» (سوره نحل/۱۳)، گستردگى زمین و وجود رودها و کوه ها در آن، جفت جفت قرار دادن میوه ها و پوشاندن روز به شب: «و هُوَ الَّذى مَدَّ الاَرضَ وجَعَلَ فیها رَوسِىَ و اَنهرًا و مِن کلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فیها زَوجَینِ اثنَینِ یغشِى الَّیلَ النَّهارَ اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون» (سوره رعد/۳)، آمدن باران و سیراب شدن مردمان و رویش گیاهان و درختان به وسیله آن: «هُوَ الَّذى اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکم مِنهُ شَرابٌ و مِنهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمون * ینبِتُ لَکم بِهِ الزَّرعَ والزَّیتونَ والنَّخیلَ والاَعنبَ و مِن کلِّ الثَّمَرتِ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یتَفَکرون» (سوره نحل/۱۰-۱۱)، آفرینش همسر براى انسان و قرار دادن مودّت و رحمت بین همسران: «و مِن ءایتِهِ اَن خَلَقَ لَکم مِن اَنفُسِکم اَزوجـًا لِتَسکنوا اِلَیها و جَعَلَ بَینَکم مَوَدَّةً و رَحمَةً اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون» (سوره روم/۲۱)، مرگ و حیات و خواب و بیدارى انسان ها: «اَللّهُ یتَوَفَّى الاَنفُسَ حینَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَیمسِک الَّتى قَضى عَلَیهَا المَوتَ و یرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون» (سوره زمر/۴۲)، کشتى هایى که در دریا روان اند با آنچه به مردم سود مى رساند، زنده ساختن زمین مرده به وسیله نزول باران و پراکندگى هر گونه جنبنده اى در زمین، تغییر مسیر بادها و ابرهاى مسخر در میان زمین و آسمان: «...والفُلک الَّتى تَجرى فِى البَحرِ بِما ینفَعُ النّاسَ وما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَاَحیا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وبَثَّ فیها مِن کلِّ دابَّة و تَصریفِ الرِّیحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ والاَرض لاَیت لِقَوم یعقِلون» (سوره بقره/۱۶۴)، بیم آور و امیدبخش نمایاندن برق: «و مِن ءایتِهِ یریکمُ البَرقَ خَوفـًا و طَمَعـًا... اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یعقِلون» (سوره روم/۲۴) و زنده ساختن برخى از مردگان در دنیا: «...کذلِک یحىِ اللّهُ المَوتى و یریکم ءایتِهِ لَعَلَّکم تَعقِلون». (سوره بقره/۷۳)

با این وجود، قرآن کریم انسان ها را از تفکر در ذات الهى برحذر داشته است: «و یحَذِّرُکمُ اللّهُ نَفسَه» (سوره آل عمران/۲۸-۳۰)[۳۳]، زیرا مخلوقات نمى توانند به وى احاطه علمى پیدا کنند: «و لایحیطونَ بِهِ عِلما» (سوره طه/۱۱۰)؛ اما درباره تفکر در صفات و اسماء و افعال خدا چنین منعى نیست، بلکه در آیات بسیارى به آن تشویق شده است.[۳۴] به گفته برخى، در طریق معنوى تفکر، حجاب است و خداوند جلى تر از آن است که عقل با تفکر و نظر او را بشناسد و بر عاقل است که قلب خود را از تفکر تهى سازد و آنگاه که مى خواهد خدا را بشناسد باید از راه مشاهده باشد.[۳۵]

آثار تفکر

تفکر در آیات الهى و شگفتى هاى آفرینش، انسان را به ایمان صحیح راهنمایى مى کند، زیرا این کارهاى شگفت تنها از خداوندى صادر مى شود که زنده و پابرجا و توانا و بى نیاز از همه است.[۳۶]

برخى آثار تفکر که از آیات قرآن استفاده مى شوند عبارت اند از:

  • راهیابى انسان به توحید در پرستش: «قالَ اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ مالا ینفَعُکم شیـًا و لایضُرُّکم * اُفّ لَکم ولِما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ اَفَلا تَعقِلون» (سوره انبیاء/۶۶-۶۷).
  • شناخت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و بیم دهى آشکار وى: «اَو لَم یتَفَکروا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّة اِن هُوَ اِلاّ نَذیرٌ مُبین» (سوره اعراف/۱۸۴؛ نیز سوره سبا/۳۴).
  • توجه کردن به آخرت و دنیا را مایه سرگرمى دانستن: «و مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ لَعِبٌ و لَهوٌ و لَلدّارُ الأخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون» (سوره انعام/۳۲؛ نیز سوره اعراف/۱۶۹؛ سوره یوسف/۱۰۹) و توجه به بیهوده نبودن خلقت (سوره آل عمران/۱۹۱)، زیرا با ملاحظه این که هر موجود کوچکى از این جهان بزرگ هدفى دارد نمى توان باور کرد که مجموعه جهان بى هدف باشد[۳۷]، بر همین اساس مؤمنان بعد از تدبر و تفکر در آیات الهى به خداوند رو کرده و به حکمت او در آفرینش موجودات پى مى برند.[۳۸]

در روایات نیز تفکر، دلیل عاقل[۳۹]، بهترین عبادت[۴۰]، حیات قلب بصیر[۴۱]، آینه دیدن بدى ها و خوبى ها[۴۲]، دعوت کننده به نیکى و عمل به آن[۴۳]، مایه عبرت[۴۴] و مایه بصیرت[۴۵] معرفى شده است. در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: امیرالمومنین علیه السلام همواره می فرمود: نَبِّهْ بِالتَّفَکرِ قَلْبَک وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَک وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک؛ دلت را با اندیشه بیدار ساز و در دل شب خود را از رختخواب جدا ساز و در مقابل خدائی که پروردگار توست تقوا پیشه کن.[۴۶]

تفکر نکردن نیز پیامدهایى دارد که در پاره اى آیات به برخى از آنها اشاره شده است؛ مانند:

  • افترا زدن و دروغ بستن به خدا: «ولکنَّ الَّذینَ کفَروا یفتَرونَ عَلَى اللّهِ الکذِبَ واَکثَرُهُم لایعقِلون». (سوره مائده/۱۰۳)
  • بى ادبى به ساحت پیامبر صلى الله علیه و آله: «اِنَّ الَّذینَ ینادونَک مِن وراءِ الحُجُرتِ اَکثَرُهُم لایعقِلون». (سوره حجرات/۴)
  • به مسخره و بازى گرفتن نماز هنگام فراخوانى به آن: «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون». (سوره مائده/۵۸)
  • اختلاف و تفرقه: «لایقتِلونَکم جَمیعـًا اِلاّ فى قُرًی مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعـًا و قُلوبُهُم شَتّی ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون». (سوره حشر/۱۴)

موضوعات مناسب برای تفکر

تفکر در عالم خلقت

یکی از انحاء تفکر سودمند، تفکر در نظام خلقت است. در قرآن این نحوه تفکر بسیار مورد توصیه قرار گرفته است. از جمله می فرماید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ. الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[۴۷].

شهید مطهری در این مورد می گوید: شک ندارد که اگر انسان در کار عالم و در نظامات عالم و در دقایق مخلوقات تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این هم علم است و هم عبادت، تفکر علمی است و عبادت.

تفکر در تاریخ

یکی دیگر از انحاء تفکراتی که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ و در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته است. قرآن، قصص و حکایات و چیزهایی که ما اسمش را «تاریخ» می گذاریم به طور اشاره ذکر می کند، ولی قسمتهایی را که مایه های آموزش در آن زیاد است بیشتر یادآوری می کند و مخصوصا این مطلب را توجه می دهد که ما قصه و حکایت را ذکر نمی کنیم فقط برای اینکه یک وقتی گذرانده باشید، بلکه برای تفکر است: «فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ» [۴۸]. این هم خودش نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام عبادت است.

تفکر انسان درباره خود

یکی دیگر از تفکرهایی که عبادت هم هست، تفکر کردن انسان درباره خودش است؛ شهید مطهری می گوید: یک وقت خود انسان به عنوان یک موضوع علمی موضوع تفکر اوست (این، جزء دسته اول می شود)؛ و یک وقت انسان درباره کارهای خودش تفکر می کند، درباره اینکه چگونه تصمیم بگیرد و چگونه کار کند، همین جور علی العمیاء تسلیم حوادث و جریانات نباشد. مقصود دومی است.

پانویس

  1. نثر طوبى، ج ۲، ص ۲۷۰.
  2. فایده منطق چیست؟،دانشنامه رشد
  3. الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
  4. نمونه، ج ۹، ص ۷۶؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۳۶.
  5. المیزان، ج ۸، ص ۳۸۱.
  6. الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.
  7. نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲.
  8. الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.
  9. نثر طوبى، ج ۲، ص ۴۷۵.
  10. همان، ص ۱۷۹.
  11. الموسوعه الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
  12. المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.
  13. همان.
  14. الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
  15. المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.
  16. نمونه، ج ۸، ص ۳۹۰.
  17. المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۷.
  18. المنیر، ج ۹، ص ۱۶۵.
  19. بحارالانوار، ج ۱، ص ۸۸، ۹۴.
  20. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۷.
  21. کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷.
  22. کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷؛ کنزالدقائق، ج ۲، ص ۳۲۰.
  23. ر.ک: الاشارات والتنبیهات، ج ۱، ص ۱۱ ، ۷۷.
  24. المیزان، ج ۲۰، ص ۸۶ - ۸۷.
  25. المیزان، ج ۵، ص ۳۳۸.
  26. المیزان، ج ۱۹، ص ۳۵۳.
  27. الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.
  28. تفسیر موضوعى، ج ۶، ص ۸۶.
  29. نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲-۲۵۳.
  30. المیزان، ج ۸، ص ۳۴۸.
  31. المیزان، ج ۲۰، ص ۲۷۴.
  32. المیزان، ج ۱۹، ص ۲۲۵.
  33. شرح فصوص الحکم، ص ۱۷.
  34. المیزان، ج ۴، ص ۹۰.
  35. جامع الاسرار، ص ۲۸۸، ۴۹۰ - ۴۹۱.
  36. المنیر، ج ۴، ص ۲۰۹.
  37. نمونه، ج ۳، ص ۲۴۶.
  38. المنیر، ج ۴، ص ۲۰۷.
  39. بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۳۶.
  40. بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۲.
  41. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۲.
  42. بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۶۷.
  43. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۲، ۳۲۸.
  44. غررالحکم، ج ۱، ص ۳۱۸، کلمه ۱۱۲.
  45. همان.
  46. الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‌، دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، ۱۴۰۷ ق‌، ج۲، ص۵۴
  47. آل عمران/۱۹۰ و ۱۹۱
  48. اعراف/۱۷۶

منابع

  • دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۸، مدخل "تفکر" از بخش فلسفه و کلام، صص ۳۸۴-۳۹۲.
  • تعلیم و تربیت در اسلام، استاد مطهری، در دسترس در پایگاه استاد شهید مطهری، بازیابی: ۲۰ آبان ۱۳۹۲.
  • "فایده منطق چیست؟"، دانشنامه رشد.
  • الکافی، کلینى، دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، ۱۴۰۷ ق‌.