بهائیت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد)
 
 
(۱۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
{{خوب}}
{{منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
'''«بهائیت»'''، فرقه‌ای منشعب از آیین «[[بابیه|بابیت]]» است که در سده ۱۳ق/۱۹م. به دست حسینعلی نوری ملقب به «بهاءالله» که از پیروان سید علی‌محمد شیرازی مؤسس [[بابیه|بابیه]] بود، پدید آمد. بهائیان این آیین را [[دین]] می خوانند، ولی مسلمانان عموماً آن را به رسمیت نشناخته و آن را فرقه‌ای منحرف می شمارند و معمولاً تعبیر «فرقه ضالّه» را برای آن به کار می برند.
  
فرقه‌اي ديني كه در سدۀ 13ق/19م به دست حسينعلي نوري ملقب به بهاءالله، از پيروان سيد علي محمد شيرازي، مؤسس بابيه پديد آمد. حسينعلي در 2 محرم 1233 ق در تهران متولد شد. پدرش ميرزا عباس نوري، ملقب به ميرزا بزرگ، از منشيان و مستوفيان خوش‌نويس عصر محمد شاه قاجار، و در كرمان، تهران و قزوين، وزير، پيشكار و معلم برخي از شاه‌زادگان و مورد توجه و علاقۀ قائم مقام بود.
+
==مؤسس بهائیت==
  
حسينعلي در تهران رشد كرد و به تحصيل علم پرداخت. با اين همه خود حسينعلي و عبدالبهاء تصريح كرده‌اند كه وي درس نخواند، ولي در مجالس مباحثه و مناظره كسي با او هماورد نبود، بدين هدف كه متصف به علم لدني و پيامبرانه شود.
+
حسینعلی نوری در ۲ [[ماه محرم|محرم]] ۱۲۳۳ ق در [[تهران]] متولد شد. پدرش میرزا عباس نوری، ملقب به میرزا بزرگ از منشیان و مستوفیان خوش‌نویس عصر محمد شاه قاجار و در کرمان، تهران و قزوین، وزیر، پیشکار و معلم برخی از شاه‌زادگان و مورد توجه و علاقه قائم مقام فراهانی بود.
  
او با جديّت به تبليغ عقايد علي محمد شيرازي (باب) مي‌پرداخت و پس از اعدام باب، همۀ بابيه ميرزا يحيي، برادر كوچك‌تر ميرزا حسينعلي و ملقب به صبح ازل را به جانشيني او پذيرفتند و ميرزا حسينعلي به عنوان پيشكار و نايب ميرزا يحيي به كار برخاست.
+
گفته شده حسینعلی در تهران رشد کرد و به تحصیل علم پرداخت. با این همه خود حسینعلی و پسرش عبدالبهاء تصریح کرده‌اند که وی درس نخواند ولی در مجالس مباحثه و مناظره کسی با او هماورد نبود، بدین هدف که متصف به علم لدنی و پیامبرانه شود.
  
در اين زمان به سبب سركوب شديد بابيه و فعاليت ميرزا حسينعلي در تبليغ، وي گويا به خواست ميرزا يحيي به كربلا رفت و تا قتل اميركبير در همانجا‌ ماند و آن‌گاه به دعوت ميرزا آقا خان نوري، صدراعظم جديد به تهران بازگشت.
+
او با جدیت به تبلیغ عقاید علی محمد شیرازی (باب) می‌پرداخت و پس از اعدام باب، همه [[بابیه]]، میرزا یحیی، برادر کوچک‌تر میرزا حسینعلی و ملقب به «صبح ازل» را به جانشینی او پذیرفتند و میرزا حسینعلی به عنوان پیشکار و نایب میرزا یحیی بکار برخاست.
  
پس از سوء قصد نافرجام بابيان به جان ناصرالدين شاه، عده‌اي از بابيه، از جمله ميرزا حسينعلي دستگير و محبوس شدند.
+
در این زمان به سبب سرکوب شدید [[بابیه]] و فعالیت میرزا حسینعلی در تبلیغ، وی گویا به خواست میرزا یحیی به [[کربلا]] رفت و تا قتل [[امیر کبیر|امیر کبیر]] در همانجا‌ ماند و آن‌گاه به دعوت میرزا آقاخان نوری، صدراعظم جدید به تهران بازگشت.
  
با آن‌كه بر اثر آن بسياري از سران بابيه مقتول شدند، ولي حسينعلي با صرف اموال كلان و وساطت ميرزا آقاخان نوري و كوشش­هاي كنسول و سفير روسيه كه پيشنهاد مي‌كردند وي به روسيه برود، نجات يافت و به بغداد رفت، در حالي که ميرزا يحيي چند ماه پيش‌تر، مخفيانه و در جامۀ درويشان به آن‌جا كوچ کرده بود.
+
پس از سوء قصد نافرجام بابیان به جان ناصرالدین شاه، عده‌ای از بابیه از جمله میرزا حسینعلی دستگیر و محبوس شدند. با آن‌ که بر اثر آن بسیاری از سران بابیه مقتول شدند، ولی حسینعلی با صرف اموال کلان و وساطت میرزا آقاخان نوری و کوشش­های کنسول و سفیر روسیه که پیشنهاد می‌کردند وی به روسیه برود، نجات یافت و به [[بغداد]] رفت، در حالی که میرزا یحیی چند ماه پیش‌تر، مخفیانه و در جامه درویشان به آن‌جا کوچ کرده بود.
  
ميرزا حسينعلي در آغاز محرم 1269 وارد بغداد شد و به اطاعت از يحيي صبح ازل، و به عنوان پيشكار او به ترويج و تبليغ عقايد باب مشغول شد. در اين دوره چند تن از بابيان ادعا كردند كه همان «من يظهره الله‌»‌اند كه باب از ظهور او خبر داده است. ميرزا حسينعلي هم ادعا كرد كه در زندان بر اثر كشف و شهود، مأمور به دعوت به بهائيت است پس به اظهار ادعای خود و مقابله با ميرزا يحيي برخاست. ولي با مخالفت شديد بزرگان بابيه و ميرزا يحيي كه اين ادعا را خلاف نظر و وصيت باب مي‌دانستند، روبه‌رو شد. پس به ناچار بغداد را رها كرد و با نام مستعار و در جامۀ درويشان به سليمانيه رفت و ميان كردان، سكنا گزيد. وي دو سال آن‌جا ماند و با صوفيۀ مشهور مراوده و در مجالس آنان حاضر شد. براساس منابع بهائي، ظاهرا ً‌وي در كردستان به «درويش محمد» معروف بوده است.
+
میرزا حسینعلی در آغاز محرم ۱۲۶۹ ق. وارد بغداد شد و به اطاعت از یحیی صبح ازل و به عنوان پیشکار او به ترویج و تبلیغ عقاید باب مشغول شد. در این دوره چند تن از بابیان ادعا کردند که همان «من یظهره الله‌»‌ هستند که باب از ظهور او خبر داده است. میرزا حسینعلی هم ادعا کرد که در زندان بر اثر کشف و شهود، مأمور به دعوت به «بهائیت» است. پس به اظهار ادعای خود و مقابله با میرزا یحیی برخاست ولی با مخالفت شدید بزرگان بابیه و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت باب می‌دانستند، روبرو شد. پس به ناچار بغداد را رها کرد و با نام مستعار و در جامه درویشان به سلیمانیه رفت و میان کردان، سکنا گزید. وی دو سال آن‌جا ماند و با [[تصوف|صوفیه]] مشهور مراوده و در مجالس آنان حاضر شد. بر اساس منابع بهائی، ظاهراً وی در کردستان به «درویش محمد» معروف بوده است.
  
در اين وقت به سبب تشديد جنگ و جدال ميان شيعيان و بابيان، و توصيه‌هاي دولت ايران و علماي كربلا و نجف، دولت عثماني، بابيان و رؤساي آنان را كه تابعیت عثمانی داشتند به استانبول، و چند ماه بعد، به ادرنه تبعيد كرد. اين دوره هم 5 سال به درازا كشيد و ميرزا حسينعلي در اينجا فرصت را مناسب يافت و خود را آشكارا «من يظهره الله» خواند و نامه‌هایی براي دعوت، به اطراف فرستاد. از جمله نامه‌اي به ناصرالدين شاه نوشت و تلويحاً آورد كه از جانب خدا سخن مي‌گويد و حاضر است در حضور شاه با علما مناظره كند. وي نامه‌اي هم به پاپ، پيوس نهم، فرستاد و از او حمايت خواست. در اثر این تلاش­ها  بسياري از بابيه به او پيوستند.
+
در این وقت به سبب تشدید جنگ و جدال میان [[شیعه|شیعیان]] و بابیان و توصیه‌های دولت [[ایران]] و علمای [[کربلا]] و [[نجف]]، دولت عثمانی، بابیان و رؤسای آنان را که تابعیت عثمانی داشتند به استانبول و چند ماه بعد به ادرنه تبعید کرد. این دوره هم ۵ سال به درازا کشید و میرزا حسینعلی در اینجا فرصت را مناسب یافت و خود را آشکارا «من یظهره الله» خواند و نامه‌هایی برای دعوت به اطراف فرستاد.
  
به هر حال ميرزا يحيي صبح ازل در برابر ادعاي برادرش، ميرزا حسينعلي به مقاومت برخاست و ميان طرفداران هر دو، نزاع‌هاي سختی رخ داد و چند تن از دو طرف كشته شدند. اين حوادث و برخي مسائل ديگر، كارگزاران دولت عثماني را واداشت تا ميرزا يحيي را به قبرس، و ميرزا حسينعلي را به عكا تبعيد كنند. آن گاه با هر يك از اين دو عده‌اي از ياران طرف مخالف را همراه كرد تا اخبار فعاليت و ديدارهاي آن‌ها را به دولت گزارش كنند. گفته‌اند كه هر 7 تن ازليان همراه ميرزا حسينعلي به دست بهائيان، ظاهراً‌ بدون اطلاع و دستور ميرزا حسينعلي، به قتل رسيدند.
+
از جمله نامه‌ای به ناصرالدین شاه نوشت و تلویحاً آورد که از جانب [[خدا]] سخن می‌گوید و حاضر است در حضور شاه با علما مناظره کند. وی نامه‌ای هم به پاپ، پیوس نهم فرستاد و از او حمایت خواست. در اثر این تلاش­ها بسیاری از بابیه به او پیوستند.
  
اقامت ميرزا حسينعلي در عكا 24 سال به درازا كشيد و سرانجام در 2 ذيقعدۀ 1309 ق در 57 سالگي در حيفا درگذشت.
+
میرزا یحیی صبح ازل در برابر ادعای برادرش، میرزا حسینعلی به مقاومت برخاست و میان طرفداران هر دو، نزاع‌های سختی رخ داد و چند تن از دو طرف کشته شدند. این حوادث و برخی مسائل دیگر، کارگزاران دولت عثمانی را واداشت تا میرزا یحیی را به قبرس و میرزا حسینعلی را به عکا (در شمال [[فلسطین]] اشغالی) تبعید کنند. آنگاه با هر یک از این دو عده‌ای از یاران طرف مخالف را همراه کرد تا اخبار فعالیت و دیدارهای آن‌ها را به دولت گزارش کنند. گفته‌اند که هر ۷ تن ازلیان همراه میرزا حسینعلی، بدست بهائیان و ظاهراً‌ بدون اطلاع و دستور میرزا حسینعلی به قتل رسیدند.
  
دريافت بخش مهمي از عقايد بهائيه منوط به اطلاع دقيق از عقايد فرق اسلامي در باب امامت و مهدويت است.ادعاهاي بهاء نسبت به نبوت و ربوبيت در ميان نبود، ديگر عقايد و سخنان سيدعلي محمد شيرازي و ميرزا حسينعلي، پيش از ادعاي نبوت و ربوبيت، با ديدگاه‌هاي تأويل گرايان و سخنان برخي طريقه‌هاي صوفيانه قابل تطبيق بود؛ چنان‌كه برخي از بابيه و ازليه هم آيين خود را به تشيع منسوب مي‌كنند اما ادعاهاي اخير بهاء موجب شد كه اين آيين را نه فقط از تشيع، بلكه از دايرۀ اسلام نيز خارج كند. با اين همه، برخي نويسندگان معاصر به سبب استنادهاي بهائيه به آيات و روايات قرآني و اسلامي و تأويل‌هاي عرفاني، بهائيت را مبتني بر اسلام يا شاخه‌اي از بابيه شمرده‌اند.
+
اقامت میرزا حسینعلی در عکا ۲۴ سال به درازا کشید و سرانجام در ۲ [[ذی القعده]] ۱۳۰۹ ق. در ۵۷ سالگی در حیفا درگذشت.  
  
سيد علي محمد شيرازي كه مانند شيخيه، فيض الاهي در هدايت خلق را مستمر مي‌دانست، قائل به استمرار دوره‌هاي «نبوت» بود و «خاتميت» پيامبر اسلام (ص) را خاتميت دورۀ سابقه، و خود را مؤسس دورۀ جديد نبوت مي‌خواند.از اين رو، بابيان در انتظار به سر مي‌بردند.
+
=== عقاید حسینعلی نوری ===
 +
دریافت بخش مهمی از عقاید بهائیه منوط به اطلاع دقیق از عقاید فرق اسلامی در باب [[امامت]] و [[مهدویت|مهدویت]] است. ادعاهای بهاءالله نسبت به [[نبوت]] و ربوبیت در میان نبود، دیگر عقاید و سخنان سید علی محمد شیرازی و میرزا حسینعلی، پیش از ادعای نبوت و ربوبیت با دیدگاه‌های [[تأویل|تأویل]] گرایان و سخنان برخی طریقه‌های صوفیانه قابل تطبیق بود؛ چنان‌که برخی از [[بابیه]] و ازلیه هم آیین خود را به [[تشیع]] منسوب می‌کنند اما ادعاهای اخیر بهاء موجب شد که این آیین را نه فقط از تشیع، بلکه از دایره [[اسلام]] نیز خارج کند. با این همه برخی نویسندگان معاصر به سبب استنادهای بهائیه به آیات [[قرآن|قرآنی]] و روایات اسلامی و تأویل‌های [[عرفان|عرفانی]]، بهائیت را مبتنی بر اسلام یا شاخه‌ای از بابیه شمرده‌اند.
  
اگر چه ميرزا حسينعلي از دورۀ اقامت در بغداد تا اوايل دورۀ عكا خود را جز «من يظهره الله» نمي‌شمرد و مي‌كوشيد خود را خارج از دايرۀ اسلام جلوه ندهد و در عكا آداب مسلماني به جا مي‌آورد، ولي سخنان وي خود مقدمه‌اي بود براي آن كه اندك‌ اندك ادعای نبوت عامه و نبوت خاصه و ربوبيت و الوهيت كند و شريعتي نو ایجاد کند.
+
سید علی محمد شیرازی که مانند [[شیخیه|شیخیه]]، فیض الهی در هدایت خلق را مستمر می‌دانست، قائل به استمرار دوره‌های «نبوت» بود و «خاتمیت» [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله را خاتمیت دوره سابقه و خود را مؤسس دوره جدید نبوت می‌خواند. از این رو، بابیان در انتظار بسر می‌بردند.
  
ادعای ربوبيت و الوهيتش هم به نوعي از بعضي نامه‌های او كه خطاب به اشخاص نوشته، و آن‌ها را كلماتي دانسته است كه از «سماء مشيت نازل و ارسال شد» و خاصه از كتاب اقدس او بر مي‌آيد كه در آن به تشريع و وضع احكام پرداخته است. با اين حال، بعضي از مبلغان و طرفداران او كه گويا توجيه نتايج چنين ادعايي را ناممكن مي‌ديدند، اين ادعا را نوعي تمثيل عرفاني يا كلامي، همچون عقيدۀ‌ مسيحيان به حضرت عيسي (ع) قلمداد كرده‌اند. اما محافل ملي بهائي امروزه تأكيد مي‌كنند كه بهاء «يكي از مظاهر الاهيه‌اي است كه با حقيقت غيبيۀ ذات‌ الوهيت به كلي متفاوت و متمايز است».
+
اگر چه میرزا حسینعلی از دوره اقامت در بغداد تا اوایل دوره عکا خود را جز «من یظهره الله» نمی‌شمرد و می‌کوشید خود را خارج از دایره اسلام جلوه ندهد و در عکا آداب مسلمانی به جا آورد، ولی سخنان وی خود مقدمه‌ای بود برای آن که اندک‌ اندک ادعای نبوت عامه و نبوت خاصه و ربوبیت و الوهیت کند و [[شریعت|شریعتی]] نو ایجاد کند.
  
نخستين كتاب ميراز حسينعلي نوري ايقان نام دارد كه آن را پس از بازگشت از كردستان به بغداد نوشت. ايقان در حقيقت تكملۀ كتاب ناقص "بيان" علي محمد شيرازي است که در آن به آيات قرآن و احاديث و سنن پيامبر اسلام (ص) بسيار استناد كرده است. يكي ديگر از مهم‌ترين آثار ميرزا حسينعلي كه آن را در عكا نوشت، "كتاب اقدس" نام دارد كه كتاب شريعت بهائيه و ناسخ بيان باب است. اين دو اثر در اواخر حيات بهاء و به دستور خود او توسط پسرش محمدعلي، ملقب به "غُصن اكبر" در بمبئي به چاپ رسيد.
+
ادعای ربوبیت و الوهیتش هم به نوعی از بعضی نامه‌های او که خطاب به اشخاص نوشته و آن‌ها را کلماتی دانسته است که از «سماء مشیت نازل و ارسال شد» و خاصه از کتاب اقدس او برمی‌آید که در آن به تشریع و وضع [[احکام]] پرداخته است.
  
پس از ميرزا حسينعلي نوري، بنابر وصيت او در لوح عهد يا كتاب عهدي، پسر بزرگ او عباس، معروف به عبدالبهاء به جانشيني منصوب شد، او در تهران در جمادي الأولی 1260 متولد شد و مقارن تبعيد پدرش به بغداد، 9 ساله بود.
+
با این حال، بعضی از مبلغان و طرفداران او که گویا توجیه نتایج چنین ادعایی را ناممکن می‌دیدند، این ادعا را نوعی تمثیل [[عرفان|عرفانی]] یا [[علم کلام|کلامی]] همچون عقیده [[مسیحیت|مسیحیان]] به [[حضرت عیسی]] علیه السلام قلمداد کرده‌اند. اما محافل ملی بهائی امروزه تأکید می‌کنند که بهاء «یکی از مظاهر الاهیه‌ای است که با حقیقت غیبیه ذات‌ الوهیت به کلی متفاوت و متمایز است».
  
چون عبدالبهاء به جاي بهاء نشست، برادرش محمد علي كه به سروري او تن در نداد مركزي در قصر بهجي در عكا تشكيل داد و رساله‌ها منتشر كرد. چند تن از ياران خاص بهاء نيز به محمدعلي پيوستند. اين نخستين انشعاب در بهائيت بود. طرفداران محمدعلي، نزد كارگزاران دولت عثماني، عبدالبهاء را متهم به تمهيد مقدمات براي طغيان بر ضد دولت كردند، عثمانيان نيز خروج او را از عكا ممنوع كردند و گويا بعدها هم درصدد تبعيد او و بلكه مجازات‌هاي ديگر برآمدند؛ اما در پي تسلط تركان جوان بر اوضاع، عبدالبهاء آزاد شد. عبدالبهاء به رغم توقيف، به سرعت بر كارها چيره شد و محمد علي را عقب راند. از جمله فعاليت‌هاي عبدالبهاء پس از رفع توقيف، تدارك سفرهاي تبليغي به مصر، اروپا و آمريكا بود.
+
نخستین کتاب میراز حسینعلی نوری "ایقان" نام دارد که آن را پس از بازگشت از کردستان به [[بغداد]] نوشت. ایقان در حقیقت تکمله کتاب ناقص "بیان" علی محمد شیرازی است که در آن به آیات [[قرآن]] و [[احادیث]] و سنن [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله بسیار استناد کرده است.
  
شرح اين سفرها را يكي از همراهان بهائي او، به نام محمود زرقاني در كتابي به نام "بدايع الآثار" نوشته، و آورده است كه وي در اين سفر به تاسيس ياسازماندهي مجامع و سازمان‌هاي بهائي در اين كشورها پرداخت.
+
یکی دیگر از مهم‌ترین آثار میرزا حسینعلی که آن را در عکا نوشت، "کتاب اقدس" نام دارد که کتاب شریعت بهائیه و ناسخ "بیان" باب است. این دو اثر در اواخر حیات بهاء و به دستور خود او توسط پسرش محمدعلی، ملقب به "غُصن اکبر" در بمبئی به چاپ رسید.
  
در طول جنگ جهاني اول، عبدالبهاء همچنان به ادارۀ امور بهائیان و تبليغ و صدور رساله‌ها و نامه­ها مشغول بود. پس از جنگ، به سبب اهميت حيفا، عبدالبهاء آنجا را پايگاه بهائيت و فعاليت‌هاي خود قرار داد. وي همان‌جا بود تا در 1300 ش در 77 سالگي در حيفا درگذشت.
+
==جانشینان حسینعلی نوری==
  
عبدالبهاء نيز، به رغم تصريح بهاء در كتاب اقدس، مدعي بود كه به او وحي مي‌شود. بهائيان پيرو او هم وي را نبي و مظهر الاهي مي‌دانستند. كوشش‌هاي عبدالبهاء براي تبليغ و توسعۀ بهائيت، با اتكاء بر علم و اطلاعش بر تاريخ اقوام و اتخاذ سياست‌هاي خاص، اين گروه را كه تا پيش از او اهميت و موقعيتي نداشتند، تا حدي شهرت بخشيد.
+
پس از میرزا حسینعلی نوری، بنابر وصیت او در لوح عهد یا کتاب عهدی، پسر بزرگ او عباس، معروف به عبدالبهاء به جانشینی منصوب شد. او در [[تهران]] در [[جمادی الاول]] ۱۲۶۰ متولد شد و مقارن تبعید پدرش به [[بغداد]] ۹ ساله بود.
  
قطع نظر از آنچه دربارۀ ارتباط‌ها و وابستگي‌هاي سياسي عبدالبهاء به برخي سازمان‌ها و دولت‌ها گفته‌اند، بعضي از منابع بهائي به ارتباط او با حكومت انگليسي فلسطين و كمك‌هايي كه به ارتش اين دولت در جنگ جهاني اول، بر ضد عثماني كرد، تصريح كرده‌اند. به همين سبب، به دستور لرد بالفور، او با خاندان و يارانش تحت حمايت ژنرال آلنبي قرار گرفت و در اواخر عمر نیز دولت انگلستان او را شواليه خواند و نشان و مقام داد.
+
چون عبدالبهاء به جای بهاء نشست، برادرش محمدعلی که به سروری او تن در نداد، مرکزی در قصر بهجی در عکا تشکیل داد و رساله‌ها منتشر کرد. چند تن از یاران خاص بهاء نیز به محمدعلی پیوستند. این نخستین انشعاب در بهائیت بود. طرفداران محمدعلی نزد کارگزاران دولت عثمانی، عبدالبهاء را متهم به تمهید مقدمات برای طغیان بر ضد دولت کردند، عثمانیان نیز خروج او را از عکا ممنوع کردند و گویا بعدها هم درصدد تبعید او و بلکه مجازات‌های دیگر برآمدند؛ اما در پی تسلط ترکان جوان بر اوضاع، عبدالبهاء آزاد شد.
  
نخستين اثر مهم عبد البهاء كه در حيات بهاء و براي اثبات ادعا‌هاي او و كوبیدن بابيان و ازليان، در 1303 ق نوشت، كتاب "مقالۀ شخصي سياح" است. كتاب "تذكرة الوفاء في ترجمة حياة قدماء الاحباء" مشتمل است بر شرح زندگي و مرگ بهائياني كه در ايام خود او درگذشتند، مانند نبيل قائني، نبيل زرندي، ميرزا موسي برادر بهاء.
+
عبدالبهاء به رغم توقیف، به سرعت بر کارها چیره شد و محمدعلی را عقب راند. از جمله فعالیت‌های عبدالبهاء پس از رفع توقیف، تدارک سفرهای تبلیغی به [[مصر]]، اروپا و آمریکا بود.
  
مطابق وصيت بهاء، پسرش محمدعلي بايد جانشين عبدالبهاء مي‌شد؛ اما نزاع‌هايي كه ذكرش گذشت، به ويژه باعث دور كردن او شد و عبدالبهاء سرانجام نوادۀ ارشد دختري خود، شوقي را - كه پدرش ميرزا هادي داماد و از ياران عبدالبهاء بود- جانشين خود کرد. وي در 1314 ق در عكا متولد شد، سپس لقب «امراللهي» گرفت و به همين سبب بهائيان او را «ولي امر» مي‌نامند. وي مقارن مرگ عبدالبهاء در آكسفرد مشغول تحصيل بود. در 1923 به حيفا رفت و اداره امور بهائيت را در دست گرفت. شوقي در توسعه و سازماندهي محافل بهائي، به ويژه در اروپا و آمريكا بسيار كوشيد. اين معني از كثرت نامه‌ها و سخنان او خطاب به بهائيان اين سرزمين‌ها پيداست. وي همچنين به وصيت عبدالبهاء، سرانجام "بيت العدل اعظم الهي" را تأسيس كرد و اكثريت اعضاء آن را از ميان بهائيان اروپايي و آمريكايي برگزيد و نيز مجمعي از سران بهائي موسوم به "ايادي امر الله" براي تبلييغ آيين و ايجاد و حفظ روابط بهائيان پديد آورد و تأكيد كرد كه وظايف اين مجمع تضادي با اختيارات و وظايف خود او ندارد.
+
شرح این سفرها را یکی از همراهان بهائی او به نام محمود زرقانی در کتابی به نام "بدایع الآثار" نوشته و آورده است که وی در این سفر به تاسیس یا سازماندهی مجامع و سازمان‌های بهائی در این کشورها پرداخت.
  
شوقي به سبب برخورداري از تحصيلات عاليه و ارتباطات وسيع، به ويژه سازگاري با اسرائيل و دول اروپايي و آمريكايي طرفدار آن، توانايي بيشتري از اسلاف خود در تشكيل مجامع و سازماندهي محافل بهائي و برپايي "مشرق الاذكار"ها (معابد بهائي) در كشورهاي جهان نشان داد. او آثار مكتوب بسياری برجا نهاد كه غالباً‌ جنبه‌هاي تبليغي و تاريخي دارد.
+
در طول جنگ جهانی اول، عبدالبهاء همچنان به اداره امور بهائیان و تبلیغ و صدور رساله‌ها و نامه ­ها مشغول بود. پس از جنگ به سبب اهمیت حیفا، عبدالبهاء آنجا را پایگاه بهائیت و فعالیت‌های خود قرار داد. وی همان‌جا بود تا در ۱۳۰۰ ش در ۷۷ سالگی در حیفا درگذشت.
  
چون شوقي فرزندي نداشت، پس از مرگ او انشعابي ديگر در بهائيت پديد آمد. گروهي كه اكثريت مجمع "ايادي امرالله" را تشكيل مي‌دادند، به تجديد مخالفت با بيت‌العدل برخاستند، اينان به ويژه رياست چارلزميسن ريمي آمريكايي را بر آن – كه در حقيقت رهبري بهائيت بود- نپذيرفتند و به رياست "روحيه مكسول"،دختر معماری کانادائی که به ازدواج شوقی درآمده بود، گردن نهادند. اگرچه چارلز ميسن ريمي به مقاومت برخاست، ولي به سبب طرفداري «اياديان» از روحيه مكسول، اكثريت بهائيان به او پيوستند. 5/5 سال پس از مرگ شوقي، «بيت‌العدل اعظم» مركب از اعضاي 56 محفل ملي انتخاب شد و امور بهائيت را در دست گرفت. بيت العدل‌هاي ثانوي، "محافل روحاني ملي" نام دارند.
+
عبدالبهاء نیز به رغم تصریح بهاء در "کتاب اقدس" مدعی بود که به او [[وحی]] می‌شود. بهائیان پیرو او هم وی را نبی و مظهر الهی می‌دانستند. کوشش‌های عبدالبهاء برای تبلیغ و توسعه بهائیت با اتکاء بر علم و اطلاعش بر تاریخ اقوام و اتخاذ سیاست‌های خاص، این گروه را که تا پیش از او اهمیت و موقعیتی نداشتند تا حدی شهرت بخشید.
  
== منبع ==
+
نخستین اثر مهم عبدالبهاء که در حیات بهاء و برای اثبات ادعا‌های او و کوبیدن [[بابیه|بابیان]] و ازلیان در ۱۳۰۳ ق نوشت، کتاب "مقاله شخصی سیاح" است. کتاب "تذکرة الوفاء فی ترجمة حیاة قدماء الاحباء" مشتمل است بر شرح زندگی و مرگ بهائیانی که در ایام خود او درگذشتند، مانند نبیل قائنی، نبیل زرندی و میرزا موسی برادر بهاء.
  
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=12675 تلخیص هیئت تحریریه سایت پژوهه از مدخل "بهائیت" در دائره المعارف بزرگ اسلامی]
+
مطابق وصیت بهاء، پسرش محمدعلی باید جانشین عبدالبهاء می‌شد؛ اما نزاع‌هایی که ذکرش گذشت به ویژه باعث دورکردن او شد و عبدالبهاء سرانجام نواده ارشد دختری خود، شوقی را - که پدرش میرزا هادی داماد و از یاران عبدالبهاء بود - جانشین خود کرد. وی در ۱۳۱۴ ق در عکا متولد شد سپس لقب «امراللهی» گرفت و به همین سبب بهائیان او را «ولی امر» می‌نامند. وی مقارن مرگ عبدالبهاء در آکسفورد مشغول تحصیل بود.
 +
 
 +
شوقی در ۱۹۲۳ م. به حیفا رفت و اداره امور بهائیت را در دست گرفت. او در توسعه و سازماندهی محافل بهائی به ویژه در اروپا و آمریکا بسیار کوشید. این معنی از کثرت نامه‌ها و سخنان او خطاب به بهائیان این سرزمین‌ها پیداست. وی همچنین به وصیت عبدالبهاء سرانجام "بیت العدل اعظم الهی" را تأسیس کرد و اکثریت اعضاء آن را از میان بهائیان اروپایی و آمریکایی برگزید و نیز مجمعی از سران بهائی موسوم به "ایادی امرالله" برای تبلیغ آیین و ایجاد و حفظ روابط بهائیان پدید آورد و تأکید کرد که وظایف این مجمع تضادی با اختیارات و وظایف خود او ندارد.
 +
 
 +
شوقی به سبب برخورداری از تحصیلات عالیه و ارتباطات وسیع، به ویژه سازگاری با [[اسرائیل|اسرائیل]] و دول اروپایی و آمریکایی طرفدار آن، توانایی بیشتری از اسلاف خود در تشکیل مجامع و سازماندهی محافل بهائی و برپایی "مشرق الاذکار"ها (معابد بهائی) در کشورهای جهان نشان داد. او آثار مکتوب بسیاری برجا نهاد که غالباً‌ جنبه‌های تبلیغی و تاریخی دارد.
 +
 
 +
چون شوقی فرزندی نداشت، پس از [[مرگ]] او انشعابی دیگر در بهائیت پدید آمد. گروهی که اکثریت مجمع "ایادی امرالله" را تشکیل می‌دادند، به تجدید مخالفت با بیت‌العدل برخاستند، اینان به ویژه ریاست چارلز میسن ریمی آمریکایی را بر آن – که در حقیقت رهبری بهائیت بود - نپذیرفتند و به ریاست "روحیه مکسول"، دختر معماری کانادائی که به ازدواج شوقی درآمده بود، گردن نهادند. اگرچه چارلز میسن ریمی به مقاومت برخاست ولی به سبب طرفداری "ایادیان" از روحیه مکسول، اکثریت بهائیان به او پیوستند. حدود ۵ سال پس از مرگ شوقی، "بیت‌العدل اعظم" مرکب از اعضای ۵۶ محفل ملی انتخاب شد و امور بهائیت را در دست گرفت. بیت العدل‌های ثانوی، "محافل روحانی ملی" نام دارند.
 +
 
 +
== بهائیت، ساخته دست استعمار ==
 +
قطع نظر از آنچه درباره ارتباط‌ها و وابستگی‌های سیاسی عبدالبهاء به برخی سازمان‌ها و دولت‌ها گفته‌اند، بعضی از منابع بهائی به ارتباط او با حکومت انگلیسی [[فلسطین]] و کمک‌هایی که به ارتش این دولت در جنگ جهانی اول بر ضد عثمانی کرد، تصریح کرده‌اند. به همین سبب به دستور لرد بالفور، او با خاندان و یارانش تحت حمایت ژنرال آلنبی قرار گرفت و در اواخر عمر نیز دولت انگلستان او را شوالیه خواند و نشان و مقام داد و کنسول روسیه نیز در مراسم اعدام برای وی درخواست عفو نمود.
 +
 
 +
از جمله نکات مهمی که شائبه دخالت قدرت‌های استعماری را در ماجرای ایجاد فرقه «[[بابیه|بابی‌گری]]» و «بهائی‌گری» به یقین مبدل می سازد، حضور کنسول روسیه در مراسم اعدام «باب» و درخواست عفو برای اوست. بهاییان مدعی‌اند وقتی به خواسته کنسول توجه نمی‌شود و جنازه باب را به خندق می‌اندازند، وی نقاش ماهری را به محلی که جسد باب انداخته شده بود، می‌برد و از روی آن تصویری تهیه می‌نماید که نمونه‌ای از این تصویر هم‌اکنون در محل دفن او قرار دارد.
 +
 
 +
نکته قابل توجه در ماجرای باب، همگامی و وحدت رویه روس‌های تزاری و استعمارگران انگلیسی است. این دو دولت که در اکثر موارد در [[ایران]] با یکدیگر رقابت داشتند، به دلایل نامعلوم بر سر مسأله باب با یکدیگر به نوعی تفاهم رسیده بودند. هرچند که بعد از کشته شدن «باب» روس‌ها از انگلیسی ها سبقت جستند و با دخالت صریح سفیر روسیه در نجات جان «میرزا حسین‌علی نوری» (بهاءالله) - که به خاطر شرکت در طراحی توطئه ترور ناصرالدین شاه در آستانه اعدام قرار داشت - و انتقال او به [[عراق]]، نزد بهائیان عزیز و محترم تر شدند، تا جایی که بهاءالله به افتخار امپراتور روسیه لوح ویژه‌ای صادر کرد و پسرش عبدالبهاء رسماً برای روسها جاسوسی می کرد.
 +
 
 +
این وضع تا انقلاب کمونیستی روسیه در سال ۱۹۱۷ ادامه داشت، پس از آن بهایی‌ها به طور کامل به دامان انگلستان افتادند و تا آنجا پیش رفتند که همان عبدالبهاء (که برای روسها جاسوسی می کرد) به خاطر خدماتش از دولت انگلیس لقب «سر» دریافت کرد. البته از سال ۸۶۸ میلادی که میرزا حسین‌علی نوری (بهاء) و همراهانش به «بندر عکا» منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون‌های مقتدر [[یهود|یهودی]] غرب تدوام یافت و مرکز بهائی گری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. به نوشته فریدون آدمیت: «عنصر بهائی چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد...».
 +
 
 +
این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقه بهائی تداوم یافت. در کتاب خطابات عبدالبهاء که در ۲۸۸ صفحه و در مصر چاپ شده، در صفحه ۲۳ در نطق سپتامبر ۱۹۱۱ م آمده است: «اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من‌ آمدم اینجا. این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است ارتباط تام حاصل می‌شود، نتیجه به درجه‌ای می‌رسد که به زودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا می‌کند».
 +
 
 +
در دوران جنگ اول جهانی، فرقه بهایی کارکردهای اطلاعاتی جدی به سود دولت بریتانیا داشت و این اقدامات، کار را بدانجا رسانید که گویا در اواخر جنگ، مقامات نظامی عثمانی تصمیم گرفتند «عباس افندی» را اعدام کنند و اماکن بهائیان در «حیفا» و «عکا» را منهدم نمایند اما اندکی بعد عثمانی شکست خورد و این طرح تحقق نیافت.
 +
 
 +
پس از پایان جنگ اول جهانی، که قیمومیت فلسطین توسط شورای عالی متفقین به بریتانیا واگذار شد، سرهربرت ساموئل، اولین کمیسر عالی فلسطین، در ۵ سال حکومت مقتدرانه اش در فلسطین دوستی و همکاری نزدیکی با عباس افندی داشت. در اوایل حکومت «ساموئل» دربار بریتانیا به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ نشان و عنوان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» را به «عباس افندی» اعطا کرد.
 +
 
 +
== بهائیت از نظر مسلمانان ==
 +
آیین بهائی از ابتدای پیدایش، در میان مسلمانان به عنوان یک انحراف اعتقادی (فرقه ضالّه) شناخته شد؛ ادعای «قائمیت» توسط سیدعلی محمد باب با توجه به [[احادیث]] قطعی، پذیرفته نبود. ویژگیهای «مهدی» در احادیث اسلامی به گونه ای تبیین شده که راه هر گونه ادعای بیجا را بسته است. مخالفت علما با سید علی محمد باب به سبب همین ادعا و ادعای بابیت او بود.
 +
 
 +
مشکل بهائیت از این حیث مضاعف است؛ میرزا حسینعلی علاوه بر قبول قائمیت سید علی محمد باب و این که او [[دین]] جدیدی آورده است، خود را «من یظهره الله» نامید و ادعای [[شریعت]] مستقل را مطرح کرد.
 +
 
 +
همه مسلمانان، خاتمیت [[پیامبر اسلام]] صلی اللّه علیه و آله را مسلم می دانند و بالطبع هر ادعایی که با این اعتقاد سازگار نباشد و هر فرقه ای که این اصل را نپذیرد از نظر مسلمانان، از [[اسلام]] جدا شده است و به هیچ روی نباید خود را برآمده از اسلام بداند.
 +
 
 +
گذشته از این، اثبات ادعای [[رسالت]] برای رهبران آیین بهائی با توجه به مخاطبان اصلی آنها، مسلمانان و به ویژه [[شیعه|شیعیان]] ممکن نبود و مبلغان و مدافعان بهائی به رغم تلاش بسیار برای استدلالی کردن این ادعا، در اثبات مدعا درماندند و غالباً به شیوه های خاص برای تأیید درستیِ دین جدید روی آوردند. مهمترین برهان ایشان، کثرت آیات و نوشته های میرزا حسینعلی و نیز گسترش آیین بهائی بود با عنوان دلیل تقریر؛ در کتابهای ناظر به استدلالهای بهائیان، این دو استدلال نقد و رد شده است.
 +
 
 +
تاریخ پرحادثه رهبران بهائی، نادرست درآمدن پیشگویی های آنان و منازعات دور از ادب از یکسو، و حمایت های دولتهای استعماری در مواضع مختلف از سران بهائی و به ویژه همراهی آنان با دولت اسرائیل از سوی دیگر، زمینه فعالیت در کشورهای اسلامی خصوصاً [[ایران]] را از بهائیان گرفت و به رغم فعالیت گسترده تشکیلات بهائی برای تثبیت حضور رسمی پیروان خود در این کشورها هیچگاه چنین خواسته ای تحقق نیافت.
 +
 
 +
مؤلفان بسیاری در نقد این آیین کتاب نوشتند؛ مطبوعات فارسی و عربی رویکردهای سیاسی آنان را افشا کردند، علمای [[حوزه علمیه|حوزه های علمیه]] شیعه و دانشگاه الازهر [[مصر]] و مُفتیان بلاد اسلامی، جدا بودن این فرقه از امت شورای اسلامی را اعلام داشتند و سازمانهای بین المللی اسلامی نیز در قبال آیین بهائی همین موضع را گرفتند. برای نمونه در مصوبه شورای مجمع فقه اسلامی در ۱۸ تا ۲۳ بهمن ۱۳۶۶ (فوریه ۱۹۸۸) در سازمان کنفرانس اسلامی، «ادعای رسالت بهاءاللّه و نزول وحی بر وی» و دیگر باورهای بهائی را مصداق «انکار [[ضروریات دین]]» دانسته است.
 +
 
 +
بازگشت برخی مقامات و مبلغان بهائی از این آیین و افشای مسائل درونی این فرقه نیز عامل مهم فاصله گرفتن مسلمانان از این آئین بوده است.
 +
==منابع==
 +
 
 +
*"بهائیت"، پژوهشکده باقرالعلوم، [http://pajoohe.ir/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D8%AA__a-13867.aspx دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۲۴ بهمن ۱۳۹۱.
 +
*"بهائیت"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴.
 +
*"بهائیت"، دانشنامه جهان اسلام، از محمود صدری.
  
 
[[رده:فرقه های انحرافی در اسلام]]
 
[[رده:فرقه های انحرافی در اسلام]]
 
 
[[رده:تاریخ تشیع]]
 
[[رده:تاریخ تشیع]]
 +
[[رده:بهائیت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۲

«بهائیت»، فرقه‌ای منشعب از آیین «بابیت» است که در سده ۱۳ق/۱۹م. به دست حسینعلی نوری ملقب به «بهاءالله» که از پیروان سید علی‌محمد شیرازی مؤسس بابیه بود، پدید آمد. بهائیان این آیین را دین می خوانند، ولی مسلمانان عموماً آن را به رسمیت نشناخته و آن را فرقه‌ای منحرف می شمارند و معمولاً تعبیر «فرقه ضالّه» را برای آن به کار می برند.

مؤسس بهائیت

حسینعلی نوری در ۲ محرم ۱۲۳۳ ق در تهران متولد شد. پدرش میرزا عباس نوری، ملقب به میرزا بزرگ از منشیان و مستوفیان خوش‌نویس عصر محمد شاه قاجار و در کرمان، تهران و قزوین، وزیر، پیشکار و معلم برخی از شاه‌زادگان و مورد توجه و علاقه قائم مقام فراهانی بود.

گفته شده حسینعلی در تهران رشد کرد و به تحصیل علم پرداخت. با این همه خود حسینعلی و پسرش عبدالبهاء تصریح کرده‌اند که وی درس نخواند ولی در مجالس مباحثه و مناظره کسی با او هماورد نبود، بدین هدف که متصف به علم لدنی و پیامبرانه شود.

او با جدیت به تبلیغ عقاید علی محمد شیرازی (باب) می‌پرداخت و پس از اعدام باب، همه بابیه، میرزا یحیی، برادر کوچک‌تر میرزا حسینعلی و ملقب به «صبح ازل» را به جانشینی او پذیرفتند و میرزا حسینعلی به عنوان پیشکار و نایب میرزا یحیی بکار برخاست.

در این زمان به سبب سرکوب شدید بابیه و فعالیت میرزا حسینعلی در تبلیغ، وی گویا به خواست میرزا یحیی به کربلا رفت و تا قتل امیر کبیر در همانجا‌ ماند و آن‌گاه به دعوت میرزا آقاخان نوری، صدراعظم جدید به تهران بازگشت.

پس از سوء قصد نافرجام بابیان به جان ناصرالدین شاه، عده‌ای از بابیه از جمله میرزا حسینعلی دستگیر و محبوس شدند. با آن‌ که بر اثر آن بسیاری از سران بابیه مقتول شدند، ولی حسینعلی با صرف اموال کلان و وساطت میرزا آقاخان نوری و کوشش­های کنسول و سفیر روسیه که پیشنهاد می‌کردند وی به روسیه برود، نجات یافت و به بغداد رفت، در حالی که میرزا یحیی چند ماه پیش‌تر، مخفیانه و در جامه درویشان به آن‌جا کوچ کرده بود.

میرزا حسینعلی در آغاز محرم ۱۲۶۹ ق. وارد بغداد شد و به اطاعت از یحیی صبح ازل و به عنوان پیشکار او به ترویج و تبلیغ عقاید باب مشغول شد. در این دوره چند تن از بابیان ادعا کردند که همان «من یظهره الله‌»‌ هستند که باب از ظهور او خبر داده است. میرزا حسینعلی هم ادعا کرد که در زندان بر اثر کشف و شهود، مأمور به دعوت به «بهائیت» است. پس به اظهار ادعای خود و مقابله با میرزا یحیی برخاست ولی با مخالفت شدید بزرگان بابیه و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت باب می‌دانستند، روبرو شد. پس به ناچار بغداد را رها کرد و با نام مستعار و در جامه درویشان به سلیمانیه رفت و میان کردان، سکنا گزید. وی دو سال آن‌جا ماند و با صوفیه مشهور مراوده و در مجالس آنان حاضر شد. بر اساس منابع بهائی، ظاهراً وی در کردستان به «درویش محمد» معروف بوده است.

در این وقت به سبب تشدید جنگ و جدال میان شیعیان و بابیان و توصیه‌های دولت ایران و علمای کربلا و نجف، دولت عثمانی، بابیان و رؤسای آنان را که تابعیت عثمانی داشتند به استانبول و چند ماه بعد به ادرنه تبعید کرد. این دوره هم ۵ سال به درازا کشید و میرزا حسینعلی در اینجا فرصت را مناسب یافت و خود را آشکارا «من یظهره الله» خواند و نامه‌هایی برای دعوت به اطراف فرستاد.

از جمله نامه‌ای به ناصرالدین شاه نوشت و تلویحاً آورد که از جانب خدا سخن می‌گوید و حاضر است در حضور شاه با علما مناظره کند. وی نامه‌ای هم به پاپ، پیوس نهم فرستاد و از او حمایت خواست. در اثر این تلاش­ها بسیاری از بابیه به او پیوستند.

میرزا یحیی صبح ازل در برابر ادعای برادرش، میرزا حسینعلی به مقاومت برخاست و میان طرفداران هر دو، نزاع‌های سختی رخ داد و چند تن از دو طرف کشته شدند. این حوادث و برخی مسائل دیگر، کارگزاران دولت عثمانی را واداشت تا میرزا یحیی را به قبرس و میرزا حسینعلی را به عکا (در شمال فلسطین اشغالی) تبعید کنند. آنگاه با هر یک از این دو عده‌ای از یاران طرف مخالف را همراه کرد تا اخبار فعالیت و دیدارهای آن‌ها را به دولت گزارش کنند. گفته‌اند که هر ۷ تن ازلیان همراه میرزا حسینعلی، بدست بهائیان و ظاهراً‌ بدون اطلاع و دستور میرزا حسینعلی به قتل رسیدند.

اقامت میرزا حسینعلی در عکا ۲۴ سال به درازا کشید و سرانجام در ۲ ذی القعده ۱۳۰۹ ق. در ۵۷ سالگی در حیفا درگذشت.

عقاید حسینعلی نوری

دریافت بخش مهمی از عقاید بهائیه منوط به اطلاع دقیق از عقاید فرق اسلامی در باب امامت و مهدویت است. ادعاهای بهاءالله نسبت به نبوت و ربوبیت در میان نبود، دیگر عقاید و سخنان سید علی محمد شیرازی و میرزا حسینعلی، پیش از ادعای نبوت و ربوبیت با دیدگاه‌های تأویل گرایان و سخنان برخی طریقه‌های صوفیانه قابل تطبیق بود؛ چنان‌که برخی از بابیه و ازلیه هم آیین خود را به تشیع منسوب می‌کنند اما ادعاهای اخیر بهاء موجب شد که این آیین را نه فقط از تشیع، بلکه از دایره اسلام نیز خارج کند. با این همه برخی نویسندگان معاصر به سبب استنادهای بهائیه به آیات قرآنی و روایات اسلامی و تأویل‌های عرفانی، بهائیت را مبتنی بر اسلام یا شاخه‌ای از بابیه شمرده‌اند.

سید علی محمد شیرازی که مانند شیخیه، فیض الهی در هدایت خلق را مستمر می‌دانست، قائل به استمرار دوره‌های «نبوت» بود و «خاتمیت» پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را خاتمیت دوره سابقه و خود را مؤسس دوره جدید نبوت می‌خواند. از این رو، بابیان در انتظار بسر می‌بردند.

اگر چه میرزا حسینعلی از دوره اقامت در بغداد تا اوایل دوره عکا خود را جز «من یظهره الله» نمی‌شمرد و می‌کوشید خود را خارج از دایره اسلام جلوه ندهد و در عکا آداب مسلمانی به جا آورد، ولی سخنان وی خود مقدمه‌ای بود برای آن که اندک‌ اندک ادعای نبوت عامه و نبوت خاصه و ربوبیت و الوهیت کند و شریعتی نو ایجاد کند.

ادعای ربوبیت و الوهیتش هم به نوعی از بعضی نامه‌های او که خطاب به اشخاص نوشته و آن‌ها را کلماتی دانسته است که از «سماء مشیت نازل و ارسال شد» و خاصه از کتاب اقدس او برمی‌آید که در آن به تشریع و وضع احکام پرداخته است.

با این حال، بعضی از مبلغان و طرفداران او که گویا توجیه نتایج چنین ادعایی را ناممکن می‌دیدند، این ادعا را نوعی تمثیل عرفانی یا کلامی همچون عقیده مسیحیان به حضرت عیسی علیه السلام قلمداد کرده‌اند. اما محافل ملی بهائی امروزه تأکید می‌کنند که بهاء «یکی از مظاهر الاهیه‌ای است که با حقیقت غیبیه ذات‌ الوهیت به کلی متفاوت و متمایز است».

نخستین کتاب میراز حسینعلی نوری "ایقان" نام دارد که آن را پس از بازگشت از کردستان به بغداد نوشت. ایقان در حقیقت تکمله کتاب ناقص "بیان" علی محمد شیرازی است که در آن به آیات قرآن و احادیث و سنن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بسیار استناد کرده است.

یکی دیگر از مهم‌ترین آثار میرزا حسینعلی که آن را در عکا نوشت، "کتاب اقدس" نام دارد که کتاب شریعت بهائیه و ناسخ "بیان" باب است. این دو اثر در اواخر حیات بهاء و به دستور خود او توسط پسرش محمدعلی، ملقب به "غُصن اکبر" در بمبئی به چاپ رسید.

جانشینان حسینعلی نوری

پس از میرزا حسینعلی نوری، بنابر وصیت او در لوح عهد یا کتاب عهدی، پسر بزرگ او عباس، معروف به عبدالبهاء به جانشینی منصوب شد. او در تهران در جمادی الاول ۱۲۶۰ متولد شد و مقارن تبعید پدرش به بغداد ۹ ساله بود.

چون عبدالبهاء به جای بهاء نشست، برادرش محمدعلی که به سروری او تن در نداد، مرکزی در قصر بهجی در عکا تشکیل داد و رساله‌ها منتشر کرد. چند تن از یاران خاص بهاء نیز به محمدعلی پیوستند. این نخستین انشعاب در بهائیت بود. طرفداران محمدعلی نزد کارگزاران دولت عثمانی، عبدالبهاء را متهم به تمهید مقدمات برای طغیان بر ضد دولت کردند، عثمانیان نیز خروج او را از عکا ممنوع کردند و گویا بعدها هم درصدد تبعید او و بلکه مجازات‌های دیگر برآمدند؛ اما در پی تسلط ترکان جوان بر اوضاع، عبدالبهاء آزاد شد.

عبدالبهاء به رغم توقیف، به سرعت بر کارها چیره شد و محمدعلی را عقب راند. از جمله فعالیت‌های عبدالبهاء پس از رفع توقیف، تدارک سفرهای تبلیغی به مصر، اروپا و آمریکا بود.

شرح این سفرها را یکی از همراهان بهائی او به نام محمود زرقانی در کتابی به نام "بدایع الآثار" نوشته و آورده است که وی در این سفر به تاسیس یا سازماندهی مجامع و سازمان‌های بهائی در این کشورها پرداخت.

در طول جنگ جهانی اول، عبدالبهاء همچنان به اداره امور بهائیان و تبلیغ و صدور رساله‌ها و نامه ­ها مشغول بود. پس از جنگ به سبب اهمیت حیفا، عبدالبهاء آنجا را پایگاه بهائیت و فعالیت‌های خود قرار داد. وی همان‌جا بود تا در ۱۳۰۰ ش در ۷۷ سالگی در حیفا درگذشت.

عبدالبهاء نیز به رغم تصریح بهاء در "کتاب اقدس" مدعی بود که به او وحی می‌شود. بهائیان پیرو او هم وی را نبی و مظهر الهی می‌دانستند. کوشش‌های عبدالبهاء برای تبلیغ و توسعه بهائیت با اتکاء بر علم و اطلاعش بر تاریخ اقوام و اتخاذ سیاست‌های خاص، این گروه را که تا پیش از او اهمیت و موقعیتی نداشتند تا حدی شهرت بخشید.

نخستین اثر مهم عبدالبهاء که در حیات بهاء و برای اثبات ادعا‌های او و کوبیدن بابیان و ازلیان در ۱۳۰۳ ق نوشت، کتاب "مقاله شخصی سیاح" است. کتاب "تذکرة الوفاء فی ترجمة حیاة قدماء الاحباء" مشتمل است بر شرح زندگی و مرگ بهائیانی که در ایام خود او درگذشتند، مانند نبیل قائنی، نبیل زرندی و میرزا موسی برادر بهاء.

مطابق وصیت بهاء، پسرش محمدعلی باید جانشین عبدالبهاء می‌شد؛ اما نزاع‌هایی که ذکرش گذشت به ویژه باعث دورکردن او شد و عبدالبهاء سرانجام نواده ارشد دختری خود، شوقی را - که پدرش میرزا هادی داماد و از یاران عبدالبهاء بود - جانشین خود کرد. وی در ۱۳۱۴ ق در عکا متولد شد سپس لقب «امراللهی» گرفت و به همین سبب بهائیان او را «ولی امر» می‌نامند. وی مقارن مرگ عبدالبهاء در آکسفورد مشغول تحصیل بود.

شوقی در ۱۹۲۳ م. به حیفا رفت و اداره امور بهائیت را در دست گرفت. او در توسعه و سازماندهی محافل بهائی به ویژه در اروپا و آمریکا بسیار کوشید. این معنی از کثرت نامه‌ها و سخنان او خطاب به بهائیان این سرزمین‌ها پیداست. وی همچنین به وصیت عبدالبهاء سرانجام "بیت العدل اعظم الهی" را تأسیس کرد و اکثریت اعضاء آن را از میان بهائیان اروپایی و آمریکایی برگزید و نیز مجمعی از سران بهائی موسوم به "ایادی امرالله" برای تبلیغ آیین و ایجاد و حفظ روابط بهائیان پدید آورد و تأکید کرد که وظایف این مجمع تضادی با اختیارات و وظایف خود او ندارد.

شوقی به سبب برخورداری از تحصیلات عالیه و ارتباطات وسیع، به ویژه سازگاری با اسرائیل و دول اروپایی و آمریکایی طرفدار آن، توانایی بیشتری از اسلاف خود در تشکیل مجامع و سازماندهی محافل بهائی و برپایی "مشرق الاذکار"ها (معابد بهائی) در کشورهای جهان نشان داد. او آثار مکتوب بسیاری برجا نهاد که غالباً‌ جنبه‌های تبلیغی و تاریخی دارد.

چون شوقی فرزندی نداشت، پس از مرگ او انشعابی دیگر در بهائیت پدید آمد. گروهی که اکثریت مجمع "ایادی امرالله" را تشکیل می‌دادند، به تجدید مخالفت با بیت‌العدل برخاستند، اینان به ویژه ریاست چارلز میسن ریمی آمریکایی را بر آن – که در حقیقت رهبری بهائیت بود - نپذیرفتند و به ریاست "روحیه مکسول"، دختر معماری کانادائی که به ازدواج شوقی درآمده بود، گردن نهادند. اگرچه چارلز میسن ریمی به مقاومت برخاست ولی به سبب طرفداری "ایادیان" از روحیه مکسول، اکثریت بهائیان به او پیوستند. حدود ۵ سال پس از مرگ شوقی، "بیت‌العدل اعظم" مرکب از اعضای ۵۶ محفل ملی انتخاب شد و امور بهائیت را در دست گرفت. بیت العدل‌های ثانوی، "محافل روحانی ملی" نام دارند.

بهائیت، ساخته دست استعمار

قطع نظر از آنچه درباره ارتباط‌ها و وابستگی‌های سیاسی عبدالبهاء به برخی سازمان‌ها و دولت‌ها گفته‌اند، بعضی از منابع بهائی به ارتباط او با حکومت انگلیسی فلسطین و کمک‌هایی که به ارتش این دولت در جنگ جهانی اول بر ضد عثمانی کرد، تصریح کرده‌اند. به همین سبب به دستور لرد بالفور، او با خاندان و یارانش تحت حمایت ژنرال آلنبی قرار گرفت و در اواخر عمر نیز دولت انگلستان او را شوالیه خواند و نشان و مقام داد و کنسول روسیه نیز در مراسم اعدام برای وی درخواست عفو نمود.

از جمله نکات مهمی که شائبه دخالت قدرت‌های استعماری را در ماجرای ایجاد فرقه «بابی‌گری» و «بهائی‌گری» به یقین مبدل می سازد، حضور کنسول روسیه در مراسم اعدام «باب» و درخواست عفو برای اوست. بهاییان مدعی‌اند وقتی به خواسته کنسول توجه نمی‌شود و جنازه باب را به خندق می‌اندازند، وی نقاش ماهری را به محلی که جسد باب انداخته شده بود، می‌برد و از روی آن تصویری تهیه می‌نماید که نمونه‌ای از این تصویر هم‌اکنون در محل دفن او قرار دارد.

نکته قابل توجه در ماجرای باب، همگامی و وحدت رویه روس‌های تزاری و استعمارگران انگلیسی است. این دو دولت که در اکثر موارد در ایران با یکدیگر رقابت داشتند، به دلایل نامعلوم بر سر مسأله باب با یکدیگر به نوعی تفاهم رسیده بودند. هرچند که بعد از کشته شدن «باب» روس‌ها از انگلیسی ها سبقت جستند و با دخالت صریح سفیر روسیه در نجات جان «میرزا حسین‌علی نوری» (بهاءالله) - که به خاطر شرکت در طراحی توطئه ترور ناصرالدین شاه در آستانه اعدام قرار داشت - و انتقال او به عراق، نزد بهائیان عزیز و محترم تر شدند، تا جایی که بهاءالله به افتخار امپراتور روسیه لوح ویژه‌ای صادر کرد و پسرش عبدالبهاء رسماً برای روسها جاسوسی می کرد.

این وضع تا انقلاب کمونیستی روسیه در سال ۱۹۱۷ ادامه داشت، پس از آن بهایی‌ها به طور کامل به دامان انگلستان افتادند و تا آنجا پیش رفتند که همان عبدالبهاء (که برای روسها جاسوسی می کرد) به خاطر خدماتش از دولت انگلیس لقب «سر» دریافت کرد. البته از سال ۸۶۸ میلادی که میرزا حسین‌علی نوری (بهاء) و همراهانش به «بندر عکا» منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون‌های مقتدر یهودی غرب تدوام یافت و مرکز بهائی گری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. به نوشته فریدون آدمیت: «عنصر بهائی چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد...».

این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقه بهائی تداوم یافت. در کتاب خطابات عبدالبهاء که در ۲۸۸ صفحه و در مصر چاپ شده، در صفحه ۲۳ در نطق سپتامبر ۱۹۱۱ م آمده است: «اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من‌ آمدم اینجا. این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است ارتباط تام حاصل می‌شود، نتیجه به درجه‌ای می‌رسد که به زودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا می‌کند».

در دوران جنگ اول جهانی، فرقه بهایی کارکردهای اطلاعاتی جدی به سود دولت بریتانیا داشت و این اقدامات، کار را بدانجا رسانید که گویا در اواخر جنگ، مقامات نظامی عثمانی تصمیم گرفتند «عباس افندی» را اعدام کنند و اماکن بهائیان در «حیفا» و «عکا» را منهدم نمایند اما اندکی بعد عثمانی شکست خورد و این طرح تحقق نیافت.

پس از پایان جنگ اول جهانی، که قیمومیت فلسطین توسط شورای عالی متفقین به بریتانیا واگذار شد، سرهربرت ساموئل، اولین کمیسر عالی فلسطین، در ۵ سال حکومت مقتدرانه اش در فلسطین دوستی و همکاری نزدیکی با عباس افندی داشت. در اوایل حکومت «ساموئل» دربار بریتانیا به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ نشان و عنوان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» را به «عباس افندی» اعطا کرد.

بهائیت از نظر مسلمانان

آیین بهائی از ابتدای پیدایش، در میان مسلمانان به عنوان یک انحراف اعتقادی (فرقه ضالّه) شناخته شد؛ ادعای «قائمیت» توسط سیدعلی محمد باب با توجه به احادیث قطعی، پذیرفته نبود. ویژگیهای «مهدی» در احادیث اسلامی به گونه ای تبیین شده که راه هر گونه ادعای بیجا را بسته است. مخالفت علما با سید علی محمد باب به سبب همین ادعا و ادعای بابیت او بود.

مشکل بهائیت از این حیث مضاعف است؛ میرزا حسینعلی علاوه بر قبول قائمیت سید علی محمد باب و این که او دین جدیدی آورده است، خود را «من یظهره الله» نامید و ادعای شریعت مستقل را مطرح کرد.

همه مسلمانان، خاتمیت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله را مسلم می دانند و بالطبع هر ادعایی که با این اعتقاد سازگار نباشد و هر فرقه ای که این اصل را نپذیرد از نظر مسلمانان، از اسلام جدا شده است و به هیچ روی نباید خود را برآمده از اسلام بداند.

گذشته از این، اثبات ادعای رسالت برای رهبران آیین بهائی با توجه به مخاطبان اصلی آنها، مسلمانان و به ویژه شیعیان ممکن نبود و مبلغان و مدافعان بهائی به رغم تلاش بسیار برای استدلالی کردن این ادعا، در اثبات مدعا درماندند و غالباً به شیوه های خاص برای تأیید درستیِ دین جدید روی آوردند. مهمترین برهان ایشان، کثرت آیات و نوشته های میرزا حسینعلی و نیز گسترش آیین بهائی بود با عنوان دلیل تقریر؛ در کتابهای ناظر به استدلالهای بهائیان، این دو استدلال نقد و رد شده است.

تاریخ پرحادثه رهبران بهائی، نادرست درآمدن پیشگویی های آنان و منازعات دور از ادب از یکسو، و حمایت های دولتهای استعماری در مواضع مختلف از سران بهائی و به ویژه همراهی آنان با دولت اسرائیل از سوی دیگر، زمینه فعالیت در کشورهای اسلامی خصوصاً ایران را از بهائیان گرفت و به رغم فعالیت گسترده تشکیلات بهائی برای تثبیت حضور رسمی پیروان خود در این کشورها هیچگاه چنین خواسته ای تحقق نیافت.

مؤلفان بسیاری در نقد این آیین کتاب نوشتند؛ مطبوعات فارسی و عربی رویکردهای سیاسی آنان را افشا کردند، علمای حوزه های علمیه شیعه و دانشگاه الازهر مصر و مُفتیان بلاد اسلامی، جدا بودن این فرقه از امت شورای اسلامی را اعلام داشتند و سازمانهای بین المللی اسلامی نیز در قبال آیین بهائی همین موضع را گرفتند. برای نمونه در مصوبه شورای مجمع فقه اسلامی در ۱۸ تا ۲۳ بهمن ۱۳۶۶ (فوریه ۱۹۸۸) در سازمان کنفرانس اسلامی، «ادعای رسالت بهاءاللّه و نزول وحی بر وی» و دیگر باورهای بهائی را مصداق «انکار ضروریات دین» دانسته است.

بازگشت برخی مقامات و مبلغان بهائی از این آیین و افشای مسائل درونی این فرقه نیز عامل مهم فاصله گرفتن مسلمانان از این آئین بوده است.

منابع

  • "بهائیت"، پژوهشکده باقرالعلوم، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۲۴ بهمن ۱۳۹۱.
  • "بهائیت"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴.
  • "بهائیت"، دانشنامه جهان اسلام، از محمود صدری.