شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

تفکر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۲۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:مدخل دائرة المعارف}}
+
{{خوب}}
  
__toc__
+
«تفکّر» سیر در معلومات موجود است تا مجهولاتى که ملازم با آنهایند معلوم گردند.<ref>نثر طوبى، ج ۲، ص ۲۷۰.</ref> تفکر، ویژگی‌ منحصر به فرد [[انسان]] در میان مخلوقات و یک امر [[فطرت|فطری]] و ناشی از طبیعت انسانی است؛ چنانچه هیچ کس بدون تفکر و به کار گیری [[عقل]]، نمی تواند زندگی کند.<ref> فایده منطق چیست؟،دانشنامه رشد </ref> در [[قرآن کریم]] و [[احادیث]] به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده شده است.
  
'''تفكر: بكار گرفتن نيروى فكر تحت نظر عقل'''
+
==واژه‌های مرتبط با تفکر==
 +
واژه «تفکر» با واژه هایى همچون '''اعتبار'''، '''تذکر'''، '''تدبّر'''، '''نظر'''، '''عقل''' و '''علم''' همسو و مرتبط است، گرچه تفاوت هایى نیز بین آنها وجود دارد، چنان که گفته شده: حقیقت تفکر احضار دو معرفت در قلب براى نتیجه گرفتن معرفت سوم و «اعتبار» عبور از دو معرفت به معرفت سوم و تذکر برخورد به دو معرفت است.<ref>الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.</ref> برخى در تفاوت تفکر با تذکر گفته اند: «تفکر» شناخت چیزى است، هر چند قبلا هیچ گونه اطلاعى از آن وجود نداشته باشد؛ ولى «تذکر» در موردى است که انسان قبلا با آن موضوع هر چند از طریق آگاهى هاى فطرى آشنایى داشته باشد.<ref>نمونه، ج ۹، ص ۷۶؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۳۶.</ref> برخى هم تذکر را تفکر در امورى براى راه یافتن به نتیجه اى دانسته اند که مورد غفلت واقع شده یا پیش از آن مجهول بوده است.<ref>المیزان، ج ۸، ص ۳۸۱.</ref>
  
تفكر مصدر باب تفعل، يا اسم مصدر باب تفعيل (تفكير)<ref> لسان العرب، ج 10، ص 307، «فكر».</ref> از ريشه «ف ـ ك ـ ر»، در لغت به معناى تأمل<ref>الصحاح، ج ص 783، «فكر».</ref> و در اصطلاح، تصرف قلب در معانى اشيا براى ادراك مطلوب است.<ref>التحقيق، ج 9، ص 126، «فكر».</ref> فكر نيز از همين ريشه و در لغت به معناى تأمل<ref>لسان العرب، ج 10، ص 307.</ref>و در اصطلاح حركت نفس از مطالب (مجهولات) تصورى و تصديقى به مبادى<ref> شرح منظومه، ج 1، ص 84.</ref> و سير در معلومات موجود است تا مجهولاتى كه ملازم با آنهايند معلوم گردند.<ref>نثر طوبى، ج ص 270.</ref>
+
در تفاوت بین تفکر و تدبر هم گفته شده که «تدبر» تصرف قلب در توجه به عواقب امور<ref>الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.</ref> و رموز آن است،<ref> نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲.</ref> ولى «تفکر» تصرف قلب در توجه به ادله است.<ref>الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.</ref> «نظر» نیز به معانى مختلفى<ref>نثر طوبى، ج ۲، ص ۴۷۵.</ref> مانند فکر و اندیشه کردن آمده است. «عقل» هم به معناى مصدرى، ادراک کامل چیزى و به معناى اسمى، حقیقتى است که خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخیص می دهد.<ref>همان، ص ۱۷۹.</ref> به گفته اى، ثمره فکر، «علم» است و از آن در قلب تغییرى حاصل مى شود که حال نامیده مى شود و از حال تغییرى در جوارح پدید مى آید که عمل خوانده مى شود.<ref>الموسوعه الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.</ref>
  
اين حركت، نفس را براى افاضه صور عقلى از مبدأ قدسى آماده مى كند<ref>شرح منظومه، ج 1، ص 84.</ref>؛ نيز فكر، نيرويى است در شخص كه براى طلب معنا، در امرى دقيق و باريك مى گردد و تفكر جولان اين نيرو بر حسب نظر عقل است و جز بر آنچه صورت آن در قلب حاصل گردد گفته نمى شود.<ref>مفردات، ص 643 «فكر»؛ نثر طوبى، ج 2، ص 270.</ref> فكر در اصطلاح عامه مردم نيز عبارت است از هر انتقالى كه براى نفس در ادراكات جزئى صورت گيرد.<ref>شرح منظومه، ج 1، ص 84.</ref>
+
در [[قرآن کریم]] افزون بر واژه تفکر که مشتقات آن که ۱۸ بار بکار رفته، مشتقّات واژه هاى مرتبط با موضوع تفکر، نظیر تدبّر، تذکر، تفقه، اعتبار، نظر و عقل نیز فراوان بکار رفته است.
  
واژه تفكر با واژه هايى همچون '''اعتبار'''، '''تذكر'''، '''تدبّر'''، '''نظر'''، '''عقل''' و '''علم''' همسو و مرتبط است، گرچه تفاوت هايى نيز بين آنها وجود دارد، چنان كه گفته شده: حقيقت تفكر احضار دو معرفت در قلب براى نتيجه گرفتن معرفت سوم و «اعتبار» عبور از دو معرفت به معرفت سوم و تذكر برخورد به دو معرفت است.<ref>الموسوعة الذهبيه، ج 10، ص 202.</ref> برخى در تفاوت تفكّر با تذكر گفته اند: «تفكر» شناخت چيزى است، هر چند قبلا هيچ گونه اطلاعى از آن وجود نداشته باشد؛ ولى «تذكر» در موردى است كه انسان قبلا با آن موضوع هر چند از طريق آگاهى هاى فطرى آشنايى داشته باشد.<ref>نمونه، ج 9، ص 76؛ مجمع البيان، ج 5، ص 236.</ref>برخى هم تذكر را تفكر در امورى براى راه يافتن به نتيجه اى دانسته اند كه مورد غفلت واقع شده يا پيش از آن مجهول بوده است.<ref>الميزان، ج 8، ص 381.</ref>
+
==اهمیت و جایگاه تفکر==
  
در تفاوت بين تفكر و تدبر هم گفته شده كه «تدبر» تصرف قلب در توجه به عواقب امور<ref>الفروق اللغويه، ص 121.</ref> و رموز آن<ref> نثر طوبى، ج 1، ص 252.</ref> ولى «تفكر» تصرف قلب در توجه به ادله است.<ref>الفروق اللغويه، ص 121.</ref> نظر نيز به معانى مختلفى<ref>نثر طوبى، ج 2، ص 475.</ref> مانند فكر و انديشه كردن آمده است. عقل هم به معناى مصدرى، ادراك كامل چيزى و به معناى اسمى، حقيقتى است كه خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخيص می دهد.<ref>همان، ص 179.</ref> به گفته اى، ثمره فكر، علم است و از آن در قلب تغييرى حاصل مى شود كه حال ناميده مى شود و از حال تغييرى در جوارح پديد مى آيد كه عمل خوانده مى شود.<ref>الموسوعه الذهبيه، ج 10، ص 202.</ref>
+
بدون شک حیات انسانى حیاتى فکرى است و آن با ادراکى سامان مى یابد که فکر نامیده مى شود. لازمه این سخن آن است که فکر هر چه صحیح تر باشد حیات و زندگى استوارتر خواهد بود، بنابراین زندگى استوار انسانى با فکر استوار رابطه مستقیم دارد. این حقیقت را خداوند با راه هاى مختلف و اسلوب هاى متنوع بیان کرده است؛ مانند آنجا که در تمثیلى، هدایت یافتگان را در برابر گمراهان قرار داده، مى فرماید: {{متن قرآن|«أَوَمَنْ کانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا»}} ([[سوره انعام]]/۱۲۲)؛ آیا کسى که مرده دل بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، همانند کسى است که گویى در تاریکى ها گرفتار است و از آن بیرون شدنى نیست.
  
در [[قرآن كريم]] افزون بر واژه تفكر كه مشتقات آن كه 18 بار بكار رفته، مشتقّات واژه هاى مرتبط با موضوع تفكر، نظير تدبّر، تذكر، تفقه، تفكير، اعتبار، نظر و عقل نيز فراوان بكار رفته است.
+
یا آنجا که دانایان را با نادانان برابر نمى داند: {{متن قرآن|«هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ»}} ([[سوره زمر]]/۹ و نیز [[سوره مجادله]]/۱۱). افزون بر این یادآور مى شود که آنچه به آن دعوت و هدایت مى کند راهى است از راه هاى فکرى، چون [[قرآن]] را دعوت کننده به بهترین ملت یا سنت یا طریقه دانسته است: {{متن قرآن|«إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ»}} ([[سوره اسراء]]/۹) و به هر حال آن طریقه و سنت، صراطى است حیاتى که استوارتر بودن آن متوقف بر این است که طریق فکر در آن استوارتر باشد؛ همچنین به صراط مستقیم و راه روشنى هدایت مى کند که نه مخالف با حق بوده و نه برخى اجزاى آن، مخالف با برخى دیگر است: {{متن قرآن|«قَدْ جَاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکتَابٌ مُبِینٌ * یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»}}. ([[سوره مائده]]/۱۵-۱۶) خداوند متعالى در کتاب خویش حتى در یک آیه از بندگان نخواسته تا کورکورانه به او و آنچه از جانب اوست ایمان بیاورند، یا ندانسته در راهى قدم نهند.<ref>المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.</ref>
  
==اهميت و جايگاه تفكر==
+
خداوند سبحان حتى شرایعى را که براى بندگان جعل کرده ـ با این که عقل به تفاصیل ملاکات آنها راه ندارد ـ به امورى که به منزله استدلال است تعلیل کرده؛ مانند این که [[نماز]] را بازدارنده از فحشا و منکر: {{متن قرآن|«إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ...»}} ([[سوره عنکبوت]]/۴۵)، [[روزه]] را مایه تقوا: {{متن قرآن|«کتِبَ عَلَیکمُ الصّیامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکم لَعَلَّکم تَتَّقون»}} ([[سوره بقره]]/۱۸۳) و [[وضو]] را وسیله طهارت معرفى کرده است: {{متن قرآن|«ما یریدُاللّهُ لِیجعَلَ عَلَیکم مِن حَرَج ولکن یریدُ لِیطَهِّرَکم ولِیتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکم لَعَلَّکم تَشکرون»}}.([[سوره مائده]]/۶) این ادراک عقلى ـ یعنى طریقه فکر صحیح که قرآن کریم مردم را در تشخیص حق و باطل، خیر و شر و نفع و ضرر به آن ارجاع داده ـ همان چیزى است که انسان بر حسب [[فطرت]] خویش از آن آگاه است<ref> همان.</ref> یا به گفته برخى گاهى با تقلید و گاهى با ممارست و در [[پیامبران]] با نور الهى در اصل فطرت محقق مى شود.<ref>الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.</ref>
  
شك حيات انسانى حياتى فكرى است و آن با ادراكى سامان مى يابد كه فكر ناميده مى شود. لازمه اين سخن آن است كه فكر هر چه صحيح تر و تامتر باشد حيات و زندگى استوارتر خواهد بود، بنابراين زندگى استوار انسانى با فكر استوار رابطه مستقيم دارد. اين حقيقت را خداوند با راه هاى مختلف و اسلوب هاى متنوع بيان كرده است؛ مانند آنجا كه در تمثيلى، هدايت يافتگان را در برابر گمراهان قرار داده، مى فرمايد: آيا كسى كه مرده دل بود و زنده اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن، در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه گويى در تاريكى ها گرفتار است و از آن بيرون شدنى نيست: «اَوَ مَن كانَ مَيتـًا فَاَحيَينهُ و جَعَلنا لَهُ نورًا يَمشى بِهِ فِى النّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِى الظُّلُمتِ لَيسَ بِخارِج مِنها».([[سوره انعام]]/6،122)
+
[[قرآن کریم]] به '''تفکر و تدبر''' بسیار اهمیت داده و شمار فراوانى از آیات براى ترغیب به آن آمده اند، چنان که با جستجو در آیات بدست مى آید که خداوند بیش از ۳۰۰ مورد انسان را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده است.<ref>المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.</ref>
  
يا آنجا كه دانايان را با نادانان برابر نمى داند: «هَل يَستَوِى الَّذينَ يعلَمونَ والَّذينَ لايَعلَمونَ» ([[سوره زمر]]/39،9 و نيز 18 و [[سوره مجادله]]/58، 11افزون بر اين يادآور مى شود كه آنچه به آن دعوت و هدايت مى كند راهى است از راه هاى فكرى، چون قرآن را دعوت كننده به بهترين ملت يا سنت يا طريقه دانسته است: «اِنَّ هذا القُرءانَ يَهدى لِلَّتى هِىَ اَقوَمُ» ([[سوره اسراء]]/17،9) و به هر حال آن طريقه و سنت، صراطى است حياتى كه استوارتر بودن آن متوقف بر اين است كه طريق فكر در آن استوارتر باشد؛ همچنين به صراط مستقيم و راه روشنى هدايت مى كند كه نه مخالف با حق بوده و نه برخى اجزاى آن، مخالف با برخى ديگر است: «قَد جاءَكُم مِنَ اللّهِ نورٌ و كِتبٌ مُبين × يَهدى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضونَهُ سُبُلَ السَّلمِ و يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمتِ اِلَى النُّورِ بِاِذنِهِ ويَهديهِم اِلى صِرط مُستَقيم». ([[سوره مائده]]/5، 15 - 16) خداوند متعالى در كتاب خويش حتى در يك آيه از بندگان نخواسته تا كوركورانه به او و آنچه از جانب اوست ايمان بياورند، يا ندانسته در راهى قدم نهند.<ref>الميزان، ج ص 255.</ref>
+
افزون بر این در آیات بسیارى عدم تفکر و تعقل را توبیخ و ملامت کرده است: {{متن قرآن|«قُل لااَقولُ لَکم عِندى خَزائِنُ اللّهِ ولا اَعلَمُ الغَیبَ و لا اَقولُ لَکم اِنّى مَلَک اِن اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحى اِلَىَّ قُل هَل یستَوِى الاَعمى والبَصیرُ اَفَلا تَتَفَکرون»}} ([[سوره انعام]]/۵۰{{متن قرآن|«و مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ لَعِبٌ ولَهوٌ ولَلدّارُ الأخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون»}} ([[سوره انعام]]/۳۲) و براى آنان که در مسیر جهل و عدم تعقل گام برمى دارند و از سرمایه فکر و خرد خویش استفاده نمى کنند رجس و پلیدى شک و تردید قرار داده است، آنچنان که به ایمان موفق نمى شوند: {{متن قرآن|«و ما کانَ لِنَفس اَن تُؤمِنَ اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ ویجعَلُ الرِّجسَ عَلَى الَّذینَ لایعقِلون»}}. ([[سوره یونس]]/۱۰۰)<ref> نمونه، ج ۸، ص ۳۹۰.</ref>
  
خداوند سبحان حتى شرايعى را كه براى بندگان جعل كرده ـ با اين كه عقل به تفاصيل ملاكات آنها راه ندارد ـ به امورى كه به منزله استدلال است تعليل كرده؛ مانند اين كه نماز را بازدارنده از فحشا و منكر: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنهى عَنِ الفَحشاءِ والمُنكَرِ ولَذِكرُ اللّهِ اَكبَرُ ...» ([[سوره عنكبوت]]/29،45)، روزه را مايه تقوا: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقون» ([[سوره بقره]]/2،183) و [[وضو]] را وسيله طهارت معرفى كرده است: «ما يُريدُاللّهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَج ولكِن يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم ولِيُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكُم لَعَلَّكُم تَشكُرون».([[سوره مائده]]/5،6) اين ادراك عقلى ـ يعنى طريقه فكر صحيح كه قرآن كريم مردم را در تشخيص حق و باطل، خير و شر و نفع و ضرر به آن ارجاع داده ـ همان چيزى است كه انسان بر حسب فطرت خويش از آن آگاه است<ref> همان.</ref> يا به گفته برخى گاهى با تقليد و گاهى با ممارست و در [[پيامبران]] با نور الهى در اصل فطرت محقق مى شود.<ref>الموسوعة الذهبيه، ج 10، ص 202.</ref>
+
از نگاه [[قرآن]] اعراض کنندگان از تعقل، از چارپایان نیز کمترند: {{متن قرآن|«اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَاللّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لایعقِلون»}}. ([[سوره انفال]]/۲۲) و ادراک حق به وسیله تعقل غایت آفرینش وى بر حسب حیات معنوى اوست، چنان که رسیدن به اجل مسمّا (مدت مقرر) غایت حیات صورى دنیوى اوست: {{متن قرآن|«ولِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّى ولَعَلَّکم تَعقِلون»}}. ([[سوره غافر]]/۶۷)<ref>المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۷.</ref>
  
[[قرآن كریم]] به '''تفكر و تدبر''' بسيار اهميت داده و شمار فراوانى از آيات براى ترغيب به آن آمده اند، چنان كه با جستجو در آيات بدست مى آيد كه خداوند بيش از 300 مورد انسان را به تفكر، تذكر و تعقل دعوت كرده است.<ref>الميزان، ج ص 255.</ref>  
+
برخى با توجه به آیاتى چون {{متن قرآن|«اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون»}} ([[سوره زمر]]/۴۲) و {{متن قرآن|«کذلِک نُفَصِّلُ الأیتِ لِقَوم یتَفَکرون»}} ([[سوره یونس]]/۲۴) تفکر را مبدأ وصول به حقیقت، علم و شناخت معرفى کرده اند.<ref>المنیر، ج ۹، ص ۱۶۵.</ref> روایات نیز تصریح مى کنند که هیچ عبادتى همانند تفکر نیست<ref>بحارالانوار، ج ۱، ص ۸۸، ۹۴.</ref>؛ و این که ساعتى تفکر برتر از عبادت یک<ref> بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۷.</ref> یا ۷۰ سال<ref> کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷.</ref> است و این تفاوت به لحاظ اختلاف مراتب شخص متفکر و موضوع تفکر است.<ref> کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷؛ کنزالدقائق، ج ۲، ص ۳۲۰.</ref> در علم [[منطق]] نیز تفکر، شاخصه اصلى و فصل ممیز انسان از دیگر حیوانات به شمار آمده و انسان را حیوان ناطق (:متفکر) تعریف کرده اند.<ref>ر.ک: الاشارات والتنبیهات، ج ۱، ص ۱۱ ، ۷۷.</ref>
  
افزون بر اين در آيات بسيارى عدم تفكر و تعقل را توبيخ و ملامت كرده است: «قُل لااَقولُ لَكُم عِندى خَزائِنُ اللّهِ ولا اَعلَمُ الغَيبَ و لا اَقولُ لَكُم اِنّى مَلَكٌ اِن اَتَّبِعُ اِلاّ ما يوحى اِلَىَّ قُل هَل يَستَوِى الاَعمى والبَصيرُ اَفَلا تَتَفَكَّرون» ([[سوره انعام]]/6،50)، «و مَا الحَيوةُ الدُّنيا اِلاّ لَعِبٌ ولَهوٌ ولَلدّارُ الأخِرَةُ خَيرٌ لِلَّذينَ يَتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون» ([[سوره انعام]]/6،32) و براى آنان كه در مسير جهل و عدم تعقل گام برمى دارند و از سرمايه فكر و خرد خويش استفاده نمى كنند رجس و پليدى شك و ترديد قرار داده است، آنچنان كه به ايمان موفق نمى شوند: «و ما كانَ لِنَفس اَن تُؤمِنَ اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ ويَجعَلُ الرِّجسَ عَلَى الَّذينَ لايَعقِلون». ([[سوره يونس]]/10،100)<ref> نمونه، ج ص 390.</ref>
+
تفکر در صورتى انسان را به حق و حقیقت رهنمون مى شود که در فضایى عارى از هر گونه وابستگى و پیشداورى انجام شود وگرنه چنانچه شخص متفکر قبل از تفکر، گرایش خود را به سمت و سویى خاص مشخص کرده و از پیش تصمیم گرفته باشد، تفکر او در همان محدوده صورت گرفته و به نتیجه دلخواه وى مى رسد، چنانکه ولید بن مغیره با این گرایش که مى خواست درباره [[قرآن]] چیزى بگوید که دعوت به آن را باطل و قوم خویش را راضى کند، مى اندیشید که قرآن را شعر یا افسانه یا کهانت یا سحر معرفى کند. او در این محدوده اندیشید و سرانجام به این نتیجه رسید که بگوید قرآن سحر و ساخته دست بشر است، از این رو به شدت مورد غضب و نفرین خداوند قرار گرفت:<ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۸۶ - ۸۷.</ref> {{متن قرآن|«إِنَّهُ فَکرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ کیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَکبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ یؤْثَرُ *إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر»}}. ([[سوره مدثر]]/۱۸-۲۵)
  
از نگاه [[قرآن]] اعراض كنندگان از تعقل، از چارپايان نيز كمترند: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَاللّهِ الصُّمُّ البُكمُ الَّذينَ لايَعقِلون». ([[سوره انفال]]/8،22) و ادراك حق به وسيله تعقل غايت آفرينش وى بر حسب حيات معنوى اوست، چنان كه رسيدن به اجل مسمّا (مدت مقرر) غايت حيات صورى دنيوى اوست: «ولِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّى ولَعَلَّكُم تَعقِلون». ([[سوره غافر]]/40،67)<ref>الميزان، ج 17، ص 347.</ref>
+
==خاستگاه تفکر==
  
برخى با توجه به آياتى چون «اِنَّ فى ذلِكَ لاَيت لِقَوم يَتَفَكَّرون» ([[سوره زمر]]/39،42) و «كَذلِكَ نُفَصِّلُ الأيتِ لِقَوم يَتَفَكَّرون» ([[سوره يونس]]/10،24) تفكر را مبدأ وصول به حقيقت، علم و شناخت معرفى كرده اند.<ref>المنير، ج 9، ص 165.</ref> روايات نيز تصريح مى كنند كه هيچ عبادتى همانند تفكر نيست<ref>بحارالانوار، ج 1، ص 88، 94.</ref>؛ نيز اين كه ساعتى تفكر برتر از عبادت يك<ref> بحارالانوار، ج 68، ص 327.</ref> ،7 <ref> كشف الاسرار، ج 2، ص 387.</ref> ،60<ref> بحارالانوار، ج 66، ص 293.</ref> و 70 سال <ref> كشف الاسرار، ج 2، ص 387.</ref> است و اين تفاوت به لحاظ اختلاف مراتب شخص متفكر و موضوع تفكر است.<ref> كشف الاسرار، ج 2، ص 387؛ كنزالدقائق، ج 2، ص 320.</ref> در علم منطق نيز تفكر، شاخصه اصلى و فصل مميز انسان از ديگر حيوانات به شمار آمده و انسان را حيوان ناطق (:متفكر) تعريف كرده اند.<ref>ر.ك: الاشارات والتنبيهات، ج 1، ص 11 ، 77.</ref>
+
بر اساس آیه ۳۱ [[سوره مائده]]، پس از آن که قابیل هابیل را کشت، خداوند زاغى را برانگیخت تا زمین را بکاود و به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند: {{متن قرآن|«فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا یبحَثُ فِى الاَرضِ لِیرِیهُ کیفَ یورى سَوءَةَ اَخِیه...»}}.  
  
تفكر در صورتى انسان را به حق و حقيقت رهنمون مى شود كه در فضايى عارى از هر گونه وابستگى، دلبستگى و پيشداورى انجام شود وگرنه چنانچه شخص متفكر قبل از تفكر، گرايش خود را به سمت و سويى خاص مشخص كرده و از پيش تصميم گرفته باشد تفكر او در همان محدوده صورت گرفته و به نتيجه دلخواه وى مى رسد، چنان كه وليد بن مغيره با اين گرايش كه مى خواست درباره [[قرآن]] چيزى بگويد كه دعوت به آن را باطل و قوم خويش را راضى كند، مى انديشيد كه قرآن را شعر معرفى كند يا افسانه يا كهانت يا سحر. او در اين محدوده انديشيد و سرانجام به اين نتيجه رسيد كه بگويد قرآن سحر و ساخته دست بشر است، از اين رو به شدت مورد غضب و نفرين خداوند قرار گرفت:<ref>الميزان، ج 20، ص 86 - 87.</ref> «اِنَّهُ فَكَّرَ و قَدَّر × فَقُتِلَ كَيفَ قَدَّر × ثُمَّ قُتِلَ كَيفَ قَدَّر × ثُمَّ نَظَر × ثُمَّ عَبَسَ و بَسَر × ثُمَّ اَدبَرَ واستَكبَر × فَقالَ اِن هذا اِلاّ سِحرٌ يُؤثَر × اِن هـذا اِلاّ قَولُ البَشَر». ([[سوره مدثر]]/74،18 - 25)
+
این آیه بیانگر حال انسان در بهره ورى از حس است؛ بدین صورت که او ابتدا خواص اشیا را از ناحیه حس تحصیل مى کند. سپس با تفکر در آنها به اهداف و مقاصد خود در زندگى دست مى یابد، همان گونه که در بحث علمى شناخت شناسى ـ برخلاف نظر کسانى که علم را فطرىِ انسان و بر اساس تذکر مى دانند ـ به اثبات رسیده که علوم و معارف فکرىِ انسان همه به حس منتهى مى شوند؛ توضیح آن که، انسان داراى علوم گسترده ای است که روز به روز افزایش مى یابند و اگر به گذشته بازگردیم خواهیم دید علوم بالفعل وى به تدریج نقصان یافته و در نهایت به صفر مى رسند و این خداوند است که با هدایت خویش: {{متن قرآن|«الَّذى اَعطى کلَّ شَىء خَلقَهُ ثُمَّ هَدى»}}، ([[سوره طه]]/۵۰) {{متن قرآن|«والَّذى قَدَّرَ فَهَدى»}} ([[سوره الأعلى]]/۳) و فراهم آوردن اسباب دانایى وى (حس و فکر) چیزهایى را که نمى دانسته به او آموخته است: {{متن قرآن|«عَلَّمَ الاِنسنَ مالَم یعلَم»}} ([[سوره علق]]/۵). [[قرآن کریم]] در آیه ۷۸ [[سوره نحل]] تصریح مى کند آدمى هنگامى که از مادر متولد مى شود چیزى نمى داند و خدا (براى دانا شدن او) سمع و بصر و قلب را برایش قرار مى دهد: {{متن قرآن|«واللّهُ اَخرَجَکم مِن بُطُونِ اُمَّهتِکم لاتَعلَمونَ شیـًا وجَعَلَ لَکمُ السَّمعَ والاَبصرَ والاَفـِدَة»}}.
  
==خاستگاه تفكر==
+
کوتاه سخن آن که تأمل در حال انسان و تدبر در آیات قرآن، مانند آیه ۳۱ [[سوره مائده]]، گویاى این نکته است که علوم نظرى انسان ـ یعنى علم به خواص اشیا و معارف عقلى که پیرو آن بدست مى آید ـ از حسّ شروع مى شود و خداوند از طریق حس، خواص اشیا را به وى مى آموزد. به طور کلى آیاتى که مشتمل بر تعابیرى چون «ألم تر»، «أفلا یرون»، «أفرأیتم» و «أفلا تبصرون» اند، انسان را به جزئیاتى که خواص قابل احساس دارند سوق مى دهند و آیاتى که از تعبیراتى مانند «لقوم یعقلون»، «یتفکرون»، «یتذکرون» و «یفقهون» استفاده کرده اند انسان را به ادراک کلیات عقلى که به مبدأ و [[معاد]] ارتباط دارند، فرامى خوانند.<ref>المیزان، ج ۵، ص ۳۳۸.</ref> البته بیشترین بهره بردارى از حس، مربوط به توده مردم است که از تعقل در دقایق امور و ادراک حقیقت آنها و راهیابى به مصالح و مفاسدشان قاصرند و بهره مندى از عقل، ویژه خواص اندک شمار مردم است، از همین رو در برخى آیات، سمع بر عقل مقدم شده است: {{متن قرآن|«وَقَالُوا لَوْ کنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»}}. ([[سوره ملک]]/۱۰)<ref>المیزان، ج ۱۹، ص ۳۵۳.</ref>
  
بر اساس آيه 31 [[سوره مائده]]/5، پس از آن كه قابيل هابيل را كشت، خداوند زاغى را برانگيخت تا زمين را بكاود و به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا يَبحَثُ فِى الاَرضِ لِيُرِيَهُ كَيفَ يُورى سَوءَةَ اَخِيه...». اين آيه كه در نوع خود بى نظير است، بيانگر حال انسان در بهره ورى از حس است؛ بدين صورت كه او ابتدا خواص اشيا را از ناحيه حس تحصيل مى كند. سپس با تفكر در آنها به اهداف و مقاصد خود در زندگى دست مى يابد، همان گونه كه در بحث علمى شناخت شناسى ـ برخلاف نظر كسانى كه علم را فطرىِ انسان و بر اساس تذكر مى دانند ـ به اثبات رسيده كه علوم و معارف فكرىِ انسان همه به حس منتهى مى شوند؛ توضيح آن كه، انسان داراى علوم گسترده غيرقابل شمارشى است كه روز به روز افزايش مى يابند و اگر به گذشته بازگرديم خواهيم ديد علوم بالفعل وى به تدريج نقصان يافته و در نهايت به صفر مى رسند و اين خداوند است كه با هدايت خويش: «الَّذى اَعطى كُلَّ شَىء خَلقَهُ ثُمَّ هَدى»، ([[سوره طه]]/20،50) «والَّذى قَدَّرَ فَهَدى» ([[سوره الأعلى]]/87،3) و فراهم آوردن اسباب دانايى وى (حس و فكر) چيزهايى را كه نمى دانسته به او آموخته است: «عَلَّمَ الاِنسنَ مالَم يَعلَم».([[سوره علق]]/96،5) [[قرآن كريم]] در آيه 78 [[سوره نحل]]/16 تصريح مى كند آدمى هنگامى كه از مادر متولد مى شود چيزى نمى داند و خدا (براى دانا شدن او) سمع و بصر و قلب را برايش قرار مى دهد: «واللّهُ اَخرَجَكُم مِن بُطُونِ اُمَّهتِكُم لاتَعلَمونَ شيـًا وجَعَلَ لَكُمُ السَّمعَ والاَبصرَ والاَفـِدَة».
+
==زمینه‌هاى تفکر==
  
كوتاه سخن آن كه تأمل در حال انسان و تدبر در آيات قرآن، مانند آيه 31 [[سوره مائده]]/5 گوياى اين نكته است كه علوم نظرى انسان ـ يعنى علم به خواص اشيا و معارف عقلى كه پيرو آن بدست مى آيد ـ از حسّ شروع مى شود و خداوند از طريق حس، خواص اشيا را به وى مى آموزد. به طور كلى آياتى كه مشتمل بر تعابيرى چون «ألم تر»، «أفلا يرون»، «أفرأيتم» و «أفلا تبصرون» اند، انسان را به جزئياتى كه خواص قابل احساس دارند سوق مى دهند و آياتى كه از تعبيراتى مانند «لقوم يعقلون»، «يتفكرون»، «يتذكرون» و «يفقهون» استفاده كرده اند انسان را به ادراك كليات عقلى كه به مبدأ و [[معاد]] ارتباط دارند، فرامى خوانند.<ref>الميزان، ج ص 338.</ref> البته بيشترين بهره بردارى از حس، مربوط به توده مردم است كه از تعقل در دقايق امور و ادراك حقيقت آنها و راهيابى به مصالح و مفاسدشان قاصرند و بهره مندى از عقل، ويژه خواص اندك شمار مردم است، از همين رو در برخى آيات، سمع بر عقل مقدم شده است: «و قالوا لَو كُنّا نَسمَعُ اَو نَعقِلُ ما كُنّا فى اَصحبِ السَّعير». ([[سوره ملك]]/67،10)<ref>الميزان، ج 19، ص 353.</ref>
+
تفکر یا در امر [[دین]] است یا در غیر آن؛ مراد از امر دین، معامله بین عبد و رب است و در این صورت همه افکار عبد یا به خود و صفات و احوال خویش تعلق داشته، نظر او در موارد رضایت و غضب پروردگار منحصر است یا به معبود و اسما و صفات و افعال وى از ملک و ملکوت و آنچه در آسمان و زمین و بین آن هاست تعلق دارد<ref>الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.</ref>؛ ولى کسى که جز به دنیا و امور رفاهى آن نمى نگرد، تفکر او از حدود ماده نمى گذرد و خداوند به [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله دستور اعراض از چنین کسى را مى دهد:<ref>تفسیر موضوعى، ج ۶، ص ۸۶.</ref> {{متن قرآن|«فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِکرِنَا وَلَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا»}}. ([[سوره نجم]]/۲۹)
  
==زمينه هاى تفكر==
+
بر اساس برخى آیات که انگیزه نزول قرآن بر پیامبر را تبیین [[وحی|وحى]] الهى و تفکر و اندیشیدن مردم: {{متن قرآن|«و اَنزَلنا اِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم ولَعَلَّهُم یتَفَکرون»}} ([[سوره نحل]]/۴۴) و [[تدبر در قرآن|تدبر]] در آیات [[قرآن]] و تذکر صاحبان خرد: {{متن قرآن|«کتبٌ اَنزَلنهُ اِلَیک مُبرَک لِیدَّبَّروا ءایتِهِ ولِیتَذَکرَ اولواالاَلبب»}} ([[سوره ص]]/۲۹) معرفى مى کند، یا آیاتى که هدف توصیه هاى الهى و تبیین آیات را تعقل و تفکر مى دانند: {{متن قرآن|«ذلِکم وصَّکم بِهِ لَعَلَّکم تَعقِلون»}} ([[سوره انعام]]/۱۵۱)، {{متن قرآن|«کذلِک یبَینُ اللّهُ لَکمُ الأیتِ لَعَلَّکم تَتَفَکرون»}} ([[سوره بقره]]/۲۱۹)، مى توان قرآن و آیات آن را یکى از مهم ترین زمینه هاى تفکر دانست. از همین روست که خداوند قرآن را به زبانى نازل کرده که معارف آن فهم و ادراک پذیر باشند: {{متن قرآن|«اِنّا اَنزَلنهُ قُرءنـًا عَرَبِیا لَعَلَّکم تَعقِلون»}} ([[سوره یوسف]]/۲؛ نیز [[سوره زخرف]]/۳) و در آن قصه ها: {{متن قرآن|«ولَو شِئنا لَرَفَعنهُ بِها... فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یتَفَکرون»}} ([[سوره اعراف]]/۱۷۶)، {{متن قرآن|«لَقَد کانَ فى قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُِولِى الاَلبب...»}} ([[سوره یوسف]]/۱۲) و مَثَل هایى آورده است:{{متن قرآن|«لَو اَنزَلنا هـذا القُرءانَ عَلى جَبَل لَرَاَیتَهُ خشِعـًا مُتَصَدِّعـًا مِن خَشیةِ اللّهِ وتِلک الاَمثلُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم یتَفَکرون»}} ([[سوره حشر]]/۲۱)، {{متن قرآن|«اِنَّما مَثَلُ الحَیوةِ الدُّنیا کماء اَنزَلنهُ مِنَ السَّماءِ فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرض... کذلِک نُفَصِّلُ الأیتِ لِقَوم یتَفَکرون»}} ([[سوره یونس]] /۲۴). 
  
تفكر يا در امر [[دین]] است يا در غير آن. مراد از امر دين، معامله بين عبد و رب است و در اين صورت همه افكار عبد يا به خود و صفات و احوال خويش تعلق داشته، نظر او در موارد رضايت و غضب پروردگار منحصر است يا به معبود و اسما و صفات و افعال وى از ملك و ملكوت و آنچه در آسمان و زمين و بين آن هاست تعلق دارد<ref>الموسوعة الذهبيه، ج 10، ص 202 - 203.</ref>؛ ولى كسى كه جز به دنيا و امور رفاهى آن نمى نگرد، تفكر او از حدود ماده نمى گذرد و خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور اعراض از چنين كسى را مى دهد:<ref>تفسير موضوعى، ج 6، ص 86.</ref> «فَاَعرِض عَن مَن تَوَلّى عَن ذِكرِنا ولَم يُرِد اِلاَّ الحَيوةَ الدُّنيا». ([[سوره نجم]]/53،29)
+
بر این اساس و نیز با توجه به تقبیح و مذمت خداوند نسبت به کسانى که در قرآن تدبر نمى کنند: {{متن قرآن|«اَفَلا یتَدَبَّرونَ القُرءآن»}} ([[سوره نساء]]/۸۲)، عقیده جماعتى از حَشَویان و [[اخباریان]] باطل است که مى گویند: معناى قرآن را جز با سخن پیامبر صلى الله علیه و آله نشاید دانست؛ نیز سخن [[جبریه|مجبّران]] مردود است که مى گویند: هر چه را خدا خواهد کسى بداند به قلب او القا مى کند و کوشش و تدبر بنده در تحصیل علم قرآن و غیر آن مفید نیست.<ref>نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲-۲۵۳.</ref>  
  
بر اساس برخى آيات كه انگيزه نزول قرآن بر پيامبر را تبيين وحى الهى و تفكر و انديشيدن مردم: «و اَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم ولَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون».([[سوره نحل]]/16،44)
+
برخى دیگر از زمینه ها و موضوعات تفکر، عبارت اند از:  
  
و تدبر در آيات [[قرآن]] و تذكر صاحبان خرد: «كِتبٌ اَنزَلنهُ اِلَيكَ مُبرَكٌ لِيَدَّبَّروا ءايتِهِ ولِيَتَذَكَّرَ اولواالاَلبب» ([[سوره ص]]/38،29) معرفى مى كند، يا آياتى كه هدف توصيه هاى الهى و تبيين آيات را تعقل و تفكر مى دانند: «ذلِكُم وصَّكُم بِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلون» ([[سوره انعام]]/6،151«كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الأيتِ لَعَلَّكُم تَتَفَكَّرون» ([[سوره بقره]]/2،219) مى توان [[قرآن]] و آيات آن را يكى از مهم ترين زمينه هاى تفكر دانست. از همين روست كه خداوند قرآن را به زبانى نازل كرده كه معارف آن فهم و ادراك پذير باشند: «اِنّا اَنزَلنهُ قُرءنـًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُم تَعقِلون» ([[سوره يوسف]]/12،2؛ نيز [[سوره زخرف]]/43،3) و در آن قصه ها: «ولَو شِئنا لَرَفَعنهُ بِها... فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون» ([[سوره اعراف]]/7،176«لَقَد كانَ فى قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُِولِى الاَلبب...» ([[سوره يوسف]]/12، 111) و مَثَل هايى آورده است: «لَو اَنزَلنا هـذا القُرءانَ عَلى جَبَل لَرَاَيتَهُ خشِعـًا مُتَصَدِّعـًا مِن خَشيَةِ اللّهِ وتِلكَ الاَمثلُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون» ([[سوره حشر]]/59،21«اِنَّما مَثَلُ الحَيوةِ الدُّنيا كَماء اَنزَلنهُ مِنَ السَّماءِ فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرض... كَذلِكَ نُفَصِّلُ الأيتِ لِقَوم يَتَفَكَّرون» ([[سوره يونس]] /10،24بر اين اساس و نيز با توجه به تقبيح و مذمت خداوند نسبت به كسانى كه در [[قرآن]] تدبر نمى كنند: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرءان» ([[سوره نساء]]/4،82عقيده جماعتى از حَشَويان و اخباريان باطل است كه مى گويند: معناى قرآن را جز با سخن پيامبر صلى الله عليه و آله نشايد دانست؛ نيز سخن مجبّران مردود است كه مى گويند: هر چه را خدا خواهد كسى بداند به قلب او القا مى كند و كوشش و تدبر بنده در تحصيل علم [[قرآن]] و غير آن مفيد نيست.<ref>نثر طوبى، ج 1، ص 252-253.</ref>
+
* صحت و سلامت قواى ادراکى [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله جهت ادراک حقانیت وى: {{متن قرآن|«ثُمَّ تَتَفَکروا ما بِصاحِبِکم مِن جِنَّة»}} ([[سوره سبا]]/۴۶؛ نیز [[سوره اعراف]]/۱۸۴)،
 +
* خلقت آسمان ها و زمین براى پى بردن به راز آفرینش آنها: {{متن قرآن|«و یتَفَکرونَ فى خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً»}} ([[سوره آل عمران]]/۱۹۱) و نیز وجهه باطنى و جنبه ارتباط آنها و هر چیزى که خدا آفریده است با پروردگار، براى تحصیل یقین:<ref>المیزان، ج ۸، ص ۳۴۸.</ref> {{متن قرآن|«و کذلِک نُرى اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّموتِ والاَرضِ ولِیکونَ مِنَ الموقِنین»}}، ([[سوره انعام]]/۷۵) {{متن قرآن|«اَو لَم ینظُروا فى مَلَکوتِ السَّماوتِ والاَرضِ و ما خَلَقَ اللّهُ مِن شَىء...»}} ([[سوره اعراف]]/۱۸۵)،  
 +
* کیفیت آفرینش شتر، برافراشتگى آسمان، برپا داشته شدن کوه ها، گستردگى و استواى زمین و در نتیجه مهیا بودن آن براى سکونت و زندگى: <ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۲۷۴.</ref> {{متن قرآن|«اَفَلا ینظُرونَ اِلَى الاِبِلِ کیفَ خُلِقَت * و اِلَى السَّماءِ کیفَ رُفِعَت * و اِلَى الجِبالِ کیفَ نُصِبَت * و اِلَى الاَرضِ کیفَ سُطِحَت»}} ([[سوره غاشیه]]/۱۷-۲۰)،
 +
* اعمال و رفتارى که انسان براى روز حساب از پیش مى فرستد: {{متن قرآن|«ولتَنظُر نَفسٌ ما قَدَّمَت لِغَد...»}} ([[سوره حشر]]/۱۸)،<ref>المیزان، ج ۱۹، ص ۲۲۵.</ref>
 +
* اطوار خلقت انسان از مرحله خاک تا نطفه و سپس علقه و نیز دوره هاى سنى وى از طفولیت و جوانى و سالمندى که در این میان برخى [[مرگ]] پیش رس یافته تا سرانجام هر کس به مدتى که مقرر است برسد: {{متن قرآن|«هُوَ الَّذى خَلَقَکم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة ثُمَّ مِن عَلَقَة ثُمَّ یخرِجُکم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکم ثُمَّ لِتَکونوا شُیوخـًا و مِنکم مَن یتَوَفّى مِن قَبلُ ولِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّى و لَعَلَّکم تَعقِلون»}} ([[سوره غافر]]/۶۷)،
 +
* اُفتِ در خلقت در عمر دراز: {{متن قرآن|«و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکسهُ فِى الخَلقِ اَفَلا یعقِلون»}} ([[سوره یس]]/۶۸)،
 +
* تاریخ زندگى گذشتگان براى شناخت سنن و قوانینى که خداوند بر جوامع بشرى حاکم فرموده: {{متن قرآن|«قَد خَلَت مِن قَبلِکم سُنَنٌ فَسیروا فِى الاَرضِ فَانظُروا...»}} ([[سوره آل عمران]]/۱۳۷)، {{متن قرآن|«اَفَلَم یسیروا فِى الاَرضِ فَینظُروا کیفَ کانَ عـقِبَةُ الَّذینَ مِن قَبلِهِم... اَفَلا تَعقِلون»}} ([[سوره یوسف]]/۱۰۹)،
 +
* فرجام تکذیب آیات و سرپیچى از دستورات الهى: {{متن قرآن|«و اَغرَقنَا الَّذینَ کذَّبوا بِایتِنا فَانظُر کیفَ کانَ عـقِبَةُ المُنذَرین»}} ([[سوره یونس]]/۷۳)، {{متن قرآن|«واَمطَرنا عَلَیهِم مَطَرًا فانظُر کیفَ کانَ عقِبَةُ المُجرِمین»}} ([[سوره اعراف]]/۸۴)،  
 +
* دشمنى آشکار شیطان با فرزندان [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] علیه السلام و گمراه کردن انبوهى از آنان: {{متن قرآن|«...اِنَّهُ لَکم عَدُوٌّ مُبین... ولَقَد اَضَلَّ مِنکم جِبِلاًّ کثیرًا اَفَلَم تَکونوا تَعقِلون»}} ([[سوره یس]]/۶۰-۶۲)،
 +
* آیات و نشانه هاى الهى، مانند نحوه زندگى زنبور و کیفیت عسل سازى آن با رنگ هاى مختلف و نیز ویژگى درمانى آن: {{متن قرآن|«...و اَوحى رَبُّک اِلَى النَّحلِ... * ثُمَّ کلى مِن کلِّ الثَّمَرتِ فَاسلُکى سُبُلَ رَبِّک ذُلُلاً یخرُجُ مِن بُطونِها شَرابٌ مُختَلِفٌ اَلونُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یتَفَکرون»}} ([[سوره نحل]]/۶۸-۶۹)،  
 +
* آمد و شد شب و روز: {{متن قرآن|«...واختِلفِ الَّیلِ والنَّهار... لاَیت لِقَوم یعقِلون»}} ([[سوره بقره]]/۱۶۴)،  
 +
* مسخر کردن شب و روز و خورشید و ماه براى انسان و نیز مسخر بودن ستارگان به فرمان الهى: {{متن قرآن|«و سَخَّرَ لَکمُ الَّیلَ والنَّهارَ والشَّمسَ والقَمَرَ والنُّجومُ مُسَخَّرتٌ بِاَمرِهِ اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یعقِلون»}} ([[سوره نحل]]/۱۲)،
 +
* آنچه را خداوند در زمین به رنگ هاى گوناگون براى انسان پدید آورده است: {{متن قرآن|«و ما ذَرَاَ لَکم فِى الاَرضِ مُختَلِفـًا اَلونُهُ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یذَّکرون»}} ([[سوره نحل]]/۱۳)،
 +
* گستردگى زمین و وجود رودها و کوه ها در آن، جفت جفت قرار دادن میوه ها و پوشاندن روز به شب: {{متن قرآن|«و هُوَ الَّذى مَدَّ الاَرضَ وجَعَلَ فیها رَوسِىَ و اَنهرًا و مِن کلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فیها زَوجَینِ اثنَینِ یغشِى الَّیلَ النَّهارَ اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون»}} ([[سوره رعد]]/۳)،
 +
* آمدن باران و سیراب شدن مردمان و رویش گیاهان و درختان به وسیله آن: {{متن قرآن|«هُوَ الَّذى اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکم مِنهُ شَرابٌ و مِنهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمون * ینبِتُ لَکم بِهِ الزَّرعَ والزَّیتونَ والنَّخیلَ والاَعنبَ و مِن کلِّ الثَّمَرتِ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یتَفَکرون»}} ([[سوره نحل]]/۱۰-۱۱)،
 +
* آفرینش همسر براى انسان و قرار دادن مودّت و رحمت بین همسران: {{متن قرآن|«و مِن ءایتِهِ اَن خَلَقَ لَکم مِن اَنفُسِکم اَزوجـًا لِتَسکنوا اِلَیها و جَعَلَ بَینَکم مَوَدَّةً و رَحمَةً اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون»}} ([[سوره روم]]/۲۱)،  
 +
* [[مرگ]] و حیات و خواب و بیدارى انسان ها: {{متن قرآن|«اَللّهُ یتَوَفَّى الاَنفُسَ حینَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَیمسِک الَّتى قَضى عَلَیهَا المَوتَ و یرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون»}} ([[سوره زمر]]/۴۲)،
 +
* کشتى هایى که در دریا روان اند با آنچه به مردم سود مى رساند، زنده ساختن زمین مرده به وسیله نزول باران و پراکندگى هر گونه جنبنده اى در زمین، تغییر مسیر بادها و ابرهاى مسخر در میان زمین و آسمان: {{متن قرآن|«...والفُلک الَّتى تَجرى فِى البَحرِ بِما ینفَعُ النّاسَ وما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَاَحیا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وبَثَّ فیها مِن کلِّ دابَّة و تَصریفِ الرِّیحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ والاَرض لاَیت لِقَوم یعقِلون»}} ([[سوره بقره]]/۱۶۴)،
 +
* بیم آور و امیدبخش نمایاندن برق: {{متن قرآن|«و مِن ءایتِهِ یریکمُ البَرقَ خَوفـًا و طَمَعـًا... اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یعقِلون»}} ([[سوره روم]]/۲۴)،
 +
* زنده ساختن برخى از مردگان در دنیا: {{متن قرآن|«...کذلِک یحىِ اللّهُ المَوتى و یریکم ءایتِهِ لَعَلَّکم تَعقِلون»}}. ([[سوره بقره]]/۷۳).
  
برخى ديگر از زمينه ها و موضوعات تفكر، عبارت اند از صحت و سلامت قواى ادراكى پيامبر صلى الله عليه و آله جهت ادراك حقانيت وى: «ثُمَّ تَتَفَكَّروا ما بِصاحِبِكُم مِن جِنَّة» ([[سوره سبا]]/34،46؛ نيز [[سوره اعراف]]/7،184)، خلقت آسمان ها و زمين براى پى بردن به راز آفرينش آنها: «و يَتَفَكَّرونَ فى خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا بطِلاً» ([[سوره آل عمران]]/3،191) و نيز وجهه باطنى و جنبه ارتباط آنها و هر چيزى كه خدا آفريده است با پروردگار، براى تحصيل يقين:<ref>الميزان، ج 8، ص 348.</ref> «و كَذلِكَ نُرى اِبرهيمَ مَلَكوتَ السَّموتِ والاَرضِ ولِيَكونَ مِنَ الموقِنين»، ([[سوره انعام]]/6،75) «اَو لَم يَنظُروا فى مَلَكوتِ السَّموتِ والاَرضِ و ما خَلَقَ اللّهُ مِن شَىء...» ([[سوره اعراف]]/7،185)، كيفيت آفرينش شتر، برافراشتگى آسمان، برپا داشته شدن كوه ها، گستردگى و استواى زمين و در نتيجه مهيّا بودن آن براى سكونت و زندگى:<ref>الميزان، ج 20، ص 274.</ref> «اَفَلا يَنظُرونَ اِلَى الاِبِلِ كَيفَ خُلِقَت × و اِلَى السَّماءِ كَيفَ رُفِعَت × و اِلَى الجِبالِ كَيفَ نُصِبَت × و اِلَى الاَرضِ كَيفَ سُطِحَت» ([[سوره الغاشية]]/88، 17 - 20)، اعمال و رفتارى كه انسان براى روز حساب از پيش مى فرستد: «ولتَنظُر نَفسٌ ما قَدَّمَت لِغَد...» ([[سوره حشر]]/59،18)<ref>الميزان، ج 19، ص 225.</ref>، اطوار خلقت انسان از مرحله خاك تا نطفه و سپس علقه و نيز دوره هاى سنى وى از طفوليت و جوانى و سالمندى كه در اين ميان برخى [[مرگ]] پيشرس يافته تا سرانجام هر كس به مدتى كه مقرر است برسد: «هُوَ الَّذى خَلَقَكُم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة ثُمَّ مِن عَلَقَة ثُمَّ يُخرِجُكُم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّكُم ثُمَّ لِتَكونوا شُيوخـًا و مِنكُم مَن يُتَوَفّى مِن قَبلُ ولِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّى و لَعَلَّكُم تَعقِلون» ([[سوره غافر]]/40،67)، اُفتِ در خلقت در عمر دراز: «و مَن نُعَمِّرهُ نُنَكِّسهُ فِى الخَلقِ اَفَلا يَعقِلون» ([[سوره يس]]/36،68)، تاريخ زندگى گذشتگان براى شناخت سنن و قوانينى كه خداوند بر جوامع بشرى حاكم فرموده: «قَد خَلَت مِن قَبلِكُم سُنَنٌ فَسيروا فِى الاَرضِ فَانظُروا...» ([[سوره آل عمران]]/3،137)، «اَفَلَم يَسيروا فِى الاَرضِ فَيَنظُروا كَيفَ كانَ عـقِبَةُ الَّذينَ مِن قَبلِهِم... اَفَلا تَعقِلون» ([[سوره يوسف]]/12،109)، فرجام تكذيب آيات و سرپيچى از دستورات الهى: «و اَغرَقنَا الَّذينَ كَذَّبوا بِايتِنا فَانظُر كَيفَ كانَ عـقِبَةُ المُنذَرين» ([[سوره يونس]]/10،73)، «واَمطَرنا عَلَيهِم مَطَرًا فانظُر كَيفَ كانَ عقِبَةُ المُجرِمين» ([[سوره اعراف]]/7،84)، دشمنى آشكار شيطان با فرزندان آدم عليه السلام و گمراه كردن انبوهى از آنان: «...اِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبين... و لَقَد اَضَلَّ مِنكُم جِبِلاًّ كَثيرًا اَفَلَم تَكونوا تَعقِلون» ([[سوره يس]]/36،60 - 62)، آيات و نشانه هاى الهى، مانند نحوه زندگى زنبور و كيفيت عسل سازى آن با رنگ هاى مختلف و نيز ويژگى درمانى آن: «...و اَوحى رَبُّكَ اِلَى النَّحلِ... × ثُمَّ كُلى مِن كُلِّ الثَّمَرتِ فَاسلُكى سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخرُجُ مِن بُطونِها شَرابٌ مُختَلِفٌ اَلونُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ اِنَّ فى ذلِكَ لاَيَةً لِقَوم يَتَفَكَّرون» ([[سوره نحل]]/16، 68 - 69)، آمد و شد شب و روز: «...واختِلفِ الَّيلِ والنَّهار... لاَيت لِقَوم يَعقِلون» ([[سوره بقره]]/2،164)، مسخركردن شب و روز و خورشيد و ماه براى انسان و نيز مسخر بودن ستارگان به فرمان الهى: «و سَخَّرَ لَكُمُ الَّيلَ والنَّهارَ والشَّمسَ والقَمَرَ والنُّجومُ مُسَخَّرتٌ بِاَمرِهِ اِنَّ فى ذلِكَ لاَيت لِقَوم يَعقِلون» ([[سوره نحل]]/16،12)، آنچه را خداوند در زمين به رنگ هاى گوناگون براى انسان پديد آورده است: «و ما ذَرَاَ لَكُم فِى الاَرضِ مُختَلِفـًا اَلونُهُ اِنَّ فى ذلِكَ لاَيَةً لِقَوم يَذَّكَّرون» ([[سوره نحل]]/16،13)، گستردگى زمين و وجود رودها و كوه ها در آن، جفت جفت قرار دادن ميوه ها و پوشاندن روز به شب: «و هُوَ الَّذى مَدَّ الاَرضَ وجَعَلَ فيها رَوسِىَ و اَنهرًا و مِن كُلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فيها زَوجَينِ اثنَينِ يُغشِى الَّيلَ النَّهارَ اِنَّ فى ذلِكَ لاَيت لِقَوم يَتَفَكَّرون» ([[سوره رعد]]/13،3)، آمدن باران و سيراب شدن مردمان و رويش گياهان و درختان به وسيله آن: «هُوَ الَّذى اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُم مِنهُ شَرابٌ و مِنهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمون × يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرعَ والزَّيتونَ والنَّخيلَ والاَعنبَ و مِن كُلِّ الثَّمَرتِ اِنَّ فى ذلِكَ لاَيَةً لِقَوم يَتَفَكَّرون» ([[سوره نحل]]/16،10 - 11)، آفرينش همسر براى انسان و قرار دادن مودّت و رحمت بين همسران: «و مِن ءايتِهِ اَن خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوجـًا لِتَسكُنوا اِلَيها و جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً و رَحمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَيت لِقَوم يَتَفَكَّرون» ([[سوره روم]]/30،21)، [[مرگ]] و حيات و خواب و بيدارى انسان ها: «اَللّهُ يَتَوَفَّى الاَنفُسَ حينَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَيُمسِكُ الَّتى قَضى عَلَيهَا المَوتَ و يُرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِكَ لاَيت لِقَوم يَتَفَكَّرون» ([[سوره زمر]]/39،42)، كشتى هايى كه در دريا روان اند با آنچه به مردم سود مى رساند، زنده ساختن زمين مرده به وسيله نزول باران و پراكندگى هر گونه جنبنده اى در زمين، تغيير مسير بادها و ابرهاى مسخر در ميان زمين و آسمان: «...والفُلكِ الَّتى تَجرى فِى البَحرِ بِما يَنفَعُ النّاسَ وما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَاَحيا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وبَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّة و تَصريفِ الرِّيحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَينَ السَّماءِ والاَرض لاَيت لِقَوم يَعقِلون» ([[سوره بقره]]/2،164)، بيم آور و اميدبخش نماياندن برق: «و مِن ءايتِهِ يُريكُمُ البَرقَ خَوفـًا و طَمَعـًا... اِنَّ فى ذلِكَ لاَيت لِقَوم يَعقِلون» ([[سوره روم]]/30،24) و زنده ساختن برخى از مردگان در دنيا: «...كَذلِكَ يُحىِ اللّهُ المَوتى و يُريكُم ءايتِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلون». ([[سوره بقره]]/2،73؛ نيز 259)
+
با این وجود، [[قرآن کریم]] انسان ها را از تفکر در ذات الهى برحذر داشته است: {{متن قرآن|«و یحَذِّرُکمُ اللّهُ نَفسَه»}} ([[سوره آل عمران]]/۲۸-۳۰)<ref> شرح فصوص الحکم، ص ۱۷.</ref>، زیرا مخلوقات نمى توانند به وى احاطه علمى پیدا کنند: {{متن قرآن|«و لایحیطونَ بِهِ عِلما»}} ([[سوره طه]]/۱۱۰)؛ اما درباره تفکر در صفات و اسماء و افعال [[خدا]] چنین منعى نیست، بلکه در آیات بسیارى به آن تشویق شده است.<ref>المیزان، ج ۴، ص ۹۰.</ref> به گفته برخى، در طریق معنوى تفکر، حجاب است و خداوند جلى تر از آن است که عقل با تفکر و نظر او را بشناسد و بر عاقل است که قلب خود را از تفکر تهى سازد و آنگاه که مى خواهد خدا را بشناسد باید از راه مشاهده باشد.<ref>جامع الاسرار، ص ۲۸۸، ۴۹۰ - ۴۹۱.</ref>
  
[[قرآن كريم]] انسان ها را از تفكر در ذات الهى برحذر داشته است: «و يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفسَه» ([[سوره آل عمران]]/3،28، 30)<ref> شرح فصوص الحكم، ص 17.</ref>، زيرا مخلوقات نمى توانند به وى احاطه علمى پيدا كنند: «و لايُحيطونَ بِهِ عِلما» ([[سوره طه]]/20،110)؛ اما درباره تفكر در صفات و اسما و افعال خدا چنين منعى نيست، بلكه در آيات بسيارى به آن تشويق شده است.<ref>الميزان، ج 4، ص 90.</ref> به گفته برخى، در طريق معنوى تفكر، حجاب است و خداوند جلى تر از آن است كه عقل با تفكر و نظر او را بشناسد و بر عاقل است كه قلب خود را از تفكر تهى سازد و آنگاه كه مى خواهد خدا را بشناسد بايد از راه مشاهده باشد.<ref>جامع الاسرار، ص 288، 490 - 491.</ref>
+
==آثار تفکر==
 +
تفکر در آیات الهى و شگفتى هاى آفرینش، [[انسان]] را به [[ایمان]] صحیح راهنمایى مى کند، زیرا این کارهاى شگفت تنها از خداوندى صادر مى شود که زنده و پابرجا و توانا و بى نیاز از همه است.<ref>المنیر، ج ۴، ص ۲۰۹.</ref>
  
==آثار تفكر==
+
برخى '''آثار تفکر''' که از آیات [[قرآن]] استفاده مى شوند عبارت اند از:
  
تفكر در آيات الهى و شگفتى هاى آفرينش، [[انسان]] را به [[ایمان]] صحيح راهنمايى مى كند، زيرا اين كارهاى شگفت تنها از خداوندى صادر مى شود كه زنده و پابرجا و توانا و بى نياز از همه است.<ref>المنير، ج 4، ص 209.</ref>
+
*راهیابى انسان به [[توحید]] در پرستش: {{متن قرآن|«قالَ اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ مالا ینفَعُکم شیـًا و لایضُرُّکم * اُفّ لَکم ولِما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ اَفَلا تَعقِلون»}} ([[سوره انبیاء]]/۶۶-۶۷).
  
برخى '''آثار تفكر''' كه از آيات قرآن استفاده مى شوند عبارت اند از:
+
*شناخت [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] صلى الله علیه و آله و بیم دهى آشکار وى: {{متن قرآن|«اَو لَم یتَفَکروا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّة اِن هُوَ اِلاّ نَذیرٌ مُبین»}} ([[سوره اعراف]]/۱۸۴؛ نیز [[سوره سبا]]/۳۴).
  
* راهيابى انسان به توحيد در پرستش: «قالَ اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ مالا يَنفَعُكُم شيـًا و لايَضُرُّكُم × اُفّ لَكُم ولِما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ اَفَلا تَعقِلون».([[سوره انبياء]]/21، 66 - 67)
+
*توجه کردن به [[آخرت]] و دنیا را مایه سرگرمى دانستن: {{متن قرآن|«و مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ لَعِبٌ و لَهوٌ و لَلدّارُ الأخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون»}} ([[سوره انعام]]/۳۲؛ نیز [[سوره اعراف]]/۱۶۹؛ [[سوره یوسف]]/۱۰۹) و توجه به بیهوده نبودن خلقت ([[سوره آل عمران]]/۱۹۱)، زیرا با ملاحظه این که هر موجود کوچکى از این جهان بزرگ هدفى دارد نمى توان باور کرد که مجموعه جهان بى هدف باشد<ref> نمونه، ج ۳، ص ۲۴۶.</ref>، بر همین اساس مؤمنان بعد از تدبر و تفکر در آیات الهى به خداوند رو کرده و به [[حکمت]] او در آفرینش موجودات پى مى برند.<ref>المنیر، ج ۴، ص ۲۰۷.</ref>
  
* شناخت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و بيم دهى آشكار وى: «اَو لَم يَتَفَكَّروا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّة اِن هُوَ اِلاّ نَذيرٌ مُبين». ([[سوره اعراف]]/7،184؛ نيز [[سوره سبا]]/34، 46)
+
در روایات نیز تفکر، دلیل عاقل<ref>بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۳۶.</ref>، بهترین عبادت<ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۲.</ref>، حیات قلب بصیر<ref> بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۲.</ref>، آینه دیدن بدى ها و خوبى ها<ref>بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۶۷.</ref>، دعوت کننده به نیکى و عمل به آن<ref> بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۲، ۳۲۸.</ref>، مایه [[عبرت]]<ref>غررالحکم، ج ۱، ص ۳۱۸، کلمه ۱۱۲.</ref> و مایه بصیرت<ref> همان.</ref> معرفى شده است. در [[کتاب کافی]] از [[امام صادق علیه السلام]] نقل شده است که آن حضرت فرمود: [[امیرالمومنین علیه السلام]] همواره می فرمود: نَبِّهْ بِالتَّفَکرِ قَلْبَک وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَک وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک؛ دلت را با اندیشه بیدار ساز و در دل شب خود را از رختخواب جدا ساز و در مقابل خدائی که پروردگار توست تقوا پیشه کن.<ref> الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‌، دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، ۱۴۰۷ ق‌، ج۲، ص۵۴ </ref>
  
* توجه كردن به [[آخرت]] و دنيا را مايه سرگرمى دانستن: «و مَا الحَيوةُ الدُّنيا اِلاّ لَعِبٌ و لَهوٌ و لَلدّارُ الأخِرَةُ خَيرٌ لِلَّذينَ يَتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون» ([[سوره انعام]]/6،32؛ نيز [[سوره اعراف]]/7،169؛ [[سوره يوسف]]/12، 109) و توجه به بيهوده نبودن خلقت ([[سوره آل عمران]]/3،191)، زيرا با ملاحظه اين كه هر موجود كوچكى از اين جهان بزرگ هدفى دارد نمى توان باور كرد كه مجموعه جهان بى هدف باشد<ref> نمونه، ج 3، ص 246.</ref>، بر همين اساس مؤمنان بعد از تدبر و تفكر در آيات الهى به خداوند رو كرده و به [[حكمت]] او در آفرينش موجودات پى مى برند.<ref>المنير، ج 4، ص 207.</ref>
+
'''تفکر نکردن نیز پیامدهایى دارد''' که در پاره اى آیات به برخى از آنها اشاره شده است؛ مانند:
  
در روايات نيز تفكر، دليل عاقل<ref>بحارالانوار، ج 1، ص 136.</ref>، بهترين عبادت <ref>بحارالانوار، ج 2، ص 22.</ref>، حيات قلب بصير<ref> بحارالانوار، ج 75، ص 112.</ref>، آينه ديدن بدى ها و خوبى ها<ref>بحارالانوار، ج 72، ص 67.</ref>، دعوت كننده به نيكى و عمل به آن<ref> بحارالانوار، ج 68، ص 322، 328.</ref>، مايه عبرت<ref>غررالحكم، ج 1، ص 318، كلمه 112.</ref> و مايه بصيرت<ref> همان.</ref> معرفى شده است.
+
*افترا زدن و دروغ بستن به خدا: {{متن قرآن|«ولکنَّ الَّذینَ کفَروا یفتَرونَ عَلَى اللّهِ الکذِبَ واَکثَرُهُم لایعقِلون»}}. ([[سوره مائده]]/۱۰۳)
 +
*بى ادبى به ساحت [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ ینادونَک مِن وراءِ الحُجُرتِ اَکثَرُهُم لایعقِلون»}}. ([[سوره حجرات]]/۴)
 +
*به مسخره و بازى گرفتن [[نماز]] هنگام فراخوانى به آن: {{متن قرآن|«و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون»}}. ([[سوره مائده]]/۵۸)
 +
*اختلاف و تفرقه: {{متن قرآن|«لایقتِلونَکم جَمیعـًا اِلاّ فى قُرًی مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعـًا و قُلوبُهُم شَتّی ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون»}}. ([[سوره حشر]]/۱۴)
  
'''تفكر نكردن نيز پيامدهايى دارد''' كه در پاره اى آيات به برخى از آنها اشاره شده است؛ مانند:
+
==موضوعات مناسب برای تفکر==
  
* افترازدن و دروغ بستن به خدا: «ولكِنَّ الَّذينَ كَفَروا يَفتَرونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ واَكثَرُهُم لايَعقِلون». ([[سوره مائده]]/5،103)
+
'''تفکر در عالم خلقت'''
* بى ادبى به ساحت پيامبر صلى الله عليه و آله: «اِنَّ الَّذينَ يُنادونَكَ مِن وراءِ الحُجُرتِ اَكثَرُهُم لايَعقِلون». ([[سوره حجرات]]/49،4)
 
* به مسخره و بازى گرفتن [[نماز]] هنگام فراخوانى به آن: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِكَ بِاَنَّهُم قَومٌ لايَعقِلون» . ([[سوره مائده]]/5،58)
 
* و اختلاف و تفرقه: «لايُقتِلونَكُم جَميعـًا اِلاّ فى قُرًى مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَينَهُم شَديدٌ تَحسَبُهُم جَميعـًا و قُلوبُهُم شَتّى ذلِكَ بِاَنَّهُم قَومٌ لايَعقِلون». ([[سوره حشر]]/59،14)
 
  
 +
یکی از انحاء تفکر سودمند، تفکر در نظام خلقت است. در [[قرآن]] این نحوه تفکر بسیار مورد توصیه قرار گرفته است. از جمله می فرماید: {{متن قرآن|«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ. الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»}}<ref> آل عمران/۱۹۰ و ۱۹۱</ref>.
 +
 +
[[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] در این مورد می گوید: شک ندارد که اگر انسان در کار عالم و در نظامات عالم و در دقایق مخلوقات تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این هم علم است و هم [[عبادت]]، تفکر علمی است و عبادت.
 +
 +
'''تفکر در تاریخ'''
 +
 +
یکی دیگر از انحاء تفکراتی که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ و در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته است. قرآن، [[قصه‌ های قرآن|قصص]] و حکایات و چیزهایی که ما اسمش را «تاریخ» می گذاریم به طور اشاره ذکر می کند، ولی قسمتهایی را که مایه های آموزش در آن زیاد است بیشتر یادآوری می کند و مخصوصا این مطلب را توجه می دهد که ما قصه و حکایت را ذکر نمی کنیم فقط برای اینکه یک وقتی گذرانده باشید، بلکه برای تفکر است: {{متن قرآن|«فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ»}} <ref> اعراف/۱۷۶</ref>. این هم خودش نوعی تفکر است که باز از نظر [[اسلام]] عبادت است.
 +
 +
'''تفکر انسان درباره خود'''
 +
 +
یکی دیگر از تفکرهایی که عبادت هم هست، تفکر کردن انسان درباره خودش است؛ شهید مطهری می گوید: یک وقت خود انسان به عنوان یک موضوع علمی موضوع تفکر اوست (این، جزء دسته اول می شود)؛ و یک وقت انسان درباره کارهای خودش تفکر می کند، درباره اینکه چگونه تصمیم بگیرد و چگونه کار کند، همین جور علی العمیاء تسلیم حوادث و جریانات نباشد. مقصود دومی است.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 +
==منابع==
  
==منابع==
+
*دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۸، مدخل "تفکر" از بخش فلسفه و کلام، صص ۳۸۴-۳۹۲.
دائرة المعارف قرآن کریم، ج بخش فلسفه و کلام، صص 384-392.
+
*تعلیم و تربیت در اسلام، استاد مطهری، در دسترس در [http://www.mortezamotahari.com/fa/bookview.html?BookId=8202&BookArticleID=130135 پایگاه استاد شهید مطهری]، بازیابی: ۲۰ آبان ۱۳۹۲.
 +
*"فایده منطق چیست؟"، دانشنامه رشد.
 +
*الکافی، کلینى، دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، ۱۴۰۷ ق‌.
  
 
[[رده:اخلاق فردی]]
 
[[رده:اخلاق فردی]]
 
[[رده:صفات پسندیده]]
 
[[رده:صفات پسندیده]]
 +
[[رده:واژگان قرآنی]]
 +
[[رده:انسان]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۲۵


«تفکّر» سیر در معلومات موجود است تا مجهولاتى که ملازم با آنهایند معلوم گردند.[۱] تفکر، ویژگی‌ منحصر به فرد انسان در میان مخلوقات و یک امر فطری و ناشی از طبیعت انسانی است؛ چنانچه هیچ کس بدون تفکر و به کار گیری عقل، نمی تواند زندگی کند.[۲] در قرآن کریم و احادیث به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده شده است.

واژه‌های مرتبط با تفکر

واژه «تفکر» با واژه هایى همچون اعتبار، تذکر، تدبّر، نظر، عقل و علم همسو و مرتبط است، گرچه تفاوت هایى نیز بین آنها وجود دارد، چنان که گفته شده: حقیقت تفکر احضار دو معرفت در قلب براى نتیجه گرفتن معرفت سوم و «اعتبار» عبور از دو معرفت به معرفت سوم و تذکر برخورد به دو معرفت است.[۳] برخى در تفاوت تفکر با تذکر گفته اند: «تفکر» شناخت چیزى است، هر چند قبلا هیچ گونه اطلاعى از آن وجود نداشته باشد؛ ولى «تذکر» در موردى است که انسان قبلا با آن موضوع هر چند از طریق آگاهى هاى فطرى آشنایى داشته باشد.[۴] برخى هم تذکر را تفکر در امورى براى راه یافتن به نتیجه اى دانسته اند که مورد غفلت واقع شده یا پیش از آن مجهول بوده است.[۵]

در تفاوت بین تفکر و تدبر هم گفته شده که «تدبر» تصرف قلب در توجه به عواقب امور[۶] و رموز آن است،[۷] ولى «تفکر» تصرف قلب در توجه به ادله است.[۸] «نظر» نیز به معانى مختلفى[۹] مانند فکر و اندیشه کردن آمده است. «عقل» هم به معناى مصدرى، ادراک کامل چیزى و به معناى اسمى، حقیقتى است که خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخیص می دهد.[۱۰] به گفته اى، ثمره فکر، «علم» است و از آن در قلب تغییرى حاصل مى شود که حال نامیده مى شود و از حال تغییرى در جوارح پدید مى آید که عمل خوانده مى شود.[۱۱]

در قرآن کریم افزون بر واژه تفکر که مشتقات آن که ۱۸ بار بکار رفته، مشتقّات واژه هاى مرتبط با موضوع تفکر، نظیر تدبّر، تذکر، تفقه، اعتبار، نظر و عقل نیز فراوان بکار رفته است.

اهمیت و جایگاه تفکر

بدون شک حیات انسانى حیاتى فکرى است و آن با ادراکى سامان مى یابد که فکر نامیده مى شود. لازمه این سخن آن است که فکر هر چه صحیح تر باشد حیات و زندگى استوارتر خواهد بود، بنابراین زندگى استوار انسانى با فکر استوار رابطه مستقیم دارد. این حقیقت را خداوند با راه هاى مختلف و اسلوب هاى متنوع بیان کرده است؛ مانند آنجا که در تمثیلى، هدایت یافتگان را در برابر گمراهان قرار داده، مى فرماید: «أَوَمَنْ کانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» (سوره انعام/۱۲۲)؛ آیا کسى که مرده دل بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، همانند کسى است که گویى در تاریکى ها گرفتار است و از آن بیرون شدنى نیست.

یا آنجا که دانایان را با نادانان برابر نمى داند: «هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ» (سوره زمر/۹ و نیز سوره مجادله/۱۱). افزون بر این یادآور مى شود که آنچه به آن دعوت و هدایت مى کند راهى است از راه هاى فکرى، چون قرآن را دعوت کننده به بهترین ملت یا سنت یا طریقه دانسته است: «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ» (سوره اسراء/۹) و به هر حال آن طریقه و سنت، صراطى است حیاتى که استوارتر بودن آن متوقف بر این است که طریق فکر در آن استوارتر باشد؛ همچنین به صراط مستقیم و راه روشنى هدایت مى کند که نه مخالف با حق بوده و نه برخى اجزاى آن، مخالف با برخى دیگر است: «قَدْ جَاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکتَابٌ مُبِینٌ * یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ». (سوره مائده/۱۵-۱۶) خداوند متعالى در کتاب خویش حتى در یک آیه از بندگان نخواسته تا کورکورانه به او و آنچه از جانب اوست ایمان بیاورند، یا ندانسته در راهى قدم نهند.[۱۲]

خداوند سبحان حتى شرایعى را که براى بندگان جعل کرده ـ با این که عقل به تفاصیل ملاکات آنها راه ندارد ـ به امورى که به منزله استدلال است تعلیل کرده؛ مانند این که نماز را بازدارنده از فحشا و منکر: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ...» (سوره عنکبوت/۴۵)، روزه را مایه تقوا: «کتِبَ عَلَیکمُ الصّیامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکم لَعَلَّکم تَتَّقون» (سوره بقره/۱۸۳) و وضو را وسیله طهارت معرفى کرده است: «ما یریدُاللّهُ لِیجعَلَ عَلَیکم مِن حَرَج ولکن یریدُ لِیطَهِّرَکم ولِیتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکم لَعَلَّکم تَشکرون».(سوره مائده/۶) این ادراک عقلى ـ یعنى طریقه فکر صحیح که قرآن کریم مردم را در تشخیص حق و باطل، خیر و شر و نفع و ضرر به آن ارجاع داده ـ همان چیزى است که انسان بر حسب فطرت خویش از آن آگاه است[۱۳] یا به گفته برخى گاهى با تقلید و گاهى با ممارست و در پیامبران با نور الهى در اصل فطرت محقق مى شود.[۱۴]

قرآن کریم به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده و شمار فراوانى از آیات براى ترغیب به آن آمده اند، چنان که با جستجو در آیات بدست مى آید که خداوند بیش از ۳۰۰ مورد انسان را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده است.[۱۵]

افزون بر این در آیات بسیارى عدم تفکر و تعقل را توبیخ و ملامت کرده است: «قُل لااَقولُ لَکم عِندى خَزائِنُ اللّهِ ولا اَعلَمُ الغَیبَ و لا اَقولُ لَکم اِنّى مَلَک اِن اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحى اِلَىَّ قُل هَل یستَوِى الاَعمى والبَصیرُ اَفَلا تَتَفَکرون» (سوره انعام/۵۰)، «و مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ لَعِبٌ ولَهوٌ ولَلدّارُ الأخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون» (سوره انعام/۳۲) و براى آنان که در مسیر جهل و عدم تعقل گام برمى دارند و از سرمایه فکر و خرد خویش استفاده نمى کنند رجس و پلیدى شک و تردید قرار داده است، آنچنان که به ایمان موفق نمى شوند: «و ما کانَ لِنَفس اَن تُؤمِنَ اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ ویجعَلُ الرِّجسَ عَلَى الَّذینَ لایعقِلون». (سوره یونس/۱۰۰)[۱۶]

از نگاه قرآن اعراض کنندگان از تعقل، از چارپایان نیز کمترند: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَاللّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لایعقِلون». (سوره انفال/۲۲) و ادراک حق به وسیله تعقل غایت آفرینش وى بر حسب حیات معنوى اوست، چنان که رسیدن به اجل مسمّا (مدت مقرر) غایت حیات صورى دنیوى اوست: «ولِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّى ولَعَلَّکم تَعقِلون». (سوره غافر/۶۷)[۱۷]

برخى با توجه به آیاتى چون «اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون» (سوره زمر/۴۲) و «کذلِک نُفَصِّلُ الأیتِ لِقَوم یتَفَکرون» (سوره یونس/۲۴) تفکر را مبدأ وصول به حقیقت، علم و شناخت معرفى کرده اند.[۱۸] روایات نیز تصریح مى کنند که هیچ عبادتى همانند تفکر نیست[۱۹]؛ و این که ساعتى تفکر برتر از عبادت یک[۲۰] یا ۷۰ سال[۲۱] است و این تفاوت به لحاظ اختلاف مراتب شخص متفکر و موضوع تفکر است.[۲۲] در علم منطق نیز تفکر، شاخصه اصلى و فصل ممیز انسان از دیگر حیوانات به شمار آمده و انسان را حیوان ناطق (:متفکر) تعریف کرده اند.[۲۳]

تفکر در صورتى انسان را به حق و حقیقت رهنمون مى شود که در فضایى عارى از هر گونه وابستگى و پیشداورى انجام شود وگرنه چنانچه شخص متفکر قبل از تفکر، گرایش خود را به سمت و سویى خاص مشخص کرده و از پیش تصمیم گرفته باشد، تفکر او در همان محدوده صورت گرفته و به نتیجه دلخواه وى مى رسد، چنانکه ولید بن مغیره با این گرایش که مى خواست درباره قرآن چیزى بگوید که دعوت به آن را باطل و قوم خویش را راضى کند، مى اندیشید که قرآن را شعر یا افسانه یا کهانت یا سحر معرفى کند. او در این محدوده اندیشید و سرانجام به این نتیجه رسید که بگوید قرآن سحر و ساخته دست بشر است، از این رو به شدت مورد غضب و نفرین خداوند قرار گرفت:[۲۴] «إِنَّهُ فَکرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ کیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَکبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ یؤْثَرُ *إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر». (سوره مدثر/۱۸-۲۵)

خاستگاه تفکر

بر اساس آیه ۳۱ سوره مائده، پس از آن که قابیل هابیل را کشت، خداوند زاغى را برانگیخت تا زمین را بکاود و به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا یبحَثُ فِى الاَرضِ لِیرِیهُ کیفَ یورى سَوءَةَ اَخِیه...».

این آیه بیانگر حال انسان در بهره ورى از حس است؛ بدین صورت که او ابتدا خواص اشیا را از ناحیه حس تحصیل مى کند. سپس با تفکر در آنها به اهداف و مقاصد خود در زندگى دست مى یابد، همان گونه که در بحث علمى شناخت شناسى ـ برخلاف نظر کسانى که علم را فطرىِ انسان و بر اساس تذکر مى دانند ـ به اثبات رسیده که علوم و معارف فکرىِ انسان همه به حس منتهى مى شوند؛ توضیح آن که، انسان داراى علوم گسترده ای است که روز به روز افزایش مى یابند و اگر به گذشته بازگردیم خواهیم دید علوم بالفعل وى به تدریج نقصان یافته و در نهایت به صفر مى رسند و این خداوند است که با هدایت خویش: «الَّذى اَعطى کلَّ شَىء خَلقَهُ ثُمَّ هَدى»، (سوره طه/۵۰) «والَّذى قَدَّرَ فَهَدى» (سوره الأعلى/۳) و فراهم آوردن اسباب دانایى وى (حس و فکر) چیزهایى را که نمى دانسته به او آموخته است: «عَلَّمَ الاِنسنَ مالَم یعلَم» (سوره علق/۵). قرآن کریم در آیه ۷۸ سوره نحل تصریح مى کند آدمى هنگامى که از مادر متولد مى شود چیزى نمى داند و خدا (براى دانا شدن او) سمع و بصر و قلب را برایش قرار مى دهد: «واللّهُ اَخرَجَکم مِن بُطُونِ اُمَّهتِکم لاتَعلَمونَ شیـًا وجَعَلَ لَکمُ السَّمعَ والاَبصرَ والاَفـِدَة».

کوتاه سخن آن که تأمل در حال انسان و تدبر در آیات قرآن، مانند آیه ۳۱ سوره مائده، گویاى این نکته است که علوم نظرى انسان ـ یعنى علم به خواص اشیا و معارف عقلى که پیرو آن بدست مى آید ـ از حسّ شروع مى شود و خداوند از طریق حس، خواص اشیا را به وى مى آموزد. به طور کلى آیاتى که مشتمل بر تعابیرى چون «ألم تر»، «أفلا یرون»، «أفرأیتم» و «أفلا تبصرون» اند، انسان را به جزئیاتى که خواص قابل احساس دارند سوق مى دهند و آیاتى که از تعبیراتى مانند «لقوم یعقلون»، «یتفکرون»، «یتذکرون» و «یفقهون» استفاده کرده اند انسان را به ادراک کلیات عقلى که به مبدأ و معاد ارتباط دارند، فرامى خوانند.[۲۵] البته بیشترین بهره بردارى از حس، مربوط به توده مردم است که از تعقل در دقایق امور و ادراک حقیقت آنها و راهیابى به مصالح و مفاسدشان قاصرند و بهره مندى از عقل، ویژه خواص اندک شمار مردم است، از همین رو در برخى آیات، سمع بر عقل مقدم شده است: «وَقَالُوا لَوْ کنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ». (سوره ملک/۱۰)[۲۶]

زمینه‌هاى تفکر

تفکر یا در امر دین است یا در غیر آن؛ مراد از امر دین، معامله بین عبد و رب است و در این صورت همه افکار عبد یا به خود و صفات و احوال خویش تعلق داشته، نظر او در موارد رضایت و غضب پروردگار منحصر است یا به معبود و اسما و صفات و افعال وى از ملک و ملکوت و آنچه در آسمان و زمین و بین آن هاست تعلق دارد[۲۷]؛ ولى کسى که جز به دنیا و امور رفاهى آن نمى نگرد، تفکر او از حدود ماده نمى گذرد و خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله دستور اعراض از چنین کسى را مى دهد:[۲۸] «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِکرِنَا وَلَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا». (سوره نجم/۲۹)

بر اساس برخى آیات که انگیزه نزول قرآن بر پیامبر را تبیین وحى الهى و تفکر و اندیشیدن مردم: «و اَنزَلنا اِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم ولَعَلَّهُم یتَفَکرون» (سوره نحل/۴۴) و تدبر در آیات قرآن و تذکر صاحبان خرد: «کتبٌ اَنزَلنهُ اِلَیک مُبرَک لِیدَّبَّروا ءایتِهِ ولِیتَذَکرَ اولواالاَلبب» (سوره ص/۲۹) معرفى مى کند، یا آیاتى که هدف توصیه هاى الهى و تبیین آیات را تعقل و تفکر مى دانند: «ذلِکم وصَّکم بِهِ لَعَلَّکم تَعقِلون» (سوره انعام/۱۵۱)، «کذلِک یبَینُ اللّهُ لَکمُ الأیتِ لَعَلَّکم تَتَفَکرون» (سوره بقره/۲۱۹)، مى توان قرآن و آیات آن را یکى از مهم ترین زمینه هاى تفکر دانست. از همین روست که خداوند قرآن را به زبانى نازل کرده که معارف آن فهم و ادراک پذیر باشند: «اِنّا اَنزَلنهُ قُرءنـًا عَرَبِیا لَعَلَّکم تَعقِلون» (سوره یوسف/۲؛ نیز سوره زخرف/۳) و در آن قصه ها: «ولَو شِئنا لَرَفَعنهُ بِها... فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یتَفَکرون» (سوره اعراف/۱۷۶)، «لَقَد کانَ فى قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُِولِى الاَلبب...» (سوره یوسف/۱۲) و مَثَل هایى آورده است:«لَو اَنزَلنا هـذا القُرءانَ عَلى جَبَل لَرَاَیتَهُ خشِعـًا مُتَصَدِّعـًا مِن خَشیةِ اللّهِ وتِلک الاَمثلُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم یتَفَکرون» (سوره حشر/۲۱)، «اِنَّما مَثَلُ الحَیوةِ الدُّنیا کماء اَنزَلنهُ مِنَ السَّماءِ فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرض... کذلِک نُفَصِّلُ الأیتِ لِقَوم یتَفَکرون» (سوره یونس /۲۴).

بر این اساس و نیز با توجه به تقبیح و مذمت خداوند نسبت به کسانى که در قرآن تدبر نمى کنند: «اَفَلا یتَدَبَّرونَ القُرءآن» (سوره نساء/۸۲)، عقیده جماعتى از حَشَویان و اخباریان باطل است که مى گویند: معناى قرآن را جز با سخن پیامبر صلى الله علیه و آله نشاید دانست؛ نیز سخن مجبّران مردود است که مى گویند: هر چه را خدا خواهد کسى بداند به قلب او القا مى کند و کوشش و تدبر بنده در تحصیل علم قرآن و غیر آن مفید نیست.[۲۹]

برخى دیگر از زمینه ها و موضوعات تفکر، عبارت اند از:

  • صحت و سلامت قواى ادراکى پیامبر صلى الله علیه و آله جهت ادراک حقانیت وى: «ثُمَّ تَتَفَکروا ما بِصاحِبِکم مِن جِنَّة» (سوره سبا/۴۶؛ نیز سوره اعراف/۱۸۴)،
  • خلقت آسمان ها و زمین براى پى بردن به راز آفرینش آنها: «و یتَفَکرونَ فى خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً» (سوره آل عمران/۱۹۱) و نیز وجهه باطنى و جنبه ارتباط آنها و هر چیزى که خدا آفریده است با پروردگار، براى تحصیل یقین:[۳۰] «و کذلِک نُرى اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّموتِ والاَرضِ ولِیکونَ مِنَ الموقِنین»، (سوره انعام/۷۵) «اَو لَم ینظُروا فى مَلَکوتِ السَّماوتِ والاَرضِ و ما خَلَقَ اللّهُ مِن شَىء...» (سوره اعراف/۱۸۵)،
  • کیفیت آفرینش شتر، برافراشتگى آسمان، برپا داشته شدن کوه ها، گستردگى و استواى زمین و در نتیجه مهیا بودن آن براى سکونت و زندگى: [۳۱] «اَفَلا ینظُرونَ اِلَى الاِبِلِ کیفَ خُلِقَت * و اِلَى السَّماءِ کیفَ رُفِعَت * و اِلَى الجِبالِ کیفَ نُصِبَت * و اِلَى الاَرضِ کیفَ سُطِحَت» (سوره غاشیه/۱۷-۲۰)،
  • اعمال و رفتارى که انسان براى روز حساب از پیش مى فرستد: «ولتَنظُر نَفسٌ ما قَدَّمَت لِغَد...» (سوره حشر/۱۸)،[۳۲]
  • اطوار خلقت انسان از مرحله خاک تا نطفه و سپس علقه و نیز دوره هاى سنى وى از طفولیت و جوانى و سالمندى که در این میان برخى مرگ پیش رس یافته تا سرانجام هر کس به مدتى که مقرر است برسد: «هُوَ الَّذى خَلَقَکم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة ثُمَّ مِن عَلَقَة ثُمَّ یخرِجُکم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکم ثُمَّ لِتَکونوا شُیوخـًا و مِنکم مَن یتَوَفّى مِن قَبلُ ولِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّى و لَعَلَّکم تَعقِلون» (سوره غافر/۶۷)،
  • اُفتِ در خلقت در عمر دراز: «و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکسهُ فِى الخَلقِ اَفَلا یعقِلون» (سوره یس/۶۸)،
  • تاریخ زندگى گذشتگان براى شناخت سنن و قوانینى که خداوند بر جوامع بشرى حاکم فرموده: «قَد خَلَت مِن قَبلِکم سُنَنٌ فَسیروا فِى الاَرضِ فَانظُروا...» (سوره آل عمران/۱۳۷)، «اَفَلَم یسیروا فِى الاَرضِ فَینظُروا کیفَ کانَ عـقِبَةُ الَّذینَ مِن قَبلِهِم... اَفَلا تَعقِلون» (سوره یوسف/۱۰۹)،
  • فرجام تکذیب آیات و سرپیچى از دستورات الهى: «و اَغرَقنَا الَّذینَ کذَّبوا بِایتِنا فَانظُر کیفَ کانَ عـقِبَةُ المُنذَرین» (سوره یونس/۷۳)، «واَمطَرنا عَلَیهِم مَطَرًا فانظُر کیفَ کانَ عقِبَةُ المُجرِمین» (سوره اعراف/۸۴)،
  • دشمنى آشکار شیطان با فرزندان آدم علیه السلام و گمراه کردن انبوهى از آنان: «...اِنَّهُ لَکم عَدُوٌّ مُبین... ولَقَد اَضَلَّ مِنکم جِبِلاًّ کثیرًا اَفَلَم تَکونوا تَعقِلون» (سوره یس/۶۰-۶۲)،
  • آیات و نشانه هاى الهى، مانند نحوه زندگى زنبور و کیفیت عسل سازى آن با رنگ هاى مختلف و نیز ویژگى درمانى آن: «...و اَوحى رَبُّک اِلَى النَّحلِ... * ثُمَّ کلى مِن کلِّ الثَّمَرتِ فَاسلُکى سُبُلَ رَبِّک ذُلُلاً یخرُجُ مِن بُطونِها شَرابٌ مُختَلِفٌ اَلونُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یتَفَکرون» (سوره نحل/۶۸-۶۹)،
  • آمد و شد شب و روز: «...واختِلفِ الَّیلِ والنَّهار... لاَیت لِقَوم یعقِلون» (سوره بقره/۱۶۴)،
  • مسخر کردن شب و روز و خورشید و ماه براى انسان و نیز مسخر بودن ستارگان به فرمان الهى: «و سَخَّرَ لَکمُ الَّیلَ والنَّهارَ والشَّمسَ والقَمَرَ والنُّجومُ مُسَخَّرتٌ بِاَمرِهِ اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یعقِلون» (سوره نحل/۱۲)،
  • آنچه را خداوند در زمین به رنگ هاى گوناگون براى انسان پدید آورده است: «و ما ذَرَاَ لَکم فِى الاَرضِ مُختَلِفـًا اَلونُهُ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یذَّکرون» (سوره نحل/۱۳)،
  • گستردگى زمین و وجود رودها و کوه ها در آن، جفت جفت قرار دادن میوه ها و پوشاندن روز به شب: «و هُوَ الَّذى مَدَّ الاَرضَ وجَعَلَ فیها رَوسِىَ و اَنهرًا و مِن کلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فیها زَوجَینِ اثنَینِ یغشِى الَّیلَ النَّهارَ اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون» (سوره رعد/۳)،
  • آمدن باران و سیراب شدن مردمان و رویش گیاهان و درختان به وسیله آن: «هُوَ الَّذى اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکم مِنهُ شَرابٌ و مِنهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمون * ینبِتُ لَکم بِهِ الزَّرعَ والزَّیتونَ والنَّخیلَ والاَعنبَ و مِن کلِّ الثَّمَرتِ اِنَّ فى ذلِک لاَیةً لِقَوم یتَفَکرون» (سوره نحل/۱۰-۱۱)،
  • آفرینش همسر براى انسان و قرار دادن مودّت و رحمت بین همسران: «و مِن ءایتِهِ اَن خَلَقَ لَکم مِن اَنفُسِکم اَزوجـًا لِتَسکنوا اِلَیها و جَعَلَ بَینَکم مَوَدَّةً و رَحمَةً اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون» (سوره روم/۲۱)،
  • مرگ و حیات و خواب و بیدارى انسان ها: «اَللّهُ یتَوَفَّى الاَنفُسَ حینَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَیمسِک الَّتى قَضى عَلَیهَا المَوتَ و یرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یتَفَکرون» (سوره زمر/۴۲)،
  • کشتى هایى که در دریا روان اند با آنچه به مردم سود مى رساند، زنده ساختن زمین مرده به وسیله نزول باران و پراکندگى هر گونه جنبنده اى در زمین، تغییر مسیر بادها و ابرهاى مسخر در میان زمین و آسمان: «...والفُلک الَّتى تَجرى فِى البَحرِ بِما ینفَعُ النّاسَ وما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَاَحیا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وبَثَّ فیها مِن کلِّ دابَّة و تَصریفِ الرِّیحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ والاَرض لاَیت لِقَوم یعقِلون» (سوره بقره/۱۶۴)،
  • بیم آور و امیدبخش نمایاندن برق: «و مِن ءایتِهِ یریکمُ البَرقَ خَوفـًا و طَمَعـًا... اِنَّ فى ذلِک لاَیت لِقَوم یعقِلون» (سوره روم/۲۴)،
  • زنده ساختن برخى از مردگان در دنیا: «...کذلِک یحىِ اللّهُ المَوتى و یریکم ءایتِهِ لَعَلَّکم تَعقِلون». (سوره بقره/۷۳).

با این وجود، قرآن کریم انسان ها را از تفکر در ذات الهى برحذر داشته است: «و یحَذِّرُکمُ اللّهُ نَفسَه» (سوره آل عمران/۲۸-۳۰)[۳۳]، زیرا مخلوقات نمى توانند به وى احاطه علمى پیدا کنند: «و لایحیطونَ بِهِ عِلما» (سوره طه/۱۱۰)؛ اما درباره تفکر در صفات و اسماء و افعال خدا چنین منعى نیست، بلکه در آیات بسیارى به آن تشویق شده است.[۳۴] به گفته برخى، در طریق معنوى تفکر، حجاب است و خداوند جلى تر از آن است که عقل با تفکر و نظر او را بشناسد و بر عاقل است که قلب خود را از تفکر تهى سازد و آنگاه که مى خواهد خدا را بشناسد باید از راه مشاهده باشد.[۳۵]

آثار تفکر

تفکر در آیات الهى و شگفتى هاى آفرینش، انسان را به ایمان صحیح راهنمایى مى کند، زیرا این کارهاى شگفت تنها از خداوندى صادر مى شود که زنده و پابرجا و توانا و بى نیاز از همه است.[۳۶]

برخى آثار تفکر که از آیات قرآن استفاده مى شوند عبارت اند از:

  • راهیابى انسان به توحید در پرستش: «قالَ اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ مالا ینفَعُکم شیـًا و لایضُرُّکم * اُفّ لَکم ولِما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ اَفَلا تَعقِلون» (سوره انبیاء/۶۶-۶۷).
  • شناخت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و بیم دهى آشکار وى: «اَو لَم یتَفَکروا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّة اِن هُوَ اِلاّ نَذیرٌ مُبین» (سوره اعراف/۱۸۴؛ نیز سوره سبا/۳۴).
  • توجه کردن به آخرت و دنیا را مایه سرگرمى دانستن: «و مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ لَعِبٌ و لَهوٌ و لَلدّارُ الأخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون» (سوره انعام/۳۲؛ نیز سوره اعراف/۱۶۹؛ سوره یوسف/۱۰۹) و توجه به بیهوده نبودن خلقت (سوره آل عمران/۱۹۱)، زیرا با ملاحظه این که هر موجود کوچکى از این جهان بزرگ هدفى دارد نمى توان باور کرد که مجموعه جهان بى هدف باشد[۳۷]، بر همین اساس مؤمنان بعد از تدبر و تفکر در آیات الهى به خداوند رو کرده و به حکمت او در آفرینش موجودات پى مى برند.[۳۸]

در روایات نیز تفکر، دلیل عاقل[۳۹]، بهترین عبادت[۴۰]، حیات قلب بصیر[۴۱]، آینه دیدن بدى ها و خوبى ها[۴۲]، دعوت کننده به نیکى و عمل به آن[۴۳]، مایه عبرت[۴۴] و مایه بصیرت[۴۵] معرفى شده است. در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: امیرالمومنین علیه السلام همواره می فرمود: نَبِّهْ بِالتَّفَکرِ قَلْبَک وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَک وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک؛ دلت را با اندیشه بیدار ساز و در دل شب خود را از رختخواب جدا ساز و در مقابل خدائی که پروردگار توست تقوا پیشه کن.[۴۶]

تفکر نکردن نیز پیامدهایى دارد که در پاره اى آیات به برخى از آنها اشاره شده است؛ مانند:

  • افترا زدن و دروغ بستن به خدا: «ولکنَّ الَّذینَ کفَروا یفتَرونَ عَلَى اللّهِ الکذِبَ واَکثَرُهُم لایعقِلون». (سوره مائده/۱۰۳)
  • بى ادبى به ساحت پیامبر صلى الله علیه و آله: «اِنَّ الَّذینَ ینادونَک مِن وراءِ الحُجُرتِ اَکثَرُهُم لایعقِلون». (سوره حجرات/۴)
  • به مسخره و بازى گرفتن نماز هنگام فراخوانى به آن: «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون». (سوره مائده/۵۸)
  • اختلاف و تفرقه: «لایقتِلونَکم جَمیعـًا اِلاّ فى قُرًی مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعـًا و قُلوبُهُم شَتّی ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون». (سوره حشر/۱۴)

موضوعات مناسب برای تفکر

تفکر در عالم خلقت

یکی از انحاء تفکر سودمند، تفکر در نظام خلقت است. در قرآن این نحوه تفکر بسیار مورد توصیه قرار گرفته است. از جمله می فرماید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ. الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[۴۷].

شهید مطهری در این مورد می گوید: شک ندارد که اگر انسان در کار عالم و در نظامات عالم و در دقایق مخلوقات تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این هم علم است و هم عبادت، تفکر علمی است و عبادت.

تفکر در تاریخ

یکی دیگر از انحاء تفکراتی که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ و در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته است. قرآن، قصص و حکایات و چیزهایی که ما اسمش را «تاریخ» می گذاریم به طور اشاره ذکر می کند، ولی قسمتهایی را که مایه های آموزش در آن زیاد است بیشتر یادآوری می کند و مخصوصا این مطلب را توجه می دهد که ما قصه و حکایت را ذکر نمی کنیم فقط برای اینکه یک وقتی گذرانده باشید، بلکه برای تفکر است: «فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ» [۴۸]. این هم خودش نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام عبادت است.

تفکر انسان درباره خود

یکی دیگر از تفکرهایی که عبادت هم هست، تفکر کردن انسان درباره خودش است؛ شهید مطهری می گوید: یک وقت خود انسان به عنوان یک موضوع علمی موضوع تفکر اوست (این، جزء دسته اول می شود)؛ و یک وقت انسان درباره کارهای خودش تفکر می کند، درباره اینکه چگونه تصمیم بگیرد و چگونه کار کند، همین جور علی العمیاء تسلیم حوادث و جریانات نباشد. مقصود دومی است.

پانویس

  1. نثر طوبى، ج ۲، ص ۲۷۰.
  2. فایده منطق چیست؟،دانشنامه رشد
  3. الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
  4. نمونه، ج ۹، ص ۷۶؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۳۶.
  5. المیزان، ج ۸، ص ۳۸۱.
  6. الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.
  7. نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲.
  8. الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.
  9. نثر طوبى، ج ۲، ص ۴۷۵.
  10. همان، ص ۱۷۹.
  11. الموسوعه الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
  12. المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.
  13. همان.
  14. الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
  15. المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.
  16. نمونه، ج ۸، ص ۳۹۰.
  17. المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۷.
  18. المنیر، ج ۹، ص ۱۶۵.
  19. بحارالانوار، ج ۱، ص ۸۸، ۹۴.
  20. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۷.
  21. کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷.
  22. کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷؛ کنزالدقائق، ج ۲، ص ۳۲۰.
  23. ر.ک: الاشارات والتنبیهات، ج ۱، ص ۱۱ ، ۷۷.
  24. المیزان، ج ۲۰، ص ۸۶ - ۸۷.
  25. المیزان، ج ۵، ص ۳۳۸.
  26. المیزان، ج ۱۹، ص ۳۵۳.
  27. الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.
  28. تفسیر موضوعى، ج ۶، ص ۸۶.
  29. نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲-۲۵۳.
  30. المیزان، ج ۸، ص ۳۴۸.
  31. المیزان، ج ۲۰، ص ۲۷۴.
  32. المیزان، ج ۱۹، ص ۲۲۵.
  33. شرح فصوص الحکم، ص ۱۷.
  34. المیزان، ج ۴، ص ۹۰.
  35. جامع الاسرار، ص ۲۸۸، ۴۹۰ - ۴۹۱.
  36. المنیر، ج ۴، ص ۲۰۹.
  37. نمونه، ج ۳، ص ۲۴۶.
  38. المنیر، ج ۴، ص ۲۰۷.
  39. بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۳۶.
  40. بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۲.
  41. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۲.
  42. بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۶۷.
  43. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۲، ۳۲۸.
  44. غررالحکم، ج ۱، ص ۳۱۸، کلمه ۱۱۲.
  45. همان.
  46. الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‌، دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، ۱۴۰۷ ق‌، ج۲، ص۵۴
  47. آل عمران/۱۹۰ و ۱۹۱
  48. اعراف/۱۷۶

منابع

  • دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۸، مدخل "تفکر" از بخش فلسفه و کلام، صص ۳۸۴-۳۹۲.
  • تعلیم و تربیت در اسلام، استاد مطهری، در دسترس در پایگاه استاد شهید مطهری، بازیابی: ۲۰ آبان ۱۳۹۲.
  • "فایده منطق چیست؟"، دانشنامه رشد.
  • الکافی، کلینى، دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، ۱۴۰۷ ق‌.